حفظ هويت اسلامي انقلاب نيازمند حضور دائم مردم در صحنه است - او به تنهایی یک ملت بود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

او به تنهایی یک ملت بود - نسخه متنی

واحد فرهنگی بنیاد شهید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حفظ هويت اسلامي انقلاب نيازمند حضور دائم مردم در صحنه است

آيت الله دكتر بهشتي يكي از استوانه هاي استوار انقلاب اسلامي بود ما بتدريج مصاحبه ها و سخنراني هاي آن مجاهد نستوه را منتشر مي كنيم ذيلاً يكي از اين سخنراني ها از نظر شما ميگذرد

سلام عليكم و رحمه الله و بركاته ـ نعوذ بالله سميع عليم من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم ـ الحمد الله رب العالمين و الصلاه و السلام علي انبيائه ورسله و علي سيدنا و مولانا خاتم النبيين ابي القاسم محمد و ابن عمه و وصيه من بعده مولانا علي اميرالمؤمنين علي الائمه من ولده و خيره من آله وسعبه و سلام علينا و علي عباد الله الصالحين

پوزش و دليل براي تأخير

ميلاد پربركت ولي عصر مهدي موعود امام زمان سلام الله عليه و عجل الله تعالي فرجه شريف را به همه برادران و خواهران و مردم عزيز ايران تبريك عرض مي كنم! از اينكه دوستانم برنامه ها را طوري فشرده تنظيم مي كنند كه نظم رعايت نمي شود متأسفم و از آقايان علماي اعلام و از عموم برادرها و خواهرها عذرخواهي مي كنم منتهاي شكسته شدن نظم كه به هيچ عنوان از نظر من موجه نيست

در اين مورد و موارد مشابه همراه با يك جنبه مثبت هست كه لااقل از عيبش مي كاهد و آن اينكه در داران در خدمت دوستان بودم برادراني آمدند كه در بوئين از صبح مردم منتظر هستند كه آنجا بيائي و فكر مي شده كه تو صبح خواهي آمد به داران به آنها عرض شد كه گويا قرار بر اين است كه من قبل از نماز به نجف آباد برسم و اين نظم را بهم مي زند، گفتند يك جوري درستش مي كنيم گفتم بسيار خوب در خدمتشان هستيم آنجا كه رفتم حقا همينطور بود، و حقا نرفتن قابل قبول نبود براي مردم آنجا بايد مي رفتم اما آن بايد با اينكهبايد، اينجا همه بموقع ميرسيدم، در تضاد افتادم آنچه قابل قبول بود و قبول تحمل مي كرد اينكه در مردم آنچنان علاقه، شور، مهر نسبت به اين انقلاب، نسبت به پيروزي اسلام، نسبت به خط اصيل جمهوري اسلامي ايران ديده مي شود كه براستي اگر ماها، بخصوص ماها اگر اين همه مهر و علاقه و حضور را از نزديك نبينيم، جفا است خوب، در بوئين قرار بود من ربع ساعتي، بيست دقيقه اي، باشم كه كمي بيشتر شد، همانجا گفتند كه ميان دشت يك كيلومتر بيشتر با اينجا فاصله نداره آنجا هم قرار بوده بروي، هر قدر توضيح دادم كه ديگر اين به هيچوجه قابل جمع نيست، گفتند اشكال اين است كه قبل از تو، دو تن ديگر از برادرهاي ديگر، آقاي باهنر و يكي از برادرها به بوئين آمده اند به ميان دشت نيامده اند و اين ديگر غائله مي آفريند به آنها گفتم خوب ما گردنمان هميشه از مو هم باريكتر و نازكتر است در برابر آنچه شما عزيزان مي فرمائيد چشم به اين شرط كه ديگر به مسجد نكشد، بيائيد آنجا با مردم و سرپا چند دقيقه اي سخن بگوئيم و برگرديم باز آنجا رفتم، مردم در خيابان و ميدان بودند از شان خواهش كردم، همانجا بنشينند و با يك بلندگوي دستي 7،8 دقيقه اي هم با آنان همسخن شدم و اينجا هم در جمع گرم شما حضور دارم در جمع دوستان از آقايان علما كه از اوايل طلبگي در خدمتشان مانوس بوده ام، اين جناب آيت الله يزدي براي من از نظر يك عالم پرمغز و كم حرف و با فضيلت و علاقه و با صميميت، هميشه دوست داشتني بوده اند و اين هم كه هميشه نسبت به من اظهار لطف كرده اند چون من را از خودشان ميدانند اين لطف و مهري كه نسبت به من دارند انعكاس و بازتاب علاقه اي است كه من خدمتشان دارم و براستي در ايامي كه عالم و فقيه عزيز مجاهد و برادر پرتوانم آيت الله منتظري يا دليل زندان يا بدليل تبعيد، يا به دليل ممنوعيت، نمي توانستند نجف آباد باشند، حضور آيت الله ايزدي نعمتي بزرگ بود و من خود بياد دارم كه چند بار با آقاي منتظري صحبت مي كرديم كه آقا آخه شما چرا آنجا نيستيد، تكيف مدرسه آنجا چيست، تكليف مردم چيست، ايشان خاطر جمعي ميدادند كه جناب آقاي ايزدي آن سالهاي خفقان شديد، در آن سالهائي كه هر گونه قبول مسئوليت دشوار ميبود و دشوار مينمود، زحمات اين برادر عزيز در اينجا براستي در خور هر گونه تشكر و تقدير هست خوب سخني كه امشب با شما دارم سخني است كه شايد نتوان در يك ساعت جمع و جورش كرد حالا شما مردم نجف آباد جزو زودخوابها هستيد يا ديرخوابها؟ مردم ديرخوابها

