چهرة معصوم و مصمّمش از همان اوان كودكي، همة اعضاي خانواده را مجذوب خويش كرده بود از همان دوران، ايثار، هدايت و جدّيت در همة كارها و رفتارش مشهود بودروزي از مدرسه به خانه مي آيد، در حالي كه گونه ها و دستهاي سرخ و كبودش، حكايت از عمق سرمايي مي كند كه در جانش رسوخ كرده است پدرش همان شب تصميم مي گيرد كه برايش پالتويي تهيه كند دو روز بعد با پالتويي نو و زيبا به مدرسه مي رود غروب كه از مدرسه بر مي گردد با شدت و ناراحتي، پالتو را به گوشة اطاق مي افكند همة اعضاي خانواده با حالتي متعجب به او مي نگرند، و مهدي در حالي كه اشك از ديدگانش جاري است، مي گويد چگونه راضي مي شويد من پالتو بپوشم در حالي كه دوست بغل دستي من در كنارم از سرما مي لرزد؟اين طلوع خورشيدي است، در ابتداي روز و از پس كوه كه چون در فرا اوج خود قرار گيرد انواري از خود ساطع كند كه همة زمينيان را بهره ور سازدهنوز نهالي است و چون به قامت تمام سر برافرازد و به كمال به ثمر نشيند، بر همگان بار دهد و سايه گذاردهنوز شاخه اي است با غنچه هاي فراوان، و چون شكوفا گردد گلستاني شود خوش عطر و بوي كه نسيم خنكش، مشام جان جهان را نوازش دهد و زيبايي اش گيتي را بيارايدو افسوس كه در اين صحراي بيكران دنيا، هزاران هزار دشت بايد سيراب شود تا دسته گلي اين چنين، به جلوه برآيد و با عطر و لطافت خويش، صحرا به باغي بدل كند، زيبا و حيات بخشاين دسته گلها، انسانهاي بزرگ و بزرگوارند كه هيچ كس بدرستي آنان را نمي شناسد آنان مي آيند و در ميان ما راه مي روند، مي گويند و عمل مي كنند و چون رفتند فقدانشان ما را به خود مي آورد كه؛ واي ما آنان چه بودند و ما چه؟شهيد مهدي باكري از جمله بزرگ مرداني بود كه در ميان ما آمد، گشت و گذاري كرد و بعد كه رفت ما مانديم و خاطره هايش؛ كه از بزرگان نقش باز ماند و اثر، تا بازشان شناسيم و بر اثرشان گامي فرا پيش بگذاريمبرخيزيم و براي شناخت اين شهيد عزيز به باغ رنگين، شاداب، خوش نسيم و عطرآگين خاطرات و كتاب زندگيش سري بزنيم و از اين رهگذر توشه اي برگيريم در شناخت راه راست، راه انبياء و امامان و شهيدان براي دنيايمان و آخرتمان؛ چه، اينان بودند كه صراط مستقيم را فهميدند و گزيدند و در آن قدم گذاردند و چنان شتابان در اين مسير سير كردند كه غباري نيز از آنان به ديار ما نرسيد
نگاهي گذرا بيوگرافي
شهيد مهدي باكري در سال 1333 در شهرستان مياندوآب و در خانواده اي معتقد و با ايمان به دنيا آمد در اوان كودكي مادرش را از دست داد تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در اروميه به پايان رسانيدسال آخر دبيرستان، همزمان با شهادت برادرش علي به دست ساواك ،وارد جريانات سياسي شد با وجود تألمات ناشي از شهادت برادر، پس از اخذ ديپلم، در دانشگاه قبول شد و به ادامه تحصيل در رشته مهندسي مكانيك پرداختدر كنار تحصيل، مبارزات سياسي خود را نيز در تبريز آغاز كرد و برادر خود، حميد، را نيز وارد جرياناتسياسي نمود بعد