آثار و نتايج روابط علما با دربار صفوي - بررسی فقهی مسأله همکاری با حکام و سلاطین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی فقهی مسأله همکاری با حکام و سلاطین - نسخه متنی

علی اکبر حسنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بررسي فقهي مسأله‏ي همكاري با حكّام و سلاطين

دكتر علي اكبر حسني

علما و فقهاي شيعه، با نفوذ خود در دربار صفوي، هم شاه و درباريان را مهار مي‏كردند و هم باعث ترويج تشيّع و مكتب مظلوم اهل بيت عليهم‏السلام مي‏شدند و آن را از خفا، سركوبي و انزوا نجات مي‏دادند.

خلافت پيامبر و امام معصوم همانند رياست جمهوري يا سلطنت موروثي معمولي نيست، بلكه امريست الهي. شيعه به خلافت پيامبر و نصب الهي او معتقد است و انتخاب خليفه و امام معصوم و عادل را از طرف خدا و رسول او مي‏داند و با هر حاكم و خليفه‏ي ناحق و خلاف اين عقيده، مخالفت كرده و همه‏ي آنان را طرد مي‏كند. شيعه در طي تاريخ طبق دستور قرآن: «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ»، هيچ‏گونه همكاري با خلفا و حكام جور نداشت مگر در مواردي كه مجاز بود؛ مثل مصلحت، ضرورت يا تقيه.

فقهاي شيعه عموما همكاري با سلطان عادل، حكومت امام معصوم و يا وليّ فقيه و مجتهد جامع شرايط يا حاكم منصوب از جانب او را واجب دانسته‏اند.

براي نمونه، نظريه‏ي شيخ طوسي، ابوجعفر شيخ‏الطائفه را نقل مي‏كنيم:

«پذيرش ولايت از طرف سلطان عادل كه امر به معروف و نهي از منكر نموده و هر چيزي را در جاي خودش مي‏گذارد، جايز و بجا است و گاهي ممكن است به حدّ وجوب نيز برسد... و اگر بداند يا احتمال قوي دهد كه در صورت همكاري با سلطان جائر اقامه‏ي امر به معروف و نهي از منكر و حدود الهي ممكن است، و خمس و زكات را در راه پيوند برادران مؤمن مصرف مي‏كند و خللي در امر واجب نمي‏شود و مرتكب كار زشتي نمي‏گردد، مستحب است كه خود را براي پذيرش ولايت از طرف آنان عرضه كند، و در غير اين صورت جايز نيست. سلطان جائر اگر پيشنهاد همكاري بدهد كه متضمن پاره‏اي از ضررها باشد ولي ضرر مالي و جاني نداشته باشد، نپذيرد و اگر موجب ضرر و خطر مالي و جاني براي خودش و خانواده‏اش يا برخي از مؤمنين باشد، مي‏تواند آن عمل را بپذيرد...».

بنابراين، پذيرش همكاري با سلاطيني كه كاملاً به رنگ اسلامي شيعي جلوه‏گر بودند و عملاً نيز اساس تشيع را ترويج مي‏كردند و با زنده ساختن شعائر ديني، شيعه را مذهب رسمي اعلان كردند، هيچ مانعي شرعي و عرفي ندارد. به ويژه اگر اين امر به خاطر مصلحت و ضرورت يا به عنوان يك هدف شرعي واجب ديني باشد. پس كوبيدن علماي شيعه در عصر صفوي و عيب گرفتن بر آنان در اين رابطه روا نيست. يكي از نويسندگان پس از تحليلي از عقيده‏ي شيعه به حكومت عدل‏گستر حضرت مهدي(عج) و طرد هر نوع حكومت جور و ناحق و با تحليل آرمان‏خواهي شيعه مي‏نويسد:

«نظرگاه‏هاي شيعه راجع به جانشيني پيامبر در واقع سياست به‏طور كلي، به شدت آرمان‏خواهانه است... ولي به اين معنا نيست كه تشيّع هرگز با قدرتهايي كه سر كار بوده‏اند، كنار نمي‏آمده است. برعكس، متكلمان شيعه در بهترين بخش از تاريخش، هوشياري سنجيده‏اي در يافتن راه‏هاي علمي و هماهنگي با حكام وقت به خرج داده‏اند تا امنيت و بقاي پيروان خود را تضمين كنند. ولي آنچه مصلحت‏انديشي شيعه را در اين‏گونه موارد، با مصلحت‏انديشي سني متمايز مي‏گرداند، اين است كه اين هماهنگي نشان دادن‏ها، غالبا ماهيت مستعجل و موقت داشته است، هرگز موضع عقيدتي اساسي شيعه را(درباره‏ي عدم مشروعيت دولتهاي دنيوي) تهديد يا تضعيف نمي‏كرده است و همواره در انتظار دولت و حكومت مشروع بودند».

