شورا، در حكومت و تقنين
اسماعيل داراب كلائي مفهوم شورا
شوري از ماده و ريش «شَوْر» مشتق شده است كه در لغت به معني برداشتن و بيرون آوردن عسل از كندوي زنبور آمده، شارَالْعَسَلَ شَوْراً إسْتَخْرََجَهُ مِنَ الْوَقْبَةِ وَجْتَناهُعسل را از شكاف سنگ بيرون آورد. و همچنين به معني: رياضت دادن، آزمودن، فربه و نيكو شدن اسب و شتر نيز بكار رفته است. بنابراين در ماده و ريشه شور با توجه به مفهوم لغوي آن، عنصر و مفهوم استخراج نهفته شده است و به همين مناسبت اين عنصر به نوع خاصي در عنوان مشاوره و شوري نيز بكار رفته است. در مجمع البحرين آمده است: اَلْمُشاوَرَةُ مُشْتَقَّةٌ مِنْ شِرْتُ الْعَسَلَ أي إسْتَخْرَجْتُهُ مِنْ مَوْضِعِهِ، شاوَرْتُهُ فِيالْاَمْرِ وَاسْتَشَرْتُهُ بِمَعْني راجَعْتُهُ لأري رَأْيهُ وَاَشارَ عَلَي بِكَذا اَي اَراني ما عِنْدهُ فيهِ مِنَ الْمَصْلَحَةِ واژة مشاوره از مادة «شِرْتُ الْعَسَلَ» كه به معني استخراج عسل از جايگاه مخصوص آمده اشتقاق يافته است بنابراين جمله «شاوَرتُهُ فِي الْاَمْرِ وَاسْتَشَرْتُهُ» به اين معني است كه به شخصي (مشاور) مراجعه كردم تا نظر او را بدست آورده و استخراج كنم و همچنين جمله «اَشارَ عَلَي بِكَذا» به اين معني است كه مشاور آنچه را كه مصلحت تشخيص داده به من بازگو كرده است. و در كتاب لغت ديگر چنين آمده است: مشورت استخراج رأي است از مستشار زيرا از او أخذ ميشود و شوري اسم است به معني مشورت،مشورت و مشاوره و تشاور استخراج رأي است با مراجعه بعضي به بعضي. و همچنين آمده است: يقالَ صارَ هذَا الشَّيءُ شُوري بَينَ الْقَوْمِ اِذا تَشاوَرُ وَهٌوَ فَعْلي مِنَ الْمَشاوَرَةِ وَهُوَ الْمُفاوَضَةُ فِي الْكَلامِ لِيظْهِرَ الْحَقُّ اَي لا ينْفَرِدُونَ بِاَمْرٍ حَتّي يشاوِرُ واغَيرَهُمْ فيهِ. مقصود از شوري اين است كه افراد با يكديگر در مورد كاري به شور و مشورت نشسته باشند و واژ شوري كه هم وزن فُعْلي است با واژ مشاوره همريشه ميباشد و مشاوره عبارت است از تحقيق و بررسي در گفتار تا حق روشن گردد البته نه به صورت انفرادي بلكه با مشورت ديگران. با بررسي كوتاهي كه در كتب لغت انجام شد بدست ميآيد كه در معناي اصطلاحي شورا همچون مفهوم لغوي آن، نوعي استخراج و استنباط و مراجعه بعضي به بعض ديگر جهت كشف مصالح واقعي و رفع مشكل و رفع حيرت و ترديد و دودلي و ... اشراب شده است. بنابراين در مجموع ميتوانيم شوري را چنين تعريف كنيم: شوري مجمعي است كه از اجتماع افرادي خاص حاصل شده تا درباركشف اموري معين به كندوكاو پرداخته و در سايه آن به مصالحي خاص دست يابند و به حل مشكلات موجود بپردازند و اين نوع فعاليت را مشاوره گويند. از تحليلي كه در مفهوم شورا انجام شد بدست ميآيد كه شوري از امور ذات الاضافه بوده و داراي سه طرف است كه به هر يك از اين سه طرف اضافه و نسبتي دارد: * 1- فرد يا گروهي كه ميخواهد با ديگران مشورت كند كه آنان را مستشير و مشورتكننده گويند. *2-فرد يا گروهي كه طرف مشورت واقع ميشوند كه آنها را مشاور و يا مستشار مينامند. *3- امر يا موضوعي كه مورد مشاوره قرار ميگيرد. ضرورت مشورت و اهميت آن
زيست اجتماعي آدمي و لزوم تبادلات فكري، علمي، فرهنگي، تخصّصي و حل پيچيدگيهاي روابط اقتصادي، سياسي، اجتماعي و ... كه از توان فرد يا افراد معدودي بيرون است انسانها را ناگزير ميسازد تا جهت بهبود اين روابط، از آراء و انديشههاي يكديگر بهره گيرند. اين پيوستگي تا آن حدّ از اهميت برخوردار است كه مسئله تبادل افكار و برخورد عقائد از محدود يك كارخانه، مزرعه، مدرسه و شهر و كشور نيز فراتر رفته و تمامي جهان را زير سيطر نفوذ خويش قرار داده است، چرا كه انسان هر قدر از نظر فكري نيرومند باشد نسبت به مسائل مختلف تنها از يك يا چند بعد مينگرد و ابعاد ديگر براي او مجهول ميماند ولي هنگامي كه مطالب در شوري مطرح گردد و عقلها و تجارب و ديدگاههاي مختلف به كمك همديگر بشتابند، مسائل كاملاً پخته و كمعيب و يا بينقص ميگردد و از لغزش نيز دورتر خواهد بود. حضرت علي (عليه السلام) در ضمن وصيتهايش به محمد بن حنيفه ميفرمايد: اَضْمُمْ آراءَ الرِّجالِ بَعْضَها اِلي بَعْضٍ ثُمَّ اخْتَرْ اَقْرَبَها مِنَ الصَّوابِ وَاَبْعَدَها مِنَ الْاِرْتِيابِ ... قَدْ خاطَرَ بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَغْني بِرأْيهِ وَمَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآراءِ عَرَفَ مَواقِعَ الْخَطاءِ. آراء و نظريات افراد را با يكديگر ضميمه كن و آنچه به حق نزديكتر و از شك و شبهه دورتر است، اختيار كن ... هر كس به رأي خود عمل كند خود را به خطر انداخته است و كسي كه از افكار مختلف سود جويد لغزشگاهها را به خوبي خواهد شناخت. بنابراين مشاوره و برخورد انديشهها و راهيابي جمعي، واقعيتي است حاكم بر جوامع انساني و غيرقابل انكار. اسلام نيز كه در انطباق كامل با ساخت اجتماعي انسانها، دستورالعملها و مقرراتي متناسب با سرشت انسان و هدايتكننداو بسوي كمال مطلق تنظيم كرده است در مورد اصل شوري نيز نظراتي ابراز داشته و آن را با اهميتي خاص در چارچوبه معيني تلّقي كرده است بر سرشت