سيماي تاريخي كميجان ( بخش 4)
توزين
براي توزين اجناس از ترازوهاي بلند كه داراي چوب مياني بعنوان بازوي اصلي و دو ظرف بزرگ كه هر يك با سه نخ كلفت و ضخيم به دوسرچوب وصل شده بود و وسط چوب را نيز سوراخ كرده و طنابي را از آن گذرانده بودند استفاده ميكردند .ابتدا ترازو را از طناب مياني به يك ميخ يا درخت آويزان ميكردند و دراينحالت دو كفه با هم برابر و رودرروي هم قرار گرفته بود و سپس سنگ را در يك كفه و جنس را در كفه مقابل قرار ميدادند .سنگ ها و وزنه ها استاندارد نبود و دو نوع سنگ و دو نوع مقياس وزني براي من داشتند :من هشت عباسي كه 40 سير بود و من 9 عباسي كه 45 سير بودو سير 16 مثقال و برابرهمان 75 گرم است .خروار معادل 300 من ، و من برابر 40 سير ، و نيم من برابر 20 سير ، و چارك برابر 10 سير ، و پنجه برابر 5 سير ، و بيست پنج برابر 5/2 سير ، و سير برابر 16 مثقال ، و نيم سير برابر 8 مثقال ، و مثقال برابر نخود ، واحدهاي مختلف اوزان اقلام و اشياء و كالاها بود .چون تا مدتها نوع خريد و فروش بصورت داد و ستد كالا و تعويض جنس بود و معاملات بصورت پاياپاي انجام ميشد و مثلاً مشتري مقداري گندم مي آورد و به مغازه دار ميداد و معادل مبلغ آن از اجناس مغازه مي خريد .لذا برخي از مغازه داران را ميگفتند دو نوع سنگ داشتند ، يك سنگ براي خريد كالاي مشتري و ديگري سنگي براي توزين اجناس خود و فروش آنها به مشتري كه باينترتيب در معامله غش ميكردند و با توزين نامتساوي اجناس مورد معاوضه ، كلاهبرداري ميكردند .براي توزين اقلام و اجناس سنگين از قپان استفاده ميكردند و مثلاً در كل محل ممكن بود كه يك يا دونفر قپان داشته باشند ، بعد ها باسكول جايگزين اين وسيلة توزين گرديد .سنجش آب جاري
براي اندازه گيري ميزان آب جاري قنات از مقياس و معيارگذر زمان استفاده ميكردند به اين ترتيب كه مدتي را كه آب از دهانة نهر بطرف زمين يكنفر ميرفت را اندازه گيري مينمودند ، و چون در ايام قديم ساعت نبود براي اندازه گيري زمان از كوزه و كاسه و فنجان استفاده ميكردند .مثلاً كوزه اي را كه داراي سوراخ بسيار ريزي بود از آب پركرده ودر كنار نهر قرار ميدادند و مدت زماني را كه يك كوزه آب از سوراخ مزبور تراوش ميكرد را براي آبگيري يك باغ يا يك زمين اندازه ميگرفتند .با توجه به وسعت اراضي و باغات ممكن بود يك زمين يا باغ يك يا چند كوزه آب بخورد . در مورد كاسه و فنجان هم تقريباً شبيه همين عمل ميكردند و ابتدا كاسه را از آب پر كرده و فنجاني را كه در كف آن داراي سوراخ بسيارريزي بود روي آن قرار ميدادند . مدت زماني كه طول ميكشيد تا آن فنجان از طريق سوراخ پر از آب شود را براي سنجش مدت جريان آب نهر بحساب مي گرفتند.زماني كه ساعت باب شد و برخي افراد دارا و متشخص آنرا تهيه كرده و با زنجير زيبايي كه يكي دو سكه از پول هاي خارجي بر كناره هايش آويخته بود بر جا دكمه اي جليقه شان آويزان ميكردند .