فقه‏التربية ـ «تعامل فقه و تربيت» - فقه التربیة نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فقه التربیة - نسخه متنی

هادی رزاقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فقه‏التربية ـ «تعامل فقه و تربيت»

زمينه بحث

رابطه بين آموزه‏هاي ديني و علوم انساني، تحت عنوان كلي‏تري قرار مي‏گيرد كه امروزه در كلام جديد به بحث «رابطه علم و دين» شهرت يافته است. اين بحث در علم كلام، طبيعتا رنگ فلسفي و كلامي داشته و بيشتر به بودن يا نبودن تعارض بين يافته‏هاي علمي و آموزه‏هاي ديني پرداخته شده است؛ در حالي كه بحث درباره اين رابطه را با نگاه ديگري نيز مي‏توان دنبال كرد. اين نگاه از طرفي در پي كشف انواع داد و ستد و تأثير و تأثري است كه بين آن‏ها برقرار است. ـ يعني يافتن شكل‏هايي از تعامل، نه تعارض ـ و از سوي ديگر در جست و جوي مصداق‏هاي تعارض و ناسازگاري و شيوه حل اين تعارض‏ها با حفظ اصالت دين است.

اگر چه اين گونه نگرش مي‏تواند در مورد هر علمي از علوم تجربي و رابطه آن با آموزه‏هاي دين به كار رود، امّا در بحث رابطه علوم انساني و آموزه‏هاي ديني به نحو گسترده‏تري مي‏تواند مطرح شود؛ زيرا مخاطب دين انسان است و به علاوه، بخش عمده‏اي از آموزه‏هاي ديني به طور آشكار به تنظيم روابط انسان با خدا، خود، جامعه و جهان اطراف مي‏پردازد. در نتيجه، بين اين آموزه‏ها و آنچه در علوم انساني وجود دارد، قرابت بيشتري به چشم مي‏خورد.

در بين علوم انساني نيز برخي از علوم مانند تعليم و تربيت، رابطه بارزتري با آموزه‏هاي ديني دارند كه در نوشته حاضر نيز تا حدودي به اين نكته پرداخته شده است. ابتدا در مورد اصطلاحات و مفاهيم به كار رفته در اين بحث، توضيح داده مي‏شود وسپس ابعادي از تعامل مذكور به اختصار معرفي مي‏گردد. براي توضيح مفاهيم و اصطلاحات نيز لازم است نخست به چگونگي تقسيم آموزه‏هاي دين اشاره شود. طبق آنچه از بررسي منابع ديني به دست مي‏آيد، آموزه‏هاي دين اسلام را به سه بخش مي‏توان تقسيم كرد: عقايد، اخلاق و احكام

عقايد: معارفي است كه بايد آن ها را شناخت، به آن ها معتقد بود و ايمان آورد؛ مانند وحدانيت ذات باري تعالي و انحصار پرستش در او، صفات ذات خداوند، نبوت عامه و خاصه و مسايل بسيار ديگر.

اخلاق: به آموزه‏هايي گفته مي‏شود كه چگونگي صفات روحي و خصلت‏هاي معنوي انسان را تعيين مي‏كند؛ مانند آنچه درباره عدالت، تقوا، شجاعت، حكمت، وفا، صداقت و امانت در منابع ديني تعليم داده شده است.

احكام: آموزه‏هايي است درباره رفتارهاي مجاز و غيرمجاز، راجح يا مرجوح و مباح؛ مانند دستوراتي كه درباره نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، بيع، اجاره، نكاح و طلاق در دين آمده است.

به لحاظ اهميت آموزه‏هاي ديني در ميان مسلمانان، مسايل مربوط به هر يك از اين بخش‏ها، توسط آنان مورد بحث و بررسي قرار گرفت كه به تدريج، متناسب با هر يك از اين بخش‏ها علومي در بين مسلمانان شكل گرفت. علمي كه عهده‏دار بحث و بررسي مسايل مربوط به عقايد بود، «علم كلام» نام گرفت و علم متكفل مسايل مربوط به اخلاق، «علم اخلاق»، و علم مربوط به احكام و تكاليف نيز «علم فقه» ناميده شد.

