من يک بسيجي ام - من یک بسیجی ام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

من یک بسیجی ام - نسخه متنی

مهدی باکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

من يک بسيجي ام

همانا خداوند خريداري كرد از مؤمنان جانها و مالهايشان را كه براي ايشان است بهشت جنگ كنند در راه خدا بكشند و كشته شوند، اين وعده اي است حق در تورات، انجيل و قرآن و كيست وفا كننده تر به عهد خود از خداوند شاد باشيد به اين معامله كه اين است رستگاري بزرگ

بزرگ بود

و از اهالي امروز بود

و با تمام فقهاي باز نسبت داشت

و لحن آب و زمين را چه خوب مي فهميد

صدايش

به شكل حزن پريشان واقعيت بود

و پلكهايش

مسير نبض عناصر را

به ما نشان داد

و دستهايش

هواي صاف سخاوت را ورق زد

و مهرباني را

به سمت ما كوچاند

به شكل خلوت خود بود

و عاشقانه ترين انحناي وقت خودش را

براي آينه تفسير كرد

و او به شيوة باران پر از طراوت تكرار بود

و او به سبك درخت

ميان عافيت نور منتشر مي شد

هميشه كودكي باد را صدا مي كرد

هميشه رشتة صحبت را

به چفت آب گره مي زد

براي ما، يك شب

سجود سبز محبت را

چنان صريح ادا كرد

كه ما به عاطفه سطح خاك دست كشيديم

و مثل لهجة يك سطل آب تازه شديم

و بارها ديديم

كه با چقدر سبد

براي چيدن يك خوشة‌بشارت رفت

ولي نشد

كه روبروي وضوح كبوتران بنشيند

و رفت

و پشت حوصلة‌نورها دراز كشيد

و هيچ فكر نكرد

كه ما ميان پريشاني تلفظ درها

براي خوردن يك سيب

چقدر تنها مانديم

/ 33