از نهضت تنباكو به بعد

ما در اين سرزمين ايران، نهضتها، قيامها داشته ايم، حداقل از نهضت تنباكو به اين طرف كشور ما شاهد قيامها و نهضتها بوده، گاهي در سراسر كشور، گاهي در بخشي از كشور، اين نهضتها معمولاً با دو محور سر و كار داشته با دو طرز فكر، با دو نوع انگيزه، يكي محور اسلام و مذهب كه همواره محور اعلي و اقوي و پرتوانتر بوده و ديگر محور مليت و وطن كه كم و بيش در نهضتها حضور داشته و بخصوص در نهضت ملي شدن نفت بعنوان يك محور نيررومند براستي منشأ اثر بوده، من مطلب را از همين نهضت ملي نفت به اينطرف دنبال مي كنم، چون قبلي ها شنيده ها و خوانده هاي من است ولي از نهضت ملي به اينطرف مراحلي بوده است كه در آن كم يا بيش حضور داشته ام در سال 29 من يك طلبه جوان بودم در تهران، كه در سال آخر دانشگاه را هم مي گذراندم آن سال را تهران بودم سالهاي 29، 30 سالهائي بود پرهيجان براي جوانهائي كه علاقه اي داشتند به اين مسائل و به اين آرمانها، تهران در آن موقع جاذبه خاصي داشت من يك روحاني جوان بودم كه در دانشگاه نيز بودم در نتيجه از دوسو با جريانهائي كه رخ ميداد رابطه و پيوند روحي داشتم حضور روحانيت در آن نهضت، در بسيج نيروها، در ترساندن دشمنها براستي نقش اول را داشت، علاوه بر اين مرحوم ايت الله العظمي آقاي سيد حاج محمد تقي خوانساري رضوان الله عليه، ايشان هم در حد يكي از مراجع دوم قم چون مرجع اول مرحوم آيت الله العظمي بروجردي بودند ولي مرحوم آقاي خوانساري و مرحوم آقاي حجت اينها نيز مرجعيتي و حوزه درس ارزنده اي داشتند و احترام والائي در روحانيت مرحوم آيت الله حاج سيد محمد تقي خوانساري رحمه الله عليه، ايشان هم در مبارزه حضور داشتند و وارد شده بودند اما در نقش كارگرداني، كارگرداني از ناحيه روحانيت در دست مرحوم آيت الله كاشاني در تهران بود ما، به اعتبار طلاب جواني كه به اين مسائل علاقه داشتيم و عشق ميورزيديم حضور در صحنه ها برايمان مطلوب بود و به اعتبار ارتباط با دانشجويان در دانشگاه نيز، و به اعتبار دوستاني كه داشتم هم من و آنها همه با هم همفكر و هم آرمان بودند و در آن موقع ها در تظاهرات و در اجتماعاتي كه در تهران بود مي رفتيم، مثل حالا كه افراد ميروند مي رفتيم بعنوان شركت كننده، و مسائل را از نزديك مي ديديم دقيقاً وقتي طرح مسئله انقلاب و نهضت از مرحوم آيت الله كاشاني و عده اي از روحانيين و جناحي از متدينين، اينطرف مي آمد، ديگر مسئله، مسئله نفت بود و مسئله مليت بود خوب يادمه سخنرانهائي كه دانشگاهي بودند از اساتيد و يا شبه آنها و از چهره هاي آن مبارزه بودند و در ميدان بهارستان يك بالكني بود در ضلع شمال غربي آنجا، محل سخنرانها بود سخنراني مي كرد، هر چه گوش تيز مي كردي كه ببيني آيا دين و اسلام و قرآن هم محور است؟ مي ديدي از اين حرفها خبري نيست، آنجا محور نفت است، آنجا محور مليت است، آنجا محور ايران است و وطن است، اينطرف مي آمدي روحانيت، محور، مذهب و پاسداري از قرآن و تعاليم اسلام بود ولي آنجا نيز صحبت نفت بود، آنجا نيز در صحبت مليت بود خوب به اين ترتيب جمع بندي بكنيد چه مي شود و در صحبتها و در طرح شعارها عملاً شعار بيشتر و فراوانتر مي شد شعار نفت و شعار مليت، و نه شعار اسلام خوب اين تلاشها به ثمر رسيد و با اين مبارزات مرحوم دكتر مصدق نخست وزير شد، اين مبارزه در مرحله نفت، به پيروزي رسيد در مرحله استقلال چطور؟ در مرحله مذهب و اسلام چطور؟ هر دو علامت سؤال دارد و دومي علامت سؤال بزرگتر با روي كار آمدن دكتر مصدق ديگر مبارزات خياباني و شبه خياباني مطرح نبود صحنه مبارزات دو جا بود روي پردهدر پارلمان و روزنامه ها، مجلس، پشت پرده در خيلي جاها، بخصوص در ارتش و نيروهاي انتظامي و برخي از مراكز حساس سياسي، مبارزه بود بين شاه و مصدق و بين دو قدرت نهائي نيمه آشكار بيگانه در عرصه سياست ايران سال 31 آمد

حضور فعال روحانيت در مسائل اجتماعي

تيرماه 31 در آنموقع من بر حسب معمول كه ماههاي تير و مرداد را به اصفهان مي آمدم، اصفهان بودم وقتيكه قوام السلطنه آن نطق معروف خودش را خواند و من شنيدم، بي اختيار از خانه آمدم بيرون، براي من آن حالت خيلي جالب است كه اصلاً نمي دانستم به كدام سو مي روم؟ مي دانستم، كه نبايد در خانه باشم، بايد بيرون بيايم آمدم بيرون سراغ گرفتيم، آقا حركتي؟ تلاشي؟ كجا؟ مركزيتي؟! آمديم طبق سنت قديم به سمت تلگرافخانه در دروازه دولت، ديديم كه آنجا اجتماعي هست، رفتم توي تلگرافخانه كه قرار بود در آنجا سخنراني باشد، آنجا يك سخنراني بعهده گرفتم، مسئله كانال سوئز مطرح بود، مسئله نفت در اينطرف خاور ميانه، كانال سوئز آنطرف خاورميانه، اينها را تحليل كردم در يك تحليل سياسي و براي برشوراندن مردم، و ستاد اعتصاب تشكيل شد در يكي از اين بالاخانه هاي روبروي تلگرافخانه كه حالا خرابش كرده اند هشت نفري عضو اين ستاد شدند و كارها براه افتاد تا روز 29 تير كه همه آنها با تاريخ آشنا هستيد، مي دانيد كه در اصفهان برخورد روز 29 تير شد نه 30 تير در روز 29 تير روحانيت در صحنه حضور پيدا كرد، مرحوم حاج شيخ محمد رضاي جرقويه اي يك عالم تنومند ثميني بودكه در عين حال روشنفكر هم بود ايشان از مدرسه صدر كه در آن مدرسه مدرس بود با طلاب و عده اي از اهل علم حركت كردند، آمدند به ميدان اعتصاب و در همان زدو خوردها ايشان افتاد ضربه خورد خيلي هاي ديگر پس، روحانيت در صحنه حضور داشت حضور فعال، حضور بسيج كننده نيروهاي مردمي، خيلي گروههاي ديگر هم حضور داشتند

