بيانات در جمع اعضاى شوراى ادارى استان بوشهر
(1370/10/12 )بسماللَّهالرّحمنالرّحيمدر ابتدا لازم است به همهى شما برادران عزيز و متصديان خدمت به مردم متدين و اصيل و نجيب اين منطقه، كه حقيقتاً تلاش مىكنيد و در اين خطهى دورافتادهى از مركز، با شرايط دشوار اقليمى، كار گروهى را انجام مىدهيد، صميمانه خستهن باشيد عرض كنم و از زحماتتان تشكر كنم.هر كارى كه شما براى مردم انجام مىدهيد، در هر پست و سِمتى كه باشيد، يك حسنه است؛ و علاوه بر اينكه به نفع مردم است، چنانچه كار ماندگار و اصيل و ريشهدارى هم باشد، يك صدقهى جاريه است و در دستگاه عظيم الهى - كه ارتباطات ميان كارها و بازدهى آنها، بسى پيچيده و مبسوط و مشروح است و عقل قاصر ما قادر نيست كه اين روابط كار و بازده را بفهمد و تحليل بكند - اين كارهاى شما خواهد ماند و آثار نيك خود را خواهد بخشيد و ثمرات آن را خواهيد ديد؛ هم در دنيا و هم در عالم آخرت؛ همان روزى كه هر انسانى محتاج حسنه و صدقهيى است كه از پيش فرستاده باشد.اگر آنچه را كه انجام مىدهيد، با توجه به لوازم آن، يعنى همراه با استحكام و دوام و خلوصنيت و دقتِ لازم باشد - كه از نبىّاكرم است كه فرمود: «رحم اللَّه امرأ عمل عملا فأحكمه»؛(1) رحمت خدا بر آن انسانى كه كارى را بكند و محكم بكند - سرهمبندى و كوتهنگرى و سستگيرى در كار نباشد، ديگر وصف و بيان كسى مثل اين حقير، قادر نيست كه ارزش آن را بيان كند. انشاءاللَّه كه همهتان مشمول اين مسائل باشيد و هر روزى كه مىگذرد، سطر و برگى بر پروندهى كارىِ خودتان در ديوان الهى - كه دقيقتر از ديوانهاى بشرى است - بيفزاييد.همچنين لازم است به خاطر همين مسألهى آب كه وزير محترممان به آن اشاره كردند،(2) از شخص ايشان، از كاركنان سازمان آب اين منطقه و منطقهى فارس - كه ظاهراً يكى است - و از استاندار فعالِ با اخلاصِ خوشروحيهى خوبمان،(3) و از هر كدام شما كه به نحوى در اين كار و در كارهاى ديگر سهيم بوديد، صميمانه تشكر بكنم.استان شما با اينكه محروميت و تلخى، زياد دارد، خوشبختانه شيرينى و زيبايى هم زياد دارد؛ من بعضى از شيرينيهاى حضور شما در اين استان را عرض بكنم:شيرينى اول اين كار، همين انسجامى است كه آقاى استاندار به آن اشاره كردند؛ اين چيز بسيار باارزشى است. آنجايى كه دلها با هم نباشند و دست و زبانها بر ضد يكديگر كار بكنند، براى كسى كه مىتواند با محبت و انس و عشق زندگى كند، جهنمى است. اينجا بحمداللَّه بهشت است؛ «بهشت آنجاست كآزارى نباشد»؛(4) آزارى نسبت به يكديگر در اينجا نيست؛ بلكه همكارى هست؛ كه اين را در درجهى اول بايد از خوشقلبى و نجابت و عقل و صداقت و صحت عمل اين دو مأمور عزيز استان دانست؛ يعنى جناب آقاى فاضل فردوسى، امام جمعهى خوب و روشنفكر و فعال و با اخلاص اينجا، و استاندار عزيزمان كه شرح حال ايشان را هم مىدانيد و عرض شد. بحمداللَّه در سطوح مختلف، اين معنا جريان دارد؛ اين را حفظ كنيد و نگهداريد، كه اين زمينهى شيرينى كار شماست.