ابوالعباس نجاشی و عصر وی (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ابوالعباس نجاشی و عصر وی (1) - نسخه متنی

سیدموسی شبیری زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نور علم ابوالعباس نجاشي و عصروي 1

ش: 11 مرداد 1364 موسي شبيري زنجاني

ص: 10ـ 26 معرفي منابع رجال

در علم تراجم و رجال، تعيين طبقه افراد و تشخيص عصر و روشن ساختن تاريخ ولادت و وفات، از اهميت خاصي برخوردار بوده، و بسياري از مباحث اين دو علم بر همين پايه استوار مي‌باشد، چه بسا مطالبي به افرادي نسبت داده شده و تحليلهائي صورت گرفته ولي با در نظر گرفتن تاريخ ولادت يا وفات، بي‌اساسي قضيه آشکار و در نتيجه، تحليلها نقش برآب شده است.

«ابوالعباس احمد بن علي نجاشي» که بي شبهه از بزرگترين دانشمندان علم رجال بلکه بنابر مشهور بزرگترين رجالي اماميه محسوب مي‌شود، تاريخ ولادت و وفات وي مورد بحث محققان قرار گرفته و درباره آن به اختلاف سخن گفته‌اند.

علامه حلي(ت 648ـ ف 726) در کتاب الأقوال در آخر باب احمد، نجاشي را عنوان کرده و درباره وي مي‌نويسد:«توفي ابوالعباس (ره) بمطيرآباذ في جمادي الاولي سنة خمسين و اربعمائة و کان مولده في صفر سنة اثنين و سبعين و ثلثمائة».

به استناد اين کلام، ولادت نجاشي در سال 372 و وفات وي در سال 450 در بين علماء رجال مشهور گرديده است.

در صورتي که مي‌بينيم خود نجاشي در اواخر باب محمد، فوت ابويعلي محمد بن حسن بن حمزه جعفري را در رمضان سال 463( ثلث و ستين و اربعمائة) ضبط کرده است، بنابراين ممکن نيست که وفات نجاشي در سال 450 باشد.

با توجه به اين تضاد سه نظريه درباره تواريخ فوق ابراز شده است.

1ـ نظريه صاحب نقد الرجال و علامه مامقاني

سيد مصطفي تفرشي در حاشيه نقدالرجال تأليف شده در 1015 درباره تاريخ فوق مي‌نويسد:«كانّ هذا من سهو النساخ و الصواب سنة ثلاث ثلاث و ثلثين و اربعمائة او غيره لانّ هذا كلام النجاشى، و النجاشى على ما نقل العلامة فى «صة» مات فى سنة‌خمسين و اربعمائة فوقاته قبل وفاة محمد بن الحسن بن حمزة بثلاث عشر سنة».

علامه مامقاني نظر به زنده بودن ابويعلي در وقت وفات سيد مرتضي علم الهدي متوفي 436 تبديل ثلاثين به ستين را مردود شمرده ولي با اصل نظري تصحيف موافقت کرده و «ستين» را تصحيف «اربعين» مي‌داند.

ولي بنظر ميرسد بر فرض اينکه اصل تحريف فهرست نجاشي را بپذيريم، لکن بطور جزم نمي‌توانيم«ستين» را تصحيف «اربعين» بدانيم، بلکه ممکن است «ثلاث و ستين» تحريف «ست و ثلاثين» باشد که در نتيجه ابويعلي احتمالاً در سال وفات علم الهدي بعد از وي وفات کرده است.

به هر حال منشأ اين نظريه اين است که براي اشتباه علامه وجه متعارفي بنظر نمي‌رسد بخلاف سهو ناسخان که امري است کاملاً عادي و طبيعي، کتاب هر مقدار هم مصحح باشد کمتر صفحه‌اي از آن ميتوان يافت که به اختلاف نسخه مبتلا نباشد، که قطعاً بعضي از نسخه‌ها از اغلاط ناسخان است.

2ـ نظريه علامه تهراني

علامه عالي مقام مرحوم حاج شيخ آقا بزرگ تهراني تاريخ وفات ابويعلي را از خطوط الحاقي ميداند نه تحريف تاريخ، و دليل اين نظريه با مزيد تقريب نگارنده اين است که:

غير از آنچه در نسخه‌هاي موجود فهرست نجاشي آمده، در کتب دانشمندان اهل تسنن وفات ابويعلي در سال 463 ضبط شده است.

ابن جوزي متوفي 597 در منتظم و ابن اثير متوفي 630 در کامل هر دو ابويعلي محمد بن حسين(حسن ظ) بن حمزه جعفري، فقيه اماميه را در عداد متوفيان سا ل463 آورده‌اند و ابن اثير ماه رمضان را هم قيد کرده است. در بداية و نهاي‌ابن کثير در ذيل متوفيان سال مزبور، امين بن محمد بن الحسن بن حمزه ابوعلي جعفري را «فقيه الشيعة في زمانه» ذکر کرده و ظاهراً مقصود، همين ابويعلي جعفري است که در اين کتاب تحريف شده، مانند تحريف «حسن» به «حسين» در منتظم و بعضي از نسخه هاي کامل.

سيد عبدالکريم بن طاووس متوفي 693 در فرحة الغري ص 83 ط نجف مي‌نويسد:«قرأت بخط ابي يعلى الجعفرى صهر المفيد و الجالس موضعه فى سنة ثلاث و سنين و اربعمأة».

