جايگاه امنيت در نظام اسلامي
سيد مهدي موسوي كاشمري يكي از پژوهشهايي كه در مركز تحقيقات علمي دبيرخانه مجلس خبرگان، بخش عمده آن به سامان رسيده، تحقيق در موضوع «دولت اسلامي و امنيت» است كه توسط محقق محترم حجةالاسلام آقاي سيد مهدي موسوي كاشمري، در دست تكميل ميباشد. اين تحقيق كه در پنج بخش كلي و زير مجموعهاي از فصول تشكيل شده، مباحث كلي «دولت و امنيت»، «اقسام امنيت»، «عوامل ناامني»، «راههاي تأمين امنيت ملي» و «پرسشهاي امنيت داخلي» را مورد كنكاش و بررسي قرار ميدهد. در بخش نخست تحقيق كه به مباحث كلي «دولت و امنيت» اختصاص يافته، پس از تبيين مفهوم دولت، مفهوم امنيت و رابطه دولت و امنيت، به جايگاه امنيت در نظام اسلامي پرداخته شده است. «ويژگيهاي امنيت اسلامي» و «امنيت مطلوب در نظام اسلامي»، دو فصل ديگر اين بخش ميباشد. آنچه به هدف معرّفي اين تحقيق پيش روي شما گذاشته شده، فصل چهارم از بخش نخست اين پژوهش ميباشد كه به جايگاه امنيت در نظام اسلامي ميپردازد.هر دولتي در راستاي ايفاي نقش و مسؤوليت خود بايد به دو امر بپردازد: 1 ـ تعيين وظايف؛ 2 ـ تعيين اولويتها در حوزه اين وظايف.تعيين وظايف
هر دولتيبه طور كلي داراي دو گونه وظايف است: 1 ـ وظايفي كه به صورت عام براي هر نظامي مطرح است و از اقتضائات سيستم خاصّي به شمار نميآيد، همچون تأمين امنيت، تنظيم و سازماندهي سياست خارجي و غير آن.2 ـ وظايفي كه مربوط به نوع سيستم و ويژه نظامهاي خاصاند و هر نظامي خود را متعهد بدان نميداند، همچون آزادي كه از اقتضائات نظامهاي مردمي و مبتني بر دموكراسي است و يا تحكيم باورها و ارزشهاي ديني در حكومت ديني.تلاش دولتهاي مردمي بيشتر در كم كردن بار مسؤوليت خود در اداره جامعه و سپردن امور مختلف مردم به خود آنان و اقبال به بخش وظايف اصلي دولت است، در حالي كه نظامهاي خوداتكا و توتاليتر بيشترين تلاش خويش را براي بهمهار درآوردن همه امور و خارج كردن آن از اختيار مردم ميگمارد. واگذاري امور به مردم اين ويژگي را دارد كه در اين صورت دولت بهتر ميتواند به وظايف اصلي خود بپردازد و پاسخگوي مطالبات مردم در آن باره باشد.البته واگذاري كارها به مردم در صورتي مفيد است كه در جامعه به قدر كافي نيروي متخصص و كارآمد وجود داشته باشد و تا وصول به آن وضعيت، دولت ناچار از به اختيار گرفتن بسياري از امور است.تعيين اولويّتها
تعيين وظايف و ترسيم مسؤوليتهاي دولت چندان پيچيده و دشوار نيست. آنچه نيازمند بحث و بررسي جدّي و نظر كارشناسانه و احياناً جاي نزاع و ابراز نظرهاي متضاد است، تعيين اولويتهاست. نظير گفتگوهايي كه در تاريخ معاصر كشور ما رخ داد كه آيا توسعه سياسي مقدم است يا اقتصادي و يا هيچكدام؟تعيين اولويت در وظايف دولت نقش اساسي در كارآمد كردن و به روز كردن سياستهاي نظام داشته و در صورت موفقيت، موجب استحكام و تثبيت موقعيت آن در بين مردم و مايه رشد و بالندگي و سازندگي و توسعه خواهد شد. اگر دولتي در ارائه سياستي مستدل و قابل دفاع از اولويتها ناتوان باشد، در مواجهه با طوفان حوادث ضربهپذير خواهد بود و دير يا زود، سردرگمي در سياستها و اركان دولت پديدار خواهد شد. به ويژه اگر امكانات جامعه و دولت نتواند پاسخگوي سياست همعرض و انداموار باشد. در اين صورت سياست درست اقتضا ميكند كه ابتدا در سطح كلان، اولويتها تعيين و بر اساس آن برنامهريزي خرد صورت پذيرد.بخشي از اين اولويتها موقت و ويژه شرايط و اوضاع خاصياند و بخشي حالت ثابت داشته و از اولويتهاي استراتژيك نظام محسوب ميشوند.اولويتهاي موقّت: گاهي جامعه نسبت به برخي از جهات ديگر عقبمانده و به ركود دچار ميشود، در اين صورت لازم است براي ايجاد توازن و تعادل در بخشهاي مختلف اجتماعي در حوزهاي كه دچار عقبماندگي شده، سرمايهگذاري بيشتر صورت پذيرد و توجه جديتري به آن مبذول شود. البته اجراي اين سياست بايد به گونهاي باشد كه توجه زيادتر به بخشي خاص، بخشهاي ديگر را به ركود و سستي نكشاند و آنها نيز در حركتي معقول، روبه رشد باشند.سياست همعرض در چنين وضعي كارساز نيست؛ زيرا اولاً: آن بخش عقبمانده همچنان فاصله خود را با بخشهاي ديگر حفظ خواهد كرد و ثانياً: تا توجهي افزون و انرژي انبوهتري در آن بخش راكد صورت نگيرد، اين حركت آغاز نشده و يا حداقل سرعت لازم را نخواهد يافت؛ زيرا عوامل بازدارنده و توقفزا كه گاهي نهادينه شده و ريشههاي خود را تا اعماق فرهنگ و روابط اجتماعي و اقتصادي جامعه گسترانيده، به آساني قابل مقابله و دفع نيستند. و نيز گاهي بر اثر حوادث غير قابل پيشبيني، همچون تخريب و انهدام منابع در اثر بروز جنگ، زلزله، سيل و امثال آن، چنين وضعيتي براي دولت پيش ميآيد كه لازم ميشود برخي از طرحهاي در دست اجراي خود در زمينههاي مختلف را كنار گذاشته و به آن حادثه و عواقب آن بپردازد.