محور مليت سبب شكست دكتر مصدق شد

اما آنچه بدنبال اين قيام خونين بدست مي آمد بازگشت دكتر مصدق بود، بعنوان يك حكومت ملي، بر سر كار بنابراين باز محور چي بود؟ مليت، با قيام 29 و 30 تير در شهرهاي مختلف ايران، دكتر مصدق باز ديگر نخست وزير شد و در اين نوبت مي بينيم كه حتي همين روحانيت مبارز آرام آرام از صحنه بايد كنار برود و تداوم آثار قيام خونين 29 وئ 30 تير در شكل يك حكومت ملي بجلو ميرود و چون پيوند ميان ايمان الهي و ايمان خدائي و ايمان مذهبي، ايماني كه در اعماق روح مردم ريشه دارد، حتي مردم كم مبالات، آنها هم در اين راه از خود، عشق و علاقه خاصي نشان مي دهند پيوند ميان اين، انگيزه بزرگ الهي و مقاومت مردم، آرام آرام ضعيف مي شود، و حدود يكسال و يكماه بعد 13 ماه بعد در مرداد 32 مي بينيد كه مقاومت مردم در برابر توطئه آمريكا و عمال دست نشانده اش در ايران مي رسد به حداقل، چرا؟ چون انقلاب مردم، از محور غلتيده است آنها كه با انگيزه ديني و شور ديني در صحنه ها مي آمدند، اينها ديگر انگيزه اي براي حضور در صحنه‌هاي خون و شهادت نمي ديدند، اين وضع ادامه داشت بدنبال كودتاي ننگين 28 مرداد كه عليه ملت صورت گرفت، حكومت جبار شاه، با ستم پيشگي و خفقان و ظلم و ستم و جور هر چه بيشتر پايه هاي خودش را مستحكم مي كرد، مقاومتهائي كه در برابر اين حكومت جبار مي شد، به چندگونه بود، مشهورترينش نهضت مقاومت ملي است محور، باز معيارهاي مليت است به همين دليل مي بينيم، ‌در نهضت مقاومت ملي، روحانيت بصورت يك كل توانا و مردم بصورت يك مجموعه بيكران، حضور ندارند گروههائي مبارز، مصمم حضور دارند كه ما حضور آنها را ارج مي‌نهيم، اما روحانيت بعنوان يك كل عظيم و پرقدرت و توده مردم بعنوان يك نيروي لايزال، اينها حضور ندارند، نهضتهاي مقاومت تلاش مي كنند، اما بجائي نمي رسند در سال 39 و 40 بار ديگر استاد ازل كه از پشت پرده به طوطي صفتان روي پرده تلقين مي كرد گفت يك كمي شلش كنيد، و وقتي دريچه اطمينان را باز كردند، باز حركتها بر محور مليت آمد يك گروه از مسلمانها همه كه يك تشكيلات سياسي جديد بوجود آورده بودند كه مذهب در آن حضور بيشتر داشت آنها هم نه گروهشان نام اسلامي داشت و نه اساسنامه و مرامنامه شان، نشاندهنده يك گروه مكتبي بود، و اين گروه هم باز ملي بود اما با حضور بيشتر مذهب

آغاز انقلاب بزرگ اسلامي به رهبري امام

و بعد سال 41 پرچمدار مبارزه، يك استاد بزرگ حوزه است، كه تنها خيل شاگردان برجسته اش در حوزه و سراسر ايران، نيروئي عظيم تشكيل مي دادند بزرگترين حوزه درسي قم در آن سالها متعلق بود، بزرگترين و جوانترين و شادابترين و پربارترين حوزه درسي فقه در قم در آن سالها متعلق بود به استاد بزرگمان آيت الله خميني، پرچمدار مبارزه يك استاد و يك مرجع تقليد است كانون فرماندهي و ستاد، شهر قوم و حوزه علميه قم است همرزمان مراجع ديگر تقليد و روحانيون بلاد و طلاب حوزه اند شعار مبارزه صرفاً شعار اسلام است و آنچه بوسيله حكومت وقت از دست مي رود و آنچه در معرض خطر قرار گرفته اسلام است و روحانيت و ملت با روحانيت بپا خاسته، تا از اسلام حراست كند مسائل ديگر مطرح مي شود، اما به تبع چي شده؟ چي شده؟ پس از نزديك به صد سال از تاريخ انقلابهاي ايران، چه تازه رخ داده؟ تازه اي كه رخ داده، اين است كه انقلاب ملت يكپارچه اسلامي و ديني و قرآني شده است در پي اين نقطه عطف، جمعتيهاي متشكل علني، سري و نيمه علني بوجود مي آيد، يكي از اين جمعيتها كه چون من باز در آن شركت داشتم و در شوراي فقاهتي و روحانيتي آن به امر امام بود در سالهاي 42 و 43 كه در ايران بوديم جمعيت هيئتهاي مؤتلفه بود، اين صحبت از توده مردم تشكيل مي شود، كه درون آن، تحصيل كرده هم بود اما بيشتر اعضايش توده و خلق بودند، از همان هيئتهاي ديني همانهائي كه سينه مي زدند و يا حسين يا حسين مي گفتند همانها آمده بودند، تشكيل داده بودند يك سازمان منظم اسلامي سياسي را و چون به ولايت فقيه از همان وقت پايبند بودند، از امام خواسته بودند، كه بايد كارهاي ما، با حضور و نظارت و مسئوليت كساني باشد از جانب شما كه با حضورشان سلامت جهت حركت هاي ما را تضمين كنند، و امام به چهار نفر فرموده بودند در آنجا باشند از جمله من در اين جمع شورايمان، فداكاري، علاقه و نظم دقيق بچشم مي خورد، يك شوراي مركزي داشتند اين شورا از چند گروه بود، هر گروهي براي خودشان سازمانها داشتند، خوب يادم مي آيد يكروز صبح زود در تمام تهران سال 42 يك اعلاميه در سطح شهر تهران سر ساعت پخش شد و دستگاه ساواك وحشت كرد، اين چه گروه زيرزميني است كه مي تواند سر ساعت در همه تهران يك اعلاميه ضدرژيم را منتشر كند؟ از همانجا بود كه فشار رژيمي براي پيدا كردن اين گروه بالا گرفت، ولي تا ترور منصور پيش نيامد، اين گروه لو نرفت با ترور منصور شاخه نظاميش دستگير شد و در پي آن شاخه سياسي اش ببينيد يك سازمان بوجود مي آيد در محور اسلام انقلاب اسلامي شده است انقلابيون، مقيدند كارهايشان بر اساس اسلام، صورت بگيرد گروههاي ديگري نيز بر اساس اسلام بوجود آمدند هر گروهي، با بينشي و با خطي، و در حدود نقشي كه اين گروهها در پيروزي انقلابمان داشتند، بايد همواره مورد تقدير و ارج نهادن قرار گيرند اما مهم اين است از آن پس روحانيت و توده مردم بر محور اسلام در معركه حضور دارند تداوم انقلاب بيش از هر چيز، بستگي پيدا كرده است تا به حضور اسلام و علماي اسلام در صحنه و اين ادامه دارد تا سال 56 در اين سال، زمينه براي رشد و شكوفائي انقلاب، فراهم شده، سياست جهاني آمريكا بدنبال رسوائي و ويتنام و واتگريت، دستخوش بحران شده، معادلات جهاني بهم خورده، برنامه هاي ظاهري سطحي مردم گول زن رژيم، در ايران رو به شكست كامل است، و زمينه براي اينكه حركت شتاب پيدا كند، فراهم شده، خوب اينجا همه، يادشان هست در اين مرحله چه كساني هستند كه حضور كاملتر، فعال تر، بسيج كنده تر دارند، جناحي كه با آرمان و انگيزه اسلامي و مذهبي، به حركت آمده است

