ويژگيهاي ضروري مسئولان در نظام مكتبي - او به تنهایی یک ملت بود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

او به تنهایی یک ملت بود - نسخه متنی

واحد فرهنگی بنیاد شهید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ويژگيهاي ضروري مسئولان در نظام مكتبي

شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي در شهريور ماه سال 59 در مسجد امام حسين واقع در ميدان شهداي تهران در رابطه با ضرورت خاص انتخاب شوندگان در نظام مكتبي، خصوصيات يك معلم حضور مكتب در زندگي انسان، مسئله شوراها، ادارة جامعه، انتخاب نخست وزير، تخصص و تحير و سخناني ايراد كرد متن سخنراني منتشر نشدة شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي بشرح زير از نظر خوانندگان عزيز مي گذرد

اعوذ بالله سميع عليم من الشيطان رجيم بسم الله الرحمن الرحيم،‌الحمد الله رب العالمين و الصلاه و السلام علي جميع انبيائه و رسله و علي سيدنا و مولانا خاتم النبيين ابوالقاسم محمد و ابن عمه و رسوله من بعده مولانا اميرالمؤمنين و علي ائمه الهداه من اهل بيته و الخيره من آله و اصحابه و السلام علي عبادالله الصالحين

ضرورت خاص انتخاب شوندگان در نظام مكتبي

موضوع عرايض امشب من ضرورت خاص فردي مكتبي در انتخاب شوندگان در يك نظام مكتبي است ما چند جور نظام اجتماعي داريم يك جور نظام اجتماعي كه دين و عقيده ديني را يك امر فردي شخصي و اداره اجتماع و مسئوليتهاي اجتماعي را يك امر اجتماعي مي داند براي مسئوليتهاي اجتماعي يك سلسله شرايط حقوقي در نظر مي گيرد كه با احياناً هر جور دين و مذهبي مي تواند سازگار باشد مي گويد ما براي مدرسه معلم ادبيات مي خواهيم مثلاً براي جامعه‌اي مثل ايران معلم ادبيات بايد زبان فارسي و ادبيات فارسي را خوب بداند املاء، انشاء تاريخ ادبيات و امثال اينها را خوب بلد باشد خوش قلم باشد عبارت پرداز باشد، معانيها را خوب بشناسد و در جاي خودش بكار ببرد دستور زبان را خوب بداند، بنابراين زيبا بنويسد، عبارتهاي دلچسب و پرجاذبه و قشنگ بكار ببرد، يك همچنين معلمي منظم هم باشد سروقت بيايد دلسوز بچه ها هم باشد، جدي هم باشد، كلاسداريش هم خوب باشد بتواند در كلاس با بچه ها آزاد منشانه رابطه برقرار كند كلاس را با آزاد منشي اداره كند اگر اين صفات را داشته باشد مي شود يك معلم ايده‌آل حالا اگر مسلمان است،‌براي خودش مسلمان است،‌بهائي است، براي خودش بهائي است، عقيده الحادي دارد، ملحد است،‌يا اينكه اصلاً به خدا، اعتقاد ندارد به پيغمبر و وحي اعتقاد ندارد، براي خودش ندارد يك معلم خوبي است، معلم ادبيات خوبي هست چون كاري كه ما از او سر كلاس مي‌خواهيم بلد است، جدي، منظم و دلسوز بچه ها هم كه هست كلاس را هم كه آزادمنشانه اداره مي كند و هيچ دردسري براي مدير مدرسه و ديگر مسئولان آموزش و پرورش و ساير مسئولان شهر بوجود نمي آورد ديگر از اين معلم چه مي خواهيم؟ اين يك جور نظام، كه در اين نظام معلم ادبيات فارسي خوب، كسي است كه اين خصوصيات را داشته باشد

يك نظام ديگر مي گويد نه اين قبول نيست براي اينكه اگر اين معلم عقيده ماترياليستي مادي داشته باشد و خدا و وحي و معاد و معارف معنوي بشر را منكر باشد و معلم ادبيات فارسي هم باشد بخواهد يا نخواهد در اين اعتقادش، اين بي اعتقاديش،‌اين افكارش در لابلاي گفته ها و برخوردهايش تجلي مي كند از كوزه همان تراود كه در اوست بالاخره نمي شود اين معلم سركلاس از لابلاي حرفهائي كه مي زند مطالبي كه مي نويسد، بي اعتقاديش بخدا و وحي و معاد بيرون نتراود و اين در بچه ها اثر مي گذارد در اين سنين ساختن احساس و ضمير و وجدان بچه هاي يك جامعه اسلامي اثر منفي دارد، بنابراين يك چنين معلمي براي معلم ادبيات بود مضر است معلم ادبيات فارسي، بايد حتماً يك آدمي باشد كه از لابلاي اقوال و رفتار و گفتار و آنچه در كلاس از خود نشان مي دهد، ‌الحاد و بي ديني و بي اعتقادي با سلام بچشم نخورد به همين اندازه اكتفا مي كند همينكه يك معلم، معلم ادبيات باشد طوري عمل بكند كه بي اعتقاديش به مباني ايدئولوژي اسلامي و مكتب جامعه بچشم نخورد، ديگر معلم خوبي است يك نظام و نظر سوم مي‌گويد اين هم كافي نيست يك جامعه مكتبي نمي تواند نسبت به ارشاد و هدايت و ساختن احساس و انديشه و وجدان و ضمير نسل نو اينطوري برخورد كند نسل نو در حال آموختن و در حال شكل گرفتن است كافي نيست به يك معلم بي اعتقاد باسلام گفته شود شما بايد مواظب باشيد سركلاس اعمال ضد اسلامي نكنيد بايد مواظب باشيد از شما تراوشهاي بدبيني و الحادي و بي اعتقادي ديده نشود، اين كافي نيست، معلم ادبيات فارسي يك جامعه اسلامي، يك جامعه مكتبي، بايد از تمام گفته ها و نوشته ها و كرده هايش اعتقاد با سلام بعنوان يك مكتب انسان زيستن تراوش كند تا بچه ها در جوّ ايمان و متعهد بودن بزرگ شوند، نه در جوّ بي تفاوت بودن نسبت به موازين مكتب بنابراين يك معلم ادبيات فارسي علاوه بر همه آن كارآئيها و صفات و خصلتهايش بايد آدمي باشد داراي ساخت فردي مكتبي، بايد بچه هاي ما،‌دخترهاي ما، پسرهاي ما از او شور و عشق باسلام را روزانه ببينند و بيايند بايد وقتي در كلاس او حاضر مي شوند، شعله هاي عشق به مكتب بخدا و راه خدا در درون آنها برفروخته تر، پرفروغتر باشد، بايد چنان بتواند اين معلم در كلاسش جاذبه نيرومند در خط مكتب و در خط اسلام بوجود بياورد كه بچه هائي از اين كلاس بيرون بيايند كه بشوند جوانان مسلمان متعهد و انقلابي كه جز در برابر خدا و راه خدا و آئين خدا در برابر هيچ چيز ديگر سر فرود نياورند و جز به آئين خدا و راه خدا و زيستن بر اساس معيارهاي كتاب خدا قرآن به هيچ چيز ديگر دل نبندند