بنابر اين ، احتمال اينکه وفات ابويعلي در سال 436 يا 443 باشد مردود خواهد شد.

و از طرفي چون وجه متعارفي براي اشتباه علامه بنظر نمي‌رسد، قهراً بايد گفت که تاريخ مذکور در فهرست نجاشي از خطوط الحاقي است و تاريخ وفات ابويعلي در ابتداء در حاشيه کتاب به قلم غير نجاشي نوشته شده و سپس سهواً داخل متن گرديده است و الحاق حاشيه به متن در کتب بسياري اتفاق افتاده، علامه تهراني مثالي براي خط الحاقي آورده که چون ممکن است در آن مناقشه کرد از ذکرش صرف نظر ميشود، بهرحال در کثرت الحاق حاشيه به متن اشکالي نيست و ما در آتيه بخواست خداوند متعال در اين باره مفصل‌تر بحث خواهيم کرد.

3ـ نظريه محقق شوشتري

محقق معاصر، شوشتري دام بقائه عبارت فهرست نجاشي را درست و از خود نجاشي و عبارت خلاصه الأقوال را ناشي از اشتباه علامه حلي ميداند و براي آن وجهي ذکر کرده که در صورت پذيرفتن آن، اشتباه کاملاً عادي و طبيعي خواهد بود، و طبعاً دو نظريه فوق که مبتني بر استبعاد اشتباه علامه بود مردود ميشود.

در کتاب قاموس الرجال در ترجمه ابويعلي با بياني که ذکر خواهيم کرد فوت ابويعلي را در 463 و زنده بودن نجاشي را در سال مزبور مسلّم دانسته و در ترجمه نجاشي عبارت زير را آورده است:«و اما ما ذكره فى مولده فلم اتحققه ولم يعلم مستنده هل هو كوفاته ام لا و لعلّه رأى فى كلام من تقدم عليه مولداً و وفاتاً لا بن نوح السيرا فى بلفظ ابى العباس احمد فتوّهمه(جش) و قد قال الشيخ الذّى ارّخوا وفاته بسنة ستين فى ابن: نوح انه مات عن قرب».

براي تکميل اين بيان گفته ميشود: که ابوالعباس سيرافي که نسبت کامل او چنين است«ابوالعباس احمد بن علي بن محمد بن احمد بن العباس بن نوح سيرافي» در کتابها يک يا چند نفر از پدران وي اسقاط شده است.

و اختصار و تلخيص در نسب از اموريست بسيار شايع و امري است قياسي نه سماعي و مانند استعمالات مجازي است که به عقيده بعضي از محققين به تجويز اهل فن الحتياج ندارد و جز قبول طبع چيز ديگري شرط صحت آن نيست.

و اسقاط الفاظ شائعه مانند احمد و محمد و علي در نسب اختصاراً، و ابقاء الفاظ غريبه مانند نوح و بابويه و فضّال بقدري زيادي است که ذکر مواردي از آن از قبيل توضيح واضح بشمار مي‌آيد.

روي اين نظر از «ابوالعباس سيرافي» مي‌توان به« ابوالعباس احمد بن علي بن احمد بن عباس» تعبير کرد که بعينه کنيه و نسب نجاشي صاحب فهرست ميباشد و با در نظر گرفتن اينکه اسم عباس مانند احمد و محمد و علي از اسماء شائعه و کنيه ابوالعباس مانند ابوجعفر و ابوالحسن و ابوعبدالله از کنيه‌هاي شايعه نيست، اشتباه اين دو به يکديگر کاملاً عادي ميشود خصوصاً با ملاحظه اينکه سيرافي و نجاشي هر دو در نيمه دوم قرن چهارم و اوائل قرن پنجم مي‌زيسته‌اند يعني قريب به نيم قرن بين آنها اشتراک زماني بوده است.

نمونه‌اي از اشتباه به علّت تشابه

اشتباه در اين قبيل موارد بسيار زياد و ما براي نمونه موردي را ذکر مي‌کنيم:

يکي از مشايخ شيخ طوسي،«ابوالحسن احمد بن محمد بن احمد بن موسي بن هارون بن صلت اهوازي» است که شيخ بواسطه او از اين «ابن عقده» روايت مي‌کند ترجمه وي در کتب بسياري از جمله تاريخ بغداد ج4 رقم 2240 و ميزان الاعتدال ج 1 رقم 533 و لسان الميزان ج 1 رقم 800 ديده ميشود و در کتاب اخير، «احمد» از پدران وي اسقاط شده است.

شيخ طوسي از وي با تعبيرات مختلف از جمله «ابواحسن احمد بن محمد بن هارون بن صلت اهوازي» و «ابو الحسن احمد بن محمد بن موسي اهوازي » و «احمد بن محمد بن موسي بن الصلت » و «ابوالحسن احمد بن محمد الصلت اهوازي» ياد مي‌کند و نجاشي معمولاً از وي با تعبير« احمد بن محمد بن هارون» نام مي‌برد و مقصودش زا «ابوالحسن احمد بن محمد بن موسي» استاد ديگر خود «ابن جندي» است نه «ابن صلت».