چون اين نوع ساعتها كوكي بود و براي كار كردن آن بايد كوك ميكردند ودسته كوك ساعتهاي جيبي در مقابل عدد 12 قرار داشت آن عدد را دسته مي گفتند و مثلاً اظهار ميكردند : نوبت آب گرفتن فلاني ، دو ساعت مانده به دسته مي رسد .اين ساعتها بر دو گونه تنظيم ميشد ، ساعت فرنگي و ساعت آفتابي ، ساعت فرنگي يعني در نظر گرفتن 24 ساعت براي شبانه روز و مطابق بود با ساعت راديو ، ولي ساعت محلي بر مبناي طلوع و غروب خورشيد تنظيم ميشد .در اين حالت شبانه روز را بدو قسمت مساوي 12 ساعته تقسيم كرده بودند و هر روز هنگام غروب در نقطه اي قرار ميگرفتند كه بتوانند غروب خورشيد در پشت كوه خاصي را مشاهده كرده و ساعت خود را بر روي 12 قرار دهند ، و غروب آفتاب شروع اولين 12 ساعت بود كه عقربه هاي ساعت را بر روي عدد 12 كه مقابل دسته كوك ساعت واقه مي شد قرار مي دادند . خط و محاسبات كسبه
همانطور كه عرض شد حيلي از معاملات بصورت پاياپاي و داد و ستد كالا با كالا بود ، ولي در مواردي هم پيش مي آمد كه مشتري جنسي را به صورت نسيه خريداري ميكرد و قول ميداد كه وجه آنرا در ايام خرمنكوبي ، ويا پس از اتمام و بريده شدن و فروش قالي ، پرداخت نمايد .يادداشت كردن اقلام نسيه به حساب مشتري در بين افراد با سواد مرسوم بود و كاسب هاي بيسواد نيز با كمك فرزندان و يا ديگران اين حسابها را يادداشت مي كردند .در ميان كسبه يك خط رياضي بنام خط سياق مرسوم بود كه بنظر ميرسد از خطوط تصويري بوده باشد و الفباي خاصي داشت كه فقط در بين كاسب هاي قديمي رواج داشت و اغلب افراد باسواد اين نوع خط را نزد مرحوم شيخ عيسي ناصري آموخته بودند ، متأسفانه اين خط بمرور از بين رفت و من شخصاً اين خط را فقط تا عدد بيست ياد گرفته بودم كه طي اين سالها تماماً از يادم رفته است .در زير تصوير قسمتهايي از اين خط را براي بياد ماندن آورده ام .چرتكه
يكي از وسايلي كه در مغازه ها موجود بود و بعد از سنگ و ترازو جزو اقلام و ملزومات اصلي مغازه داري بود چرتكه نام داشت كه نوعي ماشين حساب ساده بود و كاسب عمليات جمع و تفريق و ضرب و تقسيم را با ياري گرفتن از چرتكه و ذهن و انگشتان انجام ميداد .بعد از عموميت يافتن ماشين حساب ، ديگر استفاده از چرتكه در مغازه ها متروك گرديد . چرتكه از چهار قطعه چوب كه مثل قاب عكس به شكل مستطيل بهمديگر متصل شده بود تشكيل ميگرديد ، وتعدادي ميله بشكل پله هاي نردبان در بين دو طول آن قرار داده شده بود و بر روي اين ميله ها نيز تعدادي مهره هاي حلقوي انداخته بودند .تعداد ميله ها عدد و بر روي هر ميله 10 عدد مهره قرار داده شده بود ، به جز دو ميلة جدا كنندة اعداد درشت از اعداد ريز و اعشاري كه هر يك 4 مهره داشتند .طول ميله ها بيش از طول مورد نياز قرار گيري مهره ها بود و لذا مهره ها قادر به حركت در روي ميله ها بودند . از ده مهرة روي هر ميله ، 5 عدد به رنگ سياه و 5 عدد به رنگ سفيد رنگ آميزي شده بود تا بسهولت چشم قادر به تشخيص آنها باشد .