نقش فضاي تفکر ديني در شکل گيري هنر اسلامي
محمد نقيزاده چكيده:
ريشه داشتن فكر و عمل انسان در جهانبيني و باورهاي او و وجود اصولي جهاني و مورد قبول همه جوامع، مفروضات مورد قبولي هستند كه به استناد آنها مقاله حاضر سعي در شناسايي تأثير تفكر ديني (بعنوان يك نوع جهانبيني) بر شكلگيري هنرمند (انساني كه به خلق آثاري ميپردازد) و بر آثار هنري وي دارد. اين كوششي است در جهت آشنايي با چگونگي هدايت و جهت دادن هنرمند و همچنين ويژگيهاي آثار وي در قالب اصول جهاني مطابق تفسيري كه تفكر ديني از آنها ارايه مينمايد.كليد واژه: هنر، هنرمند، تفكر ديني، جهانبينيمقدمه
انسان در فضاي نفس و آرمانهايي كه براي حيات و نهايت زندگي خويش قايل است زندگي كرده و اين آرمانها (اعم از مادي و معنوي يا اخروي و دنيوي و يا صعب الوصول و سهل الوصول) هستند كه فعاليتهاي انسان را شكل و جهت داده و به عبارت ديگر به آن معنا ميبخشند. به بيان ديگر نحوه نگرش انسان به عالم هستي به همراه آرمانها و تفسير او از زندگي كه با يكديگر رابطه متقابلي دارند هدايتكننده او در فعاليتهايش ميباشند. به اين ترتيب ميتوان گفت كه هر انساني چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه از آن غافل باشد چه رسما اعلام كند و چه از بيان آن استنكاف ورزد، عمارت عُمر و فعاليتها و اعمال و رفتار خويش را بر اركاني استوار مينمايد كه از جهانبيني و نحوه نگرش او به عالم هستي و غايتي كه براي حيات قائل است، استخراج و استنباط شدهاند. به طريق اولي هنرمند نيز به عنوان كسي كه عمل او جلوهاي از توان خلاقيتي است كه در نهاد او به وديعه نهاده شده است از اين قاعده مستثني نميباشد. هنر به طور كلي معمولاً با عواملي چون هنرمند، اثر هنري، مكتب هنري و مخاطب مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيرد. اگر چه كه ميتوان مباحث فلسفي و حِكَمي مبتني بر جهانبيني را در قالب «مكتب هنري» مورد بررسي قرار داد، ولي اين مباحث بسيار فراتر از آن هستند كه بتوان آنها را در قالب يكي از موضوعات مرتبط با هنر گنجانيد. اين مباحث همچون دريا و فضايي هستند كه جملگي مقولات و عوامل و از جمله مكتب هنري از آن تغذيه ميكنند، هنرمند در آن غوطهور بوده و با الهام از اصول و ارزشها و براساس معايير منبعث از آن ميانديشد و ابداع و ارزيابي ميكند، اثر هنري در جهت تجلي كالبدي و عينيت بخشيدن به ارزشهاي آن به وجود ميآيد و مخاطب نيز با درك و فهم ارزشهاي مستتر در آن با اثر هنري ارتباط برقرار نموده و آن را درك ميكند و البته هر چقدر كه به مباني نظري هنر و جهانبيني هنرمند آشناتر باشد امكان كسب حظ و بهره از هنر برايش فراهمتر خواهد بود.