با سلام به امام زمان عج و نايبش و با سلام و تبريك به رزمندگان پرتوان جبهه هاسخن گفتن از مقام والاي شهيد، بسي سخت است و من نيز كوچكتر از آنم كه مراتب بلند شهدا ،در كلامم به توصيف نشيند و سخت از بيان ايثارگري آنان قاصرم و به قول امام ره اگر تمام درختهاي دنيا قلم شود و تمام آبهاي درياها جوهر، نمي تواند بيانگر مقام والاي شهيد شودجلب رضاي خداوند در لحظه لحظة كار و زندگي كه خود ،والاترين مرتبه ايمان و عروج مؤمن است و نيز تسليم محض در برابر او، از صفات عالية ائمه اطهار و بندگان خاص و خالص خداوند است و مهدي، خود از خاصان و خالصان بود و رضايت خداوند را در تمامي ابعاد، مهمتر از هر چيز و هر كس مي دانستبه قول شهيد محلاتي، وي نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود و خشم و خروشش فقط و فقط براي دشمنان بود؛ وي به عنوان فرماندة نمونه و با تقوا، الگوي رأفت و محبت در برخورد با زيردستان بودهر كس را در موقعيتي كه خود آن شخص داشت مي سنجيد و با او برخورد مي كرد با بچه ها مثل بچه و با بزرگ ها مثل بزرگ ها رفتار مي نمود در لشگر، علاقة خاصي به بسيجيها داشتنسبت به آنان احساس پدري مي كرد؛ گفت اينان فرزندان من هستند و آنان را سخت دوست مي داشت و در برابر شان متواضع بود و با زبان خودشان با آنان صحبت مي كرد مهربان بود بشاش بود و هر كسي در اولين برخورد شيفته اش مي شدعلي رغم همةخستگي ها، بي خوابي ها و دويدن ها هميشه با حالتي شاد ،بدون ابراز خستگي به خانه وارد مي شد و اگر مقدور بود در كارهاي خانه به من كمك مي كرد لباس مي شست؛ ظرف مي شست و خودش كارهاي خودش را انجام مي داداگر از مسأله اي عصباني و ناراحت بودم، صبر مي كرد و سعي مي كرد با خونسردي و با دلايل مكتبي مرا قانع كندروح بزرگ و جذاب او و برخورد صادقانه و خالصانه اش مرا چنان شيفتة خود ساخته بود كه روزي، ايشان با ناراحتي به من گفتندشما مرا بت قرار داده ايد و خدا را پرستش نمي كنيد و اين، شرك است و گناه اسوة اخلاق بود از شاخصه هاي رفتارش مي توان فروتني را ذكر كرد نسبت به آشنايان و فاميل مهربان بود و پيوسته احوالشان را جويا مي شد و نسبت به خواهران خود، از آنجايي كه پدر نداشتند، لطف ديگري داشت، احساس پدري مي كردوقتي به ديدار آشنايان مي رفتيم از كمترين فرصتي، كه داشتند بيشترين استفاده را مي كردند و به ارشاد و راهنمايي آنها مي پرداختند و آنان را به انجام فرايض ديني و فرمانهاي الهي ترغيب و تشويق ميكردندهميشه در جبهه بود؛ از فرداي روزي كه عقد كرديم ـ چهل روز از جنگ مي گذشت ـ به جبهه رفت و تا سه ماه برنگشت و بعد مسؤوليت جهاد سازندگي را به عهده گرفت، اما روح او بي قرار تر از آن بود كه در يك جا آرام گيرد؛ اوج مي گرفت تا به معشوق برسد و دوباره به جبهه رفتمدتي در سپاه اروميه سمت فرماندهي عمليات را به عهده داشت و در اين مدت، بخشهاي مختلف و مهم منطقه را از لوث وجود ضد انقلاب پاكسازي كردبعد عازم جبهه هاي جنوب شد كه در اين سفر مرا هم با خودشان بردند و از آن بعد هر جا كه مي