جايگاه و نقش سازنده ولايت
نبي الله ابراهيم زاده مسأله ولايت از مهمترين مسايل و مباحث اسلامي و قرآني و محوريترين مسأله در مكتب اهل بيت «تشيع» است. بر اين اساس، مسأله ولايت و جايگاه و اهميت آن، نيز مفاهيم، مصاديق، ابعاد، اقسام و مباحث ديگر آن در متون ديني به طور مبسوط بحث و بررسي گرديده و زواياي آن تبيين شده است.ولايت، از جايگاه بلند اعتقادي و محتواي عميق ارزشي برخوردار است و از ذخاير و گنجينههاي نهفته درون عالَم و آدم حكايت ميكند، كه از سرچشمه حقايق باطني جهان و كنه وجود عالم و مبدأ اعلاي فيض، يعني وجود واجب تعالي فيضان كرده و جان و جهان را حيات بخشيده و بر همه آنچه كه هست، از مُلك و ملكوت، غيب و شهود، تكوين و تشريع سيطره پيدا كرده است:هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلّهِ الْحَقِّ،...1 وَ بَرَزوُا لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ.2ولايت در قرآن، حكايت حقيقت آدمي است كه استعدادهايش در اثر پيوند با ولايت تامّه الهيه و حقيقيه ذات ربوبياش، از راه عبادت و بندگي به منصه ظهور و بروز رسيده؛ تا آنجا كه به غايت قصواي منزلت و مقام انساني يعني «انسان كامل» نائل آمده است. در نتيجه به مقامها و منصبهاي رفيع الهي: نبوت، رسالت، امامت و مانند آن دست يازيده است؛ به دليل اينكه رسالت هر پيامبري به نبوت وي وابسته بوده و نبوت به ولايتش مرتبط است، سمت و سوي پيوند انسان كامل به خداي سبحان، ولايت اوست و سمت ارتباط وي به جامعه بشري رسالت او بوده و رابط بين اين دو، نبوت اوست؛ چه اينكه تفاوت رسالتها مرهون تفاوت نبوتها و امتياز نبوتها در پرتو تفاضل ولايتها ميباشد.3روشن است ولايت با ويژگيهاي ممتاز و عمق معنا در يك مقاله كوتاه، قابل تبيين و تفسير نيست. با اين حال برآنيم تا آنجا كه ميسور باشد در اين مقاله به تبيين جايگاه ولايت در اسلام و نقش تعيين كننده آن بپردازيم. اما از آنجا كه پيبردن به جايگاه و نقش ولايت در جامعه، مبتني بر دانستن مفهوم آن است، در آغاز مفهوم ولايت را روشن ميكنيم.ولايت
ولايت در لغت از ماده «وَلْي» بر وزن «فَلْس» به معناي قرب و نزديكي است. چنان كه گويند:تَباعَدْنا بَعْدَ وَلْيٍ؛ پس از نزديكي دور شديم.4راغب ميگويد:ولاء و توالي آن است كه دو چيز يا بيشتر چنان به هم نزديك باشند كه ميانشان چيز ديگري نباشد؛ و به طور استعاره به نزديكي، ولاء و توالي گويند، خواه [اين نزديك شدن [از حيث مكاني باشد، يا از حيث دين، يا صداقت و نصرت و اعتقاد.در ادامه ميگويد:«ولايت به كسر واو به معناي نصرت و ياري رساندن است و به فتح واو به معناي تولي و سرپرستي امور ميباشد.سرانجام در اظهار نظر نهايي ميگويد:وَ حَقيقَتُهُ تَوَلِّي الاَْمْرِ؛ حقيقت ولايت، سرپرستي و تصدي امر است.5مرحوم طبرسي امين الاسلام، در معناي ولايت ميگويد:ولي از وَلْي، به معناي نزديكي بدون فاصله است، و او كسي است كه به تدبير امور از ديگري سزاوارتر است.6بنابراين، واژه ولايت، به معناي قرب و نزديكي بي واسطه است.قرب انواع و اصنافي دارد؛ دو نفر كه به يكديگر محبّت دارند، وليّ يكديگرند. نيز وقتي كسي در امور ديگري تصرف بيواسطه ميكند، وليّ اوست.پس ولايت عبارت است از رابطه مستقيم بي واسطه بين دو كس يا دو نهاد يا دو گروه، از جنس محبت يا رياست يا توالي و تبعيت يا تصرف.نتيجه
از مطالب گذشته اين معنا روشن شد كه مفهوم ولايت (قرب و نزديكي) از مفاهيم اضافي وابسته به دو طرف است، به اين بيان كه اگر چيزي كنار چيز ديگري قرار گيرد ميگويند: «وَلِيَهُ؛ نزديك آن شد»، از آنجا كه اگر شخصي به شخصي يا چيزي نزديك بود، آن شخص يا چيز هم به او نزديك خواهد بود، ولايت همچون اُخُوّت، اضافه متوافقة الطرفين است؛ زيرا دو طرف اين اضافه همسانند؛ بر خلاف اُبُوّت و بُنُوّت و مانند آن كه چون طرفين آن مخالف يكديگرند، متخالفة الطرفين نام دارند.بنابر معناي لغوي ولايت، اگر انسان وليّ خدا شد، خدا نيز بايد وليّ او باشد، چنان كه اگر خدا، وليّ كسي بود، او هم وليّ خدا خواهد بود؛ چون اضافه متوافقة الطرفين چنين اقتضا دارد.در حالي كه چنين نيست؛ زيرا قرب مطرح در قرآن، قرب خاصي است كه ممكن است از يك طرف باشد، ولي از طرف ديگر حاصل نباشد. به اين بيان كه هر چند خداوند بنابر سيطره ولايي مطلقهاش بر آدم و عالم، به كافر و مؤمن به طور يكسان نزديك است (وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ)7، ولي قرب در صورتي حاصل خواهد شد كه انسان به دين راستين الهي ايمان بياورد و اعمال زشت را ترك كرده و كردارهاي شايسته را انجام دهد، تا اينكه در اثر عبادت و تقوا به قرب الهي برسد و شايسته تولي ربوبي شود؛ چرا كه:اَللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا...8، وَ هُوَ يَتَوَلَّي الصّالِحينَ.9در غير اين صورت، انسانهاي كافر نه تنها به خدا نزديك نيستند، بلكه از او بسيار دورند:اُولئِكَ يُنادَونَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ.10ولايت در اسلام و قرآن
ولايتي كه در اسلام و قرآن مطرح است، بسيار عميقتر و دقيقتر از معناي لغوي آن است، به اين بيان كه از نوع اضافه متوافقة الطرفين نيست تا اگر خدا به كسي نزديك بود، او هم به همان اندازه به خدا نزديك باشد؛ زيرا چنين روابط طرفيني تنها در اضافههاي اعتباري وجود دارد، نه در اضافههاي واقعي قرآني، كه از نوع اضافه اشراقي است؛ يعني وقتي در اثر ايمان و عبادت و تقوا، دل بنده مؤمن متقي به نور ايمان روشن شد، آنگاه ذات اقدس الهي بر دل مؤمن متقي تجلي ميكند. در پرتو تجلي و اشراق درون، انسان مؤمن تحت ولايت الهي درآمده و به قرب او ميرسد؛11 قرب الهي مراتب دارد و هر كس ميتواند بر اساس ايمان و تقوايي كه كسب ميكند، به مرتبه يا مراتبي دست يابد و وليّ خدا شود. وليّ اعظم خداوند كسي است كه بيشترين نزديكي را با خدا دارد و خدا بيشترين انعكاس را در وجود او يافته است. او نماياننده و نماينده خداوند است؛ نماياننده يعني كسي كه آينهوار اوصاف ديگري را بازتاب ميدهد و نماينده يعني كسي كه مأموريتي دارد.انحصار ولايت براي خدا