خصوصيات يك معلم

بنابراين شرط يك معلم ادبيات فارسي خوب قبل از هر چيز اين است كه يك انسان متعهد و پايبند به اسلام باشد يك انسانيكه هميشه در پايبندي باسلام در زندگي روزانه اش بچشم مي خورد اگر بچه هاي من و شما، يك رزو صبح زود با آقا معلم يا خانم معلم به اردو رفتند، ديدند با اينكه آقا معلم و خانم معلم واقعاً معلم و خانم معلم خوبي است اما صبح كه شد نماز را هم نمي خواند يا اگر اردو داخل شهر بود ديدند روزه هم مي گيرد روزه براي ساخته شدن است

بچه ها واقعاً اين خواهران و برادران كه در ماه رمضان براي اردو مي رفتند، اينها چرا مي رفتند؟ مي‌رفتند اردو، اردوي خودسازي و اگر فاصله شان 4 فرسخ كمتر بود روزه هم بودند، همه چيز با يك انقلاب فرهنگي معنيش عوض مي شود اردو هم معنيش عوض شده است سابقاً از اردو چي فهميده مي شد؟ مي گفتند برويم تفريح كنيم، خوب بخوريم ولي در اين جامعه انقلابي اردو يك معني تازه پيدا مي كند يعني در يك جامعه خوبتر ساخته شويم و خوبتر بسازيم نمي گويم تفريح نه، نمي گويم خوردن نه، مي گوئيم فقط خوردن و تفريح نه، خوردن و تفريح در حد خود و جاي خود هم بخشي از زندگي است

با آقا معلم و خانم معلم مي رود اردو مي بيند كه ظهر از نماز خبري نيست،‌ماه رمضان است از روزه خبري نيست و يك چيزهاي ديگري از اين قبيل، از آن چيزهايي كه از انسانهاي بي اعتقاد باسلام ديده مي شود و هيچ ارتباطي به تخصص و كارآئي آنها ندارد از نظر تخصص، يك معلم تمام عيار است كلاس را خوب اداره مي كند روانشناسيش روي بچه ها خيلي خوب است بچه ها را مي تواند بي خشونت اداره كند، درسش را خوب مي دهد، تمرين خوب مي دهد،‌امتحان و شيوه ارزشيابي معلوماتش ممتاز است، هر قدر در اين ابعاد، معلم ممتاز تر باشد و اثر ويرانگي بي اعتقاد گر به مكتب بالا مي رود

انتخاب نخست وزير

در موقعي كه نوبت انتخاب دولت آقاي ميرسليم بود اين را گفتم و موقع انتخاب دولت آقاي رجائي بود اين را گفتم البته از نظر تشكيلات ما كه همانموقع نظر اولمان آقاي رجائي و نفر دوم آقاي ميرسليم در مورد انتخاب آقاي رجائي و ميرسليم كه مطرح بودن اين جمله را گفتم ادامه در سخنرانيها گفتم در سال 1338 و 39 كه ما روي مواضع جمهوري اسلامي بحث مي كرديم و بعد در سال 1342 در آن موقع كه روي مسائل حكومت اسلامي بحث مي كرديم در جلسه به آن دوستان اينطور مي گفتم جامعه اسلامي يكي از جلوه هاي زيبايش اين است كه نخست وزير آن جامعه اگر بعنوان امام جماعت جلوي مردم ايستاد مردم بتوانند راحت در پشت سرش به نماز بايستند و رجائي چنين آدمي است و خود من و دوستان من مكرر پشت سرش نماز جماعت مي‌خوانديم تكبير مستمعين ببينيد براي اينكه قرار است كه مكتب فقط داخل مسجد نباشد شرط اين است كه جامه مكتبي است اگر كسي گفت آقا اين خصوصياتي را كه ما براي امام جماعت مي گوئيم ديگر چرا براي نخست وزير مي گوئيم مگر مي خواهيم پشت سرش نماز بخوانيم ما مي‌خواهيم پشت سرش نماز بخوانيم ما مي خواهيم نخست وزير مان باشد اين معلوم مي كند كه يا به گونه دوم مي انديشد يا به گونه اول بگونه سوم بگونه اي كه در آغاز عرايضم مطرح كردم نمي‌انديشد عضو منتخب شورا، ‌نمايندگان كارگران در يك شوراي كارخانه بايد كساني باشند كه مردم نسبت به اعتقاد و ايمان و تقوا و پايبندي مكتبي آنها در اين حد كه پشت سرشان به نماز جماعت بايستند اطمينان داشته باشند حالا خواهيد گفت كه بسيار كار دشواري است كجا اينهمه آدم پيدا كنيم عزيز من انتخاب كن، اين آدمها ساخته مي شوند، سو و جهت را مشخص سازيم تا گردش جامعه چنين انسانهايي را بوجود آورد و بسازد ما به حركت و پويائي جهت دار و سازنده معتقديم ما كه نمي خواهيم هميشه در كلمات موزون زندگي كنيم اگر قرار بود ما آدمهائي باشيم كه با شرايط موجود بسازيم، كه رژيم حالا حالاها اينجا بود‌ ما آدمهائي باشيم كه با شرايط موجود بسازيم،‌كه رژيم حالا حالاها اينجا بود،‌خوب بايد با آن شرايط مي ساختيم قرار بر اين است كه انسانها شرايط بهتر را بوجود آوردن و جايگزين شرايط نامطلوب موجود كنند اين نقش انسان است انسان موجودي خودساز و محيط ساز است، اسلام انسان را اينطوري به ما معرفي كرده است،‌بساز ولو بسوزي در راه اين ساختن،‌بسوز و بساز اما بسوز و بساز قبلاً معني ديگري داشت و در انقلاب معني ديگر، در فرهنگ قبلي بسوز و بساز معني ديگري داشت و در انقلاب معني ديگر،؟ در فرهنگ قبلي بسوز و بساز يعني دلت بسوزه و خودت را آتش نشان بده معني بسوز و بساز اين بود يعني محروميتها و توسريها را تحمل بكن و سازش بكن بسوز و بساز در فرهنگ انقلاب يعني وجودت را فدايي سازندگي كن بسوز چون شمع و بساز با روشنايي و گرمايت نظام مطلوب و ايماني و الهي آينده را، بسوز و بساز، سازندگي كن خط اسلام اين است، خط شهادت اين است، خط ايثار اينست خط فداكاري اينست، و انقلاب اسلامي ما انقلاب بسوز و بساز است يعني مي سوزيم در بكر آرمان و خدا و مي سازيم بر اثر هدايت او نظام الهي پرفروغ، پرعدل، پركمال انساني آينده را تكبير حاضرين

