نهضت حسينى در شاعرانه هاى علماى دين از قاجار تا انقلاب اسلامى
غلامرضا جلالىقيام جاودان امام حسين(ع) سرچشمه دگرگونيهاى شگرفى در زمينه ادبيات اسلامى در حوزه هاى ادب عربى فارسى تركى و اردو شده است.1
از آن ميان رشد شكوفايى و بالندگى و غناى ادب فارسى در بخش مرثيه سرايى وامدار اثرگذارى فرهنگ عاشوراست. تاريخ ادبيات نشان گر اين نكته است كه هر چقدر ما از تاريخ اين رويداد دردناك دور مى شويم توجه شاعران و اهل ادب به اين واقعه افزون تر مى شود و سوگ سروده ها در رساى امام سالكان راه خدا يعنى حسين بن على(ع) افزايش مى يابد تا جايى كه امروزه مرثيه سرايى به عنوان يكى از گونه هاى شعر فارسى درآمده است. در اين منظومه ها شاعران نامدار به زيباييها و نيكوييهاى اخلاقى امام حسين(ع) و ياران او و رويداد جانگزاى كربلا پرداخته و خواننده و شنونده را در اندوهى ژرف فرو مى برند.پيشينه سرودن مرثيه هاى به رشته كشيده شده در سوگ شهيدان كربلا در
ادب عرب به زمان اين رويداد سوگناك; يعنى سال 61هجرى برمى گردد. شايد بشير بن جذلم نخستين شاعرى است كه به دستور امام سجاد(ع) مرثيه سرود و پس از وى كميت بن زيد اسدى (ش:126ق) سيد اسماعيل حميرى (105ـ173هـ) دعبل غزاعى (148ـ246هـ) و سيد رضى (359ـ406هـ) مرثيه سرايى كرده اند. اينان عاشورا و كربلا را دستمايه افشاگريهاى سياسى و فرياد ضد ستم قرار دادند و به عاشورا با ديد عدالت خواهى مبارزه با بيداد و خيزش حماسى نگريستند. همزمان با سراييدن مرثيه ها سوگنامه هايى نيز در بيان حماسى اين رويداد غم انگيز نگاشته شد و روايت گران نخستين اين سوگ بزرگ افزون بر خاندان امام حسين(ع) و بازماندگان كربلا كسانى چون ضحاك بن عبدالله بن قيس مشرقى2 و عقبة بن سمعان كه پا به پاى حماسه پرشور كربلا نقش آفرينى داشتند ولى شهادت بهره شان نشد و نيز رويارويان امام و همراهان دشمن كه پس از شهادت امام حسين(ع) به بيان ديده ها و شنيده هاى خود پرداختند; از جمله: حُمَيد بن مسلم اَزدى به نسلهاى پسين راه يافت و سپسها در زمان امام صادق(ع) دو نفر از شاگردان ايشان: لوط بن يحيى معروف به ابى مخنف و هشام بن محمد معروف به كلبى در كتابهاى جداگانه اى با نام: مقتل الحسين گردآورى شد. و تاريخ نويسانى چون طبرى ابن اثير ابوالفرج اصفهانى مسكويه رازى ابوحنيفه دينورى شيخ مفيد و بلاذرى از مقتل ابومخنف روايت كرده اند.در سده ششم هجرى ابوالمؤيد خوارزمى (م:568هـ) در مقتل كتابى نگاشت كه به مقتل خوارزمى نامبردار شد و مورد اعتماد و وثوق بسيارى از عالمان شيعه و سنى قرار گرفت. و مناقب آل ابى طالب نوشته ابى جعفر رشيدالدين محمد بن على بن شهرآشوب (م:558هـ) نيز از كتابهاى مورد اعتماد اين قرن است
على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس (م:664هـ) در سده هفتم كتابى را در مقتل فراهم آورد.مقتل نويسى در سده هاى بعد با پشتكارى و تلاش كسانى چون نجم الدين جعفر بن محمد حلى (م:849هـ) و ديگران دنبال شد.با سپرى شدن دوران شورها و خيزشهاى انقلابى و سياسى شيعه كم كم حالتهاى واكنشى و برداشتهاى بازدارنده و شعرگرايانه از نهضت حسينى به ميان شيعيان راه يافت و ادبيات شعرى و سوگنامه نويسى و نيز تعزيه پردازى را كه داراى نگاه پويا پر شور و نشور بودند به نگاه غير پويا دگر كرد.