سفال، نماد فرهنگ مشترک ایران و آسیای میانه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سفال، نماد فرهنگ مشترک ایران و آسیای میانه - نسخه متنی

رجبعلی لباف خانیکی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سفال، نماد فرهنگ مشترك ايران و آسياي ميانه

به نام خدا















خلاصه مقاله

رجبعلي لباف خانيكي - كارشناس خبره و معاون پژوهشي ميراث فرهنگي خراسان







كليد واژه ها:

سفالگري، آسياي ميانه، جيتون، آنو، تركمنستان، سمرقند، دشت درگز، تپه حصار















از چگونگي ساخت و پرداخت نخستين ظرفهاي سفالي و ماهيت ظهور اين پديده در صحنه زندگي اقوام آسياي ميانه اطلاع دقيقي در دست نيست اما حاصل كاوشهاي باستان شناسي تاكنون معلوم داشته است كه تپه جيتون واقع در جنوب تركمنستان يكي از خاستگاههاي اوليه ظروف سفالي بوده است.

سفالهاي مرحله آغازين جيتون با گلي مخلوط با بقاياي گياهي ساخته شده و آن سفالها در سه محوطه باستاني ايران به نامهاي تپه سنگ چخماق شاهرود، تورنگ تپه گرگان و يارم تپه گنبد كاوس بدست آمده است.

در نيمه هزاره چهارم پيش از ميلاد يا پايان نوسنگي فرهنگ جيتون به صورت دو فرهنگ منطقه اي شرقي و غربي تقسيم شد. بخش غربي دشتهاي جنوب غربي تركمنستان و دره سومبار در تركمنستان را با جلگه هاي مشهد و گرگان در ايران پيوند مي داد و بخش شرقي از جنوب تركمنستان تا جئوكسيور گسترده شد كه همانند فرهنگ رايج در دشت درگز و دره رود اترك در ايران بود. فرهنگهاي شاخص اين دوره ، آنو و نمازگاه در تركمنستان است.

در اواخر هزاره سوم و اوايل هزاره دوم پ.م فرهنگ سفال خاكستري از قلب آسياي ميانه ظهور كرد و در شمال شرقي نجد ايران گسترش يافت. شباهت سفالهاي خاكستري بدست آمد در كوهپايه هاي غرب عشق آباد با آثار بدست آمده از تپه حصار دامغان در شمال شرق ايران انكار ناپذير است، تا جايي كه مي توان گفت خاستگاه آنها يك فرهنگ واحد بوده است.

از گورهاي دره رودوخش در تاجيكستان سفالهاي فراواني با كيفيت بسيار عالي جمع آوري شده كه به اعتقاد برخي با مهاجرت آريايي ها به تاجيكستان ارتباط دارد. از آن گونه سفالها كه با حضور آريايي ها مرتبط دانسته شده در بسياري از محوطه هاي حاشيه كوير ايران و از جمله در تپه سيلك كاشان به فراواني يافت شده است. در دوران هخامنشي و اشكاني و ساساني كه بخش وسيعي از سرزمينهاي آسياي ميانه قلمرو آن امپراطوريها محسوب مي شد به شيوه اي يكسان صنعت سفالگري در سراسر ايران رايج بود.

در قرن هفتم ميلادي ظهور اسلام در كشورهاي آسياي ميانه به عنوان يك مذهب فراگير بر بسياري از جنبه هاي زندگي از جمله صنعت سفالگري تاثير گذاشت. در آغاز شكلها و طرحهاي تزئيني تازه اي رواج يافت كه از هنر كهن ايران و آسياي ميانه الهام گرفته بود.

در بين سده هاي نهم تا دوازدهم ميلادي سفالگري در آسياي ميانه از رونق بسيار زيادي برخوردار بوده و منطقه افراسياب در سمرقند فعاليترين مركز تهيه انواع سفال به شمار مي رفت كه همپاي آن در ايران، نيشابور و ري و جرجان بود.

از سده نهم ميلادي، سفالهاي لعابدار در سرتاسر آسياي ميانه و ايران محبوبيت تام يافتند و منطقه افراسياب در نزديكي سمرقند و نيشابور در خراسان از جمله مراكز توليد انواع سفال لعابدار بشمار مي رفتند.سفالهاي توليد شده در آن مراكز با سفالهايي كه در زيستگاههاي متعدد ايران ( در مرزهاي امروزي) ساخته مي شدند از جهت فرم و رنگ و لعاب و نقش وجوه مشترك فراواني داشتند ودر ساخت نيز ار تكنيكهاي يكسان برخوردار بودند.

در سده هاي سيزدهم و چهاردهم به دنبال يورش مغول ها موضوعات تصويري جاي خود را به طرحهاي پيچيده گياهي دادند.

در اواخر سده چهاردهم و اوايل سده پانزدهم پيشرفت تازه اي در توليد سفالهاي لعابدار حاصل شد و بدليل تماسهاي گسترده بازرگاني بين دولت تيموري و كشورهاي ديگر، در سده پانزدهم نوع تازه اي از سفال كه به تقليد از چيني ساخته مي شد، در آسياي ميانه پديد آمد. مراكز اصلي ساخت آن ظرفها بخارا، شهر سبز، مرو، نسا، اورگنج و سمرقند بود. در ايران اين نوع سفال بخصوص در دوران صفويه بسيار جالب توجه واقع شده و رواج فراوان يافت. شباهتهاي زياد گونه ها، فرمها، تكنيك هاي ساخت، نقشها ، لعابها و كاربرد سفالها تا اواسط قرن نوزدهم ميلادي را به جرات مي توان از جمله پيوند هاي فرهنگي - هنري ايران و آسياي ميانه به حساب آورد.

به نام خدا















مقدمه:

يكجانشيني ايجاب مي كرد كه انسان، ابزار و وسايلي متناسب با شيوه جديد زندگي ابداع كند تا نيازهاي روزمره خود را به كمك آنها مرتفع سازد. در زندگي يكجانشيني كه توام با دوران گردآوري غذا بود، « ظرف» و جاي ذخيره مواد غذايي جايگاه مهمي داشت و انسان آن پديده مهم و حياتي را از خاك كه فراوانترين و ارزان ترين مواد و در همه جا قابل دسترسي بود ساخت.

ظرفهاي گلي اين قابليت را داشت كه بر اثر حرارت به ماده اي سخت و مقاوم به نام « سفال» تبديل شود و علاوه بر كاربرد ذخيره، به عنوان ظرفهاي كوچك دم دستي و ظرف پخت و پز به طور روزمره مورد استفاده قرار گيرد.

كثرت استفاده از سفال و خاصيت شكندگي آن، توليد انبوه را در پي داشت و بقاياي ظرفهاي سفالي در



محوطه هاي باستاني و زيستگاههاي بشري بيشتر از هر عنصر فرهنگي ديگر باقي ماند.

از آنجا كه سفال همواره به عنوان كارآمدترين عنصر از دوران نوسنگي تا دهه هاي اخير در عرصه زندگي انسان حضور داشت، مناسب ترين وسيله براي هنرنمايي و تجلي گاه افكار و اعتقادات و علوم و فنون و اقتصاد و ارتباط اقوام و ملتها محسوب مي شد. بنابراين مطالعه اشياء سفالي به جا مانده از اقوام مختلف در زمانهاي گوناگون به پژوهشگران امكان مي دهد تا از جنبه هاي گوناگون جوامع سازنده آن اشياء را بهتر بشناسد.

زمان و مكان رواج شيوه هاي سفالگري در آسياي ميانه

از چگونگي ساخت و پرداخت نخستين اشياء سفالي و ماهيت ظهور اين پديده در صحنه زندگي اقوام آسياي ميانه اطلاع دقيقي در دست نيست و حاصل كاوشها و بررسيهاي باستان شناسي تاكنون معلوم داشته است كه «تپه جيتون» واقع در 20 كيلومتري شمال غرب عشق آباد كهن ترين زيستگاه عصر نوسنگي و آغاز دوران كشاورزي در آسياي ميانه و يكي از خاستگاههاي اوليه ظرفهاي سفالي بوده است[1]. براساس مطالعه فرم و تزئين سفالهاي فرهنگ جيتون سه مرحله آغازين، مياني و پاياني را طي كرده[2] و هر مرحله عرصه گسترش ويژه اي داشته است. مكانهاي دربرگيرنده مرحله آغازين فرهنگ جيتون در اواسط هزاره ششم پيش از ميلاد كه زمان ظهور هنر در تركمنستان دانسته شده1، علاوه بر تپه جيتون در چوپان تپه و توگولوك تپه ديده شده2 و مرحله مياني درلايه هاي بالايي چوپان تپه، توگولوك تپه، بمي، بسيجك تپه، موند جوقلي تپه و چاگيلي تپه بوده است3. فرهنگ مرحله پاياني جيتون هم در بمي و چاليگي شناسايي شده است4. اگرچه ضمن تعريف جامعي كه از تمدن حصار در كتاب تاجيكان آورده شده، به صراحت نوشته شده است كه « خصوصيت ديگر اين تمدن از آن عبارت است كه در بين يادگارهاي آن هيچ اثري از اسباب و افزار سفالي ديده نمي شود5 » سفالهاي دوره نوسنگي در نواحي جنوبي تاجيكستان معروف به فرهنگ حصار و شمال شرق آسياي ميانه تا ناحيه سميرچه نيز يافت شده است6. از عصر نوسنگي در جان باز قلعه خوارزم نيز سفالهاي متنوع و فراواني ديده شده است7.