با اين مقدمه كه به اجمال اهميت مباني نظري در خلق آثار هنري را تذكر ميدهد، نياز به ذكر مقدمهاي ديگر نيز ميباشد و آن بيان اين مطلب مهم است كه تفكر ديني به عنوان يك نوع و يك مرتبهاي از جهانبيني و مبناي روش زيست در طول تاريخ فضايي را براي هنرمندان فراهم نموده است كه بتوانند عاليترين مضامين معنوي و انساني را براي بشريت محسوس و مشهود نمايند. مراد از دين و تفكر ديني در اين بحث عبارت از باور و اعتقاد به ماوراءالطبيعه (غيب و نقش آن در ظهور عالم شهادت) و متأثر دانستن و متأثر داشتن جملگي فعاليتهاي انساني و ساحتهاي حيات از ارزشها و اصول اين تفكر در جهت دستيابي به آرمانهاي غايي حيات است كه تفكر ديني براي انسان تعريف مينمايد. تفكر ديني، دين را امري شخصي و فردي و منحصر و محدود به قلمروها و موضوعاتي خاص و يا انجام يك سري حركات عبادي نميداند. در واقع تحت حاكميت تفكر ديني قرار داشتن ضمن آنكه با تدين به معناي مصطلح آن كه عبارت از انجام اوامر و نواهي و محدود كردن دين در برخي امور معنوي و شخصي و فردي و عبادي است تفاوت ماهوي دارد، عامل وحدت بخشيدن به حيات و جهت دهنده به كليه فعاليتهاي انسان است. تفكر ديني اجازه ريشه دوانيدن دنياگرايي در جان انسان را نميدهد. مشكل بزرگ دنياي معاصر آن است كه در بهترين حالت كه خصومت با دين را نفي ميكند تدين را بجاي تفكر ديني نشانده است. تدين نميتواند سدي در مقابل نفوذ آراء غيرديني باشد. تدين معمولاً فريب موضوعاتي را ميخورد كه يا ظاهرا صبغه ديني نداشته و خود را خنثي معرفي ميكنند و يا اينكه اصولاً مباني نظري خويش را مخفي ميدارند، يعني اينكه هر كس با هر ديني ميتواند از آنها استفاده كند. در حالي كه تفكر ديني همچون محكي خللناپذير هر چيز را ارزيابي نموده و اصولاً به غيرديني بودن و يا به عبارتي فاقد فلسفه و حكمت و مباني نظري بودن هيچ چيز اعتقادي ندارد. بسياري مقولات با عنوان برون ديني بودن (حتي تفكر سكولاريستي) ميتوانند با تفاسير و معناي غيرديني خويش حتي زندگي، طرز فكر و آثار و اعمال و آرمانهاي متدينين را نيز تحت تأثير قرار دهند. توجه به اين نكته ضرورت دارد كه «سكولاريسم در صورتها و جلوههاي مختلف و از راههاي پيدا و پنهان ميآيد و در همه جا به سراغ همه چيز و همه كس ميرود و مخصوصا در تفسير كلمات قدسي جايي براي خود دست و پا ميكند. مأموران سكولاريسم هميشه منكران دين نيستند. سكولاريسم وقتي در جان يك ديندار سكني ميگزيند او را به بيديني نميخواند، بلكه تلقي ديني او را با مسلمات عصر تطبيق ميدهد.»(1) در حقيقت ميتوان ديندار بود و به روش جهانگراها (سكولارها) مشي كرد.واديِ هنر يكي از قلمروهاي حساسي است كه وجود تفكر ديني خويش و اهميت خود را به وضوح متجلي ميسازد. براي هنر هم همچون زيبايي و عشق و آزادي و عدالت تفاسير متفاوت و حتي متضادي ارائه ميشود. اينها جملگي درجات و مراتبي دارند. مراتب مادون آنها از خاك آغاز ميشود و به مراتب عاليهشان كه در حق تجلي مييابد ميرسند. به اين ترتيب هر كس بنا به تمايلي كه به ساحتي از حيات (انساني، مادي نفساني و روحاني) خويش دارد، در مقوله هنر (و زيبايي و عشق و عدالت) نيز به درجه و مرتبه معادل همان ساحت مايل است. به اين ترتيب آنكه بر ساحت مادي حيات و نيازهاي جسماني خويش متمركز است زيبايي ظاهري و دنيايي را طلب ميكند، و آنكه بر ساحت حيات روحاني و معنوي زندگي متمركز و مايل است، به كمتر از زيبايي معنوي و لقاء جمال الهي رضايت نميدهد: «فهبني يا الهي و سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك.»