نهضت عاشورا و شرح غمها و سوگهاى آن از سده نخستين هجرى به ادبيات فارسى راه يافت و در آستانه پديدارى حكومت ايرانى ديالمه به جز شعر مراسم عزادارى نيز رواج داشت. هرچند ما در سروده هاى شاعران فارسى زبان پيش از سده هشتم هجرى نمونه هاى زيادى از مرثيه سرايى را در اختيار نداريم ولى اين اندازه مى دانيم كه جمال الدين عبدالرزاق اصفهانى (م:558هـ) در قصيده معروف لغراب3 به حماسه عاشورا اشاره كرده است و شيخ مصلح الدين سعدى شيرازى (600 ـ691هـ) با بزرگداشت خون پاك شهيدان كربلا سروده است:
ييارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
دل هاى خسته را به كرم مرهمى فرصت
اى نام اعظمت در گنجينه ى شفا4
ييارب به خون پاك شهيدان كربلا
اى نام اعظمت در گنجينه ى شفا4
اى نام اعظمت در گنجينه ى شفا4
به جز يادشدگان در شعر سلمان ساوجى (م:778هـ) خواجوى كرمانى (689 ـ753هـ) و سعيد هروى (م:741هـ) نيز به سوگنامه هايى درباره امام حسين(ع) برمى خوريم.در سده هشتم و نهم ادبيات انقلابى شيعه به زبان فارسى زنده و بالنده شد و ملاحسين واعظ كاشفى(م:910هـ) كتاب مشهور روضةالشهدا را دراين دوره نگاشت و انتشار اين كتاب با رسميت يافتن تشيع در زمان شاه اسماعيل صفوى همزمان بود و خواندن آن در مجالس بزرگداشت ياد و نام حسين(ع) و ياران در محرم رايج گرديد و مجلس روضه خوانى نام خود را از همين كتاب گرفت. فخرالدين على بن حسين فرزند واعظ كاشفى نيز اهل شعر و مرثيه خوانى بود و شرح ماجراى جانسوز كربلا را به نظم درآورد.پس از استوارى اورنگ صفويان (م:907ـ 1148هـ.ق) با توجه به علاقه و دلبستگى شاهان صفوى بويژه شاه طهماسب و شاه عباس اول به مرثيه سرايى و بزرگداشت امام حسين(ع) بازار منقبت گويى و مرثيه خوانى رواج و گرمى تمام يافت و با ظهور مولانا شمس الشعرا محتشم كاشانى (م:905ـ996هـ) فرزند خواجه ميراحمد به اوج خود رسيد. وى با سرودن تركيب بند مشهور خود به عنوان معروف ترين مرثيه سراى ادب فارسى شناخته شد. يكى از دليلهاى توفيق محتشم حماسى بودن شعرها و مرثيه هاى اوست. او برخلاف ديگر مرثيه سرايان از بهره گيرى از واژه هاى حاكى از عجز زارى و التماس پرهيز كرده است.برخلاف اندك سوگنامه هاى اين دوره چون دوازده بند محتشم كه داراى درونمايه عرفانى و حماسى است دوره صفويه به دليل گذار جامعه ايران از نهضت به نظام و از انقلاب به استقرار حالتهاى حماسى ادبيات عاشورايى فروكش كرد و عاشورا در ادبيات فارسى حالت حماسى خود را از دست داد و
اين جريان حتى به ادبيات شمارى از بزرگان حوزه نيز كه ما امروزه به ديوانها و دفترهاى شعرى آنان دسترسى داريم راه يافت. شايد همين صورت گرايى و شعار زدگى سبب شد تا بسيارى از بزرگان حوزه از جمله ميرداماد و شاگردش ملاصدرا و شاگردان او: ملامحسن فيض كاشانى و بهاءالدين محمد عاملى (شيخ بهايى) برخلاف ذوق شعرى و داشتن ديوان و دفترهاى شعرى به مرثيه سرايى و نوحه گرى نپرداختند. آنان با قشرگرايى و دروغ پردازى بسيارى از مداحان عصر صفوى ناسازگارى داشتند و از بستن پيرايه هاى دروغين به رويداد عاشورا و از گزافه گويى و حركتهاى ناشايست مى پرهيختند و مى پرهيزاندند و فهم و عمل به پيامهاى حيات آفرين عدالت خواهانه و بيدارگرانه و جهل ستيزانه ى امام حسين(ع) و ياران او را بايسته تر مى دانستند. و آنان به همين دليل كوشش داشتند تا از اسلام عاميانه فاصله بگيرند.