«فقه» در لغت به معناي فهم عميق است. با در نظر گرفتن اين معنا، تفقه در همه بخش‏هاي آموزه‏هاي ديني، حتي عقايد و اخلاق و تربيت هم ممكن است. امّا در اصطلاح خاص، علمي است كه با استفاده از روشي معين به استنباط و استخراج احكام تكليفي (وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه) در مورد رفتارهاي مكلّفان و يا احكام وضعي كه به نحوي مربوط به رفتارهاي آدمي باشند، از منابع چهارگانه ديني (كتاب خدا، سنت، اجماع و عقل) مي‏پردازد. تفقه در دين به معناي عام لغوي، شناخت عميق دين در همه ابعاد و بخش‏ها است كه نتيجه اين نوع تفقه، رسيدن به شناخت از دين است كه هر اندازه روش كسب اين شناخت، معتبرتر باشد، شناخت به دست آمده نيز معتبر و قابل اعتماد خواهد بود.

اما تفقه در دين به اصطلاح خاص، در پي كشف و استنباط يك بخش از آموزه‏هاي دين، يعني همان احكام تكليفي و وضعي است. البته روشي كه براي كشف دنبال مي‏شود، در اين جا نيز بايد از اعتبار و اتقان كافي برخوردار باشد تا بتوان حكم فقهي را با اطمينان به شارع نسبت داد يا مورد تأييد او دانست. لازمه كسب اين اطمينان، سنديت و اعتبار صدوري منبع حكم و نيز درستي شيوه برداشت از آن منبع است. اما اگر منبعي لفظي در دست نبود، بايد از اصول خاصي پيروي نمود كه به آن «اصول عمليه» گفته مي‏شود.

چنان كه تاريخ فقاهت شيعه نشان مي‏دهد، يافتن حكم معتبر فقهي در آغاز ساده و آسان بوده و به تدريج با فاصله گرفتن از زمان ائمه(ع) پيچيده‏تر و دشوارتر شده است. اين پيچيدگي و دشواري، يكي به دليل دخالت واسطه‏هاي مختلف در نقل و انتقال احاديث و منابع روايي فقه بوده كه طبيعتا موجب بروز اخلال در انتقال درست و شفاف احاديث و عدم جعل در آن ها مي‏شده است، و ديگري به دليل دوري از زبان و فرهنگ موجود در زمان صدور احاديث بوده كه موجب دشواري و پيچيدگي فهم و برداشت از آن ها مي‏گرديده، و سوّم به دليل تحول زندگي آدمي در شئون و ساحت‏هاي گوناگون و بروز حوادثي كه حكم آن ها مستقيما در منابع ديني ذكر نشده و يافتن حكم شرعي معتبر مربوط به آن ها نيازمند تدوين اصول و قواعدي خاص بوده است. دو دليل اخير در بحث ارتباط فقه و علوم انساني، بخصوص فقه و تربيت، بيشتر توضيح داده مي‏شود.

تقسيم‏هاي دروني فقه

آنچه گذشت، مروري بسيار كوتاه بر مفهوم و ويژگي‏هاي كلي فقه بود؛ فقهي كه درك عميقي از دين را در اختيار انسان مي‏گذارد و با رفتارهاي متنوع انسان در حوزه‏هاي گوناگون سر و كار داشته و براي آن ها تكليف تعيين مي‏كند.

تنوع رفتارهاي انسان، فقيهان شيعه را بر آن داشته است كه احكام مربوط به حوزه‏هاي گوناگون اين رفتارها را بر اساس ملاك هايي تقسيم‏بندي كنند؛ زيرا رفتارهاي فردي و اجتماعي انسان گاه عبادي است كه به تناسب اختلاف اشكال عبادت به اقسام مختلف صلات، طهارت، خمس، زكات، حج و غيره تقسيم مي‏شود، گاه اقتصادي است كه شامل بيع، اجاره، رهن و غيره مي‏شود، و گاه قضايي است كه شامل قضا، شهادات، اقرار، ديات، قصاص و... مي‏گردد، و گاه غير از آن. همواره فقيهان نامدار شيعه به تقسيم و تبويب فقه، اهتمام ورزيده‏اند؛ امّا تقسيم منطقي، جامع و مانع ابواب فقه كار آساني نيست و به اقسام گوناگوني متصور است. معروف‏ترين تقسيم، يادگار محقق حلّي، صاحب كتاب شرايع الاسلام است كه ابواب فقه را به چهار قسم عبادات، عقود، ايقاعات و احكام تقسيم كرده است. برخي هم فقه را به عبادات، معاملات، عادات و احكام تقسيم كرده‏اند و برخي هم تقسيمات ديگر.