آدميان استوار بوده و با فطرت انسان هماهنگي كامل دارد تا زمينه را جهت رشد و حركت و تلاش مستمرِ انسان بسوي مال مطلق فراهم سازد بدين جهت كليه ابعاد وجودي او را مدّنظر داشته و متناسب با آنها راه حلهائي ارائه و قانونهائي را نيز وضع كرده است. اسلام كه همواره به بيرون بردن مردم از تاريكيهاي جهل و نجات از اسارت و استبداد و هدايت و ارشاد آنها به نور علم و آزادي ميانديشد نميتواند بر آراء و افكارشان وَقْعي نگذارد و به آساني از كنار آنها بگذرد. قرآن تا آنجا به انديشهها و استعدادهاي يكايك افراد جامعه ارج مينهد كه به پيامبرش دستور ميدهد تا با مؤمنين در برخي از كارهاي جاري مملكت بخصوص در امور جنگي و دفاعي مشورت كند. هر چند پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله وسلّم) با قطع نظر از وحي از چنان فكر نيرومندي برخوردار بود كه نوعاً نيازي به مشاوره نداشت ولي براي آنكه از يك سو مسلمين به اهميت مشورت متوجه شوند تا آن را جزء برنامههاي اساسي زندگي خود قرار دهند و از سوي ديگر نيروي فكر و انديشه را در افراد پرورش دهد، پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله وسلّم) در امور مختلف اجتماعي و اجرائي، در جنگ و صلح و امور مهم ديگر كه جنبه اجراي قوانين الهي داشت نه قانونگذاري، جلسه مشاوره تشكيل ميداد و مخصوصاً نسبت به افراد صاحبنظر، ارزش خاصي، قائل بود تا آنجا كه گاهي از رأي خود براي احترام آنها و يا بخاطر مصالح خاصي، صرف نظر ميكرد و اين را ميتوان به عنوان يكي از عوامل موفقيت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله وسلّم) در پيشبرد اهداف اسلام دانست. نگرش اسلام بر مسئله شوري از چنان اهميتي برخوردار است كه حتي مسائل بسيار كوچكي همانند «بازگرفتن كودك از شير» را امري مشورتي بين پدر و مادر تلقي ميكند گرچه مادر در شيردادن و يا شير ندادن طفل اختيار دارد ولي توصيه شده كه اگر خواستند فرزند خود را از شير بگيرند با يكديگر مشورت كنند. قرآن در اين باره ميفرمايد: وَالْوالِداتُ يرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَينِ كامِلَينِ ... فَاِنْ اَرادافِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَتَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيهِما.(سوره بقره / 233) مادران بايستي دوسال كامل فرزندان خود را شير دهند ... و هر گاه آن دو با رضايت و مشاور يكيديگر فرزند را از شير بگيرند اشكالي بر آنان نيست. كلم تشاور كه در آيه فوق آمده از موقعيت حقوقي خاصي برخوردار است چرا كه از باب تفاعل است و به معني شور متقابل ميباشد يعني والدين هر دو بايد نظر داده و به توافق برسند چون در رابطه با مسائلي كه گاه در خانواده - اولين هسته و واحد اجتماعي- پديد ميآيد نياز به تبادل نظر و همفكري در آن مسائل بين زن و شوهر لازم استاين آيه در مورد تغذيه فرزند، مشاوره بين پدر و مادر كودك را مطرح ساخته و مفيد ميداند. اسلام كه در جزئيات كمارزش زندگي مشترك، زن و شوهر را به مشاوره ميخواند آيا ممكن است شوري را در اداره امور جامعه و هيئت رهبري جامعه و دستگاه حكومتي و نحواجراي احكام اجتماعي ناديده انگارد؟ و به همين جهت است كه خداوند به پدر و مادر با همه علاقه و عاطفهاي كه به فرزندشان دارند- اجازه نميدهد در امر تربيت و پرورش فرزند استبداد به خرج دهند و به آنان دستور ميدهد كه با هم مشورت كنند. آيا در اداره امور كشور و مردم كه با پرورش كودك قابل قياس نيست اجازه ميدهد يك يا چند نفر مستبدانه و بدون شور و مشورت، بر آنها حكومت كنند در حالي كه عاطفه حاكم نسبت به مردم غالباً به انداز عاطفه پدر و مادر نسبت به فرزندشان نيست. ما بخوبي ميدانيم كساني كه كارهاي مهم خود را با مشورت و صلاحانديشي يكديگر انجام ميدهند و با صاحبنظران به مشورت مينشينند كمتر گرفتار لغزش ميشوند به عكس افرادي كه گرفتار استبداد رأي بوده و خود را بينياز از افكار ديگران ميدانند غالباً دچار اشتباهات خطرناك و دردناكي ميگردند، از اين گذشته استبداد رأي شخصيت انساني را در ميان مردم خُرد كرده و افكار را متوقف ميسازد و استعدادهاي آماده را نيز نابود ميكند و بدين ترتيب بزرگترين سرمايههاي انساني يك ملت از دست ميرود. حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: مَنْ مَلَكَ إسْتَأْثَرَ وَمَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيهِ هَلَكَ وَمَنْ شَاَوَرَ الرِّ جَالَ شَارَكَها فِي عُقُولِها. هر كه بر چيزي دست يافت خود رأي ميشود و هركه خود رأيي نمود (و در كارها مشورت نكرد) تباه گشته است و هر كه با مردان (با تجربه) شور نمايد، با افكار آنها شريك خواهد شد. و نيز ميفرمايد: وَالْاِسْتِشارَةُ عَينُ الْهِدايةِ وَقَدْ خاطَرَ بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَغْني بِرَأْيهِ. مشورت نمودن همان هدايت و راهيابي است (چرا كه) هر كسي به رأي و انديشهاش (از مشورت با ديگران) بينياز شد، خود را در خطر و تباهي افكند. بعلاوه كسي كه در انجام كارهاي خود با ديگران مشورت ميكند اگر مواجه با پيروزي شود كمتر مورد حسد واقع ميگردد زيرا ديگران