سخنراني شب عمليات بدر - من یک بسیجی ام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

من یک بسیجی ام - نسخه متنی

مهدی باکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنراني شب عمليات بدر

عمليات، عمليات سختي خواهد بود بايد بدانيم اگر اين عمليات موفق نشد،‌عمليات بعدي ما سخت‌تر خواهد بود؛ چون خداوند بندگان مؤمن خود را هر چه مي گذرد با آزمايشي ديگر مي آزمايد

همة برادران بايستي تصميم قطعي بگيرند تمام علايقي كه در ده، در شهر و داريد ،‌كنار بگذاريد

مصمّم ، قاطع و با توكّل به خداوند ،‌تمام برادران تصميم بگيرند و گرنه خداي ناكرده مردّد و متزلزل مي‌شويم و ترديد و ابهام حتي به اندازة‌نوك سوزن مانع امداد الهي است هر برادري شب عمليات مي‌خواهد جلو برود بايد تصميم خود را گرفته باشد خداي نكرده اگر برادر ضعيفي است نبايد جلو بيايد هر كس نمي تواند تصميم بگيرد ،‌همراه ما نيايد و گرنه خداي نكرده به ما صدمه خواهد زد

همه برادران تصميم خود را گرفته اند، ‌ولي من بخاطر سختي عمليات تأكيد مي كنم شما بايد مثل حضرت ابراهيم باشيد كه رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش برويد خداوند اگر صلاح بداند به صفوف دشمن رخنه خواهيد كرد بايد در حد نهايي از سلاح مقاومت استفاده كنيم

هرگاه خداوند مقاومت ما را ديد رحمت خود را شامل حال ما مي گرداند اگر از يك دستة بيست و دو نفري، ‌يك نفر بماند آن يك نفر بايد مقاومت كند؛ حتي اگر فرماندة شما شهيد شد نگوييد فرمانده نداريم و نجنگيم كه اين وسوسة شيطان است فرمانده اصلي ما ،‌خدا و امام زمان است، ‌اصل ،‌آنها هستند و ما موقت هستيم، ما وسيله هستيم براي بردن شما به ميدان جنگ وقتي شما شهيد شديد ،‌خودتان فرمانده‌ايد؛ وظيفة‌ما مقاومت تا آخرين نفس و اطاعت از فرماندهي است

تا موقعي كه دستور حمله داده نشده كسي تيراندازي نكند، ‌حتي اگر مجروح شد خودداري نمايد دستمال در دهانش بگذارد، دندانها را به هم بفشارد و فرياد نكند، فرياد نشانة ضعف شماست

با هر رگبار سبحان الله بگوييد در عمليات خسته نشويد، بعد از هر درگيري و عمليات شهدا و مجروحين تخليه و بقيه سازماندهي شده و كار ادامه يابد

با عرض معذرت مسأله‌اي كه اميدوارم به برادران جسارت نشود و ان شاء الله كه از قلبهاي پاك شما به دور است، ‌ولي شيطان دست بردار نيست شيطان بعضي وقتها آرامتر و با وجهة شرعي جلو مي‌آيد، ‌بنابراين در پيروزي مغرور نشويد

حداكثر استفاده از وسايل را بكنيد اگر اين پارو بشكند به جاي آن پاروي ديگري وجود ندارد ،‌با همين قايقها بايد عمليات بكنيم ،‌لباسهاي غواصي را خوب نگهداري كنيد ،‌يك سال است دنبال اين امكانات هستيم

در شب عمليات آقا مهدي وضو مي گيرد و همة‌گردانها را يك يك از زير قرآن عبور مي دهد مدام توصيه مي كند؛ برادران، خدا را از ياد نبريد! نام امام زمان عج را زمزمه كنيد! و دعا كنيد كه كار ما براي خدا باشد و از پشت بي سيم نيز همه را به ذكر لاحول و لا قوه الا بالله تحريض و تشويق مي كند

قرار بر اين است كه شب عمليات ،‌برادران كاملي، ميراب ،‌موسوي و مقيمي همراه آقا مهدي باشند عمليات در آن سوي دجله غوغا مي كند و مهدي در اضطراب آن سوي دجله، نگران بسيجيان است

