نظرات محمد رضا بهشتي فرزند شهيد مظلوم دكتر بهشتي - او به تنهایی یک ملت بود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

او به تنهایی یک ملت بود - نسخه متنی

واحد فرهنگی بنیاد شهید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظرات محمد رضا بهشتي فرزند شهيد مظلوم دكتر بهشتي

او عارفي بي هياهو و خاموش بود

پدرم شهيد آيت الله دكتر بهشتي در سال 1307 در خانواده اي روحاني در شهر اصفهان نزديك محله چهار سوق بدنيا آمد

پدر ايشان يكي از روحانيون اصفهان و امام جماعت مسجد لومبان اصفهان بود پدربزرگ مادري ايشان مرحوم حاج مير محمد محمد صادق مدرس خاتون آبادي بود كه از مراجع و مجتهدين تراز اول عصر خود بود كه معاصر مراجع معروفي مانند آيت الله نئيني و حاج شيخ عبدالكريم حائري و آيت الله اصفهاني و آقا عراقي بود ايشان در دوره جواني سخت تحت تأثير روحيات و اخلاقيات و ملكات روحي پدر بزرگ مادري خويش قرار داشت و بارها از صفات و كمالات روحي او براي ما نقل مي كرد و بخاطر مي آورد كه ايشان در زمان رضا شاه به همراه عده اي از روحانيون ديگر از اصفهان به قم عزيمت كردند و در تحصن معروف قم شركت جسته بودند پدرم در ابتداء بسراغ تحصيلات علوم جديدي رفت و تا پايان سال دوم دبيرستان را در اصفهان در مدارس مختلف آنروز به تحصيل مشغول شد و خودش نقل مي كرد كه مدرسه از خانه فاصله زيادي داشت كه روزانه آنرا پياده طي مي كرد منزل پدري ايشان كه قسمت كوچك از آن هنوز باقي است كه سهميه پدر ايشان از منزل بزرگي بود كه بخشي از فاميلشان در آن بسر مي بردند خاطرات زيادي بياد داشت

از جمله قسمت مجاور خياباني كه بعدها اسمش خيابان شاهپور شد يك كاروانسرائي بود كه ايشان ياد مي آوردند كه اين كاروانها به آنجا مي آمدند و صبح خيلي زود هم با همان صداي جرس حركت مي كردند و براي ايشان اين آمد و شد كاروانها و آن اشخاص مختلفي كه آنجا منزل مي كردند بسيار جالب بود

از جمله نقل مي كردند از سارباني مي گفت كه مرد چهل و چند ساله اي بود كه يك پسر هم داشت هر گاه به اصفهان و آن كاروانسرا مي آمد يك سري هم به منزل ما مي آمد و من پاي صحبت او مينشستم با اينكه اين مرد سواد نداشت اما سيما و چهرة گشاده اش براي من گيرا بود و نگاه عميق و آن ميزان درك و شعور عميق اين مرد كه از فطرت پاكش برخاسته بود هميشه براي من گيرائي خاصي داشت و با اينكه هيچ نام نشاني از آن مرد نمي دانستم ولي هرگز فراموشش نكردم ايشان در يك چنين خانواده اي اوايل عمرش را گذراند و آنچه را كه بخصوص از پدرش بياد داشت و اثر پذيرفته بود اين بود كه سخت روي استقلال تكيه مي كرد و مي گفت

من هيچگاه در تمام عمرم از راه دين ارتزاق نكرده ام حتي بعدها كه دبير شده بود مي گفت دبير تعليمات ديني نخواهم شد زيرا نمي خواهم هيچگاه از راه اين ارتزاق كنم رفتند و دبير زبان انگليسي شدند

در عين علاقه‌ايكه ايشان به علوم اسلامي داشتند به حوزه علميه اصفهان آمدند و حجره اي در مدرسه صدر گرفتند من يكبار كه با خودشان به اصفهان رفته بودم آن حجره را ديدم خيلي كوچك بود شايد به اندازه سه متر در يك و نيم متر و ايشان مدتها در آن سر كردند

دروس علمي را تا اواخر سطوح عاليه در همان حوزه خواندند و در سال 1325 در سن هجده سالگي به حوزه علميه قم آمدند و دراين حوزه باقيمانده سطح را نزد مجتهدين و فقهاي عاليمقام آنزمان مانند مرحوم آيت الله محقق يزدي، آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري يزدي و درس خارج و فقه و اصول را نزد مرحوم آقاي بروجري رحمه الله عليه و مرحوم آيت الله حاج سيد محمد تقي خوانساري حاضر شدند

