عدم تحريف قرآن‏ - عدم تحریف قرآن‏ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عدم تحریف قرآن‏ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عدم تحريف قرآن‏

مقدمه‏

كتابهاى آسمانى قبل از قرآن، براى هدايت بشر در زمان پيامبر خاص صاحب همان كتاب نازل شده‏اند. امّا قرآن كريم به عنوان آخرين كتاب آسمانى، هدايت بشر را براى هميشه تاريخ بر عهده دارد. اين ابديت، مصون بودن قرآن از تحريف را نسبت به ساير كتب آسمانى از اهميت بسيار بالاترى برخوردار مى‏سازد

بحث تفصيلى پيرامون تحريف و انواع آن و نيز بررسى دلايل عقلى و نقلى عدم تحريف قرآن هر چند در قالب اين نوشتار نمى‏گنجد، امّا تلاش شده است به طور مختصر و در عين حال به زبانى ساده در اين زمينه مطالبى آورده شود كه براى همگان مفيد باشد.

تحريف در لغت‏

تحريف از «حَرْف» گرفته شده است و «حرفُ الشي‏ء» يعنى كناره و لبه چيزى؛ مثل: «حرف السيف» به‏معناى لبه شمشير. تحريف الكلام يعنى: «كلام را به كناره‏اى مايل كنيم كه احتمال در آن داده شود و بتوان دو معنى از آن دريافت كرد». قرآن كريم درباره يهود مى‏فرمايد: «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» نساء، 46. يعنى كلمات الهى را از جايگاه خود منحرف مى‏ساختند؛ مثلاً وقتى خداوند به آنان فرمود «قُولُوا حِطَّةٌ» بقره، 58. بگوييد «حِطَّه» (گناهان ما را بريز) آنان مى‏گفتند «حُنْطَه» يعنى گندم. آنها كلمه را تغيير مى‏دادند تا معنا تغيير پيدا كند.

اقسام تحريف‏

تحريف دو قسم است: الف- تحريف معنوى؛ ب- تحريف لفظى.

تحريف لفظى خود اقسامى دارد كه در نظر اول به دو قسم (تحريف با افزودن و يا كاستن) تقسيم مى‏شود و اين دو به صورت كم يا زياد كردن حرف، حركت، كلمه، آيه و يا سوره‏اى از قرآن مى‏باشد. كه اكنون به بررسى و بود يا نبود آنها در قرآن كريم مى‏پردازيم.

1. تحريف معنوى‏

مقصود از تحريف معنوى: «برداشت انحرافى و تفسير و توجيه سخن بر خلاف مقصود گوينده» است. گرچه بعضى از علما معتقدند اين نوع تحريف در قرآن كريم واقع شده است البيان - خويى (ره)، ص 197.، اما به نظر مى‏رسد اين تحريف در قرآن صورت نگرفته است؛ بلكه هيچ نوع تحريفى در خود قرآن ممكن نيست. همان‏طور كه بعداً ثابت خواهيم كرد.

البته اين‏گونه تحريفات در قرآن واقع نشده؛ زيرا تحريف خود نوعى باطل است و در قرآن هيچ باطلى راه ندارد. و اگر مفسرى از روى عمد يا سهو، قرآن را به غير حقيقت آن تفسير كند، تحريف معنوى با قرآن انجام داده است نه اين‏كه در خود قرآن تحريف معنوى به وجود آورده باشد. لذا ما تفاسيرى كه در آن تحريف معنوى صورت گرفته داريم اما قرآنى كه تحريف معنوى شده باشد، نداريم. بواقع، موضوع اين نوع تحريف، نه خود قرآن، كه تفسير و برداشت از آن است كه عبارت باشد از تفسير يا ترجمه غلط قرآن به عمد.

2.تحريف لفظى‏

تحريف لفظى يعنى: «كم يا زياد كردن قرآن، به طورى كه در تلفظ اصل قرآن خللى وارد شود».

براى اين‏كه ببينيم تحريف لفظى در قرآن كريم صورت گرفته يا نه، بايد قرآن موجود بين مسلمين را بررسى كرد.

در زمان نزول قرآن عده‏اى به حفظ و عده ديگرى به نوشتن آيات نازل شده مى‏پرداختند و آيات قرآن را بر روى پوست، كاغذ، چوب، استخوان كتف شتر و گوسفند، پارچه، سنگ و يا... مى‏نوشتند پژوهشى در قرآن كريم، محمدباقر حجتى، ص 215. در آن زمان، قرآن بدون حركت و نقطه نوشته مى‏شد. زبان مردم جزيرة العرب همان‏طور كه از نامش پيداست، عربى بود، و آنان مشكل زيادى در خواندن اين كتاب آسمانى نداشتند، بخصوص كه فصاحت و بلاغت در آن زمان به اوج رسيده بود.

