تأيديه سپاه - من یک بسیجی ام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

من یک بسیجی ام - نسخه متنی

مهدی باکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تأيديه سپاه

پس از مدّتي كه مهدي به جبهه مي آيد و رشادتها از خود نشان مي دهد، حميد هم به دنبال او مي آيد حميد ،‌ بلافاصله پس از ورود، به ستاد فرماندهي مي رود؛ جايي كه آقا مهدي در آنجا مستقر است

بعد از سلام و احوالپرسي ،‌ آقا مهدي از حميد مي خواهد كه به كارگزيني پيش آقاي روزبهاني برود و مداركش را تحويل بدهد و كارهاي مقدماتي را پشت سر بگذارد

حميد نزد آقاي روزبهاني مي رود و متوجه مي شود معرفي نامه اي كه لازم بوده است از سپاه تبريز بگيرد ندارد اين مسأله، كمي او را نگران مي كند كه نكند دوباره مجبور شود به تبريز برگردد

آقاي روزبهاني به او اطمينان مي دهد كه با تأييد فرمانده، يعني آقا مهدي ،‌ اين مشكل حل است

وقتي حميد مجدداً نزد آقا مهدي مي آيد و جريان را به او مي گويد، آقا مهدي با همان لبخند مليح هميشگي، چشم در چشمان حميد مي دوزد و بعد از مكثي نسبتاً طولاني مي گويد حتماً تو نمي خواهي كه من كار غير قانوني انجام دهم خدا راضي تر است كه به تبريز بروي، سري به خانواده بزني، سلام ما را هم برساني و بعد با مدارك كامل پيش ما بيايي بعد دستان برادرش حميد را به گرمي مي فشرد، صورتش را مي بوسد و او را تا دم در بدرقه مي كند

/ 33