لشگر عاشورا در اولين شب، موفق به شكستن خط دشمن مي شود و روز اول به كوشش در تثبيت مواضع ساحل رود مي گذرد و در مرحلة دوم عمليات، از سوي لشگر عاشورا حمله اي نفس گير به واحدهايي از دشمن ـ كه عامل فشار براي جناح چپ بودندـ آغاز مي شود كه قلع و قمع دشمن و گرفتن انتقام و قطع كامل دست دشمن از تعريض به نيروها در جناح چپ، ثمرة آن است

دو روز از عمليات مي گذرد برادر كاملي فراق مهدي را طاقت نمي آورد و او هم چونان ديگران به آن سوي دجله مي رود با رستم خاني برخورد مي كند و همان جا مي ماند

نزديك شب آقا مهدي به آنجا مي آيد و خطاب به برادر كاملي مي گويد چرا آمدي؟ و او سرش را پايين مي اندازد و چيزي نمي گويد، و آقا مهدي دستور مي دهد كه براي خودشان سنگر بكنند

برادرامين شريعتي هم همان جاست و همه تا صبح در كنار آقا مهدي مي مانند

شب براي همه شبي عجيب است،‌تا صبح چندين بار چاي مي آورند و شهيد مهدي نمي خورد حدود ساعت سه برادر كاملي را صدا مي زند و از او مي خواهد كه برايش چاي بياورد برادر كاملي از مقر اورژانسي كه نزديكشان است چاي مي آورد

صبح زود بر مي خيزد و به سوي اتوبان مي رود و منتظر مي ماند تا نيروي تخريب برسد كه متأسفانه نمي رسد بعد با برادر مقيمي آماده مي شوند به جلو بروند و از برادر كاملي هم مي خواهد كه بي سيم را بردارد و با آنان بيايد

از يك نفربر مي گذرند، به تنگه اي مي رسند به نام گلوگاه يا نخلستان و پياده مي روند تا به يك گردان مي رسند آقا مهدي آنان را توجيه مي كند و راه مي اندازد و بعد با فرماندة نجف اشرف صحبت مي كند و به حركت خود ادامه مي دهد نزديك ظهر به نيروها مي رسند منطقه در تصرف نيروهاي خودي است ولي هنوز پل تصرف نشده است،‌خبر مي دهند، برادران عسگر قصاب و علي تجلاّيي به شهادت رسيده اند

برادر جمشيد فرماندة گردان سيد الشهدا را در آنجا مي بينند آقا مهدي با دوربين به پل نگاه مي كند، پل تنها دو سه محافظ دارد از سويي خبر مي رسد كه عراق پاتك كرده است جلوتر مي روند چند نفربر در حال پيش روي به سوي آنهاست و نيروهاي عراقي پشت سر آنها حركت مي كنند آقا مهدي خمپاره 60 را برپا مي كند و چند گلوله خمپاره به طرف عراقي ها شليك مي كند عراقي ها مي گريزند و دو، سه نفربرشان هم منفجر مي شود نزديك ظهر، دوباره عراق پاتك مي كند و آقا مهدي و همراهانش ،‌از روستايي كه در آن نزديكي است در حال خروج هستند، كه در محاصره قرار مي گيرند با عراقي ها حدود سي متر فاصله دارند عراقي ها تلاش مي كنند كه به جلو بيايند برادر كاملي نارنجكي به سوي عراقي‌ها پرتاب مي كند و آقا مهدي دوتا نارنجك مي گيرد و به طرف عراقيها مي رود و بقيه هم تيراندازي مي‌كنند

آقا مهدي پشت موضع عراقي ها مي خوابد و نارنجكها را ميان آنها مي اندازد و در پناه آتش تهيه به سرعت به مواضع خودي بر مي گرد ساعت چهار و نيم، احساسي شگفت، ناگاه به او دست مي دهد؛ به خلوتي نيازمند است به برادر كاملي مي گويد به نيروها بگو بالاي تپه بروند

دوربين را به دست شهيد اوحاني مي دهد و به او مي گويد كه به ده نزديك آنجا نگاه كند و ببيند وضع چطور است؟ مي خواهد ببيند كه گردان سيد الشهدا در چه وضعي است شهيد اوحاني نگاه مي كند گردان سيد الشهدا، ‌در سمت چپ آنها قرار دارند برادر كاملي از پشت بي سيم در حال هدايت نيروها به بالاي تپه است