(2) تفكر ديني هنرمند را هدايت ميكند تا اثر هنري خويش را به وجهي و صورتي ارائه نمايد كه ضمن اشاره به خاستگاه مباني خويش، هنرمند و مخاطب را به فضايي هدايت كند كه خاستگاه ارزشهاست. تفكر ديني هنرمند را متعهد ميكند تا به اصول و مبادي معنويش پايبند باشد. از جانب ديگر هنر (به طور عام) ويژگيهايي را داراست كه در جهت القاء ارزشهاي موردنظر هنرمند به مخاطب ايفاي نقش مينمايند. هنر خلق شده در فضاي تفكر ديني و توسط هنرمند متأله نيز از اين قاعده مستثني نميباشد. در عين حالي كه ويژگيها و تأثيرات آن با ساير مراتب هنر كاملاً متمايز است. به اين ترتيب «تأثير فضاي معنوي و ديني بر شكلگيري شخصيت هنرمند» و به تبع آن «برخي ويژگيهاي خلق شده در اين فضا» توسط هنرمند معتقد موضوعات اصلي مورد بحث هستند كه در سطور آتي به آن اشاره خواهد شد.بارزههاي هنرمند در فضاي تفكر ديني
بسياري مفاهيم و موضوعات (همچون زيبايي، عدالت، عشق، انسانيت، راستي، آزادي، هنر) مورد احترام و خواست فطري جملگي ملل و تمدنها و مكاتب فكري و اديان ميباشند و بسته به جهانبيني و فرهنگ و مباني فكري براي هر يك از آنها تعريفي ارائه ميشود كه با هم متفاوت و حتي گاهي متضاد هستند. براي نمونه در كنار احترام به اين مفاهيم و موضوعات از سوي حكيم متأله، كسي كه غيب و متافيزيك را انكار ميكند نيز به آنها احترام ميكند ولي تعريف اين دو از اين موضوعات كاملاً متفاوت است. به همين دليل سعي بر آن خواهد بود تا در اين قسمت به برخي از اين اصولي كه در فرهنگ ايراني به تبعيت از جهانبيني پايه آن، هنرمند را تحت تأثير خويش قرار داده و او را به خلق آثار هنري هدايت مينمايند اشاره شود. ضمن آنكه اين اصول نيز خود غالبا مورد خواست مكاتب مختلف هستند كه سعي بر تبيين نسخه ايراني آنها در پرتو تفكر ديني خواهد بود. در حقيقت، اصول زيراصولي هستند كه هنرمندِ تربيت يافته در تفكر ديني را (با تعريفي كه دين او از آنها دارد) تحت تأثير قرار داده و در شكلگيري شخصيت و هنر او ايفاي نقش مينمايند.تعبد: تعبد از صفات الهي هنرمند (و هر كسي) است كه در فضاي تفكر ديني رشد نموده و فعاليت ميكند. تعبد موردنظر عبارت از ايمان قلبي و پذيرش اصول و اوامر و نواهي وحياني و نصب العين قرار دادنشان در خلق آثار هنري و اهتمام در معرفي جاذبه آنها به جامعه ميباشد. اين تعبد نه تنها با آزادي و نوگرايي و بقيه موضوعات مطرح در اين نوشتار كه به عنوان بارزههاي هنرمندي كه در فضاي تفكر ديني به خلق آثار هنري ميپردازد هيچ گونه تضاد و تزاحمي ندارد كه فراتر از آن به دليل بعد معنوي آن كه زمينه آزادي و رهايي انسان از قيد و بندهاي مادي و رستن او از اسارت عالمِ خاك را فراهم ميآورد، بستر و فضاي رشد و تعالي انسان و تجلي معقول و حقيقي مفاهيمي چون آزادي و نوگرايي و ساير صفات مطلوب نيز ميگردد.