اولويتهاي ثابت و استراتژيك: در ميان وظايف دولت، برخي از اهميت ويژهاي برخوردارند و اين اهميت بدان لحاظ است كه عنصر خاصي نسبت به ساير نيازمنديها و امور جاري، نقش پايه و زير ساخت داشته باشد، مثلاً در نظامهاي مبتني بر ليبراليسم، اصل آزادي از چنان موقعيتي برخوردار است و ساير امور نقشهاي بعدي را دارند و لذا در اين حكومتها بسياري از مسايل اخلاقي، ديني، عدالت اجتماعي و اقتصادي و حتي ابعادي از امنيت قرباني آن ميشود. در حاليكه در نظامهاي مبتني بر ديكتاتوري و استبداد آنچه در اولويت نخست واقع ميشود، امنيت است، به طوري كه هر حركت و صداي اعتراض و اقدام به بهانه اخلال در امنيت منع شده و بسياري از حقوق مسلّم و قطعي شهروندان تحت اين عنوان از آنان سلب ميگردد.همچنانكه در نظامهاي مبتني بر دين، ارزشهاي اخلاقي و قانون و كسب رضاي الهي به عنوان اصلي حاكم بر همه شؤون و مناسبات سياسي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي و غير آن، مطرح بوده و از اولويت برخوردار است.وظايف دولت در نظام اسلامي
برخي از صاحبنظران با استفاده از آيات و روايات وظايف دولت را تا پانزده مورد برشمردهاند.1 ميتوان با جمعبندي و كلينگري، مجموع آن را اينگونه بر شمرد:1. ايجاد امنيت در جامعه و پاسداري از آن.2. تنظيم و سازماندهي روابط خارجي.3. تعليم و تربيت و ارتقاي فرهنگ و دانش در جامعه.4. پاسداري از ارزشهاي ديني.5. ايجاد عدالتاجتماعي و پاسداشت حقوق مردم.6. قضاوت و داوري بهعدل و اجراي حدود.به ديده برخي در نظر اسلام، امور مختلف مردم در حوزه اقتصادي، تجارت، كشاورزي، صنعت و فعاليتهاي اجتماعي و رفاهي بهتر و حتي لازم است به خود آنان واگذار شود و دولت در اين زمينهها دخالتي نداشته باشد.2تفاوت نظام اسلامي با نظامهاي ليبراليستي در اين است كه دولت در فعاليتهاي اقتصادي و ساير شؤون زندگي اجتماعي مردم هيچگونه اعمال كنترل و نظارتي ندارد و تنها بسترساز فعاليتهاي مردمي است، در حاليكه در نظام اسلامي گرچه اينگونه فعاليتها در زمينههاي گوناگون در اختيار مردم است، ولي حكومت نقش هدايتي خود را همچنان حفظ ميكند و با اجراي وظايف خاص خود مبني بر پاسداري از ارزشهاي معنوي، آن فعاليتها و حركتها را هدايت كرده و بر سالم بودن آن، نظارت دارد. و اين امر، خود بازتابي از رعايت و حاكميت اولويتها در سطح سياستهاي كلان نظام است.اولويتها در حوزه وظايف
در نظام اسلامي رعايت حدود الهي و پاسداشت آن از اولويتهاي قطعي دولت است كه در شرايطي همه چيز، حتّي امنيّت فداي آن ميشود و تعرض به كيان دين و اساس آن به هيچ قيمتي پذيرفته نيست. ولي درغير اين صورت، گاهي براي صيانت از جان مؤمن از يك حكم خاص صرفنظر ميشود.پيش از اين گفتيم امنيت مورد انتظار در نظام اسلامي امري نسبي است و با توجه به اينكه نظام اسلامي بر رعايت همه حقوق شهروندان خود تكيه كرده و تأمين تمامي آن را وظيفه خود ميداند، دستيابي و وصول به امنيت مطلق اجتماعي مورد توقع نيست، ولي گاهي در اثر بروز اوضاع ويژه، چه از ناحيه تحركات نيروي خارجي و چه بر اثر اقدامات عوامل داخلي آنان، اساس امنيت و تأمين جاني مردم مورد تهديد واقع شده و جامعه با ناامني و نگراني مواجه ميشود. در اين صورت اين پرسش مطرح ميشود كه كداميك از آن حقوق مقدم است؟ امنيت يا آزادي؟ امنيت يا مدارا؟ به امنيت جامعه يا حقوق فردي؟البته اينكه گفتيم امنيت مطلق از دولت اسلامي متوقع نيست، در اوضاع حاضر و وضعيت كنوني حاكم بر سياستهاي جهاني و بينالمللي است، گرچه در موقعيت مطلوب و آرماني كه اهداف عالي دين در ساير جهات در بالاترين سطح خود جامعه عمل پوشد، امنيت مطلق نيز حاكم خواهد گشت كه در مباحث آينده بدان اشارت خواهد شد.جايگاه و ارزش امنيّت در قرآن و روايات
گذشت كه دولت در اسلام برآيند نيازها و احتياجات واقعي مردم است و بر اين اساس كشف اولويت يك وظيفه بر ساير وظايف از منظر ديني، نيازمند مراجعه به متون ديني و استخراج اساسيترين و بنيانيترين مطالبات و احتياجات مردمي از لابهلاي آيات و روايات است.از متون ديني اينچنين بهدست ميآيد كه امنيت در بعد جاني آن، از نعمتهاي بزرگ خداوند و مقدم بر ساير نيازمنديهاي بشر است كه ما در ادامه اين بحث به برخي آيات و روايات ضمن چند عنوان ميپردازيم.1. امنيت نعمت بيبديل الهي
قرآن كريم ميفرمايد: «لايلاف قريش ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف فليعبدوا ربّ هذا البيت الّذي اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف».از برخي روايات بهدست ميآيد كه اين سوره در تعقيب سوره فيل بوده و آن دو را يك سوره دانستهاند.3بر اين اساس، مضمون كلّي اين دو سوره اين است: ما جريان شكست اصحاب فيل را پيش آورديم تا قريشيان به حمايت و دفاع ما از شهر مكه و خانه خود مطمئن شوند و آنان كه در پناه ما جاي گرفتهاند، احساس آرامش كنند و گردهم جمع شوند و زمستان و تابستان براي كار تجارت به يمن و شام كوچ كنند. آنان بايد به پاس اين نعمت، پروردگار اين خانه را پرستش كنند. همان خدايي كه زمينه شكوفايي اقتصادي آنان را فراهم ساخت و از گرسنگي نجاتشان داد و احساس ناامني آنان را تبديل به امنيت كرد.