در ميان چهره هاى بلند پايه روحانى عصر صفوى تنها كسى كه به شرح مرثيه سروده ملا عبدالرزاق حسين لاهيجى(م:1072هـ) متخلص به فياض است. وى از حكيمان و متكلمان بزرگ قرن يازدهم هجرى داماد و شاگرد ملاصدرا و استادِ قاضى سعيد قمى است.لاهيجى از ارادت مندان ناب خاندان پاك پيامبر(ص) بود و بيش از همه اين بزرگواران به امير مؤمنان على(ع) عشق مى ورزيد.او بيش تر در ستايش امامان قصيده سروده است و تركيب بندى در چهارده بند در سوگ سالار شهيدان امام حسين(ع) و ساقى نامه اى در مدح ساقى كوثر سروده است.در مناقب امام حسين مى سرايد:
زمانه كيست كه با او در افتدى به گزاف؟
خلافش ار گذرد آفتاب را به ضمير
چو داغ لاله سيه رو نشيند اندر خون6
سپهر كيست كه با او درآيدى به فسون؟
چو داغ لاله سيه رو نشيند اندر خون6
چو داغ لاله سيه رو نشيند اندر خون6
بى اهتمام حضرت او اهل بيت شرع
چون شرع در زمانه ى ما مانده بى پناه7
چون شرع در زمانه ى ما مانده بى پناه7
چون شرع در زمانه ى ما مانده بى پناه7
الف. نگاه عارفانه:
ما در ميان دانايان رموز دين به كسانى برمى خوريم كه گونه رويكرد آنان به نهضت حسينى اثر پذيرفته از يك فهم عرفانى است و بررسى آنان در واقع از داده هاى عرفان نظرى بهره گرفته است. از آن ميان ما مى توانيم به نام نيّر تبريزى اشاره كنيم:ميرزا محمدتقى متخلص به نيّر (1247ـ1312هـ.ق) فرزند ملا محمد ومامقانى الاصل بود. در نجف به تحصيل پرداخت. او آتشكده نيّر را به تاريخ منظوم نهضت امام حسين(ع) اختصاص داده است. شيوه ايشان روايت گرى دردها اندوه ها و بلاها و بسنده كردن به تاريخ ظاهرى كربلا نيست. ايشان بيش تر به ترسيم و طرب عاشقانه حضرت سلطان عشق اباعبدالله الحسين(ع) و يارانش پرداخته و در بيان ورود امام به كربلا و خطبه شب عاشورا مى سرايد:
چو در آن دشت بلا افكند بار
عاشر ماه محرم شامگاه
يياورانش گرد او گشتند جمع
خواهران شاه نظاره ز پى
رو به ياران كرد و در گفتار شد
بعد تحميد و درود آن شاه راد
اين حسين و اين زمين كربلاست
بوى خون آيد از اين كهسار دشت
باز گردد هر كه خواهد بازگشت
كرد از بيگانگان خالى ديار
شد به منبر باز شاه كم سپاه
راست چون پروانگان بر دور شمع
چون بنات النعش بر گرد جدى
حُقّه ى ياقوت گوهربار شد
گفت ياران مرگ رو بر ما نهاد
سوى تا سو تير باران بلاست
باز گردد هر كه خواهد بازگشت
باز گردد هر كه خواهد بازگشت
كوفيان در نقض آن عهد نخست
شمر دون سرمست صهباى غرور
پور سعد از ذوق رى سرگرم مست
شاه از اقليم هستى شسته دست
سرخوش از پيمانه پيمان سست
شاه دين سرشار ميناى حضور
شاه از اقليم هستى شسته دست
شاه از اقليم هستى شسته دست
او به زيبايى تمام شهادت حر بن يزيد رياحى و حضرت ابوالفضل را به رشته مى كشد.نيّر در بيان رشادت عاشقانه حضرت عباس و بريده شدن دستانش از زبان او مى سرايد:
باز ده اى دست هين دستم به دست
در بساط عشق دست افشان كنيم
جان نثار جلوه جانان كنيم8
تا به هم شوييم دست از هر چه هست
جان نثار جلوه جانان كنيم8
جان نثار جلوه جانان كنيم8
گفت ليلى كاى فدايت جان من
خوش خرامان مى روى آزاد رو
اى خدا قربانى من كن قبول
كاشكى بهر نثار پاى يار
آرى آرى عشق از اين سركش تر است
عشق را همسايه و پيوند نيست
خلوت وصلى كه منزلگاه اوست