شيوة استفاده از آن به اين ترتيب بود كه اولين ميله از سمت راست و مهره هاي روي آن ميلة يكان ، ميلة دوم ميلة دهگان ، ميلة سوم ميلة صدگان و به همين ترتيب هزارگان و غيره بود ، براي هر عدد يك مهره منظور مي شد و ابتدا تمام مهره ها را به سمت بالا مي بردند و با شمارش هر عدد يك مهره از بالا به سمت پايين مي آوردند ، وقتي تعداد مهره هاي يك ميله به ده ميرسيد ، يك مهره از ميلة سمت چپ را آورده و بجاي آن ده مهره از سمت راست به جاي خود بر ميگرداندند .مثلاً پس از وارد كردن اعداد مختلف و جابجايي مهره ها وقتي كل جمع حساب يك نفر به رقم 2345 مي رسيد ، چرتكه به شكل زير اين عدد را نمايش ميداد .رسانه هاي گروهي
اطلاع رساني عمدتاً زباني بود و با نقل قول كردن از همديگر مطالب را به يكديگر منتقل ميكردند ، در مواردي كه اتفاقي مي افتاد و لازم بود كه عموم مردم در اسرع وقت در جريان موضع قرار گيرد ، مردي كه عموماً دشتبان و پاكار بود بر بالاي بامي ميرفت و موضوع را با صداي بلند جار ميزد .اين مطلب در مواردي كه احياناً بچه اي يا گاو و گوسفندي گم شده بود معمول و متداول بود در مواردي نيز با زدن دهل نظر افراد را به موضوع خاصي جلب ميكردند ، مثلاً براي جلب توجه و دعوت مردم به تعزيه ، با زدن طبل و سنج پيام لازم را بگوش مردم ميرساندند .با گفتن اذان در پشت بام در اوقات شرعي صبح و ظهر و عصر و خواندن مناجات در ساعات قبل از لحظات سحر در ماههاي رمضان ، كه از يادگاريهاي مرحوم حاج علي اكبرخان بهادري بود ، نيز مردم پي به اوقات شرعي مي بردند .در آن سالها ، تفريحات مردم كميجان فصلي بود ، راديو تلويزيون سراسري نبود و تنها تعداد انگشت شماري از افراد راديو بزرگ طاقچه اي داشتند كه آنتن بلند چوبي بر بام خانه شان ديده ميشد و شب هاي تابستان كه پنجره هاي اتاقهايشان باز بود ، صداي آواز هاي ايرج و ديگر خواننده ها بگوش سايرين هم ميرسيد و عده اي آنها را بي نماز و بي دين ميشمردند ، و راديو را جعبة شيطان ميدانستند .يك نوع راديوهاي لامپي بزرگ با مارك آندريا وارد كشور مي شد كه براي تغذيه از باطري هاي بزرگ كتابي استفاده ميكردند و اندازة هيكل باطري نصف هيكل راديو بود كه يك طاقچة بزرگ را اشغال ميكرد و رويش را با پارچة ساتن و يا چلوار گلدوزي شده مي پوشاندند .حسن يزدي فرزند حاج اسد اولين كسي بود كه يك راديو آندريا از همدان خريد به قيمت 400 تومان و مبلغ 250 تومان آنرا نقد به فروشنده پرداخت كرد و 150 تومان نسيه گرفت و بمرور پرداخت نمود .دومين راديو را ابوالقاسم حبيب ( مهديزاده) و سومين راديو را هم حاج نقي امامي خريدند و به كميجان آوردند ، براي هر راديو يك آنتن چوبي بلندي بر روي بام نصب ميكردند تا قادر به گرفتن ايستگاههاي مختلف باشد .خاطره