گروههاي ملي هم هستند، جبهه ملي بار ديگر تجديد حيات كرده، و دست به كار شده، نهضت آزادي همينطور

مذهب بهترين عامل حركت و انقلاب توده ها

گروههائي ديگر همينطور، اما آنها، درخشيدنشان در صحنه ها، محدود است آن عاملي كه مي تواند توده هاي ميليوني را به خيابانها بكشاند، چيست؟ عامل اسلام آنجا كه زن و مرد، مي پرسيدند، آقا حكم امام است كه ما از خانه بيرون بيائيم؟ مي گفتيم بله، و مردم مي گفتند پس آمديم، حساب اين است تا اعلاميه هاي روحانيت مبارز، منتشر نمي شد، اجتماعات توده هاي ميليوني، بوجود نمي‌آمد اولين راهپيمائي پرشكوه را يك روحاني جوان، شجاع از خود گذشته، اين برادرمان آقاي هادي غفاري بدنبال نماز عيد قيطريه بوجود آورد نماز كه تمام شد جلوي مردم افتاد و حركت كرد، شعار داد برويم كجا برويم معلوم نيست، برويم و مردم حركت مي كنند با انگيزه مذهب، اشباع شده از روح مذهب در روز عيد فطر و بدنبال ماه مبارك رمضان، ماه صفا، ماه زدودن دلها، ماه پاك كردن نفسها، ماه آماده كردن انسانيتها، ماه پرورش دادن شخصيتها، زن و مرد حركت مي كنند ميدان، ميدان حضور دين است و حضور دين با حضور روحانيت و علماي متعهد مبارز همراه است، در مردم، در پي اينها، بي محابا حاضر و در حركت يادم مي آيد در اولين راهپيمائي بعد از راهپيمائي روز عيد فطر، روز چهارم شوال 16 شهريور كه جريانهاي مفصلي دارد در سخنراني كه در داران داشتم به مناسبتي، ناچار شدم، بگويم و مطرح كردم كه جريانهاي اين راهپيمائي مفصل است راهپيمائي بصورتي كه هيچيك از افراد صاحب نظر باورشان نمي آمد، صورت گرفت

اولين راهپيمائي ميليوني پرشكوه 16 شهريور

محاسبه هاي قبلي اين بود روز عيد فطر كه حدود 200 هزار نفر راهپيمائي كردند، آيا راهپيمائي روز 4 شوال 16 شهريور مي تواند به اندازه همان جمعيت بياورد كه لااقل شكوه آن شكسته نشود؟ اين سؤالات افرادي بود كه خودشان را وارد مي دانستند، و نبض جامعه را در دست خودشان مي پنداشتند ولي تجربه نشان داد كه آنجا كه عامل نيرومند مذهب به كار مي افتد محاسبه ها از كار مي افتد، چقدر جمعيت آن روز آمد؟ بيش از يك ميليون نفر در اين دومين راهپيمائي پرشكوه شركت كردند آن روز دوستان خواستند كه من سرپيچ شميران نماز را به جماعت بخوانم نماز خواندم و گفتند مسئوليت جهت دادن هم به عهده تو

با عده اي از دوستان روحاني از اعضاء جامعه روحانيت مبارز تهران هم بودند حركت كرديم من بنظرم رسيد كه جمعيت را به سمت ميدان آزادي ببريم از پيچ شميران تا ميدان آزادي خيلي راه بود عده اي غرغر كردند، گفتند مردم خسته شده‌اند و يا خسته مي شوند گفتم بالاخره ميرويم، و بايد اين راهپيمائي ادامه داشته باشد و تا غروب به آنجا مي رسيم رفتند، آنجا، مقدمات سخنراني را فراهم كردند همين طور كه بين راه مي رفتيم، برخورد مي كرديم به كاميونهاي مسلح و دو شب قبل هم گفته بودند، رژيم در روز 5 شنبه آماده براي شليك و حمله است همه بي اعتناء به اين تهديدها مي رفتيم، زنها، اين خوهران شجاع، دلير، زنده شده اين انقلاب، آنروز غوغا كردند بخش عظيمي از جمعيت را خواهرها تشكيل مي دادند آمدند تا ميدان آزادي آنجا تداركات نظامي از همه جا بيشتر بود و در عين حال اينها با مشت گره كرده در برابر اين تداركات، شجاعانه شعار ميدادند انقلاب شده بود انقلاب، انقلاب چي؟ انقلاب اسلامي خوب، حركت ادامه يافت گاهي كشمكش بود، گروه هاي ملي گرا در تنظيم برنامه راهپيمائي خبر ميدادند كه خوب است، مديريت دست ما باشد، براي اينكه شما آقايان اهل تشكيلات و اداره نيستيد، توده مردم هم كه تشكيلاتي ندارند، پس بگذاريد ما تشكيلاتي ها كار را اداره كنيم پاسخ جوانها اين بود كه به اين آقايان بگوئيد بعنوان بخشي از مردم، تشريف بياوريد، ما با همه بي تشكيلاتي مان و با همه نداشتن سابقه تشكيلاتي، عرضه راه انداختن يك راهپيمائي را داريم غصه اش را نخوريد راهپيمائي هاي پرشكوه يكي پس از ديگري پرشكوه تر و پرجمعيت تر ادامه يافت تا نوكر استعمار فرار كرد پيروزي به قطعيت نزديك شده بود، اما يكي از همين جناحهاي ملي، يك مهره از همين ها، گوئي براي اين روز آماده شده بود آمد به ميدان و اينطور گفت من مي توانم مملكت را اداره بكنم همه را بسپاريد به من انقلاب، شده است، ملت بپاخاسته است، شاه هم ديگر برگشتني نيست اما من هستم بجاي او كه اينجا، نوبت امت و امام و قهرمان روحاني و ملت، با آن وجدان بيدار آسمانيش بود كه همه ايستادند و گفتند تو هم چيزي نيستي، تو هم بايد بدنبال او بروي و او را بدنبال فرستادند

