بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
وى اوّلين خليفه همعصر امام باقرع بود كه پس از مرگ عبدالملك بن مروان به خلافت رسيد درباره وى نوشتهاند كه مردى زورگو و ستمكار بود و پدر و مادرش او را با بى بند و بارى و هوسرانى پرورش داده بودند به همين خاطر داراى ادب و شايستگى انسانى نبود او با ادبيات عرب آشنا نبود و تا پايان عمر نتوانست قواعد عربى را به كار ببرد و در هنگام سخن گفتن مرتكب اشتباهات آشكارى مىشد درباره عملكرد او در دوران خلافتش گفتهاند كه به كارهاى عامّ المنفعه علاقه نشان مىداد؛ به تأسيس و تعمير مساجد و اماكن مقدّس و احداث راههاى ارتباطى، مدارس، بيمارستانها و آسايشگاهها مىپرداخت و كارگزاران خود را به انجام امور خيريّه و عام المنفعه تشويق مىكرد بعضى از مورّخان يادآورى كردهاند كه وليد براى سرپوش گذاشتن بر نقاط ضعف خود به گسترش علوم و فنون و انجام كارهاى خيريّه روى مىآورد در واقع آنچه او را به سمت اين كارها سوق مىداد، انگيزههاى سياسى بود نه ميل باطنى و علاقه قلبى او وليد پس از اينكه به خلافت رسيد «حجّاج بن يوسف ثقفى» را ابقا كرد وى بسيار ظالم بود و در مدّت بيست سال استاندارى خود، يكصدو بيست هزار نفر را كشت و هشتاد هزار نفر را به زندان انداخت كه شانزده هزار نفر آنها عريان و بىلباس بودند از اينكه وليد حجّاج را كارگزار خود ساخت و او را از ظلم و جنايات زيادى كه انجام مىداد برحذر نداشت، مىتوان به روحيه فاسد وى پى برد طبعاً با چنين تصميمى اوضاع اجتماعى سرشار از خفقان و ترس و وحشت مىشود و اوضاع سياسى نيز با توجه به روحيه افرادى مانند حجاج، هرگز بر پايه مصالح اجتماعى رقم نمىخورد؛ بلكه ميزان، اطاعت زير دستان از زبر دستان است؛ آن هم بدون توجه به درستى يا نادرستى سياستها
سليمان بن عبدالملك
درباره وى نوشتهاند كه مردى حريص، پرخور، شكمباره، خوشگذران و تجمّل پرست بود؛ به اندازه چند نفر غذا مىخورد و هميشه سفرههاى رنگين و اشرافى پهن مىكرد و لباسهاى پر زرق و برق و گران قيمت مىپوشيد حتى مأموران آبدارخانه دربار نيز مجبور بودند با لباس گلدوزى شده، نزد او بروند اين تجمّل پرستى كم كم به شهرهاى ديگر هم سرايت كرد و طبيعى بود كه چنين اوضاعى باعث ايجاد شكاف طبقاتى بشود؛ چرا كه همه مردم توان زندگى در سطح درباريان را نداشتند سليمان در مسائل سياسى به خاطر تعصّبات قبيلهاى افرادى را تحت فشار قرار مىداد و از افرادى كه منسوب به قبيله خودش بودند دفاع و پشتيبانى مىكرد به خاطر همين تعصّبات كور بود كه «موسى بن نُصَير» و «طارق بن زياد»؛ دو قهرمان دلير و فاتح اندلس را مورد بىمهرى قرار داد وى در ابتداى خلافت به نرمى رفتار كرد؛ درِ زندانهاى عراق را گشود و هزاران نفر بىگناه را كه «حجاج بن يوسف» به حبس انداخته بود، آزاد كرد، ولى طولى نكشيد كه اين روش را تغيير داد و دست به ظلم و ستم زد از لا به لاى سطور تاريخ مىتوان وضعيّت اجتماعى آن زمان را به خوبى حدس زد؛ مردم از جور و ستم بنىاميّه به تنگ آمده بودند، تنفّر آنها از دستگاه اموى روز به روز زيادتر مىشد و خواهان دست عدالت پرورى بودند كه ظلم و ستم را از آنها دور كند به همين خاطر است كه فردى مثل سليمان بن عبدالملك با ارائه ظاهرى موجّه، باطن پليد خود را مىپوشاند تا بتواند بر گُرده مردم سوار شود روشن است فردى كه از راه نيرنگ و فريب و ظاهرنمايى زمام امور را به دست مىگيرد، مردم و مطالبات آنها را به خوبى شناخته است و هم از اين روست كه با آراستن ظاهر خود و با ادّعاى پاسخ به خواستههاى مردم، بر كرسى خلافت تكيه مىزند، ولى از آنجا كه ميل باطنى و خواسته قلبى او به چنگ آوردن قدرت است و رغبتى به دنبال كردن خواستههاى مردمى ندارد، رهآورد خلافت و سياست او چيزى جز اختناق و ايجاد جوّ وحشت و رعب نيست؛ چرا كه صاحب مقام شدن او نتيجه همراهى مردم است و چنانچه بعد از رسيدن به مقام، قصد جدايى از مردم را داشته باشد، مردم او را از مسند به زير مىكشند، به همين خاطر چارهاى جز آن ندارد كه با