انتخاب افراد باتقوا و مؤمن به انقلاب

بنابراين ما مي خواهيم اصولي حركت كنيم كه نمايندگان منتخب شوراي مدارس بچه ها در مدرسه مي خواهند شوراي دانش آموزان انتخاب كنند هر چه چنان تر و پرزرق و برق تر و خودشيرينتر و خود شده تر او بايد بيشتر رأي بياورد اين همان نظام ليبراليستي است اين نظام اسلامي نيست پس كي بايد رأي بياورد هر چه با ايمان‌تر، باتقواتر، متعهدتر، جديتر، خدادوست‌تر، مردم دوست‌تر، با گذشت‌تر، فداكارتر و در مسايل مربوط به مدرسه و بچه ها آگاهتر اين بايد راي بيشتر بياورد، اين دو خط است،‌ما فعلاً مي خواهيم سراغ اين خط برويم و چون سراغ آن خط مي رويم اين كار را مي كنيم، مي گوئيم در اين مرحله انتخاب از جامعه طاغوتي به جامعه مطلوب الهي اسلامي اين كار را مي كنيم مي گرديم در هر جا مومن ترين و باتقواترين را بصورت نسبي انتخاب مي كنيم اما در آن نسبيت ضرر نمي كنيم و در آن نسبيت نمي مانيم، طوري عمل مي كنيم كه منتخب با دو سال ديگر از منتخب امسال ما ايمانتر، مكتبي تر، باتقواتر و آگاهتر باشد اين حرف ماست مي شود جامعه مكتبي باشد و اين شرط را نگوئيم؟ ما اين شرائط را مي گوئيم اين از خصوصياتهاي آدمهايي است كه با مكتب رشد مي كنند اين است كه رك مسائل اصولي را بيان مي كنند خواه همه را خوش آيد و خواه خوش نيايد چون آنها براي خوش آمد اين و آن سخن نمي گويند آنها براي مطرح كردن بهترين راه انسان زيستن سخن مي گويند و مي نويسند

با اين دو تكيه توي جامعه ايكه صدها هزار نفر و ميليونها نفر انسانهايي پيدا مي شوند كه اين مكتب را قبول ندارند ما بايد چه كار كنيم؟ آنهايي كه اين مكتب را قبول كردند اما هنوز به اين مرحله از ايمان و تقوي جدي نرسيدند اينها چه كار كنند اينها كنار بنشينند؟ تماشا كنند وقتي مي گوئيم يك شرط اساسي در انتخاب شوندگان براي كارهاي گوناگون حتي معلمي در كلاس اول، ايمان و تقوا و فضيلت و عشق به آرمانهاي مقدس اسلام است پس بقيه كجا بروند و چه كار كنند مخالفين با اسلام در جامعه پس چكار كنند،‌بي تفاوتهاي نسبت به اسلام پس چكار كنند؟ اينجا دو جور جواب وجود دارد يك جور اينكه چون بايد نظام مردمي باقي بماند ما در اين قيد تخفيف مي دهيم تا دل آنها را هم بدست بياوريم مي گوئيم آنجا كه اكثريت با بي دينهاست اگر اعضاي شورا آنجا بيدين بودند عيب ندارد آنجا كه اكثريت با ضد اسلام هاست اگر نمايندگان آنجا ضد اسلام بودند عيب ندارد تا وقتي كه اكثريت جامعه مسلمانند خودبخود اكثريت اعضاي همه شوراها رويهمرفته مسلمان مي شوند عيب ندارد حالا اكثريت اعضاي خود آن شوراها ضد اسلام و غير مسلمان بودند قابل اغماض است چرا براي اينكه اين كار را نكنيم جامعه به بيتفاوتي كشانده مي شود آنوقت ديگري حكومت مردمي است اين يك منطق است شايد خيلي ها را اين منطق خوش آيد شايد ولي ما را اين منطقي خوش نيايد چرا؟ براي اينكه اگر مسئله اكثريت است اكثريت را در همان مقطع اصلي حاكم كنيم بگوئيد وقتي در يك جامعه اي از ميان كساني كه حق راي دارند نزديك به 16 ميليون نفر راي مي دهند به اين قانون اساسي جمهوري اسلامي كه مي گويد بايد اداره كشور بر مبناي اسلام باشد بنابراين، اين جا اسلامتان است تكبير حضار حالا ما رك و پوست كنده مي‌گوييم اي هموطن ضد اسلام اي هموطن بي تفاوت نسبت به اسلام، نظام حاكم نظامي اسلامي است در اين نظام براي زندگي تو قوانين و مقرراتي وجود دارد و بي قانوني نيست اما اگر پذيرفته‌اي كه يا راي دادن به قانون اساسي يا با راي ندادن اما با زندگي كردن در قلمرو حكومت اين قانون اساسي يا با راي ندادن اما با زندگي كردن در قلمرو حكومت اين قانون اساسي در اين كشور اسلامي زندگي كني اينها كه مي گوئيم جزء‌لوازم اين قانون اساسي است قبول كن نه اين كه بر تو تحميل مي كنيم بر تو تحميل نمي كنيم نمي گوييم بيا حتماً به قانون اساسي راي بده اين را نمي‌گوئيم مي گوئيم همين قدر كه تو اينجا مانده اي در جائي كه يك قانون اساي مكتبي حاكميت دارد بنابراين ماندنت به اين معناست كه اين قانون اساسي را با اينكه مطابق با اميال خودت نمي‌داني بعنوان قانون اساسي عملاً پذيرفته اي و قالت الاعراب آمنا قل لكم و لكن او اكرمنا و لما يدخل الايمان في قلوبكم عين اين وضع در صدر اسلام بود يكعده بودند يك مسلمان بودند، يك عده بودند تسليم بودند اسلام و تسليم مسلمنن آن يك عده بودند مسلميني كه ابراهيم عليه السلام به خدا دعا مي برد كه مرا و نسل مرا از مسلمين قرار بده و كساني هستند كه ايمان در قلبشان است و اسلام در انديشه و احساس و عملشان اسلام در اينجا عين ايمان است و ايمان و اسلام در آنجا متساويان هستند از نظر دو كلي به اصطلاح منطقيون اما يك جو اسلام ديگر هم بود بنام تسليم يعني اعرابي كه در قلمرو انقلاب پيروزمندند پيغمبر اكرمص اين زندگي كردن را اينها قبول كرده بودند كه مي خواهند زير حكومت حضرت محمد ص زندگي كنند خوب اينها بايد مي‌فهميدند كه انسان نمي شود هم بگويد كه آقا من مي خواهم در زير اين حكومت زندگي كنم و هم هرچي و هر جور كه دلم خواست اين نمي شود خوب حكومت بالاخره براي خودش يك نوع مديريت دارد در جمهوري اسلامي، ما 16 ميليون نفر مؤمن به قانون اساسي داريم با درجات مختلف از ايمان، ولي بالاخره مؤمنند حدود 16 ميليون اينها كه راي دادند آنهائي كه حق راي دارند اگر فرض كنيم كه در ايران نزديك به 21 ميليون نفر حق راي دارند از اينها نزديك به 16 ميليون نفرشان مؤمن به قانون اساسي هستند اينها از خدا دلشان مي خواهد كه بگوئيم شرط اعضاي شورا در هر يك از شوراها در هر كارگاه در هر مؤسسه و در هر محل اين است كه انتخاب شونده مسلمان مؤمن به اسلام باشد اينها از خدا دلشان مي خواهد معني راي به قانون اساسي اين است معناي قبول اسلام بعنوان مكتب اين است اما آن حدود پنج ميليون نفر ديگر از راي دهندگان اينها يا مرددند يا بي تفاوتند يا مخالفند هر چه هستند غير مسيحي غير مسلمانند هر چه هستند و خيلي از مسيحي ها به همين قانون اساسي راي داده اند يعني قبول كرده اند كه اين شرايط را ما رعايت مي كنيم البته ديگر ما نمي خواهيم براي شوراي كليسا مسلماني را شرط كنيم نه ديگر شوراي كليسا بايد براي خودش مسيحي باشد در اين مثل پذيرفته اند كه با اين نظام زندگي كنند