آثار و نتايج روابط علما با دربار صفوي

پيدايش شيعه در ايران ريشه‏اي بس عميق و كهن در صدر اسلام دارد. حكومت «سلمان» در مدائن، هجرت «سعد بن مالك اشعري» به «قم»، و هجرت سادات و علويان و تبعيد شيعيان به ايران(در عصر امويان و حكومت «زياد بن ابيه» بر بصره و كوفه) و فرار «يحيي بن زيد» به شمال ايران و خراسان و بلخ، زمينه‏ي تشيع را در ايران فراهم ساخت.

با هجرت امام رضا عليه‏السلام به طوس و رسميت يافتن مكتب اهل بيت عليهم‏السلام در برابر مكتب خلفا، شيعه از انزواي سياسي و مذهبي درآمد و آگاهي از تشيع در ايران و جهان آن روز در سطح وسيع‏تري صورت پذيرفت. افزون بر آن، دولت‏هاي مختلف در ايران تشيع را در متن حكومت خويش ترويج مي‏كردند؛ مثل علويان گيلان و طبرستان(250 - 316هـ ق) و «مرداويچ» پسر «زيار گيلكي» كه سر سلسله‏ي آنان بود و بر جرجان(گرگان) و دارالمرز گيلان حكمراني مي‏كرد.

به‏طور خلاصه، علماي شيعه در طول هزار سال سلطه‏ي ستم‏گرانه‏ي حاكمان و برخورد با آنها و كسب تجربه در شيوه‏ي برخورد، سه دوره‏ي مهم را در عصر غيبت، آزمايش كرده بودند كه عبارت بود از:

1. دوره‏ي اول برخورد عالمان شيعه با حكومت بغداد در قرن چهارم هجري و برخورد مسالمت‏آميز با حكومت آل بويه كه در رأس اين علما شيخ صدوق، شيخ مفيد، سيد مرتضي، سيد رضي و شيخ طوسي قرار دارند.

2. برخورد علماي شيعه با مغول(ايلخانان مغول و تيمور و ...) كه از علماي طراز اول اين دوره: «خواجه نصير طوسي»، «محقق حلّي»، «علامه‏ي حلّي» و «سيد بن طاووس» هستند.

3. برخورد علماي شيعه با سلاطين صفويه است كه در رأس آنها «محقق كركي»، «ميرداماد»، «شيخ بهائي» و پدرش، «شيخ حرّ عاملي» و «علامه‏ي مجلسي» اوّل و دوم بوده‏اند. و اين برخورد دو قرن و نيم(از قرن 10 - 12هـ ق) ادامه داشته است.

اين علما با نفوذ خود در دربار صفوي، باعث ترويج عقيده‏ي شيعه و مكتب مظلوم اهل بيت عليهم‏السلام مي‏شدند و با رسميت بخشيدن به آن در سراسر كشور عزت و شوكتي را در جهان به آن مي‏بخشيدند و آن را از خفا، سركوبي، تعقيب و قتل و كشتار، نجات مي‏دادند، بلكه شاه و درباريان را نيز مهار مي‏كردند و جلوي ترك‏تازي آنان را مي‏گرفتند و شاه نيز با پذيرش قيادت مجتهدان، خود را محدود مي‏ساخت، و اين خود كار بسيار بزرگي بود.

به عنوان مثال، نمونه‏هاي زير را بنگريد:

در سفرنامه‏ي «شاردن»(CHARDIN) سيّاح فرانسوي و نيز در سفرنامه تاورنيه(Tavrnier) چنين آمده است:

«چون در مورد خراج و ماليات‏ها شبهه‏اي از نظر شرعي وجود داشت، شاه براي آن كه نان حلال بخورد كاروان‏سرايي در شهر ساخت و مغازه‏هاي آن را به قيمت ارزاني در اختيار برخي از تجار قرار داد، به نحوي كه مطمئن شود هيچ ظلمي صورت نگرفته است تا نان حلال بخورد».