باز قرآن كريم موضوع امنيت را بهعنوان منّتي بزرگ بر مؤمنان تحت ستم و آزار كافران ياد كرده و ميفرمايد:«و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون في الارض تخافون ان يتخطفكم الناس فآواكم و ايّدكم بنصره و رزقكم من الطيبات لعلّكم تشكرون»4.در اين آيه موضوع امنيت پيش از اقتصاد و امور معيشتي مطرح شده، ولي در سوره ايلاف امر معيشت پيش از آن آمده است. شايد بتوان گفت اگر امنيت در حوزه مسائل داخلي منظور باشد، اقتصاد و اصلاح امر معيشت از پايههاي امنيت داخلي و مقدم بر آن است؛ زيرا جرم و جنايت از صاحبان شكمهاي گرسنه، كاري دور از انتظار نيست. مطابق حديثي از نبي اكرم(ص): فقر انسان را تا مرحله كفر نزديك ميكند.5 ناامني محيط مكه پيش از اسلام، بيشتر داخلي و بر اثر گرسنگي و فقر بود و همين امر بود كه قبايل مختلف را به قتل و غارت يكديگر وادار ميكرد.اگر امنيت در حوزه تهديدات خارجي مورد نظر باشد، وضعيّت معيشت مردم، چندان در آن تعيين كننده نيست، بلكه وجود امنيّت و نبود تهديد خارجي، تأمينكننده زمينه مساعد براي رشد و شكوفايي اقتصادي و مقدم بر آن است. نيز قرآن كريم ناامني را از عوامل امتحان مؤمنان دانسته و ميفرمايد:«و لنبلونكم بشيء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابرين».6برخي از مفسران مقصود از محنتها و مصيبتهاي مذكور در آيه را در مورد مجاهدان دوره نخستين اسلام شمردهاند و آن را نوعي تمهيد و آمادهسازي براي آنان دانستهاند تا بر مصائب و سختيهاي جنگ و جهاد شكيبا باشند و سستي و ضعف از خود نشان ندهند.7 مرحوم طبرسي منشأ خوف را تصميم مشركان بر عداوت با مؤمنان ذكر كرده است، گرچه برخي ديگر آن را به طور عام معنا كردهاند.8از مقابله خوف با از دست دادن ساير سرمايهها، بهدست ميآيد كه مقصود از آن، از دست دادن امنيت جاني است، و از قرار گرفتن آن در صدر موارد ياد شده استفاده ميشود كه امنيّت، بهويژه در بعد جاني آن، بر ساير نعمتهاي الهي مقدم است و از كف دادن آن نيز مصيبتي بزرگتر نسبت به از دست دادن ساير نعمتهاي مادي خداوند به حساب ميآيد.همچنين در اين باره ميفرمايد:«...ثمّ لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم».9حضرت صادق(ع) در باره اين آيه كريمه فرمودند:«مقصود از نعمتها كه در قيامت از انسان درباره آن سؤال ميشود، امنيّت و سلامتي و ولايت حضرت علي(ع) است».10در نگاه اوّل به اين حديث، دو احتمال در معناي آن ميرود، نخست اينكه از انسان ميپرسند آيا امنيّت و سلامت و ولايت علي بن ابيطالب(ع) را داشتهاي يا نه؟ در اين صورت، وظيفه فرد آن است كه در صدد كسب هر يك از اين سه چيز باشد. ديگر اينكه سؤال ميشود كه با نعمت موجود ولايت، امنيت و سلامت چه كرده و چگونه از آن استفاده كردهاي؟احتمال نخست به دو دليل مردود است، اوّل آن كه ظهور كلام «عن النّعيم» دلالت بر نعمت موجود دارد و اينكه با آن چه كرديد؟ دوم آن كه لحن آيه شريفه «ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم» پرسش مؤاخذهاي و تكليفي است، در حاليكه در بسياري از موارد، سلامت و امنيت از قدرت و اختيار انسان خارج است. در اين صورت، چگونه انسان بر كاري كه خارج از توانايي و اختيار او است از سوي خداوند مورد مؤاخذه و سؤال واقع ميشود؟ گذشته از اينكه اصل در موجودات و از جمله انسان بر سلامتي و حصول آن است و مرض، عارضي و خلاف جريان عادي است و بر اين اساس، سؤال هم از همين نعمت موجود و چگونه برخورد كردن با آن است، نه كسب آن. وحدت سياق هم، احتمال اول را در مورد دو امر ديگر نيز منتفي ميسازد.بنابراين، معناي دوم در روايت تقويت ميشود و بر اين اساس مسؤوليت انسان در برابر اين نعمتها به دو گونه است، يكي از جهت پاسداشت و حفاظت از آن و ديگري كيفيت بهرهبرداري و برخورد با آن.ممكن است اين اشكال به ذهن بيايد كه مردمان در باره ولايت تنها از نحوه استفاده و كيفيت برخورد با آن مورد پرسش نيستند، بلكه از اصل تحصيل و داشتن آن نيز مورد سؤال واقع ميشوند. پاسخ اين است كه موجوديّت در مورد سلامت و امنيت با موجوديّت در باب ولايت متفاوت است. آن دو امر اول، پيش از وجود در جهان خارج و عينيّت، هيچگونه موجوديّتي جز در عالم ذهن و مفاهيم ندارند، در حاليكه مسأله ولايت مورد جعل الهي است و پيش از تحقق خارجي آن، درعالم جعل و اعتبار الهي موجود است و لذا دور افتادگان از وادي ولايت مسؤولاند كه با اين نعمت مجعول خداوندي كه براي پذيرفتن و دلدادگي به آن قرار داده شده چه كردند؟ گرويدند يا نه؟ و دارندگان آن نيز مورد سؤالاند كه آيا نسبت به وظايفي كه در قبال آن داشتهاند بهخوبي قيام كردهاند يا نه؟باز حضرت صادق(ع) در روايتي فرمودند: «خمس خصال من فقد واحدة منهن لم يزل ناقص العيش زايل القلب، مشغول القلب، فاوّلها: صحة البدن و الثانية: الامن و الثالثة: السعة في الرزق، و الرابعة: الانيس الموافق...