هر چند قرآن براي غير خدا يعني مؤمنان راستين و به ويژه اولياي خاص الهي، نوعي ولايت محدود يا مطلقه (بنابر سعه وجودي اوليا) در عالم تكوين و تشريع اثبات ميكند، ولي در آيات زيادي تصريح كرده كه ولايت با همه اقسام و ابعادش، بالاصالة و بالاستقلال از آنِ ذات اقدس اله كه خالق و موجود جهان هستي و جهانيان است، ميباشد، از جمله:اَمِ اتَّخَذوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِياءَ فَاللّهُ هُوَ الْوَلِيُّ؛12 آيا آنها غير خدا را وليّ خود برگزيدند؟ در حالي كه ولي فقط خداست. هُنا لِكَ الْوَلايَةُ لِلّهِ الْحَقِّ.13 در آنجا ثابت شد كه ولايت (قدرت) از آنِ خداوند بر حق است.اطلاق آيات مزبور مفيد حصر ولايت تكويني و تشريعي براي خداوند يكتاست؛ و ولايت به همه اقسامش ذاتاً مخصوص خداي يكتا است.از اين رو، اگر او به انبيا و ائمه(ع) و ساير اولياي خود، ولايت تكويني و تشريعي را در شعاع معيَّني، به تناسب مقام قربي كه دارند، اعطا كند، هرگز به معناي تفويض اختيارات و جعل ولايت براي آنها به گونه استقلال نيست، تا آنان بتوانند به طور مستقل و در عرض ولايت مطلقه الهي، اِعمال ولايت و قدرت كنند و در عالم و آدم تأثير مستقلي بگذارند. همه ولايتهاي غير خدا در طول ولايت مطلقه الهي بوده و همگي مظاهر ولايت و قدرت نامحدود ذات ربوبي هستند و تنها با اذن و اجازه او تأثير گذارند؛ حتي ولايت منفي كه خدا در قرآن براي شياطين و طاغوتها اثبات ميكند، به اذن و اراده تكويني خدا است؛ زيرا لامؤثّر في الوجود الا الله الواحد القهّار.بر اين اساس، انبيا و ائمه چون به مقام منيع «انسان كامل» رسيده و مظاهر اسماي حسناي الهي شدهاند، از مقام رفيع ولايت برخوردار گشتهاند.قرب الهي، تنها راه دستيابي به ولايت
از آنچه گذشت چند مطلب روشن شد:ولايت به تمام و كمال و با همه ابعاد آن، بالاستقلال و بالاصالة از آنِ خدا است؛ولايت در شعاع محدود يا مطلق به غير خدا قابل انتقال است.اينك بر آنيم چگونگي وصول به قرب الهي و وصال و لقاي محبوب حقيقي را، كه رمز و راز آفرينش انسان را تشكيل ميدهد و نتيجه مطبوع و دلنشين آن «ولايت» است، بيشتر شرح دهيم؛در حديث مشهور از حضرت امام جعفر صادق(ع) در مصباح الشريعه آمده است:اَلْعُبُودِيَّةُ جُوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرّبُوبِيَّةَ؛14بندگي خدا و پيمودن صراط قرب به حق، گوهري است كه نهايت آن خداوندگاري يعني قدرت و توانايي است.سكوي پرواز انسان به سوي مُلك و ملكوت و رسيدن به قدرت و ولايت و نفوذ در باطن عالَم غيب و شهود، در گرو «عبدخدا» بودن و خداگونه شدن و او را از سر صدق و اخلاص بندگي كردن است.موجودات زنده، اعم از گياه، حيوان و انسان داراي استعدادهايي هستند كه فراهم آمدن زمينهها و شرايط مساعد، موجب بروز و به فعليت رسيدن نيروها و استعدادها ميشود. با به فعليت رسيدن استعدادها، موجودات واجد چيزي ميشوند كه پيشتر فاقد آن بودند؛ بدينسان، تكاپوي طبيعي همه موجودات زنده براي تحقق بخشيدن به استعدادهاي دروني آنها است؛ البته با اين تفاوت كه جنبش عمومي موجودات نباتي، بر اساس نظامي به نام «طبيعت» است كه در نهادشان به وديعت گذارده شده است؛ عامل محرك در كوششهاي حيوان هم حب ذات است كه بر اساس ادراك و الهام غريزي عمل ميكند؛ اما تلاشهاي انسان، در پرتو اختيار و آگاهي صورت ميگيرد و كمال نهايي و مقصد عالي وي از ديگر موجودات متفاوت و متمايز است. كمال هر موجود؛ از جمله انسان در عينيت يافتن و به بارنشستن استعدادهاي آنها است.بنابراين، «كمال» صفتي وجودي است كه از دارايي و غناي حقيقي يك موجود زنده در مقايسه با موجود ديگر حكايت ميكند. موجود كامل، اگر از نعمت درك و شعور برخوردار باشد، از داشتن كمال، لذت ميبرد و احساس خوشبختي ميكند.حال، كمال اگر به طور طبيعي و بدون تلاش اختياري حاصل شود، مانند شكوفا شدن استعدادهاي حيواني انسان (همچون غريزه جنسي) كمال غير اكتسابي و طبيعي ناميده ميشود. اگر در پرتو تلاش آگاهانه و اختياري حاصل آيد، كمال اكتسابي نام دارد؛ اين نوع كمال فضيلت به حساب ميآيد و تعاليآور است.كمال واقعي و مطلوب فطري انسان چيست كه در صورت نيل به آن، انسانيت شكوفا شده و فلسفه آفرينش تحقق عيني مييابد؟ اين نوع كمال با عينيت يافتن و شكوفا شدن چه استعدادهايي به دست ميآيد؟بي شك، ميان خواستههاو استعدادهاي انسان، عينيت يافتن خواستههاي مادي و حيواني نميتواند تأمين كننده مطلوب نهايي و رساننده به كمال عالي انساني باشد؛ زيرا خواستهها و غرايز، ميان انسان و حيوان مشترك است و شكوفا شدن استعدادها و غرايز، موجب تكامل انسان در بُعد حيواني است، گرچه بهرهوري از مواهب طبيعت و برآورده شدن خواستههاي مادي انسان، نوعي سعادتمندي و خوشبختي ـ حداقل در بُعد مادي و دنيوي ـ است كه ارزشمند و مطلوب است، ولي آرمان نهايي انسان و كمال برين و سعادت حقيقي او چيز ديگري است.كمال مطلوب
جان سخن در اين است كه مصداق اَتَم و اكمل كمال مطلوب چيست؟قرآن كريم مصداق اتم و اكمل كمال مطلوب و به تعبيري مصداق كمال نهايي را «قرب به خدا» ميداند كه همه كمالات مادي و معنوي و جسمي و روحي، مقدمه رسيدن به آن است و بالاترين، نابترين، گستردهترين و پايدارترين لذّت زندگي و كامروايي حقيقي، از رسيدن به مقام قرب الهي حاصل ميشود.نقطه اوج قرب به خدا، اين است كه انسان در اثر نزديكي به خدا، مَظْهَر و مُظْهَر و مُظْهِر قدرت و ولايت مطلقه الهي شود. به اصطلاح عرفا چشم و زبان او گردد و به اذن او كارهاي خدايي كند. همان كارهايي كه انبيا و اولياي خاص الهي ميكردند و ميكنند؛ از احياي مردگان گرفته تا شفاي بيماران و تصرف در امور عالم، مثل انزال باران و به تسخير درآوردن موجودات زميني و آسماني و...قرآن كريم تنها راه طي مراحل كمال تا رسيدن به مرحله كمال نهايي و قرب الهي را ـ كه همراه با سعادتمندي و رستگاري انسان است ـ اطاعت و بندگي خدا ميداند.وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللّهَ وَ يَتَّقْهِ فَاولئِكَ هُمُ الْفائِزوُنَ؛15 و هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهيزد، چنين كساني رستگاران واقعي هستند. ...اَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحونَ.؛16 (تنها سخن مؤمنان واقعي) اين است كه: «شنيديم و اطاعت كرديم» و اينها رستگاران حقيقي هستند.17قرب نوافل و قرب فرايض