اندر آن خلوت نبيند غير دوست9
نازپرور سرو سروستان من
شير من بادا حلالت شاد رو
كن سفيد اين روى من نزد بتول
صد چنين در بودم اندر گنج بار
داند آن كو شور عشقش بر سر است
اهل مال و خانه و فرزند نيست
اندر آن خلوت نبيند غير دوست9
اندر آن خلوت نبيند غير دوست9
جهاد چه امتحان و ابتلايى را از عهده برآمده است. او رويداد كربلا و تاب فزون از توان بشرى حضرت امام حسين(ع) را سبب رسيدن ايشان به بارگاه الهى و ديدار حق مى داند:
جاهلا اشراق وجدانيست اين
ذات بى چون درخور ديدار نيست
رو فروخوان ثَمَّ وجه الله را
ظلمت اسكندر است اين ممكنات
ظلمت امكان چو گردد غرق نور
ليك اين غرق فنا وجدانى است
چون فتيله محوعشق نار شد
نار را آيينه ديدار شد10
منطق الطير سليمانى است اين
وندران فرگاه كس را بار نيست
تا نپويى بى چراغ اين راه را
وجه باقى اندر و آب حيات
وجه باقى بردمداز جيب طور
نى حديث صوفى خرقانى است
نار را آيينه ديدار شد10
نار را آيينه ديدار شد10
ب. نگاه حكيمانه:
در كنار حكماى دوره قاجار كه در ناسازگارى از رويكرد گزافكارانه و عاميانه به پيامهاى سترگ عاشورا و امام سالكان و شهيدان از همدمى با عامه مردم و قشريون پرهيز كردند تنى چند از بزرگان فلاسفه اين دوره كوشيدند تا با نشر رويدادهاى روشن و بى پيرايه محرم گامهايى را در راستاى احياى مكتب سياسى و حركت آفرين و فرهنگ ساز امام حسين(ع) بردارند. اين گامها در هنگامى برداشته مى شد كه شمارى ديگر از بزرگان حوزه كه از نگاه كلامى برخوردار بودند با هدف خرافه زدايى از ساحت مقدس عاشورا به نگارش كتابهايى در تاريخ اين واقعه پرداختند. لؤلؤ مرجان حاجى نورى خصائص الحسين و فوائد المشاهد و ده مجلس شيخ جعفر شوشترى همه در پاسخ به اين نياز نگاشته شده انددر ميان حكماى دوره قاجار ملا محمدعلى با نام شعرى مغنى و نامبردار به حكيم هيدجى (1270ـ1346هـ) از دانشوران بلند پايه زنجان از حكما و عرفاى بنام داراى حاشيه بر شرح منظومه سبزوارى رساله دخانيه و ديوان در بردارنده: دانشنامه غزليات رباعيات و مفردات.در ديوان خود با نگاهى حكيمانه به نهضت عاشورا پرداخته است. نگاه حكيم هيدجى به رويداد جان گداز كربلا افزون بر اين كه حكيمانه است حماسى نيز هست. او در دانشنامه كه به سبك شاهنامه حكيم فردوسى سروده است ضمن ستايش روان آدمى و اشاره به فراز و فرود روح و اقبال و ادبار آن بازگشت و توبه حر بن يزيد رياحى را به عنوان نمونه اى روشن از اين اقبال و ادبار روان آدمى اين چنين وصف مى كند:
خوشا آن كه از خواهش دل گذشت
دل از مهر گيتى به يكبار كند
چو حرِّ جوانمرد همت بلند
ز جان كرد سوى خدا بازگشت
چو حرِّ جوانمرد همت بلند
چو حرِّ جوانمرد همت بلند
بفرمود شه چون فتادش نظر
دو دست خود آن گاه بر سرنهاد
منم حرّ كه شرمنده ام رو سياه
نخستين بدين دشت هنگامه خيز
منم آن كه پيموده راه ستيز
چه كس باشى از خاك بردار سر
بگفتا كه جانم فداى تو باد
به سوى تو شاها كنم چون نگاه
منم آن كه پيموده راه ستيز
منم آن كه پيموده راه ستيز
بفرمود شاهش نوازش كنان
تو اينك فرود آى از رنج راه
بياساى ايزد ببخشد گناه
كه آرى تويى از پذيرفتگان
بياساى ايزد ببخشد گناه
بياساى ايزد ببخشد گناه
چنين داد آواز با كوفيان
همانا شما را به رخ شرم نيست
به دل رحم و در ديده آزرم نيست
كه اى ننگ اسلام و اسلاميان
