تصحيح متون كهن: مفهوم، عناصر، روش‏ها(2) - تصحیح متون کهن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تصحیح متون کهن - نسخه متنی

جویا جهانبخش

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تصحيح متون كهن: مفهوم، عناصر، روش‏ها(2)

جويا جهانبخش

در شماره پيشين به تفصيل از ضرورت و پيشينه دانش «نقد و تصحيح متون»، مفهوم تصحيح متون و عناصر دخيل در تصحيح متون سخن به ميان آمد. در تعريف مفهوم تصحيح متون گفتيم: دانش و فن تصحيح متون، در اصطلاح يك دسته از معلومات و روش‏ها است كه هدف از تنظيم و به كار بستن آن‏ها در مورد هر «متن»، «به دست دادن متني هر چه نزديك‏تر به متن اصلي است». هم‏چنين عناصر بنيادين تصحيح متون كه عبارت بودند از: مواد و منابع، شايستگي و اهليّت مصحِّح و روش و شيوه استدلالي كار را شرح داديم. اكنون در ادامه اين نوشتار «روش‏هاي تصحيح متون» را برمي‏رسيم:

روش‏هاي تصحيح متون

در حوزه تصحيح متن‏هاي فارسي و عربي، عمدتا، چهار شيوه به رسميّت شناخته شده است:

1. شيوه تصحيح بر مبناي نسخه اساس؛

2. شيوه تصحيح التقاطي؛

3. شيوه بينابيْن؛

4. شيوه تصحيح قياسي.

در شيوه نخست، يك نسخه را اساس تصحيح قرار مي‏دهند و هر گاه نقص و نادرستي و اشتباه مُحرَزي در آن باشد، آن را به كمك ضبط نسخه‏هاي ديگر مرتفع مي‏سازند.

در كاربَري اين شيوه، چند نكته بسيار مهم را حتما بايد ملحوظ داشت:

الف. زماني مي‏توان از شيوه تصحيح بر مبناي نسخه اساس استفاده كرد كه يكي از نسخ برتري و امتياز معتنابهي بر ديگر نسخه‏ها داشته باشد.

ب. همواره بهترين و صحيح‏ترين نسخه بايد «اساس» قرار گيرد (كه لزوما «قديم‏ترين» هم نيست).

ج. هرگاه نقص و نادرستي ضبطِ «اساس» مُحرَز شد، ضبط نسخه‏اي جانشين آن مي‏شود كه در «رده‏بندي اعتباري» نسخ، بالاتر و معتبرتر تشخيص داده شده، و اگر ضبط آن نسخه هم فاسد بود، باز به نسخه‏اي بايد مراجعه كرد كه در رده‏بندي مقام بعدي را دارد، و به همين ترتيب از شيوه «الأهمّ فالأهمّ» پيروي نمود.

د. تنها در صورتي مي‏توان از ضبط نسخه اساس عدول كرد كه فَساد و نادرستي آن مُحرَز باشد؛ وگرنه به صِرفِ ضعف ضبط «اساس» و قوّت ضبط نسخه ديگر نمي‏توان ضبط اساس را فرو نهاد.

برخي شيوه تصحيح بر مبناي نسخه اساس را «معتبرترين شيوه نقد و تصحيح متون» دانسته‏اند. اين سخن تا حدودي مناقشه‏بردار است. مي‏توان گفت اين شيوه در مورد بسياري از متون بهترين و كارآمدترين شيوه است و به همين سبب رواج و تداولِ فراوان يافته؛ ولي در مواردي هم نمي‏توان و نبايد از اين شيوه استفاده كرد.

نمونه را، وقتي كه هيچ نسخه مضبوط و معتبر درخورِ اعتنايي از متنِ مورد نظر وجود ندارد و هيچ‏يك از نسخه‏هاي موجود از حيث ضبط و اتقان و صحّت و اصالت، برتري كلّي بر ديگر نسخه‏ها نداشته باشند، نمي‏توان از شيوه «تصحيح بر مبناي نسخه اساس» استفاده كرد؛ زيرا نسخه‏اي نيست كه شايستگي «اساس» بودن را داشته باشد.

در چُنين مواردي مصحّح بايد از ميانِ نسخه‏هاي مختلف و با اجتهاد عالمانه، ضبطي را كه تناسب بيشتري با ذهن و زبان و موضوع مورد نظر پديدآورنده دارد، برگزينَد و در متن بگذارد. اين، شيوه تصحيحِ التقاطي است كه از «التقاط» و در هم ريختن چند نسخه غيرممتاز، يك متن نسبتا مُصَحَّح و مضبوط فراهم مي‏آورد.