نيز خود را در اين پيروزي سهيم ميدانند و اگر احياناً مواجه با شكست گردد، زبان اعتراض و ملامت و شماتت مردم نيز بسته ميشود. اينها و دَهها فائدة ديگري كه بر مشورت مترتّب ميشود اهميت و ضرورت مشورت را بسي آشكارتر ميگرداند. تا اينجا بدست آمد: اولاً: شوري در اسلام به عنوان جزء لاينفك حقوقي جامعه قرار داده شده. ثانياً: فطري بودن قوانين اسلام نيز خود ضرورت و اهميت آن را روشنتر ميسازد چون همانطور كه توضيح داديم شوري به شكل اسلامي آن امري فطري و منطبق با فطرت و سرشت بشريت است و به همين دليل بهرهگيري از استعدادها و اندوختههاي فكري ديگران با زندگي افراد انساني گره خورده و با روح آنان عجين گشته است. طبيعي و فطري بودن اين اصل را در سير كمالي انسان نيز ميتوان تعقيب كرد. و به همين جهت است كه ميبينيم در هم حكومتها حتّي در حكومتهاي انحرافي، اصل شوري و ضرورت آن مورد توجه بوده است و حاكمان ميدانستند براي برپائي و بقاء هر حكومت، مشاوره و شور ضرورت دارد چنانچه قرآن در اين باره از زبان ملكه سَبا چنين نقل ميكند: يا اَيهَا الْمَلأُ اَفْتُوني في اَمْري ما كُنْتُ قاطِعَةً اَمْراً حَتّي تَشْهَدُونِ. (سوره نمل /32) اي برگزيدگان (حكومت) در اين كار، رأي صحيح بدهيد (چرا كه) من هيچگاه در كاري تصميم نميگيرم مگر آنكه شما (به صحّت آن) گواهي دهيد. و نيز در مورد فرعونيان ميفرمايد: فَتَنازَعُوا اَمْرَهُمْ بَينَهُمْ وَاَسَرُّوا النَّجْوي. (سوره طه/ 65) فرعونيان در كار و تصميم خود اختلاف كردند و مطلب خود را براي مشورت پنهان نمودند (گويا مجلس شوري در جهت تصميمگيري تشكيل دادند). مرحوم نائيني ميفرمايد: با آنكه قوم ملكه سبا آفتابپرست بودهاند معهذا اراده حكومتشان شوروي [شورائي] عموميه بوده نه استبداديه ... رفتار دولت فرعونيه هم با وجود ادّعاي الوهيت معهذا نسبت به قبطيان كه قومش بودند شورويه [شورائي] و نسبت به اسباط بني اسرائيل استعباديه بوده و آيه يسْتَضْعفُ طائفَةً مِنْهُمْ هم مفيد همين معني است. شوري به عنوان يك اصل عقلاني
با كمي بررسي در تاريخ بشريت بدست ميآيد كه شوري اصلي است انساني كه از قديميترين دوران تاريخ تمدن بشر و حتي پيش از آن نيز همراه زندگي بشر بوده تا آنجا كه ميتوان آن را اصلي فطري ناميد چرا كه فطرت و عقل و خرد آدمي حكم ميكند كه هر گاه انسان در امور و كارهاي روزمرزندگي خود دچار حيرت و شك و ترديد شد و راهي براي خلاصي از آن نيافت، بايد از افراد آگاه كمك گرفته و با نظرخواهي و رايزني، راه حل آن را پيدا كند تا با بصيرت و اطمينان بيشتر بتواند راه زندگي را پيموده و از تحير و توقف و ترديد رهائي يابد و هر اندازه آن كار مهمتر و نتايج آن ارزندهتر باشد ضرورت و لزوم مشورت بيشتر احساس ميشود و به همين دليل بهرهگيري از استعدادها و اندوختههاي فكري ديگران چنان با زندگي انسان گره خورده كه در مراحل مختلف زندگي جهت رفع مشكلات، خود را بينياز از مشورت نميبيند به همين جهت ميبينيم كودك از بدو آشنايي با اشياء براساس حس كنجكاوي مرتباً درباره آنها سؤال ميكند و نظر ميخواهد و پس از آنكه رشد كرد بازيهاي جمعي را با ديگر همسالانش طرحريزي ميكند و وقتي به مدرسه ميرود در مورد مسائل درسي از ديگران كمك ميخواهد و براي ارتقاء به مراحل عاليتر تحصيل، در انتخاب رشته و امور ديگر با افراد شايسته به شور مينشيند و هنگامي كه قدم به صحنه اجتماع ميگذارد، آگاهانه يا ناآگاهانه افكار و تجربيات ديگران را به ياري ميطلبد، پس شور و مشورت با خميره وجود آدميان عجين گشته است كه همين خود بهترين شاهد بر فطري بودن اصل شور و مشورت ميباشد. بنابراين شور و مشاوره امري نيست كه شارع مقدس اسلام آن را بصورت يك قاعدة تعبدّي- تشريعي تأسيس كرده باشد بلكه اصلي است كه سير عقلاء و خردمندان بر آن است و اگر در آيات و روايات امر به مشاوره شده و بر لزوم آن تأكيد گرديده همه و همه ارشاد به روش و سير عقلاء است پس شوري در اسلام نظير معاملات يك اصل امضائي است نه تأسيسي و از اينكه قرآن كريم در بيان ويژگيهاي مؤمنين و مدح آنان ميفرمايد: وَاَمْرُهُمْ شُوري بَينَهُمْ (سور شوري/ 38) شايد بتوان گفت اين بيان مُشعِر به اين نكته است كه حُسن شوري امري است مورد توافق و تسالم عقلا چرا كه اگر حسن مشاوره مورد توافق و تسالم نميبود ديگر جا نداشت كه قرآن آن را مدح مؤمنين بيان كند با صرف نظر از بناء عقلاء حسن مشاوره را نيز ميتوان حكمي عقلي دانست زيرا وقتي حصول يك مصلحت براي ما مطلوب باشد طبعاً كوشش خواهيم كرد تا مصلحت مزبور را تحصيل كنيم و در نتيجه شناخت راههاي گوناگونِ تحصيلِ آن مصلحت و فهم بهترين راهها براي رسيدن به آن هدف غائي نيز مطلوب خواهد بود و بخوبي ميدانيم مشورت از اموري است كه ما را به شناخت طرق مختلف تحصيل يك مصلحت و نزديك شدن به هدف نهائي و فهم اَحسن طرق، توانا ميسازد چون بر اثر رايزني و تبادل نظر، جهات ابهام مسائل و مشكلات زدوده شده و حقايق براي افراد آشكارتر و روشنتر ميشود و قدرت انسان بر انجام آن همراه با بصيرت و روشنبيني بيشتر، فزوني مييابد. بنابراين ميتوان گفت كه عقل جهت كشف مصلحت و پي بردن به بهترين راه نيل