به دل رحم و در ديده آزرم نيست
به دل رحم و در ديده آزرم نيست
.او تاخت بردن حرّ به سپاه دشمن را چنين به رشته مى كشد:
دوان و دمان رفت سوى سپاه
نكرده به انبوه لشكر نگاه
فكند از سوار و پياده به خا ك
خروشيد كاى قوم ناديده مرد
به ميدان منم ايستاده كنون
كدامين تهى مغز دور از خرد
منم شير دل حرّ جنگ آزماى
در اين دشت چون خيزد امروز گرد
پديدار گردد ز نامرد مرد11
چو شيرى كه تازد به نخجيرگاه
بزد خويشتن را به قلب سپاه
برآورد از جان دشمن هلاك
چگونه است كار شما در نبرد
اگر هست مردى بتازد برون
نبرد مرا آرزو مى برد
كه در رزم من پيل را نيست پاى
پديدار گردد ز نامرد مرد11
پديدار گردد ز نامرد مرد11
تن چاك چاكش ز چنگ سپاه
هنوزش به تن بود از جان رمق
تنى ديد زخمش برون از شمار
نوازش كنان خاك و خونش ز چهر
بگفتا كه اى فخر آزادگان
ترا زان كه ناميده حرّ مام تو
به آزادى از مام خود زاده اى
ترا مى سزد تا بود روزگار
به آزادمردان كنى افتخار12
ربودند و بردند نزديك شاه
نگاهى نمودش امام به حق
نشستش به بالين و بگريست زار
همى پاك مى كرد از روى مهر
به فردوس جاويد بادت روان
نكرده خطا مام در نام تو
به مينو و گيتى تو آزاده اى
به آزادمردان كنى افتخار12
به آزادمردان كنى افتخار12
تو گفتى كه پيل است گرديده مست
به لشكر همى از چپ و راست تاخت
كهن پير و پرخاشجوى و دلير
نديده چون من ديده اى چرخ پير13
نداند سر از پا و پا را ز دست
بسى پشته از كشته خصم ساخت
نديده چون من ديده اى چرخ پير13
نديده چون من ديده اى چرخ پير13
عزيز خدا را نموديد خوار
بگفت اين و از زندگى شست دست
به پيرانه سر داد داد نبرد
در آن روز با تيغ آتش نفس
به دوزخ فرستاد شصت و دو كس14
مخواهيد هرگز شدن رستگار
درآويخت با خصم چون پيل مست
چنين گفت راوى كه آن پيرمرد
به دوزخ فرستاد شصت و دو كس14
به دوزخ فرستاد شصت و دو كس14
به نزد خرد مرد را قدر و ارز
به كيش است در كيش سستى مورز
به كيش است در كيش سستى مورز
به كيش است در كيش سستى مورز
به راهى منه پاى بى راهبر
مبادت كند غول از راه در15
مبادت كند غول از راه در15
مبادت كند غول از راه در15
به پاكان درگاه و پيران راه
ببين آن كه ورزيد با كيش كين
هر آن شه كه در كيش خود بود سخت
ز آيين خود برنگرديد شاه
مگر آن كه شد تخت و تاجش تباه16
مينديش بد خوارى خود مخواه
چه سان كنده شد ريشه اش از زمين
بدو گشت پاينده ديهيم و تخت
مگر آن كه شد تخت و تاجش تباه16
مگر آن كه شد تخت و تاجش تباه16
شهان عجم بود با موبدان
چو آمد دويى اين دو را در ميان
به اسلام و اسلاميان اين ستم
ستمكار باور مكن برد سود
به هركس ستم كرد بر خود نمود17
به هر كار همدست و همداستان
به ملك و به ملت رسيد اين زيان
نمودند اينك چه سود از ندم
به هركس ستم كرد بر خود نمود17
به هركس ستم كرد بر خود نمود17
كاى دريغا اين سليمان را بساط سلطنت
كعبه اسلام را اين جا شود اركان خراب
قبله توحيد را از هم فرو ريزد قوا
مى رود با باد و كام اهرمن گردد روا
قبله توحيد را از هم فرو ريزد قوا
قبله توحيد را از هم فرو ريزد قوا
غزل شيخ سعدى را در مصيبت آورده و آنچه در شب يازدهم محرم روى داده به خوبى تصويرگرى كرده است.18
كمپانى بخش بزرگى از ديوان خود را به رثاى حسين(ع) ويژه ساخته است هرچند بسيارى از پيامهاى جهانى امام در ديوان او بازتاب نيافته است.
