ترجمه قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه قرآن - نسخه متنی

خرمشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4- همانا فرعون در آن سرزمين سركشى كرد و اهل آن را فرقه فرقه كرد، طايفه‏اى از آنان را به زبونى كشيد [چنانكه‏] پسرانشان را مى‏كشت و زنان [و دخترانشان را براى كنيزى‏] زنده باقى مى‏گذاشت، او از تبهكاران بود

5- و ما مى‏خواهيم كه بر كسانى كه در روى زمين به زبونى كشيده شده‏اند، منت نهيم [و نعمت دهيم‏] و ايشان را پيشوايان و وارثان گردانيم‏

6- و به آنان در روى زمين تمكن بخشيم، و از آنان به فرعون و هامان و سپاهيانشان چيزى كه از آن پروا داشتند، نشان داديم‏

7- و به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير بده، و چون بر او بيمناك شدى، او را [در جعبه‏اى‏] به دريا بيفكن، و مترس و غم مخور، [چرا كه‏] ما برگرداننده او به سوى تو و گرداننده او از پيامبران هستيم‏

8- آنگاه فرعونيان او را [يافتند و] برگرفتند تا سرانجام دشمن و مايه اندوهشان شود، چرا كه فرعون و هامان و سپاهيانشان خطاكار بودند

9- و همسر فرعون گفت هم براى من و هم براى تو روشنى چشم است، او را نكشيد، چه بسا به ما سود برساند، يا آنكه به فرزندى بگيريمش، و آنان [حقيقت را] در نيافته بودند

10- و دل مادر موسى به كلى [از اميد و شكيب‏] خالى شد، چنانكه نزديك بود، اگر دلش را گرم نمى‏كرديم كه از باور دارندگان باشد، راز او را آشكار كند

11- و به خواهر او گفت پى او را بگير، آنگاه دورا دور او را مى‏پاييد، ولى ايشان در نمى‏يافتند

12- و از پيش او [نوزاد] را از پذيرفتن پستانها[ى دايگان‏] باز داشتيم سپس [خواهر موسى‏] گفت آيا شما را به خانواده‏اى راهنمايى كنم كه نگهدارى او را براى شما بپذيرند، و خيرخواه او باشند؟

13- سرانجام او را به مادرش بازگردانديم تا دل و ديده‏اش [به او] روشنى يابد و غم نخورد و بداند كه وعده الهى حق است، ولى بيشترينه آنان نمى‏دانند

14- و چون [موسى‏] به كمال بلوغ رسيد و برومند شد، به او حكمت [/نبوت‏] و علم بخشيديم و بدين‏سان نيكوكاران را پاداش دهيم‏

15- و او در هنگامى كه مردم شهر [سرگرم و] بى‏خبر بودند وارد شهر شد، آنگاه در آنجا دو مرد را يافت كه با هم سخت ستيزه مى‏كردند اين يك از پيروانش، و آن يك از دشمنانش [بود]، آنگاه كسى كه از پيروانش بود، در برابر كسى كه از دشمنانش بود، از او يارى خواست، پس موسى مشتى به او زد كه كارش ساخته شد [موسى تكان خورد و] گفت اين كار شيطان بود، كه او دشمن و گمراه‏كننده‏اى آشكار است‏

16- گفت پروردگارا من بر خود ستم كردم، مرا بيامرز، آنگاه [خداوند] او را آمرزيد، چرا كه او آمرزگار مهربان است‏

17- گفت پروردگارا به خاطر لطفى كه در حق من كردى هرگز پشتيبان گناهكاران نخواهم شد

18- سپس ترسان و نگران در شهر مى‏گشت، ناگهان همان كسى كه ديروز از او يارى خواسته بود، باز از او فريادرسى خواست موسى [برآشفت و] به او گفت تو واقعا ندانم‏كارى‏

19- و چون خواست به كسى كه دشمن هردوشان بود حمله برد، گفت اى موسى مى‏خواهى مرا بكشى همانطور كه ديروز كسى را كشتى، نمى‏خواهى مگر اينكه زورگوى ستمگرى در اين سرزمين باشى، و نمى‏خواهى از نيكوكاران باشى‏

20- و مردى از دورترين نقطه شهر شتابان آمد [و] گفت اى موسى بدان كه بزرگان درباره‏ات همرأى شده‏اند كه تو را بكشند [از اين شهر] بيرون برو كه من از خيرخواهان توام‏

21- آنگاه [موسى‏] از آنجا ترسان و نگران بيرون شد و گفت پروردگارا مرا از قوم ستمكار نجات بده‏

22- و چون رو به سوى مدين نهاد، گفت باشد كه پروردگارم مرا به راه راست راهنمايى كند

/ 279