كه سالك بيخبر نبود زراه و رسم منزلها
به مي سجاده رنگين كن گرت پيرمغان گويد
به مي سجاده رنگين كن گرت پيرمغان گويد
به مي سجاده رنگين كن گرت پيرمغان گويد
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روي زيبا را
زعشق ناتمام ماجمال يار مستغني است
زعشق ناتمام ماجمال يار مستغني است
زعشق ناتمام ماجمال يار مستغني است
جرمش اين بود كه اسرار هويدا ميكرد
گفت آن يار كزو گشت سرِ دار بلند
گفت آن يار كزو گشت سرِ دار بلند
گفت آن يار كزو گشت سرِ دار بلند
قصهاي بيدار سازد قصهاي خواب آورد
اصلاحگري: هنرمند تربيت شده در فضاي تفكر ديني به تبع آرماني كه براي خويش و جامعه قائل است و در جهت اداي وظيفه در رسالتي كه در هدايت جامعه بشري براي خويش ميشناسد، همواره دست به خلق آثاري ميزند كه در جهت اصلاح و رفع فساد ايفاي نقش نمايد. با توجه به آرمان و غايت مطرح در تفكر ديني و پايانناپذيري سير كمالي آن، اصلاحگريِ كمالجويِ آن نيز طبيعتا متوقف نخواهد شد. اصلاحگريِ مورد نظر در بطن تفكر ديني نهفته است. و به همين دليل در كلام الهي عمل صالح بارها در كنار ايمان و بالنتيجه بعنوان يكي از بارزههاي اصلي آن ذكر شده است. (بقره: 25، عصر: 3 و...)اصولگرايي: هيچ يك از موضوعاتي كه به نحوي به آزادي انسان و يا تحولات و تكامل فكري او اشاره دارند (مثل نوگرايي و آزادي) نافي اهميت اصول بنيادين مصرح در تفكر ديني نيستند. ضمن اينكه حتي اين موضوعات ظاهرا متقابل با اصولگرايي، كمك شايان توجهي به تبيين و وضوح اصولي مينمايند كه از سوي تعاليم وحياني معرفي شدهاند. به بيان ديگر موضوعاتي چون نوگرايي يا آزادي و ساير موضوعات ضمن آن كه امكان تفسير روزآمد اصول را فراهم ميكنند خود نيز در پرتو اصول معنوي و الهي معناي ويژهاي را به نمايش ميگذارند كه با معناي آنها در مكاتب غيرالهي و غيرديني متفاوت است.
ماه آن ماه است و آب آن آب نيست
ليك مستبدل شد آن قرن و امم
وين معاني بر قرار و بر دوام
عكس ماه و عكس اختر برقرار
بلكه بر اقطار عرض آسمان
پس بنايش نيست بر آب روان
قرنها بگذشت و اين قرن نوي است
عدل آن عدل است و فضل آن فضل هم
قرنها بر قرنها رفت اي همام
آب مبدل شد در اين جو چند بار
پس بنايش نيست بر آب روان
پس بنايش نيست بر آب روان
از تن بيجان و دل افغان شنو
اي جهان كهنه را تو جان نو
اي جهان كهنه را تو جان نو
اي جهان كهنه را تو جان نو
كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفت آنكه يافت مينشود آنم آرزوست
گفتند يافت مينشود جستهايم ما
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
گفتند يافت مينشود جستهايم ما
گفتند يافت مينشود جستهايم ما
سوي ما آيد نداها را صدا
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
و آن چه ناديده چشم، آن بينند
آن چه نشنيده گوش، آن شنوند
آن چه نشنيده گوش، آن شنوند
آن چه نشنيده گوش، آن شنوند
صورتي در زير دارد آن چه در بالاستي
بر رود بالا همان با اصل خود يكتاستي
گر ابو نصر و گر بوعلي سيناستي
در نيابد اين سخن را هيچ گوش ظاهري
چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستي
صورت زيرين اگر با نردبان معرفت
در نيابد اين سخن را هيچ گوش ظاهري
در نيابد اين سخن را هيچ گوش ظاهري
كز هر زبان كه ميشنوم نامكرر است
يك قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب
يك قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب
يك قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب
بار دگر نكوترش بينم از آنكه ديدهام