يكي از بستگان ما ، كه مرد مجردي بنام حسين آقا بود و با وجودي كه از سن ازدواجش گذشته بود ، به تنهايي با خواهر مجردش زندگي ميكرد و كارش خياطي بود ، يك راديو قابل حمل داشت كه باطري بزرگ ميخورد و شبهايي كه به شب نشيني ميرفت ، راديواش را هم بهمراه ميبرد و در تمام طول مسير راه هم روشن بود و صداي آوازش بگوش ميرسيد .يك شب حسين آقا براي شب نشيني با راديواش به خانة ما آمده بود و من كه براي اولين بار راديو را از نزديك ميديدم خيلي تعجب كرده بودم كه مردي يا زني از درون جعبة راديو صحبت ميكند ، خصوصاً آنكه يك عكس خانم خواننده را هم روي قسمت جلو راديو چسبانده بودند و من از اينكه آدم به آن بزرگي را چگونه در داخل جعبه قرار داده اند ؟ در عجب و انگشت بدهان مانده بودم .آيا آب و غذايش را هم داخل همان جعبه ميخورد ؟ توي آن جاي تنگ و تاريك ؟روزنامه و مجله
عزت الله يزدي كه رسامي ميكرد و نقشه قالي ميكشيد و از تعزيه خوانهاي خوب و خوش صداي محله بازار بود ، پس از ترك كار نقشه كشي به عكاسي پرداخت و اولين عكاسي را در كميجان براه انداخت و خبرنگاري روزنامه اطلاعات را بعهده گرفت و روزي چند شماره روزنامه و مجلات هفتگي براي مشتركين مي آورد .برادر بزرگ من مرحوم اكبرجاويدراد نيز در زماني كه معلم بود ، همزمان نمايندگي روزنامه هاي كيهان و رستاخيز را هم گرفته بود و خبرنگاري آندو روزنامه را هم بعهده داشت و در يكي از مغازه هاي عمو خسرو ، دفتري راه اندازي كرده بود و روزنامه براي مشتركين مي فرستاد.يكبار خبري در روزنامه رستاخيز چاپ كرده بود تحت عنوان بخشداري كميجان به ... داني تبديل شده است و زيرش عكس بخشداري تازه ساز كميجان را كه متروكه شده و تعدادي سگ در آن لانه كرده بودند را انداخته بود ، كه اين عكس و خبر كلي باعث دردسر و گرفتاري اش در ساواك اراك شده بود و مدتها به آنجا احضار ميشد و مورد بازجويي قرار مي گرفت .دفن كتابها در بامها
پس از سوءقصد نافرجام به جان شاه در سال 1327 كه منجر به غيرقانوني اعلام شدن حزب توده گرديد ، تعدادي از كميجانيهايي كه تمايلاتي به افكار آن گروه و يا فعاليتهاي سياسي و اجتماعي داشتند و كتابخوان بودند ، از نگراني اينكه نكند كسي به آنها تعرضي بكند ، لبه هاي بام ( شرفه ) را خراب كرده و كتابهاي خود را در آنجا قرار داده و رويش را با گل و كاهگل پوشاندند تا از دسترسي نامحرمان و بهانه جويان بدور باشد .انواع محصولات زراعي و باغي و دامي
كميجان منطقة پرآبي نيست و فاقد هرگونه جريان آب سطحي است و از نظر آب زراعي وابسته به آب چندين رشته قنات با آبدهي محدود بوده است ، به همين دليل در زمينة كشاورزي خيلي قادر به مانور و فعاليت نيست .بهرحال با توجه به امكانات موجود و خاك خوب اراضي به امر كشاورزي مي پرداختند و محصول عالب منطقه گندم بود و سپس محصولاتي از قبيل جو ، يونجه ، شبدر ، لوبيا ، نخود ، عدس و گاهي ارزن و گاودانه و ماش هم ميكاشتند ، اغلب افرادي كه كشاورز بودند داراي يك باغ هم بودند كه علاوه بر درخت انگور كه پوشش غالب سطح باغ را در بر ميگرفت ، درختاني از قبيل زردآلو ، بادام ، سيب گلاب ، آلبالو ( كه گيلاس ميگفتند ) ، آلو ، قيسي ، گردو و هلو نيز داشتند .