مرحله پاياني نوسنگي تا نيمه دوم هزاره چهارم پ.م ادامه يافت و فرهنگ جيتون با پذيرش تغييرات محلي به صورت فرهنگهاي منطقه اي درآمد. در اين مرحله مي توان تقسيم فرهنگ جيتون را به دو فرهنگ منطقه اي شرقي و غربي مشاهده كرد. بخش غربي در دشتهاي جنوب غربي تركمنستان و بخش شرقي از جنوب تركمنستان تا



« جئوكسيور » و دشت درگز و دره بالاي رود اترك گسترش يافت8. مكانهاي شاخص استقرار شاخه غربي فرهنگ جيتون تپه هاي آنو و نمازگاه و مكانهاي استقرار شاخه شرقي، آلتين تپه و زيستگاههاي واحه جئوكسيور بود9.

تپه آنو شامل دو تپه شمالي و جنوبي در 12 كيلومتري شهر عشق آباد واقع است. تپه شمالي دربرگيرنده سفالهايي از دوره نوسنگي تا دوره برنز و سفالهاي تپه جنوبي متعلق به دوره آهن مي باشد10. براساس مشخصات سفالهاي كشف شده از تپه هاي آنو، فرهنگ آن منطقه به چهار دوره IA ، IB ، II و III تقسيم مي شود. سفالهاي فرهنگ آنوي IA در اطراف تجن و واحه عشق آباد در تركمنستان و دره بالاي اترك، واحه تهران و نزديك دامغان در ايران پراكنده شده است11. سفال فرهنگ آنوي IB كه با نمازگاه I هم عصر و مشابه است، در قره تپه نزديك شهر ارتيق و نمازگاه تپه در تركمنستان و حوالي شهرهاي گنبد كاوس و درگز در ايران ديده شده است12. فرهنگ آنوي II كه با نمازگاه II معاصر و حوزه گسترش آن در تركمنستان تپه هاي يلكين تپه، آنو، قره تپه و نمازگاه و در ايران، دشت درگز، اطراف گرگان و دره اترك مي باشد13.

هم زمان با فرهنگ نمازگاه III در آنو گسستگي وجود دارد، سفالهاي اين فرهنگ در قره تپه تركمنستان و دره اترك و شيروان و گرگان و درگز ايران مشاهده شده است1. فرهنگ دوره برنز در تپه آنو از دوره آنوي III شناسايي شده و در تپه نمازگاه آثار دوره هاي سه گانه IV و V و VI معرف فرهنگ برنز بوده است2. جايگاه اين فرهنگ علاوه بر آنو و نمازگاه در خاپوز تپه ، اطراف تجن و ده محل در حاشيه جنوبي تركمنستان و نيز دشت درگز، شيروان، اطراف گرگان و تپه حصار دامغان بوده است3.

آلتين تپه كه يكي از مكانهاي شاخص شاخه شرقي فرهنگ برخاسته از جيتون محسوب مي گردد، در دهكده مينا در جنوب شهر تجن در تركمنستان واقع است. اين محوطه از 15 لايه باستاني تشكيل شده كه لايه هاي 9 تا 15 آن مربوط به مرحله پاياني دوره نوسنگي و لايه هاي 4 تا 8 مربوط به دوره برنز قديم و لايه هاي 1 تا 3 مربوط به دوران برنز مياني و متعلق به اواسط هزاره سوم پيش از ميلاد است. سفال مربوط به اين دوره كه از نوع سفال لايه چهارم نمازگاه است و سطح آلتين تپه را پوشانده4، در شهر سوخته سيستان، تپه قشه توت تربت جام5، دشت درگز و محمدآباد گرگان به وفور ديده مي شود6. محوطه باستاني جئوكسيور نيز كه خاستگاه ديگر آن فرهنگ است در 20 كيلومتري شهر تجن واقع شده و آثار و اشيا فراواني كه در آن محل بدست آمده امكان داده است تا نمودار دقيق و كاملي از چگونگي تحول فرهنگهاي مستقر در آنها طي هزاره چهارم پيش از ميلاد ترسيم گردد7. گستره سفالهاي نوع ژئوكسيور در تركمنستان، آلتين پته و خاپوزتپه8، و در ايران لايه هاي فوقاني شهر سوخته سيستان است9.

اگرچه در مجموع فرهنگهاي جنوب غربي آسياي ميانه و عمدتا تركمنستان جنوبي به نسبت كهن تر و متنوع تر از نواحي شرقي و شمال شرقي مي باشند اما از دوران برنز و پس از آن نواحي نيز آثار و محوطه هايي وجود دارند كه مطالعه صنعت سفالگري را در گذشته ممكن مي سازند: در جان باز قلعه واقع در منطقه خوارزم مقدار قابل توجهي سفال مزين به اثر مهر مربوط به اواخر هزاره چهارم و هزاره سوم پيش از ميلاد به دست آمده است10.

و در دره پايين زرافشان از تپه زمان بابا نيز سفالهايي كشف شده اند كه به شيوه كنده كاري و اثر مهر و نقش تزئين شده و به دوره برنز تعلق دارند11.

در تاگسيكين از نواحي خوارزم هم قبرستاني مربوط به دوران برنز حفاري شده و علاوه بر اشيا تزئيني برنزي و طلايي مقدار فراواني ظرف سفالي كشف شده است1.

در ناحيه ديگري از خوارزم به نام كوكچا هم ظرفهاي متنوع سفالي متعلق به اواخر هزاره دوم پيش از ميلاد به دست آمده2 و فرهنگي به نام « كوكچا» را معرفي كرده است3. به اعتقاد « تولستف» بين اين فرهنگ با ايران و هند و سيبري و حتي اروپاي شرقي ارتباطي وجود دارد4.

در دره فرغانه نيز بررسيهاي وسيعي صورت گرفته و آن واحه يكي از مناطق مهم باستاني آسياي ميانه شناخته شده است. در آن ناحيه دو محوطه باستاني به نام «چوست» و « دال ورزين» وجود دارد كه داراي سفالهايي با طرحهاي متنوع متعلق به هزاره دوم پيش از ميلاد مي باشد5. بين سفالهاي آن نواحي و سفالهاي بعد از هاراپا در هند شباهتهايي ديده شده است6. از دوران برنز تپه هاي متعددي در ساحل چپ سيردريا در مرز غربي فرغانه كشف و بررسي شده و سفالهاي جالب توجهي جمع آوري شده است7.

از گورهاي دره رودخانه و خش در تاجيكستان هم مقدار متعددي سفال با كيفيت بسيار عالي متعلق به هزاره دوم و اوايل هزاره اول پ.م بدست آمد كه با سفالهاي نمازگاه II هم زمان بوده و به اعتقاد ليتوينسكي با مهاجرت آريايي ها از جنوب تركمنستان به تاجيكستان ارتباط دارد8. در بررسيهاي سال 1953 م در نزديكي شهر اوزگن در قرقيزستان سفالهايي با كيفيت خوب متعلق به دوره برنز به دست آمده است9.

در آغاز هزاره سوم پيش از ميلاد پديده جديدي در صنعت سفالگري آسياي ميانه ظهور كرد و آن ساخت «سفال خاكستري» بود. حدس زده مي شود كه فرهنگ سفال خاكستري از نواحي رودخانه هاي سير دريا و آمودريا يا شايد قلب آسياي ميانه برخاسته باشد10. اين فرهنگ در كوه پايه هاي غرب عشق آباد، آق تپه و نمازگاه تپه به مقدار فراوان ديده شده است. كه ارتباط آنها با سفالهاي خاكستري تپه حصار دامغان در ايران غيرقابل انكار و احتمالا در دوران باستان متعلق به جامعه اي با فرهنگ واحد بوده است11.

قسمت مركزي نجد ايران نيز از نفوذ آن فرهنگ مصون نماند، در سيلك كاشان جاي سفالهاي منقوش را سفالهاي قرمز و خاكستري گرفت12.

در گيوزلي گير واقع در منطقه خوارزم باستان شناسان موفق به كشف بناي بزرگي متعلق به دوران هخامنشي



( سده پنجم پ.م) شده اند. فراوان ترين آثار بدست آمده در كاوشهاي آن مكان آثار سفالي مرغوب بوده است، براساس مطالعه سفالها اظهار شده است كه از آن زمان به بعد توليد سازمان يافته و پيشرفته آغاز شده است. نمونه آن سفالها تا باختر ( باكتريا) گسترش يافته است1.

در دوران سلوكي يا به تعبيري « بلخي - يوناني» صنعت سفالگري در آسياي ميانه متحول شد گستره اين فرهنگ، تپه افراسياب، حوالي ترمز، سواحل رود وخش و حوزه سرخان دريا و كوس كريلگان قلعه در خوارزم بود2.

