براى حل مسائل با عملى
آسان. موقعيت ما مسائل را ايجاد مى كند و فكر به دنبال حل آنهاست.)89فلسفه ديوئى را طبيعت انگارى نيز مى گويند:(اين مذهب نزد ديوئى عقل را آن هم عقل متقارب به تجربه مى شمارد و انسان را با وسائلش عقل و علم در حل مشكلاتش قادر مى داند و سير تحول را با بعضى كاميابيهاى هنرى و معنوى و اخلاقى همراه مى انگارد. لذا طبيعت انگارى در اين مذهب شايع تر است.)90
تلاش ديوئى براى به كار بردن روش تجربه در تمامى علوم است:(ديوئى اين پرسش را مطرح كرد كه چه چيز در فعاليتهاى علمى (سه قرن اخير اروپا) باعث اين موقعيت شگفت آور و اين نتايج عالى و عجيب شده آيا چنين چيزى را مى شود با موفقيتى مشابه بر ساير زمينه هاى انسانى هم منطبق كرد و در آنها به كار بست؟)91
در باب روش پيشينيان در علوم و فلسفه مى نويسد:(منطق ارسطويى اگر در زمان خودش كارساز بود امروزه به يك نظريه منسجم پژوهش نياز داريم كه در ساير حوزه ها (الگوى معتبر پژوهش تجربى و علمى را در علم) قابل استفاده سازد. اين به معناى اين حكم نيست كه همه حوزه هاى پژوهش بايد به علوم فيزيكى تحويل يابد.)92
فلسفه از نظر ديوئى علمى است كه در حل مسائل زندگى دنيوى به ما كمك مى كند:(آنچه در اين روزها مورد نياز است نوسازى فلسفه با توجه به مسائلى است كه اكنون روياروى ماست. در اين راه ديگر فلسفه موضوعى پيچيده و غامض نيست كه در روابط و علائق مستقيم روزانه ما كم ارزش يا بى ارزش باشد بلكه نيروى هدايت كننده اى است كه در
توسعه فنون سودمند جديد به آدمى در تلاش و كشمكشى كه با محيط خود دارد و در ساختن دنيايى بهتر كه در آن برخى از مسائل و مشكلاتى كه اكنون روياروى ماست و متدرجاً بايد حل و فصل شود مدد و يارى مى كند.)93
(غايت انديشيدن نه تحصيل شناخت درباره جهان بلكه احراز نظارت بر محيط پيرامون از سوى كسانى است كه بايد زندگى خود را در آن سپرى نمايند. … وظيفه فلسفه بايد حل كشمكشها و اختلافات و سازگارى و متناسب ساختن ارزشهايى باشد كه در جامعه مطرح مى شود.)94
ديوئى در باب آموزش و پرورش معتقد است بايد كاربردى شود:(وى از آموزش و پرورش قبلى به دليل انباشتن مطالب در ذهن دانش آموز بدون كارايى آنها در عمل و در جامعه انتقاد مى كرد. مى گفت: بايد اذهان ما براى برخورد با مسائل آينده آماده شود تا اين كه از تجربه گذشته انباشته شود.)95
در باب رأى ديوئى درباره فلسفه و مباحث آن از دولت مثال مى زند:(جهت سخن ديوئى در پى بى توجهى به آراء فلسفى است كه با عمل بيگانه اند و آراء كلى كه با تجربه عينى و زندگى بيگانه اند; مثلاً مى گويد در گذشته از دولت و فرد به طور كلى سخن مى گفتند ولى آنچه نياز است در باب اين دولت… است.)96
در باب اين كه ممكن است سؤال شود چگونه اين مباحث به فلسفه مربوط مى شود در حالى كه مباحثى جزئى است مى گويد:(ممكن است كسى بحث در باب دولت را كه در آن دولت يك ذات ابدى دانسته شده بى مورد بداند و در عين حال احكام كليى مبتنى بر تأملاتش در باب دولتهاى بالفعل صادر كند.)97
ديوئى نيز بحث از خدا به عنوان موجود الهى فراطبيعى را بى مورد مى داند اما
تجربه دينى را امرى صحيح و واقعى مى شمارد:(ديوئى اعتقادات و نهادهاى دينى معين را ردّ مى كند اما صفت را مى پذيرد; يعنى ارزش دين را به عنوان كيفيتى از تجربه تأييد مى كند.)98
اين نوع ديندارى را ديندارى طبيعى مى داند و راه خود را نه از راه ديندارى بلكه از راه علوم و تعقل معرفى مى كند:(ديوئى اصولاً يك انسان مداراست و از نظر او راه حركت به سوى آينده نه از طريق بينش دينى بلكه از طريق علم تجربى تعقل و آموزش و پرورش است.)99
قوه فلسفه ديوئى در چيست؟
(ديوئى فلسفه را از عرش به فرش آورد و كوشيد ربط فلسفه را با مسائل عينى اعم از اخلاقى يا اجتماعى و آموزشى نشان دهد.)100