مرحوم آيه الله بروجردي در مقدمه کتاب خلاف درباره وي چنين مي‌نويسد:« احمد بن محمد بن موسي بن الصلت، شيخ بوسيله او از ابن عقده روايت مي‌کند ولادتش در سال 317 و وفاتش در سال 405 اتفاق افتاده و در نتيجه شيخ قبل از سفر عراق(سال 408) از وي سماع حديث کرده است».

در حالي که مي‌بينيم که شيخ طوسي در امالي جزء 12 احاديثي از ابن الصلت نقل کرده و از وي چنين تعبير مي‌کند:

«اخبرنا ابوالحسن احمد بن محمد بن هارون بن صلت الاهوازى سماعاً منه فى مسجده بشارع دار الرقيق ببغداد فى سلخ شهر ربيع الاول من سنة تسع و اربعمائة قال حدثنا احمد بن محمد بن سعيد ابن عقدة املاء...»

پس شيخ بعد از سفر عراق از ابن صلت سماع حديث کرده و اهوازي در سال 409 زنده بوده و تاريخ 405 تاريخ وفات او نيست، وي طبق تصريح خطيب در سال 324 متولد در 8 جمادي الاخره 409 ـ که حدود 70 روز بعد از سماع شيخ است ـ وفات کرده و از ابن عقده روايت مي‌کند.

منشأ اشتباه، تشابه اسمي «ابن صلت اهوازي» به معاصرش «ابوالحسن احمد بن محمد بن موسي بن القاسم بن صلت مُجَبّر» مي‌باشد و شرح حال مجبر در کتب زيادي ثبت شده که از جمله آنهاست تاريخ بغداد ج 5 رقم 2491 و اکمال ابن ماکولا ج 7 ص 210 و ميزان الاعتدال ج1 رقم 532 و لسان الميزان ج 1 رقم 799 و انساب سمعاني و لباب ابن اثير هردو ذيل کلم مجبر و همچنين مشتبه ذهبي و تبصير عسقلاني و چون شيخ طوسي از«ابن صلت اهوازي» به «احمد بن محمد بن موسي بن الصلت» تعبير مي‌کند و اين عين تعبيري است که درميزان الاعتدال درباره«مجبر» بکار برده ـ و «قاسم» را در نسب وي نياورده است ـ «و مجبر» و «اهوازي» هر دو داراي کنيه «ابوالحسن» بوده و در يک عصر در بغداد مي‌زيسته‌اند.

اين تشابه زياد، منشأ اشتباه اين دو به يکديگر شده است، و تاريخ(317 ـ 405) را که مرحوم آيت الله بروجردي براي تاريخ ولادت و وفات «اهوازي» ذکر کرده هر دو طبق تصريح خطيب و غيره درباره«مجبر» است نه «اهوازي»، و آنکه شيخ از او روايت مي‌کند و او از «ابن عقده»،«اهوازي» است نه «مجبّر» و ابن عماد حنبلي در شذرات «مجبّر» را در عداد متوفيان سال 405 و «اهوازي» را در متوفيان 409 آورده.

عالم بزرگوار مرحوم آقا سيد حسن خرسان در شرح مشيخه تهذيب و استبصار به اختلاف تاريخ ولادت و وفات«اهوازي» با «مجبّر» پي‌برده ولي بنوع ديگري دچار اشتباه شده، ايشان اهوازي و مجبر را صفت يک فرد و اختلاف تواريخ را اختلاف درباره يک شخص دانسته است.

تبحر فوقا‌العاده مرحوم آيت الله بروجردي در علم رجال و طبقات و دقت استقصاء‌و شدّت اهتمام به اين فن و اجتناب از استعجال معظم له جاي هيچگونه انکار نيست و آن مرجع بزرگوار بدون ترديد در رديف اول دانشمندان رجالي قرار دارد، وقتي در اثر تشابه زياد بين دو شخص، براي مثل ايشان چنين اشتباهي رخ دهد خصوصاً با اهميّت خاصي که براي شيخ الطائفه قائل و قسمت مهمي از وقت گرانبهاي خود را به نشر آثار شيخ مصروف ميداشته‌اند. و همچنين از عالم بزرگواري مثل مرحوم خرسان مصحح تهذيب و استبصار که با زحمت فراوان و صرف وقت زيادي که براي شرح مشيخه مبذول داشته، چنين سهوي سرزند چه استبعاد دارد که نظير آ‌ن از آيت الله علامّه حلّي سرزده باشد، علاّمه حلّي اگر چه از بزرگترين مفاخر اماميه و آية الله علي الأستحقاق ميباشد حتي مثل ابن حجر عسقلاني که از بزرگان اهل سنت است درباره وي مي‌نويسد:«كان آية الله فى الذكاء» لسان الميزان ج2 رقم 1295

ليکن مانند بيشتر اذکياء همين ذکاوت فوق العاده مانع صرف وقت زياد در آثارش شده ، خصوصاً مثل علم رجال که بيش از همه چيز به تتبع و صرف وقت زياد نيازمند است و علاّمه در تفکر در رديف اول است نه در تتبع، و طبعاً با سرعت زياد در تأليف ـ که کثرت حيرت انگيز آثار وي از آن حکايت مي‌کندـ اشتباه اين نابغ بزرگ در بحثهاي تتبعي بسيار خواهد بود و اصولاً در مسائل نقلي اشتباه اذکياء‌و متتفکرين که بيشتر با مسائل عقلي سروکار دارند بسيار مي‌باشد و ذکر نمونه‌هائي از آن به تنظيم مقالات متعدد احتياج دارد.