حضور مكتب درزندگي انسان

در اين جامعه مكتبي، در اين نظام مكتبي گفته مي شود اين ارزشها براي هر انساني كه كاري را در جامعه بعهده بگيرد حتماً لازم است و بايد بوجود بياوريم اما اينها پايه نيستند پايه كار عبارتست است از ساخت فردي مكتبي معلم، اين مدير، اين رئيس اداره، اين پليس، اين پاسدار، اين قاضي، حتي اين پزشك، اين معلم، اين مديركل، اين معاون، اين وزير، اين نخست وزير، اين نماينده مجلس، چرا؟ چون فرض اين است كه جامعه مكتبي در اين افراد بنيان نهاده مي شود كه آدميزاد هم حركات و سكناتش از ايدئولوژي و مكتبش مايه مي گيرد كه هميشه ذكر مي كند كه ما مي‌توانيم يك متخصص مؤمن به پايبندي به مكتب را در مواضع كليدي جامعه قرار بدهيم و در عين حال جامعه ما مكتبي بماند، چگونه مي انديشد؟ چه فكر مي كند؟ رابطه مكتب را با زندگي تا كجا مي يابد اگر قرار است مكتب، مكتبي باشد كه الذين يذكرون الله قياماً وقعوداً و علي جنوبهم ايستاده، نشسته، خوابيده، در تمام احوال بياد خدا زندگي كند و با ياد خدا زنده بماند، اگر قرار است حضور مكتب در زندگي انسان در تمام احوال باشد، اگر قرار است دوستيش لله باشد، بغضش، دشمنيش لله باشد، اگر قرار است تولايش و و تبرايش بالله و لله باشد،‌چه در صف خدا بپيوندد، از چه، در صف خدا ببرد، باد چه هم پيمان باشد، با چه پيمان نبندد، همه اينها بر مبناي خدا و راه خدا باشد، اگر قرار است اسلامي باشد كه شغلش، خوردنش، نوشيدنش، پوشيدنش و زندگي خانوادگيش، زندگي اجتماعيش، جشن و سرورش، سودش، همه اش بر اساس مكتب باشد، جامعه اي كه يك چنين پيوندي را ميان مكتب و ايدئولوژي با زندگي معتقد است، و آن را پايه قرار داده است،‌در يك چنين جامعه اي مي توان گفت كه ما مي توانيم متخصصان و صاحب مهارتهاي پرارزش را در مواضعيكه بخصوص مواضعي كه نقش كليدي و اساسي دارد، با خيال راحت بگذاريم و دغدغه و نگراني همه نداشته باشيم؟ حالا موضع كليدي كجا هست؟ فقط پستهاي حالا مواضع كليدي است؟ اگر كسي فكر كند پستهاي بالا مواضع كليدي است، به مسئله حضور فعال و زنده و نقش آفريني توده ملت در جامعه وقتي نهاده است، كسي كه ايمان به مكتب و پايبندي به مكتب را فقط در شخص رئيس جمهور و نخست وزير و وزراء، مديركلها، در قوه مجريه، رئيس مجلس و نمايندگان و هيئت رئيسه و قوه مقننه بعد شوراهاي استان و شوراهاي شهرستان و شوراهاي روستا كه دنباله اش هستند، مسئولان قوه قضائي و شورايعالي قضائي و قضات و دادستانها، داديارها و پليس قضائي در قوه قضائيه فقط اينطور فكر كند كه براي آن چهره هاي بالا عيني رئيس مجلس، اعضاي هيئت رئيسه و نمايندگان، در اينجاها بايد مطلب را رعايت كنيم، در قوة مجريه نخست وزير و وزراء و معاونين و استاندارها و مدير كلها، در قوه قضائيه اعضاي شورايعالي قضائي و قضات برجسته، و فكر كند به همين شكل باشد، اين معناي اين است كه آدم فكر مي‌كند كه اداره جامعه دست اينهاست از ديد ما مواضع كليدي خيلي وسيعتر از اين حرفهاست بنده صريحاً عرض كنم كه يك آموزگار را در كلاس اول ابتدائي در يكي از حساسترين مواضع كليدي مي شناسم تكبير حاضرين يك پليس در مواضع كليدي حضور دارد مكرر آقايان قضات مي گويند كه هي به ما فشار نياوريد، اين مأموران دفتر و مأموران ابلاغ و اجراء در دستگاه قضائي نقششان از ما تعيين كننده تر است اين در مواضع كليدي قرار دارد

كسانيكه در تنظيم برنامه اقتصادي كشور كار مي كنند، برنامه ريزيهاي كوچك يا بزرگ را بر عهده دارند و اجراي اين برنامه ها به تصميمات آنها بستگي دارد، اينها در مواضع كليدي قرار دارند كسي كه دائماً به يك نظام طاغوتي مي انديشد او را مي شود در مواضع برنامه ريزيها راه داد؟ او مي تواند در چهارچوب اقتصاد عدل اسلامي بينديشد وطرح بدهد؟ اينكه مي گوئي آقا تو از تخصصش استفاده كن، اين برنامه ريزي اقتصادي نيست اين يك فكر و خيال است امروز باو بگو از اينسو برنامه ريزي كن از اينسو برنامه ريزي مي كند، فردا به او بگو بر آن پايه برنامه ريزي كن، بر پايه مقابلش برنامه ريزي مي كند اين يك آدمي كه معتقد است كه رفتار انسان بهر حال متأثر از مكتب اوست دكتر بهشتي در ادامه سخنراني خود گفت