از دوره هاي اشكاني، كوشاني ، ساساني و هپتالي ( سده هاي دوم پيش از ميلاد تا هفتم ميلادي) نيز در آسياي ميانه محوطه هاي مختلفي بررسي و كاوش گرديده و امكان مطالعه صنعت سفالگري را در آن دوران فراهم شده است. تل برزو در جنوب سمرقند يكي از آن مكانها است كه مظاهر كيش مزدايي و فرهنگ سغدي را عرضه داشته است. در آن تپه سفال در اشكان و كاربردهاي مختلف به فراواني به دست آمده است3. مكان با اهميت ديگر مربوط به اين دوره، محوطه باستاني نسا نزديك عشق آباد است. در ضمن كاوشهاي باستان شناسي آن شهر پارتي ظرفها و قطعات مختلف سفال بدست آمد كه از جمله آنها 2800 قطعه سفال مكتوب بود4. دهكده خالچيان در ساحل سرخان دريا، آياك قلعه در واحه بخارا، زارتپه در ترمز، بيانايمن در واحه سمرقند و تاحيه ورخشا در ازبسمتان، توپراك قلعه در خوارزم، ياوان و پنجكنت در تاجيكستان و مرو در تركمنستان و حوالي جمبول يا تراز در قزاقستان از ديگر مراكز رواج صنعت سفالگري در آن مقطع تاريخي بودند5.

طي سده هاي هفتم و هشتم ميلادي و مقارن ظهور اسلام در كشورهاي آسياي ميانه صنعت سفالگري در تمامي مراكز تمدني آن عصر از جمله افراسياب، مرو، شاش (تاشكند) و فرغانه ادامه داشت كه مانند نيشابور و ري و جرجان در ايران از سنتهاي گذشته پيروي مي شد. در سده هاي نهم تا دوازدهم ميلادي (سوم تا هفتم هجري) صنعت سفالگري از رونق بسيار برخوردار بود و مركز توليد بهترين نوع سفال منطقه افراسياب در مجاورت سمرقند بود. اگرچه سفالگري در سرتاسر آسياي ميانه رواج كامل داشت اما ظرفهاي لعابدار مرو، نسا، شاش، فرغانه، چغائيان و شهركهاي منطقه سميرچه از شهرت و محبوبيت خاصي برخوردار بودند6.

در ايران آن عصر (مرزهاي كنوني) شهرهاي نيشابور، توس، كاشان، ري، اصفهان، جرجان، شوش، ساوه و استخر مراكز اصلي سفالگري بودند ولي در ديگر نقاط هم سفالگري رواج كامل داشت7.

در سده سيزدهم ميلادي (هفتم هجري) مغولها بسياري از شهرهايي را كه مركز توليد سفال در آسياي ميانه و ايران محسوب مي شدند ويران كردند و در ورند تكاملي اين صنعت وقفه اي موقت ايجاد شد اما از اواخر سده چهاردهم پيشرفت تازه اي در صنعت سفالگري ايجاد شد و هنرمندان شهرهاي بخارا، شهر سبز، مرو، نسا، اورگنج و سمرقند با روشها و سبكهاي جديد فعاليت خود را از سر گرفتند و تا اواخر سده شانزدهم و اوايل سده هفدهم ميلادي تغيير و دگرگونيهاي محسوسي در صنعت سفالگري آسياي ميانه ايجاد شد و ساخت ظرفها و اشيا سفالي با كيفيت نازل تر از گذشته در اكثر شهرها ادامه يافت1.

روند تكنولوژي سفال

آنچه مسلم است نخستين دست ساخته هاي سفالي بسيار ساده و صرفا جهت رفع نيازهاي فوري ساخته شده اند و نبايد انتظار داشت كه سفالگران اوليه به جنبه هاي زيباشناسي آن توجه زيادي داشته باشند اما از همان ابتدا به استحكام و نفوذناپذيري بدنه ظرفهاي سفالي كاملا توجه شده است. در تپه جيتون تركمنستان كه كهن ترين ظرفهاي سفالي ساخته شده، جهت استحكام بخشي بدنه بقاياي گياهي به عنوان شاموت يا ماده چسباننده با گل مخلوط شده و احتمالا جهت نفوذ آب سطح سفال قبل از خشك شدن كاملا صيقل داده شده است2.

در مرحله آغازين فرهنگ جيتون به نظر مي رسد كه ظرفهاي سفالي را با كپي برداري از سبد مي ساختند3 در مرحله دوم تنها شكل ظرفها نسبت به گذشته متنوع تر شده و در مرحله سوم آن فرهنگ در كنار ظرفها پيكرك سر انسان و حيوانات نيز ساخته مي شد4.

در مجموع سفالهاي اوليه آسياي ميانه كه در جيتون بدست آمده اند ساده و خشن و دست ساز با شاموت گياه و پخت ناكافي بودند و اين تكنيك همزمان در تپه سنگ چخماق شاهرود و دشت گرگان (در ايران) هم رايج بود5.

سفالهاي آنوي IA علي رغم شباهتشان با جيتون در تكنيك، اندكي با آنها تفاوت داشتند، خمير آنها علاوه بر بقاياي گياهي با ماسه مخلوط شده و خوب ورز داده شده اند و پخت آنها نيز كافي بوده است و برخلاف جيتون بدنه ظرفها عموما نازك بودند6. سفالهايي با آن شيوه در چشمه علي نزديك تهران و سيلك نزديك كاشان ساخته مي شد7.

در دوره آنوي IB گل سفال با كاه مخلوط مي شد و از خمير ورزداده انواع ظرف جهت پخت و پز، استفاده روزمره و ذخيره و پيكرك نيز شكل مي گرفت.

پيكركهاي سفالي آنوي IB به لحاظ فرم و نحوه ساخت با نمونه هاي بدست آمده از تپه قبرستان دشت قزوين در ايران مقايسه شده اند8.

طي هزاره هاي سوم و چهارم پيش از ميلاد در صنعت سفالگري آسياي ميانه پيشرفت زيادي حاصل شد، از آن جمله كوره هايي ساخته شد كه حرارت در آنها به 1200 درجه سانتيگراد مي رسيد. آثار سفالي آن دوران به صورت پيكركهاي انسان و حيوان هم ظاهر شده اند كه از نظر بيان هنري داراي ارزش بسيار مي باشند9. در اواخر هزاره چهارم و اوايل هزاره سوم پ.م قبايلي از ايران به جنوب تركمنستان نفوذ كردند و سنتهاي فرهنگي مشخصي را همراه بردند10 و وجوه مشتركي در تكنولوژي و فرم و نقش سفال را در ايران و آسياي ميانه موجب شدند به نحوي كه به اعتقاد برخي، فرهنگهاي ناحيه جنوب غربي آسياي ميانه رابطه و پيوندشان به سوي مراكز مهم تمدن ايران و بين النهرين متوجه است1.

تغيير تكنولوژي سفال در آغاز دوره برنز را مي توان در فرهنگهاي آنوي III و نمازگاه IV و V و VI در تپه هاي آنو و نمازگاه در جنوب تركمنستان مطالعه كرد.

در اين دوره نسبت به دوره هاي پيش نوآوريهاي قابل توجهي رخ داد كه در جهت تكامل ساخت و پرداخت اشيا و ظروف سفالي بسيار موثر و تعيين كننده بود از جمله:

1-كوره هاي ابتدايي كه در دوره پيشين يك قسمتي بودند با كوره هايي جايگزين شدند كه داراي آتشخانه بودند و در اين نوع كوره ها گنجايش بيشتر و امكان پخت بهتر وجود داشت.

2-ساخت سفال با استفاده از چرخ سفالگري رايج شد و توليد انبوه سفالهاي مرغوب را ممكن ساخت.

3- علاوه بر ظرفها و پيكركها مهره هاي سفالي نيز با كاربرد اقتصادي پديدار شد و بر تنوع اشيا سفالي افزود.

4- نوعي سفال معروف به « خاكستري» از نوع شاه تپه و دشت گرگان در برخي محوطه هاي دوران برنز در جنوب تركمنستان ظاهر شد.

در دوره نمازگاه IV در خاپوز تپه خمير سفال به صورت دو مرحله اي ساخته مي شد به اين معني كه ابتدا گل با دست فرم داده مي شد و سپس با چرخ سفالگري پرداخت مي گرديد2. در دوره نمازگاه V و VI و آنوي III فن سفالگري به بالاترين حد توسعه و تكامل خود رسيد از اين دوره خرده سفال به جاي بقاياي گياهي و ماسه با خمير سفال مخلوط مي شد، تقريبا همه سفالها با چرخ ساخته مي شد و در كوره هاي دو قسمتي با حرارتي بيش از 1400 درجه سانتيگراد پخته مي شد، با استفاده از تكنيكهاي نوين، توسط سفالگران ماهر حدود 30 گونه متفاوت ظرف سفالي ساخته مي شد و نيازهاي جامعه را برآورده مي كرد3.

در عصر جديد برنز مهرهاي مسطح با نقشهاي متنوع در اختيار سفالگر بود كه به هنگام پرداخت ظرف مي توانست آن مهرها را بر بدنه ظرف بفشارد و نوع بديعي پديد آورد4. سفالگران دشت درگز و دره هاي بالاي اترك و دشت گرگان و تپه حصار دامغان هم از تكنولوژي دوران برنز، مطرح در زيستگاههاي آسياي ميانه استفاده مي كردند5.