وقتى اسلام از جزيرة العرب فراتر رفت و به سرزمين‏هايى چون ايران، روم و آفريقا قدم نهاد، عده زيادى غير عرب با زبان‏هاى مختلف به اسلام گرويدند. اولين نقطه اتصال هر يك از اين تازه مسلمان‏ها با اسلام، همان قرآن بود. آنان چون با زبان عربى آشنا نبودند و مقيد بودند كه اين كتاب آسمانى را صحيح تلاوت كنند، ضرورت پيدا كرد كه اين كتاب را بدون اين‏كه در اصل تلفظ آن خدشه‏اى وارد شود نقطه گذارى و اعراب گذارى كنند. اين كار هيچ تغييرى در اصل اين كتاب آسمانى و يا تلفظ آن، ايجاد نكرد و تنها موجب سهولت در تلاوت آن شد. پژوهشى در قرآن كريم، محمدباقر حجتى، ص 465. در واقع اين نقطه گذارى و اعراب گذارى مرحله‏اى از تكامل كتابت است، و نمى‏توان آن را افزودن بر قرآن و نوعى تحريف به حساب آورد؛ زيرا تحريف (كم يا زياد كردن از قرآن به طورى كه در تلفظ قرآن تأثير داشته باشد) شامل اين مسأله نمى‏شود چون حركات و نقطه‏ها در تلفظ قرآن هيچ تأثيرى ندارد. در واقع مقصود از قرآن كلام الهى است نه اين خط و جوهرى كه بر روى كاغذ مى‏آيد. بلكه اين‏ها بيانگر كلام الهى است. لذا بعضى از خطاطان «بسم الله الرحمن الرحيم» و يا آياتى از قرآن را براى زيبايى به شكل‏هاى مختلف مى‏نويسند كه تحريف شمرده نمى‏شود چون در اصل تلفظ آنها هيچ تغييرى صورت نمى‏گيرد.

اما اگر گفته شود قرآن بايد به همان شكل نوشته شود كه صحابه در زمان حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) نوشتند و غير آن هر طور نوشته شود تحريف است، اين سخن مورد پذيرش نيست؛ چون: اولا معلوم نيست صحابه همه قرآن را به يك نحو مى‏نوشتند (خصوصاً در نوشتن كه با تمرين زياد هم چند نفر نمى‏توانند مثل هم بنويسند)؛ ثانياً قرآنى كه صحابه نوشتند در دسترس ما نيست؛ ثالثاً قرآن كلام الهى است نه كتابت صحابه.

در بعضى از موارد، براى اشباع كردن كلمه‏اى، واو آورده شده و گاهى هم ترك شده است و اين هم تحريف نيست؛ چون كسى كه قرآن را تلاوت مى‏كند در موردى كه اشباع لازم است اين كار را انجام مى‏دهد و جايى كه لازم نيست بدون اشباع مى‏خواند پس همه تلاوت كنندگان، قرآن را مثل هم مى‏خوانند.

بنا بر اين، تحريف لفظى به حركت و حرف اصلاً در قرآن رخ نداده است.

تحريف لفظى، به صورت افزودن‏

اولين كسى كه به جمع آورى قرآن پرداحت، حضرت على (عليه السلام) بود و سپس ابوبكر و ديگران. اما اين قرآن‏ها در دسترس نبود و مردم بيشتر به كمك حافظه، قرآن را قرائت مى‏كردند. لذا وقتى كلمه‏اى يادشان مى‏رفت از مترادف آن استفاده مى‏كردند. و بعضى از نويسندگان وحى و مفسران قرآن معنا و تفسير بعضى از كلمات و آيات را نمى‏دانستند و از رسول اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) سؤال مى‏كردند و معنا و تفسير آن را جلوى كلمه يا آيه مى‏نوشتند. وقتى اين قرآن‏ها به دست ديگران مى‏افتاد، خيال مى‏كردند اين‏ها از قرآن است. مثلاً نقل شده است كه ابن مسعود و ابن زبير و ابن عباس آيه 198 سوره بقره را به اين صورت خوانده‏اند «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ [فِي مَواسِمِ الْحَجِ‏]»؛ (گناهى بر شما نيست كه از پروردگارتان رزق بخواهيد {و به تجارت بپردازيد} [در موسم و ايام حج‏]). و حال آن‏كه «في مواسم الحج» جزء قرآن نيست و كسى هم نپذيرفته است و در توجيه آن گفته‏اند كه اين تفسيرى از آنان است نه اين‏كه يك قرائت باشد. تفسير قرطبى، ج 2، ص 413.