فراماسيونرها

بسياري از اين فراماسيونرها كه دراين ايام يا اعدام شدند يا زنداني شدند يا فراري، اينها معتقدند كه دنبال كنندگان يك عرفان جهاني هستند مي گويند، ما به خدا معتقديم به معنويت معتقديم چه را اينقدر ما را اذيت مي كنند ما فقط فراماسيونر هستيم و اينها مي گويند ما صاحبان تخصص هستيم حيف است كه از ما استفاده نشود حالا به اين آقاي فراماسيونر بگوئيد درست با همين نحوه بود كه قرنها انگلستان برگرده اين ملتها سوار بود از كانال عرفاي البته اينها عارف نيستند عارف نمايان فراماسيونري، بعد آمريكا ديد سوراخچه هاي خوي است گمش نكرد بعكس اين سوراخچه ها را پيدا كرد و از آن استفاده كرد دنبالش هم صهيونيسم جهاني اسرائيل كه تبلور صهيونيسم در خاور ميانه است آنهم كه از اول گفت شده اصلاً بنيانگذار اين حركت ممكن است باشد از آنهم استفاده كرد نظام طاغوتي داخلي هم ديد كه خودماني است هم، بيگانه قبولش دارد از اين بهتر چيست ارباب قبولش مي كند ما هم قبولش مي كنيم چه بهتر كه سفت و محكم به آن بچسبيم و مدير كل بانك بسيار عالي است مدتها هم بانكشان را اداره كرده بود كي؟ بسود همان عرفان فراماسيونري، بسود ارباب، مغزش اينطور مي انديشيد يادم مي آيد در سال 1342 يك آقائي كه رئيس آموزش و پرورش بود و مي گفت من ليسانس الهيات هم هستم ولي آنقدر در گفتار و رفتار كثيف و آلوده بود كه چه عرض كنم اين آقا در همانموقع كه خيلي رك و راست و بي پروا مي گفت اين حرف روش فكريم بود شما را بخدا بيائيد يك سفر برويم اسرائيل وضع آنها را مقايسه كنيم با وضع اين عربهاي فلسطين ببينيم ظاهراً آدم نبايد از اين يهوديان اسرائيل حمايت كند و به اين عربهاي فلسطيني كثيف بي نظم لعنت نثارش كند قانون فكري اين آقا چه بود كه اينطور مي انديشيد و با اين انديشه آيا در يك موضع طبيعي قرار نگرفته بود

يك مشت از اين افراد آهنگ و همرنگ خودشان بله بله مي گفتند و به به و چه چه هم مي زدند اين آقا راهش اين بود و مطالب كلي تر هر چه در دل داشت بيرون مي ريخت نمي دانم حال كدام گوريست كه به حسابش برسيم اين پيوند عميق زير بناي فكري و عقيدتي را كلمه به كلمه گفتار انسان و رفتار انسان نشان مي دهند بنابراين در يك جامعه مكتبي ساخت نيرومند و قوي مكتبي كه بعنوان عامل اصلي و عامل اول در انتخاب افراد بايد مورد توجه قرار بگيرد

مسئله شوراها

مسئله شوراها، شوراهاي محلي، شوراهاي كارگاهها، شوراهاي اداره ها، شوراهاي مدارس و شوراهاي ديگر ما در رابطه با شوراها چه موضعي دشته باشيم؟ شورا را تعريف بگوئيم مديريت عبارت است از يك مديريت در طيف يك گروه يك عده توانا مي آيند جامعه را اداره مي كنند و اينها بسود جامعه و در كار جامعه باشند و به سود جامعه كار كنند همين؟ اين كافي نيست اين خطرناك است نمي‌توانيم اين را بپذيريم پس چه بگوئيم، بگوئيم اداره جامعه را بايد بدست مردم داد، جامعه بايد از پائين به بالا اداره شود از تودة مردم اداره شود، در همه جا بايد حضور فعال و تصميم گيرنده و اداره كنندة تودة مردم مسئولي و مربوط باشد مردم هر چه انتخاب كردند، انتخاب كردند مردم توجيه نياز ندارند، مردم رهبري و توجيه هم نياز ندارند؟ مردم با قالبهائي كه به آنها گفته بشود و آگاه بشوند و خودشان قالبهاي اساسي قانون اساسي را تنظيم و بر آن اساس حركت كنند و خطوط كلي حركت مردم بوسيلة آگاهان عرضه بشود و خود مردم همه آگاهانه به آن راي بدهند و از آن پس روي آن خطوط كلي حركت كنند توجيه نياز نيست

اداره جامعه

همينطور مردم بدون هيچگونه هدايت، رهبري، اين هم درست نيست، اين همان حكومت هرج و مرج است، اگر نظمي، نظامي، شكلي، حدودي، هدايتي در كار نباشد، سپردن كار بدست مردم مي‌شود هرج و مرج، هر كسي براي خودش يك داد مي زند اين مملكت مي شود، اين جامعه مي‌شود اين هم درست نيست نه آقا اين درست است كه يك عده اي قيم بخواهند اين جامعه را اداره كنند اين قيمتها مي خواهند يك كسي باشد مي خواهند 10 تا باشند مي خواهند 2000 يا 10000 نفر باشند، ادارة جامعه بصورت قيومت نامطلوب و مضر است اين مطلوب نيست دومي ادارة اين جامعه بصورت اينكه هر چه مردم دلشان خواست بدون هيچگونه خطوط كلي و رهبري و هدايت كلي، اين هم مضر است اين هرج و مرج است، اين درست همان ليبرالي است كه ما با آن مبارزه مي كنيم پس چي؟ سوم، كدام سوم، سوم ين است كه براي جامعه بر اساس مكتبي كه خود آن جامعه قبول كرده است بر اساس آن مكتب بگويد خطوط كلي نظم و ادارة جامعه در بعد سياست، اقتصاد، مديريت فرهنگ، تعليم و تربيت در حفظ عمومي، پزشكي خطوط كلي را بر اساس مكتب پذيرفته شده آن جامعه تنظيم كند جز اين خطوط كلي اين باشد كه جامعه ايكه پذيرفته حاكميت اين مكتب را بر خطوط زندگيت، جامعه ايكه پذيرفته كه زندگيت بر اين صراط مستقيم به جلو رود بتو هشيار باش مي دهيم، مي گوئيم هشيار باشد كساني را براي عضويت شوراها انتخاب كن كه انتخاب شوندگان بايد مسلمان معتقد، متعهد به مكتب مورد قبول جامعه و نظام باشند تكبير حضار اگر در آنها اين قيد را رعايت كني قافيه را باخته اي پس وقتي مسئلة شورا مطرح مي شود بايد با مسئله شورا يك قيد مطرح شود، شورا بله ولي انتخاب شوندگان بايد داراي اعتقاد و ساخت قوي مكتبي باشند در كارخانه مي خواهيد شورا انتخاب كنيد بايد انتخاب و مفصل در موقعيكه قانون اساسي تصويب مي شد و اخيراً در شوراي انقلاب لايحة شوراها مطرح بود مي گفتند بايد شوراها در زندگي جامعة ما نقشي مؤثر داشته باشند اما يك شرط بايد در قانون شوراها بيايد و آن اينكه انتخاب شوندگان ابدي مسلمان مؤمن به انقلاب اسلامي در خط امام باشندتكبير حاضرين آيا اين يك نوع فاشيسم است؟ يك نوع دگماتيسم است و يا يك نوع اصول زندگي كردن و پاي بند بودن به مبادي و معارف مكتبي است؟ كدام يكي؟ ببينيد من يك مثال معمولي را كه همه شماها ضمير و ذهنتان با آن آشناست، مطرح مي كنم، بگوئيد ببينم امام جماعت يك مسجد شرط هست كه يك آدم مؤمن متدين با تقواي متعهد پاي بند مؤمن باين انقلاب باشد يا نه؟ هيچ ترديدي در آن نداريم، حالا اگر كسي بگويد آقا كه اين شرايط براي امام جماعت مسجد منطقي است و قبول داريم و در يك عضو شورا را ديگر چرا؟ اين معلوم مي شود كه اين آدم فقط مكتب را در مسجد قبول دارد اين معلوم مي شود كه نقش مكتب در زندگي اجتماعي و به اينكه نظام، نظام مكتبي باشد اعتقادي ندارد