و وصول به آن، حكم به مشورت ميكند. پس مشورت حسن عقلي نيز دارد. البته بايد دانست كه حسن مشورت و يا لزوم آن از بابت طريقيت و كاشفيت است نه موضوعيت و به عبارت ديگر شوري از آن جهت كه شوري است في حدّ ذاته مطلوبيت ندارد بلكه مطلوبيتِ مشورت و حسن آن به خاطر حكايت از واقع و بدست آوردن هدف و يا راههاي منتهي به هدف است بدين جهت ميتوان گفت كه هر گاه عنوان طريقيتِ به واقع بر مشورت صادق باشد، مطلوبيت خواهد داشت و در غير اين صورت مطلوبيتي ندارد. از آيات قرآن نيز بدست ميآيد كه مشاوره توسط اسلام ابداع و ابتكار نشده است و حتي خود كامهترين حكّام و سلاطين تاريخ نيز به كاربرد مشورت اذعان داشتهاند بلكه در محدود خاصي آن را امضاء كرده است اينك به برخي از اين آيات اشاره ميكينم: * 1- قالََ يا اَيها الْمَلأُ اَيكُمْ يأْتيني بِعَرْشِها قَبْلَ اَنْ يأْتُوني مَسْلِمينَ. (سوره نمل/ 38) سليمان گفت: اي بزرگان كداميك از شما توانائي داريد تخت او را پيش از آنكه آنها نزد من آيند براي من بياوريد؟ هر يك در مورد كيفيت آوردن تخت بلقيس نظري دادند كه خداوند از قول مشاور مخصوص سليمان كه وصّي او هم بوده چنين نقل ميكند: وَقالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ اَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ اَنْ يرْتَدَّ اِلَيكَ طَرْفُكَ. (سوره نمل/ 40) آن كسي كه به بخشي از علم كتاب الهي دانا بود گفت پيش از آنكه چشم بر هم زني ميتوانم تخت را به اينجا آورم. *2- هنگامي كه نامه حضرت سليمان به ملكه سبا رسيد و از آنها خواسته شده بود كه تسليم و مطيع سليمان گردند خداوند از زبان ملكه سبا ميگويد: قالَتْ يا اَيهَا الْمَلأُ اَفْتُوني في اَمْري ما كُنْتُ قاطِعَةً اَمْراً حَتّي تَشْهَدُونَ قالُوا نَحْنُ اُولُوا قُوَّةٍ وَ اُولُوا بَأسٍ شَديدٍ وَالْاَمْرُ اِلَيكِ فَانْظُري ماذا تَأْمُرينَ. (سوره نمل/ 32-33) ملكه سبا گفت: اي اشراف و بزرگان نظر خود را در اين امر مهم بازگو كنيد كه من هيچ كار مهمي را بدون حضور و مشورت شما انجام ندادهام، آنها در پاسخ گفتند: ما داراي نيروي كافي و قدرت جنگي فراوان هستيم ولي تصميم نهائي با تو است ببين چه دستوري ميدهي. *3- فرعون نيز در مورد كشتن حضرت موسي (عليه السلام) و نحو آن با پيروان خود به مشاوره نشست سپس مردي از بني اسرائيل اين راز را براي موسي فاش ساخت: وَجاءَ رَجُلٌ مِنْ اَقْصَي الْمَدينَةِ يسْعي قالَ يا مُوسي اِنَّ الْمَلأَ يأتَمِرُونَ بِكَ لِيقْتُلُوكَ. (سوره قصص/20) مردي از دورترين نقاط شهر آمد و گفت اي موسي رجال دربار فرعون دربار قتل تو به شور نشستند. از اين آيه نيز بدست ميآيد كه فرعون با آنكه مدّعي اَنَا رَبُّكُمُ الْاعْلي (سوره نازعات/ 24) بود خود را از شور و مشورت در برخي از كارها بينياز نميديد. *4- حضرت موسي از خداوند ميخواهد كه برادرش هارون را وزير او قرار دهد تا با او در كارها مشورت كند: وَاجْعَل لي وَزيراً مِنْ اَهْلي - هرُونَ اَخي- اُشْدُدْ بِهِ اَزْري - واَشْرِكْهُ في اَمْري. (سوره طه/ 29-32) برادرم هارون را وزير من گردان و به سبب (همفكريهاي) او پشت مرا محكم كن و او را در امر رسالت با من شريك ساز. *5- در سوره طه چنين آمده است: فَتَنازَعُوا اَمْرَهُمْ بَينَهُمْ وَاَسَرُّّوا النَّجوي. (سوره طه/ 62) آيه فوق نيز داستان مشورت فرعونيان را در امر حضرت موسي و هارون بيان ميكند كه مذاكرات آنها منجر به مذاكر سرّي گرديد و مضمون آيه اين است: فرعونيان در كار و تصميم خود (در مورد موسي و هارون) اختلاف نظر پيدا كردند سپس مطلب خود را براي مشورت پنهان نمودند (و گويا يك مجلس شوراي سرّي تشكيل دادند). *6- وَاَمْرُهُمْ شُوري بَينَهُمْ. (سوره شوري/ 38) از اين آيه نيز ميتوان استفاده كرد كه خداوند مشاوره را به عنوان يكي از شيوههاي پسنديد مؤمنين و يا انصار (براساس شأن نزول آن) برشمرده است و آن را يك برنامه مستمر و هميشگي مؤمنين قرار داده است و اين خود نيز شاهد است بر اينكه شوري يك اصل عقلائي است. توضيح آنكه بعضي از مفسّران گفتهاند اين آيه درباره انصار نازل شده است و اين يا به خاطر آن است كه كارهاي آنها حتي پيش از اسلام براساس شوري بوده. و يا اشاره به آن گروه از انصار است كه پيش از هجرت پيامبر ايمان آوردند و در عَقَبه با او بيعت كردهاند و پس از مشورت با مردم مدينه در منزل ابوايوب انصاري از پيامبر خواستند كه به مدينه هجرت كنددر هر صورت خداوند اين خصلت نيك و پسنديدة انصار را كه در امور و كارها با يكديگر مشورت ميكردند پسنديده و آنها را مدح كرده است و اين نشان ميدهد كه آنها اهل رشد و آگاهي بوده و در حل مشكلات و انتخاب راههاي بهتر، از افكار يكديگر بهره ميجستند. بنابراين از مجموع اين آيات بدست ميآيد كه شوري در نظر عقلا از اعتبار خاصي برخوردار بوده و در طول تاريخ مورد استفاده واقع ميشد. البته از اين آيات اعتبار اجمالي و حجيت اصل شوري نزد عقلا استفاده ميشود و ما نميخواهيم ميزان اعتبار شوري و كيفيت و حدود و چارچوب آن را از اين آيات بدست آوريم. حجّيت قول مشاورين و ملاك و معيار آن در حجّيت