و الخامسة و هي تجمع هذه الخصال: الدعة».11اشكالي كه در مورد اين روايت بهنظر ميرسد اين است كه در اين حديث آسودگي و راحتي عنواني مستقل از ساير موارد مذكور در آن آمده است كه نشان استقلال آن است، در حاليكه حديث در مورد آن ميگويد: اين امر در بردارنده ساير امور و جامع آن است. در اين صورت نميتوان آن را موضوعي جدا از ساير موضوعات دانست، بلكه در حقيقت حاصل اجتماع اين امور در مورد انسان است.براي حل اشكال ميتوان گفت اين مطلب صحيح است كه آسودگي خاطر، آن امور مذكور در روايت را لازم دارد و راحتي خيال به هر يك از آنها ميسّر نيست، ولي اين چنين نيست كه بااجتماع اين امور، الزاماً آسودگي خاطر و رفاه روحي نيز حاصل شود. چه بسيارند كساني كه با وجود داشتن و برخورداري از آنها باز هم از امنيت خاطر بيبهرهاند و در نگراني به سر ميبرند. بنابراين، گذشته از آن انسان لازم است از سلامت روحي و طمأنينه نفساني و ايماني نيز برخوردار باشد تا خاطري آرام داشته باشد و لذا بدين جهت و از اين نگاه خود يك امر مستقل و جداگانه محسوب ميگردد.اميرمؤمنان(ع) وقتي مردم را به تأمل در احوال مؤمنان در گذشته دعوت ميكند، كه در شديدترين و دشوارترين وضعيت به سر ميبردند و از هر سو عوامل ترس و پريشانحالي و تلخكامي به جانب آنها روي آورده بود و آنان با صبر و متانت و بردباري آن را پشت سر گذاشته بودند، ميفرمايد:«حتي اذا رأي الله سبحانه جدّ الصبر منهم علي الاذي في محبته و الاحتمال للمكروه من خوفه جعل لهم من مضايق البلاء فرجا فأبدلهم العزّ مكان الذّل و الأمن مكان الخوف فصاروا ملوكا حكّاماً و أئمّة اعلاماً».12در اين بخشها، حصول امنيّت، به عنوان پاداشي براي جهاد و صبر آنان معرفي شده است و خود گوياي اهميّت بسيار و جايگاه عالي آن از منظر الهي و در نگاه اميرمؤمنان است.امنيّت؛ نعمت مجهول
اين جمله مشهور است كه: «نعمتان مجهولتان الصّحة و الامان».13 در تتبّعي كه صورت گرفت، گرچه نتوانستيم براي اين كلام مدركي كه حاكي از حديث بودن آن باشد و به معصومي مستند شود، دست يابيم، ولي كلامي است مشهور و بر فرض كه حديث هم نباشد، برگرفته از مضامين احاديث و حدّاقل بيان گر نوع نگرش مؤمن در فرهنگ اسلامي به موضوع امنيت است.اقتضاي تحقيق در مورد اين كلام، اين است كه اگر مقصود از مجهول بودن، جهل به ارزش آن دو باشد، در اين صورت اسناد كلمه «مجهولتان» به «نعمتان» مجاز خواهد بوده، در حاليكه اسناد مجازي خلاف اصل در محاورات است و بناي عقلا در استعمالات واژهها و نسبتها بر استعمال حقيقي است. بنابراين، مطابق اين روايت، خود اين دو نعمت مجهولاند. با اين بيان كه: علم بر دو گونه است، تفصيلي و اجمالي. علم تفصيلي اين است كه حقيقتي با تمام ابعادش براي انسان روشن باشد، برخلاف علم اجمالي كه در مورد آن حقيقت جاي گرفته در ذهن مورد غفلت بوده و در برابر ديد مستقيم آن، آشكار و روشن نباشد.پزشكان ميگويند نشانه سلامتي يك عضو آن است كه انسان به وجود آن در خود توجه نداشته باشد. وقتي آن عضو به درد ميآيد وجود آن را احساس ميكند و همين احساس، نشانه مريضي اوست. پس انسان گرچه به طور اجمال ميداند كه مثلاً داراي معده، كليه، قلب، مثانه و...ميباشد ولي نگاه تفصيلي به آن نداشته و از آن غافل است، وقتي از ناحيه آن عضو احساس درد و رنج ميكند وجود آن را در خود احساس ميكند.صحت و امنيت از همين مقولهاند، زيرا اگر چه انسان در حال سلامتي و امنيت اجمالاً به آن واقف است، ولي اين دانستن غالباً در هالهاي از غفلت و بيخبري و در نوعي از جهل پنهان ميماند. انسان از دو راه به وجود و ارزش فوقالعاده آن به روشني پيمي برد. يكي از باب «تعرف الاشياء باضدادها» وقتي به ضد آن گرفتار ميشود، و ديگري زماني كه با تلقين و تبليغ و توجه دادن مستمر، به وجود و حضور آن متوجه شود.عدم توجه كافي به اين دو نعمت گرانبها خسارات سنگيني بر جامعه در پي دارد؛ زيرا بياطلاعي و احساس نكردن نعمتي موجب ميشود تا جامعه نسبت به آفات و عوامل مخلّ و مزاحم آن حساسيت لازم را نداشته باشد و در پاسداري از آن سستي به خرج دهد. اين بيتوجهي و عدم مراقبت، خود نوعي ناسپاسي در برابر نعمت خداوندي محسوب شده و موجبات سلب و يا تضعيف آن را فراهم خواهد ساخت.امنيت از ويژگيهاي شهرخوب
