حوزه روان‏شناسانه - دینداری و منافع مادی؛ تزاحم یا سازگاری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دینداری و منافع مادی؛ تزاحم یا سازگاری - نسخه متنی

محمد محمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حوزه روان‏شناسانه

چنانچه ميان برخي باورهاي ديني و يافته‏هاي دانش مدرن ناسازگاري ايجاد شود مي‏بايد به نحوي معقول و موجه در سازگاركردن آنها كوشيد.

مسئله ديگر تفكيك گزاره‏هاي ديني، پالايش و درجه‏بندي آنهاست. برخي باورها را مي‏توان ذاتي دين دانست و برخي ديگر از لازمه‏هاي دين است. به نظر مي‏رسد اصرار و پافشاري بيش از حد بر آنچه دين بودن دين به آن وابسته نيست علتي براي دين‏گريزي خواهد شد.

ب) حوزه روان‏شناسانه

احساس تزاحم ميان دين‏داري و منافع زندگي مادي ممكن است برخي دچار اين احساس شوند كه پاي‏بندي به دين، به‏ويژه پاي‏بندي به شريعت و احكام دين، آنان را در زندگي دنيوي دچار تنگناهاي شديد مي‏كند. احتمالاً مهم‏ترين عامل‏هاي پيدايي چنين احساسي به شرح ذيل است:

يكم. تربيت‏هاي سخت‏گرايانه خانوادگي در امور ديني، و انعطاف ناپذيري‏هايي كه در خانواده‏هاي مذهبي به نام تربيت ديني رواج دارد؛

دوم. ترويج و تبليغ دين ـ آن هم بي‏هيچ انعطافي ـ از سوي متوليان سنتي آن به مثابه امري خشك كه تنها منحصر در اعمال ظاهري و مناسكي است؛

سوم. ترويج بي‏حد و حصر غم و اندوه، از رسانه‏هاي رسمي تبليغي، به‏ويژه صداوسيما به نام مراسم مذهبي.

به هر روي اين احساس «يا دين و يا دنيا»، به‏خصوص با توجه به اثر قدرتمند مظاهر دنياي مدرن در زندگي، و احتمالاً ناممكنيِ ادامه زندگي بدون اين مظاهر، سبب مي‏شود فرد، دين را از مهم‏ترين بازدارنده‏هاي موفقيت و رسيدن به هدف‏هاي شخصي در زندگي مدرن بداند. ادامه اين تعارض به احتمال بسيار زياد به ضرر دين‏داري خواهد انجاميد.

بر اين اساس، نهادهاي آموزشي و تربيتي، به‏ويژه آموزش و پرورش با توجه به فراگيري آن، مي‏بايد تربيت ديني كودكان و نوجوانان را اصلاح نمايند و آنان را به سمت زندگي اخلاقي و معنوي رهنمون گردند. در اين‏باره قطعا بايد از تأكيد بيش از حد بر مناسك و اعمال ظاهري پرهيز كرد. در اين خصوص نكته‏هاي ذيل شايد راه‏گشا باشد:

1. شناخت زمان و مكان در تبليغ، عنصري اساسي است. نمي‏توان بي‏توجه به جامعه، پنداشت كه همه آنچه در زماني و براي عده‏اي اثر مثبت داشته است در زماني ديگر و براي عده‏اي ديگر نيز كه احتمالاً در سطح‏هاي متفاوتي از دانش و آگاهي هستند، مفيد و اثرگذار باشد. اين مسئله در زمان كنوني كه راه‏حل‏هاي دسترسي به ديگر رسانه‏ها نيز چندان مشكل نيست مهم‏تر مي‏نمايد؛

2. جنبه‏هاي سرزنده و شادي‏آفرين بسياري وجود دارد كه در تعارض با دين نيست يا موافق و سازگار با آن است، كه مي‏توان به جاي ترويج بيش از اندازه عزا و غم به آنها نيز پرداخت؛

3. تبليغ مستقيم و عريان، به‏خصوص در امور ديني، در بسياري مواقع نتيجه عكس دارد. نمونه‏هاي بسياري از آن را در سال‏هاي اخير در كشور تجربه كرده‏ايم؛

4. گره زدن دين‏داري به برخي مسائل و حاشيه‏هايِ زودگذر سياسي و تأكيد بر آن در تبليغ، تاكنون ضربه‏هاي بسياري بر جايگاه دين و دين‏داري وارد آورده است.

ج) حوزه جامعه‏شناسانه

گستراندن هنجارها و ارزش‏هاي گروهي معين بر تمام جامعه از جمله اموري كه به نظر مي‏رسد تا كنون با ناكامي فراوان روبه‏رو شده است و نتيجه‏هاي منفي بسياري پديد آورده است، سعي در گستراندن هنجارها و ارزش‏هاي برخي جمع‏هاي محدودِ دين‏دار به تمامي جامعه، و سنجيدن دين‏داري مردم براساس همان معيارها، هنجارها و ارزش‏ها باشد.

تمايز نگذاردن بين سطح‏ها و مرتبه‏هاي گوناگون دين داري به نظر مي‏رسد دين‏داري مراتب و درجات متفاوتي دارد و نمي‏توان از همه مردم انتظار داشت در يك درجه و مرتبه از دين‏داري قرار گيرند. اما نكته مهم ديگر، تغيير معناي «دين‏داري» در ميان مردم است. تاكنون دين‏داري در سطح عمومي جامعه به معناي پاي‏بندي كامل به دينِ مناسكي بود؛ اما به نظر مي‏رسد اكنون اين معنا از دين‏داري در سطح عمومي جامعه در حال تغيير است و از ميزان پايبندي مردم به دينِ مناسكي كاسته شده است؛ گرچه بايد توجه داشت خود مناسك نيز در بسياري موارد در حال تغيير معناست. از سوي ديگر احتمالاً گرايش بيشتري به بحث معنويت در حال شكل‏گيري است.