در دوره كوشاني تكنولوژي ساخت پيكركهاي سفالي قابل توجه بود. آن پيكركها كه انسان و حيوان و اسباب بازي را شامل مي شد به چند طريق ساخته مي شد، يا تماما با دست ساخته مي شدند يا بدن پيكركها با چرخ سفالگري و توخالي ساخته مي شد و بعدا اعضاي بدن به آن اضافه مي شد. گاه هم پيكركها با قالبهاي يك پارچه و يا با قالبهاي تكه ساخته مي شدند. پيكركهاي انسان معمولا داراي چهره هاي زيبا بودند. ساخت پيكره با روش قالب گيري در تاكسيلا آغاز شد و در مراكز ديگر صنعتي كوشاني رواج يافت1.

ساخت سفال در آسياي ميانه تا ظهور اسلام در قرن هفتم و هشتم هجري (سيزدهم ميلادي) تقريبا از شيوه يكنواختي تبعيت مي كرد اما در سده هاي اوليه اسلام تغييراتي در تكنولوژي سفال ايجاد مي شد كه به تبع آن فرم و شكل و تزئينات آن نيز تا حدودي دگرگون شد. با ابداع قالب، امكان ساخت ظرفها و اشيا سفالي با فرمهاي دلخواه و گونه هاي كاملا يكنواخت فراهم گرديد. تنگها و ظرفها با بدنه كروي در دورن دو يا چند قالب كه با نقش منفي آماده شده بود، ريخته و پرداخته مي شد و آنگاه قطعه ها به هم متصل مي شدند و پس از ترميم و تحكيم محل اتصال به كوره سپرده مي شدند، البته اين گونه ظرفها بخش كوچكي از انبوه ظرفهايي بود كه كماكان با چرخ سفالگري ساخته مي شد2.

در ايران نيز اين نوع سفالينه در تمامي مراكز سفالگري آن عصر ساخته مي شد كه مرغوبترين و زيباترين آنها متعلق به شهر نيشابور بود3.

در اواخر سده چهاردهم و اوايل سده پانزدهم ميلادي پيشرفت تازه اي در توليد سفال آسياي ميانه حاصل شد. به دنبال تماسهاي گسترده بين دولت تيموري و كشورهاي ديگر نوع تازه اي از سفال كه به تقليد از چيني آلات وارد شده از چين ساخته مي شدند، پديد آمد اين سفالهاي چيني مانند كه از « كشينه» (مخلوط خاك رس و اكسيد فلزات) ساخته مي شد در بسياري از شهرهاي آسياي ميانه توليد مي گرديد4. اين نوع سفال كه در ايران به «بدل چيني» معروف است در اكثر مراكز توليد سفال و در كنار ظرفهاي سنتي به وفور ساخته مي شد و اوج شهرت آن سده هاي 16 و 17 ميلادي بود.

كاربرد سفال

اگرچه با گذشت زمان، سفال در ساخت اشيا و لوازم متنوع مورد نياز كاربردهاي متعددي پيدا كرده، اما به نظر



مي رسد كه انگيزه اوليه انسان براي استفاده از آن ماده عمدتا به صورت ظرف بوده است. كاوشهاي باستان شناسي معلوم داشته است كهن ترين ظرفهاي سفالي كه از تپه جيتون كشف شده اند، كاسه هاي بيضي شكل، فنجانها و


كاسه هايي با بدنه منحني بوده اند5.

در مرحله پاياني فرهنگ جيتون مقارن با اوايل هزاره پنجم پيش از ميلاد سفال علاوه بر ظروف در كاربرد ديگري ظاهر شد و آن پيكركها بود كه در هيئت سر انسان و گاو ساخته مي شد6 در اوايل دوران نوسنگي پيكركهايي از زنان تنومند ساخته مي شد كه تا حد زيادي واقع گرا بود7.

در حدود چهار هزار سال پيش از ميلاد و همزمان با دوره فرهنگي آنوي IB از سفال ظرفهايي جهت پخت و پز و ظرفهاي بزرگي با بدنه كروي براي ذخيره مواد غذايي ساخته مي شد در آن دوره هم پيكركهاي سفالي ساخته شده كه با نمونه هاي بدست آمده از جئوكسيور و تپه قبرستان قابل مقايسه بود و در برخي موارد الهه باروري را مجسم



مي كرد1. صنعتگران فرهنگ آنو در دوره برنز از گل پيكره هايي به عنوان بت مي ساختند اين بتها با پيكركهاي دوره قبل تفاوت داشت، به اين معني كه پيكره هاي كوچك مسطح بودند و از آرايش زياد برخوردار بودند. در مورد برخي از آنها، وقتي گل بوده اند طرحهايي شبيه درخت يا تصاوير ديگر كنده شده است به عقيده محققان اين بتها تجسم ايزداني نيستند كه معروفيت داشته باشند بلكه انعكاس روح اشيا و حوادثي هستند كه پيش از پيدايش ايزدان وجود داشتند2.

در هزاره چهارم پيش ازميلاد و در آلتين تپه مهرهاي مسطح سفالي ساخته مي شد كه در پشت آن يك برآمدگي وجود داشت، كاربرد اين مهرها را به عنوان تعويذ و احراز مالكيت دانسته اند3. در عصر جديد توسعه برنز انواعي از مهرهاي مسطح رايج بود كه نقش روي آنها موضوعات اسطوره اي را القا مي كرد4. سفالهاي مهرخورده با اين گونه مهرها در جان باز قلعه خوارزم و زمان بابا در دره پائين زرافشان ديده شده است5.

در اوايل هزاره سوم پيش از ميلاد در تپه هاي آنو و نمازگاه علاوه بر ظرفها و پيكركهاي فراوان، يك شيي ديگر سفالي با كاربرد اقتصادي ظاهر شد و آن مهره بود6 كه احتمالا جهت شمارش و محاسبه مورد استفاده قرار مي گرفته است.

در حدود 2000 سال پيش از ميلاد در جنوب غربي آسياي ميانه ظرفهاي سفالي بسيار متنوعي ساخته مي شد و انواع آن در شكل و فرم به حدود 30 گونه مي رسيد كه ظرفهاي پايه دار، ظرفهاي زاويه دار، ظرفهاي آبريزدار، ظرفهاي دهن گشاد، كاسه هاي نيم كروي، ظرفهاي لبه دار و منقلهاي پهن از آن جمله بودند7.

در همان دوره در كوكچا از نواحي خوارزم علاوه بر انواع ظرف خمره هاي بزرگي ساخته مي شد كه جهت تدفين اموات كاربرد داشت8.

از حدود 1600 تا 1000 پيش ازميلاد هم ظرفهايي به منظور استفاده هاي روزمره، ذخيره مواد غذايي و آشپرخانه ساخته مي شد و شكلهاي متفاوت و گوناگون داشت.

ظرفهايي كه براي استفاده روزمره كاربرد داشتند، قيفي شكل، پايه دار، فنجان، ساغر، ليوانهاي كمرباريك، قوري، ظرفهاي كوچك، كوزه و پارچ را شامل مي شدند و ظرفهاي ذخيره و خمره هاي بزرگ بودند. ظرفهاي آشپزخانه هم عبارت بودند از ظرفهاي كوچك، كوزه ها، قوريهاي لوله دار، لگنها، آبكشها ، ديگها، ظرفهاي پايه دار و درپوشها9. در قرن پنجم و ششم پ.م در گيوزلي گير خوارزم از سفال گلدانهاي استوانه اي شكل و يا مخروط ساخته مي شد10، در تل برزو نزديك سمرقند گلدانها و كوزه هايي با بدنه شلجمي قابل مقايسه با نوع يوناني و انواع بشقاب، فنجان و سبو بدست آمده است1. در قرن چهارم پيش از ميلاد سفالي جالب و متنوعي در كوي گريلگان قلعه واقع در خوارزم ساخته مي شد. در ميان آن اشيا تعداد زيادي « ريتون» سفالي با پايه هايي به شكل نيم تنه انسان، اسب و گريفون بود2. ريتونهاي فلزي در هنر هخامنشي و بعدها ريتونهاي عاجي در هنر اشكاني در ايران و تركمنستان فراوان بدست آمده اند در كوي گريلگان قلعه يك شيي ديگر سفالي كه كاربرد جديدي از آن را نشان مي داد نيز كشف شد و آن يك « استودان» محتوي چند پيكرك انسان بود3. نظير اين استودانها در گورستاني واقع در طراز با جمبول قزاقستان نيز بدست آمده كه در آنها هم پيكرك انسان قرار داشت4.

دست ساخته هاي سفالي با كاربرد استودان در كالچايان واقع در سرخان دريا مربوط به قرنهاي پنجم و ششم ميلادي و بيانايمن واقع در زرافشان مربوط به قرن ششم ميلادي مشاهده شده است5.

در دوره كوشاني سفال كاربردهاي بسيار متنوعي داشت. علاوه بر انواع ظرف، پيكركهاي جالب و گوناگون از انسان و حيواناتي از قبيل گاونر، فيل، شتر، ميمون، سگ، قوچ، بز، ببر، مار، كروكوديل، خوك و پرندگان ساخته مي شد. علاوه بر آنها گاريهاي كوچك سفالي كه به عنوان اسباب بازي ساخته مي شدند شايد كاربرد جديدي از سفال باشند6.

در ميان اشيا متعدد و گوناگون سفالي كشف شده از پنجكنت هم از اسباب بازي نام برده شده است7.