و بعد هم با عده اي از فضلا دروس خارج آيت الله داماد را كه مورد علاقه طلاب جوان بود ايشان دائر كردند از كسانيكه در آن موقع با ايشان در مباحثه بودند

شهيد آيت الله مطهري و فقيه عاليقدر آقاي منتظري و آيت الله مشكيني و بخصوص آقاي امام موسي صدر كه با ايشان يكنوع رقابت درسي سالم برقرار كرده بودند، و همچنين بين آقايان منتظري و مطهري و اين عامل تحركي بود براي مطالعه بيشتر، شهيد بهشتي و شهيد مطهري و آقاي منتظري و عده اي ديگر از جمله شاگردان خوش فهم و خوش قريحه امام بودند

ايشان در سال 1330 وارد فرهنگ شدند و در دبيرستانهاي قم تدريس را شروع كردند و اين عمل براي روحانيت قم غير عادي بود و غير عادي تر آنكه ايشان بجاي تعليمات ديني، دبير زبان انگليسي شده بود و جهت ادامه تحصيل در علوم جديد وارد دانشگاه الهيات در رشته فلسفه شد و دوره ليسانس را در سال 1330 گذراند و بعد دوره دكتراي فلسفه را در سال 1338 به اتمام رساند و بدنبال آن در قم مدرسه اي تأسيس كرد كه اولين مدرسه به سبك جديد اسلامي بود اين مدرسه دين و دانش نام داشت و فعاليت فراواني در اين مدت انجام داده است و در همين مدرسه اولين كلاس زبان را براي طلاب ايشان دائر كردند

در سال 1330 در امتحان ورودي رأي گرفتن بورس خارج از كشور به انگلستان بود پذيرفته شد و خود ايشان نقل مي كردند كه

يك روز شهيد مطهري بمن گفتند كه آقاي طباطبائي درسي را شروع كرده اند بنام حكمت و فلسفه اسلامي و بهتر است كه در اين كلاس حاضر شويم خوب من هم براي يك جلسه رفتم ولي منش و كردار استاد طباطبائي آنچنان بود كه ما را اسير كرد و اين يك جلسه پنج سال طول كشيد كه بعدها اين درس بنام اصول فلسفه و روش رئاليسم مبدل شد

در سال 1339 اقدام به تشكيل كانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان قم كردند و در واقع اين اولين پيوند روحانيت بود با جناح تحصيلكرده جديدي وبطور مستمر ادامه پيدا كرد و عملاً يك پل ارتباطي بين روحانيت و تحصيلكردگان جديد بود

در سال 1340 همراه با عده اي از مدرسين مبارز حوزه اقدام به تأسيس مدارس برنامه ريزي شده براي طلاب نمودند و اين اولين حركتي بود در جهت منظم كردن و شكل دادن دروس حوزه و اين حركتها پايه هاي تعدادي از مدارس را بر پا نمود از جمله مدرسه حقاني يا مدرسه منتظريه كه در سال 1342 تأسيس گرديد

از نكات جالب دوران تحصيل، ايشان چنين ياد مي كردند

يكروز همراه عده اي از طلاب خوش ذوق و خوش فكر حوزه از جمله شهيد مطهري و تني چند تصميم گرفتيم كه در ماه محرم به مناطقي برويم كه معمولاً هيچكس نميرفت و رفتن به آن بلاد هم مشكل و دور بود و بعد از آن هم بيائيم و ديدنيها را براي هم تعريف كنيم

بعد از تمام شدن ماه محرم و بازگشت ما به حوزه نكته در خور توجه اين بود كه نكات مشابهي از برداشت ها داريم و احساس كرديم كه ميتوانيم با هم كار كنيم

بدنبال اين جريان شروع به پي ريزي يك سري مطالعه و تقسيم آن بين هم كرديم در رشته هاي مختلف از جمله تاريخ اديان‌ـ تاريخ مسيحيت و مسئله ماترياليسم و اسلام و ساير مسائل و نتايج را هم در جلسه عمومي مطرح مي شد

به گفته خود ايشان همراه با آقاي منتظري كتاب را بر ويران هاي مذهب ماترياليسم مورد مطالعه قرار داد كه اين كتاب متعلق به فريد وجدي بود و از كتابهاي خوبي بود كه آنزمان در دسترس قرار داشت در سال چهل دو به كمك عده اي از فضلاي حوزه يك گروه تحقيقاتي پيرامون حكومت اسلامي تشكيل داد و در جريانات سال چهل و يك و چهل و دو اعلاميه ها و در تجمع نقش فعالي داشته باشد و به همين خاطر بعد از جريان پانزدهم خرداد ايشان به اجبار ساواك قم را ترك كرد و به تهران آمد