در كاربَري اين شيوه بايد توجّه داشت كه:

1. منظور از «اجتهادِ عالمانه»، اعمال ذوق و پسند شخصي و يا ترجيح بلامرجّح نيست؛ بلكه به كاربستن و به دست آوردن قرائن و دلائل قابل اعتماد محتوايي و زباني و سبك شناختي است كه نشان دهد احتمال اصالت كدام ضبط بيشتر است و ضبط چه نسخه‏اي با زبان و سبك تحرير و موضوع مورد نظر مؤلّف تناسب بيشتري دارد.

2. تصحيح التقاطي، از حيث دامنه وسيعي كه به «اجتهاد علمي» مي‏دهد، محتاج دقّت و اهليّت و احتياط و صَرفِ وقتِ فراوان، و تتبّع و جست و جوي بي‏حدّ و مرز در منابع و متوني است كه كوچك‏ترين قرينه‏اي براي اختيار و انتخاب ضبط صحيح به دست مي‏توانند داد.

3. تصحيح التقاطي غير از تصحيح «ذوقي» و دل‏بخواهي است. ذوق و دريافتي كه در تصحيح التقاطي دخالت مي‏كند، ذوق تربيت شده و فرهيخته‏اي است كه بر اثر ممارست در متنْ‏پِژوهي و خو گرفتن به زبان و بيان و اساليب نويسندگان قديم، خصوصا نويسنده متن مورد نظر، مي‏تواند ضبط اصيل را از غير اصيل بازشناسد (و حتّي در مواردي بتواند الفاظ مورد نظر ماتن را به حدس و قياس مقرَّر دارد ـ كه اين مرحله كاركردِ ذوق فرهيخته، وارد «تصحيح قياسي» مي‏شود).

از بهترين و موفّق‏ترين نمونه‏هاي‏تصحيح التقاطي، يكي نفثة المصدورِ شهاب الدّين محمّد خرندزي زيدري نَسَوي است كه چون دست‏نوشتي كهن و معتبر و صحيح از آن به دست نبوده، شادروان دكتر اميرحسن يزدگردي (1308 ـ 1365 ه·· .ش) آن را با صَرفِ زماني ده ساله به روش التقاطي تصحيح كرده است.

تصحيح به شيوه بينابين، در حقيقت آميزه‏اي از «شيوه تصحيح بر مبنايِ نسخه اساس» و «شيوه تصحيح التقاطي» است.

كاربردِ اين شيوه تصحيح، در جايي است كه نسخه ارجح نه آن‏قدر ممتاز است و بر نسخه‏هاي ديگر رجحان دارد كه مبنا و «اساس» علي الاطلاق قرار گيرد و نه آن‏قدر كمْ‏رجحان كه همسان و همپايه ديگر نسخه‏ها قلمداد شود و داخل در تصحيح التقاطي گردد. در اين شيوه، نسخه اَرجَح را به عنوان «اساسِ نِسْبي» ـ و نه «اساسِ مطلق» ـ مبنا قرار مي‏دهيم و لذا آن اندازه كه در «شيوه تصحيح بر مبناي نسخه اساس» بر حفظ ضبط اساس و عُدول نكردن از آن، پاي‏فشاري مي‏كرديم، پاي‏فشاري نمي‏كنيم.

بدين ترتيب، شيوه بينابين از قوّت اجتهاد شيوه التقاطي، و احتياطِ شيوه تصحيح بر مبناي نسخه اساس، و دقّتي روش‏شناختي كه مستلزم حركت در مرز دو شيوه پيش‏گفته مي‏باشد، ناگزير است.

تجربه نشان داده كه شيوه بينابين در مورد كثيري از متن‏هاي فارسي و عربي پاسخگو و كارآمد است.

شيوه تصحيح قياسي معمولاً در جايي است كه تنها يك نسخه از اثري بازمانده و آن هم چندان صحيح و مضبوط نيست، به كار مي‏رَوَد. در اين شيوه، پژوهش‏گر از قوّه حدس و قياس در تشخيص ضبط‏هاي صحيح بهره مي‏بَرَد. بديهي است كه اين توانِ حدس در سايه ممارست در متنْ‏پژوهي به دست مي‏آيد و قياس از راهِ بَرسنجيدن و مقايسه متونِ مربوط با متنِ مورد نظر.

در مواردي هم كه شيوه كلّي تصحيح متن، بر مبناي نسخه اساس يا التقاطي يا بينابين است ولي ضبط هيچ يك از نسخه‏ها صحيح نيست، باز بايد در همان محدوده به «تصحيح قياسي» دست زد.