بحث در اين است كه آيا نظر و رأي شوري از حجّيت و اعتبار برخوردار است يا خير؟ و اگر حجيت و ارزش دارد ملاك اعتبار و ارزش آن در چه چيزي ميباشد و به عبارت ديگر چه چيزي ارزشدهنده به قول شوري است؟ آيا از آن جهت كه عدهاي به شور نشستند و رأي صادر كردند حجت است؟ و آيا تجمع آراء صرفاً ميتواند ملاك حجّيت باشد؟ و يا اينكه اعتبار و حجيت آن ملاك ديگري را ميطلبد؟ برخي از انديشمندان مسلمان بر اين باورند كه اجتماع آراء بخودي خود اعتباردهنده به قول اين جمع خواهد بود و همين عنصر كافي در اعتبار و حجيت آن است و در اين باره چنين گفتهاند: فَالْجَماعَةُ اَبْعَدُ عَنِ الْخَطَأَءِ مِنَ الْفَرْدِ في اَكْثَرِ الْحالاتِ وَما ينْشَأُ مِنَ الْخَطَرِ عَلَي الْاُمَّةِ بِتَفْويضِ اَمْرِها اِلي واحِدٍ مَهْما حَصُفَ رَأيهُ اَشَدُّ مِنَ الْخَطَرِ الَّذي يتَرَتَّبُ عَلي رَأْي الْجَماعَةِ. (مراجعه به افكار) جمع و گروه نوعاً از خطا (و لغزش) دورتر ميباشد (چرا كه)هر گاه كاري به يك نفر- با داشتن رأي و نظر دقيق- واگذار شود خطري كه متوجه جامعه ميگردد به مراتب بيشتر از خطري است كه بر رأي گروه و جمع پيش ميآيد. برخي از دانشمندان غربي نيز آراء اكثريت مردم را ملاك و معياري براي حجيت قول مشاورين دانستهاند و همواره از عنصر اكثريت در اعتبار و حجيت آن استفاده ميكنند. حال ميخواهيم بدانيم كه آيا نظر واقعي اسلام اين است يا اينكه اسلام ديدگاه ديگري دارد البته نظير اين بحث به گونه ديگري نيز دربار حجّيت آن مطرح ميشود هر چند ما نميخواهيم ادّعا كنيم كه اجماع با مفهوم و بار اسلامي كه دارد همانند شوري است بلكه ميخواهيم بگوئيم نظير اين سؤال در اجماع و نيز در شهرت مطرح است و در جاي خود مفصلاً بحث شده كه قول مجمعين بخودي خود حجت نيست بلكه حجّيت اجماع (در صورت تحقق اجماع معتبر) از جهت اشتمال و يا كشف از قول معصوم خواهد بود يعني اجماع چون حاكي و كاشف از قول معصوم ميباشد لذا حجّيت بوده و از اعتبار خاصي برخوردار ميباشد پس آنچه كه ميتواند معياري براي حجّيت اجماع باشد همين عنصر كاشفيت است و لذا بسياري از فقهاء ما شهرت فتوائي را از آن جهت كه شهرت فتوائي است حجّت نميدانند و در تعليل آن ميگويند چون آن معياري كه در حجيت اجماع وجود دارد در شهرت فتوائي نيست و به همين جهت شهرت فتوائي را دليل بر حكم نميدانند، البته اين سخن مانع از آن نيست كه در مورد شهرت، جانب احتياط را از دست نداده و به آساني با آن مخالفت نكرد كه تفصيل بحث به محل خود موكول ميشود در هر صورت چون ملاك و اعتبار حجيت اجماع (كشف از قول معصوم) در شوري- همچون شهرت- وجود ندارد لذا حجّيت و اعتبار شوري نيز از اين طريق قابل اثبات نيست و لذا بايد ببينيم كه معيارحجيت شوري در چه چيزي ميباشد؟ براي روشن شدن اين مسئله ابتدا بايد دو مطلب را مقدمتاً بيان كنيم: 1- شوري را نميتوان جدا از ديگر مفاهيم اسلامي مورد مطالعه قرار داد چون با ساير مباني و اصول اسلامي مرتبط ميباشد و آن را بايد به عنوان بخشي از يك نظام جامع و كامل و به هم پيوسته مورد مطالعه قرار داد و براي شناخت صحيح آن نبايد آن را مستقلاً بررسي كرد چرا كه مفاهيم اسلامي چون اعضاء يك ارگانيسم بوده و نميتوان به مطالع عضوي بدون توجه به ارتباطش با ديگر اعضاء آن پيكر پرداخت همانطور كه مسائل اقتصادي، اخلاقي، تربيتي و ... را به عنوان بخشي از نظام كلّي اسلام بايد در نظر گرفت همچنين سياست نيز به عنوان جزئي از كل نظام بايد ملاحظه شود و شور و مشاوره كه خود يكي از مسائل مهم سياسي است به عنوان جزئي از كل ملاحظه شود نه جدا و بريده از آن. 2- در اسلام هر قانون و مقرراتي كه وضع ميگردد بخاطر وجود هدفي است كه بر آن مترتّب ميشود و آن هدف هم به نوبه خود هدف ديگري را تعقيب كرده تا به يك هدف نهائي و كلي منتهي ميشود. ماهيچ برنامه و قانوني در اسلام خواه ثابت باشد يا متغير، موقت باشد يا هميشگي، فردي باشد يا اجتماعي، سياسي باشد و يا اقتصادي و ... سراغ نداريم كه بدون هدف مربوط به آن دو و در كل بدون هدف نهائي آن مورد توجه قرار گرفته باشد و در يك تشبيهِ گويا و روشن ميتوان نظام اسلام را همچون يك مخروط در نظر گرفت كه سطوح جانبي مختلفي دارد و هريك از اين سطوح براي رسيدن به يك هدف خاص و ويژهاي است كه بر آن مترتّب ميباشد كه در نهايت همه آنها به نقطهاي در رأس منتهي ميگردد و آن را هدف نهائي گويند. نظام حكومتي اسلام نيز داراي هدف ويژهايست و آن عبارتست از: حفظ نظام اسلام و ايجاد امنيت و آرامش و اجراء احكام حقوقي اسلام و در كل، فراهم ساختن زمينه جهت رشد و كمال سياسي- اجتماعي جامعه و حاكم اسلامي نيز موظف است با استفاده از كليه امكانات فكري، اقتصادي، فردي و اجتماعي جامعه، به اين هدف، هر چه بهتر و بيشتر جامه عمل بپوشاند. مرحوم نائيني در اين باره ميگويد: اصل تأسيس سلطنت و تربيت قوي و وضع خراج و غيرذلك همه بر حفظ و نظم مملكت و تربيت نوع و رعايت است نه از براي قضاء شهوات و درك مرادات گرگان آدميخوار و تسخير و استعباد رِقاب ملت در تحت ارادات خودسرانه لامحالة سلطنت مجعول در هر شريعت و بلكه نزد هر عامل چه بحق تصدّي شود يا به اغتصاب، عبارت است