يكي ديگر از كاربردهاي سفال نشان يا مدال بود كه نمونه هايي از آن در «اوگارك» واقع در حوزه پائين سير دريا و در نزديكي طراز در قزاقستان بدست آمده است8. بر روي مدالي كه از اوگاريت بدست آمده تصير احتمالي يك پادشاه و وليعهد و الهه نيكه نقش بسته و تخت شاهزاده را دوشيزه نگاه داشته است9.

شايد بتوان گفت جالب ترين جنبه كاربرد سفال، مكتوب واقع شدن آن است، اگرچه در بسياري موارد رسالت نقش روي سفالها از همان آغاز بيان و القا پيامها و مفاهيمي بوده و در واقع مقدمه و پيش درآمدي براي كتابت محسوب



مي شده اند، اما در دوران تكامل خط، در بسياري از مواقع سفال خود به مثابه صفحه اي بوده و بر آن مطالب گوناگوني نوشته شده است.

در ميان آثار جالب توجهي كه در سال 1948 م از نساي قديم بدست آمد، حدود 2800 قطعه سفال بود كه بر روي آنها مطالبي درباره چگونگي تاكداري، انگورچيني و انباركردن انگور و تخمير انگور نوشته شده است. اين سفالها طي يك قرن به زبان پارتي متداول در قرن اول و دوم پيش ازميلاد و به خط آرامي نوشته شده و كهن ترين اسناد كتبي پارتي محسوب مي گردند10.

در محلي به نام قره تپه در شمال غرب ترمذ هم نوعي سفال ظريف بدست آمده كه بر روي آن كتيبه هايي به خط برهمايي يا خوارشتي نوشته شده بود و زبان شناسان آن را بسيار با اهميت ارزيابي كرده اند1. در بايگاني قصر كوه مغ نزديك پنجكنت تاجيكستان هم انبوهي كتيبه هاي نوشته شده بر روي قطعه سفالها و ظرفهاي سفالي صورت گرفته اما نوشته روي قطعه سفالها عمدتا با خط سياه بر روي سفالهاي پخته شده آمده است. مضمون آن نوشته ها معمولا



نامه هاي فوري سياسي، گزارشها، قراردادها، محاسبات اداري و مالي و موضوعات مربوط به ستاره شناسي مي باشد2.

علاوه بر اين، از سال 1954 م تعدادي سفال نوشته شده به زباني نامعلوم و خطوطي ناشناخته از دوان يوناني - بلخي و كوشاني در آسياي ميانه كشف شده است كه موارد زير از آن جمله اند:

-سه نوشته ناقص بر روي قطعات سفال در قره تپه ازبكستان.

-نوشته اي بر روي يك قطعه سفال در خاتين رباط در جنوب تركمنستان.

-نوشته اي بر روي يك قطعه سفال در تكوز تپه در جنوب تركمنستان.

-نوشته هايي بر روي قطعه سفال در مرو كهن تركمنستان.

-چندين نوشته بر روي ظرفهاي سفالي در فياض تپه نزديك ترمذ3.

به دنبال گسترش اسلام در آسياي ميانه به تبع آن رواج خط عربي، ظرفهاي سفالي بستري مناسب جهت نگارش آن خط شد و همان خط مميزه سفال دوران اسلامي از سفال پيش از اسلام گرديد. سفالهاي مكتوب به خط عربي در موزه ها به ظرفهاي «افراسياب» مشهور است زيرا كه نمونه هايي از آن براي نخستين بار در شهر كهن افراسياب در نزديك سمرقند كشف شد4.

ظاهرا نخستين كتيبه هاي عربي به شيوه كوفي بر كف و حاشيه بشقابها، دايره وار به رنگ سياه بر زمينه سفيد نوشته شده و جايگاه اين گونه كاربرد سفال سمرقند و نيشابور بوده است با اين تفاوت كه كتيبه هاي سمرقند با تزئينات همراه بود و كتيبه هاي نيشابور ساده بوده است5. كتيبه ها گاه خود به لحاظ جايگاه و منظره عنصر تزئيني براي ظرف محسوب مي گردند و در اين جهت تا آنجا كاربرد يافته اند كه برخي حروف به شكل جانور و به ويژه مرغ دريايي نوك بلند و گردن دراز تبديل مي شوند6.

كاربرد سفال با كتيبه به لحاظ مضمون و جنبه تزئيني آن از اهميت زيادي برخوردار بود تا جاييكه نقشهايي شبيه كتيبه بر روي ظرفها تقليد مي شد7. مهم ترين و جالب ترين ويژگي كتيبه هاي ظروف سفالي مضامين فرهنگي و اخلاقي آنها است كه بر آزادگي ، توكل به خدا، دانش آموزي، خردورزي، صبر و شكيبايي، قناعت، پاكدامني، جوانمردي و پرهيزكاري تاكيد دارد8.

بسياري از ظرفهاي سمرقند و نيشابور در موزه هاي لور، متروپولتين، سن لويي و فرير موجود است1 و انبوهي ظرف سفالي كتيبه دار متعلق به دوران اسلامي از نقاط مختلف ايران در موزه هاي ايران مي باشد2.

سفالهاي كتيبه دار به گونه انبوه ساخته مي شد. ساخت ظرفهاي كتيبه دار دوران ساماني در سمرقند و نيشابور آغاز شد و به غرب ايران گسترش يافت3.

كاربرد سفال در جهت كتيبه نگاري در دوره هاي بعد هم ادامه يافت كه زيباترين آنها تنگها و كاسه هاي زرين فام سده هاي چهاردهم و پانزدهم ميلادي بود. بر روي آنها و ظرفهاي مينايي و ظرفهاي قالب زده سفالي كتيبه با مضمون اشعار و دعاي خير و طلب بركت براي صاحب ظرف با خط كوفي و نسخ و ثلث نوشته مي شد. اين سنت در سفالهاي آبي سفيد دوران صفوي و بعد از آن در ايران با نوشته هايي به قلم نستعليق نيز ادامه يافت و قطعات و اشعار فارسي نيز زينت بخش بدنه ظرفهاي سفالي مي شد.

تزئينات سفال

بررسي نخستين دست ساخته هاي سفالي آسياي ميانه كه در تپه جيتون كشف شده حاكي از آن است كه سفالگر از همان ابتدا به جنبه هاي تزئيني ظرف نظر داشته است.

در مرحله آغازين جيتون (اواسط هزاره ششم پ.م) تقريبا 12% سفالهاي جمع آوري شده منقوش بوده اند و آن نقشها، خطهاي موجدار و ساده را شامل مي شدند كه به زنگ قرمز بر زمينه زردرنگ سفال كشيده شده اند. پس از آن دوران نقشها سير تكاملي خود را دنبال كرده و بر تنوع و كيفيت نقشها افزوده شده است به طوري كه در مرحله مياني جيتون نقش مثلث و نقشهايي كه با نقطه پر شده اند افزايش يافته است. در مرحله پاياني جيتون علاوه بر تنوع بيشتر نقشها و افزايش نقوش زيگزاگ و طرح درختان كه واقع گرايانه ترسيم شده اند، درون ظرفها هم نقاشي شده اند4.

در مجموع فرهنگ جيتون را با توجه به سبك نقاشي روي ظرفها، دوره ظهور هنر در تركمنستان مي دانند و ويژگي نقشها واقعگرايي آنها است5.

مشابه نقشهاي سفال جيتون بر روي سفالهاي تپه سنگ چخماق و سفالهاي دشت گرگان در ايران مشاهده شده است. به سفالهاي دوره آنوي IA ( اواسط هزاره پنجم پ.م) علاوه بر برخي نقشهاي سفال جيتون طرحهاي هندسي با خطوط متقاطع افزوده شده و رنگ نقشها قهوه اي تيره و سياه مات بر زمينه قرمز و نخودي است. همانند سفالهاي منقوش آنوي IA در تپه چشمه علي نزديك تهران و تپه سيلك نزديك كاشان به دست آمده است6.

در سفالهاي فرهنگ آنوي IB (اواخر هزاره پنجم و اوايل هزاره چهارم پ.م) بيش از 30% از سفالا منقوش بوده و براي نخستين بار و به طور محدود نقش حيواناتي مثل بز، اسب و خر وحشي مشاهده شده است. سفالهاي منقوش قابل مقايسه با اين دوره در دشت گرگان و دشت درگز در ايران پراكنده اند7.

در دوره فرهنگي آنوي II و نمازگاه II (اواسط هزاره چهارم پيش از ميلاد) در سنت سفالگري شرق و غرب تركمنستان به لحاظ نقش سفالها تفاوت محسوسي صورت گرفت. در شرق سنت دوره قبلي دنبال شد در صورتي كه در غرب تركمنستان نوعي سفال با نقش چند رنگ رواج يافت و نقش مايه ها بيشتر اشكال هندسي بود1. سفال با نقش چند رنگ در آن زمان به دره هاي اترك، دشت گرگان و دشت درگز در ايران نيز گسترش يافته بود2.

در حدود سه هزار سال پيش از ميلاد و مقارن با فرهنگ نمازگاه III سفالهاي منقوش رو به فراواني گذاشته و قره تپه در جنوب تركمنستان يكي از مراكز مهم توليد آن بوده است. در اين دوره نقوش حيواني بر ديگر نقشها برتري داشت و نقش حيوانات عموما بز، پلنگ و پرندگان بود3.