شهيد مرتضي مطهري هيچ يك از اين تقسيم‏ها را مطلوب نمي‏داند و ضمن انتقاد از همه آن ها پيشنهاد مي‏كند كه هم چون بخش عبادات، در ساير بخش‏ها نيز ماهيت و طبيعت موضوعات فقهي در نظر گرفته شود و تقسيم بر اساس آن ها صورت گيرد. مشكل تقسيم‏هاي گذشته اين بوده كه ملاك آن ها به قدر كافي مهم نبوده و تقسيم بر اساس آن ملاك‏ها نيز فاقد جامعيت و مانعيت لازم بوده است.

اين كه بهترين و مناسب‏ترين معيار براي تقسيم ابواب فقه چه بايد باشد، بحثي است كه فرصت مستقل ديگري را مي‏طلبد. در اين جا تنها اشاره مي‏كنيم كه چون فقه با انواع رفتارهاي انسان سر و كار دارد و اين رفتارها فعلاً در شاخه‏هاي مختلف علوم انساني مورد بحث قرار مي‏گيرد، بي‏مناسبت نيست كه تقسيم ابواب فقهي به گونه‏اي صورت گيرد كه با شاخه‏هاي علوم انساني هم آهنگ و متناسب باشد. حداقل اين كه مي‏توان از رشته‏هاي علوم انساني و اجتماعي در راستاي پايه‏گذاري ابواب جديد فقهي بهره برد تا اولاً، تخصص در هر رشته علوم انساني بتواند با فقه مناسب آن رشته همراه گردد، و ثانيا در هر رشته‏اي معرفت مربوط به «هست‏ها» در كنار معرفت مربوط به «بايدها» قرار بگيرد.

اين كار، زمينه را براي همكاري بين فقه و علوم انساني فراهم مي‏كند و در نتيجه، هم بر غنا و دقت فقه مي‏افزايد و هم نتايج توصيفي و تجويزي يا دستوري علوم انساني را تحت تأثير قرار مي‏دهد. نكته اخير نيازمند تفصيل بيشتري است كه ضمن بيان رابطه فقه و تربيت، اين تفصيل را مي‏آوريم.

مفهوم «فقه التربية»

در بيان مفهوم «فقه التربية» ابتدا لازم است به مفهوم تربيت اشاره شود. با فرض آن كه تربيت معادل واژه Education در انگليسي باشد ـ طبق آنچه گاستون ميالاره در كتاب معني و حدود علوم تربيتي ذكر كرده ـ مي‏توان چهار معنا براي آن در نظر گرفت: «اين كلمه در وهله اوّل «نهاد» اجتماعي و نظام تربيتي (يا نظام آموزش و پرورش) را به ذهن متبادر مي‏كند... [اما] در زبان متداول به معناي ديگري نيز به كار مي‏رود و به حاصل عمل معيني اطلاق مي‏شود. مثلاً وقتي گفته مي‏شود كه فلاني خوب يا بد تربيت شده است، ... معناي سوّم كلمه تربيت به خودِ فرايندي برمي‏گردد كه به نحو پيش‏بيني شده يا نشده، دو يا چند فرد را به يك ديگر پيوند مي‏دهد و ايشان را در ارتباط با يك ديگر در وضع مبادله و دگرگوني‏هاي متقابل قرار مي‏دهد... . تربيت به اين معني... به مقدار زيادي از حد مدرس كه معمولاً از آن مراد مي‏شود، فراتر مي‏رود. تربيت به عنوان فرايند، واقعيت بسيار عامي است كه در همه سنين و در همه اوضاع و احوال زندگي انسان به چشم مي‏خورد... اما اين فرايند با «محتوي» يعني برنامه‏ها در ارتباط است و اين معناي چهارم لفظ تربيت است».