در باره قرب الهي، دو نكته بايد بيان شود تا حقيقت آن و چگونگي نيل به آن آشكار شود:نخست، مراد از قرب، مكاني يا زماني نيست؛ زيرا اين نوع قرب، مختص موجودات مادي است و خداوند، فراتر از زمان و مكان است.نيز تقرب اعتباري و تشريفاتي نيست؛ زيرا اين نوع ويژه اين جهان است و حقيقت آن، جز اعتبار نيست، هر چند بر آن آثار عيني بار ميشود.همچنين مراد، قرب تكويني طبيعي خدا به موجودات، از جمله انسان نيست. قرآن در آيه زير به اين نوع قرب اشاره دارد:وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ؛18 و ما به او (انسان) از رگ گردن نزديكتريم.اين نوع قرب براي همه انسانها از مسلمان و كافر به طور طبيعي و يكسان وجود دارد و اكتسابي نيست تا فضيلت و كمال به شمار آيد.مقصود قربي است كه سالك طريق كمال در اثر ايمان و اعمال صالح برخاسته از تقوا و نيت خالص، ارتقاي وجود مييابد، زيرا عملي كه همراه با تقوا19 و نيت خالص20 و خدايي نباشد، بالا نميرود تا صلاحيت تقديم به پيشگاه خدا را داشته باشد21. در نتيجه، عمل صالح و «عبادت» محسوب شود.انسان به مرحلهاي از تعالي روحي و كمال معنوي ميرسد كه به مقام تجرد نفس دست مييابد و خويشتن را با علم حضوري آگاهانه مييابد؛ آنگاه در پرتو معرفت شهودي و حضوري، نيز تجرّد نفس و صافي و پاكي درون، رخ يار و محبوب حقيقي (خدا) در آينه دلش نمايان ميشود و با علم حضوري و شهود باطني، خدا را ميبيند و خود را در محضر و منظرش احساس ميكند، چنان كه احاديث زير از امام علي(ع) گواه بر آن است:مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ تجَرَّدَ. مَنْ عَرَفَ نَفَسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.22انسان راهي نزديكتر از خود براي رسيدن به مقامات معنوي و قرب الهي ندارد.نكته دوم درجه و مرتبه است: قرب الهي كه مطلوب عالي و كمال نهايي انسان است، درجاتي دارد، حتي كوچكترين عمل اختياري در صورتي كه واجد شرايط باشد، تا حدي انسان را به خدا نزديك ميكند. هر يك از انسانها بر اساس ميزان و كيفيت اعمال خويش در پيشگاه خدا درجه يا درجاتي دارند و هر فرد يا گروهي در درجه يا مرتبهاي قرار دارند:وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمّا يَعْمَلوُنَ؛23 و براي هر يك (از گروه صالحان) بر اساس اعمالشان درجاتي است و خداوند از آن چه ميكنند غافل نيست.هر قدر ايمان فرد سالك كاملتر و اعمال صالحش خالصتر و افزونتر باشد، تقرب وي بيشتر است؛ ايمان كامل و توحيد ناب آن است كه با آخرين مرتبه قرب الهي همراه باشد. عرفا نايل شدگان به اين مرتبه از كمال ايماني و قرب الهي را «انسان كامل» گويند.گرچه براي عموم انسانها استعداد رسيدن به مقام «انسان كامل» وجود دارد،24 ولي رهزنها شرارت ميكنند و اكثر مردم را از طي مسير كمال و رسيدن به مرحله نهايي باز ميدارند؛ تنها اوحديّ از سالكان طريقِ هدايت ميتوانند به اين مقام نايل شوند؛ رسول گرامي اسلام ميفرمايد:لَوْ لا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ حَوْلَ قُلُوبِ بَني آدَمَ لَنَظَرُوا اِلي مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الاْرْضِ؛25 اگر شياطين اطراف دلهاي فرزندان آدم را احاطه نميكردند، در ملكوت آسمانها و زمين نظر كرده و باطن آنها را مشاهده ميكردند!سالكان طريق قرب و كمال، در مسير تكاملي و استكمالي و تقرب به درگاه ربوبي، به جايي ميرسند كه عالمي عقلي مُضاهي و مُشابه با عالم عيني خارجي ميشوند، كه جهاني است افتاده در گوشهاي ؛ اين انسانها، عالَم مجرد عقلاني، عالَم حادث به حدوث زمانياند.ماده كائنات تحت اراده و قدرت انسان كامل قرار ميگيرد و موجودات عالم چنان در اطاعت او خواهند بود كه اعضا و جوارح در اختيار و اطاعت ما ميباشند.چنين منزلت و مقامي حاصل دو نوع تقرب به درگاه ربوبي است كه عرفا از اين دو به «قرب نوافلي» و «قرب فرايضي» يا «قرب نفلي و فرضي» نيز «محبّي و محبوبي»، تعبير ميكنند.مقرّبات كه اعمال و عبادتاند، يا از قبيل نوافلاند كه حق سبحانه آن را بر بندگان واجب نكرده است بلكه ايشان آن اعمال را «تقرباً الي الله» انجام ميدهند و برخود لازم الاجرا ميدانند. نوافل اختصاص به نمازهاي مستحبي ندارد، بلكه هر عمل خوب غير واجبي را شامل ميشود. يا از قبيل فرائضاند كه خدا آن اعمال و عبادات را بر بندگان واجب گردانده است.در قرب نوافل كه علت بهجا آوردن آن عشق به خدا و شوق نسبت به بندگي اوست، انسان به جايي ميرسد كه اوصاف فعلي خداي سبحان در مقام فعل، مجاري ادراكي و تحريكي عبد صالح سالك ميشود، به طوري كه انسان صالح با زبان حق سخن ميگويد و با چشم او ميبيند و...اما در قرب فرايض، بنا به آنچه از آيات و روايات بر ميآيد، انسان سالك در سير صعودياش به جايي ميرسد كه مجاري ادراكي و تحريكي انسان كامل، مجراي درك و كار حق قرار ميگيرد، به طوري كه خداوند با زبان انسان صالح سخن ميگويد و با چشم او ميبيند و...26وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمي؛27 اين تو نبودي (اي پيامبر!) كه تيرانداختي، آن گاه كه تير ميانداختي، بلكه خدا تير انداخت. ...قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِاَيْدِكُمْ؛28 با آنان (كافران و مشركان) پيكار كنيد، كه خداوند آنها را به دست شما مجازات ميكند.در اين آيات سخن از آن است كه آدميان ابزار دست خدا ميشوند و او كار خود را از طريق مؤمنان متقي و اوليا انجام ميدهد. چنان كه مولوي ميگويد:گر پرانيم تير، آن نه ز ماست ما كمان و تيراندازش خداست «ما رميتَ إذْ رميتَ» خواندهاي ليك جسمي در تجزي ماندهاي «ما رميتَ إذْ رميتَ» گفت حق كار حق بر كارها دارد سبق29انسان كامل كه مظهر اتم و اكمل «ولي الله» است، صاحب ولايت كليه است كه ميتواند به اذنالله در ماده كائنات تصرف كند و قواي ارضيه و سماويه را تحت تسخير خويش درآورد.30مصداق ا تم و اكمل و مثل اعلاي انسان كامل و صاحب ولايت كليه، پيامبر خاتم و اهل بيت او ميباشند: «وَ لَهُمْ خَصائصُ حَقِّ الْوِلايَةِ».31 بخشهايي از زيارت جامعة كبيره، چنين است:...وَ التّامّينَ في مَحَبَّةِ اللّهُ وَ الْمُخْلَصينَ في تَوْحيدِ اللّهِ وَ الْمُظْهِرينَ لأِمْرِ اللّهِ وَ نَهْيِهِ وَ عِبادِهِ الْمُكْرَمينَ...بِكُمْ فَتَحَ اللّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اللّهُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ عَلَي الاْرْضِ اِلاّ بِاِذْنِهِ...وَ فَازَ الْفائِزونَ بِوَلايَتِكُمْ...وَ بِمُوالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ؛ تام و كامل در عشق و محبت به خدا و صاحب مقام اخلاص در توحيد حضرت حق و آشكار كنندگان و اقامه كنندگان امر و نهي الهي و بندگان گرامي و مقرب درگاه ربوبي...به شما خدا آفرينش جهان را آغاز كرد و به شما كتاب آفرينش را به پايان ميبرد و به وسيله شما باران رحمت را فرو ميفرستد و به واسطه شما از فرو ريختن آسمانها بر زمين (و زمينيان) جلوگيري ميكند مگر آن زمان كه خود اذن و اجازه دهد. (شما لنگر آسمانها و زمينيد) و به ولايت و محبت شما «اهل بيت» رستگاران به رستگاري ميرسند و با دوستي و ولايت شما طاعات واجب و فرايض، مورد قبول درگاه خداوند متعال واقع ميشود.ولايت، زير بناي نبوت و امامت