به نظر مي رسد كه در اين دوره گروهاي مجزا از يكديگر از ايران به جنوب تركمنستان نفوذ كرده و برخي سنتهاي فرهنگي مشخص را با خود آورده باشند4.

نقاشي روي سفالها در دوره فرهنگ آنوي III (اوايل هزاره سوم تا هزار پ.م) مشتمل بر نقشهاي گياهي، جانوري، پرنده، خطوط موازي يا شكسته بود كه بين نقشها را پر كرده اند5. نقشها با دقت و ظرافت ترسيم شده و بيشتر مسبك مي باشند. اين گونه نقشها در واحه هاي شمال شرقي ايران و بخصوص ياريم تپه درگز فراوان ديده شده است6. نقشهاي پلكاني و دندانه اي و نقش صليب نيز در اكثر محوطه هاي مربوط به اين دوره مشاهده مي شود و دامنه گسترش آن به ساحل چپ سيردريا نيز كشيده شده است. در محوطه هاي باستاني آن منطقه، در مرز غربي فرغانه نقشهاي دندانه اي واره مانند ديده شده است7.

دوران برنز را مي توان عصر اعتلاي نقاشي روي سفال در آسياي ميانه دانست زيرا اشكال با ظرافت و دقت زياد بر بدنه ظرفها و سطح مهرها ترسيم مي شدند. نقش مهرهاي سفالي مسطح در اين دوره از اهميت زيادي برخوردارند و موضوعات اسطوره اي را بيان مي كنند، علاوه بر نقش صليب، حيوانات مثل بز و پلنگ و عقاب و مار و تصاوير هيولاها بسيار جالب توجه اند. بعنوان مثال يكي از آن هيولاها حيوان چهارپايي است كه سه سر با بدن شير دارد . دو سر آن هيولا به شكل سر خزندگان (احتمالا مار) و سر سوم به شكل سر پرنده شكاري است8.

در هزاره چهارم پيش از ميلاد ظروف سفالي صرفا به عنوان ظرف استفاده نمي شد بلكه با استفاده از تركيب غني نقوش تزئيني به صورت هندسي و نقوش الهام گرفته از طبيعت از سطح سفال به عنوان يك سيستم نمادين و نشانه اي نيز استفاده مي شد و از آن تزئينات در فرهنگ اجتماعي به صورت كدهاي اطلاعاتي بهره برداري مي شد.

نقشهاي روي سفالها در آن زمان وسيله اي براي نشان دادن و انتقال انديشه هايي بود كه ميراث مشترك فرهنگي جوامع مختلف ساكن در يك منطقه گسترده جغرافيايي محسوب مي شدند. با ظهور پديده خط و نگارش، نقوش به تدريج با خطوط حركتي گردشي و به شكل تصاوير تجريدي كشيده شدند تا اينكه سرانجام ناپديد گرديدند9.

تزئين سفال در دوران پيش از تاريخ در آسياي ميانه منحصر به نقاشي ساده بر بدنه ظرف يا نقش كنده و برجسته بر روي مهرها نبود بلكه روشهاي متعدد ديگري جهت زينت بخشي بدنه ظرفها و پيكره ها وجود داشت، يكي از آن روشها اثر مهر بود كه نمونه هاي آن را بر روي سفالهاي اواخر هزاره چهارم و اوايل هزاره سوم پ.م در جان باز قلعه ازبكستان1 سفالهاي دوران برنز تپه زمان بابا در وادي زرافشان مشاهده شده و در فرهنگ كوشاني و اسلامي نيز از اين روش به كرات استفاده شده است.

از روشهاي ديگر تزئين، نقش كنده بر سطح سفال بود. اين روش نيز گويا از قديم معمول بوده زيرا در بين سفالهاي كشف شده از جان باز قلعه از سفال كنده كاري نام برده شده است2. در نقاط مختلف خوارزم و از جمله دركوكچا هم از ظرفهاي سفالي ديگ مانندي نام برده شده كه با نقشهاي كنده زينت يافته اند3. از جمله موارد ديگر تزئين، نقش برجسته و نقش افزوده بر بدنه ظرفهاي سفالي بوده و نمونه هايي از آن در تل برزو نزديك سمرقند و «ياوان» (وخش) در تاجيكستان مربوط به قرن 3 و 4 ميلادي بدست آمده و شيوه كار به اين صورت بوده كه سر انسان يا حيوان بر بدنه يا دسته ظرف افزوده شده است4. نمونه جالب سفال با نقش برجسته هم در بيانايمن ديده شده و آن استوداني است كه انسانهايي با جزئيات معماري محيط اطراف بر روي آن بطور محسوسي نقش برجسته است5.

در قرن هفتم ميلادي شكلها و طرحهاي تازه اي در تزئين سفالهاي آسياي ميانه ظاهر شد و آن تلفيق هنر تصوير ايران و سغد و تقليد از تزئينات ظرفهاي فلزي بود6.

از جمله دست ساخته هاي اين مكتب هنري جديد ظرف سفالي كشف شده در مرو است كه سطح آن با نقشهاي رنگارنگ پوشيده شده و موضوع نقشها احتمالا داستان مصوري است كه مجالس ضيافت و شكار و مرگ يك شخصيت و عزاداري براي او را نشان مي دهد اين نقاشي ها از سويي رنگ و بوي هنر ساساني دارد و از سوي ديگر قابل مقايسه با نقاشيهاي ديواري بالاليك تپه در ازبكستان و پنجكنت در تاجيكستان مي باشد7.

برخي در مورد تزئينات سفالهاي سده نهم تا دوازدهم آسياي ميانه تنهابه اثر قالبهايي با نقش حيوانات، پرندگان و انسان اشاره كرده و نقش مايه ها را پيچكهاي درهم پيچيده، صحنه شكار، موجودات افسانه اي ، ابوالهولهاي بالدار با چهره هاي زنانه و شياطين مي دانند8. حال اينكه مي دانيم تزئينات سفال در دوران اسلامي و بخصوص دوره ساماني در آسياي ميانه و ايران دامنه اي گسترده داشته است. يكي از پيشرفتهاي اسلام در هنر، ظهور نوعي هنر سفال سازي تجملي بود كه احتمالا در قرن هشتم ميلادي در عراق و مصر رواج داشت و خاستگاه آن تقليد از فلزكاري و هنر چيني بود اما ساخت و پرداخت اصلي ترين سفالها در ولايات شمال شرقي ايران در سده نهم ميلادي آغاز شد و دو مركز عمده سفال سازي سمرقند و نيشابور بود9. سفالهاي سده هاي اوليه اسلام در آسياي ميانه بسيار زيبا و بي مانند بود، نقشها با ذوق و سليقه كشيده مي شوند و موضوع آنها عمدتا ساق هاي گياهي، نخل، اشكال پرنده و خطوط كوفي، بز با شاخهاي بلند، سواران، رقصندگان و اشكال هيولا مانندي بود كه احتمالا ريشه در پيش از اسلام داشتند10.

به طور كلي سفالهاي ساخته شده در سده دهم ميلادي چهارم هجري از نظر نقش بسيار متنوع بوده و از سه منبع الهام گرفته اند: نقش مايه هاي ساساني، هنر سفالگري عراق در عصر عباسي و هنر چيني1. بنابراين سفالهاي آن عصر بسيار زيبا و پر نقش بود به طوري كه اصالت سفال شمال شرق ايران عمدتادر شيوه تزئين آنها بود2.

طي سده هاي يازدهم و دوازدهم ميلادي سفالهاي منقوشي كه سبك آنها به «باستاني» معروف شده است در روستاهاي آسياي ميانه فراوان و در شهرها كمتر رواج داشت. تزئين اين ظرفها ساقه هاي پرپيچ و خم گياهان شبيه اسليمي بود3.

در سده هاي سيزدهم و چهاردهم ميلادي به دنبال يورش مغول موضوع نقشها كه بخصوص در سفالهاي لعابدار، جيوانات و پرندگان و ماهيان بودند و از مفاهيم نمادين محلي فرهنگ عامه بهره مي گرفتند، جاي خود را به طرحهاي ساده شده گياهي دادند. طرحهاي هندسي و حيواني به ندرت مورد استفاده قرار مي گرفتند و رنگ آميزي هم دگرگون شد. تزئين رنگارنگ سده هاي نهم تا دوازدهم كنار گذاشته شد و نقاشي زير لعاب به رنگ سياه بر زمينه آبي و نقاشيهايي به رنگ آبي روشن و لاجوردي بر زمينه سفيد جاي آن را گرفت4. آن تغييرات در ايران هم اتفاق افتاد و سفالهايي همانند آسياي ميانه به لحاظ تزئينات ساخته شد. اواخر سده چهاردهم و اوايل سده پانزدهم ميلادي نقش چيني در تزئينات سفال رواج يافت اما سفالگران آسياي ميانه به جاي تقليد محض از طرحها و نقشهاي چيني به ابداع تزئيناتي پرداختند. سفالهاي اين دوره كه به لحاظ كيفيت نقش به «آبي سفيد» معروف بودند، در سطح وسيعي از آسياي ميانه و ايران رواج يافتند. سفالهاي آبي سفدي در ايران توسط دربار صفويان مورد استقبال شديد واقع شد و هنرمندان به تقليد از هنر چيني نقشهاي گياهي، حيواني، انساني و اژدها و هيولا را زينت بخش آن سفالها مي كردند5.