و خلاص مطلب اين است که«اشتباه دو فرد به يکديگر با تشابه آن دو نسبت مستقيم دارد»، اشتباه در بعضي از مراتب تشابه امري است عادي و در بعضي از مراتب، اشتباه مطابق اصل و اشتباه نکردن بر خلاف اصل است و تشابه نجاشي و سيرافي بقدري زياد است که اشتباه علاّمه مستبعد نخواهد بود.

اين نهايت بياني است که براي تکميل نظريه محقق معاصر بنظر رسيد.

ولي تشابه زياد بين نجاشي و سيرافي اگر چه ممکن است در پاره‌اي از موارد منشأ اشتباه شود ولي تاريخ( 372ـ 450) بدون ترديد تاريخ ولادت و وفات سيرافي نيست چنانکه از ملاحظه عصر مشايخ ابن نوح و تاريخ بعضي از سماعهاي وي ظاهر ميشود و چون طبق بررسي نگارنده مشايخ ابن نوح يکجا در کتابي نوشته نشده، آنچه که تا کنون بدان برخورد شده در اينجا ذکر مي‌کنيم بلکه براي ديگران منشأ استنباطي شود که ما از آن بي بهره بوده‌ايم«ربّ حامل فقه الي من هو افقه منه».

مشايخ ابن نوح

آنچه از اسانيد فهرست نجاشي و مواردي از رجال شيخ و غيبت شيخ طوسي از مشايخ ابن نوح بدست آمده عبارت است از :1ـ «احمد بن ابراهيم بن ابي رافع انصاري» 2ـ«ابوعلي احمد بن جعفر بن سفيان بزوفري» 3ـ «ابوعلي احمد بن حسين بن اسحاق حافظ معروف به شعبه» 4ـ «احمد بن حمدان قزويني» 5ـ «ابوالفتح احمد بن ذکامولي علي بن محمد بن فرات» 6ـ «احمد بن عبدالله بن قصاعه» 7ـ «احمد بن محمد بن رميم(رميح ظ) مروزي نخعي» 8ـ «ابوغالب احمد بن محمد بن محمد بن سليمان زراري» 9ـ« ابوعلي احمد بن محمد بن يحيي عطار قمي» 10ـ «اسحاق بن محمدبن علي بن خالد مقري تمار» 11ـ «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه» 12ـ «ابومحمد حسن بن حمزة بن علي حسيني طبري» 13ـ «ابو القاسم حسن بن عثمان بن علي بن حسن بن محمد سباک بغدادي» 14« ابومحمد حسن بن علي بن احمد» 15ـ «ابوعلي حسين بن ابراهيم بن ميسور(منصور ظ) صائغ» 16ـ «ابوعلي حسين بن احمد بن محمد بن منصور صائغ» ـ که احتمالاً با قبلي متحد است ـ 17ـ «ابوعبدالله حسين بن علي بن بايويه قمي» 18ـ «ابوعبدالله حسين بن علي بن سفيان بزوفري» 19ـ «ابوعبدالله حسين بن محمد بن سوره قمي» 20ـ «عبدالجبار بن شيران ساکن نهرجطي» 21ـ «ابواحمد عبدالمحسن بن عبدالحليم سمرقندي» 22ـ «ابوالحسن علي بن بلال بن معاويه بن احمد مهلبي» 23ـ «علي بن حسين بن شقير(سفيان خ ل) همداني» 24ـ «علي بن عيسي بن حسين قمي» 25ـ «ابوالحسن علي بن يحيي بن جعفر سلمي حذّاء» 26ـ «ابوشجاع فارس بن سليمان ارّجاني» 27ـ «فهد بن ابراهيم» 28ـ «ابوالحسن محمد بن احمد بن داود» 29ـ «محمد بن احمد بن عباس بن نوح» جد خود 30ـ «ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن قضاعه بن صفوان بن مهران جمّال» معروف به صفواني 31ـ «ابوبکر محمد بن احمد بن محمد بن ادريس خازن بغدادي» 32ـ «ابوعيسي محمد بن احمد بن محمد بن سنان زاهري» 33ـ «ابوالحسين محمد بن بحر رهني شيباني» ساکن نرماشير 34ـ «محمد بن بکران نقاش قمي» 35ـ «محمد بن حسن (بن احمد بن وليد)» 36ـ «محمد بن عبدالله بن محمد» 37ـ «ابوجعفر محمد بن علي بن احمد بن هشام قمي مجاور» 38ـ «محمد بن علي بن الحسين = شيخ صدوق» 39ـ «محمد بن علي بن شاذان» 40ـ «ابوالحسين محمد بن علي بن فضل بن تمام بن سکين دهقان» 41ـ «محمد بن محمد(احمد خ ل) بن الحسين بن هارون کندي» 42ـ «ابوعبدالله محمد بن محمد بن رباط خزاز کوفي» 43ـ «ابوالحسن هارون بن يحيي بزاز» 44ـ «ابونصر هبة الله بن محمد بن احمد کاتب» معروف به ابن برنيّه دختر زاده ام کلثوم دختر ابوجعفر عمري.