هم‏چنين، در بلاد ديگر نيز از اين نوع درآمدها داشتند كه از آنها به عنوان «الحلاليات» ياد مي‏شد و برخي از علما از طرف آنان(در نحوه‏ي اجاره دادن و اخذ اجاره‏بها نظارت يا وكالت داشتند.

«شاردن» باز مي‏نويسد:

«خليفه كه خود از فقيهان بود( واعتماد الدوله‏ي شاه عباس اول، و مدتي هم اعتمادالدوله‏ي شاه عباس دوم بود)، شاه را در جلوگيري از فساد و منكرات.. تحريك و تشويق مي‏نمود... چون شرب مسكرات را علّة‏العلل اين حركات زشت و شنيع مي‏پنداشت، فروش شراب را سخت قدغن فرمود و براي مرتكبين، مجازات بسيار هولناكي قائل شد».

و نيز مي‏خوانيم:

«برخي از رندها، زماني، شبانگاه از شاه عباس فرماني را گرفتند كه به حكم آن، بتوانند خوبرويان را در قهوه‏خانه‏ها به كار گيرند و استخدام كنند! چنين حكمي را هم گرفتند و آن حكم را نزد خليفه‏ي سلطان؛ كه وزير و از فقها بود، بردند و او نيز به احترام امضاي سلطان، آن را امضا كرد ولي بعدا شاه را از حيله‏ي آنان آگاه كرد و مانع از اجراي آن شد».

وي مي‏افزايد:

«خليفه‏ي سلطان، صدر اعظم شاه عباس ثاني... را به از بين بردن اين‏گونه اعمال شنيع وادار كرد و شاه پذيرفت و از آن ايام به بعد چنين چيزي در قهوه‏خانه‏ها مشاهده نشده است».

فرمان شاه سلطان حسين صفوي در باب ممنوع شدن شرب مسكرات و مواد مخدر و قمار و عادات زشت ديگر روي سنگ مرمري به طول يك متر و عرض شصت سانتي متر در ديوار مسجد جامع شهر لاهيجان نصب است. اين مسجد بنايي قديمي است و در حكومت‏هاي پيشين، «سيد علي كيا» حاكم شيعي از سادات‏كيا در آن نماز مي‏خواند.

كنترل حكّام توسّط علماي شيعه

احترام و اهميت شاهان صفوي به علماي شيعه به هر علتي كه باشد، اثري شگرف در ترويج تشيّع راستين داشته است.

«كمپفر» آلماني درباره‏ي موقعيت و قدرت مجتهد مي‏نويسد:

«شگفت آن كه متألّهين و عاملين به كتاب نيز در اعتقاد به مجتهد با مردم ساده‏دل شريك‏اند و مي‏پندارند كه طبق آيين خداوند، پيشوايي روحاني مردم و قيادت مسلمين بر عهده‏ي مجتهد گذاشته شده است درحالي كه فرمانروا تنها وظيفه دارد به حفظ و اجراي نظرات وي همّت گمارد، بر حسب آنچه گفته شد، مجتهد نسبت به صلح و جنگ نيز تصميم مي‏گيرد و بدون صلاحديد وي هيچ كار مهمي كه در زمينه‏ي حكومت بر مؤمنين باشد، صورت نمي‏گيرد».

وي در جاي ديگر به عنوان اين كه نفوذ مجتهدان، شاه را محدود مي‏كرد و براي شاه دشوار و شاقّ بود، مي‏نويسد:

«احترامي كه شاه صفوي به مجتهد مي‏گذارد، مي‏توان گفت كه قسمت زيادي از آن تصنّعي بوده است. در اين كار شاه پرواي مردم را مي‏كند، زيرا پيروي مردم از مجتهد تا بدان پايه است كه شاه صلاح نمي‏داند به يكي از اصول غير قابل تخطّي دين تجاوز كند يا در كار مملكت‏داري به كاري دست بزند كه مجتهد ناگزير باشد آن را خلاف ديانت اعلام كند».

«سرجان ملكم» ضمن بيان نفوذ علما و فقها در ميان مردم و نزد شاه در عصر صفوي مي‏نويسد:

«در زمان شاه سلطان حسين صفوي منقول است كه جميع امور در محكمه‏ي شرع مي‏گذشت و محكمه‏ي شرع در دست فقها و علما بوده است.