از امانتداري نوع و ولايت بر نظم و حفظ و اقامه ساير وظائف راجعه به نگهباني خواهد بود نه از باب قاهريت و مالكيت و دلبخواهانه حكمراني در بلاد و في الحقيقه از قبيل توليت بعضي موقوف عليهم در نظم و حفظ موقوفه مشتركه و تسويه فيمابين ارباب حقوق و ايصال هر ذيحقي بحق خود است نه از باب تملّكِ دلبخواهانه، و تصرفِ شخص متصدي از اين جهت است كه در لسان ائمه و علماء اسلام، سلطان را به ولي و والي، و راعي و ملت را به رعيت تعبير فرمودهاند از روي همين مبني و اساس، حقيقت سلطنت عبارت است از ولايت بر حفظ و نظم و به منزله شباني گلّه است لهذا به نصب الهي عزّاسمه كه مالك حقيقي و ولي بالذات و معطي ولاياتست ... پس از بيان اين دو مقدمه مطلبي را كه درصدد اثبات آن هستيم اين است كه حُسن مشورت و يا لزوم آن نزد عقل، از باب حصول مصلحت است يعني آنچه كه براي عقلا اهميت دارد عبارت است از تحصيل مصالح واقعي و دفع مفاسد واقعي و تلاش انسان بر اين است كه با انتخاب راه و مسير صحيح بتواند به واقع دست يافته و به هدف واقعي و نهائي برسد و چون دستيابي به مصالح واقعي و هدف نهائي مطلوبيت ذاتي و اَصالي دارد طبعاً آنچه كه موجب رسيدن به آن شود (نظير تحصيل مقدمات، شرائط، عوامل، اسباب و غيره) ارزش پيدا كرده و از مطلوبيت و ارزش برخوردار خواهد بود و بر همين اساس نيز ارزشها درجهبندي ميگردد بنابراين مقدمات، ضرورت و وجوب بالقياس الي الغير خواهند يافت البته ممكن است برخي از مقدمات، وجوب و ضرورت و مطلوبيت ذاتي هم داشته باشد ولي از آن جهت كه مقدم رسيدن به مطلوبيت نهائي است مطلوبيت مقدِّمي نيز پيدا ميكند. در مورد حجّيت و اعتبار نظر مشاورين نيز ميگوئيم كه: اعتبار و حجّيت آن طريقي و كشفي است نه موضوعي يعني نظر مشاورين و اكثريت از آن جهت كه اكثريت است و يا از آن جهت كه به مشورت گذاشته شده حجّيت نخواهد داشت بلكه اعتبار آن از اين جهت است كه مشورت راه دستيابي به واقع و كاشف از واقع است و لذا مشورت هنگامي حسن عقلي خواهد داشت كه انسان قطعبه واقع نداشته باشد و احتمال بدهد كه بر اثر مشورت، تغيير نظر حاصل شده و اعتقاد ظنّي او به اعتقاد يقيني مبدل گردد ولي كسي كه از اوّل نسبت به مطلبي قاطع بوده هيچگونه احتمال خلاف نميدهد و يا در اَثناء مشورت قطع پيدا كند تا جايي كه اگر اكثريت قريب به اتفاق هم برخلاف رأي او نظر دهند دچار تزلزل نميشود و يا اگر هزاران نفر موافق با او باشند بر يقين وي افزوده نميگردد، در چنين مواردي عقل حكم به لزوم مشورت و يا ادامه آن نميكند. اين امور خود شاهدند بر اينكه حسن مشاوره و يا لزوم و حجّيت آن طريقي است نه موضوعي يعني شوري در صورت نماياندن مصالح و مفاصد واقعي حجّت خواهد بود پس ملاك حجّيت و اعتبار شوري همان كشف مصالح و مفاسد واقعي است كه اين مطلب را ميتوان از نصوص شرعي مختلفي بدست آورد كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم: امام رضا (عليه السلام) ميفرمايد: إنَّ رَسُولَ اللهِ كانَ يسْتَشيرُ اَصْحابَهُ ثُمَّ يعْزِمُ عَلي ما يريدُ. پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با اصحاب خود مشورت ميكرد (ولي) پس از مشورت به آنچه مورد نظرش بود تصميم ميگرفت. روشن است كه پيامبر اگر به «عَلي ما يريدُ» عمل ميكند بخاطر درك مصالح واقعيه است خواه تصميم حضرت مطابق با آراء مشاورين باشد يا مخالف با آن. اُضْمُمْ اراءَ الرِّجالِ بَعْضَها اِلي بَعْضٍ ثُمَّ اخْتَرْ اَقْرَبَها مِنَ الصَّوابِ وَاَبْعَدَها مِنَ الْاِرْتِيابِ. نظريات اشخاص را با يكديگر ضميمه كن سپس انتخاب كن آنچه را كه نزديكتر بواقع بوده و از خطا و لغزش دورتر ميباشد. مطابق اين حديث آنچه كه ملاك تقدم و اعتبار است همان اقربيت به واقع ميباشد و همين عنصر ميتواند به رأي مشاورين و اكثريت، اعتبار و حجّيت بخشد و در هر مورد اين ملاك وجود نداشت تبعيت از آن نيز لازم نميباشد كه در آن صورت فاقد حجّيت و اعتبار خواهد بود. هنگامي كه ابن عباس از حضرت علي (عليه السلام) ميخواهد تا به طلحه و زبير و معاويه حكومتهاي بصره، كوفه و شام را بدهد تا كارشكنيهاي آنها متوقف گردد حضرت در پاسخ ميفرمايد: لَكَ اَنْ تُشيرَ وَاَري فَاِنْ عَصَيتُكَ فَاَطِعْني. بر تو است كه (از راه مشورت) مرا راهنمائي كني و من مصلحت و انديشه خود را در آن مينگرم پس هر گاه ترا پيروي نكردم تو مرا پيروي مكن. امام صادق (عليه السلام) نيز استشاره را استخاره (طلب خير كردن) معني كرده است. بنابراين ملاك و ضابطه جهت سنجش آراء و كشف بهترين آنها عبارت است از اَصلح واَحقّ بودن، و لذا سير عملي پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيز همين را نشان ميدهد چرا كه پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هر كدام از قول مشاورين را كه احقّ و اصلح بود انتخاب ميكرد و انتخاب قول آنها از باب اخذ به اكثريت نبوده. آنچه از مجموع مباحث گذشته بدست ميآيد اين است كه حاكم به هنگام مشاوره بايد اصلح و احقّ را انتخاب كند و اكثريت از آن جهت كه اكثريت است هيچ ملاكي براي انتخاب و تقدّم ندارد بنابراين رأي اكثريت از از آن جهت كه اكثريت است بر