خاطرات شهید بهشتی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاطرات شهید بهشتی - نسخه متنی

علی دوانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خاطراتي در محضر استاد شهيد بهشتي

دو سه سال آخر بود كه بهشتي به مدرسه منتظريه آمد و برنامه مفصل و جامع خود را براي تحقيق در زمينه فلسفه و معارف قرآن ارائه كرد از مسائل مورد تاكيد او اين بود كه شما بايد ده ساعت در روز بقيد هر ساعت 60 دقيقه كامل كار بكنيد ما كه ده ساعت را غير عملي مي‌خوانديم او را بر آشفت و با لحن بلندي فرياد كشيد كه چگونه خود را مسئول نجات اين مردم رنجديده و غم ديده مي‌دانيد و معتقديد كه اسلام مي‌تواند ناجي اين قوم باشد و حاضر نيستند از عمر جوان و نشاط جواني خويش بهره ببريد ، ده ساعت كار كه چيزي نيست ، منظم شويد بيش از ده ساعت مي توانيد كار كنيد

تابستان‌ها را محصلين مدرسه براي شركت در كلاس زبان انگليسي به مشهد مي‌رفتند ، بخاطر فرصت فراوان و ارتباط با مسائل جاري و متاثر از جو خاص آن زمان بحثي سخت بين دو گروه مدرسه از گروههاي بالا در گرفت كه گوشه‌اي از آن به دكتر شريعتي مرتبط مي‌شد درست دو طرز تفكر وجود داشت ، جمعي دكتر را تكفير مي‌كردند و جمعي به حمايت او سخن مي‌راندند و البته بسياري مسائل ديگر خصلتي و غير خصلتي دخالت در امر داشت

اين بحثها مي‌رفت كه جمع متحد ما را بتفرقه بكشاند مظلوم شهيد به محض اطلاع راهي مشهد شده ما را به شركت در يك مجلس دعوت كرد نمي‌دانم مجموعه آن بحثها دعواها و رهنمودهاي استاد شهيد باقي مانده است يا نه اما بسيار پربار و مفيد بود آيه الله جنتي و شهيد قدوسي نيز در آن جمع شركت مي‌كردند بهشتي به برادراني كه چوب تكفير بدست گرفته بودند نخست هشدار داد و دكتر شريعتي را عنصري دوستدار خلق و علاقمند به رشد اجتماعي و اخلاقي و هنرمند در گفتگو با نسل تحصيل كرده و خالص در راه خود معرفي كرد شايد دو جلسه چند ساعته از دكتر دفاع مي‌كرد و اتهامات كفر و عدم قبول وحي و خدا و امامت را عليه دكتر نمي‌پذيرفت در همين حال به برادراني كه شيفته و كشته شريعتي تاخت و تاز مي‌كردند مي‌فرمود متوجه باشيد كه راه افراط نرويد ، كتابها را دقيقا بخوانيد و صادقانه اگر اشتباهي مي‌يابيد آنرا نقد كنيد پس از اتمام اين جلسه بديدار برادرش خامنه‌اي مي‌رفت من و دو نفر ديگر از برادران همراه استاد بوديم برادري كه روح تند و آتشين داشت از او پرسيد در تعطيلات چه كتابي بخوانم ؟ در پاسخ ، كتاب جهاد النفس مبارزه با نفس را از جلد يازده و مسائل الشيعه توصيه كرد در حاليكه به برادران ديگري كه روح انقلابي كمتري داشتند و بمسائل اخلاقي بيشتر مي‌پرداختند كتاب جهاد با دشمن و مسائل را تاكيد مي‌نمود