نويسنده‏ي انگليسي، «راجر سيوري» كارمند وزارت خارجه‏ي بريتانيا مي‏نويسد:

«يكي از مهم‏ترين ويژگي‏هاي دوره‏ي عباس دوم و شاهان بعد از او اين است كه طبقات روحاني به‏طور روزافزوني خود را از كنترل سياستي كه بر آنان اِعمال مي‏شد، آزاد مي‏كردند و در نتيجه همچون يك كل، نفوذ روزافزون‏تري مي‏يافتند. علماي قدرتمندي ظاهر شدند كه يك نمونه از آن‏ها محمد باقر مجلسي است. او سال 1096هـ ق. 1687ميلادي) تصدّي مقام شيخ‏الإسلامي را بر عهده داشت و بعد از به سلطنت رسيدن شاه سلطان حسين (1106هـق/1696م) به مقام جديد ملاّباشي منصوب شد و تا هنگام مرگ(1110هـ ق/ 1699م) در اين مقام باقي ماند...».

وي مي‏افزايد:

«در دوره‏ي زوال صفوي كار جدي در رشته‏ي الهيات شيعي و قضاء آغاز شد كه به صورت گردآوري و مقابله‏ي احاديث شيعي، شرح‏نويسي بر كتب اربعه‏ي حديث شيعه و نظاير آن بود، و در اواخر دوره‏ي صفوي مكتب تشيّع اثني عشري رفته رفته مدوّن و به نحو سازش‏پذيرتري، سنّت‏گرا مي‏شد و بالطبع بر ريشه‏كني زندقه تأكيد بيشتري مي‏شد. طي اين دوره بدعت‏گذاران به ويژه صوفيان در رنج و آزار بيشتري بودند».

در جاي ديگر مي‏گويد:

«اما زوال سريع مقام صوفيان بعد از به سلطنت رسيدن عباس اول بود، و شاه عباس به صوفيان ظنين بود! پس از مرگ شاه عباس اول مقام و منزلت صوفيان، همچنان در حال زوال بود.... محمد باقر مجلسي از مجتهدان آن دوره، تصوّف را به عنوان «اين شجره‏ي خبيثه‏ي زقّوميه» مذمّت مي‏كرد...».

«و او در تأليفات پرحجمش به بنياني‏ترين اصول تصوّف حمله نمود و آن را بدعت و خارج از اسلام معرفي كرد».

وي مي‏افزايد:

«در اين دوره علما تمايل به تجديد و اعاده‏ي هويّت خويش مبني بر عدم همبستگي به نهاد سياسي كشور را داشتند و در طي سلطنت دو تن از پادشاهان كه مدت 56 سال سلطنت كردند، علما را در اوج قدرتشان مي‏بينيم. طي اين دوره مجتهدان استقلال خود را از شاه كاملاً تثبيت كردند و حق ويژه‏ي شاه را مبني بر نيابت امام دوازدهم بازپس گرفتند و بدين‏سان در كشوري شيعه مذهب تنها منبع بر حق قدرت، محسوب مي‏شدند. نبايد تصور كرد كه حتي فرمانرواي قدرتمندي چون عباس اول هم قادر بوده است، علما را به كلي مهار كند».

نويسنده‏ي مزبور سپس داستان نقل شده از «قصص العلما» را توسط «براون»، ساختگي مي‏داند و اضافه مي‏كند:

«مجتهدان از دعوي روزافزون عدم وابستگي به شاه، رفته رفته به جايي رسيدند كه در واقع شاه را كنترل مي‏كردند. به گفته‏ي «بناني» به نظر بعضي منابع گروهي، مجتهد بالاي سر شاه حكومت مستقيم مذهبي برقرار كرده بودند».

«ادوارد پولاك» در سفرنامه‏اش مي‏نويسد:

«ملاّها در بين محرومين و فرودستان، طرفداران بسيار دارند. دولتيان از ملاّها مي‏ترسند، زيرا مي‏توانستند قيام برپا كنند! به هر روي اين را نمي‏توان منكر شد كه ترس از آنها وسيله است كه استبداد و ظلم و زورگويان را تا اندازه‏اي محدود و تعديل مي‏كند».

/ 1