در اواسط سده شانزدهم ميلادي سفالهاي آسياي ميانه به جهت تزئينات تنزل يافت و در اواسط سده نوزدهم تصاوير انواع اشيا و نقشهايي بر بدنه سفال نقش بستند كه با گذشته بسيار متفاوت بوده و اصالت قديم را نداشتند. در حال حاضر نيز هنرمندان سفالگر آسياي ميانه در نقاشي سفال از روش ثابت و بخصوص پيروي نمي كنند و آثار هنري آنها متاثر از فرهنگ رايج در كشورهاي زادگاه آنها است6.

پوشش و لعاب

ظرفهاي سفالي از همان مراحل اوليه ساخت و تكامل خود داراي پوشش بودند، پوشش قشر نازكي از گل رقيق شده بود كه روي بدنه ظرف را مي پوشانيد. نحوه پوشش دادن به اين صورت بود كه پس از پرداخت ظرف، سفالگر آن را در داخل دوغابي كه در ظرف ديگر آماده كرده بود فرو مي برد. به نظر مي رسد كه ظرفها به دو منظور پوشش داده مي شدند، مسدود شدن خلل و فرج ريز ديواره و صاف و يكنواخت كردن رويه ظرف و محو كردن نشانه دست و انگشت سفالگر.

البته پوششهاي رنگين هم در تزئين رويه ظرف نقش داشتند. پوشش يا از همان خاك رسي بود كه ظرف به وسيله آن ساخته شده و يا گاه با رنگ خمير سفال متفاوت مي شد. از جمله يك گروه از سفالهاي آنوي I در اندازه هاي كوچك با خمير خشن زرد ساخته شده و داراي پوشش قرمز بوده اند، گونه اي از آن سفالها هم قابل مقايسه با سفال تپه چشمه علي نزديك تهران بوده كه صيقل خورده و پوشش قرمز رنگ داده شده اند1. يا در قره تپه دو گروه سفال با پوشش قرمز و پوشش روشن شناسايي شده اند كه در فرم هم متفاوتند.

نوع پوشش تا آنجا تعيين كننده بوده است كه برخي براساس آن قلمرو فرهنگهاي خاصي را پيشنهاد كرده اند. مثلادر بخشهاي شرقي ايران و بلوچستان دو سنت عمده فرهنگي را در حدود 4000سال پيش از ميلاد تشخيص


داده اند.

در شمال فلات ايران سفالي رايج بوده است كه داراي پوشش گلي غليظ قرمز رنگ بوده و نوع آن در آنوي IA و تپه حصار دامغان شناسايي شده است و بعدها در دامنه هاي كپ داغ اشاعه پيدا كرده و متداول شده است و تا واحه كاشان پيش رفته و در آنجا مشخصه سفالهاي دوره I و II سيلك شده است. در مقابل اين فرهنگ، سفال با پوشش نخودي رنگ قرار دارد كه در جنوب مدار 32 درجه شمالي معرف سنتي متفاوت است. سفال نخودي رنگ در بخشهاي جنوبي زاگرس اشاعه يافته است2.

به هر حال سفالهاي ساده همواره داراي پوشش بوده اند اما لعاب به دليل پيچيدگي و تعدد مواد تشكيل دهنده آن ازقدمت كمتري برخوردار است. برخي آغاز لعاب دادن ظرفهاي سفالي در ايران را قرن هفتم پيش از ميلاد دانسته و از خمره كوچكي كشف شده در زيويه به عنوان نخستين ظرف لعاب داده نام برده اند3.

اما گزارشهاي باستان شناسي از ظرفهاي لعاب داده شده در « تاگسيكين» واقع در ناحيه خوارزم خبر مي دهند كه متعلق به دوران برنز بوده و ظاهرا بر روي لعاب سياه نقشهاي سفيد رنگ ترميم شده است. همانند آنها را در قزاقستان مركزي و سيبري نيز يادآور شده اند4.

در تپه افراسياب ( افراسياب I و II) سفالهايي مرغوب متعلق به دوران بلخي - يوناني به دست آمده است كه داراي لعاب قرمز رنگ بوده اند5. از وخش در تاجيكستان هم مقدار فراواني سفال با كيفيت عالي مربوط به قرن سوم و چهارم ميلادي كشف شده كه لعاب قرمز تيره رنگ داشته است6. در باختر و سغد و منطقه مرو هم هم جامها و كاسه هايي با لعاب شفاف سرخ رنگ و كوزه هايي با لعاب روشن كشف گرديده كه بيانگر پيوندهايي بين سفالگري آسياي ميانه و سنن هنري ايران و يونان باستان و قبايل كوچ گر شمال بوده اند7.

در سرتاسر قلمرو اشكانيان و ساسانيان ظرفهاي سفالي لعابدار به رنگهاي فيروزه اي، قهوه اي ، سبز و آبي رواج كامل داشته و حتي تابوتهاي سفالي لعابدار به رنگ سبز يا آبي از آن دوران بدست آمده است.

سنت لعاب دادن روي ظرفهاي سفالي در دوران اسلامي نيز ادامه يافت و در دوره ساماني تنوع فراواني يافت. در شهرهاي بخارا، سمرقند، نيشابور و جرجان سفال با لعاب پاشيده، لعاب يكرنگ و لعاب رنگارنگ تزئين مي شد1.

اما منطقه افراسياب در سمرقند مركز اصلي سفالهاي لعابدار سده نهم تا سيزدهم ميلادي شمرده مي شد و سفالگران موفقيت حيرت انگيزي در بهره گيري از خواص رنگها كسب كرده بودند. در آن زمان سفالهاي لعابدار مرو، نسا، شاش، فرغانه و چغانيان از شهرت و محبوبيت برخوردار بودند.

از اواخر سده چهاردهم ميلادي و به دنبال تماس با چين نوعي لعاب سفيد شيري رنگ رواج يافت و در گستره وسيعي مورد استفاده قرار گرفت.

كيفيت لعاب از اوايل سده هفدهم ميلادي در آسياي ميانه تنزل يافت و سفالهاي لعابدار سده هاي نوزدهم و بيستم از حيث هنري كيفيتي نازل تر از سفالهاي لعابدار سده هاي نهم تا شانزدهم ميلادي داشتند2.

[1] آ.بلتنيسكي، خراسان و ماورالنهر، ترجمه پرويز ورجاوند، نشر گفتار، 1364 تهران، صص 65-64

-Masson,V.M.and D.R.Harris "New Excavation at Jeiun, Turkmenistan the First,Five Years; New Archaeological Discaveries in Asiatic Russia and central Asia; Sankt -perersburg; 1994; P:4

2- Kohl, Philip. L; Central Asia palaeolitlic Beginning to Iran Age; Paris: Edition Recherche sur les civilisations 1984. P.210

1- Sarianidi, V Southern Turkmenia and Northen Iran Ties and Differences in Very Ancient Times East and West, New Servies; Vol. Nos 3-4 s, P.Dec 1971 P. 249

2- Masson, V.M. and V.I. Sarianidi; Central Asia Turkmenia before the Achaemenids, Translated and Edited with a preface by Ruth Tringham; Southanpton: Themes and Hudson; 1972. P.33

3- Kohl: 1984 P.79

4- Masson and sarianidi: 1972 P.33

5 باباجان غفورف، تاجيكان، برگردان ع. محمدنيازوف، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي 1377، ص 14

6 آ. بلتينسكي، همان، ص 72

7 همان، ص 71

8 دكتر مجيدزاده، يوسف «دوران مفرغ در ماورالنهر باستان» باستان شناسي و تاريخ س 3 ش2 صص 4-3

-و.م.ماسون، «دوران برنز در خراسان و ماورا آمودريا» تاريخ تمدنهاي آسياي مركزي بخش اول از جلد اول، ترجمه صادق ملك شهميرزادي، وزارت امور خارجه، تهران 1374 ص 313

9و.م. ماسون، همان ص 313

10- kohl. 1984. P.P. 17-18

11- Ibid. P.P. 65-67

12- Ibid. P.P. 81-70

13- Ibid.P.83

1- Ibid. P.P. 93-95

2- Sarianidi: 1971.P.304

3- Kohl: 1984. P.P.105-106

4 دكتر مجيدزاده، همان ص 6

5 لباف خانيكي، رجبعلي، «پيوند هاي مشترك فرهنگي هنري ايران و آسياي ميانه از آغاز تا اسلام در يافته هاي باستان شناسي » كتاب پاژ، مشهد، س 1371ش 7 ص 44

6 لويي واندنبرگ، باستان شناسي ايران باستان ، ترجمه عيسي بهنام، دانشگاه تهران، 1348، تهران ص 14-3

7 آ.بلتينسكي، همان، ص 67

8 و.م.ماسون، همان، صص 324-323

9 دكتر مجيدزاده، همان ص 12

10 فرامكلين گرگوار، باستان شناسي در آسياي مركزي، ترجمه صادق شهميرزادي، وزارت امور خارجه، تهران 1372، ص 142