شهيد اوحاني بر مي گردد تا وضع را تشريح كند و كاملي بر مي گردد تا نتيجه را گزارش دهد كه مي‌بينند آقا مهدي با تواضعي عجيب، با كسي صحبت مي كند و چشمانش خورشيد وار مي درخشند، انگار دريايي از نور است كه به يك سمت سرازير شده است و لبهايش با تبسمي نمكين با كسي راز مي‌گويند، صبحت در حريم است و همه بي خبرند و بايد بي خبر بمانند پيك وصال آمده است و پيغام وصل دارد

نگاه شهيد اوحاني و برادر كاملي در يكديگر تلاقي مي كند و آن گاه شهيد اوحاني با صدايي لرزان ـ با توجه به برادر كاملي ـ مي گويد خداوندا ! امام زمان ! آقا مهدي دارد با مولايش سخن مي‌گويد

برادر كاملي و شهيد اوحاني مي گويند كه يكمرتبه آقا مهدي كمر راست مي كند و بر مي خيزد راست قامت و استوار؛ طرفي گرانبها بسته است، همين طرفه العين مي ارزيد به آن همه بي خوابي و خستگي

شهيد اوحاني حس مي كند كه بعد از اين معراج بايد با مهدي سخني بگويد، اما ديگر قدرت تكلم از او گريخته است،‌نمي داند چه بگويد و چگونه؟ و بريده بريده جمله اي را سر هم مي كند آقا مهدي خلاصه ان شاء الله ما را حلال كنيد!

بيش از اين نيز نمي توانست گفت و آقا مهدي با آرامشي خاص و نگاهي آگاهانه و لبخندي پرمعنا پاسخ مي دهد آقاي اوحاني شما در سياست دخالت نكنيد؛ اگر شهيد شوم خدا مي داند و اگر هم نشوم باز خدا مي داند

آن گاه با شور و شعفي وصف ناپذير ،‌آرپي‌جي را بر مي دارد و به طرف پاسگاهي در جلو حركت مي كند و در پي نبردي دليرانه به لقاء معشوق مي پيوندد

پنجره ديدگانش به ملكوت آسمان و زمين باز مي شوند، هنگام وصال دوستان است در عرش و عالم قدس جشني است، قدسيان، همه، در حال دست افشاني و غزلخواني ‌اند

او مال من است، وقت است اينك تا سوي من آوريدش ؛ اينكه من عاشق اويم و او محبوب من است ـ يُحِبُّهُمْ و يُحِبُّونَهُ آسمان چراغاني است و فضا، فضاي سماع و شور و نشاط است رايحة دل انگيز انسان كامل رگ رگ زمان و مكان را مشحون ساخته است و نسيم عطرآگين از كوي دوست مشام جان سالك الي الله را نوازش مي دهد

اي همه انوار الهي يكجا بتابيد! اي همه فرشتگان صف به صف آييد و بر آدم سجده كنيد و بالهاي پروازتان را نيرو دهيد و خود را تبرك كنيد! بياييد تا عروج را بفهميد! بر پيشاني مهدي بوسه زنيد تا عشق را لمس كنيد و طعم عباد را بچشيد! به زيارت مهدي بياييد تا حقيقت را دريابيد! اي قدسيان به قداست مهدي تقرب جوئيد تا تقدس يابيد! اي عرشيان بياييد معراج مهدي را ببينيد تا بال پروازتان توان عروج بيابد و تا منزلگه معشوقتان به پرواز درآورد، تا بدانيد كه خداوند مي داند آنچه را شما نمي دانيد

سپس پيكر مطهرش را از آب هورالعظيم مي گذرانند ـ پيش از اين در جريان شهادت حميد وقتي كه شهيد مرتضي ياغچيان از مهدي خواسته بود اجازه دهد تا حميد را برگردانند، اجازه نداده بود و گفته بود اگر مي توانيد همة‌بسيجيها را برگردانيد كه برگردانيد و گرنه بگذاريد حميد هم با بقية بسيجيها بماند و حال آيا مهدي راضي است كه بي حميد به خانه برگردد

قايق حركت مي كند با پيكر مطهر مهدي كه مورد هدف قرار مي گيرد و براي هميشه قطره به دريا مي‌رسد و ذره به خورشيد مي پيوندد مهدي چگونه مي تواند بدون حميد به خانه برگردد

ما شهادت را بزرگترين سعادت مي دانيم؛ سعادتي از سوي خداوند، مخصوص بندگان خاص او

و هيچ گونه واهمه و خوفي در رابطه با شهادت نداريم و طلب شهادت و عشق به شهادت است كه باعث شتابان بودن ما، در پيشروي به سوي دشمن شده است

/ 33