همين قدر كه پذيرفته اند اينها هم بايد اين شرايط را عملاً پذيرا باشند بنابراين در يك جامعة مكتبي يك جامعة اسلامي مكتبي ساخت قوي و تعيين كنده و شكل دهنده به انديشه و احساس و گفتار و رفتار براي انسانها شرط اصلي در تصدي كارها و مسئوليت هاي گوناگون بخصوص مسئوليت ها و كارهاي كليدي بخصوص آن مهمترينش مي باشد اين آن نتيجه اي كه از بحث امشب در حضور برادرها و خواهرها مورد نظر من بود اين بحث از بحثهاي حساس است و نتيجه روشن شد كه در اين جامعه به تخصص و مهارت بها داده مي شود اهميت داده مي شود، ارزش نهاده مي شود و متخصصان با ايمان و مؤمنان متخصص پرورش پيدا خواهند كرد و در اين مقطع و در اين مرحله اي كه الان هستيم با همان نسبيتي كه در او نمانيم البته تنظيم مي كنيم كار جامعه خودمان را به كسي هم برنخورد

تخصص در ايران و كشورهاي ديگر

اگر به يك آقاي پزشك و متخصصي كه مسلمان درست و حسابي نيست گفتند تو مي تواني يك پزشك خوب باشي و در اين حد مورد قبول هستي بايد هم پزشك باشي اما به تو تواضع كليدي سپرده نمي شود ناراحت نشود، اين طبيعت يك جامعه مكتبي است من دوست ندارم جامعه اسلامي را با جامه هاي ماركسيستي مقايسه كنم براي اينكه حتي اين مقايسه را گاهي منشأ گمراهي مي دانم اما بعنوان مثال در مواضع ضروري مثال آوردنش انشاء الله عيبي نداشته باشد

يك پروفسور مسلمان معمولي نه مسلمان تمام عيار، كه شايد به آداب مختصري از اسلام عملاً پايبند بود از بخش هاي مسلمان نشين شوروي و محل كارش ظاهراً در مسكو بود چند سال قبل آمده بود اينجا فارسي هم مي دانست، ايران شناس بود مسائل را هم مي دانست حدود 54 و 55 سالش هم بود گفتم آقاي پروفسور شما چكاره ايد؟ گفت من ايران شناس هستم در جامعه كار من اين است گفتم خوب شما پستي، سمتي،‌رياست دانشكده اي نداريد؟ گفت نه آن فقط مخصوص ماركسيست هاست آنجا به غير ماركسيست ها به كسي اين پست ها را نمي دهند حالا اين ماركسيست ها آمدند توي مملكت ما مي گويند اينكه شما شرط مي كنيد براي سمت ها بايد ايمان و تقوا رعايت شود، فاشيسم است اگر باز اقلاً ليبراليست هاي اروپاي غربي اين را مي گفتند باز يك چيزي گر چه آنها هم دروغ مي گويند در همان ‌آلمان غربي كه خودش را يك نمونه از ليبراليسم مي داند چنان عرصه را بر يك جوان 28-27 ساله ماركسيست تنگ كرده بود كه ول كرد و رفت در روسيه يك استادي را گفتند چون تو گفتي من مسلمانم ديگر عضو حزب ماركسيستي شوروي نمي‌تواني باشي حتي مديريت يك انستيتو را بتو نمي دهد يك مركز تحقيقاتي ما مديريت آنجا را بتو نمي دهد، مدير يك مركز تحقيقاتي ايران شناسي بايد يك ماركسيسم باشد و اين آقايان در اين مملكت داد و فرياد برآورده اند كه اي بابا اين ارتجاع است كه مي گويد بايد در مواضع حساس و مؤثر جوانها، برادرها و خواهرهاي مومن، مسلمان، متعهد، مؤمن به خط امام قرار بگيرند

حالا اگر شما نوجوانها ديگر گول اينها را نخوريد اگر اين حرفها را خوب ياد بگيريد توي مدارس پس فردا مي بينيد مثل شير جلويشان مي ايستيد مايه سرافرازي ماست بنابراين اميدوارم ديگر هيچ كس بصورت مغلطه كاري و مغالطه و سفسطه اعتقاد ماها را به ضرورت شرط ايمان به مكتب و تقوا و پايبندي عملي به مكتب براي كساني كه مسئوليتي از مسئوليت هاي جامع را بر عهده دارند غلط معني نكنند و سفسطه آميزانه آن را به معني كنار نهادن مردم و حكومت منهاي مردم تحريف ننمايند تكبير حضار خوب اين عرايض من و طبق معمول بيست دقيقه را هم به پاسخ به پرسشها اختصاص دهيم

س ـ آيا در رابطه با موضعگيري بني صدر عليه نيروهاي خط امام كه شما هم شامل آن مي شويد با امام تماس گرفته ايد و موضع امام بنفع چه كسي بود و آيا شما دچار عمل زدگي نشديد

ج ـ حقيقت اينكه در سال 58 ما زنداني مسئوليت هاي سنگين سال اول پيروزي بعد از انقلاب شديم در يكي از سخنراني ها عرض كردم زنداني با اعمال شاقه يعني صبح زود تا نيمه شب به ايفاي مسئوليت ها پرداختيم و در آن سال ما نتوانستيم در جامعه مثل معمول حضور پيدا كنيد و مسائل را بهمين صورت براي مردم مطرح كنيم بنابراين اگر بر ما انتقاد كنيد، اين انتقاد سازنده و برادرانه را كه ما در سال 58 دچار عمل زدگي شديم انتقاديست كه بجان مي پذيريم اما دليل ما هم بر اين عمل زدگي بدانيد چيست و آن اينستكه اگر ما آن يكسال با تمام وجود حضور خودمان را ايفا نمي كرديم مملكت الان زير چتر خوش ظاهر بر باطل ليبراليسم بود ما به اين دليل آنجا مانديم اينكه مي گوئيم اين ليبراليسم نتوانست ريشه كند اينكه مي بينيد