شيرينى دوم اين كار اين است كه شما در اينجا به مردمى خدمت مىكنيد كه بهطور طبيعى و بهطور مصنوعى - هر دو - دچار محروميتند. بهطور طبيعى دچار محروميتند؛ زيرا در نظامهاى باطل و فاسد، هر نقطهيى كه از مركز دور باشد - چه مركز سياسى، چه مركز انسانى - هندسهى معيوب آن نظام، موجب محروميت آن نقطه مىشود؛ يعنى در نظامهاى باطل و فاسد، هركسى يا هر دستگاهى كه به مركز قدرت نزديكتر است، بهرهمندتر است؛ و هر دستگاهى كه از مركز قدرت دورتر است، بهطور عادى محرومتر است؛ مگر اينكه بتواند با چنگ و دندان خودش را بهنحوى سرپا نگهدارد! اين يك هندسهى معيوبى است كه هميشه در نظامهاى باطل وجود داشته است و در ايران پادشاهى هم اين معنا وجود داشت. چيزى كه كسى به فكر آن در مركز نبود، رفع محروميت در نقاط محروم بود. اگر يك وقت شما مشاهده مىكرديد كه در آن دوران كارى هم انجام مىگرفت كه به نحوى در خدمت محرومان بود - كه البته نادر و كم بود - اين بهخودىخود بهخاطر رفع محروميت نبود؛ بهخاطر دلسوزى براى محرومان نبود؛ بهخاطر جهت ديگرى بود. فرض بفرماييد براى فلان پايگاه جاده درست مىكردند تا بتوانند ارتباط امريكاييها را با منطقهى دريا از راه زمين آسان كنند؛ يا جاده مىكشيدند تا مثلاً كشورهاى عضو پيمان سنتو(5) را به هم وصل كنند؛ البته قهراً چهار تا شهر و روستا هم از اين جاده استفاده مىكردند. براى اينكه منطقهيى صدايشان در نيايد، مجبور مىشدند يك وقتى يك كارى براى آن منطقه بكنند؛ اما اگر از منطقهيى نمىترسيدند و در آن، هدفِ مربوط به خودشان را تأمين شده نمىيافتند، آن منطقه در عزلت مطلق باقى مىماند!ما بعد از انقلاب جاهايى را در اين كشور پهناور و بزرگ ديديم كه با وجود جمعيت فراوان، از آبادانى بويى نبرده بودند؛ محروميت، طبيعت ثانوى پارهيى از مناطق - عمدتاً مناطق دوردست - شده بود؛ بخصوص آن منطقهيى كه جنبهى استراتژيك براى آن دستگاه نداشت و هدف و كارى در آنجا نبود، ديگر در آنجا نه راهآهنى بود، نه جادهى آسفالتهى درستى بود، نه از آب و برق مردم خبرى بود، نه از ارتباطات مردم خبرى نبود، نه از كارخانجات در آنجا خبرى بود؛ اين طبيعت آن دستگاه بود!پنجاه سال ضربه زدن لازم است تا سرزمين و منطقهيى، به مثابهى يك طبيعت، به محروميت خو بگيرد! در همين خصوص، پنجاه سالهايى گذشت! خدا نگذرد از سردمداران اين دو رژيم خبيث منحوس - يعنى رژيم قاجار و رژيم پهلوى - كه حدود دويست سال بر اين كشور حاكم بودند و در گوشه و كنار اين كشور بد خاطرههايى گذاشتند؛ بد نشانههايى از اختلاف و تبعيض و نامردمى و بىتوجهى به مردم باقى گذاشتند.من پيش از انقلاب، مدتهايى را در منطقهى بلوچستان سپرى كرده بودم. تا سال 1357 كه بنده در آنجا بودم، شايد شماها بدانيد، شايد هم ندانيد كه هنوز به فارسها «گجر» - يعنى قاجار - مىگفتند! البته بحمداللَّه بعد از انقلاب، اين تصور برگشته است. رژيم قاجار در آنجا كارى كرده بود و نشانى گذاشته بود كه كلمهى قاجار - و به تعبير و لهجهى محلى آنها «گجر» - معنايش وحشى و بىرحم و سنگدل و آدمكش و غيرقابل اعتماد بود! شايد منطقهى بوشهر ما و شما، از جملهى جاهايى بوده است كه آن رژيم خبيث و داراى سياست غير انسانى و ضد انسانى، به خاطر سوابق مبارزات اين مردم با انگليسيها، اصرار داشته كه آنجا را محروم نگهدارد. بالاخره اگر مردمى نشان دادند كه سلحشورى دارند، بيگانهناپذيرى دارند، دشمنستيزى دارند، اين مردم به نحوى بايستى توسرى بخورند؛ هيچ بُعدى نيست!اين منطقهى بوشهر و لارستان و بعضى ديگر از مناطق فارس، به خاطر آنكه سوابق انگليسىستيزى داشتند - كه چون بعضى از آنها را تاريخ ثبت كرده، غالب مردم مىدانند؛ خيلى از آنها را شايد حتّى شماها هم ندانيد و اينها هنوز متأسفانه در تاريخِ رسمى ثبت نشده - بهطور طبيعى مزاج آن دستگاه به طرف بىاعتنايى نسبت به اين منطقه مىكشيد؛ علاوه بر اينكه گفتم، طبيعت نظام آنها اين بود كه هر جايى كه دور از مركز است، بايستى محروم باشد؛ مثل باغچهيى كه تراز آن غلط است؛ آب كه ريختى، به همه جاى اين باغچه نخواهد رسيد. باغچهى تراز، آن باغچهيى است كه اگر از يك طرفش آب ريختى، كانالكشيها آب را بهطور برابر به پاى هر بوتهيى برساند. وقتى تراز غلط بود، آب به يك نقطههايى اصلاً نمىرسد. بنابراين، تراز يك نظام ضدبشرى، تراز غلطى است.