آنچه ذکر شد آنهائي بودند که نامشان بدست آمده، و گويا غير از اينها افرادي هستند که اساميشان ذکر نشده است.

با ملاحظه مشايخ ابن نوح از چند راه ميتوان براي مطلب استدلال کرد:

1ـ تاريخي که براي سماعي حديث ابن نوح ذکر شده، ابن نوح در نامه‌ايکه به نجاشي مي‌نويسد از نامه ابوعبدالله حسين بن علي بن سفيان بزوفري، به وي در شعبان 352 و از سماع از ابوعبدالله محمد بن احمد صفواني در سال مزبور ياد ميکند (فهرست نجاشي ص 44ط بمبئي شرح حال حسين بن سعيد) يعني بيست سال قبل از سال مزبور ابن نوح در مرتبه‌اي بوده که بزوفري به وي نامه نوشته و طريق خود را به کتابهاي حسين بن سعيد بيان کرده است و در حد سماع و استفاده از صفواني بوده است، و طبق نقل شيخ طوسي در رجال در سال 342 از احمد بن حمدان قزويني سماع حديث کرده و صاحب قاموس الرجال کلام شيخ را با سکوت از انتقاد، امضاء کرده است ولي نگارنده بعيد نميداند که ابن نوح مستقيماً از احمد بن حمدان سماع نکرده و ابن داوود واسطه بين آن دو بوده و واسطه از قلم شيخ ساقط شده باشد امّا با تقريبي که بعداً ذکر مي‌کنيم واسطه بودن ابن نوح نيز دليل مطلب مي‌باشد.

2ـ ابن نوح از اشخاصي استماع حديث کرده که قبل از 372 وفات کرده‌اند مانند «احمد بن محمد بن رميح مروزي» متوفي 357 و «ابومحمد حسن بن حمزه حسيني طبري» متوفي 358 و «ابوغالب احمد بن محمد زراري» و «ابوالحسن محمد بن احمد بن داود قمي» متوفيان سال 368 «جعفربن محمد بن قولويه» متوفي سال 368 يا 369 و «محمد بن احمد سنان مکتّب» متوفي قبل از سلخ رجب 367 و «احمد بن محمد بن يحيي عطار» متوفي قبل از دوم شوال 367 و «محمد بن علي بن فضل کوفي» متوفي قبل از 19/ ع1/368 و «محمد بن بکران نقاش» متوفي قبل از 26/ ع1/368 و از «علي بن بلال بن معاوية مهلبي» در زمان«جعفر بن محمد بن قولويه» حديث شنيده(غيبت شيخ ص 240). و همچنين از ابوالحسن محمد بن علي بن تمام = محمد بن علي بن فضل کوفي، در زمان ابوالحسن محمد بن احمد بن داود قمي، سماع حديث نموده است، غيبت شيخ ص 244.


. عبارت نجاشي در ترجمه علم الهدي چنين است : مات رضي الله عنه لخمس بقين من شهر ربيع الاول سنة ست و ثلثين و اربعمائة و صلي عليه ابنه في داره و دفن فيها ، و توليت غسله و معي الشريف ابويعلي محمد بن الحسن الجعفري و سلار بن عبد العزيز .

. ابن حجر ، ترجمه حسن بن يوسف بن عليبن محمد بن مطهر معروف به علاّمه حلّي را اشتباهاً تحت دو عنوان ذکر کرده که هر دو اشتباه است .

الف ـ درج 2 رقم 1295به عنوان حسين بن يوسف بن مطهر حلي و او را با فضيلتهاي جالبي ستوده است .

ب ـ درج 6رقم 1144به عنوان يوسف بن محسن بن مطهر حلي و در اين مورد از کيفيت برخورد ابن تيميه با او شديداً انتقاد کرده است .

. ابن خلکان در شرح حال قاضي ابوالفرج نهرواني آورده که : حميدي صاحب جمع بين صحيحين گويد که بخط ابو الفرج معافي بن زکريا نهرواني خواندم که سالي حج بجا آوردم و وقتي در ايام تشريق (11و 12و 13ذي حج ) درمني بودم شنيدم که منادي ندا کرد يا ابا الفرج با خود گفتم شايد مقصود من باشم سپس گفتم که در بين مردم کساني که کسنه ابوالفرج داشته باشند زياد است و شايد غير از مرا ندا مي‌کند لذا جواب ندادم منادي وقتي ديد که از کسي جوابي نياند گفت يا اباالفرج المعافي تصميم گرفتم که جواب بدهم باز با خود گفتم گاهي اتفاق مي‌افتد کسي اسمش معافي و کنيه‌اش ابوالفرج باشد از جواب دادن خودداري کردم منادي برگشت و ندا کرد يا اباالفرج بن زکريا النهرواني گفتم ديگر جاي شکي باقي نماند که مورد ندا من هستم چون منادي اسم و کنيه و اسم پدر و بلدي که بران منسوبم ذکر کرد ، جواب دادم کسي که آنرا ندا مي‌کني من هستم مقصدت چيست ، منادي گفت شايد تو از نهروان شرق باشي ، گفتم آري گفت مراد ما نهروان غرب است ، از اين اتفاق اسم و کنيه و اسم پدر و محل نسبت ، به شگفت شدم و دانستم که در مغرب جائي به نام نهروان ناميده‌ميشود غير از نهرواني که در عرق است . (وفيات الاعيان ج2 ص 220 چاپ فرهاد ميرزا ) بدون ترديد جواب ابو الفرج از روي شتابزدگي و بر خلاف اصل نبوده و اگر نظيرش براي ما اتفاق مي‌افتاد اگر خيلي احتياط مي‌کرديم مانند ابوالفرج عمل ‌مي‌نموديم.