وقتى از روى اين مصحف‏ها استنساخ شده و به ساير بلاد فرستاده مى‏شد، اختلافات زيادى بين مسلمين به وجود آمد. لذا عثمان دستور داد تمام مصاحف را جمع‏آورى كردند و به همان صورت كه نازل شده بود در يك نسخه نوشته و به تمام بلاد مسلمين فرستادند. سيد بن طاوس در كتاب «سعد السعود» به مسأله نگارش مصحف در زمان عثمان مى‏پردازد و مى‏گويد: «عثمان قرآن را به رأى على (عليه السلام) جمع‏آورى كرد و در حقيقت پشتوانه كار عثمان در جمع و ترتيب قرآن آگاهى‏هاى امير المؤمنين (عليه السلام) درباره قرآن بوده است. و رواياتى نيز از شيعه و سنى مؤيد اين مطلب است. پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، محمدباقر حجتى، ص 443. عمده كار عثمان وادار كردن مسلمين بر قرائت واحد بود. همان مدرك، ص 225. اين قرائت واحد تا كنون محفوظ مانده است و مسلمين بر همان قرائت هستند و اگر كسى قائل به تحريف قرآن باشد، قائل به اين نوع تحريف (زياد كردن) نشده است و همه قبول دارند كه چيزى به قرآن افزوده نشده و اختلاف در تحريف به نقصان است. كسى نگفته است حرف، كلمه، آيه و يا سوره‏اى به قرآن افزوده شده است. قرآن پژوهى خرمشاهى، ص 87.

پس تحريف مورد اختلاف در بين علما، تحريف به نقيصه است؛ اما علماى بزرگ شيعه معتقد به تحريف به نقيصه و كم شدن از قرآن هم نيستند و اگر كسى هم باشده كه چنين مدعايى دارد،به خاطر عدم ژرف‏نگرى او در روايات و آيات قرآن بوده است.

قرآن و مسأله تحريف‏

همان‏طور كه قبلاً گفته شد، هيچ نوع تحريفى در قرآن كريم صورت نگرفته است. بخلاف كتاب‏هاى آسمانى ديگر كه تمام آنها تحريف شده‏اند.

خداوند مى‏دانست كه عده‏اى در پى اين هستند كه قرآن را نيز تحريف كنند و علت تحريف كتب آسمانى قبل اين بود كه حفظ آن كتاب‏ها را به دست خود آنها قرار داد «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ» مائده، 44. علما و دانشمندان (يهود) به اين كتاب كه به آنها سپرده شده بود حكم مى‏كردند در نتيجه تمام آن‏ها تحريف شد. براى جلوگيرى از تحريف قرآن، خداوند حفظ اين كتاب را خود به عهده گرفت. و چون عده‏اى در زمان نزول آيات به فكر تحريف قرآن بودند و آنچه رسول گرامى اسلام مى‏فرمود بنويسيد بعضى از آن‏ها الفاظ ديگرى مى‏نوشتند. لذا خداوند در همان زمان نزول وحى، آياتى را فرستاد تا به آنان بفهماند كه نخواهند توانست قرآن را تحريف كنند.

گرچه آيات زيادى دلالت بر تحريف ناپذيرى قرآن دارند اما ما در اين‏جا فقط به بحث در مورد دو آيه شريفه مى‏پردازيم.

آيه حفظ 1- در بين دانشمندان علوم قرآنى اين آيه مشهور به آية الحفظ است چون با توجه به وجود كلمه حفظ در آيه معناى حفظ و صيانت قرآن از هرگونه تحريف را برداشت كرده‏اند.

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» سوره حجر، 9.

كلمه «ذكر» و مشتقات آن بيش از 300 بار در قرآن آمده است و معانى مختلفى دارد و در مواردى بر قرآن كريم اطلاق شده است؛ از جمله در آيه فوق. لذا يكى از نام‏هاى قرآن «ذكر» است. و از آن جهت كه خداوند متعال با سخن خود بندگان خويش را به فرائض و احكام تذكر مى‏دهد، به قرآن «ذكر» گفته شده است. پژوهشى در قرآن كريم، محمدباقر حجتى، ص 26.

معناى آيه اين است كه: «ما خود ذكر (قرآن) را فرو فرستاديم و خود نگهبان آن هستيم». اين آيه از دو جمله تشكيل شده است:

1. إنا نحن نزلنا الذكر؛

2. و إنا له لحافظون.