بديهي است بهره‏وري از اين حدس و قياس چيزي است از جنس همان «اجتهاد علمي» كه در گفت و گو از تصحيح التقاطي ياد كرديم، و نه تصحيح ذوقي و دل‏بخواهي. به همين سبب «تصحيح قياسي» محتاج اهليّت و تخصّص و ممارست و احتياط و دقّت فوق‏العاده است.

باز از همين روي، حتي مصحّحان و محقّقانِ خبير و كاردان، حتّي المقدور ازتصحيح قياسي پرهيز مي‏كنند و جز به هنگام ضرورتِ تمام به سراغ آن نمي‏روند.

با عنايت به اوصاف، اقتضائات و كاربَري‏هاي هر يك از چهار شيوه پيش‏گفته، ناگفته پيداست كه در مواجهه با يك متن، ما مختار نخواهيم بود كه هر شيوه‏اي را براي تصحيح آن برگزينيم، بلكه يك شيوه و تنها يك شيوه از چهار شيوه پيش‏گفته، با آن متن متناسب خواهد بود.

هنر مُصَحِّح در آن است كه اوّلاً با تفطّن و تفرّس نسبت به آن متن و نسخه‏شناسيِ آن، شيوه متناسب را معيّن كند و اختيار نمايد، ثانيا با توجّه به مقتضيات متن، به پاره‏اي تصرّفات در آن شيوه و اجتهادِ روشْ‏شناختي دست يازد.

هر يك از متون اقتضائات بيروني و دروني گوناگون و سرگذشت منحصر به فرد دارند و لذا بيشترينه متون را نمي‏توان دقيقا در يكي از چهار قالب روشي جاي داد، بلكه بايد به تناسب متن، قدري روش را منعطف ساخت.

از اينجا است كه هر مصحح بايد در روش شناسي تصحيح نيز صاحب‏نظر باشد (همان گونه كه هر فقيه بايد اصولي نيز باشد). همچُنين از همين جا پديدار مي‏شود كه چهار شيوه پيش گفته در حقيقت روش‏هاي «مادر» و كلّي هستند، وگرنه به تعداد متون ـ و به تناسب مقتضياتشان ـ روش تصحيح متون وجود دارد!

يك معناي كليدي كه در همه اين روش‏ها دخالت و بر همه اعمال مصحّح سيطره دارد، «امانت» است كه از مفهوم تصحيح متون منتج مي‏شود؛ زيرا ـ چُنان كه گفتيم ـ مصحّح «مُنْشِد» و «ناقل» است، نه «منشي» و فقط در محدوده‏اي حقّ تصرّف دارد كه متن موجود را از آن‏چه هست به نوشته نويسنده اصلي نزديك‏تر گردانَد. همين و بس.

البته، دائره مفهوم «امانت» نسبت به متون مختلف و دست‏نوشت‏هاي گوناگون، قبض و بسط مي‏يابد؛ بدين معنا كه في المثل در يك دست‏نوشت فارسي سده پنجم هجري حتّي برخي از ريزترين و باريك‏ترين خصائص رسم الخطّي هم بايد توسّط مصحّح حفظ و گزارش شود، در حالي كه در اكثر قريب به اتفاق نسخه‏هاي پس از عصر صفويّه چُنين تقيّدي لازم نيست، زيرا عمده خصائص رسم الخطّي اين دوران اهميت متنْ‏شناختي ندارند.

متأسفانه مفهوم «امانت» در عين آن كه يكي از مهم‏ترين و كليدي‏ترين و محوري‏ترين مفاهيم بنيادين تصحيح متون است، در عمل، از آسيب‏پذيرترين مفاهيم نيز هست و اي بسا مصلحت‏بيني‏ها يا غفلت‏ها كه گاه و بي‏گاه بر ذهن و قلم مصحّحان غلبه كرده و «امانت» را مخدوش ساخته.

نمونه را، مصحّحي نسخه‏شناس كه به تصحيح يك شرح فارسي ـ قصيده بُرده ـ دست يازيده است، يك‏جا كه شارح در قرائت و فهم واژه‏اي دچار اشتباه شده بوده است، سخن او را به حاشيه بُرده و خود به انشايِ قسمتي از متن پرداخته است!

طبعا مصحح دانشمندِ متن، بدين سبب به تصرّف در آن دست يازيده است كه نمي‏خواسته خوانندگان و نوآموزان در آموختن شرح قصيده بُرده دچار اشتباه شوند، ولي در عين حال، از وظيفه اصلي‏اش كه احيا و نقل و انشادِ سخن شارح بوده است، عدول نموده و به جاي اين كه «مصحح» باشد، خود «نويسنده» و «شارح» شده.