. روايت ابن نوح از اشخاص مزبور ، محل بحث است چنانکه خواهد آمد .

. روايت ابن نوح از اشخاص مزبور ، محل بحث است چنانکه خواهد آمد .

. شرح حال احمد بن محمد بن رميح مروزي نخعي از حفاظ حديث در تاريخ بغداد ج5رقم 2354و تذکر الحفاظ ج3 رقم 884ميزان الاعتدال ج1 رقم 543 ولسان الميزان ، ج1رقم 811و عبر ذهبي و شذرات الذهب و نجوم زاهر هر سه در ضمن حوادث سال 357و تاريخ الاسلام ذهبي بنابر آنچه نقل شده ودر طبقات الحفاظ سيوطي رقم 854وقات وي را در سال 350 ضبط کرده که ظاهراً اشتباه است کلمه «رميح» ارا ابن نقطه در استدراک با ضم راء و فتح ميم ضبط کرده و لسان الميزان بجاي « رميح ن ، « رينح » بابائ موحده ثبت کرده که بي شبهه تصيحف است ، درباب آخر رجال شيخ چنين ذکر شده ک «احمد بن محمد بن رميم المروزي النخعي بالبصر روي عن محمد بن همام روي عنه ابن نوح» و جون احند بن محمد بن رميح در «نساء» ولادت يافته و در «مرو» نشو و نما کرده به «نسوي » و «مروزي » توصيف مي‌شود و در کتبي که دسترس ما است ، ذکري از بصري بودن وي نست و آنکه در رجال شيخ ترجمه شده، اهل بصره و نام جدش رميم باميم اخر است لذا در طبقات اعلام الشيع قرن رابع ص44و 45 اين دو را بعنوان دو شخص ترجمه کرده ، ليکن اشتراک اين دو ع در اسم خود و اسم پدر و قبيله و انتساب به مرو و اتحاد طبقه ، اتحاد اين دو و تصحيف رميم را تقويت مي‌کند و احتمالاً تقديم و تأخيري در عبارت شيخ واقع شده و صحيح آن « روي بالبصر » بجاي « بالبصر روي » ميباشد و يا کلم آنجا در آن بلد از وي سماع حديث اکرده است . در غيبت شيخ ص 201 چنين است « قال ابن نوح و حدثني ابو عبداله الحسين بن محمد بن سور القمي(ره ) حين قدم علينا حاجاً» و در ص 241چنين واقع شده: « قال ابن نوح و حدثني ابو عبدالله الحسين بن عليبن بابويه القمي قدم علينا البصر....» بهر حال صاحب قاموس الرجال بطور جزم و ميم را مصحف رميح و آنکه در کتاب شيخ ذکر شده با مذکور در کتب عامه عبارت از يک شخص ميداند.

. روايت ابن نوح از اشخاص مزبور ، محل بحث است چنانکه خواهد آمد .

. روايت ابن نوح از اشخاص مزبور ، محل بحث است چنانکه خواهد آمد .

. باب اخر رجال شيخ ذيل عنوان جعفر بن محمد بن مروان و نيز مستقلا بعنوان محمد بن محمد بن رباط کوفي وي ظاهراً همان است که در فهرست نجاشي ص280 ط بمبئي به عنوان محمدبن محمد بن احمد بن اسحاق بن رباط کوفي بجلي ترجمه کرده است .

. در کتاب نجاشي ص244 در ترجمه محمد بن زکريا غلابي مي‌نويسد:« قال لي ابو الاعباس بن نوح: انني اروي عن عشر رجال عنه » سپس اسم سه تن از ده نفر را ميبرد . و در غيبت طوسي صفحه 255آمده : قال ابن نوح سمعت جماع من اصحابنا بمصر....

. عبارت رجال شيخ درباره وي چنين است : احمد بن حمدان القزويني روي عنه ابن نوح و سمع منه سن اثنتين و اربعين و ثلاثمأ و کان يروي عن محمد بن جعفر الاسدي ابوالحسين ، و نجاشي درترجمه محمدبن جعفر اسدي ص 264مينويسد :ممقال ابن نوح حدثنا ابو احسن بن داود چاپي ساقط شده ، وجود واسطه در نقل نجاشي تحريف عبارت رجال شيخ را تأييد مي‌کند ، يا شيخ از وجود واسطه بين ابن نوح و احمد بن حمدان غفلت کرده و يا واسطه در مأخذ کلام شيخ ساقط بود و يا در کتاب رجال شيخ، «ابن داود» دراثر سهو ناسخ به «ابن نوح» تبديل شده است .

. اين تاريخ وفات ، بنابراين است که «احمد بن محمد بن رميم » در کلام شيخ، تحريف «احمد بن محمد بن رميح » باشد چنانکه در قاموس الرجال به اين مطلب جزم کرده و در اين باره در پاورقي فهرست مشايخ ابن نوح بحث کرديم .