در جمله اول 4 تأكيد وجود دارد (إنّ، نا، نحن، نا)

و در جمله دوم هم 4 تأكيد موجود است (إنّ، نا، لام، جمله اسميه).

اين قرآن از طرف خداوندى نازل شده است كه يكى از صفات او «حكيم» است. و كارهاى او مطابق با حكمت است. حكمت او اقتضا مى‏كند نحوه سخن گفتنش دليل داشته باشد.لذا در اين‏جا سؤال اين است كه چرا خداوند با چندين تأكيد اين دو جمله را فرموده است؟ و چه چيز باعث شده است كه خداوند حكيم اين دو جمله را با تأكيدهاى فراوان، بيان كند؟

اگر به آيه 6 همين سوره توجه كنيم، مى‏بينيم خداوند افترا و استهزاى كافران را نسبت به پيامبر نقل مى‏كند:

وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ؛ و گفتند اى كسى كه «ذكر» (قرآن) بر او نازل شده، مسلماً تو ديوانه‏اى.

نكات آيه‏

1. مشركان پيامبر را به نام خودش خطاب نكردند، بلكه گفتند «يا ايها الذى».

2. چون ادعاى پيامبر را قبول نداشتند كه «قرآن از جانب خداوند است» فعل را مجهول (نُزِّلَ) آوردند؛ يعنى نمى‏دانيم چه كسى اين‏ها را بر تو نازل مى‏كند. و نگفتند (أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ).

3. حاضر نبودند پيامبر را با ضمير خطاب، مخاطب قرار دهند بلكه به صورت ضمير غايب (نُزِّلَ عَلَيْهِ) گفتند . ولى وقتى مى‏خواستند صفت جنون را به او نسبت دهند، ضمير خطاب آوردند (إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ).

4. شايد كلمه «ذكر» را به اين دليل آوردند كه بگويند تا رسول هست يادآورى كننده هم هست، ولى وقتى رسول رفت ذكر هم مى‏رود. مراجعه شود به تفسير الميزان ذيل آيه.

با توجه به اين نكته، نهايت گستاخى و استهزاى كفار نسبت به پيامبر مشخص مى‏شود. يعنى براى تمسخر، اسم آن حضرت را نياوردند و گفتند «يا أَيُّهَا الَّذِي» و چون قبول نداشتند قرآن از طرف خداوند است، فعل را به صورت مجهول (نُزِّلَ) آوردند. باز به‏خاطر زيادى عنادشان نسبت به آن حضرت با ضمير خطاب «عَلَيْكَ» او را مخاطب قرار ندادند، بلكه گفتند «عَلَيْهِ» و حال آن‏كه وقتى مى‏خواهند صفت جنون را به آن حضرت نسبت دهند با ضمير خطاب «إِنَّكَ» گفتند «إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ ؛مسلماً تو ديوانه‏اى». حجر، 6.

پس اين آيه به‏طور واضح دلالت دارد كه كافران مُصِر بودند كه قرآن از جانب خداوند نيست و مقصود خود را با نياوردن اسم آن حضرت، و آوردن فعل مجهول، و به كار بردن كلمه ذكر به‏جاى قرآن، در مجموع پيامبر را به استهزا مى‏گرفتند. لذا خداوند متعال در آيه 9 با 4 تأكيد فرمود «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» و با 4 تأكيد بر حفظ آن پا فشارى كرد و اين آيه درست در جواب آيه 6 همين سوره است.

از آن‏جا كه كفار حاضر نبودند بگويند «أَنْزَلَ اللَّهُ» و ادعاى خود پيامبر را به رخ او بكشند، خداوند در جواب آن‏ها پنج بار از خود ياد كرد (نا، نحن، نا، نّا، ون) و به اين وسيله هم بر از جانب خداوند بودن قرآن تأكيد كرد و هم بر حفظ آن از سوى خود. پس اين آيه (9 حجر) جواب آيه 6 حجر است و مقصود از «ذكر» در هر دو آيه، قرآن است كه در يكى از آنها، از قول كافران از جانب خداوند بودن قرآن را انكار و در ديگرى بر از جانب خداوند بودن آن تأكيد مى‏كند.

