عباس ايزدپناه علمشناسي يا فلسفه علوم ديني دانشي است كه به معرفت برونساختاري علوم ديني ميپردازد؛ در برابر دانشهايي كه رويكردشان، رويكردي درونساختاري است. اين دانش كه به تحليل بيروني علوم اسلامي ميپردازد، دو قلمرو كلان را مورد بحث و بررسي قرار ميدهد: مسائل علمشناختي مشترك و مسائل علمشناختي مختص. بدين معنا كه گاهي در علمشناسي علوم ديني از سلسله احوال و عوارضي سخن به ميان ميآيد كه در تمامي علوم اسلامي حضور دارند و مطرحاند (مانند هويت علوم ديني، احياي علوم ديني، روششناسي تحقيق در علوم ديني و طبقهبندي علوم ديني)، در عين حال علمشناسي علوم ديني، مسائل علمشناختي مختص و ويژه را نيز در بر ميگيرد،يعني سلسله مسائلي كه در هر علمي به طور ويژه و خاص مطرح ميشوند و مباني يا گزارههاي زيرساختي آن علم را تشكيل ميدهند. براي مثال، در علمشناسي فلسفه اين مسائل مطرح ميشود: تعريف فلسفه، قلمرو فلسفه، ديني شدن فلسفه، روششناسي فلسفه، رسالت فلسفه، جريانها و مكتبهاي فهم فكري در فلسفه، بحرانشناسي فلسفه، تاريخ فلسفه، آشنايي با مسائل فلسفه و... . به همين ترتيب علمشناسي فلسفه فقه يا تاريخ اسلام و يا فلسفه دين و هنر مسائل خود را خواهند داشت و هر كدام زيرساختهاي خاص و ويژهاي را خواهند طلبيد.البته اين بررسي ـ هم چنان كه روشن است ـ تكامل يافته مبحث «رئوس ثمانيه» است كه پيشينيان و پيشتازان دانش در آغاز علوم به آن ميپرداختند و اينك در چهره علمشناسي علوم ديني پا به ميدان نهاده و براي خود جايگاه وسيع و گستردهاي باز كرده است.ناگفته نگذاريم كه در تاريخ علوم، براي نخستين بار اين دانش را دانشمند بزرگ اسلام «عبدالرحمن بن خلدون» به صورت علم مستقل و به مفهوم امروزي آن تدوين نموده و به تمدنهاي ديگر هديه كرده است. اكنون بايسته است اين ميراث بزرگ اسلامي از نو احيا شود و به طور عميق مورد بازفهمي و بررسي وسيع قرار گيرد.بررسي و ارزيابي علمشناسي (يا فلسفههايي مختص علوم اسلامي) خود كتاب، بلكه كتابهاي مستقلي ميطلبد. ما در اين مقال تلاش داريم با طرح سه مسأله مشترك در علمشناسي علوم ديني، دريچههايي به آن بگشاييم و تفصيل آن اجمالها را به مجالي ديگر واگذاريم. بنابراين ما در سخن خود سه محور مورد بررسي خواهيم داشت: بازسازي و احياي علوم ديني؛ روششناسي علوم ديني و طبقهبندي علوم ديني.