. اين تاريخ طبق تصريح نجاشي است ولي در اقبال ص 5درباه عدد ماه رمضان از کتاب لمح البرهان شسيخ مفيد مطلبي را نقل مي‌کند ، که با کلام نجاشي منافات دارد عين عبارت چنين است : «ممّا يدل علي کذبه و عظم بهته ان فقهاء عصرنا هذا و هو سن ثلاث و ستين و ثلثمائ ، رواته و فضلائه و ان کانوا اقل عداً منهم في کل عصر مجمعون عليه و يتدينون و به ويفتون بصحته و داعون الي صوابه سکيدنا و شيخنا الشريف ازکي ابي محمدبن الحسيني ادام الله عزه [و شيخنا الثق (الفقيه خ ل) ابي القاسم جعفر بن محمدبن قولويه ايده الله] و شيخنا الفقيه ابيجعفر محمد بن لعي بن الحسين بن بابويه و شيخنا ابيعبدالله الحسين بن عليبن الحسين ايدهما الله و شيخنا ابي محمد هارون بن موسي ايده الله » .

از استشهاد مفيد به کلام ابو محمد حسيني و رديف قرار دادن با چهار شيخصيت بنام اماميه و تقديم اسم او او اختصاص دادن به دعاء «ادام الله عزه» که کاشف از رياست وي است درمقابل دعاء «ايده الله» مستفاد ميشدو که ابو محمد حسيني از مشايخ معروف شيخ مفيد و فقهاء طراز اول اماميه ميباشد و چنين شخصي جز «ابو محمد حسن بن حمزه حسيني طبري» از مشايخ معروف مفيد نمي‌تواند باشد. و بنا بر قول مفيد که بدون ترديد درباره استاد خود مقدم بر نجاشي است ، حسن بن حمزه طبري در سال 363 حيات داشته و دسال 35 تاريخ وفات او نيست ، تنها در مقابل آنچه که ذکر شده دو احتمال ديگر در بين است ، يکي اينکه مقصود از«ابومحمد حسيني » ، «ابو محمد حسن بن محمد بن يحيي حسيني معروف به ابن اخي طاهر» باشد که نسبش مانند نسب حسن بن محمزه با پنج واسطه به «حسين اصغر ن فرزند حضرت سجاد (ع ) مي‌پيوندد و شيخ مفيد از او روايت مي‌کند «امالي شيخ جزء 5و 8ص85و 142از چاپ قديم ) و در امالي شيخ جزء 7ص116روايتي ازميد از ابو محمد حسن بن محمد عطشي نقل مي کند که گويا منظور همين برادر زاده طاهر باشد که به مناسبت منشأ و مدفن وي که طبق تصريح نجاشي درمحله سوق العطش بغداد بوده مانند بسياري از اهالي آن محله به عطشي تعوصيف شده است .

احتمال ديگر اين که کلمه ستين درکتاب المح البرهان ، مصحف خمسين باشد . ولي احتمال اول بسيار مستبعد مي‌باشد زيرا خاصه و عامه در ضبط تاريخ فات برادر زاده طاهر متفقند، نجاشي و خطيب و غيره همه وفات وي را در سال 358 ضبط کرده‌اند و علاوه ، مفيد بنرت روايت کرده و نگارنده با فحص ، جز دو سه موردي که نشان داده شده ، در جاي ديگر به روايت مفيد از او واقف نشدم به خلاف حسن بن حمطه که احصاء روايت مفيد از وي دشوار است . در اين صورت کلمه ابو محمد حسيني به او منصرف است مانند انصراف محمد بن محمد در کلام شيخ طوسي به شيخ مفيد و انصراف علي بن ابراهيم در کافي به عليبن ابارهيم بن هاشم قمي ، با اينکه شيخ طوسي از محمدبن محمد ديگري غير از شيخ مفيد و کليني از عليبن ابراهيم ديگري غير از عليبن ابراهيم بن هاشم قمي رويات کرده ـ و اصلاً معلوم نست که حسن بن محمد از فقهائ باشد و در ترجمه‌اش هيچ اشاره به مقام فقاهت وي نشده ـ نجاشي درباره او مي‌نويسد: « روي عن المجاهيل احاديث منکر » و بي شبهه چنين شخصي را مفيد ، با تجليلي که ذکرشد بعنوان فقيه درج اول معرفينمي‌کند و اما حسن بن حمزه طبري را نجاشي درباره اش مي‌نويسد:« کان من اجلاء هذه الطائف و فقهائها ، قدم بغداد ولقيه شيوخنا في سن ست و خمسين و ثلثمائ » .