البته بعضى گفته‏اند مقصود از «ذكر» قرآن نيست بلكه رسول گرامى اسلام است. به دليل اين‏كه از رسول خدا در آيه 10 سوره طلاق با كلمه «ذكر» ياد شده است قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً، رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ. (طلاق، 10) گرچه از توضيحات و استدلال طرح شده معلوم شد كه مقصود از كلمه «ذكر» در آيه 9 حجر، قرآن است؛ اما جواب‏هايى به اين شبهه داده شده كه به اجمال از اين قرار است:

1. آيت الله العظمى خويى(ره) مى‏فرمايد: اين سخن بى‏اساس است. چون مقصود از (ذكر) در هر دو آيه قرآن است. به قرينه آوردن لفظ «أنزل الله» و «نزّلنا» و اگر مراد پيامبر بود مناسب اين بود كه لفظ «ارسال» يا آنچه به معناى ارسال است بياورد. البيان خويى، ص 207.

توضيح اين‏كه در قرآن كريم براى فرستاده شدن پيامبر اكرم از كلمه «ارسال» استفاده شده است، همان طور كه براى فرستادن قرآن از كلمه «نزل» و مشتقات آن استفاده شده است.

2. سباق آيات دلالت دارد كه «ذكر» در آيه 9، قرآن است (همان طور كه توضيح آن گذشت).

3. در آيات قبل سخن از تكذيب قرآن است نه تهديد پيامبر (صلى الله عليه و آله) تا خداوند حفظ جان آن حضرت را تضمين كند.

جا دارد در پايان اين قسمت، داستانى كه قرطبى در تفسيرش نقل كرده ذكر كنيم.

يحياى اكثم نقل مى‏كند كه مأمون عباسى مجلس مناظره و گفتگويى برقرار كرده بود. در اين اثنا، يهودى زيبارويى، با لباسى آراسته و خوش‏بو، همراه ديگران وارد آن مجلس شد. وى بسيار زيبا و شيوا سخن مى‏گفت. وقتى مجلس تمام شد و مردم پراكنده شدند، مأمون او را فراخواند و از او پرسيد: «آيا تو يهودى هستى؟»

گفت: «بله».

مأمون به او گفت: «مسلمان شو تا هر حاجتى دارى برآورده كنم» و وعده‏هايى به او داد. يهودى جواب داد دين خود و پدرانم را رها نمى‏كنم، و از پيش مأمون رفت.

سال ديگر همان يهودى در حالى كه مسلمان شده بود، در همان مجلس حاضر شد و مسائل فقهى را به بهترين شكل بيان كرد. وقتى مجلس تمام شد، مأمون او را فراخواند، و از او پرسيد: «آيا تو همان شخصى نيستى كه سال گذشته در مجلس ما بودى؟»

جواب داد: «آرى».

مأمون پرسيد:« به چه دليل مسلمان شدى؟»

جواب داد: «وقتى سال قبل از پيش شما رفتم، تمايل پيدا كردم كه اين اديان را آزمايش كنم كه كدام بر حق است. و همان‏طور كه مى‏بينى من خطّ زيبايى دارم و با همان خطّ زيبا سه نسخه كتاب انجيل نوشتم و مقدارى از آن كم كردم و مقدارى به آن افزودم و به كليساى مسيحيان بردم، بلافاصله از من خريدند و سپس سه نسخه تورات نوشتم و مقدارى از آن كم كردم و مقدارى نيز به آن افزودم و به معبد يهوديان بردم آنان نيز از من خريدند. سپس رو آوردم به قرآن و سه نسخه از آن را نوشتم و مقدارى به آن افزودم و قدرى نيز از آن كم كردم. آوردم پيش كتاب فروش‏ها، آن را ورق زدند، وقتى مى‏ديدند كم و زيادى در آن هست، همه به من بر مى‏گرداندند و نمى‏خريدند. از اين جا دانستم كه اين كتاب محفوظ است و تحريف نمى‏شود و اين دليل مسلمان شدن من بود.

يحيى بن اكثم مى‏گويد در آن سال به حج مشرف شدم و در آن‏جا «سفيان بين عيينه» را ديدم. خبر مسلمان شدن آن يهودى را نقل كردم، او گفت مشابه اين داستان در قران هست، آن‏جا كه خداوند درباره تورات و انجيل مى‏فرمايد: «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ» مائده، 44.. خداوند حفظ تورات و انجيل را به آنها واگذار كرد، آن را ضايع كردند و درباره قرآن فرمود:

«إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» حجر، 9.. كه خود متكفل قرآن شد و هرگز ضايع نخواهد شد. تقسير الجامع لأحكام القرآن، قرطبى، ج 10، ص 6.