پس از بازگشت تاريخي و پرشكوه امام

و انقلاب پيروز شد و رهبر انقلاب بوطن بازگشت با آن شور و شكوهي كه در تاريخ ايران نمي دانم آيا هرگز سابقه داشته است يا نه؟ فكر نمي كنم امام آمده است ملت امام را پس از پانزده سال دوري و مهجوري، در ميان خود يافت امام تعيين كنده همه چيز شد به اعتبار اينكه فقيه است، ولي است، و به اعتبار اينكه ملت، بارها در راهپيمائيها و قطعنامه ها، گفته بود آنچه امام بگويد ما همه همان را مي گوئيم و آنچه او را براي سعادت ما نخواهد ما همه همان را مي خواهيم چه كسي مي توانست به اندازه اين شخصيت والاي اسلامي اين مقدار اعتماد و اطمينان ملت را بخود جلب كند؟ چه كسي؟ شوراي انقلاب را امام تعيين كردند مشروعيت شوراي انقلاب مستقيماً از طريق نصب امام بود از طريق انتخاب امام بود اگر ملت به اينها اعتمادي داشت، بيشتر از طريق اعتمادش به امام بود، بخصوص كه آن اولها اسمي هم گفته نمي شد، روي مصالح امنيتي و مصالح ديگر دولت موقت تشكيل شد، با پيشنهاد شورا و نصب امام، مشروعيت دولت موقت، از طريق امام بود و امت اين مشروعيت را داد، اما از طريق امام و امام مشروعيت را داد اما هماهنگ با امت

تا آنوقت همه چيز، چگونه بود؟

اسلامي بود، همه چيز از مبداء فكري و روحي و احساسي مايه مي گرفت، از مبداء قرآن، از مبداء دين، از مبداء خدا غير از اين است؟ اين مقدار كه بر شما عرض كردم، فكر مي كنم، كاملاً ديگر روشن است، اما مسئله اي كه عرض كردم مسئله زنده است اين است اما بخصوص دو گروه به آن عميقاً توجه بفرمائيد يك گروه كسانيكه تا آن تاريخ نتوانسته بودند، انقلاب اسلامي را با هويت اسلاميش بشناسد و بپذيرند و يك گروه جوانان و انسانها و برادران و خواهران مؤمن به اسلام و انقلاب اسلامي كه مي خواهم مسئوليت خطيرشانرا امشب به آنها گوشزد كنم، اين دو گروه خوب توجه كنند، از آن تاريخ انقلاب با يك مسئله روبرو شد، اين مسئله تا امروز هم به صورت كامل حل نشده، اما وقت حل شدن و حل كردنش قطعاً فرا رسيده است

ميراث خواهي ملي گرايان

ديگر قابل تأخير نيست و آن مسئله اين است كه خوب انقلاب اسلامي پيروز شد رهبر رهبر اسلامي ملت ملت اسلامي خطوط انقلاب اسلامي و با اين صفات پيروز شد رژيم منفور را بيرون كرد آمريكا را شكست داد اروپا را عقب راند روسيه و چين را سرجايشان نشاند اما مديريت مملكت تكليفش چيست؟ دوباره همان دوستاني كه در راهپيمائي ها مي گفتند آقا توده ها را شما بحركت دربياوريد، ولي نظم و اداره تشكيلاتش را بدهيد دست ما، چون ما، بهتر بلد هستيم همچنين با زبون بازبوني و گاهي بي زبوني ميفرمودند كه آقا اداره مملكت را ديگر بسپاريد دست ما، كه مردان اين ميدان هستيم شما هم خوب، تشريف داريد، ملت تشريف دارند، امام تشريف دارد، روحانيت مبارز تشريف دارد همه تشريف داريد، قدمتان روي چشم، اما مسئوليت اداره مملكت را منطق هم همين را مي گويد بايد به دست چه كسي داد؟ بدست آنها كه كاردان باشند، خوب آقا اين كاردانها، مسلمان هم بايد حتماً بايد باشند يا نه؟ اگر مسلمان باشند، البته اولي است اگر هم نشد، مسلمان باشند، مملكت را كه نمي شود بحال خودش رها كرد، اداره كشور را كه نمي شود بحال خودش رها گذاشت خوب چه عيب دارد؟ چند صباحي اين غير مسلمانها و ضد اسلام ها هم در اين پستهاي حساس باشند؟ عيبي ندارد؟ حالا از شما مردم نجف آباد كه در اين انقلاب، سهمي بزرگ داشته ايد و جزو مراكز مقاومت ايران بوده ايد، مي پرسم، شما در طول انقلاب به يك چنين آينده اي راضي بوديد؟ مردم نخير خوب براي بله الله اكبر داريد براي نخير چه داريد؟ مردمتكبير تشخيص ما اين بود كه اين نظر، به هيچ عنوان از نظر وظيفه الهي كه بر عهده داريم، قابل قبول نيست، از نظر اعتمادي كه امام دارد، قابل قبول نيست، از نظر مهر و علاقه اي كه امت دارد، قابل قبول نيست بهمين جهت ما از همان اول تا بحال مقابل اين طرز فكر ايستاده ايم اينكه شما شنيده ايد