ولايت و به تعبير رساتر، ولايت باطني يا قرب معنوي يا ولايت تكويني، كمال روحي و معنوي اكتسابي است كه در پرتو عمل به تعاليم آسماني اسلام و طي طريق عبوديت و بندگي و پيمودن صراط مستقيم هدايت به دست ميآيد؛ به بيان علامه طباطبايي:ولايت، واقعيتي است كه در نتيجه عمل به فرآوردههاي نبوت و نواميس خدايي در انسان به وجود ميآيد.32ولايت، موهبت عام الهي است كه نه فرجام آن سر ميرسد و نه محدود به عِده و عدد خاصي است، بلكه پيوسته باب فيض الهي در فيضان است و علي الدوام «مَفْتُوحٌ لِلرّاغِبينَ» است و هر كس ميتواند به ميزان معرفت و اخلاص و عبادت و رياضت خود به مرتبه يا مراتبي از آن دست يابد. مرتبه اعلاي ولايت تكويني و باطني، براي كساني است كه به بالاترين مرتبه كمال انساني، يعني «منتهاي درجه قربالهي» رسيده باشند. به اين بيان كه علاوه بر تحصيل «ولايت عام الهي» كه عموم اهل ايمان كسب ميكنند، به «ولايت خاص» كه مخصوص اولياي الهي است، رسيده و آن را كسب كرده باشند.اين نكته مهم نيز آشكار گشت كه ولايت باطني، زمينه ساز نيل به مقامها و مناصب نبوت، ولايت و امامت ظاهري و اعتباري است؛ زيرا اساس مسأله در باب نبوت و امامت، جنبه معنوي و باطني آن است، و مناصب الهي: و ديگر شؤون كمال انسانهاي متعالي و كامل، مرهون ولايت آنها است كه باطن كمالهاي ياد شده ميباشد. با اين بيان، نسبت ميان نبوت و ولايت، نسبت ظاهر و باطن است و دين كه متاع نبوت است، ظاهر ولايت است و ولايت باطن نبوت ميباشد؛ زيرا ظواهر اعمال ديني، بدون واقعيت باطني و زندگي معنوي تصور ندارد و دستگاه آفرينش و مبداء كل هستي «خدا» براي انسان ظواهر ديني را تهيه نموده و وي را به سوي آن دعوت كرده است و ضرورتاً اين واقعيت باطني را كه نسبت به ظواهر ديني به منزله روح است آماده خواهد ساخت.بنابراين، هر نبي يا رسول يا امامي حتماً وليّ خداست اما چنين نيست كه هر ولييّ ضرورتاً نبي يا رسول يا امام باشد. چنان كه نسبتي ميان نبوت و امامت و عصمت وجود دارد؛ زيرا هر نبي يا امامي ضرورت دارد معصوم باشد ولي هر معصومي لازم نيست پيامبر يا امام باشد.كسي كه حامل درجات قرب و امير قافله اهل ولايت بوده و رابطه انسانيت را با اين واقعيت حفظ كرده و تداوم ميبخشد، در لسان قرآن «امام» ناميده ميشود. «امام» يعني كسي كه از جانب حق براي پيشروي صراط ولايت، اختيار شده و زمام هدايت معنوي جامعه را در دست گرفته و انوار ولايت الهي را بر قلوب پويندگان حق ميتاباند و آنها را دستگيري ميكند.امامت از القاب خلافت است كه حاكم و مقدّم بر ديگر شؤون و مناصب است. امامت يا بدون واسطه است؛ مانند جعل امامت براي حضرت ابراهيم(ع): «اِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً» يا با واسطه است؛ مانند استخلاف حضرت موسي (ع) توسط برادرشهارون:...هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي وَ اَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ.33همچنين امامت ائمه دوازده گانه اهل بيت كه به عنوان جانشينان راستين پيامبر خاتم(ص) به امامت رسيدهاند.ديگر اينكه ولايت و امامت باطني كه امر ملكوتي است، نه ملكي و تكويني و تشريعي و حقيقي است، نه اعتباري، افاضت و موهبت خاص الهي براي انبيا، اوصيا و ائمه(ع) به عنوان واجدين تمام و كمال شرايط ولايت و امامت است، جهت به دوش كشيدن بار مسئوليت و مأموريت الهي «ارشاد و هدايت خلق». اگر چه از راه اختصاص الهي و اختيار ربّاني به دست ميآيد؛ چون: «اَللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه»34، ولي چنين ولايتي مجعول به جعل اعتباري و ظاهري نيست.بر اين اساس، هرگز چنين ولايت و امامتي در غدير خم جعل و در سقيفه بنيساعده غصب نشد، زيرا آن مقام ملكوتي نه قابل نصب است و نه قابل غصب، اما امامت و ولايت مُلكي به معناي سياست امور مسلمانان و تدبير كشورهاي آنان و اداره شؤون جامعه اسلامي، امري است تشريعي، نه تكويني؛ نيز اعتباري است، نه حقيقي، از اينرو هم قابل جعل است و هم قابل غصب؛ چه اين كه در غدير خم جعل و در سقيفه بنيساعده غصب شد.نموداري از چنين ولايت مُلكي به معناي والي امور مسلمانان و پيشواي جامعه اسلامي قرار گرفتن براي معصوم ـ علاوه بر ولايت ملكوتي ـ در زمان حضور و ظهورش و براي نائبان خاص و يا عامش در زمان غيبت و خفايش از ر اه دلايل عقلي و نقلي قابل اثبات ميباشد.35ديگر اينكه چون انسان كامل، كه خليفه خداست، مظهر تام بسيطالحقيقه است، چنان كه آيت كبراي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»36 است، در هر عصري بيش از يك خليفه مطلق يافت نميشود، و آن يك نفر جامع شؤون كمالي است؛ چون مظهر بسيطالحقيقه است، و فاقد مثل و نظير، چنان كه امام رضا(ع) در وصف امام معصوم ميفرمايد:اَلاْءمامُ واحِدُ دَهْرِهِ، لا يُدانيهِ وَ لا يُعادِلُهُ عالِمٌ وَ لا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لا لَهُ مِثْلٌ وَ لا نَظيرٌ.؛37امام، يگانه روزگار خويش است. كسي با او برابر نيست و هيچ دانشمندي همطراز او نيست. جايگزين ندارد و مانند و نظيري براي او نيست.38زمين از حجت خدا خالي نيست
به دليل اين كه ولايت و رهبري در اسلام از اهميت فوق العاده اي برخوردار است و از مهم ترين و سرنوشت سازترين مسايل اسلامي به شمار ميرود، ضرورت دارد در اين زمينه مطالب بيشتري ارائه شود.اينك برخي از روايات دال بر ضرورت وجود حجت خدا و امام در زمين و ميان مردم، تقديم ميشود.امام علي (ع) در نهج البلاغه ميفرمايد:لا تَخْلُوا الاَْرْضُ مِنْ قائِمٍ لِلّهِ بِحُجَّةٍ اِمّا ظاهِراً مَشْهُوراً وَ اِمّا خائِفاً مَغْموراً لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَ بَيِّناتُهُ...؛39 زمين هيچ گاه از حجت الهي خالي نيست، كه براي خدا با برهان روشن قيام كند. وي يا آشكار و شناخته است و يا بيمناك و پنهان، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هايش از ميان نرود.امام جعفر صادق(ع) ميفرمايد:ما زالَتِ الاْرْضُ اِلاّ وَ لِلّهِ فيهَا الْحُجَّةُ، يُعَرِّفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ وَ يَدْعُو النّاسَ اِلي سَبيلِ اللّهِ؛40 زمين هميشه نپايد جز آنكه براي خداوند در آن حجتي بايد، تا حلال و حرام را به مردم بفهماند و مردم را به راه خدا فرا خواند.باز امام ميفرمايد:لَوْ لَمْ يَبْقَ فِي الاْرْضِ اِلاّ اِثْنانِ لَكانَ اَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ؛41 اگر در زمين جز دو نفر باقي نمانند حتماً يكي حجت و امام خواهد بود!ولايت پذيري، اجتنابناپذير است