از اين داستان استفاده مى‏شود كه مسلمانان در نگهدارى و حفظ قرآن كوشا بودند و دقت داشتند؛ حتى كتاب فروش‏ها كه كارشان فروش كتاب است. در صورتى كه از صدر اسلام تا كنون علاوه بر اهل بيت (عليهم السلام)، علماى بسيارى از شيعه و سنى بودند كه فقط در تفسير قرآن كار مى‏كردند. با اين وجود چگونه مى‏شود اين كتاب الهى را تحريف كرد.

از آيه 9 حجر استفاده مى‏شود كه خداوند قرآن را از هر نوع دخل و تصرفى، حتى جابجا شدن آيات، حفظ مى‏كند. چون آيه اطلاق دارد و قيد نكرده كه از چه چيز آن را حفظ مى‏كنم. لذا قرآن از هر نوع تحريف، نقص، زيادى، و جابجايى آيات و سُوَر و ... مصون است. و قرآن موجود همان قرآن عهد رسول اكرم (صلى اللَّه عليه وآله) به همان شكل كه خداوند نازل كرده محفوظ مانده و خواهد ماند.

آيه عزت‏

إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِالذِّكرِ لَمَّا جَائَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ، لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه‏ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ فصلت، 41 و 42.

به راستى كسانى كه چون ذكر (قرآن) برايشان آمد به آن كافر شدند و به راستى كه قرآن كتابى شكست ناپذير است، باطل به هيچ وجه و از هيچ سو به آن رو نمى‏آورد، فرو فرستاده‏اى از سوى خداوند فرزانه و ستوده است.

هنگام استدلال به اين آيه براى تحريف ناپذيرى قرآن، بايد دو كلمه «عزيز» و «باطل» معنى شود.

الف. عزيز

عزيز برگرفته از ماده «عزت» است و واژه عزت از «ارض عزاز» (زمين سخت و نفوذ ناپذير) گرفته شده است. از اين رو عزيز به معنى «شكست ناپذير» و نفوذ ناپذير است و مفهوم عزيز مصاديق مختلفى دارد. مثلاً به حاكمان مقتدر به لحاظ شكست ناپذيرى آنان، و بر اشياى كمياب به خاطر دشوارى دست‏يابى به آن «عزيز» گفته مى‏شود كه در هر دو معنا نوعى نفوذ ناپذيرى لحاظ شده است. پس «عزيز» يعنى: نفوذ ناپذير و شكست ناپذير.

ب. باطل‏

باطل به معنى «تباه شونده» و «تباه كننده» است. و به هر چيزى كه خود به تباهى انجامد يا امر ديگرى را به تباهى مى‏كشاند اطلاق مى‏شود. از اين رو چيزهاى فاسد شونده و مطالب نادرست و امور بى‏ثبات را باطل مى‏نامند.

جمله «من بين يديه و من خلفه» در اين آيه به معناى «پيش رو و پشت سر» از نظر زمانى است و مقصود هنگام نزول آيات و بعد از آن است و يا روى هم رفته به معناى «به هيچ وجه و از هيچ جهت» است و بر نفى كامل دلالت دارد.

با توجه به مطالب فوق، صفت عزيز به تنهايى بر مصونيت قرآن از تحريف دلالت دارد؛ زيرا تحريف نوعى شكست و نفوذ پذيرى است كه با عزيز بودن قرآن سازگارى ندارد.

قرآن كريم بعضى از كلمات را خود تشريح كرده است. 1- يكى از وجوه اعجاز قرآن را معنا كردن كلمات عجمى كه در قرآن آمده است و خود قرآن آنرا معنا كرده است شمرده‏اند. در كتاب «من إعجاز القرآن» نوشته «رئوف ابوسعده» چاپ قاهره، 61 كلمه عجمى كه خود قرآن آنرا ترجمه كرده است را جمع‏آورى كرده است.اين‏جا نيز عزيز بودن قرآن را توضيح داده است. گر چه «عزيز» از جهت لغت به‏معناى نفوذ ناپذيرى است اما عزيز بودن قرآن به اين معناست كه «لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه» هيچ نوع باطلى به او راه پيدا نمى‏كند. چون عزيز بودن قرآن به حق بودن آن است و هيچ‏گاه در حق، باطل راه ندارد و هر دو يكجا جمع نمى‏شوند.

پس اين آيه هر گونه تحريفى را از قرآن نفى مى‏كند، چون هر نوع تحريف باطل است و باطل مطلقاً به قرآن راه ندارد، چه تحريف معنوى باشد و چه لفظى.

