تسهيل معيشت و به ارضاى - ویژگی های عمومی پراگماتیسم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ویژگی های عمومی پراگماتیسم - نسخه متنی

علی اصغر صنمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تسهيل معيشت و به ارضاى

تمايلات مختلف ما مدد رساند. بنابراين علم قدر و اعتبار عملى دارد و كار علم اين نيست كه ماهيت اشياء را به ما بشناساند بلكه عبارت است از اين كه وسائل تأثير و تصرف در آنها را به دست بدهد و آنها را با حوائج ما سازگار و موافق سازد. بدين قرار حقيقت در اين فلسفه به نحوى تصور شده كه مغاير است با آنچه فلاسفه متعارف درباره آن مى انديشيدند.)3
(گاهى مكاتب فكرى قرن بيستم واكنشى كه نسبت به فلسفه هاى گذشته داشتند عكس العملى عليه هر نوع عقل گرايى بوده. فيلسوف بهترين راهنماست امّا نه در مفاهيم انتزاعى بلكه در زندگى كردن كوشش و تصميم گرفتن… پراگماتيستها مبناى كار خود رازندگى و عمل قرار دادند.

گاه به اصالت حيات كه حيات را محور قرار داده اند و چيزى بى همتا و گسترده تر از فكر دانسته اند. گاه به عمل گرايى و گاه به ابزارانگارى سودمندى عملى حتى در منطق و حقيقت.)4
در واقع پراگماتيسم گونه اى كژروى از هدف اصلى پراگماتيسم است; يعنى به جاى شناخت حقيقت گونه اى عمل و تجربه را اصل و نظر را وسيله مى داند:

(همه اين پراگماتيستها نظر را تابع عمل فكر را تابع عمل مى دانند و به تعقل گرايى حمله مى برند. آنها در نگرش تجربه گرايند و آراى خود را نه بر پايه مفاهيم مقدم بر تجربه بلكه بر تجربه زنده مبتنى ساخته اند به يك اندازه برداشتهاى ايده آليستى و مكانيستى از جهان را مردود شمرده و آنها را برداشتهايى انتزاعى و تعقل گرايانه مى دانند كه واقعيت متحول و پويا را تعريف مى كند… طبيعت را جريان صيرورت دائم مى دانند. علم طبيعى مهم و اصلى زيست شناسى است.)5
تصويرى كه پراگماتيستها از جهان ارائه مى دهند نيز به نظر جداى با ديگر
فلسفه هاست; چرا كه وقتى به جاى توجه به كليات به آنچه در تجربه نمودار مى شود توجه كنيم به يك جهان شناختى جداى از ديگر فلسفه ها مى انجامد.

(ماترياليستها و ايده آليستها و ديگران تصويرى از جهان نشان مى دهند كه هميشه داراى پاره اى اوصاف معين است. برخلاف اين نظر پراگماتيستها با جهانى متكثر روبه رو هستند; جهانى با اوصاف و امكانات بسيار كه نمى توان همه را يك باره مطالعه و بررسى كرد بلكه جهان بايد به طور آزمايشى بدان گونه كه ظاهر مى شود و بسط و تحول مى يابد مطالعه شود. همچنان كه سير و جريان طبيعت پيش مى رود فهم ما درباره آن نيز به همان نحو بايد در حال پيشرفت و رشد و نمو باشد.)6
در واقع نوعى پايين آوردن شأن فلسفه و چشمداشتها براى زندگى عملى فلسفيدن است:

(بنابر نظريه اصالت صلاح عملى (پراگماتيسم) غرض و منظور از فعاليتهاى عقلانى ما كوشش براى حل مشكلاتى است كه در جريانِ سعى و جهد ما براى بررسى تجربه رخ مى نمايد. جيمز از فلاسفه برجسته پراگماتيسم مى گويد: ما فقط براى حل مشكلاتمان مى انديشيم… بسيارى از نظريات متعارف فلسفى براى حل مسائل زندگى و رفع مشكلاتى كه انسان در تجربه با آنها روبه روست كم ارزش يا بى ارزش است. مثلاً اين نظر كه جهان ما عالمى روحى است.)7
(در عمل گرايى آمريكائى ـ انگليسى سخن بر سر صرفاً نظريه شناخت نيست اكثراً يك فلسفه زندگى كامل نيز بر آن افزوده مى شود كه با فلسفه برگسون همانندى بسيار دارد. طبق آن واقعيت يك چيز ثابت و استوار نيست بلكه آزادانه خلاقيت دارد و در سيلان است. فهم از
دريافت آن ناتوان است. هر معرفتى بر پايه تجربه قرار دارد. عمل گرايان انگليسى ـ آمريكائى همچنين در يك رويكرد شخصيت گرايانه و انسان گرايانه با برگسون مشتركند. اختلاف اساسى ميان رهبران آنان و فيلسوف فرانسوى در اين است كه نزد برگسون بينش درونى اساساً در مرحله نظرى باقى مى ماند در حالى كه بنابر عقيده عمل گرايان هر معرفتى طبق تعريف آن جنبه عملى دارد.)8
باتلر ويژگيهاى جهان را از نظر پراگماتيستها بدين گونه خلاصه كرده است:

(1. جهان هر چه هست آينده است. چون پراگماتيستها بيش تر متوجه اجتماعات انسانى هستند و جامعه را به منزله جريانى تحولى فرض مى كنند از اين جهت توجه زياد به آينده دارند و جهان را آنچه خواهد شد فرض مى كنند. جامعه انسانى نيز جزو طبيعت و مانند ساير پديده هاى طبيعت در تحول و تغيير است. جيمز مى گويد: اين كه خدا يا ماده خالق جهان اند مهم نيست بايد تأثير اين بينش را در وضع فعلى يا آينده انسان مطالعه كرد. اين مى رساند كه بحثهاى طرفداران اين دو نظر قانع كننده نيستند بايد اثر آتى آن را سنجيد.

2. جهان جريانى در حال تغيير است در جهان چيز ثابتى وجود ندارد.

3. جهان ناامن است يا وضعى نامعلوم دارد چون همه چيز در حال تغيير است وضعى معين وجود ندارد. به طور خلاصه وضع جهان مخصوصاً براى انسان پيچيده درهم نامعين و همراه با احساس ناامنى است و ممكن است حوادث بر وفق مراد انسان سير كنند يا موجب اضمحلال انسان شوند.

4. جهان ناقص و نامعين است. جهان ماشينى نيست كه كامل باشد و وضع آن از نظر وقوع حوادث معلوم باشد بلكه در حال رشد و
گسترش است و وقايع تازه رخ مى دهد و قوانين تازه به وجود مى آيد. انسان پديده اى طبيعى است و قدرتهاى عقلانى او وى را براى خلق تازه و هدايت تغييرات آماده مى سازد. خلاصه جهان نه كامل است نه مسدود و ممكن است به سوى بهتر شدن برود.

5. جهان كثير است. جهان از جهانهاى كثير فراهم آمده.

6. جهان هدف خود را در خود دارد. ارزش در جريان زندگى ظاهر مى شود. آنچه هست از آنچه بايد باشد جدا نيست و ارزشهاى واقعى تحت تأثير اوضاع و احوال واقعى قرار مى گيرند.

7. جهان واقعيتى وراى تجربه ندارد آنچه هست در تجربه ظاهر مى گردد. جيمز اعتقادات دينى را بر مبناى تأثير آنها در زندگى فردى توجيه مى كند در صورتى كه جان ديوئى فيلسوف برجسته ديگر پراگماتيسم پيدايش اين گونه اعتقادات را به طور علمى بررسى مى كند و تغييرات موجود در طبيعت را در خود طبيعت نه خارج از آن مورد بحث قرار مى دهد.

8. انسان نيز با طبيعت يا جهان پيوسته و مربوط است. انسان نيز همچون طبيعت در جريان تكامل قرار دارد. پايه شعور آدمى را در زمينه اجتماعى (وضعى طبيعى) جهت و پديده هاى روانى انسان در جريان زندگى اجتماعى ظاهر مى سازد.

9. انسان در جهان فاعل مايشاء نيست. انسان و محيط را در ارتباط با يكديگر بايد ديد. انسان نه مجبور است و اسير حوادث و سرنوشت و نه در فعاليتهاى خود آزاد كامل. انسان و محيط روى هم تأثير مى گذارند. جنبه هاى عقلى انسان او را قادر مى سازد كه در زمينه هاى علمى و اجتماعى تحولات را هدايت كند. انسان ماشين نيست و پيش بينى كامل نمى شود كرد.

10. جهان پيشرفت را تضمين نمى كند. جهان پيوسته موافق ميل انسان نيست در عين حال قابل اصلاح و پيشرفت است و در اين زمينه انسان نقش مهمى دارد. انسان تا حدى مى تواند در كنترل وقايع مؤثر باشد. سير حوادث ممكن است در مسير پيشرفت نباشد لذا انسان موظف است تا آن جا كه ممكن است در كنترل حوادث تلاش كند.)9

/ 22