علاوه بر گندم و جو آبي و ديم كه در پاييز كاشته ميشد و در اواخر بهار درو ميشد ، در سطح محدود نيز به كاشت محصولات بهاره از قبيل سيب زميني و لوبيا و گوجه فرنگي و خيار و جاليز هندوانه و خربزه اقدام ميكردند كه اغلب به مصرف داخلي ميرسيد .در زمان سابق در دشت كميجان ترياك و پنبه نيز كشت مي شد و ترياك منطقه نيز خيلي مرغوب مي شد و مشتريان و طرفداران زيادي داشت ، حتي به موجب تحقيقي كه از افراد مختلف نموده ام كشت تنباكو نيز باب و متداول بود . پدرم بنا به اظهار خودش از اينكه در روز تولد من ، سود خوبي از فروش دو من ترياك عايدش شده بود , خوشحال بوده و مرا خوشقدم ميدانست.من بيرون آوردن پنبه از درون غوزه را در حوالي سالهاي 1337 بياد دارم و تا آن سالها هنوز در دشت كميجان پنبه كشت مي شده است .خانه سازي و مصالح مورد استفاده
اغلب خانه هاي كميجان ، بر خلاف امروزه ، محل سكونت خانواده هاي متعددي بود كه شامل فرزندان ذكور و عروسها و نواده ها و حتي برادرزاده ها و خواهرزاده هاي شريك در حياط ارثي باقيمانده از پدر و پدربزرگ بودند .خانه ها بزرگ و داراي اتاقهاي متعددي بودند و خانواده ها عموماً قانع ، كم مصرف ، داراي پتانسيل هاي همزيستي و همياري بودند و علاوه بر آن با سكونت در يك خانة قديمي كه به هر خانوار فقط يك اتاق ميرسيد ، از يك واحد امكانات خدماتي و رفاهي مانند : توالت ، چاه آب ، طويله ، انبار ، ايوان ، تنور ، اجاق ، حوضچة آبگيري انگور بنام چله بيس يا چاله بيز و ... برخوردار شده و علاوه برآن امنيت خاطر خانواده نيز تأمين ميگرديد .در خانه ها انبار نگهداري علوفه و سوخت از قبيل هيزم ، ورك ، قالاخ ( تپالة قالب شدة دام ) و اودون ( تپالة خشك دام ) و ذغال و طويلة زمستاني دامها و بهاربند و محل نگهداري تابستاني حيوانات مشترك نيز بود ... بطوركلي ديوارهاي اتاقها و خانه هاي كميجان را با گل و خشت ميساختند سقف آنها را يا با خشت طاق قوسي ميزدند و يا با تيرچوبي رويش را انداخته و فاصلة لابلاي تيرها را با استفاده از چوب و تخته هاي باريكي بنام پرده[2] قرار داده و سپس روي آنها را حصير و ني و سرشاخه درختان چنار و سپيدار رخته و مرتب ميكردند تا ديگر نوري از لاي آنها عبور نكند .پرده نويسي يكي از كارهاي رايج در زمان ساختمان سازي بود و آن باين ترتيب بود كه روي يكي دو تا از پرده هاي چوبي سقف كه صاف و يكدست بود با قلم درشت اشعار عبرت انگيز و تاريخ ساخت بنا و نام سازندة آن را مي نوشتند و در بين تيرهاي سقف در كنار بقية پرده ها به نحوي قرار ميدادند كه آن نوشته براي كساني كه از آن پس در اتاق مي نشستند قابل رؤيت و خواندن بود .دو بيت شعر زير :
هركه آمد عمارتي نو ساخت
ديگران كاشتند و ما خورديم
مابكاريم و ديگران بخورند
رفت و منزل بديگري پرداخت
مابكاريم و ديگران بخورند
مابكاريم و ديگران بخورند