به همان اندازه كه در تفكر ديني ـ اسلامي وجود «ولي الله» و «حجت الله» در زمين و ميان توده مردم به عنوان رهبر ديني و الهي، مقتدا و اسوه مردم دين دار و ولايت مدار ضرورت دارد، پذيرش ولايت ولي و رهبري ديني توسط مردم نيز ضروري و اجتنابناپذير است؛ زيرا بنا به تصريح قرآن كريم، انسانها از دو حال خارج نيستند: يا مسلمانِ مؤمناند و تحت ولايت الهياند، در نتيجه، قرين سعادتمندي و رستگاري حقيقياند و يا فاسق كافرند و تحت ولايت شيطان و طاغوت ميباشند و دچار بدفرجامي و گمراهياند؛ چنان كه در آية الكرسي آمده است:اَلّلهُ وَليُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَي النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا اَوْلِياءُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَي الظُّلُماتِ اُولئِكَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدونَ؛42 خداوند، ولي و سرپرست كساني است كه ايمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها به سوي نور بيرون ميبرد. (اما) كساني كه كافر شدند، اولياي آنها طاغوت هستند، كه آنها را از نور به سوي ظلمتها بيرون ميبرند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.در آيه 55 مائده مشهور به «آيه ولايت» نيز خداوند ولايت و رهبري واليان راستين را معرفي كرده است؛43 كه خودش و رسول و مؤمنان نمازگزار و صدقه دهنده در حال نماز(=علي(ع)) ميباشند و در آيه «اوليالأمر» ميفرمايد:يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اَطيعُوا اللّهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الاْمْرِ مِنْكُمْ؛44 اي كساني كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان او را.در اين آيه نكات تفسيري ـ كلامي مهمي وجود دارد؛ از جمله: وجوب پيروي بي قيد و شرط از اوليالامر همسان و همانند خدا و پيامبر؛ فراگير بودن حاكميت و فرمانروايي اوليالامر در همه شؤون مادي، معنوي، ديني و دنيوي؛ ضرورت عصمت ولي امر، تا اينكه فرمان خدا به اطاعت از او، فرمان به اطاعت از گناهكار و فاسق نشود؛ همچنين ضرورت نصب وليامر توسط خدا. مفسران سني و شيعه در اين زمينه بحثهاي زيادي را مطرح كردهاند.45تكرار كلمه «اطيعوا» در باره خدا و رسولش و عدم تكرار آن در باره رسول اكرم و اوليالامر نشان ميدهد محور اطاعت از خدا، پيروي از احكام كلي است كه توسط پيامبر، به امت اسلامي ميرسد، ولي مدار اطاعت از رسول اكرم، علاوه بر آن، پيروي در احكام ولايي و حكومتي و كشورداري است. همچنان كه لزوم پيروي از اوليالامر، لزوم پيروي كامل از وليامر معصوم در جميع جهات و شؤون ديني و دنيوي است. اين آيه بر وجوب پيروي مطلق از وليامر معصوم يانمايندگان و نواب خاص و عام او در امور ديني و دنيوي و سياسي ـ اجتماعي دلالت دارد.از نظر رواياتِ پيشوايان ديني، گردن نهادن به ولايتِ و رهبري الهي، ضروري است تا آن جا كه التزام قلبي و عملي به رهبري الهي، شرط قطعي پذيرش كارهاي نيك و عبادت خدا شمرده شده است به اين معنا كه اعمال صالح و عبادت و بندگي خدا بدون التزام به رهبري الهي، كمترين اثري در تكامل انسان و جامعه انساني ندارد. چند نمونه از اين احاديث ارائه ميشود.طبراني در المعجم الاوسط از رسول اكرم روايت ميكند:الْزمُوا مَوَدَّتَنا اَهْلَ الْبَيْتِ فَاِنَّهُ مَنْ لَقَي اللّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ يَوَدُّنا دَخَلَ الْجَنَّةَ بِشَفاعَتِنا وَ الَّذي نَفْسي بِيَدِهِ لا يَنْفَعُ عَبْداً عَمَلُهُ اِلاّ بِمَعْرِفَةِ حَقِّنا؛46 در دوستي (التزام و اعتقاد قلبي) با ما اهل بيت پايدار و استوار باشيد. هر كس خداوند ـ عزّوجل ـ را ملاقات كند در حالي كه ما را دوست بدارد، با شفاعت ما به بهشت داخل ميشود. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، عمل هيچ كس برايش سود نميبخشد مگر با شناخت حق (ولايت).خوارزمي در كتاب مناقب از پيامبر اكرم(ص) روايت ميكند كه خطاب به اميرمؤمنان(ع) فرمود:يا عَلِيُّ! لَوْ اَنَّ عَبْداً عَبَدَاللّهَ عَزَّوَجَلَّ مِثْلَ ما قامَ نُوح في قَوْمِهِ وَ كانَ لَهُ مِثْلُ اُحُدٍ ذَهَباً فَاَنْفَقَهُ في سَبيلِ اللهِ وَ مُدَّ لَهُ في عُمْرِهِ حَتّي حَجَّ اَلْفَ عامٍ عَلي قَدَمَيْهِ ثُمَّ قُتِلَ بَيْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ مَظْلُوماً ثُمَّ لَمْ يُوالِكَ يا عَلِيُّ لَمْ يَشُمَّ رائِحَة الْجَنَّةِ وَ لَمْ يَدْخُلْها؛47 يا علي! اگر بندهاي خدا را به اندازه اي كه نوح(پيامبر) ميان قومش عمر كرد، پرستش كند و هم وزن كوه احد در راه خدا طلا انفاق نمايد و عمرش به قدري طولاني شود كه هزار حج پياده به جاي آورد، سپس بين صفا و مروه مظلومانه كشته شود، ولي ولايت تو را نپذيرفته باشد، بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد و وارد آن نخواهد شد.اين احاديث بيان ديگري از حديث متواتر ثقلين، و از جهتي تبيين و تفسير آن است؛ كه هيچگاه عترت و قرآن جداييپذير نيستند و شرط اساسي بهرهگيري درست از قرآن و پيامهاي آن، پيروي از امامت رهبران الهي است. بدون اين شرط، عقايد و اخلاق و اعمال صالحي كه قرآن، جامعه بشري را بدان دعوت ميكند، نميتواند در تكامل انسان نقشي ايفا نمايد.با ملاحظه اين گونه تأكيدات در آيات و روايات، فهميده ميشود همه شؤون اسلام بر دوش وليّ امر است و بدون راهنمايي او مردم از نماز، زكات و...بهرهاي نميبرند و هدايتي نمييابند. احياگر فرائض و سنن ديني، رهبرو ولي امر است.نياز جامعه به رهبرِ رشد دهنده در هيچ مرحله اي مرتفع نشده و قابل اغماض نيست. چه اينكه رهبري صحيح و كارساز صرف «ارائه طريق» نيست بلكه «ايصال الي المطلوب» هم لازم و ضروري است.براي آگاهي بيشتر از فلسفه رهبري در اسلام، برخي از نقشهاي رهبر بيان ميشود.نقش ولايت و رهبري در هدايت باطني