ج. نگاه هنرى:
در بين علما و روحانيت شيعه در دوره قاجار كم تر كسى در پايه ملا احمد نراقى توانسته است با ديدى زيباشناسانه و هنرى زيباييهاى رويداد عاشورا را به تصوير بكشد. هرچند نگاه او خالى از فهم عرفانى و حكيمانه نيز نيست ولى جلوه زيباشناسى معنوى رويداد عاشورا در شعر وى بيش تر است.ملا احمد نراقى در آخرين بخش مثنوى طاقديس به جريان حركت امام حسين(ع) از مدينه به سوى عراق و گونه حضور او در كربلا و رويداد روز عاشورا اشاره كرده است.19او با دقت بسيار كوشيده است تا دقايق روحى و عاطفى اين رويداد دلخراش را از بعد انسانى وصف كند.نراقى در طاقديس مدهوش صحنه كربلاست و با ديدى هنرمندانه به همه رويدادها و فراز و نشيبهاى آن نگاه مى كند. او در بيان وداع امام حسين(ع) از مدينه و قبر پيامبر اسلام(ص) مى سرايد:
ييا رسول الله برآور سر ز خا ك
بين حسين اينك وداعت مى كند
توشه برداريد از ديدارها
خوان دعا در گوش گوهر بارها
نى فرود آ از فراز صُقع پاك
رو به اقليم شهادت مى كند
خوان دعا در گوش گوهر بارها
خوان دعا در گوش گوهر بارها
بين بهاران را خزان آيد ز پى
بلبلان رفتند از گلزارها
رسته كز پا جاى نسرين ياسمن
جاى بلبل در نوا زاغ و زغن20
گلستانى را رسيد ايّام دى
جاى گل ها سركشيده خارها
جاى بلبل در نوا زاغ و زغن20
جاى بلبل در نوا زاغ و زغن20
سر برآر اى زهره زهرا دمى
بنگر اشترها قطار اندر قطار
بنگر آن شهزادگان بحر جوش
رخش عزتشان همه در زير ران
در ركاب آن شه خوبان روان21
پر ز شور و فتنـه بنگر عالـمـى
دخترانت بين به محمل ها سوار
تيغ ها بر كف سپرهاشان به دوش
در ركاب آن شه خوبان روان21
در ركاب آن شه خوبان روان21
البشاره اى زمين كربلا
آسمان شو عرش شو بر خود به بال
قبه عزت بگردون كن بلند
بارگاه پادشاهى ساز كن
تخت شاهى اندر آن ايوان بزن
كاينك از ره مى رسد شاهى بزرگ
آهوانت را بگو اى كربلا
دشت و صحرا را عبيرافشان كنيد
باد را گو تا بيفشاند غبار
گو به پاشد دشت و صحرا را سحاب
تشنه لب آمد شه دنيا و دين
اى فرات آماده كن ماء معين
كايدت ميهمان سلطان الورى
گردن دولت بكش بر بند بال
هم بر آن پيرايه مهر و ماه بند
طرح ايوان و رواق آغاز كن
بر فراز تخت مسند درفكن
در ركاب او اميران سترگ
نافه اندازند اندر راه ها
خاك را با مشك تر يكسان كنيد
از در و ديوار و دشت آن ديار
از براى مقدم شه زود آب
اى فرات آماده كن ماء معين
اى فرات آماده كن ماء معين
گر فرات آبى نيارد گو ميار
تا قيامت ز اشك چشم دوستان
ور نباشد مُشگ و عنبر باك نيست
بوى جان آيد ز خاك كربلا
جان فداى خاك پاك كربلا22
ور نبارد ابر آن جا گو مبار
دجله ها باشد در اين صحرا روان