1. بازسازي و احياي علوم ديني
مسأله مشترك ديگر در علمشناسي علوم ديني، مسأله بسيار مهم بازسازي و احياي علوم ديني است كه امام محمد غزالي و اقبال لاهوري از پيشتازان طرح و بررسي آن به طور صريح و به صورت يك دغدغه اصلي بودهاند.در تبيين هويت و مفهوم احياي دين به اين نكته بايد تأكيد ورزيد كه دين در دو مقام و مرتبه نمود پيدا ميكند: يكي «نمود دين در مقام ثبوت يا دين لذاته» و دوم «دين در مقام اثبات و معرفت ما يا دين لذاتنا» كه از اين دو مقام ميتوان به «دين براي خود» و «دين براي ما» تعبير كرد.ديني كه متعلق احيا يا اماته قرار ميگيرد، دين اثباتي يا دين براي ما است، نه دين براي خود يا دين ثبوتي. پس آنچه كه احيا ميشود، دين در معرفت ما است، نه دين در واقع.احياي دين در دو قلمرو از معرفت ديني تعين پيدا ميكند: احياي معرفتي و احياي عملي. احياي معرفتي، خود در دو قلمرو معرفتي مصداق پيدا ميكند: احياي معرفت ديني كه از مسائل مهم و بنيادين دانش فلسفه دين است، و احياي علوم ديني كه اساسيترين مسأله مشترك علمشناسي يا فلسفه علوم ديني را تشكيل ميدهد. اما احياي عملي دين مربوط به عينيت بخشيدن به دين در حوزه شخصيت و رفتار فردي و عرصه اصلاحات در نظامهاي اجتماعي و روابط داخلي و خارجي است، چنان كه آسيبشناسي دين و انحطاط آن نيز در سه حوزه فوق قابل مشاهده و بررسي جدّي است؛ يعني آفتشناسي دين در حوزه معرفتشناسي، آفتشناسي دين در قلمرو علوم ديني و آفتشناسي دين در عرصه زندگي فردي و حيات اجتماعي. اينك از قلمروهاي كلان سهگانه آنچه كه محور اساسي بحث كنوني است، احيا و بازسازي و آسيبشناسي علوم ديني است.مفهوم احياي علوم ديني چيست؟ و آفتشناسي آن كدام است؟در پاسخ به اين پرسشها نيز نظريههاي متعددي مطرح شده است، ولي همه در اين نكته اتفاق دارند كه گاهي ممكن است بنا به علت يا عللي، علم ديني كارآمدي خودش را از دست بدهد و نتيجه معكوس از آن حاصل گردد. آن عامل گاهي ممكن است عدم توجه به ابعاد اساسي دين و عنايت به بعدي از ابعاد آن باشد (چنان كه غزالي به خاطر احساس غلبه ظاهرگرايي و عقلگرايي در عرصه علوم ديني و بيتوجهي به ابعاد عرفاني و اخلاقي آن دست به نگارش احياء العلوم زد) و گاهي رونق گرفتن بازار التقاط و تأويل در حوزه معرفت ديني يا سياستزدگي آن، كه در هر صورت بايد به احياگري پرداخت.علوم ديني همواره در معرض دو آسيب جدي قرار دارند: آفت دوري از گوهر دين و روح كتاب و سنت با جايگزين شدن معرفت و انديشه دينشناسان به جاي معرفت قرآني و نبوي، و ديگر عدم توانايي آن در هدايت جامعه به سوي آرمانهاي نبوي و اهلبيت(ع) كه هر دو آسيب، ناشي از مشكل معرفتي دينشناسان است.احياي علوم ديني، از سويي ناظر به بازگرداندن علم فلسفه، عرفان، فقه، اصول و... به هويت قرآني و سنت نبوي و اهلبيت(ع) است و از سوي ديگر ناظر به بازگرداندن توانمندي آن علم در هدايت و رهبري جامعه به سوي آرمانهاي قرآني و الهي است. جنبه نخست براي نابسازي علم ديني و جنبه دوم براي توسعه افقي آن در پاسخگويي قدرتمندانه به نيازهاي فردي و اجتماعي به منظور ديني كردن جامعه بر اساس گوهر دين؛ يعني توحيد و ولايت است.آسيبهاي كلاني كه علوم ديني را به انحطاط و ناكارآمدي ميكشانند عبارتند از: تحجرگرايي در علوم ديني، زمانزدگي و روزمرگي، بريدگي از گوهر دين، مشكل يك سونگري يا يك جانبهگرايي، تعميم در مفهوم احياگر ديني، بريدگي از دانش مباني و زير ساختشناسي خود، آفت روششناختي و تأويل.