سیری در تاریخ و جغرافیای لبنان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در تاریخ و جغرافیای لبنان - نسخه متنی

غلامرضا گلی زواره

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيري در تاريخ و جغرافياي لبنان

غلامرضا گلي زواره (2)

جغرافياي
كشورهاي اسلامي

در شماره گذشته، با سابقه تاريخي لبنان، تقسيمات كشوري، وضع جغرافيايي و طبيعي اين كشور آشنا شديم و نظري كوتاه به وضع شهرها، رودها و بنادر آن، به ويژه شهر بيروت (پايتخت لبنان) افكنديم، اينك دنباله بحث.

كاوشي در تاريخ كُهن

سوريه و لبنان به لحاظ سوابق تاريخي در گذشته‏هاي دور سرنوشت مشتركي دارند. اين نواحي قدمت طولاني دارند. كنعانيان در اواسط هزاره سوم قبل از ميلاد وارد لبنان شدند. يونانيان كه در كار تجارت با آنان همكاري داشتند، اين قوم را فنيقي ناميدند. قوم مزبور به تدريج در كشتيراني و بازرگاني دريائي شهرت يافتند. سازمان مملكتي آنان مناطقي بود كه بايد آنها را كشور شهر ناميد. كه مهمترين آنها صور، صيدا، طرابلس، آرادوس و بوبلوس بود، فنيقي‏ها در ديگر نقاط جهان نيز كشور شهرهايي داشتند كه از سواحل شرقي افريقا تا كرانه‏هاي شمالي آن امتداد مي‏يافت، كارتاژ و اوتيكه از جمله اين نواحي بودند. آنها كم و بيش تحت تأثير يا استيلاي متناوب مصريها قرار مي‏گرفتند1.

دريانوردان فنيقي هرگز در انديشه آفريدن يك نيروي نظامي نبودند اما به سرعت توانستند نخستين امپراتوري بازرگاني جهان را پديد آورند و از همين‏روست كه عادت به تجارت يك سنت موروثي مردم لبنان شده است. فنيقي‏ها به داد و ستد، دانش و صنعت بيش از كشاورزي و زراعت اهميت مي‏دادند كه اين امر ريشه در شرايط جغرافيايي اين كشور دارد زيرا لبنان بر ساحل مديترانه واقع شده و ناهمواري‏ها و شرايط كوهستاني اجازه توسعه كشاورزي را نمي‏دهد. مهاجرت فنيقي‏ها در 2500 سال قبل از ميلاد از شمال شرقي خاورميانه شروع شد و آنان كه بنابر عقيده عده‏اي از دانشمندان نژاد ايراني داشتند در سواحل مديترانه استقرار يافتند2. فنيقي‏ها افراد جسوري بودند كه پايه‏هاي اولين تمدن را در لبنان و سوريه بنيان نهادند. آنها خط را اختراع نمودند. آنان با استفاده از الفبايي سي حرفي به لوحه‏هاي گلين، خط ميخي را نقش نمودند.

اين الفباي ابتدائي كه در حدود 800 سال قبل از ميلاد به دست آراميان افتاد، با تغييرات و تصرّفاتي به اعراب، هنديان و ارمني‏ها انتقال يافت و زمينه پيدايش زبانهاي مكتوب قابل كاربرد را پديد آورد. موهبت يك زبان مكتوب، نعمت و بركت را در قرن‏هاي هجوم، غلبه و كشتار كه يك قوم در پي قومي ديگر سوريه و لبنان را اشغال مي‏كردند، دوام بخشيد. در سال 1929 ميلادي در لبنان يك شهر فنيقي كشف گرديد و باستان‏شناسان فرانسوي با دقت آن را گودبرداري كردند و مشخص گرديد كه در لبنان «رأس‏الشمرا» يا اوكاريت (ugarit) آنگونه كه در دوران باستان شهرت داشت، شهر بازرگاني بزرگي بوده است.

از طرف ديگر هيتيان -قومي در شرق آسياي صغير- آنقدر نيرومند شدند كه از كوهستانهاي توروس (ارجياس‏داغ كنوني) گذشتند و امپراتوري‏اي به وجود آوردند كه از حدود 1220 تا 1460 قبل از ميلاد دوام داشت. آنها صاحب جنگ‏افزارهاي آهني (سخت‏تر از مفرغ) و مالك ارابه‏هايي بودند كه چرخهايشان آزادانه حركت مي‏كرد. دشت‏هاي سوريه و لبنان توسط هيتيان فتح گرديد و اين نواحي به صورت دولت شهرهايي سامان يافت. اقوام فاتح در سراسر لبنان طغيان كردند و رو به زوال رفتند و ساكنان را درشكل‏هاي تركيبي با بيني‏هاي مشخص و مهارت موروثي در داد و ستد به قالب ريختند3.