رفتند، من هم به دنبال ايشان مي رفتممرخصي براي مهدي مفهومي نداشت فقط يك بار از طرف لشگر او را به سوريه فرستادند كه من نيز همراهش بودم؛ جز اين هرگز مرخصي نگرفت و تمام وقت خود را در جبهه مي گذرانيداو بنا به نظر امام ـ كه مسألة اصلي را جنگ مي دانستند ـ جبهه را رأس و اصل همة كارها قلمداد ميكرد و بقيةامور را فرع قرار مي داداز عملش پيدا بود كه چقدر شيفتة امام است، كاملاً پيرو خط امام بود، الگوي زندگي او امام بود و ائمه به سخنان امام دقت مي كرد و به من تكليف كرده بود كه صحبتهاي امام را برايش ضبط كنم و اگر نتوانستم، روزنامه هايش را تهيه كنم و اگر چنين نمي كردم از من رنجيده خاطر مي شدسخنان كوتاه امام را مي نوشت و به ديوار اطاق مي آويخت و مي گفت سخنان امام الهام گرفته از آيات الهي است، بايد جلو چشممان باشد تا هميشه آنها را ببينيم و از ياد نبريمدر بعد سياسي و اقتصادي نيز كاملاً مطيع امام بود و به كساني كه اسلام را در رأس كارها قرار داده بودند و امام نيز آنان را قبول داشتند احترام مي گذاشت شخصيتهاي مملكتي را كه پيرو خط امام بودند و دستورات اسلام را اجرا مي كردند دوست مي داشتبه همان ميزان كه به انجام فرايض ديني مقيد بود،نسبت به بيشتر مستحبات هم تقيد داشت نيمه هاي شب از خواب بيدار مي شد، با خداي خود خلوت مي كرد و نماز شب مي خواند، با سوز و گداز، و گريه مي كرد و طلب مغفرت مي نمود و اشك مي ريخت خواندن قرآن از كارهاي واجب روزمرة ايشان بودآيات جهاد، شهادت، هجرت، صبر و نصرت خدا را از قرآن استخراج مي كرد و در آنها تدبر مي نمودنماز غفيله را ـ كه من به علت ضعف ايمان و با بهانة حفظ نبودن نمي خواندم ـ روي ورقي با خط درشت نوشته، به سمت قبله چسبانده بودند ،تا مرا وادار به خواندن آن كنند و موفق هم شدندبر خواندن دعاي روز سه شنبه بسيار تأكيد مي ورزيد دائم الوضو بود؛ چه وقت خوابيدن، چه هنگام بيرون رفتناز آنجا كه پيامبر ص بر استفاده از مسواك تأكيد كرده اند؛ مسواك مي زد و بر مسواك زدن تأكيد ميكرد نسبت به رعايت احكام و آداب خوردن و آشاميدن مقيد بود و براي خمس ـ كه از واجبات ديني است ـ حساب سال داشت؛ حتي اگر پول او چند ريال هم بود سر سال حساب مي كرد و مي پرداختبي تكبر، متواضع و بي ريا بود و اين بر همه كساني كه او را مي شناختند، پوشيده نبود صرفاً براي خدا كار مي كرد و اين از صفات ائمه و ياران خداست و از فضايل متقيانبه تحصيل و فراگيري علوم اسلامي علاقه اي وافر داشت پيوسته كتاب مي خريد و هديه اش براي من فقط كتاب بود مرا به خواندن كتاب سفارش و تشويق مي كرد و خود، از حداقل فرصت براي مطالعه حداكثر استفاده را مي برد بر اساس همين بينش بود كه به من پيشنهاد مي كرد تا به قم بروم و درس طلبگي بخوانمدر برابر مشكلات هيچ هراس و نگراني نداشت؛ استوار و محكم بود و بر خدا توكل مي كرد؛ چه در جبهه، چه در خانههنگامي كه برادرش، حميد ،به شهادت رسيد، با وجود علاقة خاصي كه به او داشت، بي هيچ ابراز اندوه و غمي، با خواهرانش تماس مي گيرد و اعلام مي دارد شهادت