تحجرگرايي در علوم ديني به مفهوم عدم ورود به عرصه نيازهاي زمان و تحولات نگرشي و معرفتي يا ارزشي عصري و غوطهخوردن در فرهنگ و نظام معرفتي گذشته است، بيآن كه ميراث معرفتي گذشته را سرمايه بازسازي فرهنگ حال و آينده قرار دهد. اين گونه از تفكر، معرفت ديني را ناكارآمد و غير متكامل ميسازد و حقيقت دين را اسير نگرش محدود خود ميكند. در برابر تحجرگرايي، زمانزدگي و روزمرگي در تفكر ديني و حوزه علوم اسلامي قرار دارد؛ يعني فيلسوف يا فقيه با دل سپردن به مسائل زمان از شناخت و تبيين ميراث فرهنگي گذشته غافل ميشود و حقايق دروني دين را به نفع نيازهاي روز و آداب و رسوم و سنتهاي زمان تفسير ميكند و از گوهر دين غافل ميشود؛ يعني درياي دين را به كوزه محدود زمانه و فرهنگ روز ميريزد.آسيب ديگر در علوم ديني بريدگي علم از گوهر و حقيقت دين است؛ يعني فقيه يا متكلم و مفسر به جاي توجه به گوهر دين به سراغ شاخ و برگهاي دين برود و از ريشه و تنه اصلي درخت دين غافل شود. بديهي است كه اين شيوه، دينشناسي يا علم ديني را از ريشه ميخشكاند و از علم ديني جز برگ و ساقهاي خشك باقي نميگذارد. از همين روي در احاديث «دعائم الاسلام» از ولايت به عنوان كليد بقيه اصول و اصل و اساس آنها ياد شده است.آسيب يك سونگري نيز كه به مفهوم بيتوجهي به معرفت همه جانبه و جامع است، اسلام و علم ديني را زشت و كاريكاتوري خواهد ساخت. براي مثال نظام و احكام قضايي اسلام به طور عميق جهتگيري تربيتي دارند، بنابراين بايد در علوم قضايي اسلام به معارف تربيتي توجه شود وگرنه از نظام حقوقي اسلام چهرهاي خشن و خشك به نمايش خواهيم گذاشت.تعميم در مفهوم احياگر ديني نيز، به مفهوم همگاني كردن احياي دين است كه خطر آن بر كسي پوشيده نيست. در نگرش اسلام درست است كه دينشناسي و تفقه در دين وظيفهاي همگاني است، ولي اين اصل به مفهوم اين نيست كه هر كتابخوان يا صاحب دانشي بتواند به احياي علوم ديني دست زند، زيرا گشودن اين باب ضررهاي جبرانناپذيري در پي خواهد داشت.آفت ديگر، آفت بريدگي علم از پايهشناسي و فلسفه آن علم است. بديهي است كه علم اخلاق بر فلسفه اخلاق مبتني است و علم فقه بر فلسفه فقه؛ پس بايد پيش از علم اسلامي به شناخت فلسفه و گزارههاي زيرساختي آن همت گماشت وگرنه، در فهم روبنايي علوم ديني با مشكل جدي مواجه خواهيم شد. چنان كه علم اصول، مقدمه و پيش نياز علم فقه و منطق، پايه و پيش نياز فلسفه است.دو آفت ديگر كه آفتهاي «روششناختي علوم» و «خطر تأويل» است، در برابر اتخاذ روش درست و شيوه تفكيك قرار دارند؛ يعني در علوم ديني، مثلاً تفسير قرآن، بايد ابتدا روش صحيح تفسير را آموخت و از سوي ديگر در علوم ديني نبايد دين به نفع انديشههاي بشري تفسير و توجيه شود، بلكه بايد دين را در ظرف معرفتي و اسلوب خاص خود شناخت و انديشههاي بشري را نيز در محدوده بستر معرفتي خود فهميد و پس از آن به مقايسه و تطبيق پرداخت، وگرنه دچار تأويل منفي و يا التقاط خواهيم شد.اين آسيبها به علم و دانش خاصي از علوم ديني منحصر نيستند، بلكه تمامي علوم ديني را دچار مرگ يا ناتواني ميكنند. بنابراين، دامنه احياي علوم ديني به ميزان گستره تمامي دانشهاي ديني خواهد بود؛ يعني دامنه احياي علوم ديني را بايد به تمامي قلمروهاي زير گسترش داد: احياي علوم فلسفي ديني؛ احياي عرفان اسلامي؛ احياي علوم فقهي و حقوقي دين؛ احياي علوم قرآني؛ احياي علوم حديثي؛ احياي علوم اخلاقي و تربيتي اسلام؛ احياي علوم تاريخي اسلام؛ احياي دانشهاي كلامي؛ احياي علوم طبيعي اسلامي و احياي علوم هنري و ادبي ديني.بايد توجه داشت كه احياي علوم ديني نيز مانند احياي معرفت ديني، داراي بعد پيرايشي و آرايش است كه بعد پيرايشي، همان شناسايي آفتهاي ياد شده است، ولي احياي آرايشي كه بازشناسي و نوسازي علم ديني را شامل ميشود، خود داراي روش و اصول خاصي است كه در مجال ديگري از آن سخن گفتهايم.
