دكارت
در اين كه آيا از دكارت نيز مى توان به عنوان اثرگذار در پراگماتيسم نام برد بايد گفت: دكارت را از جهت اين كه انسان را تواناى به شناخت كنه چيزهاى مادى خارجنمى داند و اين نظر به نوبه خود به شكاكيت كانتى و رأى كانت نسبت به اشياء خارج (نومن و اشياء فى نفسه هرگز قابل دسترس نيست) انجاميد مى تواند اثرگذار در مكتب پراگماتيسم باشد.دكارت با طرح مسأله وضوح و تمايز شناخت در واقع خواست از اين بحران شكاكيت نسبت به ادراك واقعيت خارج و ادراك حقيقت اشياء خارج نجات پيدا كند بيش از حد طرحى ايده آليستى از حقيقت داد كه خود به گونه اى ديگر به انكار ارزش ادراك مى انجامد.دكارت بيش تر از جهت سلبى در پراگماتيسم اثرگذار بود يعنى با ارائه نظريه شناخت خود و نارسايى آن در واقع نمايى ادراك و پاسخ گو نبودن نظريه دكارت در باب شناخت عالم خارج زمينه بى اطمينانى نسبت به ديگر ديدگاه ها را در باب شناخت عالم خارج فراهم كرد تا كانت بگويد: ذهن آدمى توانايى فهوم نومن ها و اشياء فى نفسه را ندارد و با انكار واقع نمايى ادراك عالم خارج اين تئورى كه آنچه در عمل مفيد و كارساز است حقيقت است مطرح شود.