در حدود 550 قبل از ميلاد مسيح هخامنشيان لبنان را فتح كردند و معبد آيشمون واقع در نزديكي شهر صيدا و 20كيلومتري جنوب بيروت - هرچند كه آثار كمي از آن مانده - يكي از آثار اين سلسله مي‏باشد. هخامنشيان اين مكان را به يادبود بزرگداشت آيشمون كه مورد احترام و تقدس فنيقي‏ها بود، برپا كردند.

همچنين در شهر بيلبوس كه از شهرهاي قديمي ساحلي لبنان مي‏باشد و در شمال بيروت واقع است چند دهه قبل در نتيجه حفاريهاي يك هيأت فرانسوي لوحه سنگي ايراني از زير خاك بيرون آمده است. در سال 333 قبل از ميلاد مقدوني‏ها به فرماندهي اسكندر، لبنان را به تصرف خويش در آوردند4. در فاصله كوتاه يازده سال اسكندر شهرهايي تازه در اين نواحي بنيان نهاد، جاده‏ها و آبراهه‏هايي ساخت و معابدي هم به خدايان يوناني و شرقي تقديم نمود. پس از مرگ وي در سال 323ق.م سوريه و لبنان ميان سردارانش تقسيم شد. در اين حال سلوكوس اول به حكومت سوريه، لبنان و بين‏النهرين رسيد، حكمرانان سلوكي اگرچه از لحاظ توانايي و مديريت باهم متفاوت بودند، اما از سازندگان ثابت قدم شهرها و معابدي به شمار مي‏رفتند كه خطوط كلاسيك تقريبا سرد يونان را با طرح‏هاي جاذبه‏دار و گرم‏تر شرق به هم مي‏آميختند.

يكي از سلوكيان كه آنتيوخوس سوم نام داشت و از سال 178 تا 223ق.م حاكم پرقدرت سوريه و لبنان بود، با استفاده از فيل‏هاي هندي تمامي خاورميانه را تسخير كرد و قواي رومي را كه تنها از آسياي صغير رانده شده بودند، به مبارزه طلبيد. بيست سال بعد آنتيوخوس چهارم، يهودي‏گري را مردود اعلام كرد و شورش يهوديان به رهبري يوداس مكابيوس را برانگيخت. سرانجام امپراتوري سلوكي راه اضمحلال را طي كرد و راه براي يورش ارمنيان در 83ق.م به سوريه و لبنان هموار و فراهم گرديد.

چهارده سال بعد، روميان، ارمني‏ها را از سوريه و لبنان بيرون راندند و بار ديگر سلوكيان را بر اين مناطق مسلط ساختند. اما به سال 64 ق.م پومپي(pompey)، سردار رومي، كه از خيانت و توطئه‏هاي سلوكيان آزرده بود، تمام نواحي مورد اشاره را تصرف كرد و آن را به صورت ولايت رومي در آورد. سوريه و لبنان زمينه پيدايش دسته‏اي از امپراتوران شدند كه به استثناي الكساندر ييوروس همه تبه‏كار، ستم كار و كينه جو بودند با كشته شدن فيليپ عرب به حكومت به اين دودمان خلافكار پايان داده شد. با زوال امپراتوري روم و در سال 395م به دنبال تجزيه امپراتوري مزبور لبنان زير سلطه بيزانس (روم شرقي) به مركزيت قسطنطنيه در آمد.

در آستانه ورود مسلمانان به لبنان و سوريه، اين مناطق در اثر رشد فرقه‏هاي گوناگون مسيحي كه درگير مسائل عقيدتي، زباني و شعائر مذهبي بودند، به چندپاره تقسيم گرديد، شوراهاي كليسايي كه براي برطرف نمودن اختلافات مذهبي فراخوانده مي‏شدند، كاري جز تأكيد بر نزاع‏ها و تشديد آنها نمي‏كردند. بسياري از پيروان آيين مسيح به غارها پناه بردند و از اين آشفتگي‏ها روي گرداندند برخي ديگر تحت انواع قواعدي كه خود ساخته بودند، در صومعه‏ها گرد آمدند. هنگامي كه مسلمانان به سرزمين‏هاي تحت قلمرو سوريه و لبنان كنوني روي آوردند، بسياري از اهالي اين نواحي شادمان بودند كه از آيين جديد و شيوه زندگي تازه‏اي استقبال مي‏كنند كه از اين نزاع‏هاي جزئي امام مخرّب و اختلاف برانگيز بر سر شعائر مذهبي عاري و دور هستند5.