هر نظرم كه بگذرد جلوه رويش از نظر
هر نظرم كه بگذرد جلوه رويش از نظر
هر نظرم كه بگذرد جلوه رويش از نظر
من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ و فلك
چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد
چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد
چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد
من و ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم
اگر غم لشگر انگيزد كه خون عاشقان ريزد
اگر غم لشگر انگيزد كه خون عاشقان ريزد
اگر غم لشگر انگيزد كه خون عاشقان ريزد
در مروت خود كه داند كيستي
در شجاعت شير روبا نيستي
در شجاعت شير روبا نيستي
در شجاعت شير روبا نيستي
پنهان نبودهاي كه هويدا كنم ترا
غيبت نكردهاي كه شوم طالب حضور
غيبت نكردهاي كه شوم طالب حضور
غيبت نكردهاي كه شوم طالب حضور
كه صد بت باشدش در آستيني
خدا زان خرقه بيزار است صد بار
خدا زان خرقه بيزار است صد بار
خدا زان خرقه بيزار است صد بار
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم ازوست
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم ازوست
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم ازوست
بارزههاي هنر در فضاي تفكر ديني
همان گونه كه ميتوان براي هنرمند اهدافي را قائل شد كه نگرش او و فعاليتهايش را جهت و شكل ميدهند. تأثير آن اهداف در آثار هنري و يا به عبارتي تجلي آرمانها و اصول جهانبيني هنرمند در هنر وي نيز امري در خور توجه است. علاوه بر ظهور زيبايي، تعادل، وحدت، توازن و ساير صفات منبعث از ويژگيهايي كه براي هنرمند متأله بيان گرديد، در آثار هنري خلق شده توسط هنرمندي كه در فضاي تفكر ديني فعاليت ميكند، صفات ديگري را نيز ميتوان ذكر كرد كه اهم آنها به شرح زير است. با اين توضيح كه در جهت احتراز از تكرار مطالب، توضيح ويژگيهاي فوق و يا به عبارتي مطالعه تجلي بارزههاي هنرمندي كه در فضاي تفكر ديني به خلق آثاري ميپردازد در هنر وي به بخش قبل مقاله (بارزههاي هنرمند در فضاي تفكر ديني) و ساير منابع ذي ربط ارجاع ميشود.هويت: بحث هويت و اهميت آن يكي از مهمترين مباحثي است كه بشريت به انحاء مختلف به آن متوجه است. هويت معنوي و فرهنگي و انساني و ملي و فردي و جمعي و ظاهري مراتب مختلفي از هويت هستند كه افراد و جوامع گوناگون به انحاء متفاوت بر يك، چند و يا جملگي آنها تمايل داشته و البته تعاريف خاصي نيز براي آنها قايل هستند. تفكر ديني نيز به نوبه خود براي مراتب و انواع مختلف هويت، تعريف و معنا و اهميت خاص خود را قائل است كه با تعاريف مطرح در تفكرات و مكاتب غيرديني كاملاً متفاوت است. هنرمند متأله ضمن آن كه هويت فردي خويش و مخاطبانش را مورد توجه قرار ميدهد، هرگز آن را به معناي بريدگي از جامعه و تفاخر و به طور اجمال فردگرايي رايج (individualism) كه حاصلي جز احساس غربت و از خودبيگانگي و بحران هويت(18) ندارد تلقي نمينمايد. هويت جمعي موردنظر وي نيز متقابلاً به معناي نفي اهميت آحاد جامعه و اصالت كامل جمع نميباشد. هنرمندي كه آثار خويش را بر مبناي تفكر ديني ارائه مينمايد براي سرزمين و وطن آن چنان اهميتي قائل است كه در بدو امر بسيار متعصبانه به نظر ميرسد، ولي در عين حال اين اهميت دادن به معناي غفلت از ساير جوامع انساني و بيمسئوليتي در قبال آن چه كه در ساير سرزمينها ميگذرد نيست. يكي از ويژگيهاي بارز مراتب مختلف هويت در اين وادي صبغه معنوي و فرهنگي آنهاست كه به خصوص در مقايسه با هويت مطرح در مكاتب مادي اين تمايز به نحو بارزي نمود دارد.