نافه خوشبوتر از اين خاك نيست
جان فداى خاك پاك كربلا22
جان فداى خاك پاك كربلا22
چون نهفت از خجلت سلطان دين
بى تحاشا خسرو روز از سرير
خور چو نور دين احمد شد نهان
بيضيه اسپيد بيضا رخ نهفت
آمد از پرده برون ديوانه وش
جامه نيلى كرد زال روزگار
مو گشود از غم عروس زنگبار23
چهره زرد آفتاب اندر زمين
خويشتن افكند در درياى قير
همچو كيش اهريمن شب شد نهان
شب چو زاغى بر سر آن بيضه خفت
پاى تا سر عور بانوى حبش
مو گشود از غم عروس زنگبار23
مو گشود از غم عروس زنگبار23
اى همه از خاك عليين پاك
بيعت خود از شما برداشتم
اين شب تار است و دشت بيكران
دشمنان در خواب ظلمت پرده دار
هر يكى از گوشه اى بيرون رويد
با من اينان را سر كار است و بس
چونكه من هستم نجويند هيچ كس24
اى همه در خاك مهر تابناك
من شما را با شما بگذاشتم
راه ها پيدا به اطراف جهان
راه هاى روشن اندر هر كنار
فارغ از طوفان اين عمان شويد
چونكه من هستم نجويند هيچ كس24
چونكه من هستم نجويند هيچ كس24
ما همه جسميم و جان ما تويى
جسم خوش باشد فداى جان شود
جسم اگر قربان شوددر راه جان
نور او از نور مه افزون شود
ورنه چون گردد جدا از نور جان
ماند اندر خاك ظلمانى نهان25
ما همه لفظيم و آن معنا تويى
از براى جان خود قربان شود
عيسى آسا مى رود تا آسمان
مه چه باشد من ندانم چون شود
ماند اندر خاك ظلمانى نهان25
ماند اندر خاك ظلمانى نهان25
بار جسم و جان ز خود انداختند
جسم ناسوتى همه انوار شد
بال افشاندند و از خود ريختند
قسط هر عنصر به آن آميختند26
رخش همت سوى گردون تاختند
ماهى از هامون به دريا يار شد
قسط هر عنصر به آن آميختند26
قسط هر عنصر به آن آميختند26
عاشورا و جنگ نابرابر آنان با سپاه دشمن با زبانى حماسى مى سرايد:
جان به لب سر بر كف از ملك جهان
رخش ها در قلب ميدان تاختند
كفر و دين بر يكديگر آميختند
جوى ها كردند از خون ها روان
خاك ها كردند رنگ ارغوان
رخش ها راندند سوى لا مكان
تيغ ها بر حزب شيطان آختند
رشته هاى جان هم بگسيختند
خاك ها كردند رنگ ارغوان
خاك ها كردند رنگ ارغوان
هر كه باشد تشنه ديدار دوست
جام وصل ما پر از ماء معين
زين نمط آن جند رحمت يك به يك
هر كجا ديدند تيرى در كمان
آتشى از آب تيغ افروختند
جمله چون پروانه خود را سوختند
از دم شمشير و خنجر آب اوست
از چه سويش مى كشى اين پارگين
مى زدندى نقد خود را بر محك
سينه را كردند در پيشش نشان
جمله چون پروانه خود را سوختند
جمله چون پروانه خود را سوختند
درگذشت ملا احمد نراقى مانع از آن شد تا وى همه رويداد كربلا را در قالب زيبا و اثرگذار مثنوى خود به تصوير كشد و با مرگ نراقى ماجراى كربلا در مثنوى طاقديس ناتمام ماند.