اين استدلال، متكى به مفهوم و معناى آيه بود، اما عده‏اى از بزرگان با استدلال به اين آيه و ورود به بحث از طريق اعجاز قرآن گفته‏اند: قرآن مجيد معجزه جاودانه حضرت محمد (صلى اللَّه عليه و آله) است و اعجاز قرآن منحصر به زمان نزول قرآن نيست همان‏طور كه اعجاز آن منحصر در هيچ جهتى نمى‏شود؛ يعنى قرآن فقط از جهت فصاحت و بلاغت معجزه نيست كه بشر نتواند سوره‏اى مثل سوره‏هاى قرآن بياورد. بلكه قرآن از هر جهتى الميزان، ج 1، ص 60، جلال الدين سيوطى وجوه اعجاز قرآن را بى‏نهايت مى‏داند (مراجعه شود به معترك الأقران فى إعجاز القرآن، ج 1، ص 5). -از قبيل فصاحت، بلاغت، علوم مختلف، غيب‏گويى، آهنگ و موسيقى آيات، اسرار خلقت و ... -معجزه است.

اگر به اين قرآن كه از هر جهت معجزه است، هر گونه تحريف و تغييرى روى آورد، جهت اعجاز آن از بين مى‏رود و معارف آن دگرگون مى‏شود و اين مصداق تباه شونده و تباه كننده است كه روى آوردن آن به قرآن در اين آيه از هر جهت منتفى شده است و قرآن هيچ نوع تحريف و باطلى را نمى‏پذيرد.

مقايسه آيه حفظ (حجر، 9) و آيه عزت (فصّلت، 41 و 42)، نكته بسيار لطيف و زيبايى را مى‏رساند و آن اين‏كه هم از جهت بيرون (نگهبانى خداوند) و هم از جهت درون (به‏لحاظ نفوذ ناپذيرى) مصونيّت قرآن تضمين شده است. يعنى محفوظ بودن هم در ذات قرآن موجود است و هم از خارج آن يك حافظ و نگهبان براى آن وجود دارد. همانند قلعه‏اى كه با ديوارهاى بلند و محكم بر بالاى كوهى بنا شده باشد و در چهار طرف اين قلعه نگهبانانى مشغول نگهبانى باشند، اين قلعه هم از جهت درونى و ذاتى محكم است و هم از بيرون.

تحريف ناپذيرى قرآن با استدلال به روايات.

1. حديث ثقلين‏

قالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى اللَّه عليه وآله): إِنِّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتَّى يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ ما إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بحار الانوار، ج 2، ص 226 ؛ پيامبر (صلى اللَّه عليه وآله) فرمود: من در بين شما دو چيز گران‏بها را به وديعه مى‏گذارم؛ كتاب خدا (قرآن) و عترت و اهل بيتم. و هرآينه آنان از يكديگر جدا نمى‏شوند تا زمانى كه در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند. اگر به اين دو درآويزيد و چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد.

اين حديث را بسيارى از محدثين شيعه و سنى نقل كرده‏اند، به‏طورى كه هيچ شك و شبهه‏اى باقى نمى‏ماند كه اين سخن را رسول معظم اسلام فرموده است.

آن دو چيز گراسنگى كه پيامبر اكرم(صلى اللَّه عليه وآله) بجا گذاشته و درآويختن وچنگ‏زدن به آن دو، نجات از ضلالت و گمراهى در پى دارد، قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) هستند.

اگر بگوييم قرآن تحريف شده، در آن صورت تمسك كردن بدان واجب نيست؛ لكن حديث ثقلين مى‏گويد چنگ‏زدن به قرآن تا قيامت باقى است، بنا بر اين تحريف قرآن باطل است. زيرا اگر قرآن تحريف شده باشد، تكيه و تمسّك بدان بى‏معناست.

توضيح بيشتر:

اين روايت مى‏گويد قرآن با عترت همراه و اين دو تا قيامت در بين مردم هستند؛ پس بايد شخصى (عترت) باشد كه در كنار قرآن باشد و كتابى (قرآن) باشد تا در كنار عترت باشد (تا هر دو در كنار حوض كوثر بر پيامبر اكرم -صلى اللَّه عليه و آله- وارد شوند) تا چنگ‏زدن به اين دو، امت اسلام را از گمراهى نگه دارد.