اصالت: آثار و نتايج فعاليتهاي انساني معمولاً تحت دو عنوان اصلي «اصيل» و «تقليدي» قابل دستهبندي هستند. با توجه به مباحثي كه در مورد تأثيرپذيري آثار انساني از جهانبيني پديدآورنده آثار مطرح شد، اهميت اصالت داشتن و غيرتقليدي بودن ابداعات و ساختههاي انساني روشن ميشود، تقليد از آن جهت ناپسند بوده و لااقل مطلوب تلقي نميشود كه حاصل تفكرات ديگران را به بياني ديگر (و حتي گاهي كاملاً مشابه شكل قبلي) ارائه مينمايد. ناپسندي تقليد (و به خصوص تقليد كوركورانه و جاهلانه و از روي خودبيگانگي و احساس حقارت) به حدي است كه نفي بسياري موضوعات به استناد تقليدي بودن آنها انجام ميشود. براي نمونه افلاطون با استناد به تقليدي بودن «هنر» (شعر و نقاشي)، آن را براي اهل مدينه فاضله نفي مينمايد. او معتقد است كه: «در مورد هر چيز سه فن هست: موضوع يكي به كار بردن آن چيز است، موضوع فن دوم ساختن آن است، و موضوع فن سوم تقليد آن. بنابراين يگانه معيار قابليت وزيبايي و درستي هر چيز، اعم از اين كه آلتي باشد يا عملي يا موجودي جاندار، هدفي است كه آن چيز، خواه به دست آدمي و خواه به دست طبيعت، براي آن ساخته شده است.»(19) او عمل هنرمندان را جزء فن سوم (تقليد) شمرده و نتيجه ميگيرد كه «همه شاعران، اعم از هومر و ديگران، چه در مورد قابليت انساني و چه در ديگر موارد، فقط اشباح و سايههايي به ما مينمايند و از درك قابليت راستين و ديگر حقايق ناتوانند.»(20) در واقع او تقليد را از آن جهت مذموم ميشمارد كه عاري از حقيقت و اصالت و راستي است.
اي دو صد لعنت بر اين تقليد باد
خلق را تقليدشان بر باد داد
خلق را تقليدشان بر باد داد
خلق را تقليدشان بر باد داد
نبود خير در آن خانه كه عصمت نبود
چون طهارت نبود كعبه و بتخانه يكيست
چون طهارت نبود كعبه و بتخانه يكيست
چون طهارت نبود كعبه و بتخانه يكيست
حديث جان مگو با نقش ديوار
به مستوران مگو اسرار مستي
به مستوران مگو اسرار مستي
به مستوران مگو اسرار مستي
از سر پيمان گذشت عاقل و فرزانه شد
صوفي خلوتنشين دوش به ميخانه شد
صوفي خلوتنشين دوش به ميخانه شد
صوفي خلوتنشين دوش به ميخانه شد
آفرين بر تو كه شايسته صد چنديني
ادب و شرم، تو را خسرو مهرويان كرد
ادب و شرم، تو را خسرو مهرويان كرد
ادب و شرم، تو را خسرو مهرويان كرد
ما در گفتار و دوست خاموش
باقي غزل مگو كه حيفست
باقي غزل مگو كه حيفست
باقي غزل مگو كه حيفست
در خاتمه
با عنايت به آن چه كه به طور اجمال در معرفي بارزههاي مترتب بر آثار خلق شده توسط هنرمند متأله يا هنرمندي كه در فضاي تفكر ديني فعال است ذكر شد ميتوان به نقش بنيادين فضاي حاصل از تفكر ديني بر شكلگيري شخصيت هنرمند و تجلي آن در آثار وي پي برد. از آن جايي كه اصول تفكر ديني و يا اصولي كه توسط خداوند تبارك و تعالي براي زندگي انسان و به طور عام براي تداوم حيات و بقاي عالم هستي مقرر گرديدهاند اصول ثابتي هستند كه در هر مقولهاي از حيات و براي هر زمان و مكان جلوه و تجلي خاص خويش را دارند، هنرمند معتقد به اين اصول بنا به تعريفي كه تفكر ديني براي آنها دارد به خلق آثاري ميپردازد كه ضمن بيان و تجلي كالبدي بخشيدن آنها مخاطب را نيز با مباني و جلوههاي اين اصول هدايت مينمايد تا با ارتقاء آگاهي، كاربرد آنها را در حيات فردي و جمعيشان بيازمايند.1 ـ داوري اردكاني، رضا، سكولاريسم و فرهنگ، نامه فرهنگ، شماره 21، بهار 1375، ص 10.
2 ـ دعاي كميل.
3 ـ خميني رحمهالله ، [امام] روحا...، صحيفه نور، جلد 21، ص30.