آنچه در اين بحث مورد نظر است، همان تربيت به معناي فرايند تأثيرگذاري و ايجاد تغييرات مطلوب ذهني ورواني توسط مربي در متربي است. البته با توجه به اين كه سياست‏گزاران تربيت و برنامه‏ريزان و مجريان و مديران كلان و خرد، همه به نحوي در اين فرايند نقش دارند، همه را مي‏توان داراي شأن تربيتي و در نتيجه داخل در تحت عنوان مربي دانست، كه در نتيجه حوزه گسترده‏اي از رفتارهاي فردي و اجتماعي در قلمرو تربيت و رفتارهاي تربيتي قرار مي‏گيرد. از سويي با توجه به اين كه يك فرد مي‏تواند بر خود نيز تأثير بگذارد و تغييرات مطلوب ذهني و رواني ايجاد كند، مي‏تواند به دو حيثيت، هم شأن مربي به خود بگيرد و هم متربّي. در نتيجه، رفتارهاي اخلاقي و خودسازي‏ها در مفهوم عام تربيت قرار مي‏گيرد. از سوي ديگر چون تغييرات تربيتي شامل همه تغييرات ذهني و رواني است، بنابراين تربيت در اين مفهوم همه آنچه را به نام آموزش شناخته مي‏شود و نيز آنچه را در عرف رايج به نام پرورش (به معناي ايجاد تغييرات معنوي در شخصيت) معروف است، شامل مي‏گردد، و آموزش و پرورش يا تعليم و تربيت، تحت عنوان تربيت (Education)قرار مي‏گيرد.

ما نيز در اين بحث، «فقه التربية» را شامل «فقه التعليم» (فقه آموزش) و «فقه التربية» (فقه پرورش به اصطلاح رايج تربيت) در نظر مي‏گيريم.

باتوجه به نكات فوق مي‏توان «فقه التربية» را علمي دانست كه از طرفي به كشف و استنباط احكام شرعي (اعم از تكليفي و وضعي) مربوط به رفتارهاي مربي و متربي در مقام تربيت مي‏پردازد و از طرف ديگر به كشف ديدگاه‏هاي ديني درباره اجزا و عناصر تربيت. در ادامه، به توضيح بيشتر اين دو كاركرد مي‏پردازيم.

كاركرد دوگانه فقه در تربيت

كاركرد اصلي و بالذات «فقه التربية»، تعيين حكم شرعي در فرآيند تربيت است. تربيت به عنوان فرآيند، همواره با فعاليت و اقدام مربي و گاه فعاليت متربي در مقام تربيت همراه است؛ خواه مربي بودن و متربي بودن در يك فرد تحقق يابد، خواه در دو فرد. از آن جا كه هر رفتار اختياري انسان، الزاما به يكي از احكام پنج‏گانه تكليفي (وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه) يا احكام وضعي متّصف مي‏گردد و رفتارهاي مربي و متربي در ضمن فرآيند تربيت نيز از اين قاعده مستثني نيست، در نتيجه فقه عهده‏دار تعيين حكم شرعي براي اقدامات و رفتارهاي مربي ـ به معناي عام آن ـ و رفتارهاي متربي خواهد بود.

مربي ـ به معناي عام ـ و رفتارهاي او، شكل‏هاي مختلفي مي‏تواند به خود بگيرد. مثلاً دولت و حكومت به عنوان يكي از دستگاه‏هاي تأثيرگذار در تربيت، داراي رفتارهايي از قبيل هدف‏گذاري‏هاي كلان تربيتي، سياست‏گزاري، برنامه‏ريزي، سازماندهي و گاهي تهيه محتواهاي آموزشي، مديريت و اجرا مي‏باشد كه بدون شك، هر كدام تأثيرات كلان آموزشي و تربيتي بر فرآيند مذكور داشته و با توجه به اين آثار، موضوع حكم شرعي نيز قرار خواهد گرفت.