تهمت به دوستان ما

در شوراي انقلاب و در دستگاه مديريت كشور اختلاف هست، اين درست است، ‌راست است بله اختلاف وجود دارد اما شما را بخدا اين اختلاف اصيل عالي را تنزلش ندهيد در سطح اينكه آنجا جنگ بر سر قدرت است اين يك تهمت است اين يك دروغ است نظير دروغهاي ديگر، دوستان ما كه رازدار اين مطلب هستند، همواره با كراهت مسئوليتها را قبول كردند، چه خواستار آن قدرتي هستند؟ اين آقاي مهدوي كني كه الان وزير كشور است شايد بيست بار ما از او خواهش كرديم بمناسبت اينكه آقاي رفسنجاني نامزد انتخابات از تهران بود و صحيح نبود كه ديگر ايشان وزير كشوري باشد كه مسئول اجراي انتخابات است، خواهش كرديم كه اين مسئوليت را شما قبول كنيد و ايشان گفت نمي توانم حتي كميته را هم از دست من بگيريد من مي خواهم همان يك روحاني باشم، چرا به اين چهره هاي عزيزي كه همواره با احساس مسئوليت شانه زير بار داده اند، اينگونه تهمت زده مي شود؟ نه، از ناحيه دوستان ما، من جنگ قدرتي سراغ ندارم، ولي از ناحيه دوستان ما، پافشاري بر سر اين مسئله بر سر اين مطلب و اين راز است و مستقيم ماندن انقلاب، با منحرف شدن انقلاب ديده ام، بوده است، هست و خواهد بود براي اينكه اگر قرار باشد رأي ملت هم ملاك باشد، ملت بما اجازه نمي دهد با آن روش سرسازگاري نشان بدهيم

عمل غير اسلامي دولت موقت

در حساسترين لحظات كردستان، آقاي وزير كشور وقت، يك افسر توده اي ماركسيست زنداني را كه مبارز بوده يعني آقاي دكتر يونسي، كه مبارز بودنش قابل تقدير است و زنداني رژيم بوده كه آزاد شده بسيار خوب، اما آيا بايد او را بعنوان استاندار كردستان هم در حكومت جمهوري اسلامي فرستاد؟ آيا شما ملت مي توانيد اينرا تحمل كنيد؟ مردم تكبير اين درست در فروردين سال گذشته و حدود 40 روز از پيروزي انقلاب گذشته اتفاق افتاد كردستان شلوغ شده است امام فرموده‌اند، برويد، مرحوم آيت الله طالقاني و بنده و آقاي هاشمي رفسنجاني و آقاي بني صدر رفتيم آنجا، اعضا شوراي انقلاب براي رسيدگي به وضع به آنجا رفتيم، وزير كشور هم با يك عده آمد، همراهانش عموماً ماركسيست گفتيم آقا اينها چه كساني هستند دنبال شما؟ گفتند چون اوضاع و احوال ناجور است، اينها آمده اند كه ما را ياري كنند بعد كه به تهران برگشتيم و ديديم يكي از اين همراهانشان آقاي دكتر يونسي ماركسيست بود كه حالا بعنوان استاندار برايش حكم صادر شده و ما گفتيم چرا كرديد؟ اين كار را نكنيد اينرا بگذاريدش كنار، آنوقت مي گفتند دخالت مي كنند در كار ما مراكز تصميم گيري و قدرت متعدد نمي گذارد مملكت اداره شود اين حرفها را كه يادتان مي آيد و ما خون دل مي خوريم و علي وار سكوت مي كرديم در بيرون و در داخل فشار مي‌آورديم كه آقا، اين نبايد آنجا باشد، فشارها مؤثر واقع شد، اين آقا را از آنجا برداشتند اما بعد از كشتن سهراب، داروي بيهوشي چه سود؟ يك استاندار توده اي ماركسيست وقتي آنجا مي رود، خودبخود بايد چكار بكند؟ خودبخود چه كار مي كند؟ همين حزب دمكرات همين كومله ها به همينها، قدرت ميدهد كه قدرت هم داد و فاجعه را بوجود آورد اين مسئله است اين مسئله زمان ماست و بدنبال اين، ما، با دو گروه سخن دارم 1- به همه كارمندان دولت و بهمه تحصيلكرده هاي منتظر سمت و پست عوض مي كنم، ما مصمميم از اين به بعد كساني را به كارهاي حساس بگماريم كه نسبت به دين و ايمان آنها به اسلام و انقلاب پيروزمند اسلامي اطمينان داشته باشيم مردم تكبير

اتهام قدرت طلبي يك تهمت است

ما چون در برخي از مشورتهائي كه با برادرمان آقاي بني صدر هم پيش مي آيد گاهي دچار شك مي شديم كه آيا فلان فرد مناسب است يا نه؟ قرار گذاشتيم براي اينكه اين مسائل بار ديگر تكرار نشود،‌در انتصابات آينده تكرار نشود، چند جلسه بنشينيم اين مسائل را خوب بحث كنيم و بنويسيم و امضاء كنيم و اين معيارها را توي آن بگذاريم و اين همان ميثاق وحدت، اين است كه نخست وزير، وزراء ، معاونان، استانداران، روساي سازمانهاي مستقل و سمتهاي حساس بايد به كساني سپرده شود، كه از نظر اعتقاد به اسلام و پايبندي عملي به آن، مسلماني قابل قبول باشند مردم تكبير و ما اين را وظيفه مي دانستيم و مي دانيم حالا بيرون بگويند كه اينها جنگ قدرت دارند بگذاريد بگويند ما بايد وظيفه مان را انجام بدهيم انسان بايد در برابر شايعه سازي ها هم قوي باشد نيرومند باشد ببيند وظيفه چيست و گوشش به اين امر بدهكار نباشد و با اين روحيه موفق شديم حالا هم توافق داريم كارها را بحمد الله جلو مي بريم مردم انشاء الله