قانون اساسي مانعي براي حاكميت التقاط

الان قانون اساسي شما يك قانون اساسي است كه راه را براي كساني كه مي خواستند غير اسلام را در اين كشور ولو به صورت التقاطي حاكميت بدهند،‌بسته است اين كه مي بيند الان مجلس شوراي اسلامي شما اكثريت قاطعي دارد كه از 193 نماينده 169 نماينده اش با آن وضعي كه سراغ داريد به برادر مكتبي ما رجائي و كابينه اش راي مي دهد اگر مي بينيد كه حتي برادري متدين و با ايمان چون ميرسليم كه من او را از نظر تقوا در حدي مي دانم كه با كمال طيب خاطر و اطمينان با او به جماعت به نماز مي ايستم بدليل اينكه در دو، سه مورد فقط كمي سست آمد كه مواضعي كه بايد موضع قاطع مكتبي باشد، نبود و مجلس حاضر نشد به او راي تمايل بدهد اگر مي بينيد كه سرانجام در نتيجه اين حركت الان يك دولت مكتبي داريد كه نخست وزيرش مي گويد شرط انتخاب وزرا براي اينستكه در خط رهبري حركت كنند از نظر تقليد ديني و از نظر تعبد و عمل بدانيد يك مقدارش ناشي از آن عمل زدگي ماست يعني اينكه آن يكسال هر چه دعوت كردند در دانشگاهها در مساجد در شهرهاي مختلف ناچار بوديم برادر، خواهر عذر مي خواهيم ما الان در يك جايي هستيم كه يك لحظه غفلت پرخطر است و به شما عرض كنم از اسفند تا بحال كه ما به حكم وظيفه و براي جبران اين ماهها مقداري از وقت خودمان را صرف اين برنامه ها كرده ايم ويك مقدار از آن عمل دور مانديم حالا مي بينيد در مواقعي كه ماها در شوراي انقلاب نبوديم بخصوص اين دو هفته آخر يك چيزهايي آنجا تصويب شد كه اصلاً با روش ما جور در نمي آيد

درباره لغو سود ويژه كارگران

همين قانون لغو سود ويژه كارگران اين تصويبش در جائي بوده كه ماها نبوديم نه من بودم نه برادر من آقاي هاشمي و نه برادرهاي ديگر مي دانيد آنجا هر وقت هفت نفر از شوراي انقلاب بودند و هر هفت نفر راي موافق مي داندند تصويب مي شد خوب اعضاي شوراي انقلاب 13 نفر بودند و شرط تصويب هم اين بود كه حتماً هفت راي موافق داشته باشند، خواه حاضرين 13 نفر باشند خواه 7 نفر خواه 8 نفر باشند بنابراين وقتيكه تصويب مي شد اين لوايح و چون ما آنجا نبوديم تا مخالفت خودمان را بگوئيم و استدلال كنيم و بنويسيم از اين جور لوايج هم تصويب شد يك چيزي خوشمزه‌تر است و آن اينكه ما نبوده ايم و با اين قوانين هم مخالف بوده ايم و بعد مي روند توي محيط كارگري مي گويند مي دانيد چطور قانون سود ويژه را لغو كردند به زيان شما اين كار روحانيون شوراي انقلاب است اين هم ديگر خوشمزه گيش است

توطئه عليه خط امام

از اين خوشمزه‌تر برايتان بگويم در خوزستان، در اهواز يكي از برادران گفت نمي دانيد اين جا تبليغات عليه شماها چه مي كند گفتم چه مي كند؟ گفت ميروند توي آنجاهائي كه مردم محروم هستند يك پيرزني مثلاً ميگفت خانه برق ندارد مي گفت من خودم از او شنيدم خانه اش برق داشت رفته بودند گفت بودند مي دانيد چرا خانه ات برق ندارد بهشتي گفته، حالا ملاحظه كنيد اگر ما در سال 58 به اين عمل زدگي آگاهانه نامطلوب تن در نداده بوديم شما مي دانيد كه يك روحاني در جامعه مثل ماهي است در آب ما زنده بودنمان بايست در متن جامعه باشد، ما در متن جامعه بزرگ شده ايم ما با مردم بزرگ شده ايم بنابراين،‌اين يكسال نمرده ايم خيلي است چون يك سال ماهي را بيرون از آب نگهدارند و نميرد خيلي است

دفاع از خط امام

ولي آگاهانه و متعهدانه مانديم براي اينكه در اوائل سال 58 ما در شوراي انقلاب مي گفتيم كميته‌هاي انقلاب هستند كه امروز حافظ نظم و امنيت هستند در اين جامعه اي كه هيچ وسيله اي براي تأمين امنيت ندارد البته ايمان مردم، فرهنگ مردم، عشق انقلابي مردم هميشه پايه اصلي امنيت مي باشد ولي چون در هر جامعه عوامل ضد امنيت كم و بيش هستند مي گفتيم به اين كميته‌اي‌ها يك حقوقي بدهيد مي گفتند به اينها حقوق بدهيم كه سرجايشان بمانند اينها بايد ابقا شوند در شهرباني اين منطق آنها بود مي گفتيم اين پاسداران انقلاب هستند كه نيروي پرتوان و بازوي پرتوان انقلاب در برابر هجوم عوامل خارجي و داخلي دشمن هستند مي گفتند اي آقا اينها بروند در ارتش ديگر

من نمي گويم ارتش ناچيز است نمي گويم ارتش بي ارزش است نمي گويم ارتش نبايد و نمي تواند بازوي جمهوري اسلامي ايران باشد، ‌بياد باشد

قدرداني از ارتش

در دوران قبل از پيروزي انقلاب عده اي از همين ارتشي ها بازوهاي ارزنده انقلاب در دل دشمن بودند و ما قدردان آنها هستيم اما ساخت اصلي ارتش كه ساخت آن رژيم بود، مورد تأئيد نيست و اين ساخت را بايد عوض كرد و براي اين عوض كردن زمان لازم است و در اين مدت بايد ما يك نهاد برخاسته از انقلاب دتشته باشيم كه ساختنش، ساخت انقلابي باشد و آنوقت مي گفتيم براي اينها پول بدهيد، اعتبار بدهيد، مي گفتند بروند در ارتش، پس ملاحظه مي كنيد كه ما ناچار بوديم آنجا حضور داشته باشيم و هكذا در همين دادسراي انقلاب