رسانه‏هاي گروهي نيز در اشكال و انواع مختلف خود تأثيراتي قطعي تربيتي بر مخاطبان و جامعه دارند و از اين رو رفتارهاي آنان هر يك محكوم به حكمي از احكام شرعي خواهد شد. مثلاً در بين شيوه‏هاي ژورناليستي، انواع تبليغات مجاز و غيرمجاز حقيقت‏مدار و اغواگرانه، تحريك و سوق دادن مردم، ممانعت و جلوگيري از برخي اقدامات، نشر يا حذف دسته‏اي خاص از خبرها و... هر كدام، آثاري گاه بس شديد و نيرومند درجامعه بر جاي مي‏گذارد، كه قطعا مي‏تواند موضوع بررسي‏هاي فقهي قرار گيرد.

در آموزش و پرورش نيز مسأله‏هاي زيادي هست؛ مثلاً يكي از انواع آموزش‏ها كه امروزه در تعليم و تربيت غرب از آموزش‏هاي ضروري به حساب مي‏آيد، آموزش جنسي يا آموزش مسايل ضروري جنسي است كه گاه در كشور ما نيز از لزوم آن سخن به ميان مي‏آيد. اين نوع آموزش‏ها و كم و كيف و حدود آن در چارچوب دين، هر يك داراي حكمي شرعي بوده و تعيين اين حكم نيازمند بررسي فقيهانه در منابع و متون ديني است. خانواده، مدرسه، والدين، معلّم و مربي نيز هر يك در فرآيند تربيت، رفتارهايي دارند كه در زير عنوان‏هاي مجاز، غيرمجاز، راجح و مرجوح قرار مي‏گيرد. بي‏ترديد براي كسي كه در پي تطبيق رفتارهاي خود بر خواسته‏هاي شارع حكيم وبهره‏برداري از مصالح موجود در پس اين خواسته‏ها است، دانستن احكام راجح و مرجوح و مباح اهميتي ويژه دارد؛ چه رسد به مجاز و غيرمجاز كه به طور فراوان در فرآيند تربيت يافت مي‏شود.

اولين كار فقيه در باب تربيت، رسيدن به حجت شرعي (اعم از حكم شرعي يا عدم الحكم) در رفتارها و اقدامات تربيتي است. او هم چون باب طهارت، صلات، حج، جهاد و غيره، از منابع چهارگانه فقه (قرآن، سنت، اجماع و عقل) با همان شيوه رايج استفاده مي‏كند تا بتواند حكم شرعي يا گزاره‏اي توصيفي را به طور معتبر به شارع نسبت دهد.

لازم به ذكر است كه مسايل «فقه التربية» گاه از بين ابواب گوناگون فقهي جمع‏آوري مي‏شود ـ مانند حد و حدود تنبيه كودك، وادار كردن كودكان به نماز يا عبادات ديگر، بازداشتن آن‏ها از محرمات، گناهان يا مكروهات، تشويق ايشان به انجام مستحبات يا واجبات و غيره ـ و گاه عناوين، موضوعات و مسايل فراوان جديدي به عنوان «حوادث واقعه» در ساحت تربيت مورد بررسي فقهي قرار مي‏گيرد؛ اين دسته دوم، دامنه وسيع‏تري دارد. در فرآيند تربيت از نخستين مراحل تربيت (پيش از تولد) تا مراحل بزرگ‏سالي، مسايل بسياري مي‏توان يافت كه يا قبلاً هم وجود داشته و مورد بحث فقهي قرار نگرفته ـ مانند حد و حدود تربيت جنسي در مدرسه، آموزش و پرورش و خانواده ـ و يا مسايل جديدي است كه به اقتضاي تحوّلات دنياي معاصر به وجود آمده و با توجه به آثار تربيتي آن‏ها، حكم فقهي‏شان روشن نيست؛ مانند رفتار رسانه‏ها و رفتارهاي كلان نهاد آموزش و پرورش و غيره. در اين ميان، رفتارهاي متربي و متعلم نيز به عنوان پذيرنده تربيت مي‏تواند موضوع حكم فقهي قرار گيرد.