2. روششناسي علوم ديني
روششناسي علوم اسلامي بحث پردامنهاي است كه قلمروهاي اصلي و كلان آن را ميتوان در چهار حوزه زير جست و جو كرد: روششناسي تفسير متون ديني؛ روششناسي احياي معرفت ديني؛ روششناسي شناخت دين و روششناسي علوم اسلامي.هدف روششناسي در قلمرو نخست، فهم مراد خدا يا مراد سنت قولي است. در روششناسي دوّم، هدف بازسازي و احياي دين يا علوم ديني است؛ چنان كه در روششناسي سوّم، هدف، دينشناسي به طور كلي و جامع است و در روش چهارم هدف، حقيقتشناسي در علوم ديني يا علم خاص ديني است. در اين بررسي فشرده هدف ما روششناسي علوم ديني است.به طور كلي در روششناسي علوم ديني در دو محور بايد به بحث پرداخت: يكي روش مشترك و دوّمروششناسي مختص و ويژه. در رويكرد نخست، محور و مدار بحث، اصول روششناختي مشترك ميان تمامي علوم ديني است، مانند: مراحل اساسي و عمومي تحقيق در علوم ديني، روش مطلوب و روشهاي كلان و اصول اساسي روششناسي مطلوب. ولي در روشهاي مختص، به روششناسي تك تك علوم ميپردازيم؛ چون: روششناسي علوم قرآني، روششناسي فلسفه و كلام، روششناسي عرفان، روششناسي تحقيق در علوم حديثي، روششناسي تاريخ اسلام، روششناسي علوم فقهي و روششناسي علوم و فنون هنري و ادبي. براي مثال در روششناسي فلسفه درباره اركان و ارزش تحقيقي برهان لمي و اني و اني شبيه به لم سخن به ميان ميآمد كه ويژه فلسفه است. و در روش تاريخ اسلام پيرامون نقش قواعد اساسي بنيادين در شناخت سبك و سيره پيامبر(ص) و اهلبيت(ع) آن حضرت سخن به ميان ميآيد كه ويژه تاريخ اسلام است.بحث پيرامون روشهاي مختص ياد شده بحث گستردهاي است، ولي پيرامون دو مبحث روششناختي مشترك ميتوان بحث فشردهاي داشت: يكي آغاز و انجام روش عام و مشترك تحقيق در علوم اسلامي و ديگر،
روشهاي كلان و روش مطلوب:
1. آغاز و انجام روش عام و مشترك تحقيق در علوم اسلامي
در منطق صوري يا كلاسيك، براي تفكر پنج مرحله اساسي مطرح شده است و در پرتو آن مراحل، فلاسفه و محققان پنج مرحله عمومي را براي هر تحقيقي لازم شمردهاند. آن مراحل عبارتند از: موضوعشناسي، جمعآوري اطلاعات و اسناد، ارائه فرضيه يا فرضيهها، بررسي و ارزيابي نظريهها و استنتاج. بدون شك در علوم اسلامي نيز اين مراحل بايد طي شود. يعني دانشمند اسلامي (فيلسوف، فقيه و...)