يكي از مهم ترين رسالتهاي اولياي خاص الهي (پيامبران و امامان) دستگيري معنوي و پشتيباني روحي و باطني از سالكان طريق هدايت و معنويت است. اين شأن از مهمترين شؤون و رسالتهاي انسان كامل و وليّالله اعظم است، چرا كه او به دليل قرب خاص الهي و جايگاه رفيع معنوي، از چنان ولايت و قدرت روحي يا «ولاء تصرف» برخوردار است كه ميتواند در جسم و جان رهروان حق و تشنگان كوي عشق و جويندگان وصال محبوب حقيقي، تأثير بهسزايي بگذارد و آنها را به قرب حق واصل كند.از اين رو، نقش امامِ حاملِ لوايِ ولايت معنوي و باطني، در تكامل انسان تنها نشان دادن راه نيست بلكه روح انسانهاي مستعد به طور تكويني در پرتو انوار باطني امام پرورش مييابد و به سوي كمال مطلق رهسپار ميشود. بر اساس رواياتي كه مرحوم كليني در اصول كافي در بابي به عنوان: «انّ الائمة نور الله» نقل ميكند، امامت در موقعيت ولايت تكويني بسان مهري تابان است كه فروزندهتر از خورشيد محسوس، باطن نامحسوس جهان را نورافشاني ميكند و به ملكوت آسمانها و زمين وبه ضمير انسانهاي با ايمان روشنايي ميبخشد. مؤمنان راستين در پرتو اين نور، نه تنها راه رسيدن به مقصد اعلاي انسانيت را به تماشا مينشينند بلكه به چنين مقصد و مقصودي نيز دست مييابند.به ديگر سخن، چنان كه خورشيد محسوس و مادي در آسمان، افزون بر روشني بخشيدن، بهطور تكويني در تكامل مادي آدميان و موجودات مؤثر است، خورشيد معنوي «امام» نيز افزون بر نشان دادن راه تكامل معنوي، به طور تكويني در تكامل معنوي انسان تأثير دارد؛48علامه طباطبايي در باره نقش تكويني امام در هدايت انسان مينويسد:امام آن شخص هادي است كه از نظر جنبه ملكوتي موجودات، آنها را رهبري ميكند و مقام «امامت» يك نوع ولايت بر اعمال مردم است. از نظر باطن كه توأم با هدايت ميباشد. هدايت به معناي رساندن به مقصد است، نه تنها راهنمايي و ارائه طريق، كه كار پيغمبران و رسولان بلكه عموم مؤمناني است كه از راه موعظه و نصيحت مردم را به سوي خدا دعوت ميكنند.49بنابراين، بدون سايه رهبري محال است كسي به آفتاب حق و حقيقت برسد.مولوي گويد:سايه رهبر به است از ذكر حق يك عنايت به كه صد لوت و طبقاز جمله شؤون ولايت و رهبري معنوي و باطني امام ارائه اعمال امت به امام و نظارت او بر كردار امت است، چرا كه طبق روايات، روزانه اعمال مؤمنان به محضر حضرت ولي عصر(عج) عرضه ميشود.50نقش رهبري علمي امام در هدايت جامعه اسلامي
يكي از شؤون ولايت و رهبري امام، رهبري علمي و يا به تعبير استاد شهيد مطهري، مرجعيت ديني است كه به ولايت تشريعي امام بر ميگردد. به رغم شعار انحرافي كه پس از پيامبر طرح گرديد (حسبنا كتاب الله)، هم به دلايل عقلي و نقلي و هم به دليل تجربه تاريخي اثبات شد كه قانون به تنهايي كارساز و رهگشا نيست، بلكه وجود كارشناس مسايل علمي ـ اسلامي و مفسّر رسميِ دين كه مصون از گناه و خطا باشد و همچون پيامبر بتواند مفاهيم ديني و معارف قرآني را بهخوبي بشناسد و به اجرا بگذارد، لازم و ضروري است؛51 زيرا اگر مسلمانان همگي به مرجعيت ديني و كارشناسي علمي معصومانه ائمه اهل بيت تن ميدادند و از تفسيرهاي غلط و مختلف از متون ديني و قرآني پرهيز ميكردند، دچار تشتت آرا و اختلاف مذاهب و مباني ديني نميشدند و به عقايد باطل روي نميآوردند؛ در نتيجه، از اسلام ناب و اصيل فاصله نميگرفتند. رهبري و مرجعيت علمي معصوم در حلّ مشكلات اجتماعي و معضلات علمي و تشخيص حقايقي كه وحي ارائه نموده، از مسايلي بوده است كه امامان معصوم و اصحاب براي ثابت كردن ضرورت رهبري معصوم، به آن استناد ميكردند و بر آن پاي ميفشردند.52نقش ولايت و رهبري سياسي در سرنوشت جامعه اسلامي
ديگر از ابعاد و شؤون ولايت و امامت، كه به ولايت تشريعي ولي معصوم(ع) بر ميگردد، «ولاء زعامت و رهبري سياسي» است. وقتي پيامبر از دنيا رفت، يكي از شؤون و مناصب او، رهبري اجتماع و سرپرستي امور ديني و دنيوي مسلمانان است؛ چون اجتماع، زعيم و رهبر ميخواهد. هيچ كس چه مسلمان و چه غير مسلمان در اين جهت ترديد ندارد. ترديد و اختلاف در اين جهت است كه چه كسي شايسته رهبري بوده و داراي چه شرايط و ويژگيهايي بايد باشد؟ديدگاههاي شيعه نسبت به زعامت و رهبري، اصولي و همراه با منطق و برهان ميباشد، به ويژه كه علماي شيعه به اتفاق آرا ويژگيهايي را براي امام و رهبر جامعه اسلامي قايلند كه اين ويژگيها در غير علي و يازده فرزند معصوم(ع) او يافت نميشود. شخصيتهايي كه به اعتراف علماي شيعه و سني، در علوم و ديگر فضايل انساني و اسلامي، به ويژه در طهارت روحي و اخلاقي (عصمت همه جانبه) كسي به پاي آنان نميرسد و در اوج كمالات روحي و معنوي ميباشند.اين ديدگاههاي اصولي و برخوردار از منطق و برهان موجب شده مكتب تشيع و شيعيان و پيروان راستين ائمه، از انحرافات عقيدتي و سياسي مصون بمانند و در مسير اسلام ناب و سيره و سنت راستين پيامبر گرامي اسلام باقي بمانند و به حركت و حيات سياسي ـ فرهنگي دست يابند و به تعالي خود ادامه دهند.براي آگاهي بيشتر از نقش تعيين كننده و سرنوشت ساز ولايت و رهبري، كافي است به جريان غدير خم نظري بيفكنيم؛ زيرا به تصريح خداوند در آيه تبليغ (مائده/67)، پيامبر اكرم مأمور ميشود رهبر و زعيم سياسي ـ اسلامي را در اجتماع كم نظير مسلمانان، تعيين و منصوب و معرفي نمايد و از همه آنان براي جانشين خود بيعت بگيرد.به حدي اين فرمان الهي صريح و قاطع و جدّي بود كه ابلاغ نكردن آن به مردم، برابر با ابلاغ نشدن رسالت پيامبر است. همچنان كه ابلاغ آن، به تصريح قرآن(مائده/3)، موجب اكمال دينِ و اتمام نعمت بر مسلمانان شده و خداوند از آن پس راضي شد اسلام به عنوان دين كامل، جاويد و جهاني رسميت يابد!زماني به اهميت و نقش تعيين كننده و سرنوشت ساز امامت و رهبري، بيشتر پيخواهيم برد كه به آنچه بر سر مسلمانان توسط حكام جور و فاسد گذشته و حال آمده، توجه كنيم؛ زيرا از دست رفتن عظمت و عزت اسلاميِ دوران پيامبر و عقب ماندگي و سرخوردگي امروز مسلمانان و جوامع اسلامي به دليل محروميت از رهبري صحيح و پيامبر گونه ائمه اهل بيت پيامبر استكه مورد انكار اهل سنت واقع شده و راه را براي حاكميت حكام جائر و فاسد در طول تاريخ اسلام باز كرده و زمينه رابراي دور ماندن آنان از اسلام ناب محمدي فراهم كرده است.حادثه خونين كربلا، پيامبد تلخ انحراف رهبري