واضح است كه چنگ‏زدن به عترت (ائمه عليهم السلام) به دوست داشتن آنان و پيروى كردن از گفتار و رفتار آنان است نه در حضور ايشان بودن، چون براى همه مسلمانان در تمام بلاد ممكن نيست -حتى در زمان حضور- در كنار آنها باشند. ما شيعيان هم در زمان غيبت امام (عليه السلام) با دوست داشتن و پيروى از دستور آن بزرگوار، به ايشان تمسك مى‏جوييم. اما چنگ‏زدن و درآويختن به قرآن ممكن نيست مگر با رسيدن به خود قرآن. پس بايد قرآن در بين مسلمانان وجود داشته باشد تا چنگ‏زدن به آن امكان پذير باشد و مردم گمراه نشوند. البيان، خويى، ص 211.

بنا بر اين قرآنى كه ميان مسلمانان است تحريف نشده، زيرا اگر تحريف شده بود پيامبر دستور نمى‏داد براى نجات از گمراهى به كتابى كه تحريف شده و گمراه كننده است چنگ بزنيد. و اين سخن لغوى است كه از ساحت مقدس رسول گرامى اسلام دور است.

2. عرضه كردن روايات به قرآن‏

پيامبر اسلام مى‏دانست كه بعد از وفاتش، بعضى از اشخاص، روايات كذبى را به آن حضرت نسبت خواهند داد، از اين رو، براى به اشتباه نيفتادن امت اسلام، پيامبر اكرم قرآن را ميزان و وسيله‏اى براى درست بودن و نبودن آنچه از او نقل مى‏كنند قرار داد و فرمود: هر چه از من براى شما نقل مى‏كنند اگر موافق كتاب خدا (قرآن) بود بپذيريد، اما اگر مخالف قرآن بود من آن را نگفته‏ام.

روايات به اين مضمون در كتاب‏هاى حديث زياد است به‏طورى كه اين روايات متواتر است. رجوع شود به وسائل الشيعه، ج 27، طبع آل‏البيت، باب وجوه الجمع بين الأحاديث المختلفة. امام صادق (عليه السلام) فرمود: خَطَبَ النَّبِيُّ (صلى اللَّه عليه وآله) بِمِنى، فَقالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! ما جائَكُمْ عَنِّي يُوافِقُ كِتابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَما جاءَكُمْ يُخالِفُ كِتابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ. وسائل الشيعة، ج 27، ص 111، طبع آل البيت.

پيامبر اكرم (صلى اللَّه عليه وآله) در منى خطبه‏اى خواند، سپس فرمود: اى مردم! هر چه از من نقل شد براى شما كه موافق قرآن است، پس من آن را گفته‏ام، و آنچه نقل شد براى شما كه مخالف قرآن است، هرگز من آن را نگفته‏ام.

اگر قرآن تحريف شده، چگونه پيامبر صحت و سقم آنچه به او نسبت داده مى‏شود را مشروط به موافقت و مخالفت با كتابى كرده كه اصلاً درست و نادرست بودن خودش معلوم نيست؟!

دين اسلام در دو چيز خلاصه مى‏شود:

1. قرآن؛

2. سنت پيامبر (صلى اللَّه عليه وآله).

و سخنان اهل بيت (عليهم السلام) نيز در قالب قرآن و سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى‏باشد.

اگر بگوييم قرآن تحريف شده ديگر از اسلام چيزى باقى نمى‏ماند؛ چون قرآن معيارى است، كه‏مى‏توان با آن سنت واقعى پيامبر را از خرافات و زوائد جدا كرد، اما با قرآن تحريف شده نمى‏توان اين سنجش را انجام داد.

دليل عقلى‏

خداوند متعال براى هدايت بشر هميشه پيامبران و كتاب‏هاى آسمانى فرستاده است و كامل‏ترين و آخرين كتاب را براى هدايت بشر (قرآن) بر رسول گرامى اسلام نازل فرمود و حضرت محمد (صلى اللَّه عليه و آله) را آخرين فرستاده خود قرار داد كه پس از او نه كتابى خواهد آمد و نه پيامبرى.

اگر اين قرآن كه كتاب هدايت است تحريف شود و به پيامبرى هم كه راه راست را به مردم نشان دهد نيايد، مردم گمراه خواهند شد بدون اين‏كه در اين گمراهى تقصيرى داشته باشند؛ بلكه اين گمراهى به‏خاطر حفظ نشدن قرآن از طرف خداوند است و اين امر با ساحت اقدس الهى سازگارى ندارد. و اين خلاف حكمت است و خداوند كار خلاف حكمت نمى‏كند. در نتيجه بايد قرآن از دست تحريف دور بماند.

در پايان متذكر مى‏شويم كه اين بحث (تحريف ناپذيرى قرآن) در جواب مدعيان تحريف و بعضى از يهود، نصارى و ... است كه مى‏خواستند قرآن را تحريف شده جلوه دهند.

/ 1