كاركرد دوّم فقه در تربيت ـ كه فراتر از فقه مصطلح رايج است ـ كشف ديدگاه‏هاي ديني درباره اجزا و عناصر تربيت است، كه مي‏توان آن را «كاركرد فرافقهي فقه التربية» (به اصطلاح رايج فقه) ناميد. در اين كار كرد، با بررسي احكام فقهي ـ كه روبناهاي شريعت محسوب مي‏شوند ـ مي‏توان به اجزا و عناصر تربيت ـ كه زيربناي احكام مي‏باشد ـ دست يافت. به بيان روشن‏تر، مي‏توان اهداف تربيت اعم از غايي و كلي را با توجه و بررسي فقيهانه احكام فقهي به دست آورد، چنان كه اصول تربيت و روش‏هاي آن را نيز مي‏توان با بررسي احكام فقهي كشف كرد، و در نتيجه به نظام تربيت، اعم از اهداف، مباني، اصول، روش‏ها و مراحل تربيت و غيره رسيد.

شناخت ديدگاه دين درباره عناصر و اجزاي تربيت و تدوين نظام تعليم و تربيت، تا حد زيادي نيازمند تحليل‏هاي فقهي در منابع ديني است. اين تحليل‏ها گاهي بر روي احكام فقهي صورت مي‏گيرد ـ كه براي كشف زيربناها از روبناهاي ديني لازم است؛ شبيه كاري است كه شهيد سيدمحمدباقر صدر در كتاب اقتصادنا انجام داده يا در صدد انجام آن بوده‏اند ـ و گاهي مستقيما در منابع و متون ديني انجام مي‏شود؛ بدون آن كه به احكام استنباط شده فقهي رجوع شود، و از اين طريق برخي از اجزا و عناصر نظام تربيتي كشف مي‏گردد.

نوع ديگري از تحليل نيز در فقه قابل تصور است كه نه براي كشف و تدوين نظام تربيتي، بلكه براي به دست آوردن و آگاهي از آثار و كاربردهاي تربيتي عبادات و معاملات به كار مي‏رود. مثلاً آثار تربيتي نماز، روزه، حج، امر به معروف و نهي از منكر، وضو و غسل و غيره و كاربردهاي هر يك از اين اعمال در زمينه تربيت را مي‏توان با تحليل علمي آن‏ها كشف كرد، و هر يك را به عنوان يكي از دستورهاي ديني كه داراي اثرهاي تربيتي خاصي بر روي فرد يا جامعه است، شناخته و معرفي كرد.

با توجه به نكات فوق كاركرد دوّم فقه در تربيت را مي‏توان در دسته‏بندي زير خلاصه كرد:

الف. نظام‏سازي تربيتي با استفاده از احكام فقهي (شبيه كار شهيد صدر در اقتصادنا)

1. اهداف تعليم و تربيت؛

2. مباني تعليم و تربيت؛

3. اصول تعليم و تربيت؛

4. روش‏هاي تعليم و تربيت؛

5. مراحل تعليم و تربيت؛

6. عوامل تعليم و تربيت؛

7. آسيب‏هاي تعليم و تربيت؛

8. پيشگيري و درمان آسيب‏ها.

ب. تحليل تربيتي احكام:

1. تحليل تربيتي عبادات (نماز، روزه، حج، جهاد، خمس و...)؛

2. تحليل تربيتي معاملات (انواع فعاليت‏هاي اقتصادي)؛

3. تحليل تربيتي قواعد فقهيه (استحباب عبادت صبي، قاعده تقيه، قاعده «كل كافر نجس»، قاعده «عدم اشتراط احكام الوضعيه بالبلوغ»، قاعده «المؤمنون عند شروطهم» و...).

