هگل
در اثرگذارى هگل بر پراگماتيسم به مقوله هاى زمان قدر و ارجمندى مى توان اشاره كرد:(چند نظريه كلى رايج در آن دوره كه موجب بسط و تفصيل مذهبى پراگماتيسم شد تصور زمان تصور قدر و ارج يا ارجمندى است. توجه به نظريه هاى راجع به تطور خصوصاً نظريه لامارك از سويى و به فلسفه هگل از سوى ديگر باعث شد كه به تصور زمان بيش از پيش اهميت داده شود. هگل در اين فكر كه بايد اشياء را در حال رشد و نمو و شكفتگى آنها ملحوظ داشت و اين كه آينده را جنبه اساسى زمان مى شمرد فكر اولويت دادن به آينده را در نظريه هاى اصالت صلاح عملى ايجاد كرد. با اتكا به همين فكر است كه اصحاب اين مذهب از عقيده متعارف درباره حقيقت انتقاد كرده اند و گفته اند: نقص نظامهاىفلسفى متعارف اين است كه در آنها حقيقت همچون رو گرفت واقعيتى از پيش موجود به لحاظ آمده و ناظر به گذشته تصور شده است حال آن كه به نظر ويليام جيمز بايد آن را ناظر به آينده گرفت; يعنى درباره درستى يا نادرستى و صواب و خطاى افكار و معانى نبايد بر حسب اصولى كه مصدر آنهاست حكم كرد بلكه بايد نظر به نتايج حاصله از آنها داشت; مثلاً اگر ما تصور درست و حقيقى از يك صندلى يا يك دَرْ داريم حقيقت و درستى اين تصورات از اين جاست كه ما مى توانيم روى اين صندلى بنشينيم و اين در را ببنديم و باز كنيم. حتى در مورد امور بسيار دور از زندگى عملى باز بر حسب نتايج آنهاست كه ما حكم مى كنيم.)42