دلم براي بسيجيان شور مي زند - من یک بسیجی ام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

من یک بسیجی ام - نسخه متنی

مهدی باکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دلم براي بسيجيان شور مي زند

شب عمليات بدر وضو گرفت و يك يك گردانها را از زير قرآن گذراند و مدام توصيه مي كرد كه برادران ،خدا را از ياد نبريد! نام امام زمان را زمزمه كنيد!

يكي از برادران گردان سيد الشهدا به آقا مهدي گفت دعا كنيد كه شهيد بشوم ايشان جواب داد شما ما را دعا كنيد، ما لياقت دعا نداريم شما دعا كنيد كه كارمان براي خدا باشد بعد هم پشت بي سيم فقط مي گفت برادران! لاحول و لا قوه الا بالله را از ياد نبريد!

و صبح عمليات در حالي كه بي سيم به پشتش بسته بود، با برادر كاظمي سوار موتور شدند كه به محور عمليات بروند ما چندين بار به او توصيه كرديم كه برادر باكري لطفاً شما در سنگر بنشينيد! گفت نه، من بايد بروم من اگر بسيجي ها را نبينم دلم شور مي زند بايد ببينم كه بسيجيها چطور مي جنگند

/ 33