فقه و علوم تربيتي

همه آنچه گفته شد، نيازمند دو نوع تخصص است: يكي تخصص در فقه و به كارگيري روش فقهي، و ديگري تخصص در علم تربيت يا علوم مربوط به آن. لزوم تخصص در فقه تاكنون روشن شد، اما تخصص در علم تربيت هم براي فقيه در باب تربيت ضروري است، تا دقيقا با زير و بم موضوع تحقيق خود در فقه آشنا باشد. فقيه بايد بر همه جوانب مسأله آگاه باشد و موضوع حكم را به روشني بشناسد. شناختن انواع مسايلي كه در حوزه تعليم و تربيت وجود دارد، و در نتيجه موضوعاتي كه فقه بايد به دنبال يافتن حكم آن ها باشد و نيز تحليل تربيتي احكام فقهي، نيازمند تخصص در زمينه علوم تربيتي است كه در دنياي امروز دانشي گسترده بوده و به دليل شدت تأثير آن در جنبه‏هاي مختلف زندگي بشر، از اهميت و جايگاه ويژه‏اي در رشته‏هاي علوم كاربردي برخوردار است.

بنابراين، تأثير علوم تربيتي بر فقيه، در زمينه مسأله‏شناسي و موضوع‏شناسي است؛ مسايلي كه قبلاً وجود داشته و مسايلي كه به اقتضاي دنياي شلوغ، پيچيده و در هم تنيده امروز ايجاد مي‏شوند و محتاج آن هستند كه بر دين خدا عرضه شوند و تكليف آن ها روشن شود. در باب تربيت فقيه، اوّلاً با ريسمان تربيت همه احكام، منابع و متون مربوط به تربيت را از ميان ادله، منابع و متون ديني جمع كرده و به هم پيوند مي‏زند و ثانيا مسايل جديد و حادث را بر اصول وادلّه پيشين عرضه مي‏كند و حكم آن ها با روش فقهي را مشخص مي‏كند.

از اين رو مي‏توان گفت تخصص در علم تربيت، از سويي بر غنا و دقت فقه مي‏افزايد و فقه را با نظم و انتظام دنياي امروز هم آهنگ مي‏كند ـ بدون آن كه از اصالت دين و فقه بكاهد ـ و از سوي ديگر، فقه (به معناي عام كه همان فهم عميق با استفاده از شيوه معتبر تحقيق است) هم بر تربيت تأثير مي‏گذارد، كه همان هدايت و مهار آن در چارچوب دين و در نتيجه، هم آهنگ كردن تعليم و تربيت با آموزه‏ها و هدف‏هاي ديني است. اين مهار زدن، با توجه به اين كه احكام ديني مبتني بر مصالح و مفاسد است، ممكن است نتايج علم تربيت را مورد ترديد قرار دهد و پرسش‏هاي جديدي براي عالم علم تربيت ايجاد كند و در نتيجه نتايج توصيفي و حتي تبييني اين علم انساني را تحت تأثير قرار دهد، چنان كه نتايج تجويزي و توصيه‏هاي علم تربيت را نيز محدود يا گسترده مي‏كند.

اين تأثير و تأثر، در بين ديگر علوم انساني و فقه (به معناي عام) نيز برقرار است؛ مثلاً فقه و اقتصاد، فقه و سياست و فقه و مديريت هم مي‏توانند داراي همين تعاملي باشند كه بين فقه و تربيت وجود دارد.

نكته پاياني

شناختن دنياي امروز براي رويارويي درست و دقيق با آن، همراه با حفظ ارزش‏هاي ديني، ضرورتي است كه امروزه بيش از پيش براي حوزه‏هاي علميه شيعه بروز كرده است. غفلت، پرهيز و ترس از شكستن مرزهاي موهوم دين‏شناسي مي‏تواند خسارت‏هاي بزرگي بر آينده دنياي اسلام وارد كند و حوزه را دچار آفت بي‏اطلاعي و در نتيجه، رويارويي نابخردانه با دنياي جديد كند. از اين رو، پژوهش در حوزه بايد وارد قلمروهاي جديد و مورد نياز امروز گردد، تا هم دين‏شناسي به كمال نزديك تر شود و هم ديگران از نتايج اين دين‏شناسي هر چه بيشتر بهره‏مند گردند، ان شاءاللّه‏.

/ 1