، نخست موضوع تحقيق خويش را معين ميكند و هويت آن را مورد تأمل و دقت قرار ميدهد (بديهي است كه محقق علوم اسلامي، يا مدار تحقيقش علوم مباني است و يا علوم مسائل. به عبارت ديگر، يا با دانش زيرساختشناسي سر و كار دارد يا با دانش روساختشناسي. دانش اوّل چون فلسفه فقه يا فلسفه اخلاق، و دانش دوم چون علم فقه و دانش اخلاق)، آن گاه به جمعآوري اطلاعات از طريق منابع رسمي و غيررسمي و دست اول يا دست دوم ميپردازد. منابع رسمي علوم ديني همان قرآن، سنت، اجماع و عقل است، ولي منابع غير رسمي عبارت از كتب، مقالات و آثاري است كه به طور صريح و مستقيم به موضوع تحقيق ما مربوط نميشوند، ولي ميتوانند ما را در دستيابي به هدف تحقيق ياري رسانند؛ مانند متن انجيل يا تورات كه ميتوانند به نحوي در تحقيق ديني ما نقش ايفا كنند. هم چنان كه ميتوان از ارشاد مفيد و تاريخ طبري براي پژوهشهاي تاريخ عاشورا به عنوان منبع رسمي و از احاديث امام سجاد(ع) و حضرت زينب(ع) در كتابهاي حديث به عنوان منبع غيررسمي تعبير كرد. منابع دست اول نيز منابعي هستند كه بدون واسطه از واقع حكايت دارند، ولي منابع دست دوم منابعي هستند كه از روي منابع دست اول نوشته شدهاند. همان گونه كه فصوص الحكم فارابي براي گزارش فلسفه فارابي، منبع دست اول است، ولي آنچه كه در كتابهاي تاريخ فلسفه اسلامي (مانند كتاب سير فلسفه ماجد فخري يا تاريخ فلسفه اسلامي حنا الفاخوري از فصوص فارابي نقل ميكنند، منبع دست دوم محسوب ميشوند.در مرحله سوم، بر اساس مطالعه منابع و اطلاعات ميتوان به فرضيه يا فرضيههايي رسيد؛ يعني راههاي ممكن و احتمالي به هدف تحقيق يا پاسخ پرسش را حدس زد.در مرحله چهارم، فرضيه يا فرضيههاي موجود به كمك روش يا روشهاي متناسب با موضوع مورد ارزيابي و بررسي قرار ميگيرند. يعني اگر فرضيهها هويت فلسفي دارند با روش فلسفي و اگر ماهيت طبيعي و تجربي دارند با روش و اسلوب تجربي و در صورت هويت تاريخي با روش تاريخي مورد نقد و ارزيابي قرار ميگيرند. چنان كه سرانجام نوبت تدوين و استنتاج ميرسد و حاصل تحقيق به صورت مقاله، كتاب يا سخنراني و يا قانون علمي و نظريه مطرح ميشود.بنابراين، در علوم اسلامي نميتوان از طي مراحل ياد شده بينياز بود، بلكه بايد مراحل از آغاز تا انجام طي شود. فقط روش بررسي فرضيهها است كه بر اساس هويت فرضيهها تغيير ميكند؛ يعني گاهي تجربي، گاهي برهاني، گاهي تاريخي و گاهي اصولي يا اجتهادي ميشود. به عبارت ديگر، اگر موضوع تحقيق ما ديني باشد، روش آن ديني و اگر موضوع، هويت بشري و عرفي داشته باشد، روش آن نيز با آن متناسب خواهد بود.