دادسراي انقلاب، قوه قضائيه اسلامي

اين دادسراي انقلاب اطلاعشان ضعيف است عملشان ضعيف است ولي با تمام اين احوال در مقايسه با ديگر نهادهاي قضائي اينها خيلي نزديكترند به راهي كه ما مي خواهيم برويم اينها را بايد سالم سازي بكنيم و پايه قرار بدهيم براي قوه قضائيه انقلاب اسلامي خودمان آنوقت وقتي مي گفتيم بايد براي اينها اعتباري داد، حقوقي داد و چيزي قائل شد چقدر مقاومت مي كردند اينها نمونه هاي كوچكش مي باشد

در دهه اول شهريور از مدتها پيش قول داده بودند كه سفري به شمال و خراسان با ماشين بروم برگردم و در 14 شهر برنامه گذاشته بودند هم مسافرتي و زيارتي و هم ايفاي اين برنامه ها و هم سركشي به مراكز قضائي و واحدهاي انقلاب كه هنوز هم دوست دارم با آنها در ارتباط باشم هر جا كه مي رويم برنامه هم تنظيم شده بود در دهه اول شهريور سمينار قضائي پيش آمد ناچار شديم عقب بياندازيم و عذرخواهي كرديم و عقب انداختيم گفتيم دهه آخر شهريور مي آئيم همه برنامه‌ها را اعلام كردند تنظيم هم كرده اند فردا در بهشهر براي بنده سخنراني گذاشته اند قبل از نماز جمعه و ديشب دوستان نشستند چون ما جمعي فكر مي كنيم و جمعي كار مي كنيم و جمعي تصميم مي گيريم و فكر مي كنيم جماعت و جمعي فكر كردند يك قدم بسوي اسلام نزديك شدن است جمع تصميم گرفته كه آقا اين سفر شما در جمع الان نيست لغو كنيد همان ديشب قبول كردم و اين سفر را با تمام برنامه هايش لغو كردم خوب ناراحت كننده است حالا فكر كنيد سال 58 ما مي خواستيم از اين برنامه ها بگذاريم مي شد؟ اين گرفتاري ما بود ولي من اميدوارم،‌اصولاً جامعه ما در حدي قرار بگيرد كه همه در همان خط اصيل اسلام معتقد و تعجيل كننده در مسئله امامت و رهبري و نقش نايب الامام در عصر غيبت بر اين خط بيافتد و حركت كند و كسي از اين خط بيرون نماند تا اين سؤالات هم پيش مي آيد انشاء الله عرض شود كه امروز مايل بودم بروم خدمت امام و دير شد و قراري داشتم اينجا با شوراي هماهنگي نهادهاي انقلابي در مازندران كه آمده بودند با دو نفر ديگر در دادگاههاي انقلاب باز براي اينكه تخلف از وعده نكرده باشم موفق نشدم ولي در طي اين چند روز و پس از آن سخنراني 17 شهريور بلافاصله ما در جلسه اي بوديم براي انجام كاري آقاي هاشمي رفسنجاني سؤال كردند كه بني صدر در اين سخنرانيشان مطالبي را مطرح كرد كه اينها نمي تواند بيجواب بماند ما دادن پاسخ و توضيح را ضرور و وظيفه مي دانيم مگه اينكه امام منع كند و بفرمايند كه نبايد مطرح شود و معلوم است كه امام مانع انجام وظيفه بجا و بموقع و صحيح هرگز نيستند بنابراين وظيفه انجام مي شود

س ـ آيا درست است اكثريت مجلس عضو جمهوري اسلامي هستند و زير نظر حزب رأي مي دهند

حزب و مجلس

اولاً اكثريت اعضاي مجلس عضو جمهوري اسلامي نيستند يكعده قابل ملاحظه اي عضو هستند يكعده ديگر در همين مسير فكر مي كنند و حدود هفتاد نفر عضو هستند و حدود هفتاد نفر همفكر ولي حتي آن هفتاد نفري كه عضو هستند زير نظر حزب راي نمي دهند

در مجلس رأي حزبي نداريم چون حزب جمهوري اسلامي حزبي است كه بر اساس حدود بوجود آمده نه بر اين اساس مدل غربي يا اردوگاه كمپ ديويد يعني چه يعني در آنجا معيارها مطرح مي‌شود مشخص مي شود و افراد با توجه به معيارهاي پذيرفته شد موضع مي گيرند همان طور كه در خود شوراي مركزي حزب گاهي مي شود بيست نفر يك راي مي دهند و ماها يك راي ديگر و راي اكثريت را عمل مي كنيم همينطور هم در خود مجلس همينطور عمل مي شود نمايندگان عضو حزب از اطلاعات و آگاهي هاي ما كه در زمينه هاي سياسي و اجتماعي حزب بدست مي آورد باخبر مي شوند از طريق دوستانمان، معيارهاي كلي هم خيلي از آنها دستشان است و آنجا طبق وظيفه بينهم و بين الله آنچه را حق بدانند راي مي دهند و لذا در مجلس راي حزبي اصلاً نداريم حزب هست، نمايندگان حزب هم هستند اما راي حزبي در آنجا بكار نمي رود و دوستان با هم تبادل نظر مي كنند، مسائل را بررسي مي كنند، بعد هم هر كسي بر طبق آنچه رايش مي باشد مي‌رود راي مي دهد و معناي تشكيلات صحيح اسلامي از ديد ما همين است تشكل بله اما حرمت نگهداشتن به انديشه افراد در داخل تشكيلات نه به عقيده و انديشه افراد حرمت مي گذاريم در عين تشكل، بشرط اينكه در چهارچوب مكتب باشد مورد احترام است لذا مي بينيد كه در بسياري از موارد اكثريت با كمك آراي كساني بوجود مي آيد كه عضو حزب نيستند اما در آن راه و آن انديشه و آن آرمان و آن مبنائيرا كه در يك مورد در مجلس مطرح مي شود قبول دارند و يكي از دلائل اينكه در مجلس راي حزبي وجود ندارد حزب برادر من آقاي ميرسليم را بعنوان كانديد دوم و بيك حساب سوم معرفي كرده پس ايشان هم اجمالاً مورد قبول حزب است مطرح كردند ولي نمايندگان اين را مصلحت كشور نديدند و راي هم ندادند و جالب اينكه برادرمان آقاي ميرسليم هم همچنان يك مختصر ناراحتي در اين دوستي پيدا كند اما نه ايشان همچنان بشاش و شاداب و فعال در كارهائي كه بر عهده دارد عمل مي كند تربيت اسلامي هم كه مي خواهم همين جور و بهتر از اين جور بايد اشخاصي را بار بياورد خوب اين جور كه ميفرمائيد من بايد به پاسخ او سؤال اكتفا كنم چون بيست دقيقه پاسخ به سؤالات نيست طرح يك بحث است بنابراين ناچار مي شويم به اندازه يك بحث به آن بپردازيم و طبق معمول سؤالات را هم مي برم، مطالعه مي كنم چون از طريق سؤالات ما پيوند بيشتري با انديشه ها و نقدها و رهنمودهاي ملت پيدا مي كنيم و بهتر مي توانيم در خط ملت باشيم خدا نگهدار شما

/ 59