خطرمان جمع شده مسلم شد كه ديگر حالا همه پاي اين معيارها را امضاء كرديم اينرا هم بگويم گفته شد كه خوب، اگر درباره يكنفر اختلافنظر باشد، مثلاً يك آقا مي خواهد ايشان را بگذارند فرماندار نجف آباد، نمي دانم كه آيا از نظر مذهبي چگونه هستند؟

در شوراي مشورتي چهار نفر مي گويند ايشان واجد شرايط هستند و دو نفر مي گويند واجد شرايط نيستند، تكليف چيست؟ گفتيم اين هم حلش مي كنيم سه نفر از اعضاء شوراء را انتخاب كرديم، گفتيم وظيفه دارند، بروند پيرامون اين آقايان تحقيق كنند، اخبار را بگيرند، جستجو كنند اگر ديدند، واجد شرايط هستند، كساني را كه دو نفر از سه نفر گواهي كنند كه واجد شرايط هستند، همه ما قبول مي كنيم و ديگر جاي اختلاف باقي نمي ماند حالا خوشمزه اين است كه ما نشستيم دور هم زيربناهاي آينده را در حد مسئوليت هايمان، محكم مي كنيم بيا و ببين بيرون چه خبر است؟!

خبرنگارها آمدند سؤال كردند خوب انشاء الله جلسه رفع سؤتفاهمات به ثمر رسيد آقا؟ به خبرنگار گفتم من بدم مي آيد از اين سؤالات شما چون معنايش اين است كه ما يك اختلافاتي با هم داشته ايم، بعد همه از سر سازش دور هم نشستيم و يك كار سازشكارانه كرديم واي بر اين انقلاب و واي بر ما اگر چنين روحيه اي داشته باشيم چرا اينطور مي گوئيد؟ سؤال كن، بگو آيا پيرامون اين مسائل بنيادي و مهم بحث ها و تبادل نظرهاي شما به نتيجه قطعي و روشن رسيد؟ اينجور سؤال كن، تا من بگويم الحمد الله رسيد نه فقط اينجا، بلكه در نشريات خارج مخصوصاً آمريكا كه هميشه با خيالات خودش خوش است و سالها با خيالات خودش خودش بود توي تصويرها و نشرياتش مي بينيد كه دائماً مي گويد آي مردم چه نشسته ايد انقلاب ايران همين روزها نقش در مي آيد آن بالا بالاها جنگ قدرت است اگر شماها من هيچ اعتنائي به آمريكا ندارم، هيچ اعتنائي به اروپا ندارم، هيچ اعتنائي به اردوگاه شرق ندارم اگر شما ملت حقيقت را همانطور كه هست بشنويد و بپذيريد و به آن مؤمن باشيد و پيوندتان با انقلاب، رهبري انقلاب و مديريت انقلاب استوار بماند، بگذاريد آمريكا توي اين خيالها و خوابهاي خوش فرو برود، به نفع ماست ولي به شرط اينكه خبرچيني هاي وسواسهاي خناسي كه دائماً يوسوسون في صدور الناس اينها نمانند مجعلات و بافتهاي خبرنگارها و خبرگزاريها و تفسيرها و مفسرهاي آمريكايي جهانخوار به خوردتان بدهد مردم تكبير

بشرط اينكه شماها دست رد بزنيد به سينه اين نامحرمان خبرساز، شايعه ساز، دروغ پرداز وسوسه‌انگيز ما ديگر غمي نداريم بگذار آمريكا چنين پندارد، به سود ماست اين يك مطلب بود از همه كاركنان شريف دولت مي خواهيم با درك تعالي و اوج انقلاب الهي با درك عمق اين انقلاب در وجدان مردم، با درك انقلاب بودن اين انقلاب و اينكه آمده است واقعاً دارد ارزشهاي بنيادي را تغيير ميدهد، اينها خدمتگزاران صديق و مؤمن به اسلام و امت اسلام و جمهوري اسلامي ايران شوند و مهارتها و نيروها و توانهايشان را در خدمت اين ملت و اين انقلاب قرار دهند، تا ما يكپارچه‌تر با اين دشمنان مكار غدار جهانخوار، روبرو شويم مردم تكبير

2- جوانان، ميانسالان مؤمنان مردان و زنان با ايمان، به حالت انزوا درنيائيد صحنه را براي كسانيكه ايمان ندارند خالي نگذاريد، اين حجب و حياي بي جايتان را در اين مرحله از انقلاب تبديل كنيد به جسارت و گستاخي و شجاعت انقلابي، بيائيد به ميدان انقلاب و ادارة انقلاب به شما نيازمند است هر انسان با ايمان صاحب صلاحيت وظيفه دارد خود را به مقامات تصميم گيرنده در سطح مملكت، در سطح استان، در سطح شهرستان، در سطح بخش، در يك مدرسه، معرفي كند و بشناساند نگوئيد كه اين از خود تعريف كردن است و چرا خودستائي كنم نه جانم اينخود معرفي كردن است و انقلاب امروز به اين معرفي شجاعانة استعدادها نيازمند است مردم تكبير

و بدنبال اين يك اصل و آن اصل اين است اگر شماها حاضر نشويد، كم حاضر شويد و ميدان را براي ديگران باز بگذاريد، خطر انحراف انقلاب اسلامي ما به يك بينش ملي گرايانه خيلي بالاست مليت براي ما محترم است وطن براي ما محترم اما نه به عنوان مبدأ و اصل، بلكه به عنوان مسئله درجه دوم آنچه براي ما به عنوان اصل و ارزش نخستين و مبدأ و سرچشمة ارزشهاي ديگر مطرح است، اسلام است و اسلام است و اسلام مردم تكبير و درست در پرتو همين بندرعباسي و گيلاني و تركمن و مازندراني و آذربايجاني و كردستاني و عرب و خوزستاني همه مي توانند با هم احساس برادري قلبي كنند وحدت ملي ما، وحدت قومي ما، وحدت جمعيت ما بر اساس يك معيار و محور و وحدت محكمتر از عزيزتر، پراثرتر است و آن هم فقط و فقط اسلام است و بس ما مليت داريم اما مليتي بر پايه اسلامي ما وطن داريم و ما يك سانتي متر از ايران زمين را اجازه نخواهيم داد به دست هيچ بيگانه اي بيفتد، اما به عنوان بخشي از سرزمين اسلام كه براي پاسداريش اين پاسداران عزيز جانباز مجاهد، اين ستاره هاي درخشان در آسمان انقلاب اسلامي ايران، ببينيد چطور جان بر كف با آموزش كم با تجهيزات كم، اما با عشق به شهيد شدن به همه صحنه ها مي روند و ميدانهاي خطرناك، اين، معجزه ايمان است اين معجزه اسلام است، اين معجزه اعتقاد به خداست اعتقاد، به وحي است، اعتقاد به معاد است، اعتقاد به عمل صالح است بنابراين وطن براي ما مطرح است سرزمين براي ما مطرح است اما در پرتو خورشيد فروزان مذهب و اسلام اينكه ما از ملي گرائي انتقاد مي كنيم، مي دانيم معنايش چيست خلاصه معناي آن اينست كه يك ارزش دست دوم را بخواهند جانشين ارزش دست اول كنند، اين مخالفت ما است خيلي منطقي روشن و آشكار نه اينكه براي ما مليت بي ارزش است وطن بي ارزش است نه ارزش درجه دوم است اختلاف ما با كسانيكه مي خواهند انقلاب بر محور مليت قرار گيرد همين است ما مي گوئيم محور اسلام است آنها روبناست، آنها مي گويند محور مليت است اسلام دين مردم ايران است، دين اكثريت مردم ايران است، پس محترم است اين خيلي با هم فرق دارد و يك اصل ديگر