4 ـ براي توضيح بيشتر در اين زمينه رجوع كنيد به جعفري، [علامه] محمّدتقي، زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، حوزه هنري، تهران، 1369.
5 ـ گنون، رنه (ترجمه عليمحمّد كاردان)، سيطره كميت و علائم آخر زمان، نشر دانشگاهي، تهران، 1361.
6 ـ Nasr, Seyyed Hossein. Islamic life and Thought. Allen and Unwin. London. 1981. P15
7 ـ جعفري، [علامه] محمّدتقي، تفسير و نقد و تحليل مثنوي (جلد 1)، انتشارات اسلامي، تهران، 1356، ص 781.
8 ـ رجوع كنيد به:
Bell Simon. Landscape: Pattern, Perception and Process, E & FN spon. London. 1999.
9 ـ براي مطالعه در باب وجوه مختلف رمز و سمبل و همچنين معنا و نقش آنها در شكلگيري آثار هنري رجوع كنيد به نقيزاده، محمّد و بهناز امينزاده، رابطه معنا و صورت در تبيين مباني هنر، مجله هنرهاي زيبا (مجله دانشكده هنرهاي زيبا، دانشگاه تهران)، شماره 8، زمستان 1379.
10 ـ رجوع كنيد به نقيزاده، محمّد، نسبت و رابطه سنت، نوگرايي و مدرنيسم در مباحث هنري و فرهنگي، فصلنامه هنر (نشريه مركز مطالعات و تحقيقات هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي)، شماره 42، زمستان 1378.
11 ـ جعفري، [علامه] محمّدتقي، تفسير و نقد و تحليل مثنوي (جلد 12)، انتشارات اسلامي، تهران، 1356، ص 14.
12 ـ رجوع كنيد به آويني، سيّدمرتضي، آينه جادو، نشر ساقي، تهران، 1377.
13 ـ طباطبايي، [علامه] سيّدمحمّدحسين، تفسير الميزان (جلد 2)، ترجمه سيّدمحمّدباقر موسوي همداني، قم، دارالعلم، بيتا، صص 300 ـ 299.
14 ـ Nasr , 1981، پيشين (6)، ص 15.
15 ـ اين سيرها عبارتند از: سير من الخلق الي الحق (سير از مخلوق به خالق)، سير بالحق في الحق (سير در خالق)، سير من الحق الي الخلق بالحق (سير از خالق به خلق با خالق) و سير في الخلق بالحق (سير در ميان خلق با حق). مطهري، [شهيد[ مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي: كلام و عرفان، صدرا، قم، بيتا، ص 141.
16 ـ سپهري، سهراب، هشت كتاب، طهوري، 1358، ص 375.
17 ـ براي مطالعه در اين زمينه و رابطه محيط و هويت و فرهنگ رجوع كنيد به نقيزاده، محمّد، هويت: تجلي فرهنگ در محيط، مجله آبادي، شماره 34 و 35، پائيز و زمستان 1378.
18 ـ سادهترين تعريف جامعي كه ميتوان براي بحران هويت ذكر كرد، خروج انسان از تعادل است. به اين ترتيب كه هر گونه خروج از تعادلي كه در رابطه انسان با خود و با محيط و با جامعه و با باورهايش رخ دهد سبب بروز بحران هويت ميگردد.
19 ـ افلاطون (ترجمه رضا كاوياني و محمّدحسن لطفي)، جمهوري افلاطون، ابن سينا، تهران، 1353، ص 513.
20 ـ همان، ص 511.
21 ـ رجوع كنيد به:
Burckhardt, Titus. Sacred Art in the East and West. Perennial Books. London 1967.
22 ـ مطهري، [شهيد] مرتضي، تماشاگه راز، صدرا، تهران، 1359، ص 113.
23 ـ رجوع كنيد به: گلشني، مهدي، تحليلي از ديدگاههاي فلسفي فيزيكدانان معاصر، مركز نشر فرهنگي شرق، تهران، 1374 و نقيزاده، محمد، مباني معنوي در آموزش علوم مهندسي، مجله آموزش مهندسي ايران (فصلنامه گروه مهندسي فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران)، سال سوم، شماره 1، بهار 1380.