من یک بسیجی ام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

من یک بسیجی ام - نسخه متنی

مهدی باکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • آشنايان ره عشق در اين بحر عميق
    غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده



  • غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
    غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده



حافظ

دل كندن از جنگ و جهاد و جبهه، براي او كاري بود صعب روح بلند او كه عرش نشين حرم كوي دوست بود، چگونه مي توانست فراق دوستان قدسي و ياران عرشي را تاب بياورد بايد او را قانع مي‌ساختند تا انجام چنين مسؤوليتي را گردن نهد سرانجام راضي شد كه اين مسؤوليت را بپذيرد و پذيرفت؛ ولي به اين شرط كه هرگاه براي جبهه و ياران جبهه، احساس دلتنگي كرد، بي هيچ رادع و مانعي بتواند به جمع ملكوتيان بپيوندد و همزمان با خدمت در سپاه، سمت شهرداري اروميه را به عهده گرفت

مهدي در شهرداري، انجام وظيفه را چنان با ايثار و تواضع توأم كرد كه گويي تاريخ صدر اسلام يك بار ديگر زنده شده است و ابوذر و عمّار و سلماني ديگر در صحنة روزگار نداي اسلام سر مي دهند

زماني كه در شهرداري فعاليت مي كرد با حقوق خودش كه در حدود دوازده هزار تومان بود، چند نفر را استخدام كرده بود كه در شهرداري به فعاليت مي پرداختند

و او خود تا نيمه شب كار مي كرد و روزها به خيابانهاي مناطق محروم مي رفت و آنقدر در حال فعاليت بود كه حتي وقتي براي ناهار خوردن پيدا نمي كرد و اكثر اوقات، پس از اصرار ما به مقداري نان خالي بسنده مي نمود

يادم مي آيد يك شب برف باريده بود شهيد باكري صبح زود از خواب بيدار شد كه براي تميز كردن خيابانها برويم و با اخلاص بي نظيري كار مي كرد، آنچنان كه موي بر اندام همه راست مي شد

/ 33