از نيروي جوانان انقلابي و مسلمان و صادق استفاده بايد كرد

جوانها و صاحبان مهارت به اين اصل توجه كنند من نظر شخصي ام را مي گويم نظر شخصي بنده اين است و به آن هم عمل مي كنم و از نتيجه آن هم راضي هستيم نظر شخصي من اين است كه ما افراد با ايمان و با استعداد لايق را كه هنوز تجربه و كارآيي و مهارت كافي ندارند مي آوريم بر سر كارها مي گذاريم و حاضريم يك مقدار تاوان و خسارت و ندانم كاريهايشان را بدهيم، تا در جريان حاضريم يك مقدار تاوان و خسارت و ندانم كاريهايشان را بدهيم، تا در جريان عمل ساخته شوند و مديران با ايمان مسلمان جمهوري اسلامي ايران در پي يك چنين مرحله تاوان دار بوجود بيايد و هي نگوييم مدير نداريم، مردم تكبيرـ حالا اگر صاحبان مهارت و علم و فن مديريت اين عمل ما را ناشيانه مي دانند و مي فرمايند كه اينها علت اينكه اين حرفها را مي زنند چون نمي دانند چاه چند سر آب دارد مديريت و تجربه كم است بگذاريد اين حرفها را بزنند ما آنوقت ها هم كه از اين حرفها مي زديم اين آقايان و امثال اين آقايان مي گفتند اينهايي كه شما مي گوئيد با هيچ حساب سياسي در دنيا جور در نمي آيد حرف همان حرف است ما هم حرفمان همان حرف است، ملت حرفش كدام است؟ آيا ملت مي پذيرد اما چند ماهي خسارت و تاوان ندانم كاريهاي اين جوانها يا اين ميان سالها و اين افراد كم سابقه، ولي با ايمان، با شور و اخلاص با علاقه، پرتلاش ساعت نشناس ازصبح تا شب بدو و كار كن ما يك مقداري تاوان و خسارت ندانم كاريهاي اينها را بدهيم و هر چه زودتر مديران با ايمان جامع را بسازيم اين را شماها مي پذيريدمردم تكبير يعني اگر انسانهاي با ايمان و با مهارت داريم كه معلوم است كه آنها را به سركار مي آوريم و اين براي همه روشن است و من ميخواهم اين را بگويم برادر، خواهر گوش فراده، اين طرف آقاي الف ايمان و عشق و شورش در سطح مطلوب براي خدمت به مردم و انقلاب صبح و شب نمي شناسد حقوق هم چقدر است نميشناسد، اما تازه كار است اين طرف يك آدم ماهر، داراي تجربه، اما اگر خيلي آدم خوبي باشد سر ساعت مي آيد و سر ساعت هم مي رود بعد هم سكرتر اتاقش از همان خانومهاي قبل هم باشد اشكالي برايش ندارد مي خواهم ببينم در انتخاب ميان اين دو آيا الف را انتخاب مي كنيد؟ حاضرين بله تكبير

اين پايه كار، بنابراين اين را عرض كنم كه بنده اين كار را در دبيرخانه شوراي انقلاب تجربه كردم و راضي هستم الان همه جوانها كارگردانهاي واقعي مجلس و شوراي اسلامي شدند از نظر مديريتهاي اداري در قوه قضائيه تجربه كردن و چند نفر از انها را به آنجا آوردم، كار مي كنند تا بخواهيد با اخلاص و گاهي هم ندانم كاري مي كنند، گاهي هم آقايان صاحب منصبهاي قضايي غر مي زنند كه آقا اين جوانها هيچ چيز سرشان نمي شود آورديد كه اين كار را بكنند يا آن كار را نكنند به آنها مي گويم بسيار خوب كمي بسازيد انشاءالله اينها هم ماهر مي شوند اما كار مي كنند مبدأ حركت در قوه قضائيه به ياري خدا همين جوانها خواهند شدانشاء الله اين تجربياتي است كه داريم و به سلامتي شما در يكي، دو جاي ديگر هم همينطور عمل شده و دوستان راضي و دشمنان ناراضي نتيجه؟

ضرورت حفظ هويت اسلامي انقلاب

ملت مسلمان متعهد ايران هشيار باش آگاه باش! حفظ هويت و اصالت اسلامي انقلاب كن فرياد كشيدي نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي حفظ هويت اسلامي انقلاب نيازمند به حضور دائم آگاهانه هشيارانه فداكارانه تو در صحنه است ذره اي، لحظه اي از صحنه غايب مشو تو بوجود آورنده اين انقلاب بودي و مسئوليت نگهداري و تداومش نيز بر عهده توست اين ملت مسلمان قهرمان ايران در اينجا مردن بشعف فرياد زدند درود بر بهشتي و درود بر شما مردم عزيز كه با ايمان و با شور، آنچه مي خواستم عرض كنم در همين جا به پايان رسيد اميدوارم در اين عرائضم توانسته باشم پايه اي از پايه هاي اصيل و ركين آينده را بر ملت عزيزمان عرضه كرده باشم و سلام فراوان بر همه شما عزيزان باد

/ 59