براي معرفي شخص، شيء و منطقهاي خاص، بايد بهترين، سرآمدترين و بايستهترين ويژگيها و صفات آن به قلم و زبان آيد.ذكر يك چيز و همراه كردن آن با وصفي خاص نشاندهنده اعتنا و اهميت بسياري است كه آن وصف براي گوينده آن از بين ساير اوصاف دارد. خداوند در قرآن كريم وقتي براي بيان آفرينش استثنايي انسان و خلقت ويژه او به اموري قسم ياد ميكند، در نهايت، شهر مكه را در اين رديف آورده و آن را با ويژگي امنيت همراه ميكند.14 اين ويژگي براي شهر مكه در آيات ديگر نيز ذكر شده است.15و اين خود بيانگر نقش يگانه و ضرورت وجود امنيّت براي زندگي جمعي و حيات مادّي و معنوي بشر است. لذا بنيانگذار خانه توحيد، به عنوان معمار بيت الله، بهترين خواسته خود از خداوند در باره شهر مكه و بايستهترين چيزبراي آن را امنيّت دانسته و آن را مهمترين مطالبه خود از خداوند قرارداده و آنگاه معيشت فراخ را براي اهل آن طلبيده است.16قرآن كريم جريان ورود حضرت يعقوب و همسر و فرزندانش بر فرزند مصيبت كشيده و بهدولترسيده خود، حضرت يوسف را بيان كرده و ميفرمايد:«فلمّا دخلوا علي يوسف آوي اليه ابويه و قال ادخلوا مصر ان شاء الله آمنين».17در اين بخشها حضرت يوسف، خطاب به پدر و مادر و برادران خود مصر را مكاني امن براي ايشان دانسته و امنيت آنان را از جهت وجود و حاكميت امنيت در شهر و نبود عوامل ناامني در آن تضمين كرده است.البته اين احتمال نيز ميرود كه سخنان آن بزرگوار ناظر به امنيت حاكم در مصر نباشد، بلكه آن حضرت، امنيت را براي خصوص آنان تضمين كرده باشد كه از ناحيه من به شما ستمي نخواهد رسيد. در اين صورت، اهميت و ارزش اصل امنيت مورد توجّه بوده است.البته احتمال دوم قدري ضعيف به نظر ميرسد، زيرا اوّلاً: قرآن نقل ميكند كه آن حضرت، برادران خود را پيش از اين بخشيده بود.18 و با اين حال، احتمال آزار و خطري نبوده است تا آن حضرت تأمين داده باشد و ثانياً: در بين آنان پدر و مادر او هم بودند، كه در مورد حضرت يوسف گناهي نكرده بودند تا نيازي به تأمين خاص باشد و ثالثاً: تضمين امنيت آنان از ناحيه خود را منوط به خواست الهي كردن گرچه در واقع اشكالي ندارد ولي چنين سخني خلاف محاورات عرفي در تضمين و تعهد شخصي نسبت به كاري در مورد ديگران است. كاري كه اطمينان به عملي شدن آن، رفع پريشاني از آنان كرده و احتمال خلاف آن، مايه پريشاني آنها ميشود.باز قرآن كريم ميفرمايد:«و جعلنا بينهم و بين القري التي باركنا فيها قري ظاهرة و قدّرنا فيها السّير سيروا فيها ليالي و ايّاماً آمنين».19اين آيه در باره اهل سبا آمده است كه در يمن به سر ميبردند و با مسافرتهاي پي در پي به سوي شام، به كار تجارت و سياحت و غير آن ميپرداختند و در مقام بيان منّت خود به آنان، امنيت را ذكر كرده است. در اين آيه به امنيت پايدار اشاره شده است و اينكه در تمام روزها و شبهايي كه در اين مسير طي ميشد، امنيت و آرامش حاكم بود و اينگونه نبوده است كه روزي چنين باشد و روزي غير آن و يا منطقه اي داراي آن باشد و جاي ديگر فاقد آن. اين نكتهاي است كه توجه به آن در سياستهاي كلان امنيتي كشور بسيار مهم است و امنيت در تمام ابعاد جاني، مالي و... وقتي آثار خود را نشان ميدهد كه قابل اعتماد و پايدار و مستمر باشد. تزلزل و ناپايداري در امنيّت ناكامي و بياعتمادي به بار خواهد آورد و به سرمايهگذاريها و برنامهريزيهاي بلند مدّت در ابعاد مختلف لطمهاي جدّي وارد خواهد كرد.نيز قرآن مجيد ميفرمايد:«ضرب الله مثلاً قرية كانت آمنة مطمئنة يأتيها رزقها رغداً من كلّ مكان فكفرت بأنعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون».20برخي اين قريه را مكه و برخي غير آن دانستهاند كه در بحث ما اهميت چنداني ندارد و در هر صورت، قريهاي به عنوان نمونه ذكر شده و از مهمترين اوصاف آن امنيت و وضعيّت خوب اقتصادي، نام برده شده است.نكاتي در آيه قابل توجه است:1. در آيه كريمه پس از صفت امنيّت، اطمينان آمده است و در معناي آن گفتهاند: «محل استقرار و سكونت مردم آن است و اهل آن نيازي به انتقال از آن به جاي ديگر به جهت احساس ناامني و گرسنگي ندارند».21 و اين نكته نشان ميدهد كه از عوامل مهم در باب مهاجرتها و توسعه بيرويّه شهرهاي بزرگ وجود ناامني و عقبماندگي اقتصادي در مناطق مختلف است و بهويژه مسأله امنيّت نقش عمدهتري دارد؛ زيرا ممكن است مردم با درآمد كم قناعت كرده و تحمّل كنند ولي وجود ناامني و مخاطره جاني براي هيچ كس قابل تحمّل نيست و به سرعت مناطق ناامن را از وجود ساكنان آن خالي ميكند.2. امنيت و رونق اقتصادي از نعمتهاي بزرگ الهياند كه سپاسگزاري و شكر لازم دارد و يقيناً شكرگزاري از آن، تنها از طريق زبان حاصل نميشود. شكر عملي آن هم به پاسداري و استفاده بهينه از آن در جهت خدمت به خلق و ارتقاي معنويت و رفاه عمومي و مهمتر از آن پيشگيري از غفلتزدگي و شيوع فساد و گناه در جامعه است، و در غير اين صورت كفران نعمت شده و خود عامل عمده سلب آن است.3. در آيه كريمه از گرفتاري مردم آن منطقه به گرسنگي و ناامني پس از برخورداري از آن به لباس تعبير شده است؛ زيرا همچنان كه مرحوم طبرسي فرموده است اثر گرسنگي و ترس مانند لباس بر انسان ظاهر ميشود.22 فقر و خوف از امورياند كه به سرعت و شدّت، آثار زيانبار خود را بر فرد و جامعه تحميل ميكند و پريشاني و ناتواني و درماندگي با شتاب هر چه بيشتر، خود را نشان ميدهد.