در تهران ايشان بصورت گسترده تري با نيروهاي اسلامي فعال آنزمان كه در جريانات پانزده خرداد و قبل از آن فعالانه شركت داشتند يعني هيئت هاي مؤتلفه از امام تقاضا كردند كه چون اعمالشان بايد مطابق با رأي فقيه باشد براي آنان يك شوراي فقهاء در نظر گرفته انتخاب كند

ايشان به همراه چهار نفر ديگر شوراي فقهائي را تشكيل دادند شاخه نظامي هيئت هاي مؤتلفه كه متشكل بود از شهيد عراقي، شهيد نيك نژاد، شهيد هرندي و شهيد اماني تصميم گرفتند براي ضربه زدن به رژيم و درهم شكستن رعب حاكم بر سراسر كشور دست به يك سري عمليات ترور بزنند كه از جمله ترور منصور اين شوراي فقه فتواي ترور منصور را صادر كرد و اين عمل توسط شهيد بخارائي به اجراء درآمد

در سال هزار و سيصد و چهل و دو به همراه عده اي از برادران متعهد براي برنامه ريزي برنامه هاي جديد تعليمات ديني مدارس شركت كرد و همكاري بسيار نزديكي با آقاي دكتر باهنر داشت و اين پايه هاي همين كتابهاي درسي را كه تا همين سالهاي آخر تدريس ميشد ريخته شد و تأثير فراواني در تغيير انديشه و تفكر نسل جوان ما داشت

در سال هزار و سيصد و چهل و چهار بنا به دعوتي كه از طرف دو تن از مراجع به عمل آمده بود و به صلاح ديدي كه ايشان از امام بعمل آورده بودند تصميم گرفتند كه به آلمان بروند و در مسجدي كه از طرف مرحوم حضرت آيت الله بروجردي رحمه الله عليه در آنجا براي كارهاي تبليغي اسلام ساخته شده بود و نيمه تمام مانده بود ايشان مسئوليت پذيرفت كه براي انجام تبليغات اسلامي خارج از كشور به آلمان برود تا آنزمان در خارج از كشور هيچ تشكل اسلامي وجود نداشت وبه دليل همين ضعف وقايع پانزده خرداد را رژيم توسط بلند گوهاي شرق و غرب هر طور كه توانست آزاد در خارج انعكاس داد و از اين بابت احساس ميشد كه در خارج از كشور بايد پايگاههاي اسلامي وجود داشته باشد تا بتواند حقايق داخلي ايران را انعكاس بدهد

اولين كاري كه ايشان در آلمان كردند تبديل نام مسجد ايرانيان بود بنام مركز اسلامي هامبورگ و همين امر باعث گرديد كه مسلمانان غير ايراني هم به اين مسجد آمد وشد داشته باشند و مسجد رونق خاصي بگيرد از جمله اين مسلمانان برادران تركيه و بخصوص برادران عرب بودند در سال چهل و نه ايشان ناچار به ايران برگشتند و در اين سال ابتداء شروع به برقراري جلسه‌اي نمودند بنام مكتب قرآن كه جلسه تفسير بود و از نيروهاي جوان و فعال تهران شركت مي كردند و محلي بود براي آموزش گسترده قرآن و محل تجمع بود براي نيروهاي جوان سالمي كه اين مكتب بعد از پانزده جلسه درس كه پيرامون امر به معروف و نهي از منكر بود در يك يورش ساواك به تعطيل كشيده شد

و بعد از آن ادامه فعاليت در برنامه ريزي و بقيه كتابهاي تعليمات ديني را شروع كردند و تا همين اواخر ادامه داشت در سال هزار و سيصد و پنجاه و پنج كه نطفه هاي حركت انقلاب اسلامي بسته ميشد و هنوز نمود خارجي پيدا نكرده بود ايشان تلاش گسترده اي در جهت ايجاد روحانيت مبارز تهران بوجود آورد كه همراه بودند با شهيد مطهري، شهيد مفتح و حجت الاسلام امامي كاشاني، حجت الاسلام ملكي و جمع ديگري از علماي مبارز تهران كه ابتدا مجمع روحانيت مبارز در شميران بود و دوازده منطقه داشت كه هر كدام نماينده اي داشتند و شوراي مركزي داشتند كه ايشان عضو شوراي مركزي روحانيت بودند

/ 59