11 آ.بلتنيسكي، همان ص 76

-لباف خانيكي، رجبعلي، «مروري بر مطالعات باستان شناسي خراسان» خراسان پژوهي، فصلنامه مركز خراسان شناسي، س1،ش1، 1377 ص 14

1 فرامكين گرگوار، همان، ص 168

2 همان، ص 154

3 آ.بلتنيسكي، همان ص 72

4 فرامكين گرگوار، همان، ص 154

5 آ. بلتنيسكي، همان ص 75

6 فرامكين گرگوار، همان ص 82

7 آ. بلتنيسكي، همان صص 75-74

8 فرامكين گرگوار، همان ص 108

9 همان، ص 71

10 رمان گيرشمن، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معين، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران 1364، صص 34-31

11 و.م.ماسون، همان صص 324-323

12 رمان گيرشمن، همان صص 34-31

-جهت شناخت و حوزه گسترش سفال خاكستري، ر.ك: سيف اله كامبخش فرد، «پديده فرهنگي سفال خاكستري رنگ» يادنامه گردهم آيي باستان شناسان شوش، سازمان ميراث فرهنگي كشور، 1376 صص 318-310

1 آ.بلتنيسكي، همان صص 98-97

2 همان، صص 108-104

3 فرامكين گرگوار، همان ص 201 - آ.بلتينسكي، همان ص 145

4 فرامكين گرگوار، همان صص 233-232 - آ.بلتينسكي، همان صص 110-109

5 فرامكين گرگوار، همان صص 202،196،195،188،7-236،127،109،39- آ.بلتنيسكي، همان صص 221،220،218،144

6 گالينا پوگاخ پگو، اكبر خاكيموف، هنر در آسياي مركزي، ترجمه ناهيد كريم زندي ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران 1372 ص 153

7 برتولد اشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ج2 ترجمه مريم مير احمدي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي چاپ اول، تهران 1369 ص 214

1 گالينا پوگاخ پگو - اكبر خاكيموف همان ص 154

2- Mellaart, James; The Neolitic Of the Near East; Thames and hudson; 1975.P.P. 212-214

3- Ibid .P.213

4- Kohl: 1984 P.49

5 فرامكين گرگوار، همان ص 212

6- Kohl: 1948.P.P. 17-20

7- Masson and sarianidi. 1972 P.47

8- Mc cown, E. the comparative Stratigraphy of Earty Iran; Chicago: the University of Chicago Press; 1942 P.304

9- Kohl:1984 P.81

10 و.م.ماسون، همان ص 315

1 آ.بلتينسكي، همان ص 77

-در ارتباط با سفال شرق ايران و جنوب تركمنستان ر.ك:

Philip L.Koh\ and L.Heskel: "Arehaeo Logical in the Darreh Gaz Plain Ashort Report" , Iran XVIII, 1980, P.P. 165-169

2- Kircho,L.B "the Problem of the Origin of the Early Bronze Age Culture of Southern Turkmenia " The Bronze Age Civitization of Central Asia”; Philip .Kohl (ed) ; new York: Armonk; 1981 P.101

Kohl: 1984 P.P. 105-107

دكتر مجيدزاده، همان ص 6

3- Masson and sarianidi: 1972. P.P. 113-120

4 و.م.ماسون، همان صص 331-330

5- Kohl: 1984; P.P.105-106

1 ي.هارماتا: «زبانها و ادبيات در امپراطوري كوشان» تاريخ تمدنهاي آسياي مركزي بخش دوم از جلد دوم، ترجمه صادق شهميرزادي، وزارت امور خارجه، تهران 1376 صص 163-162

2 گالينا پوگاخ پگو- اكبر خاكيموف، همان ص 153

3 كامبخش فرد، سيف اله، كاوشهاي نيشابور و سفالگري ايران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر تهران، 1349 صص 69-48

4 گالينا پوگاخ پگو - اكبر خاكيموف، همان ص 153

5- Mellart: 1972 P.213

6- Kohl: 1984 P.49

7 و.م.ماسون، همان ص 313

1- Kohl: 1984 P.49

2 بابا جان غفوروف، همان صص 24-23

3 و.م.ماسون، همان ص 322

4 همان، صص 331-330

5 فرامكين گرگوار، همان ص 146 - آ.بلتنيسكي، همان ص 76

-براي آشنايي بيشتر با فرهنگ دوران برنز در آسياي ميانه و بخصوص واحه هاي شمالي و جنوبي تاجيكستان ر.ك: باباجان غفورف، همان صص 29-17

6 فرامكين گرگوار، همان ص 216

7- masson and sariauidi; 1972 P.113-120

8 آ.بلتينسكي، همان ص 72

9- Kholpina; L.I " Namazga - depe and The late Bronze Age of Southern Turkmenia “The Bronze Age Civilization of Central Asia”; Philip L. Kohl (ed); New York; Armonk 1981 P.49

10 آ.بلتنيسكي، همان صص 98-97

1 همان، ص 145

2 همان صص 108-107

3 فرامكين گرگوار، همان ص 175

4 همان ص 39

5 آ.بلتينسكي، همان ص 218

6 ي.هارماتان همان صص 163-162

7 آ.بلتينسكي، همان، ص 218

8 فرامكين گرگوار، همان صص 185،39

9 آ.بلنينسكي، همان ص 142

10 فرامكين گرگوار، همان ص 233-232 - آ. بلتينسكي، همان ص 110

1 فرامكين، گرگوار، همان ص 183

2 آ.بلتينسكي، همان ص 220

3 ي.هارماتا، همان صص 262-261

4 ريچارد.ن.فراي، بخارا، ترجمه محمود محمودي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران 1365، صص 117-116

5 اتينگهاوزن، شراتو،بمباچي، هنر ساماني و غزنوي، ترجمه يعقوب آژند، انتشارات مولي تهران 1376 صص 22-21

6 همان ص 23

7 همان ص 23

8 لباف خانيكي، رجبعلي، «نيشابور تجلي گاه فرهنگ و هنر ساماني» يادنامه استاد احمد احمدي بيرجندي به كوشش مركز خراسان شناسي - بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامي 1377 ص 301

-ر.ن.فراي، تاريخ ايران از آغاز تا سلاجقه ج 4، ترجمه حسن انوشه، امير كبير، تهران 1363 صص 306-305

1 اتينگهاوزن، شراتو، بمباچي، همان ص 22

2 قوچاني، عبداله، كتيبه هاي سفال نيشار، موزه رضا عباسي، تهران 1364 صص 300-22

3- Charsls.K.Wilkinson Nishapar: Pottery of Early Islamic period , New York , The metropoltin Museum of At.1973 P.P. 110-202

4- Kohl: 1984 p.49

5- Sarianidi: 1971 P.249

6- Mecown: 1942 P.P. 3-4/ Sarianidi : 1971 P.296

7- Kohl: 1984P.70

1- Ibid: P.87

2- Ibid: P.83

3- Sarianidi. 1971.P.P.301-302

4 و.م.ماسون، همان ص 315

5- Kohl: 1984 P.P. 105-106

6- Ibid: P.P.117-119

7 آ.بلتينسكي، همان صص 73-74

8 و.م.ماسون، همان صص 332-330

9 همان، صص 272-270

1 فرامكين گرگوار، همان ص 146

2 آ.بلتينسكي، همان ص 71

3 همان، ص 72

4 همان ص 145

5 فرامكين گرگوار، همان، ص 109

6 گالينا پوگاخ پگو، اكبر خاكيموف، همان ص 153

7 فرامكين گرگوار، همان صص 237-236

8 گالينا پوگاخ پگو- اكبر خاكيموف، همان ص 153

9 ر.ن.فراي، تاريخ ايران از آغاز تا سلاجقه… ص 305

10 دكتر زكي محمد حسن، تاريخ صنايع ايران ترجمه محمد علي خليلي، تهران 1363 ص 179

1 اتينگهاوزن، شراتو، بمباچي، همان ص 21-18

2 ر.ن.فراي تاريخ ايران از آغاز تا سلاجقه ص 305

-نگارنده در بازديد موزه هاي تاريخ عشق آباد، تاشكند، آلماتي، بشكك، سمرقند و دوشنبه ظرفهاي سفالي فراواني مكشوفه از نيشابور، ري و جرجان از قرن چهارم تا هفتم هجري بودند.

3 گالينا پوگاخ پگو - اكبر خاكيموف همان ص 153

4 همان ص 153

5 ارنست كونل، هنر اسلامي، ترجمه هوشنگ طاهري، انتشارات ابن سينا، تهران 1347، ص 212

6 گالينا پوگاخ پگو - اكبر خاكيموف همان ص 154

1- Masson and sariauidi 1972.P. 47

2 و.م.ماسون، همان ص 272

3 عباسيان مير محمد، تاريخ سفال و كاشي در ايران از عهد ماقبل تا كنون، ناشر، مترجم، 1370ص 53

4 فرامكين گرگوار، همان ص 168

5 آ.بلتينسكي، همان ص 106

6 فرامكين گرگوار، همان ص 109

7 گالينا پوگاخ پگو - اكبر خاكيموف، همان ص 152

1 اتينگهاوزن، شراتو، بمباچي، همان ص 21-18

2 گالينا پوگاخ پگو - اكبر خاكيموف، همان ص 153



/ 1