همانطور كه عرض كردم، محروميتِ مصنوعى هم اعمال مىشد. چون نسبت به اينجا عناد و دشمنى و كينه داشتند، مزاج و طبيعت و روحيهى معمولى آن نظام، با چنين جاهايى سازگار نبود. در حقيقت اينجا تبعيدگاه بود، گناوه تبعيدگاه بود، برازجان تبعيدگاه بود، ديلم تبعيدگاه بود، ديّر تبعيدگاه بود. انسان معمولىيى كه مورد غضب نباشد، نبايد او را بياورند در اينجاها زندگى بكند؛ آدمهاى مغضوب را بايد به اينجاها بياورند. جايى كه دستگاهى مغضوبين خودش را به آنجا بفرستد، طبيعت آن دستگاه نسبت به آنجا چگونه بايد باشد؟ معلوم است؛ طبيعت بىبركتِ بىلطف بايد باشد. در اينطور جاهايى، اصلاً بنا را بر اين گذاشته بودند.جمهورى اسلامى آن هندسهى معيوب را ندارد؛ بعكس، يك نوع حالت مركزگريزى و دور از مركزگرايى در طبيعت جمهورى اسلامى هست. ممكن است بهطور قهرى در مواردى از اين طبيعت تخلف بشود؛ اما طبيعت دستگاه و برنامهريزى دستگاه، همان است. هنوز از پيروزى انقلاب دو ماه نگذشته بود كه امام بزرگوار به بنده مأموريتى دادند و من را به بلوچستان فرستادند و گفتند چون شما نسبت به مسائل بلوچستان سابقه داريد، به آنجا برويد و به وضع محروميت آن منطقه برسيد؛ اين اولين نشانهى يك حركت بود؛ در حالى كه امام به بلوچستان نرفته بودند! اين حالتى است كه از طبيعت دستگاه مىجوشد.شما سراغ جاهاى محروم برويد. الان دفتر مناطق محروم رياست جمهورى وجود دارد، كه همين آقاى بشارتى عزيزمان مسؤول اين كار هستند و من به خاطر اين قضيه، به ايشان خيلى علاقه دارم. بودجهى اين دفتر، جداى از بودجهها و برنامهريزيهاى طبيعى كشور است. آرى:
مرد بىبرگ و نوا را به حقارت مشمار
كوزه بىدسته چو بينى به دو دستش بردار(6)
كوزه بىدسته چو بينى به دو دستش بردار(6)
كوزه بىدسته چو بينى به دو دستش بردار(6)
چو وا نمىكنى گرهى، خود گره مشو
ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نيست(12)
ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نيست(12)
ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نيست(12)
1) بحارالانوار، ج 79، ص 492) گزارش آقاى زنگنه - وزير وقت نيرو - درخصوص انتقال آب از استان فارس به استان بوشهر3) آقاى صحراييان4) مصاحب نائينى5) سازمان پيمان مركزى (سنتو). در سال 1958 كشورهاى عراق و تركيه «پيمان نظامى بغداد» را امضاء كردند و در همان سال، ايران و پاكستان و انگلستان به آن پيوستند و مريكا به عنوان عضو ناظر در كنار پيمان بود. در سال 1959 با دگرگونىِ وضع عراق و شروع حكومت عبدالكريم قاسم، عراق از اين پيمان خارج شد و نام «پيمان مركزى» به آن دادند و مقر آنكه در بغداد بود، به آنكارا انتقال يافت. در سال 1976 به دليل آنكه «سنتو» از پاكستان در مسألهى بنگلادش حمايت نكرد، اين كشور از آن كنارهگيرى نمود و با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، عملاً اين پيمان از هم گسست.6) اميرخسرو دهلوى7) حجةالاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى8) ابراهيم: 269) ابراهيم: 2610) ابراهيم: 24 و 2511) تحريم: 612) صائب تبريزى