امنيت، خواسته مؤمن از خداونددعاهاي رسيده از معصومان(ع) اين ويژگي را دارد كه در آن مصالح واقعي و نيازهاي حقيقي و قطعي بشر مطرح و از خداوند طلب شده است و نيز به مفاسد و زيانهاي جدّي او توجّه و از آن پرهيز داده شده است. ما در دعاها خواهيم توانست به مطالبات حقيقي انسانها و جامعه بشري پيبرده و بر اساس آن برنامهريزي و سياستگذاري كنيم. امنيت مقولهاي است كه در بسياري از دعاها در رديف نخست مطالبات بنده از خداوند قرار گرفته است.حضرت ابراهيم(ع)، اولين خواسته خود از خداوند در خصوص شهر مكّه را امنيت براي آن قرارداد و اينگونه از او طلب كرد:«و اذ قال ابراهيم ربّ اجعل هذا بلداً آمنا و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم بالله و اليوم الآخر».23خواسته آن حضرت از خداوند خواه جعل تكويني باشد و خواه جعل تشريعي، نشان از اهميتي است كه آن بزرگوار براي موضوع امنيت قائل است. از امام حسن(ع) نقل شده است كه رسول گرامي(ص) بين دو ركعت اول نماز ظهر ميخواندند:«اللهم و اسئلك السعة و الدّعة و الامن و الكفاية و السّلامة».24درمورد اين دعا ممكن است اشكال شود كه مقصود از «أمن» در اين كلام، امنيت از خطرهاي آخرت است.پاسخ اين است كه گرچه واژه «امن» داراي اجمال است، ولي وحدت سياق در دعا قرينه بر اين است كه مقصود از آن، امنيت جاني از خطر دشمن است، زيرا ساير خواستههايي كه در اين رديف آمده است، ظاهر در نعمتها و مصاديق دنيوي آنند.اميرمؤمنان در تعقيب نماز ظهر ميخواندند:«اللهم لاتدع لي ذنباً الاّ غفرته و لاخوفاً الاّ آمنته».25البته سياق واحد دو بخش از دعا اقتضا ميكند كه مقصود از خوف در بخش دوم مربوط به امور آخرت باشد و امنيت اين جهاني را كه مورد بحث ماست شامل نباشد و مؤمن از خداوند ميطلبد كه او را از آنچه مايه نگراني او نسبت به عذابهاي برزخي و عالم قيامت است برهاند، ولي ممكن است بگوييم: از اين جهت كه جمله «و لاخوفاً» نكره در سياق نفي است ظهور در عموم دارد و تخصيص آن نياز به قرينهاي قويتر از ظهور عام دارد و اين اقوي بودن يا به نص است يا به اظهر بودن و وحدت سياق. در جايي كه جملهاي ظهور در معنايي داشته باشد و جمله بعد ظاهر در معنايي نباشد، قرينه بر ظهور پس از آن است و در جايي كه آن جمله نيز در معنايي ظاهر باشد، در صورتي وحدت سياق مقدم ميشود كه ظهور او قويتر باشد، در حالي كه، در اين جملهها اينگونه نيست و عموميت بخش اخير منافاتي با مفاد فراز پيش ندارد.دعاي مخصوص حضرت سجّاد(ع) درباره مرزبانان و مجاهدان26 و توجه و دقّت در بخشهاي آن نشان اهتمام خاصي است كه پيشوايان دين، به موضوع امنيت و ضرورت وجود آن براي حيات مادّي و معنوي جامعه از خود بروز دادهاند.وعده الهي به پيامبر(ص) و مؤمنان
رسول اكرم(ص) پيش از جريان حديبيّه در خواب ديد كه خود و اصحابش در كمال امنيت وارد مكه شدند و به انجام مناسك پرداختند ولي در آن سال آن رؤيا محقق نشد.قرآن كريم وعده عملي شدن آن را به پيامبر اكرم ميدهد و ميفرمايد:«لقد صدق الله رسوله الرّؤيا بالحق لتدخلّن المسجد الحرام ان شاء الله آمنين محلّقين رؤوسكم و مقصّرين لاتخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلك فتحا قريبا.»27اين وعده الهي در سال آينده آن جامه عمل پوشيد و پيامبر اكرم(ص) همراه با ياران خود در ماه ذيالقعده سال هفتم هجري بيآن كه از سوي مشركان كوچكترين گزندي به او و يارانش برسد وارد مكه شدند و طيّ سه روز اقامت در آن شهر در كمال امنيّت مناسك عمره را كه به عمرة القضا معروف است به جاي آوردند و سپس پيروزمندانه از آن خارج شدند و به مدينه بازگشتند.در اين سفر، امنيّت همه جانبه مسلمانان، در شهري كه ناامنترين نقطه براي آنان به حساب ميآمد و در اثر همين آزار و شكنجههاي طاقت فرساي قريش بود كه مسلمانها پا به هجرت گذاشتند، بزرگترين نعمت خداوندي براي آنها به شمار ميرفت كه براي همگان جالب و ديدني بود. نوشتهاند28 زنان و مردان و كودكان گرد هم آمده بودند و ورود شكوهمند رسول خدا(ص) و يارانش و طواف آنان را نظارهگر بودند.از نعمتهاي بهشتي
در آيات مختلفي نعمت امنيت از بارزترين نعمتهاي بهشت معرفي شده و برخورداري از آن، ويژگي مهم مؤمنان در قيامت محسوب شده است.29اميرمؤمنان پس از بازگشت از صفين در وصيتي در باره اموال خويش اين چنين نوشت:«هذا ما امر به عبداللّه علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين في ماله ابتغاء وجه الله ليولجني به الجنة و يعطيني به الأمنة».30گرچه امنيت در اين موارد مربوط به بهشت است و بحث ما امنيت در دنياست ولي اولاً: از مجموع آيات و روايات بهدست ميآيد كه نعمتهاي بهشتي برآمدن آرزوها و خواستههاي مادي و معنوي و فوق آن است. قرآن كريم ميفرمايد: «و هم فيما اشتهت انفسهم خالدون».31از اين آيه استفاده ميشود، آنان آرزوهايي داشتهاند كه برآورده نشده و يا ناقص بوده است و خداوند وعده ميدهد كه بهشت جاي برآمدن آن خواستههاست. بسياري از مؤمنان كه در دنيا از داشتن نعمتهاي خداوندي محروم ماندند از خالصترين و نابترين صورت آن در آخرت بهرهمندند. بنابراين، هر چه بر روي يك نعمت بهشتي تأكيد و تمجيد بيشتري صورت پذيرد، نشانه اهميت و ضروريتر و خوشايندتر بودن آن براي مؤمن در دنيا است.ثانياً: گفتيم امنيت مقولهاي داراي مراتب مفهومي است و چون بالاترين و نابترين مرتبه آن تنها در بهشت قابل تحقيق است، تعظيم از يك مرحله آن در واقع نوعي بزرگداشت از مراتب نازل آن نيز هست.ثالثاً: مطابق آيه كريمه مؤمنان در بهشت به هر نعمتي ميرسند و ميگويند ما نمونه آن را در دنيا ديدهايم و با آن آشناييم. آنچه در آخرت مشاهده ميكنند شبيه همان است كه با فاصلهاي بسيار زياد در دنيا ديدهاند.32 بنابراين، اهميت دادن به نعمتي خاص در بهشت در حقيقت مهم دانستن اصل آن محسوب ميشود.وظيفه اساسي دولت