يكي از معمول‏ترين و متداول‏ترين بي‏امانتي‏ها در طبع و نشر متون كهن مغفول نهادن «شَكْل» و «اعراب» دست‏نوشت‏هاي مهم در تصحيح متن است.

نمونه را، چند سال پيش طبع پاكيزه و محقّقانه‏اي از ارشاد شيخ مفيد ـ قدس سره ـ به اهتمام يكي از مؤسسات معتبر تراثي انتشار يافت. يكي از دست‏نوشت‏هاي مورد استفاده در اين تصحيح مورَّخ 565 كه به سال 566 هم با نسخه سيد ضياء الدين ابوالرّضا فضل اللّه‏ راوندي ـ قدس سره ـ مقابله گرديده مُعْرَب و مشكول است. يك دست‏نوشت ديگر هم كه مورّخ 575 است و با «نسخة مولانا الامام ضياء الدين قدس اللّه‏ روحه» (شايد: همان راونديِ پيش‏گفته) نيز مقابله گرديده است، مورد استفاده بوده كه آن هم مُعْرَب و مَشْكول است. باري، يك امتياز بزرگ ديگر هم در نسخه مورخ 565 هست، و آن اين كه منقول است از نسخه‏اي كه بر شيخ ـ رضوان اللّه‏ عليه ـ خوانده شده بوده است. با اين همه، مؤسسه مزبور بيشترينه عبارات كتاب را بي‏شَكْل و اعراب به طبع رسانده و بدين ترتيب شَكْل و اعراب بيشترينه حجم نسخه‏ها مسكوت مانده است. شرط امانت آن بود كه طابعان صحيح و سقيم شَكل و اعراب چنين نسخه‏هاي كهني را نيز، همه جا، گزارش كنند، به ويژه در جايي كه يكي از نسخه‏ها از روي دست‏نوشت مقروء بر شيخ كتابت شده.

براي گُزاردِ شرط «امانت» در تصحيح متون، علي الخصوص بايد به تفاوت «زبان» و «رسم‏الخط» توجه و تفطّن كامل داشت؛ زيرا فوت كوچك‏ترين خصيصه زباني هم بي‏ترديد نافي امانت است؛ و خصائص زباني، بر خلاف خصائص رسم‏الخطي، از هر دوره و هرگونه باشند، جزءِ لا ينفكّ متن محسوب مي‏شوند و اهمال و فرونهادنشان تصرف ناروا در متن است.

يكي از مدّعيان طبع امينانه متون فارسي، با اين استدلال كه «بد» ريخت و گونه ديگري از «به» (ي حرف اضافه) است، به خود اجازه داده بود تعابيري چون «بدين» و «بدان» را تبديل كند به «به اين» و «به آن»!

اين طابع غافل بود كه «بد» و «به» اگر چه از يك ريشه و به يك معنايند ولي دو ريختِ زبانيِ مختلف‏اند با نام و نشان سبك‏شناختي و پرونده تاريخي مستقل؛ لذا كار او تصرّف در متن به شمار مي‏رود.

در مواردي مثل «آنْچ» (/ «آن‏چه»)، «آنْك» (/ «آنْكه») و... شايد بتوان، گاه، اختلاف را صرفا رسم الخطّي به حساب آوَرْد، ولي در مواردي هم بي‏گمان نمي‏توان چنين كرد.

نمونه را، ناصرخسرو گفته است:




  • رفت درين سبز و بلند آسياش
    غافل كيْ بود خداوند از آنچ



  • غافل كيْ بود خداوند از آنچ
    غافل كيْ بود خداوند از آنچ



در اين‏جا ـ چُنان كه وزنِ شعر مُبَيَّنْ مي‏دارد ـ «آنچ» همان «آن‏چه» نيست كه كاتب «آنچ» نوشته باشد، بلكه مسلّما خود شاعرِ «آنْچ» گفته و «آن‏چه» نگفته و نمي‏گفته است (چون سخنِ منظومِ او از هنجار بيرون مي‏شده!)

بنابراين از كجا مي‏توان يقين داشت كه در موارد ديگر هم، همه «آنْچ»ها را «آن‏چه» و همه «آنْك»ها را «آنكه» تلفّظ مي‏كرده‏اند و ناهمسانيِ موجود صرفا رسم الخطّي بوده است؟

يكي از شؤون بسيار مهم «امانت» در تصحيح متون، در هم نياميختن تحريرهاي مختلف يك متن است.