اگر بخواهيم به نقش حساس رهبري در سرنوشت جامعه اسلامي و مسلمانان، بيش از پيش آگاه شويم، بايد به بررسي نهضت عاشورا و زمينههاي پيدايش آن بپردازيم و به ويژه سخنان پيشواي شهيدان امام حسين(ع) را در باره انگيزههاي قيام خونبارش مطالعه نماييم، چرا كه حادثه خونين كربلا پيامد انحراف رهبري از خاستگاه اصلي و اصيل آن ميباشد.در نتيجه دوري مسلمانان از رهبران راستين اسلامي يعني امامان اهل بيت و در برابر، پيروي از حكومتها و حاكميتهاي جور و فاسد، ارزشهاي اصيل اسلامي تحريف شد؛ حدود الهي تعطيل گشت؛ هر نوع كار خلاف و زشتي با رنگ و لعاب ديني مشروعيت و رسميت يافت؛ تفسير قرآن كريم ممنوع شد؛ ذكر احاديث پيامبر نيز ممنوع و جرم شمرده شد؛ (حكّام فاسد و فاجر اموي و عباسي، بر منابر پيامبر نشستند و احكام الهي و معارف ديني ـ اسلامي را به ميل و خواست خود تفسير و تعريف كردند و از صورت حقيقياش تغيير دادند.امام حسين(ع) در پاسخ استاندار مدينه (وليد بن عتبه) مبني بر بيعت با يزيد ميفرمايد:...وَ يَزيدُ رَجُلٌ شارِبُ الْخَمْرِ وَ قاتِلُ النَّفْس الْمُحْتَرَمةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلي لا يُبايِعُ مِثْلَهُ؛53 يزيد (مردي كه تو از من توقع بيت با او را داري) شرابخوار است كه دستش به خون افراد بيگناه آلوده است. حريم و دستور الهي را در هم شكسته و آشكارا به فسق و فجور ميپردازد. روا نيست كه شخصيتي چون من (با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگي) با شخصي چون او (با آن سابقه سوء و پستي) بيعت كند.نيز در پاسخ مروان بن حكم مبني بر بيعت با يزيد ميفرمايد:اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَي الاِْسْلامِ السَّلامُ اِذ بُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزيد وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدّي رَسُول اللّهِ(ص) يَقُولُ: «الْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلي آلِ اَبيسُفْيانَ فَاِذا رَأَيْتُمْ مُعاوِيَةَ عَلي مِنْبَري فَابْقِرُوا بَطْنَهُ» وَ قَدْ رآه اَهْلُ الْمَدينةِ عَلَي الْمِنْبَرِ فَلَمْ يَبْقَرُوا فَابْتلاهُمُ اللّهُ بِيَزيد الْفَاسِقِ؛54 انا لله... اينك بايد فاتحه اسلام را خواند كه مسلمانان به فرمانروايي چون يزيد گرفتار شدهاند. من از جدم رسول خدا شنيدم كه فرمود: «خلافت براي خاندان ابوسفيان حرام است و اگر روزي معاويه را بر منبر من ديديد شكمش را بدريد»، ولي مردم مدينه او را بر عرشه منبر پيامبر ديدند و نكشتند و اينك خداوند آنان را به يزيد فاسق(و بدتر از معاويه) دچار ساخته است!ولايت فقيه، تداوم رهبري معصومان
چنان كه اشارت رفت و بر كسي هم پوشيده نيست، ولايت و رهبري، از مسايلي است كه هيچ اجتماعي در هيچ شرايطي نميتواند از آن بي نياز باشد و هر انساني نيازمندي جامعه را ـ هر چه كوچك باشد ـ به ولايت و رهبري درك ميكند. از اين رو، حكم ولايت، ثابت و غير قابل تغيير است و موضوعي فطري است كه هر روش اجتماعي، استبدادي و قانوني، غير متمدن و متمدن، بزرگ و كوچك و حتي جامعه خانوادگي در بقا و بر پا بودن، به آن نيازمند و متكي است.اسلام كه پايه و اساس خود را بر «فطرت پاك انساني» نهاده، در اعتبار و مشروعيت ولايت و رهبري، مسامحه و ترديد روا نداشته است.راز آن همه اصرار و تأكيد پيامبر اكرم بر تعيين و معرفي رهبر و جانشين، از نخستين ساعات اعلان رسالت و نبوتش تا واپسين لحظات زندگياش را در همين ضرورت بايد دانست.55در دوران حضور و حيات پيامبر(ص) و امام(ع) كه رهبري سياسي جامعه اسلامي به عنوان شأني از رهبريِ همه جانبه پيامبر و امام، به عهده خودشان بود و آن بزرگواران مستقيماً بر اداره و سرپرستي امور ديني و دنيوي، سياسي و اجتماعي مسلمانان نظارت و رهبري كردند، جاي ترديد و اختلافي ـ حداقل در نظر و باور شيعيان ـ نيست. اما سخن در دوران عدم حضور و غيبت پيشوايان معصوم يعني دوراني است كه در آن بهسر ميبريم؛ زيرا در اين دوران بحث و اختلاف است مبني بر اينكه چه كسي و با چه ويژگيهايي بايد رهبري جامعه يا جوامع اسلامي را بر عهده گيرد؟با نگاه دقيق به فلسفه رهبري در اسلام روشن ميشود گرچه اسلام نيازمندي جامعه به رهبري را تأييد ميكند، ولي هرگز بدان معنا نيست كه مطلق رهبري را براي تكامل جامعه كافي بداند. از آنجا كه رشد و تكامل جامعه و شهروندان مسلمان جز ازطريق تحقق دين اسلام در متن زندگي فردي و اجتماعي ميسر نيست، تنها كسي توان رهبري در جامعه اسلامي را دارد كه داراي ويژگيهاي علمي ـ اخلاقي لازم باشد.امام رضا(ع) در بيان فلسفه رهبري جامعه اسلامي ميفرمايد:اگر خداوند رهبر اميني را براي سرپرستي و حفظ امانت امامت قرار ندهد، مذهب و دين به تدريج از بين خواهد رفت و سنت پيامبر(ص) و احكام الهي دستخوش دگرگوني ميگردد، و بدعت گزاران چيزهايي بر دين بيفزايند و ملحدان چيزهايي از دين بكاهند و در نتيجه حقيقت را بر مسلمانان دگرگون سازند.56فلسفه امامت و رهبري در سخنان امام رضا بهطور خلاصه عبارت است از: پاسداري از دين و پيشگيري از تحريف احكام الهي.ترديدي نيست كه براي تأمين اين هدف كه سعادتمندي و كمال معنوي مسلمانان در گرو آن است، رهبر سياسي بايد در مسايل اسلامي، كارشناس و متخصّص و «فقيه» باشد.بنابراين، فلسفه ولايت و رهبري در عصر غيبت، در ولايت فقيه واجد شرايط تحقق مييابد كه بر دو پايه استوار است:1 ـ تكامل مادي و معنوي انسان كه فلسفه و هدف آفرينش اوست. اسلام براي تحقق اين آرمان متعالي و نهايي بشر ارسال و تشريع شده است؛ زيرا اين مهم جز از راه پياده كردن برنامههاي ديني و الهي ممكن و ميسر نيست.2 ـ شايستهترين فرد براي رهبري كسي است كه هم اسلام و برنامههاي فكري ـ تربيتي آن را خوب بشناسد و هم داراي ويژگي اخلاقي و صفات كمالي لازم براي رهبري اسلامي باشد تا بتواند برنامههاي اسلامي را در جامعه پياده كند و زمينه نيل به آن هدف را براي همگان فراهم كند. چنين كسي، جز ولي فقيه واجد شرايط نيست.ر.ك: ميراث جاويدان، شماره6، سال دوم، تابستان 73، شرحي بر رسالة الولاية، ص93.
1. در آنجا ثابت شد كه ولايت(و قدرت) از آنِ خداوند بر حق است.كهف(18)44.
2. (در آن روز) سيطره و قهّاريت خداوند (برهمگان) آشكار ميشود. ابراهيم(14)48.
3. وحي و رهبري، عبدالله جوادي آملي، ص13، انتشارات الزهرا، تهران.
4. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، ج7، ص245، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران.
5. مفردات راغب، ص533، ماده ولي.
6. مجمع البيان، ج2(ده جلدي)، ص365 ـ 366، نشر كتابفروشي اسلاميه، تهران.
7. و ما به او(انسان) از رگ قلبش نزديكتريم. ق(50) 16.
8. خدا ولي كساني است كه ايمان آوردند.بقره(2)257.
9. و او همه صالحان و نيكوكاران را سرپرستي ميكند. اعراف(7)196.
10. آنها (كساني هستند كه گويي) از راه دور صدا زده ميشوند! فصلت(41)44.