گذشت كه دولت اسلام برآيند نيازها و احتياجات واقعي بشر است و در طيّ آيات و روايات روشن شد كه امنيت مهمترين و بديهيترين مطلوب جامعه انساني و ايماني است و لذا در روايات، تأمين امنيت از وظايف مهمّ دولت به شمار آمده كه نمونههايي از آن ذكر ميشود.1. در روايت فضل بن شاذان از حضرت رضا(ع) در باره فلسفه و حكمت جعل اوليالامر كه پيش از اين ذكر آن رفت، جلوگيري از تعدي به حقوق ديگران و منع ظالمان از تجاور به ساحت مظلومان از وظايف خطير حكومت به حساب آمده است.33در نامهاي كه اميرمؤمنان(ع) به معاويه مينويسد، ميفرمايد:«و الواجب في حكم الله و حكم الاسلام علي المسلمين بعد ما يموت امامهم او يقتل، ضالاً كان او مهتديا، مظلوماً كان او ظالماً، حلال الدم او حرام الدم، الاّيعملوا عملاً و لايحدثوا حدثاً و لايقدّموا يداً و لارجلاً و لايبدئوا بشيء قبل أن يختاروا لأنفسهم اماماً عفيفاً عالماً عارفاً بالقضا و السنة يجمع امرهم و يحكم بينهم و يأخذ للمظلوم من الظالم حقّه و يحفظ اطرافهم و يجبي فيئهم و يقيم حجتهم و يجبي صدقاتهم».34در اين نامه، آن حضرت با جمله: «يأخذ للمظلوم من الظالم حقه» به امنيت داخلي و با جمله: «و يحفظ اطرافهم» به امنيت خارجي اشاره فرموده است، و آن را از اموري دانسته است كه جز با وجود دولت و زمامدار، محقق نميشود. اين موضوع گرچه خود حقّي از حقوق عمومي است ولي پس از تصدّي دولت، ايفاي آن به عنوان اداي حق عمومي و تكليفي الهي و وظيفه دولت به شمار ميرود.اميرمؤمنان در ردّ منطق خوارج ميفرمايد:«هولاء يقولون: لا امرة الا للّه و انّه لابدّ للناس من امير برّ او فاجر، يعمل في إمرته المؤمن و يستمتع فيها الكافر و يبلغ الله فيها الاجل و يجمع به الفيء و يقاتل به العدوّ و تأمن به السبل و تؤخذ به للضعيف من القوّي حتي يستريح برّ يستراح من فاجر».35از ديدگاه علي(ع)، ناامني مقوله اي است كه با آنارشيسم و عدم وجود دولت آميخته است و دولت و امنيّت رابطهاي ساختاري و ماهوي دارند به گونهاي كه براي تحقّق آن چارهاي از وجود دولت نيست، حتي اگر زمامدار فرد يا گروهي فاسد و فاجر باشند.و آنچه به عنوان آثار دولت و زمامدار در اين خطبه آمده است رابطهاي مستقيم يا غير مستقيم با مسأله امنيت دارد.اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه حكومت فاجر گرچه براي مؤمن امنيتي كامل تأمين نميكند ولي در مقايسه با آنارشيسم وجود ناامني در آن كمتر است و لذا امنيّت مورد نظر در اين خطبه نسبي است.نكته ديگر اينكه مقصود از «بلوغ اجلها» رسيدن اجلهاي طبيعي است؛ زيرا در اوضاع ناامني و رواج قتل و تجاوز به نفوس، اجلها پيش افتاده و قبل از رسيدن به حدّ عادي و طبيعي مقرّر خود، اتفاق ميافتند.حضرت رضا(ع) در قسمتي از روايت طولاني كه عبدالعزيز بن مسلم نقل ميكند، فرمود:«..بالامام...منع الثغور و الاطراف؛به وسيله امام مرزها و حدود كشور پاسداري ميشود.»36امام حسين(ع) ميفرمايد:«اللهم انك تعلم انه لم يكن الّذي كان منّا منافسة في سلطان و لا التماس شيء من فضول الحطام ولكن لنردّ المعالم من دينك و نظهر الإصلاح في بلادك فيأمن المظلومون من عبادك و تقام المعطّلة من حدودك».37اين سخنان به اميرمؤمنان(ع) نيز نسبت داده شده است.38در اين مرامنامه، آن حضرت ايجاد امنيت را از جمله اهداف خود در تشكيل دولت و حكومت توسط خويش ميداند.1. دراسات في ولايةالفقيه، ج2،ص 23 ـ 21.
2. همان، ص25.
3. مجمع البيان، 5441.
4. سوره انفال، آيه 26. «به ياد آوريد روزگاري را كه گروهي اندك بوديد و در زمين به استضعاف كشانده شده بوديد و از اينكه مردمان شما را ربوده و آزار دهند، در ترس و وحشت بهسر ميبرديد، سپس خداوند پناهتان داد و با نصرت خود ياريتان كرد و از پاكيزهها روزيتان ساخت، شايد سپاس بگزاريد».
5. محدث عباس قمي، سفينة البحار.
6. و يقيناً شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و كم شدن ثروتها و جانها و ميوههايتان ميآزماييم و صابران را بشارت ده. سوره بقره، آيه 155.
7. مجمع البيان، ج1، ص237. الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص343.
8. زمخشري، كشاف، ج1، ص323.
9. سپس روز قيامت از نعمتها از شما سؤال خواهد شد. سوره تكاثر، آيه 8.