رواج برخي عمل‏هاي ناروا و غيرانساني به نام دين از جمله آفت‏هاي مهم دين‏داري، به‏خصوص در عصر حاضر، اقدام‏هاي ناروا و غيرانسانيِ برخي به نام دين است؛ به‏ويژه كه جامعه نشانه‏هايي در دست دارد كه برخي مراكز ديني در برابر اين اعمال، سكوت و يا حتي آنها را تأييد ضمني كرده‏اند. وجدان عمومي جامعه نمي‏تواند حتي به نام دين، پذيراي اين‏گونه اعمال باشد و نمي‏تواند بپذيرد حتي در برابر مخالفان، معيارهاي اخلاقي رعايت نشود. چنين اعمالي در مرتبه اول موجب روي‏گرداني جامعه از مرتكبان آن است و در مرتبه‏هاي بعد احتمالاً سبب دين‏گريزي خواهد شد.

گستردگي بي‏حد و حصر حوزه سياست جامعه نياز دارد كه بسياري از حوزه‏ها، از حوزه قدرت و حكومت فاصله داشته باشند و بتوانند فارغ از درگيري با حوزه قدرت، به پردازش ساز و كار خويش مشغول باشند و بر اثر رابطه دوجانبه‏اي كه از طريق نهادهاي واسطه با حوزه قدرت دارد در قدرت اثر بگذارد يا از آن اثر بپذيرد.

در جامعه ما از يك سو حوزه حاكميت و قدرت به طور مستقيم به حوزه اجتماعي و به جامعه متصل شده است، و از سوي ديگر بسيار كوشيده‏اند تا تمامي اعمال حاكميت را عين دين معرفي نمايند. حاكميت در هر كشوري يكپارچه است و نمي‏توان از اثربخشي آن چشم پوشيد و هر گونه چون و چرا در اين باره به‏ويژه در چند سال اخير، مخالفت با دين تلقي گرديده است. پرواضح است كه در اين ميانه بيشترين صدمه بر جايگاه دين و دين‏داري در جامعه وارد شده است.

اشاره

آنچه در اين مقاله آمده است، بررسي آسيب‏شناسانه فرهنگ ديني در ايران است، و عنوان «شكاف‏هاي ديني» دست‏كم بر برخي مباحث ياد شده چندان روا نيست. اما مهم‏تر اينكه در آسيب‏شناسي فرهنگي نخست بايد از يك روش‏شناسي استوار بهره گرفت و سپس در مرحله به‏كارگيري روش، آن را به‏درستي اجرا كرد. هرچند نويسنده محترم به مطالبي اشاره كرده است كه اكثرا در محافل فرهنگي نيز بدان اشاره مي‏شود، بايد توجه داشت كه يك پژوهشگر بايد از فراسوي باورها و برداشت‏هاي افراد، در جست‏وجوي واقعيات و داده‏هاي روشمند و قابل دفاع باشد.

از آنجا كه در اين مقاله به نكات متعددي اشاره شده است طبعا انتظار نمي‏رود كه در اينجا به جزئيات مسائل و آسيب‏ها پرداخته شود. به صورت كلان و كلي مي‏توان نكاتي را براي تأمل بيشتر يادآوري كرد:

1. داوري در زمينه فرهنگ ديني در جامعه كنوني ايران با تنوع گرايش‏ها و قشرهاي مختلف چندان عالمانه نيست. بهتر است در اين مباحث، نخست به گونه‏شناسي مخاطبان پرداخته شود و اين‏گونه تحليل‏ها، درباره قشرهاي مشخص با شاخصه‏هاي فرهنگي معين مطرح گردد، تا هم بتوان آن را آزمود و هم در مرحله عمل به نتايج آن اميد داشت. در يك كلام، آنچه نويسنده در اينجا آورده است هر كدام حداكثر درباره قشري خاص يا شرايط ويژه‏اي صادق است و درباره بسياري ديگر كاربرد ندارد؛

2. گويا نويسنده محترم با عينك مدرن به پهنه فرهنگي كشور نگريسته، و تنها آن دسته از مسائل كه با الگوي اين انديشه قابل فهم و درك است، شناسايي كرده است. همدلي نويسنده با اين الگو همچنين سبب شده است كه وي از مقوله توصيف و تبيين پا فراترگذاشته، به داوري در اين موارد پرداخته است. حتي اگر بتوان پذيرفت كه جريان عمومي فرهنگ ديني ما با محتواي مقاله هماهنگي و همسويي دارد، اين نكته هرگز بدين معنا نيست كه اين تحولات را بايد پذيرفت و بر آن مهر تأييد نهاد؛ بلكه در يك نگاه ديگر، بايد راه‏هايي پيشنهاد كرد كه انديشه ديني در جامعه بر مدار اصلي خويش قرار گيرد؛

3. لحن و نوع نگاه نويسنده گاه از منطق و فضاي علمي خارج مي‏شود و رنگ سياسي به خود مي‏گيرد. بهتر است در اين‏گونه مقالات، به قدر كافي ميدان و مجال را براي بررسي‏هاي علمي و كارشناسي فراهم كرد و سمت‏گيري‏هاي سياسي را به محل خويش وا نهاد.

/ 1