از مدتي حميد را براي برقراري ارتباط با ساير مبارزان به خارج از كشور فرستاد، حميد به مبارزان، سلاح گرم مي رساندمهدي با پيروي از فرمان امام، سربازخانه را ترك نمود و زندگي مخفيانة خود را شروع كرد پس از پيروزي انقلاب و همزمان با تشكيل سپاه به عضويت سپاه اروميه درآمد؛ وي در سازماندهي سپاه و ساخت اولية آن نقش فعال داشت مدتي هم به عنوان دادستان دادگاه انقلاب خدمت كرد و همزمان با خدمت در سپاه، مسؤوليت سمت شهرداري اروميه را به عهده گرفتهمزمان با شروع جنگ تحميلي ازدواج كرد و روز بعد از عقد به جبهه رفت در پاكسازي منطقه از وابستگان و مزدوران شرق و غرب شبانه روز فعاليت داشتبا سمت معاونت تيپ نجف اشرف در عمليات فتح المبين در منطقةرقابيه با دشمن به جنگ پرداخت و از ناحية چشم مجروح شد به فاصلة كمتر از يك ماه در عمليات بيت المقدس با همان سمت شركت جست و شاهد پيروزي سپاه اسلام بر جنود كفر بوددر مرحلة دوم عمليات بيت المقدس از ناحية كمر مجروح شد و در مرحلة سوم با اينكه مجروح بود به هدايت و سازماندهي برادران بسيجي پرداختدر عمليات رمضان با سمت فرماندة تيپ عاشورا به نبرد خود در داخل خاك عراق، عليه رژيم مضمحل بحث ادامه داد كه مجدداً در اين عمليات مجروح شد؛ ولي هر بار مصمم تر از قبل به جبهه باز مي گشتشهيد باكري در عمليات مسلم بن عقيل با سمت فرماندهي لشگر عاشورا شركت داشت كه در اين عمليات، بخش عظيمي از خاك گلگون ايران اسلامي و چند منطقه استراتژيك با فرماندهي خوب و ايثار رزمندگان سلحشور از دشمن بعثي پس گرفته شد همچنين در عمليات والفجر مقدماتي و والفجر يك تا چهار، با سمت فرماندهي لشگر عاشورا راه مولايش حسين بن علي ع را ادامه داد و برادران بسيجي اش را همراهي كرددر عمليات خيبرـ كه همچنان فرماندهي قواي ظفرمند اسلام را به عهده داشت ـ برادرش، حميد، به شهادت رسيد مهدي شهادت حميد را نتيجة توجه و عنايت خداوند به ايشان دانستپانزده روز قبل از عمليات بدر، به خدمت امام ره و حضرت آيت الله خامنه اي رسيد كه در اين ديدار از ملجأ و محبوب خود، حضرت امام و آيت الله خامنه اي با گريه مي خواهد كه دعا كنند، او شهيد شود و سرانجام در اسفند ماه سال 63 در عمليات بدر، آن هنگام كه فرماندهي لشگر عاشورا را بر عهده داشت،شهد شهادت را به كام خويش مي كشد و روح پاكش به ملكوت اعلي مي پيونددتظاهرات و راهپيماييها و تمام عواملي كه باعث پيروزي انقلاب شد جزء همان جنگي است كه همان روزها هم از طرف آمريكا بود، كه در آن به پيروزي رسيديم و ادامة آن تمام توطئه هايي بود كه به وسيلة گروهكهاي به ظاهر مسلمان، كمونيست، منافق، بني صدر و تمام برنامه هايي كه گذشت بر ملت ما تحميل شد و ديديد كه آخر هم دست همة آنها از آستين آمريكا بيرون آمد؛ يعني اصل مطلب بر مي گردد به آمريكاجبهة دشمن به اين نتيجه رسيدند كه با اينها نمي توانند جلوي اين انقلاب را بگيرند و بايد يك عمل جدي انجام بدهند كه در اين مرحله جنگ عراق و ايران واقع شد