10. بحار الانوار، ج35، ص426.
11. وسايلالشيعه، ج14، ابواب مقدمات، باب 14، ج7، ص31. پنج چيز است كه اگر كسي فاقد آن باشد زندگيش دچار كمبود و قلبش پريشان و ناآرام خواهد بود: 1 ـ صحت و سلامت بدن 2 ـ امنيت 3 ـ روزي وسيع 4 ـ همدم همراه و پنجم راحتي و آسودگي كه جامع اين امور است.
12. آنگاه كه خداوند جديّت در شكيبايي و صبر بر آزار مشركان در راه محبت او و تحمّل ناگواريها از خوف او را از آنان ديد، تنگناهاي زندگيشان را گشايش داد و ذلت و خواري آنها را به عزت و خوف و ناامنيشان را به آرامش و امنيت مبدّل ساخت. نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خ192، ص296.
13. دو نعمت مجهولند: 1 ـ صحت و سلامتي. 2 ـ امنيت. سيد عبدالله جزايري، التّحفة السّنّية، نسخه خطّي كتابخانه آستان قدس رضوي، ص67. آنچه در روايت پيامبر(ص) آمده است با اين تعبير است: نعمتان مكفورتان الأمن و العافية. بحار الانوار، ج81، ص170.
14. سوره تين، آيه 3 ـ 1.
15. سوره عنكبوت، آيه 67؛ قصص، آيه 57؛ ابراهيم، آيه 37 و بقره، آيه 126 ـ 125.
16. بقره، آيه 125.
17. سوره يوسف، آيه 99. آنگاه كه آنان بر يوسف وارد شدند، پدر و مادر خود ـ خاله آن حضرت و همسر پدر ـ را مأوي داد و زير چتر حمايت ويژه خود گرفت و به همه آنان گفت: بر شهر مصر وارد شويد كه با خواست خداوند در امن به سر خواهيد برد.
18. سوره يوسف، آيه 92.
19. ما ميان آنان و مناطقي كه بركتهاي خود را در آن نازل كرده بوديم قريههايي به صورت پيدرپي و زنجيرهاي قرار داده بوديم و حركت در آن را اندازهگيري كرده بوديم و گفتيم در آن شبها و روزها راه پيماييد در حالي كه در آرامش و امنيّت خواهيد بود. سوره سبأ، آيه 18.
20. خداوند قرايي را مثال ميزند كه در امنيت و استقرار به سر ميبرد و فراخناي معيشت از هر ناحيه به سويشان روي آورده بود. سپس آنان به نعمتهاي خداوند كفران ورزيده و ناسپاسي كردند. خداوند نيز به جهت كارهاي ناروايشان به لباس ترس و گرسنگي دچارشان كرد. سوره نحل، آيه 112.
21. مجمع البيان، ج6، ص389.
22. همان، ص390.
23. پروردگارا! اين شهر را امن قرار ده و مردم آن را از ميوهها روزي ده، آنان كه به خدا و قيامت ايمان آورند. سوره بقره، آيه 126.
24. پروردگارا! از تو گشايش و راحتي و امنيت و كفايت و سلامت، خواهانم. بحارالانوار، ج87، ص65.
25. بار خدايا! هيچ گناهي را جز آن كه ببخشي و هيچ ترس و وحشتي را مگر آن كه مرا از آن ايمن سازي براي من باقي مگذار. همان، ج86، ص65.
26. صحيفه سجادّيه، دعاي 26.
27. به يقين خداوند آنچه در خواب به پيامبرش نماياند، راست و حق است كه قطعاً شما به خواست خداوند وارد مسجد الحرام خواهيد شد در حاليكه در امن بوده و سرهاي خود را تراشيده و تقصير ميكنيد و از گزند مشركان خوفي نخواهيد داشت، پس او به آن چه شما نميدانستيد آگاه بود و پيش از ورود به آن، فتحي نزديك (فتح خيبر) برايتان مقرّر ساخت. سوره فتح، آيه 27.
28. مجمع البيان، ج9، ص127.
29. سوره سبا، آيه 37؛ انعام، آيه 82؛ دخان، آيه 55؛ حجر، آيه 46 و فصلت، آيه 40.
30. اين است آنچه بنده خدا عليبنابيطالب اميرمؤمنان در مورد دارايي خود دستور انجام آن را ميدهد براي كسب رضايت و توجه الهي تا او را وارد بهشت كرده و در قبال آن امنيت بدو عطا كند. نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، ص389، نامه 24.
31. بهشتيان از آنچه ميل نفساني آنان باشد برخوردار بوده و در آن جاودانند. سوره انبيا، آيه 102.
32. سوره بقره، آيه 25.
33. علل الشرايع، مكتب حيدريّه نجف، باب 182، حديث 9، ص253.
34. حكم واجب خدا و اسلام بر مسلمانان اين است كه پس از آنكه پيشوايشان بميرد يا كشته گردد، چه گمراه بوده و چه هدايت يافته، ستمديده باشد يا ستمگر، حلالخون يا حرامخون، اقدام به هيچ كاري نكنند و حادثهاي پديد نياورند .
35. آنان ميگويند: امارت جز براي خداوند نيست در حاليكه مردم ناچارند اميري داشته باشند، نيكوكار باشد يا بد عمل، تا مؤمن در سايه حكومت او بر انجام وظايفش قيام كرده و كافر به زندگي خود بپردازد و خداوند به هر كس عمر تعيين شدهاش را عطا كند (كشت و كشتار موجب اجلهاي زودرس نشود) و ثروت مردم بهوسيله او گردآوري شده و با دشمن نبرد شود و راهها امنيت يابند و حق مظلوم از ستمگر گرفته شود، تا اينكه انسانهاي نيك در راحتي به سربرند و از ناحيه بدكاران ايمن شوند. نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص125، صبحي صالح، ص82، خ40.
36. اصول كافي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، ج1، ص200.
37. بار خدايا! تو ميداني كه آنچه كرديم از سر قدرتطلبي و آز دنياطلبي نبوده است، بلكه براي آن بوده است كه نشانههاي دين تو را برگردانده و اصلاح را در جامعه نمودار و ظاهر كنيم تا ستمديدگان از بندگانت احساس امنيت كرده و حدود تعطيل شده، جريان يابد. تحف العقول، انتشارات بصيرتي، قم، ص239.
38. نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص406، صبحي صالح، ص189، خ 131.