2. روشهاي كلان
براي تحقيق در علوم ديني چند روش كلان وجود دارد كه بررسي شايسته آن فرصت بيشتري ميطلبد. آن روشها عبارتند از: روش اجتهادي يا فقاهت، روش اخباريون، روش هرمنوتيك و روش مطلوب ما در اين جا از نقد و بررسي تفصيلي اين روشها صرفنظر ميكنيم، فقط خاطر نشان ميسازيم كه روش مطلوب در تحقيق علوم اسلامي نميتواند نسبت به پنج اصل بنيادين بيتفاوت باشد:الف. تفكيك معرفتها: نبايد نگرش دين را با معارف بشري خلط كنيم و يا دين را به نفع تفكر و معرفت بشري تفسير كنيم كه همان تأويل منفي است.ب. آغاز دينشناسي از توحيد، نبوت و ولايت: دينشناسي ناب در گرو شناخت محوريترين موضوع دين، يعني حقيقت حضرت حق و پس از او شخصيت نبي اكرم(ص) و اهلبيت(ع) او است. بدون اين معرفت بنيادين هرگونهشناختي نسبت به فروع دين و شاخههاي ديگر آن بدون ريشه و جوهره اصلي خواهد بود.ج. اصل توسعه سنتشناسي: تاكنون در روش دينشناسي ما، بيشتر به سنت گفتاري معصومين(ع) از بعد سندشناختي، جهتشناختي و دلالتشناختي توجه ميشد، امّا اينك بايد سنت فعلي و سيره عملي معصومين(ع) نيز به دقت مورد تأمل قرار گيرد و در قلمرو آن از سه جنبه تأمل صورت پذيرد: لزوم تأمل در قواعد زيرساختي معرفتي، تأمل در كشف اصول سبكشناختي و عنايت كامل به چگونگي كردار و رفتار فردي و اجتماعي معصوم. بنابراين، تاريخ و سيره معصومين(ع) يكي از منابع مهم دينشناسي خواهد بود.د. لزوم اطلاعات درون ديني و برون ديني و حركت از بيرون به درون: پژوهشگر علوم ديني بايد معرفت درون ديني خويش را جدي بگيرد؛ چنان كه نميتواند نسبت به معرفتهاي بيروني بيتفاوت باشد و به سادگي از كنار آن بگذرد. از سوي ديگر، دين شناس بايد ابتدا نيازها و پرسشها را مورد تأمّل قرار دهد و سپس پاسخ آنها را از دين بجويد. حركت پژوهشگر از درون دين به بيرون آن او را با مشكل معرفتي مواجه ميسازد، بلكه روش سير از بيرون دين به دورن آن است كه دين را توانا مييابد و پاسخ پرسش خود را از آن دريافت ميكند. به همين سبب، شهيد صدر(ره) تفسير موضوعي قرآن را بيشتر مايه رشد و تكامل علوم قرآني ميداند تا روش تفسير تجزيهاي و آيه به آيه؛ زيرا در روش تجزيهاي سير حركت معرفتي مفسر از درون به بيرون است، ولي در روش موضوعي سير حركت مفسر از بيرون به درون.ه·· . لزوم جامعنگري به دين: اصل اساسي ديگر در روششناسي تحقيق در علوم ديني، اصل جامعنگري به دين است. اسلام ديني است كه نيازهاي بشر را به طور همه جانبه مينگرد نه يك بعدي (مانند تحليل اقتصادي ماركس و تحليل الحادي ژان پل سارتر و...) بنابراين، شناخت فقه و حقوق اسلامي از معرفت عرفاني و اخلاق اسلامي به دور نخواهد ماند يا بحث پيرامون سياست اسلامي بدون پشتوانه عرفاني و فلسفي اسلام كامل و بدون نقص نخواهد بود.