حاكم الزامآور نخواهد بود بلكه مصالح واقعي و عمومي اجتماعي ميتواند الزامكننده باشد و هرگاه حاكم به وجود مصالح مُلزِمه قطع پيدا كرد بايد بدان عمل كند خواه موافق با نظر اهل شوري باشد و يا مخالف با آن و لذا در صلح حُدَيبِيه بسياري از صحابه مخالف صلح بودند و آن را ننگ و ذلّت ميدانستند و ميگفتند: فعلام نُعْطِي الدَّنِيةَ في دينِنا. (چرا در راه دين تن به خواري دهيم) ولي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با عزمي راسخ فرمود: اَنا عَبْدُاللهِ لَنْ اُخالِفَ اَمْرَهُ وَلَنْ يضَيعَني (من بنده خدا و رسول او هستم هرگز با فرمانش مخالفت نميكنم و او نيز مرا وا نخواهد گذارد). و با كشف معيار حجّيت شوري و تعيين شاخصي جهت قول مشاورين كه بيان كرديم ميتوان در رفع تعارض از آن كمك گرفت چرا كه گاهي بين مشاورين اختلاف نظر پديد ميآيد و شاخص فوق ميتواند معيار خوبي در حلّ اين مشكل باشد و بر همين اساس است كه ميگوئيم رأي اكثريت به تنهائي نميتواند براي حاكم الزامآور باشد و لذا خداوند در مورد مشاوره به پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: وَشاوِرْهُمْ فِي الْاَمْرِ فَاِذا عَزَمْت فَتَوَكَّلْ عَلَي اللهِ.(سوره آل عمران/ 159). در كارها با ايشان مشورت كن و چون قصد كاري كني برخداي توكّل كن. و از همينجا ميتوان به منشأ اختلاف نظر بين شيعه و سنّي در اجماع و نظير آن در شوري دست يافت توضيح آنكه بنا به عقيد اهل سنت، حجّيت اجماع بواسطه خود اجماع است يعني چون عدهاي همفكر، نظري مشترك ارائه دادند همين، خود ملاك حجّيت و اعتبار و تقدّم خواهد بود و در تعريف اجماع نيز تنها به همين عنصر توجه شده، اجماع عبارت است از اتقاق امت محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر امري. و روايت لَنْ تَجْتَمِعَ اُمَّتي عَلي ضَلالَةِ را نيز شاهد بر مدّعاي خويش ميدانند چون بر اين عقيده هستند كه صِرف اجتماع و جماعت كافي است در ابعديت از خطا. فّالْجَماعَةُ اَبْعَدُ عَنِ الْخطأ مِنَ الْفَرْد في اَكْثَرِ الْحالاتِ وَما ينْشَأُ مِنَ الْخَطَرِ عَلَي الْاُمَّةِ بِتَفْويضِ اَمْرِها اِلي واحِدٍ مَهْما حَصُفَ رَأْيهُ مِنَ الخَطَرِ الَّذي يتَرَتَّبُ عَلي رَأْي الْجَماعَةِ ... در هر صورت علماء اهل سنّت نه تنها ملاك حجّيت و اعتبار اجماع را (به زعم خودشان) به شوري نيز تسرّي داده بلكه حجّيت و اعتبار آن را بيش از اجماع نيز مورد توجه و عنايت قرار دادهاند و شايد آنان به تبعيت از دانشمندان غربي نيز مسئله اكثريت را مطرح ميكنند در حاليكه از نظر شيعه آنچه كه ملاك حجّيت اجماع است مسئله كاشفيت از رأي معصوم ميباشد. و لذا در تعريف اجماع از اين عنصر استفاده كرده و ميگويند: اجماع عبارت است از اتّفاق علماء بر امري كه اتفاق آنها (به نوعي) كاشف از رأي معصوم باشد. و چون عنصر «كاشفيت از رأي معصوم» در شوري وجود ندارد لذا ملاك و ميزان اعتبار و حجّيت شوري با اجماع متفاوت خواهد بود بنابراين در شوري مسأله كاشفيت از قول معصوم مطرح نميباشد و آنچه را كه ميتوان معياري براي اعتبار و حجّيت شوري قرار داد عبارت است از كشف اَصلحيت و اَحسن بودن و هدف از تشكيل شوري نيز همين است كه احسن و اصلح را انتخاب كنيم كه آيات شريفه: اَلَّذينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ وَيتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ (سوره زمر/ 18) و وَلا تُجادِلُوا اَهْلَ الْكِتابِ اِلّا بِالَّتي هِي اَحْسنُ. (سوره عنكبوت / 46) نيز مؤيد همين معني است. پس از آنكه معيار و ملاك حجّيت شوري مشخص شد و بدست آمد كه شاخص اعتبار شوري در چه چيز است حال ميخواهيم رابطه بين شوري با اجماع و شهرت رامشخص ساخته و تفاوت بين ان دو را نيز بيان كنيم و توضيح دهيم كه وجه اشتراك و امتياز آنها در چه چيز است و آيا مشروعيت و حجّيت شوري از راه حجّيت و مشروعيتِ اجماع و شهرت بدست ميآيد يا اينكه مطلب به گونه ديگري است. برخي بر اين باورند كه اجماع و شهرت نيز خود نوعي شوري است و از يك خانواده تشكيل شده است چنانكه در برخي از نوشتهها ميخوانيم: از اسلام تا آنجا شوري را به رسميت ميشناسد كه يكي از ملاكهاي صحّت و سقم اخبار، احاديث و روايات را اجماع - شور غير حضوري- قرار داده يعني جمع چند عالم بر سر يك حديث و تصديق صحّت آن خود سند ميشود و لازم الاجراء ميگردد علاوه بر آنكه اعضاء شوركننده در اجماع گرد يكديگر نمينشينند و فقط از طريق نوشتهها، نظريات بدست ميآيند معمولاً از نظر زماني هميشه متأخريّت از افكارِ متقدّمين بهره ميگيرند در صورتيكه عكس آن امكانپذير نيست. شهرت و اجماع دو اصطلاح رائج حوزههاي علميه و كتب فقهي ما است در جلسات درس علوم اسلامي همين قدر كه مسلم گردد و مشهور علماي شناخته شده و معتبر به سمتي متوجه باشند خود اين شهرت دليل قرار ميگيرد و مورد استفاده واقع ميشود. اكثريت اهل فن و متقّي - اجماع- يكي از چهار ميزان اساسي قبول يا ردّ مطالب منقول از قول ائمه ميباشد. حقيقت امر اين است كه ما در اينجا بحث لفظي نداريم اگر كسي دامنه شوري را آنقدر توسعه دهد تا شامل اجماع نيز بشود و چنين اصطلاح كند، بحثي نداريم بلكه بحث در اين است كه آيا اجماع به اصطلاح اصوليين و فقها با شوري يكي است يا تفاوتهائي بينشان وجود دارد؟ ما معتقديم كه اجماع و شهرت كاملاً با اصل شورا متفاوت است بگونهاي كه ميتوان ادّعا كرد هيچ وجه اشتراكي بين آنها وجود ندارد همانطور كه بين اجماع و شهرت نيز تفاوت بسيار است در هر صورت هر يك از اينها داراي بار فرهنگي و اصطلاح مخصوص به خود است كه ذيلاً به مهمترين تفاوت موجود بينشان اشاره ميكنيم. *1- اجماع همواره در احكام و كشف حكم معصوم مورد دارد نه در موضوعات يعني توافق علما در كشف و يا بيان موضوعات را اجماع نميگويند در حاليكه در موردشوري اين چنين نيست چرا كه ميتوان احكام (بنا به نظر برخي از انديشمندان) و موضوعات را به شوري گذاشت، البته در بخش «محدود شورا» خواهيم گفت كه به نظر ما احكام اسلامي در چارچوبه شور و مشاوره قرار نميگيرد بلكه منحصر است در تعيين موضوعات و مصاديق احكام و همچنين در كيفيت اجراء آن. *2- حجّيت اجماع و ملاك آن بخاطر كاشفيت از قول معصوم است يعني هر گاه توافق علما بر حكمي از احكام به نوعي كاشف از قول معصوم باشد حجّت خواهد بود پس مناط و ملاك حجّيت در اجماع مسئله كشف از قول و رأي معصوم است هر چند فقها در تبيين كاشفيت و نوعيت آن اختلاف نظر دارند كه بعضي قول معصوم را از راه حضور امام در ميان اجماعكنندگان و عدهاي از طريق لطفي و جمعي حسّي ميدانند و نيز به نظر عدهاي حدسي ونظر نهائي هم كشفي است ولي همگان در اين جهت اتفاق دارند كه قول مجمعين حجّت است از باب وجود رأي معصوم در ميان مُجمعين و اگر اين عنصر در اجماع وجود نداشته باشد ديگر اعتبار نخواهد داشت در حاليكه چنين ملاك و مناطي در شوري و حتي شهرت وجود ندارد پس حجّيت شورا نه از باب كاشفيت از قول معصوم است بلكه از يك سو حكم عقلي بر اعتبار شوري در محدود خاصي وجود دارد و از سوي ديگر آيات و رواياتي چند نيز در اعتبار شوري در محدود خاصي وارد شده است پس در ادّله حجّيت و اعتبار اجماع و نيز ملاك مشروعيت و حجّيت آن و همچنين طرف تشكيل اجماع با شوري تفاوت اساسي و ريشهاي وجود دارد بدين لحاظ نميتوان آن دو را مشابه يكديگر دانست البته به نظر اهل سنّت شوري ميتواند چيزي شبيه اجماع باشد چرا كه اجماع در نظر آنها فاقد عنصر كاشفيت از قول معصوم است بدين جهت ملاك اعتبار و مشروعيت شوري و اجماع متحد خواهد بود و لذا برخي از علماء اهل سنّت معمولاً در مورد اثبات اعتبار و حجّيت شوري از دلائلي استفاده ميكنند كه در مورد حجّيت اجماع از آن بهره جستهاند نظير: لَنْ تَجْتَمِعَ اُمَّتي عَلَي ضَلالَةٍ. *3- تفاوت ديگر در اين است كه اگر اجماع با شرائط ويژ آن محقّق شود كسي حق مخالفت با ان را ندارد به جهت كشف از قول معصوم در حاليكه شهرت و بخصوص شوري از چنين ويژگي برخوردار نيست چنانچه از آيه وَشاوِرْهُمْ فِي الْاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللهِ. (سوره آل عمران/ 139).و ديگر ادّله استفاده ميشود كه رأي مشاورين الزامآور نميباشد مگرآنكه انسان قطع پيدا كند كه قول مشاورين و يا اكثريت، موافقبا مصلحت واقعي لازم الاستيفائي است و يا عدم تبعيت از آن موجب مفسدلازم الاجتناب خواهد بود كه در اين صورت لزوم تبعيت از قول مشاورين بخاطر به وجود مصلحت ملزمه و يا دفع مفسدملزمه خواهد بود كه تفصيل آن به بخش مربوطه موكول ميشود. البته اين بدان معني نيست كه شوري از درجه اعتبار ساقط باشد بلكه مقصود اين است كه بين دو مفهوم شوري و اجماع وجه اشتراكي وجود ندارد. . اقرب الموارد ج1 ص 619 و مفردات راغب ماد شور. . المنجد. . مجمعالبحرين ماد شور. . قاموس قرآن ج4 ص 89 . .مفردات راغب ماد شور. . مجمعالبحرين، ماد شور. . وسائلالشيعه ج8 ص 429. . مضمون آيه شريفه وَشاوِرْهُمْ فِي الْاَمْرِ، شرح و تفسير اين آيه در آينده خواهد آمد. . در مورد قانونگذاري به تفصيل در آينده بحث خواهيم كرد. . نهجالبلاغه، حكمت 160 ص 500 و وسائل الشيعه ج8 ص 425. . نهجالبلاغه، حكمت 202 . . در بخش فوائد مشورت راجع به اين امور بررسي كاملتري انجام ميشود و خوانندگان را به آنجا دعوت ميكنيم. . تنبيه الامّة و تنزيه الملّة ص 44. . تفسير قرطبي ج8 ص 5858. مجمعالبيان ج9-10 ص 33. حاشية الصاوي علي تفسير الجلالين ج4 ص 43. كشّاف زمخشري ج4 ص 328 . . مجمعالبيان ج9-10 ص 33/ تفسير جوامع الجامع ص 430. . رجوع كنيدبه: الميزان ج18 ص65. تفسير البحر المحيط ج7 ص 522 و تفسير نمونه ج20 ص 463. . تفسير المراغي جزء 4 از جلد دوم ص 113. . رجوع شود به كتاب درآمدي بر حقوق اسلامي ج1 ص 361-365 . . تنبيه الامّة و تنزيه الملّه ص43. . بحارالانوار ج75 ص 101 و قصار الجمل ج1 ص 352 . . وسائل الشيعه ج8 ص 429 . . نهجالبلاغه صبحي صالح، حكمت 321 . . به نقل از مسئله شوري ص 97 . . المستصفي تأليف غزالي. . كنزالعمّال حديث 1657 و 1663. . تفسير المراغي جزء 4 از جلد دوم ص 113 ترجمه اين عبارت پيش از اين مطرح شد. . قوانين الاصول. . شورا در اسلام، محمد ملكي ص 27. . كنز العمّال حديث 1658 و 1663 و به همين مضمون به كنز العمّال حديث 34459 و 34461 و 1029 و غيره مراجعه شود.