د. نگاه سياسى:
بايد پذيرفت كه برخلاف وجود چهره هاى جهان آراى ادب حوزه بسيارى از مديحه ها و مرثيه هاى اهل بيت در طول عمر هزار و دويست ساله خود تك بعدى بوده و كم تر در آثار شاعران مرثيه سراى اهل بيت به جنبه هاى حماسى و سياسى و مبارزاتى پيشگامان اين نهضت بويژه سالار شهيدان توجه شده است. آنان بيش تربه جنبه هاى ستمديدگى تنهايى بى يارى و ياورى و پاكى و بى آلايشى شهدا مى پرداختند. تنها از دهه بيست است كه نوحه ها و مرثيه ها دستخوش دگرگونى اساسى شد و جنبه حماسى و انسانى آن با اثرپذيرى از آموزه هاى علماى مبارز و پيشگامان روحانيت اوج گرفت و با توجه به پويايى جامعه گونه اى دگرگونى در فهم از عاشورا پديد آمد و حادثه عاشورا در همه زواياى آن مطرح گرديد.حركت ياد شده در جريان نهضت امام خمينى در آغازين سالهاى دهه چهل توجه همه عالمان و مردم را به دقت در سرچشمه سرشار از فرهنگ و حركت نهفته در قيام عاشورا جلب كرد. امام خمينى توانست امام حسين(ع) را به عنوان اسوه عملى بشناساند و رويكرد اجتماعى حركت عاشورا را در دلها و ذهنها جاى گير سازد.او از اين جريان به عنوان يك سلاح ايدئولوژيك استفاده كرد و در پرتو نگاه ناب امام از حدود سال 1340 به بعد نوحه ها دستخوش دگرگونى اساسى شد و جنبه حماسى و سياسى به خود گرفت و در انقلاب اسلامى سال 1357 به كمال رسيد. در جريان اين انقلاب و با پرتوگيرى آموزه هاى امام خمينى از مكتب سالار شهيدان بود كه مردم جهت زندگى خود را دگر كردند و فهم آنها از دين و آيينهاى دينى دستخوش دگرگونى ژرف شد. امام خمينى محرم را ماه پيروزى خون بر شمشير ناميد و مردم حقيقت نهضت امام حسين(ع) را در محرم 1357 آزمودند. آنان فهميده بودند كه چگونه يك شعار را مى توان به عمل دگر كرد و خوشايند نهضت حسينى نيز نه توسعه شعار بلكه توسعه شعور بود.چنين بود كه شيعه استفاده از روز عاشورا را فرا گرفت و خون امام حسين(ع) به سرمايه حق دگر شد نه ابزارى براى سكون و بى خبرى و بى خردى. مى توان پيروزى خون بر شمشير را پس از سده هاى زيادى كه از رويداد جانسوز كربلا گذشته بود در چيرگى نهضت اسلامى با رهبرى يكى از فرزندان او امام خمينى بر رژيم پهلوى به خوبى حس كرد. نقطه سرآغازى كه در صورت پايندگى و ادامه شعور و عمل صالح مى تواند برترى حق بر باطل را به زيبايى بنماياند.
1. كربلا بين الشعراء الشعوب الاسلاميه دكتر حسين مجيب مصرى الدار الثقافيه للنشر القاهره 1421هـ.2. تاريخ طبرى جرير طبرى تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم ج5/444 دار التراث العربى بيروت 1378.3. ديوان اشعار جمال الدين محمد بن عبدالرزاق اصفهانى تصحيح وحيد دستگردى/12 وزارت فرهنگ 1320 تهران.4. كليات شيخ مصلح الدين سعدى تصحيح محمدعلى فروغى/430 انتشارات فرهنگ 1320 تهران.5. ديوان سيف الدين فرغانى به اهتمام و تصحيح دكتر ذبيح الله صفا دانشگاه تهران.6. ديوان لاهيجى ملا عبدالرزاق لاهيجى به كوشش امير بانوى كريمى/53 دانشگاه تهران 1372.7. همان/162.8. سير در آتشكده نيّر ميرزا محمدتقى نيّر تبريزى مقدمه تحقيق سيد كريم آقا داوودى/85 انتشارات شكورى قم.9. همان/104.10. همان/260.11. ديوان حكيم هيدجى مقدمه و تصحيح على هشترودى دانشنامه/116 ستاره زنجان 1368.12.همان.13. همان/131.14. همان
15. همان/132.16. همان/134.17. همان/135.18. ديوان كمپانى دارالكتب الاسلاميه 1367.19. مثنوى طاقديس ملا احمد نراقى به اهتمام حسن نراقى/418 به بعد اميركبير چاپ دوم 1363 تهران.20. همان/410 فرهومند تهران.21. همان.22. همان/411.23. همان/413.24. همان/414.25. همان.26. همان/415.27. همان/419.28. همان