همه دوستش داشتند؟ - من یک بسیجی ام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

من یک بسیجی ام - نسخه متنی

مهدی باکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همه دوستش داشتند؟

از ديگر خصوصيات فرماندة خوب، علاوه بر شجاعت ،‌تدبير و ايثارـ كه آقا مهدي واجد همة اين صفات بودـ محبوب دلها بودن است؛ نيروهاي او، همه، دوستش مي داشتند و از دل و جان، گوش به فرمان او بودند

برادر ابوترابي ، معاونت لشگر، در خاطره اي كوتاه از شهيد باكري مي گويد يك روز به اتاقي كه مهدي آنجا بود رفتم، ديدم پيرمردي در كنار ايشان نشسته و با آقا مهدي صحبت مي كند و آقا مهدي از خواسته پيرمرد سرباز مي زند؛ اما پيرمرد دائم اصرار مي كند

تقاضاي او اين بود كه اجازه بدهيد من دست و پاي شما را ببوسم




  • در دل و جان خانه كردي عاقبت
    آمدي كاتش در اين عالم زني
    اي زعشقت عالمي ويران شده
    عشق را بي خويش بردي در حرم
    شمع عالم بود عقل چاره گر
    اي دل مجنون و از مجنون بتر
    جان جانداران سركش را به علم
    عاشق جانانه كردي عاقبت



  • هر دو را ديوانه كردي عاقبت
    وا نگشتي تا نكردي عاقبت
    قصد اين ويرانه كردي عاقبت
    عقل را بيگانه كردي عاقبت
    شمع را پروانه كردي عاقبت
    مردي و مردانه كردي عاقبت
    عاشق جانانه كردي عاقبت
    عاشق جانانه كردي عاقبت



مولوي

/ 33