3. طبقهبندي علوم ديني
براي شناخت جايگاه و مرتبه علوم و سهولت يادگيري آن از جهت تقدم و تأخر، به طبقهبندي علوم نيازمنديم. براي نخستين بار در يونان باستان ارسطو به طبقهبندي علوم پرداخت. او حكمت را به حكمت اعلي، وسطي و ادني تقسيم كرد كه مراد وي از «حكمت اعلي»، فلسفه اولي يا متافيزيك و مراد او از «حكمت وسطي»، رياضيات و هدفش از «حكمت ادني»، طبيعيات بود كه به نوبه خود به جمادشناسي، گياهشناسي، حيوانشناسي و انسانشناسي تقسيم ميشد.او پس از آن، چهار دسته ديگر از علوم را مورد توجه قرار داد كه عبارت بودند از: اخلاق، تدبير منزل، سياست مدن و صناعيات. چنان كه ملاحظه ميشود فلسفه اولي يا متافيزيك بر تمامي علوم مقدم است، زيرا كه موضوع آن فراگيرتر است، هم چنان كه علم اخلاق كه مدار بخش هنجارها و نابهنجاريهاي رفتار فردي است بر تدبير منزل و سياست مدن مقدم است. بنابراين، بايد در آموزش علوم نيز اين ترتيب و طبقهبندي لحاظ شود. پس از ارسطو ابونصر فارابي ـ از فيلسوفان نامي جهان و پايهگذار فلسفه اسلامي ـ طبقهبندي ديگري از علوم ارائه داد. او علوم را در كتاب احصاء العلوم به صورت زير طبقهبندي كرد: علم لغت، منطقيات، رياضيات، طبيعيات، الهيات، سياسيات، فقه و كلام. به نظر ميرسد كه مبناي مرحوم فارابي در طبقهبندي، رعايت اصل حركت از علوم ابزاري به اصلي و علوم زيرساختي به روساختي بوده است (علم لغت و منطق هر دو ابزار هستند)، ولي ارسطو بر اساس شمول يا عدم شمول و اعم يا اخص بودن موضوع آنها را طبقهبندي ميكند كه لزوما زيربنا و روبنا بودن علوم نيز در نظام معرفتي لحاظ ميشود.در فرهنگ و تمدن غرب مدلهاي طبقهبندي علوم بحث گستردهاي دارد، چون مدل آمپر و مدل اگوست كنت و... . اگوست كنت علوم را بر اساس كليت متنازل و جزئيت پيچيده متصاعد تقسيم كرد؛ يعني علوم هر چه در سير صعودي لحاظ شوند كليتر و هر چه در سير نزولي پيش روند پيچيدهتر و جزئيتر ميشوند. او بر اساس مدل خويش علوم را بدين صورت طبقهبندي كرد: رياضيات، هيئت، فيزيك، شيمي، زيستشناسي و جامعهشناسي. بنابراين، رياضيات كليترين علم و جامعهشناسي جزئيترين و در عين حال پيچيدهترين علم است. البته روشن است كه علوم كليتر در جزئي حضور دارند، ولي جزئي با تمامي ويژگيهاي خود در علم كلي حضور ندارد. يعني هر چند رياضيات پايه و اساس فيزيك و شيمي است، اما در رياضيات علم شيمي خوانده نميشود. در عين حال شيميدان نميتواند رياضيات را ناديده بگيرد.در دنياي اسلام، براي نخستين بار قرآن علوم را به علوم باطني و ظاهري يا علم غيب و شهادت تقسيم نمود و علي(ع) (براي مثال) علم را به علم توأم با بصيرت و علم غير توأم با بصيرت و ايمان و معرفت انساني را به علم مطبوع و علم مسموع تقسيم كرد كه بررسي تفصيلي آن فراغت و لياقت بيشتري ميطلبد. تقسيمبندي علوم به لحاظ نافع و غيرنافع بودن نيز در فرهنگ اهلبيت(ع) مشهور و متواتر است. در هر حال، علوم اسلامي را ميتوان به لحاظ ترتيب منطقي و پيش نياز و پسنياز به دو دسته كلان