حميد، يكي از الطاف الهي است كه شامل حال خانوادة ما شده استبراي تشييع جنازة حميد نيامد و در جبهه ماند، به اين قصد كه به وصيت حميد كه همانا باز كردن راه كربلا بود، جامعه عمل بپوشاند بعد از سه ماه به ديدار خانواده آمد، اما ديگر بعد از شهادت حميد و برخي از يارانش، روح در بدنش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودي به جمع آنان خواهد پيوستزندگي ساده و بي رياي او زبانزد همة آشنايان بود در حالي كه مي توانست با مدرك تحصيلي كه داشت، بهترين و مرفه ترين زندگي را داشته باشد، اردتهم الدنيا فلم يريدوها، بسيجي بود،بسيجي زيست و بسيجي به شهادت رسيددر سمت فرماندهي، فرماندهي نمونه بود در پاسداري نيز، پاسداري بود، نمونهدر سمت شهرداري، شهرداري بود كه فداكاريهاي شبانه روزي او براي همگان آشكار استمهدي براي من معلم و استادي نمونه، مهربان، خوشرفتار، بشاش و اسوة اخلاق و فداكاري و ايثارگري و اسطورة مقاومت بوددر برخورد اولي كه با من داشت،از خودش و از نقاط ضعفش و از خصوصياتش براي من حرف زد او درس اول زندگي را با ايثار و سادگي و ساده زيستي نشان داد و درس بعدي را با عمل خود به تعهداتش، زيرا فرداي ازدواج به جبهه رفتاز ديگر خصوصيات بارز ايشان ـ كه در كمتر كسي سراغ دارم ـ تواضع نفس بود مهدي خود را نميديد، خودبين نبود در اين مدتي كه با او بودم حتي براي يك بار هم از خودش تعريف نكرد؛ از فعاليتهايي كه قبل از انقلاب داشته است؛ از فعاليتهاي دانشگاهي و فعاليتهاي روزهاي انقلاب، از وارد كردن اسلحه به كمك برادرش، حميد، كه از مرز مي آورد و به ايشان تحويل مي داد هرگز از سمتهاي خود چيزي نميگفت و خود را فقط بسيجي قلمداد مي كرد واقعاً هم بسيجي بود،حقوق بسيجي مي گرفت و فرماندهي بسيجي بوداز خود نمي گفت و مي ترسيد كه اگر از خود بگويد شايد تمام اجرهايش را غروري آني نابود سازد حتي نزديكترين افراد لشگر هم نمي دانستند كه او مهندس است و هميشه خود را به كم كاري و كوتاهي، شماتت مي كردبه آتش جهنم و عذاب الهي آن چنان باور داشت كه گويي شعله هاي سركش آتش را حس مي كرد و همين، موجب مي شد تا هرگز از بيت المال استفادة شخصي نكندروزي از خانه بيرون مي رفت من گفتم چيزهايي كه لازم داريم بخر! گفت بنويس! خواستم با خودكاري كه از جيبش افتاده بود بنويسم او با شتاب و هراس گفتمال بيت المال است، استفادة شخصي ممنوع است و حتي اجازه ندادند چند كلمه اي بنويسمرفتن و سرزدن به خانوادة شهدا را سفارش مي كرد و اگر مقدور بود بعد از هر عملياتي به ديدن خانوادة شهدا مي رفت عشق به شهادت و پرواز به ملكوت، لحظه اي روح او را آسوده نمي گذاشت مي خواست پر بگشايد و تا عرش الهي پرواز كند و در جوار رحمت حق مسكن گزيند به گفتة امام علي ع اگر مدّت معيني براي اجل تعيين نكرده بودند، از شوق ثواب و بيم عذاب در چشم بر هم زدني جان در بدنش قرار نمي گرفت؛ به راستي كه دنيا برايش زندان بود قلب رؤفش براي مظلومان و مستضعفان، اندوهناك و در راه گرفتن حق ستمديدگان از ستمگران، چون كوهي استوار بود