در ميان نويسندگان و شاعران پيشين بسانِ بسياري از امروزيان ـ مرسوم و معمول بوده است كه نوشتار يا سروده خويش را بازخواني مي‏كرده و در آن تجديدنظر مي‏نموده‏اند. گاه اين تجديدنظرها در حدّ تبديل چند كلمه و مانند اين بوده و گاه از اين حد فراتر رفته و تحرير دوم يا سومي از يك متن را بحاصل آورده است.

نمونه را، نجم الدين دايه (رازي) خود، مرصاد العبادش را مورد بازنگري قرار داده و در آغاز و انجامش دست برده و آن را با پاره‏اي آرايش‏هاي لفظي همراه ساخته است؛ در نتيجه، ما امروز، دو تحرير متفاوت از مرصاد العباد مي‏شناسيم كه هر دو فراهم‏آورده دستِ خود نجم الدين‏اند.

گاه نيز تحرير ثانيِ كتاب را شخصي جُز پديدآورنده اصلي كتاب فراهم مي‏آورده است؛ چُنان كه صَفوَة الصّفاء ابن بزّار را ميرابوالفتح حسيني عربشاهي، صاحب تفسير شاهي ـ قدس سره ـ احتمالاً با پاره‏اي ملاحظات سياسي با صبغه‏اي متشيّعانه بازنويسي كرده است.

به هر روي، تحريرهاي مختلف يك اثر، حتي اگر به دست خود صاحب اثر فراهم شده باشند، معلول انگيزه‏ها و ادوار مختلف نگارش مي‏باشند و هر يك هويّتي مستقل دارند؛ پس، در آميختن «تحرير»هاي متفاوت روا نيست و هر «تحرير» را بايد يك متنِ مستقل قلمداد كرد؛ تنها مي‏توان از يك تحرير به عنوان منبع فرعي و كمكي براي تصحيح تحرير ديگر سود جُست (آن هم باز به شرطي كه زمينه اختلاط تحريرها فراهم نشود).

متأسفانه بسياري از تصحيح‏ها كه به دست مصححان خاوري انجام مي‏شود، از حيث دقّت و امانت ـ از اين گونه كه ياد شد ـ ، كاستي‏هاي فراوان دارد.

اين بي‏دقّتي برخي از طابعان و محقّقان خاوري در ضبط نص و اخذ آن از مخطوطات و اعلام تفاوت‏هاي به ظاهر ريز و جزئي، در مقابل سخت‏كوشي برخي از خاورشناسان باختري در اين باب ـ كه حتي گاه به افراط كشيده شده ـ ، سبب گرديده است اين دقّت و امانت يكي از خصال تحقيق و تصحيح خاورشناسانه باختري قلمداد شود. هر چند اين گونه مطلقْ‏انگاري هم درست نيست.

سخن فرجامين

در روزگاري كه ما در آن به سر مي‏بريم، نشر و تصحيح متون، گستره كَمّيِ فراوان يافته است. به قول خاورشناس روسي، اكيموشكين (O.F.Akimushkin)، «... در حال حاضر دركشورهاي شرقي علاقه فزاينده‏اي به تاريخ و فرهنگ ملّي و بومي مشاهده مي‏گردد. اين پژوهش‏گران به ميراث فرهنگي ـ ادبي و هنري ملّت خويش كه به صورت متون اسناد مكتوب باقي مانده‏اند، توجّه فراواني مي‏كنند و طبيعي است نقش رشته متن‏شناسي بيش از پيش از اهمّيّت برخوردار شده چرا كه هدف رشته متن‏شناسي عبارت است از كشف اين آثار گرانبها و توجيه علاقه فراوان مردمان شرقي به گنجينه‏هاي ملّي خويش.»

در چنين وضع و حالي مع‏الأسف بسياري از مشتغلان به كارهاي متنْ‏پژوهي، از دانش و آموزش و اهليّت و صلاحيت كافي برخوردار نيستند و حتي خطورت شأن نقد و تصحيح متون را نمي‏شناسند. حقيقت آن است كه معمولاً تصحيح و احياي يك متن كهن، به نحو شايسته، كار سترگي است كه بيش از تأليف و نگارش آن متن، محتاج دقّت و عنايت و جهد است؛ چُنان كه جاحظ نيز گفته:

و لربّما أرادَ مؤلّف الكتاب أَنْ يُصْلِحَ تحريفا أو كلمةً ساقطة، فيكونَ إنشاءُ عشرِ ورقات من حُرِّ اللّفظ و شريف المعاني أَيْسَرَ عليه من إتمام ذلك النقص حتّي يردَّه إلي موضعه من اتّصالِ الكلام.

/ 1