تقسيم نمود: علوم مبادي و علوم مسائل. علوم مبادي ـ كه از آنها به فلسفههاي علوم ديني تعبير ميشود ـ درباره قواعد و گزارههاي زيرساختي و بنيادين علوم بحث ميكنند كه در فرهنگ اسلامي پيشين، زيرِ عنوان «رئوس ثمانيه علوم» از آنها سخن به ميان ميآمده است؛ چون فلسفه فلسفه، فلسفه علم كلام، فلسفه دين، فلسفه عرفان، فلسفهاخلاق، فلسفهتاريخ، فلسفه فقه و اصول، فلسفه هنر و ادبيات ديني و... . علوم مسائل نيز چون: فلسفه اسلامي، كلام اسلامي، عرفان اسلامي، علم فقه، علوم قرآني، علوم حديثي، علم اخلاق اسلامي، تعليم و تربيت اسلامي، علوم تاريخي اسلامي و... .در فرهنگ و تمدّن مسيحي، علوم ديني به گستره علوم ديني در حوزه اسلام نيستند، علت اين امر اين است كه مسيحيت فاقد جنبههاي اجتماعي و حتي علمي در سطح گسترده است، ولي اسلام هم چنان كه در قرآن و سيره و سبك زندگي پيامبر(ص) و اهلبيت(ع) او متبلور است، تمامي عرصههاي زندگي بشر را در بر ميگيرد. مسيحيت به جنبههاي فردي و دروني شخصي بيشتر گرايش دارد، از اين رو، علوم ديني در فرهنگ و تمدن مسيحي عبارتند از: علم كلام مسيحي، فلسفه مسيحي ، اخلاق مسيحي، عرفان مسيحي، تاريخ مسيحيت، فلسفه دين، هنر و ادبيات مسيحي و علم تفسير كتاب مقدس.تقسيمبندي ياد شده از علوم اسلامي، به لحاظ طبقهبندي علوم ديني بر اساس مبادي و مسائل بود، ولي اگر بخواهيم به لحاظ زيربنا و روبنا و يا به لحاظ تقدم و تأخر معرفتي و آموزشي به تقسيمبندي و طبقهبندي آنها دست يازيم، بسيار پيچيده و عميق خواهد شد. البته با لحاظ زيرساختي و روساختي بودن، فلسفه اسلامي و عرفان زيربناييترين دانشها خواهند بود كه بر تمامي علوم تقدم رتبي و جوهري دارند؛ زيرا كه به تعبير علي(ع) اوّل الدين معرفته: سرآغاز دين شناخت خدا است. همچنين اگر بخواهيم با لحاظ جنبههاي تعليمي و تربيتي به طبقهبندي بپردازيم، علوم ادبي و منطق و معرفت اجمالي به قرآن و فرهنگ اهلبيت(ع) مقدم خواهند بود، چنان كه در هر دانشي از دانشهاي ديني، معرفت فلسفه آن علم بر آن مقدم است، زيرا شناخت دانش روبنايي بدون معرفت به دانش زيرساختي ممكن نيست.
چكيده بحث:
براي دستيابي به رشد و توسعه شايسته علوم ديني، تبيين گسترده و همهجانبه علمشناسي علوم ديني كه عهدهدار مطالعه بيروني آنها است ضروري است. آنچه كه در اين دانش مورد بحث قرار ميگيرد، در دو حوزه يا قلمرو قابل بررسي است: مسائل مشترك علمشناختي علوم ديني و مسائل مختص علمشناختي علوم ديني. مسائل مختص علمشناختي كه فلسفه يا دانش زيرساختي عام يا خاص هر علمي را تشكيل ميدهد، دامنه وسيعي دارد كه اميد است توفيق ورود به عرصه آنها حاصل شود. مسائل مشترك علمشناختي علوم ديني نيز در چهار محور يا موضوع مورد بررسي فشرده قرار ميگيرد: هويتشناسي علوم ديني، بازسازي و احياي علوم ديني، روششناسي تحقيق در علوم ديني و طبقهبندي علوم ديني. آنچه ما در اين مقال در پي آن بوديم تبيين و بررسي فشرده و گوياي قلمروهاي چهارگانه بود كه اميد است حاصل شده باشد.