در دادستاني كه بوديم روزي براي كسب تكليف و در جريان گذاردن استاد شهيد به خبرگان رفتم پيامي از طرف آيه الله قدوسي داشتم از فرصت استفاده كرده تصميم گرفتم بسياري مسائل ديگر را كه قلب من و يا برادران را مي‌فشرد با ايشان در ميان بگذارم بهشتي به دنبال اداره جلسات صبح و عصر خبرگان در گوشه‌اي به تنهائي نماز مي‌خواند و خسته بنظر مي‌رسيد ، آيه الله منتظري مشغول وضو گرفتن بود و بني صدر متكبرانه و مغرور بر مبلي لميده بود و ده بيست نفر دختر جوان گردش را گرفته بودند و مشغول بحثهاي علمي و انقلابي ، باقتضاي جواني ، با شدت وحدت مسائل دل خود را گفتم اظهار نگراني كردم و در حاليكه بهشتي خسته را در آن گوشه گير اندخته بودم گاه بلند صحبت مي‌كرد ، بهشتي موقر و متين با لبخند مليح ساكت بود و مرا مي‌نگريست تندي من و سكوت او لحظاتي ادامه يافت احساس خاصي در من بوجود آمده خجل شدم قبل از اينكه به پاسخ بپردازد از جاي بلند شد خود رانزديك من كشانيد بوسه‌اي بر پيشاني من زد و گفت از اينهمه شور و احساس لذت مي‌برم بوسه پر از محبت او روح آتشين مرا آرام كرد و عرق شرم را بر پيشاني من نشانيد و گفت ‌برادر چه باك ! انقلاب نگراني دارد خستگي دارد ، فشار مي‌آورد ، خطر مي‌آورد و با اينهمه سوز و گداز و جوان و علاقمند نابسامانيها را سامان مي‌بخشيم شما جوانان براي چه هستيد بايد اينكارها را انجام بدهيد ، ما نيز آنچه در توان داريم را انجام مي‌دهيم بقيه صحبت قرار شد در بين راه صورت گيرد عقب ماشين نشستم و استاد وسط در كنار من و فرد ديگري كه ظاهرا از منسوبين نزديك استاد كه گويا پسر عموي ايشان بود كاري داشت كه فقط براي انجام آن و توصيه آقاي بهشتي به تهران آمده بود توقع كمك از آقاي بهشتي در لحنش بسيار ديده مي‌شد و مي‌گفت كه يك جمله اگر بنويسيد حق ما را بما مي‌دهند و جمعي از نگراني بيرون مي‌آيند دكتر در حاليكه از يك‌يك افراد خانواده و منسوبين اصفهان مي‌پرسيد گفت اميدوارم حق شما باز ستانده شود ولي از آنروز كه امام مرا براي شوراي انقلاب ماموريت دادند با خدا عهدي كرده‌ام كه شما باعث نشويد آن عهد را بشكنم با خداوند پيمان بستم كه هيچ گاه بعنوان يك مسئول و مقام جمهوري اسلامي سخني مبني بر توصيه و يا نوشته‌اي بدين منظور نگفته و ننويسم حتي اگر به حقانيت مورد مومن باشم نوشتن اين نامه حتي براي شما مورد علاقه من پيمان شكني است و روح و دل مرا متزلزل مي سازد ، ارزش انسان بعهد و پيمانش هست ، به اراده و تصميمش ، انتخابات مجلس نزديك بود و بازار كانديد و نامزد شدن شايع ، بسياري از دوستان و خاصه شهيد رشيد محمد منتظري قائم كه سالهاي سال افتخار مصاحب و برادري او را داشتم در اولين ديدار با او پس از انقلاب ، مصر بود كه من نيز نامزد نمايندگي دامغان شوم اصرار او و برادران ديگر ذهن مرا به مسئله مشغول كرد و در اين انديشه بديدار استاد در شوراي انقلاب رفتم آنروزها دبيري شورا بعهده او بود و به شورا و دولت و حزب و سازمان قضائي كشور خط مي‌داد چرا من شاگرد مورد محبت و لطف پدرانه و استادانه او از مشاوره با او در اين امر مهم بايد باز مي‌ماندم ؟ ساعت 5 بعداز ظهر بود و استاد ساعتها كار كرده بود اما در برخورد با ما نشاط و حوصله هميشگي را بكار مي‌برد ابتدا از حساسيت دادستاني انقلاب و دادگاههاي انقلاب سخن به ميان آورد مي‌گفت در برخورد با زندانيان شيوه اسلام بايد رعايت شود قانون اساسي مراعات گردد ، شتابزدگي در كار ما را از مرز عدالت بيرون مي‌برد و سازمان دهي در تشكيلات دادستاني ضروري است ، سپس از فحشها و تهمتهاي سرازير شده باو سخن گفته شد آرزو مي‌كرد كه خداوند اين تحمل و پايمردي را در برابر تهاجمات نامردانه ، از اول بپذيرد و در برابر حوادث ياريش بنمايد و ضمنا ميگفت شما هم اگر توانستيد و زمينه بود آنچه را از من مي‌دانيد بگوئيد مظلوميت در اينجا از چهره زيباي دكتر مي‌باريد

در پايان بمن خطاب كرد و گفت اگر شما به مجلس برويد و از نيروهاي اسلام و انقلاب اسلامي حمايت نكنيد چه بسا ديگراني كه تعهد باسلام ندارند مجلس را پر كنند در جمهوري اسلامي نبايد براي پذيرش مسئوليت ناز كرد برادر اين وظيفه است ، واجب است و من همه مسئوليتهايم را بعنوان وظيفه ، پذيرفته‌ام

/ 4