و ظاهراً شيخ مفيد که از مهترين شيوخ نجاشي و در بغداد ساکن بوده اط افراد «شيوخنا » مي‌باشد که درکلام نجاشي واقع شده و در نتيجه مفيد در سال 356با حسن بن حمزه طبري ملاقات کرده است بنابراين ، احتمال دوم که تصحيف خمسين برستين درکلام منقول ازم فيد باشد ، بعيد خواهد بود و ظاهر تعبير «شيخنا » درکتاب لمح البرخان استادي طبرياست نسبت به مفيد و اگر «ستين » را محرف « خمسن » بدانيم سن شيخ مفيد ـ مولود 336ـ 338ـ در تاريخ تأليف رساله 15يا 17سال ميشود اين امر تأييد ميکند که ستين مصحف نيست ، پس ظاهراً حسن بن حمزه درسال 363حيات دشاته و کلمه «خمسين » در جمله «مات في سن ثماني و خمسين و ثلاثمأ » درک تبا نجاشي يا محرف «ستين » است و يا نجاشي خود در تاريخ مذکور دچار اشتباه شده، مثلاص تاريخ ابو محمد حسن حسيني برادر زاده طاهر را سهواً براي طبري نيز ثبت کرده اس و جاي شگفتي است که علامه عالي مقام حاج شيخ آقا بزرگ تهراني اعلي الله مقامه در اعلام الشيع وفات حسن بن حمزه را درسال 358ضبط کرده و درآخر شرح حال وي کلام شيخ مفيد را از اقبال آورده و فرموده منظور مفيد بطور جزم از ابو محمد حسيني ، همين شخص مورد ترجمه است و به منافات کلام مفيد با تاريخ مذکرور توجه نداده است .

بهر حال استدلال ما به روايت ابن نوح از طبري بنابر مبناي مشهور بلکه مورد اتفاق رجاليين است که محقق شوشتري نيز با سکوت از نقد ، کلام نجاشي را امضاء کرده ع ولي نبابر آنچه ذکر شد اين استدلال برهاني نيست بلکه جدلي است و استدلال برهاني به روايت ابن نوح از طبري در وجه سوم ذکر خواهد شد.

. شيخ در رجال ، وفات ابن قولويه را در سال 368و علامه در خالصه در سال 369ضبط کرده‌اند ، ولي در مستدرک الوسائل به استناد روايت خرائج راوندي ـ که فوت وي را در سال 367، سي سال بعد از سنه 337، سالي که قرامطه حجرالاسود را به کعبه بر گرداندند تعيين کرده ـ تاريخ صحيح وفات را 367و ضبط خلاصه را از بابت تصحيف سبع به تسع مي‌داند ولي بدون ترديد کلمه سبع در دو مورد از کتاب خرائج تصحيف تسع است و فرامطه در سال 339حجر الاسود را به کعبه رد کرده‌اند ، رجوع شود به تنبيه و اشراف مسعودي تأليف سال 345و سائر کتب تواريخ .

محمد بن احمد سناني و سه شخص مذکور بعد از وي از مشايخ شيخ صدوف مي‌باشند ع صدوق از اينان در موارد بسياري از کتابهاي خود با جمل رضي الله عنها يا رحمه الله ياد مي کند که از آن جمله در مجلس 4ح7و مجلس 23ح9و مجلسي 51ح11و مجلس 54ح1از کتاب امالي مي‌باشد و و در مورد دوم اگر چه از راوي فقط به «احمد بن محمد» تعبير کرده ولي مقصود بقرينه بقي سند و تتبع اسانيد صدوق ، « احمد بن محمد بن يحيي عطار »است علاوه بر موارد ديگري از عطار با تعبير صريح اسم برده شده و در مشيخه کتاب من لا يحضره الفقه که در سال 372از آن فراغت يافته است مکرر از سناني و عطار به ضميمه يکي از دو جمله مذکور که در مقبال «ايده الله » و« اطال الله تعالي» که مخصوص احياء است ، معمولاً درباره اشخاص متوفي بکار برده مي‌شود ، نامبرده است . (رجوع شود به مشيخه آخر ص 12و آخر ص15و ص41و 76و 93و 105و 110 و 120 و 124چاپ نجف ) و نسخه‌هاي مورد استفاده اينجانب از امالي و مشيخه از معتبر ترين نسخه‌هاي اين دو است واز اين دو شخص علاوه بر مشيخه درموارد زيادي از امالي که در سال 367و 368 املاء شده است ـ با ترضي يا ترحيم ياد شده است بنابراين احتمال اينکه دو جمله در تمام موارد زيادي ناسخان باشد مندفع است ، جمله «رضي الله عنه » اگر چه احياناً در مورد زنده بکار رفته است، چنانکه درم قدمه عيون ابتداءً در بار صاحب ابن عباد جملات «اطال الله بقائه و ادام دولته و نعمائه و سلطانه و اعلاه » را بکار مي‌برد و بعد از چند سطر با جمل «رضي الله عنه » از وي ياد مي‌‌کند ، اين مورد نادر مانع از ظهور اين جمله در سائر موارد در وفات مدعولّه نيست چنانکه احتمال اينکه جمله رضي الله عنه در خصوص اين مورد از يادي ناسخان کتاب باشد بعيد نمي‌باشد و به استعمال «رحمه الله» درباره شخص زنده و لو بطر نادر برخورد نکرديم.

باري استدلال به روايت ابن نوح از سنائي مبتني است که « محمد بن احمد بن محمد بن سنان زاهري » شيخ ابن نوح را با محمد بن احمد سنائي مکتب » استاد شيخ صدوق يکي بدانيم چنانکه مورد تسلم صاحب قاموس الرجال و رجاليين ديگر است و چون در هيچيک از کتب صدوق نسب سنائي به محمد بن سنان منتهي نشده يکي بودن استاد ابن نوح و استاد صدوق براي ما قطعي نيست .

/ 1