بذرهاي فضيلت

پس از شكست هراكليوس فرمانده رومي در زمان دومين خليفه مسلمانان، سپاهيان اسلام اين منطقه را به تصرف خويش در آوردند و بدين ترتيب سرزمين شام (فلسطين، لبنان و سوريه) تحت حكومت اسلام قرار گرفت. در زمان عثمان، يكي از بزرگترين اصحاب رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله يعني ابوذر غفاري به اين سرزمين تبعيد شد، او لحظه‏اي در شام آرامش نداشت و نمي‏توانست تحمل كند كه خلفاي حاكم به نام اسلام بر عليه قرآن و سنت نبوي حركت مي‏كنند لذا ابوذر خشمگين مي‏غرّيد و بر رفتار و اعمال آنان اعتراض مي‏كرد و خلافكاري‏هاي كارگزاران عثمان را براي مردم افشا مي‏نمود. البته دليل اصلي تبعيد ابوذر از مدينه به شام انتقادهاي شديداللحن او بر شيوه حكومتي عثمان و فاصله گرفتن وي از موازين اسلامي و سيره خاتم رسولان بود. به شام هم وقتي رفت مشاهده كرد والي و نماينده عثمان، معاويه، اين جرثومه فساد، شهوت و نفاق و هواپرستي به عنوان فرمانرواي مسلمانان بر مردم ستم مي‏كند و با نيرنگ و تزوير و خيانت در تحكيم پايه‏هاي حكومت خويش مي‏كوشد. ابوذر لحظه‏اي از اوضاع خود را غافل نگه نمي‏داشت و همواره امر به معروف و نهي از منكر مي‏نمود و با زبان گويا و رسايش مردم خفته در خواب غفلت را بيدار مي‏كرد. معاويه كه نتوانست از راه تهديد و تطميع و نقشه‏هاي خام خود ابوذر مؤمن و وارسته را خاموش كند، وي را به جنوب لبنان (جبل عامل) تبعيد كرد. او هم هر كجا كه مي‏رفت، منادي فضائل دودمان پيامبر بود6.

مردم جبل عامل كه اكثرا مسيحي بودند و در آتش فرقه‏بازي و اختلافات شديد مذهبي مي‏سوختند وقتي به عظمت و شكوه ابوذر و عمق سخنان او واقف شدند، با رويي گشاده از وي استقبال كردند و دريچه قلب خويش را براي اين مسلمان فداكار و مؤمن گشودند تا او آنچه را كه تشخيص مي‏دهد، در آن به يادگار بنشاند. ابوذر كه اشتياق، خلوص و وفاداري آن مردمان را درك كرد، بذر اسلام و ارادت به خاندان رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را در قلبهاي اين تشنگان معارف ناب كاشت و پرورش داد. از همين‏جا بود كه چشمه‏هاي زلال تشيع از لابلاي كوهساران جوشيد و شكوفه‏هاي خونيني را از ميان مردم جبل عامل پديد آورد و گلستاني را كه عطر دلاويز اهل بيت عليهم‏السلام از آن بر مي‏خاست، در اين سامان به يادگار نهاد، اين گرايش عقيدتي با طراوت كه توحيد و ايمان از آن موج مي‏زد و حق و رستگاري را ترويج مي‏كرد، روح تازه‏اي بر پيكر چندپاره لبنان دميد و خوني پرحرارت در رگهاي خشكشان به جريان درآورد و سرانجام جويبارهاي فضيلت از اين سرچشمه جوشان به سوي مراكز ديگر جهان اسلام جاري گرديد و جبل عامل مركز نشر فرهنگ و علوم اسلامي و مهد دانشوراني نامدار و پارسا گشت. بدين ترتيب فصل جديدي در تاريخ لبنان گشوده شد و بيشتر مسيحيان اين سامان، به دين اسلام گرويدند. آن هم اسلامي كه صحابي پاك سرشت پيامبر ابوذر غفاري مُروّج و معرّف آن بود. ابوذر در دهكده‏اي به نام ميس الجبل واقع در جبل عامل مسجدي بنا كرد كه اكنون به نام مسجد ابوذر غفاري در ميان ساكنين لبنان شهرت دارد. گفته مي‏شود كه وي در صرفند نيز مسجدي بنا كرده است. تلاش عقيدتي و فرهنگي ابوذر گرچه بوستان فضيلت را در جبل عامل به وجود آورد، اما حاكم اين ناحيه كه كارگزار معاويه بود، از اين روند احساس هراس نمود و براي معاويه گزارشي تهيه كرد كه در آن آمده بود:

«ابوذر در اين منطقه مشغول خرابكاري است و اگر اين روند استمرار يابد، ديگر نمي‏توان بر جبل عامل فرمان راند».

