سخنان شهيد محلاتي درباره شهيد مهدي باكري - من یک بسیجی ام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

من یک بسیجی ام - نسخه متنی

مهدی باکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنان شهيد محلاتي درباره شهيد مهدي باكري

يكي از برادران فرماندة ما مهدي باكري شهيد شد، اين برادر از اول توي جنگ بود، قبل از عمليات، اينها مشهد مشرف شده بودند و بعد هم آمده بودند خدمت امام آنجا توي مشهد گفته بود كه من از امام رضا ع خواستم كه توفيق شهادت را نصيب من كند

براي مراسم شهادت اين برادر، من خودم رفتم به آذربايجان و در مراسمي كه آنجا بود شركت كردم

در اروميه، تبريز، زنجان غوغا بود تمام مردم غيور آذربايجان و زنجان همين طور اشك مي ريختند و تظاهرات مي كردند؛ درست مثل اينكه يك مرجع تقليد از دنيا رفته بود، اين قدر مردم اظهار علاقه مي‌كردند

من وصيت نامه اش را ديدم، در وصيت نامه‌اش مي گويد كه من چطور وصيت نامه بنويسم در حالي كه مي ترسم از دنيا بروم و خالص نباشم و پذيرفتة درگاه خدا نشوم، چون معصيت كارم

يك آدمي كه از اول جنگ،‌ توي جبهه بوده ،‌ باز خودش را گناهكار مي داند و بعد مي گويد خدايا تو چقدر دوست داشتني و پرستيدني هستي! هيهات كه نفهميدم، خون بايد مي شدي و در رگهايم جريان مي يافتي تا سلولهايم همه يارب يارب مي گفت

اين جمله خيلي خيلي معرفت مي خواهد مي گويد تو بايد در تمام بدن من جريان داشته باشي، تا همة سلولهاي من يا رب يارب بگويد

اين ثارالله كه به امام حسين تعبير مي كندچون خون در همة بدن هست خون خدا رنگ توحيد گرفته است

بنابراين بازو مي شود يدالله؛ همان كه امام فرمود من بازوهاي شما را كه دست خدا بالايش است مي‌بوسم حال ديگر يد مي شود يدالله چشم انسان مي شود عين الله؛ چشم خدا جز خدا اصلاً در جهان نمي بيند زبانش دائم در راه خداست قلمش دائم در راه خداست يك انساني مي شود كه به تعبير قرآن رنگ توحيد گرفته صبغه الله، چون انسان وقتي متولد بشود ،‌ انسان بالقوه است و حيوان بالفعل، هر رنگي كه به خودش بزند ،‌ همان رنگ را مي گيرد ذاتاً فطرتش عشق به توحيد دارد، ولي توي اين دنياست كه بايد رنگ آميزي بشود

اگر رفت و خودش را در اختيار انبياء قرار داد، رنگ توحيد مي گيرد صبغه الله آن وقت همة سلولهاي او سلول توحيد مي شوند؛ مي شود يك انسان الهي؛ مي شود يك انسان عاشق خوب، همين هم بعداً مي‌گويد اي كاش تو خون بودي و در رگهايم جريان مي يافتي بعداً مي گويد يا اباعبدالله شفاعت!

چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد براي ديدار ربّش ولي چه كنم كه تهيدستم خدايا! تو قبولم كن!

سپس سلام بر امام و امام زمان مي رساند و توصيه مي كند كه دنيا را رها كنيد

اي عاشقان اباعبدالله! بايستي شهادت را در آغوش گرفت و گونه ها بايستي از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند و بايستي محتواي فرامين امام را درك و عمل نماييم تا شايد قدري از تكليف خود را در شكرگزاري به جا آورده باشيم

/ 33