11. ولايت در قرآن، ج1، عبدالله جوادي آملي، ص27 ـ 42، مركز نشر فرهنگي رجاء.
12. شوري(42)9.
13. كهف(18)44.
14. مصباح الشريعه، منسوب به امام جعفر صادق(ع)، ص7، مؤسسه اعلمي للمطبوعات.
15. نور(24)52.
16. نور(24)51.
17- انسانشناسي، محمود رجبي، ص222 ـ 230، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
18. ق(50)16.
19- «انما يتقبل الله من المتقين؛ خداوند (اعمال) را تنها از انسانهاي با تقوا ميپذيرد».مائده(5)27.
20-اين حديث از پيامبر اكرم(ص) و ساير معصومان(ع) آمده: «انّما الاعمال بالنيّات؛ ارزش اعمال به نيّات است». بحارالانوار، ج76، ص212.
21- «اِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ و الْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ؛ سخنان پاكيزه (اعتقادات درست و نيّات خالص) به سوي او صعود ميكند و عمل صالح را بالا ميبرد». فاطر(35)10.
22- هر كس خويشتن را بشناسد، به مقام تجرد ميرسد. هر كس خود را شناخت، به طور حتم پروردگارش را شناخته است. ر.ك: معجم الفاظ غرر الحكم و درر الكلم، مصطفي درايتي، ص707، مركز نشر مكتب الاعلام الاسلامي؛ بحارالانوار، ج2، ص32.
23. انعام(6)132.
24. اينكه راه كسب ايمان كامل و يقين و نيل به مقام «انسان كامل» و مرحله بالاي قرب الهي براي عموم باز و مهيا است، از آيات بسياري به دست ميآيد؛ از جمله: انفال(8)29؛ عنكبوت(29)69؛ صف(61)11 ـ 12، قمر(54)54 ـ 55.
25- بحارالانوار، ج59، ص163 و ج63، ص332، چاپ ايران؛ الميزان، ج5، ص270، بيروت؛ البته در الميزان به جاي «لنظروا الي...» آمده است: «لرأوا في...».
26- تحرير تمهيد القواعد، ص83 ـ 85؛ مُمِدّ الهِمَم در شرح فصوص الحكم، حسن حسن زاده آملي، ص18 ـ 19 و 628، چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1378. عرفا در تقسيم بندي انواع مقربات و مقرّبان، سالكان را به چهارگروه تقسيم ميكنند و هر گروه را در رتبهاي جاي ميدهند.
27. انفال(8)17.
28. توبه(9)14.
29- مثنوي، دفتر اوّل، بيت 619 و دفتر چهارم، بيت 762 و دفتر دوم، بيت 1307.
30- انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، حسن زاده آملي، ص41 ـ 43، بنياد نهج البلاغه، اسفند 1361.
31-ويژگيهاي كامل حقيقت ولايت و ولايت حقيقي، نزد ائمه اهل بيت است.
ر.ك: نهج البلاغه صبحي صالح، خ دوم، ص47، بيروت.
32- رهبري در اسلام، محمدي ري شهري، ص66، دارالحديث، 1376، به نقل از رساله خلافت و ولايت، علامه طباطبايي. براي آگاهي از ديدگاههاي مرحوم علامه طباطبايي به رساله ولايت نامه، ترجمه همايون همتي رجوع كنيد. در اهميت اين رساله، استاد آيةالله جوادي آملي فرمود:
33- (موسي به برادرش هارون گفت:) هارون! جانشين من ميان قومم باش و (آنها را) اصلاح كن؛ و از روش مفسدان، پيروي منما. اعراف(7)142.
34- خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد. انعام(6)124.
35- حكما و متكلمان اسلامي ـ شيعي در اين راه كتابهاي فراواني تدوين و تأليف نموده و ولاء زعامت و رهبري بر جامعه اسلامي را براي ائمه و ولايت فقيه در زمان غيبت را، با استناد به دلايل و شواهد عقلي و نقلي به اثبات رسانيدهاند. در اين جا مجال پرداختن و ارائه تفصيلي دلايل عقلي و نقلي نيست. از جمله دلايل عقلي: نياز فطري به وجود امام در اهرم رهبري سياسي ـ حكومتي جامعه اسلامي، ضرورت وجود كارشناس ديني پس از پيامبر و برهان «حكمت و لطف» است. از دلايل نقلي ـ قرآني آيات: 55 و 67مائده و 59 نساء ميباشد.
36- شوري(42)11.
37-اصول كافي، ج1، ص201، بيروت.
38- برگرفته از: شيعه، مجموعه مذاكرات علامه طباطبايي با پرفسور هانري كربن، علي احمدي و هادي خسروشاهي، ص184 ـ 186، انتشارات هجرت، قم؛ امامت و رهبري، شهيد مطهري، ص73، 81 ـ 82؛ صهباي حج، عبدالله جوادي آملي، ص495 ـ 496، مركز نشر اسراء؛ فصلنامه حكومت اسلامي، سال دوم، شماره اوّل، بهار 76، ص200 ـ 205، نيز بيانات استاد آيةالله جوادي آملي.
39- نهج البلاغه صبحي صالح، قصار 147، ص497.
40- اين حديث از اصول كافي، كتاب الحجة، باب: «انّ الارض لا تخلو من حجة» نقل شده است.
41- همان، باب «انه لو لم يبق في الارض الا رجلان لكان احدهما الحجة».
42. بقره(2)257.
43. اين آيه طبق روايات معتبر سنّي و شيعه در شأن حضرت علي(ع) نازل شد كه در حال ركوع انگشترش را به فقير انفاق كرد. ر.ك: تفسير كشّاف، زمخشري خوارزمي، ج1، ص624، انتشارات آفتاب، تهران؛ روح المعاني، آلوسي بغدادي، ج6، ص186، احياء تراث عربي، بيروت؛ كبير، فخر رازي، ج12، ص26 ـ 27، نشر صحافي ناصر، قم؛ الميزان، علامه طباطبايي، ج6، ص12 ـ 14 و...
44. نساء/59.
45. كبير، ج10، ص143 ـ 144؛ الميزان، ج4، ص391 ـ 393.
46. معجم الاوسط، طبراني، ج2، ص2230، مكتبه المعارف؛ بحارالانوار، ج27، ص170
47. الغدير، علامه اميني، ج2، ص302، نشر مؤسسه اعلمي.
48. نهج البلاغه صبحي صالح، نامه 147، ص497 و خطبه 87، ص118 ـ 119.
49. الميزان، ج1، ص272.
50. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص191 و 582؛ بحارالانوار، ج23، ص339 و 349؛ امامت و رهبري، ص92 ـ 136.
51. در كتاب قرارداد اجتماعي «ژان ژاك روسو»، ترجمه آقاي «غلامحسين زيرك زاده»، ص182 اين مضمون آمده است:
براي كشف بهترين قوانين كه به درد ملل بخورد، يك عقل كل لازم است كه همه احساسات و شهوات انساني را بداند، ولي خود دست به آن آلوده نكند؛ طبيعت انساني را بشناسد، ولي تحت تأثير آن قرار نگيرد؛ سعادت او مربوط به جامعه نباشد، ولي به سعادت جامعه كمك كند. بنابراين، بهترين قوانين را خدايان ميتوانند بياورند.
52. نهج البلاغه صبحي صالح، خ18، ص60 ـ 61؛ امامت و رهبري، ص50 ـ 54.
53. سخنان امام حسين(ع)، محمد صادق نجمي، ص11، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، قم، به نقل از تاريخ طبري، ج7، ص216 ـ 218؛ كامل، ابن اثير، ج3، ص263 ـ 264؛ مقتل خوارزمي، ص182.
54. لهوف، ص20؛ مثير الاحزان، ص10؛ مقتل خوارزمي، ص185.
55. معنويت تشيع، علامه سيد محمد حسين طباطبايي، ص73 ـ 75، انتشارات تشيع، قم، 1354.
56. علل الشرايع، شيخ صدوق، ص253، مؤسسه اعلمي؛ عيون اخبار الرضا(ع)، شيخ صدوق، ج2، ص101، مؤسسه اعلمي.