چون اخبار ابوذر به استماع معاويه رسيد، او را به سوي دمشق آورد و تحت نظر نگه داشت و در نامه‏اي از عثمان كسب تكليف كرد. او در نامه‏اي براي عثمان نوشت:

«هر صبح و شام مردم بسياري دور ابوذر را مي‏گيرند و وي براي آنان سخنراني مي‏كند. اگر به مردم اين سامان نيازي داري، او را نزد خود فرا خوان، خوف آن دارم كه اهالي جبل عامل را بر ضد تو بسيج كند و آنان را از گرايش به تو برگرداند».

وقتي نامه معاويه به عثمان رسيد، در پاسخ او نوشت:

«ابوذر را شتر بد راه با جهاز بدون روپوش سوار كن و آن شتر را به مردي بدخو بسپار تا شب و روز آن را براند به حدي كه خواب بر او غالب گردد».

معاويه هم وقتي نامه عثمان را دريافت كرد، ابوذر را طلبيد و نامه خليفه را برايش خواند و از او خواست بدون فوت وقت منطقه را ترك كند. پس از اخطار معاويه، ابوذر عازم حركت به سوي مدينه شد.

مردم جبل عامل و حتي سوريه كه به‏طور شگفتي به ابوذر دل بسته بودند و از بيانات دلنشين او محظوظ گشته بودند، از اين وضع ناراحت شدند و به ابوذر گفتند: چرا مي‏خواهي از نزد ما بروي و ما را از فيض محضرت محروم سازي؟، ابوذر پاسخ داد: نه آمدنم به اختيار خودم بود نه رفتنم!. چون اهالي از حركت صحابي بااخلاص پيامبر مطلع شدند، گروه گروه به عنوان بدرقه دنبالش به راه افتادند تا به «دير مُرّان» رسيدند، در اين محل ابوذر براي نماز آماده شد، بدرقه‏كنندگان كه تعدادشان بسيار بود، به ابوذر اقتدا كردند و نماز را با او اقامه نمودند. پس از نماز ابوذر به عنوان خداحافظي برخاست و از اين فرصت بهره گرفت و براي بيداري مردم سخنراني گرم و آتشيني كرد و خاطرنشان ساخت:

«اي مردم. من همواره شما را به آنچه كه موجب سعادتتان است، سفارش كرده‏ام، هيچگاه در صدد ايجاد تفرقه، اخلالگري و خرابكاري نبوده‏ام. خدا را حمد كنيد و گواهي مي‏دهم كه قيامت حق است و محمد بنده و فرستاده پروردگار است و به آنچه از طرف خدا آمده، اقرار مي‏كنم. اي مردم رهبران خود را با چيزي كه موجب خشم خداست، خشنود نكنيد. اگر در دين بدعتي نهادند و حكمي را عوض كردند از آنان دوري كنيد، عيبشان را بر شماريد كه هرچه شما را شكنجه كنند و از زندگي در ميان مردم محروم سازند و از شهر بيرونتان كنند، از تفرقه بپرهيزيد. آنگاه حاضران يكصدا گفتند رحمت خدا بر تو باد اي ابوذر و اي ياور رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله اگر اجازه دهي از رفتن شما جلوگيري مي‏كنيم. او نپذيرفت و گفت: برگرديد خدا به شما جزاي خير دهد، من در اين برنامه صبر پيشه مي‏كنم. ابوذر را با همان حالتي كه عثمان تأكيد كرده بود، به مدينه بردند كه بر اثر آن گوشت رانهايش فرو ريخت»7.

آنجناب وضع رقّت‏انگيزي داشت كه هر دل سختي را به لرزه در مي‏آورد!، و پس از ورود به مدينه توسط عثمان به ربذه تبعيد گرديد8.


1. گيتاشناسي كشورها، محمود محجوب - فرامرز ياوري، ص282.

2. كليات خاورميانه، ص178.

3) سرزمين و مردم سوريه، پُل كوپلند، ترجمه فريبرز مجيدي، ص 73 - 74.

4. مجله پيام انقلاب، ش169، ص37.

5. سرزمين و مردم سوريه، ص78 - 79.

6. نك: مجالس المؤمنين، قاضي نورالله شوشتري، ج 1، ص 217 به بعد - تنقيح المقال، علامه ممقاني، ص 200 به بعد. تاريخ يعقوبي، ج2، ص 140 - الغدير، علامه اميني، ج8، ص 292 - 300 و نيز مراجعه كنيد به كتاب ابوذر الغفاري، علامه سيد محسن امين جبل عاملي.

7) بنگريد به بحارالأنوار، علامه مجلسي، ج22، باب كيفيت اسلام ابي‏ذر، ص 400 به بعد - حيات‏القلوب، همان، مؤلف، ج2، ص 926 - ابوذر غفاري، سيد محسن امين، ص 45 - 55.

8. ربذه در يك فرسخي مدينه و بر سر راه مكه و مدينه واقع شده است كه در سال 319 هـ ق ويران گرديد(معجم‏البلدان، ياقوت حموي، ج4، ص 222).

/ 1