ابوالعباس نجاشی و عصر وی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ابوالعباس نجاشی و عصر وی (2) - نسخه متنی

سیدموسی شبیری زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابوالعباس نجاشي و عصر وي

(2)

سيد موسي شبيري زنجاني

3- اگر ولادت ابن نوح در سال 372 باشد ساع ابن نوح از بسياري از افراد از موارد نادره سماع خواهد بود، مثلاً ابن نوح در سال 378 از«حسين بن علي بن بابويه» برادر شيخ صدوق سماعي حديث کرده(غيبت شيخ ص 241) و بواسطه صدوق متوفي 381 کتابهاي جماعتي را روايت مي‌کند و از«ابوعبدالله حسين بن محمد بن سوره قمي» درباره صدوق و دو برادرش قضيه‌اي را نقل مي‌کند که ظاهراً در زمان حيات آنها شنيده است.

ابن نوح بوسيله 10 نفر از«محمد بن زکريا غلابي» متوفي(290 يا 298) روايت مي‌کند، حال اگر ولادت ابن نوح را در سال 372 بدانيم و فرض کنيم که وي از اين ده نفر در سيزده سالگي يعني در سال 385 سماع حديث کرده و اينان همگي از غلابي در سيزده سالگي در سال وفات او تحمل حديث کرده باشند و قهراً ولادتشان در سال 277 يا 285 باشد، همگي در وقت اداء حديث افرادي صد و هشت ساله ويا صد ساله خواهند بود و اين امر درباره يک فرد به ندرت اتفاق مي‌افتد و درباره ده نفر از مشايخ که ندرت و استبعاد بطور تصاعدي زياد مي‌شود، شبيه به محال عادي است، علاوه، نجاشي نام سه تن از ده نفر را مي‌برد که از جمله آنهاست«ابوعلي احمد بن حسين بن اسحاق بصري حافظ» معروف به شعبه که خطيب آنرا عنوان کرده و مي‌گويد: که وفات وي بعد از سال 350 اتفاق افتاده و من جمع زيادي از آنان که وي را ادراک کرده ديده‌ام.(تاريخ بغداد ج1 رقم 1760)

خطيب اگر چه بطور تحقيق وفات وي را ذکر نکرده ولي پيدا است که تاريخ مذکور، تاريخ اواخر حيات اوست زيرا بعيد است که حافظ پر اطلاع کم نظيري مانند خطيب از بقاء حافظي تا ساليان دراز بي اطلاع باشد و شعبه تا اواخر قرن چهار حيات داشته باشد.

علاوه اگر شعبه استاد کسي باشد که در سال 372 متولد شده و در نتيجه تا قريب به سال ولادت خطيب(391) زنده بوده است جمل «و قد رأيت غير واحد ممن ادرکه» در کلام خطيب بغدادي دربار وي که در بغداد ساکن بوده از قبيل توضيح واضح خواهد بود، بخلاف اين که اگر سال (350) را اواخر حيات شعبه و وفاتش را حدود چهل سال قبل زا ولادت خطيب بدانيم که در اين صورت جمل مزبور مفيد فايده مي‌باشد.

اگر تاريخ (372ـ 450) تاريخ ولادت و وفات ابن نوح باشد عادتاً تاريخ وفات مشايخ ابن نوح که زيادند از اواخر قرن چهارم تا اواسط قرن پنجم خواهد بود زيرا مستبعداست که کسي داراي مشايخ بسيار باشد و همگي در سنين جواني وي وفات کرده باشند در حالي که مي‌بينيم بسياري از مشايخ ابن نوح بلکه اکثر آنها اوائل قرن چهارم را ادراک ودر آن وقت سماع حديث کرده‌اند و جمع زيادي از آنها در اواخر قرن سوم استماع حديث نموده‌اند و بقاء آنها تا اوخر قرن چهارم بعيد و تا قرن پنجم شبيه به ممتنع عادي است.

با اين بيان اگر تاريخ تقريبي ولادت مشايخ ابن نوح را نيز در نظر بگيريم مي‌توانيم از اين راه براي مدعا استدلال کنيم،«احمد بن محمد بن يحيي عطار» که ابن نوح از وي روايت مي‌کند از شاگردان«سعد بن عبدالله» ـ متوفي سال 299 يا 300 يا 301ـ و جمعي از هم عصران«سعد» است مانند پدر خود «محمد بن يحيي عطار» و «عبدالله بن جعفر حميري» و «احمد بن ادريس»، يکي از مشايخ ابن نوح «ابوجعفر محمد بن علي بن احمد بن هشام قمي» مجاور است که اختصاراً از وي به «محمد بن علي بن هشام» تعبير مي‌شود وي از شاگردان«علي بن محمد ماجيلويه» است که در حوالي سال 300 وفات نموده و ظاهراً«محمد بن علي بن هشام» در کتاب نجاشي همان«محمد بن علي بن هشام» است که صدوق در عيون ج1 ب 28 ح 10، از وي روايت کرده و درباره او وجماعتي با جمل «رضي الله» عنهم ياد کرده است.

ابوغالب زراري مولود سال 285 که در سال 297 از «عبدالله بن جعفر حميري» سماع حديث کرده(رساله ابوغالب زراري درباره آل اعين ص 38) و «جعفر بن محمد بن قولويه» که از «سعد بن عبدالله» و «احمد بن ادريس» و معاصران آنها سماع حديث کرده و «حسن بن حمزه طبري» که «از احمد بن ادريس» متوفي 306 و از استاد«احمد بن ادريس علي بن محمد بن قتيبه نيشابوري» از رجال اواخر قرن سوم روايت مي‌کند، همگي از مشايخ ابن نوح مي‌باشند و ابن نوح بيش از همه به توسط طبري کتب اماميه را روايت کرده است.

همچنين «حسين بن علي بن سفيان بزوفري» که از«احمد بن ادريس» روايت مي‌کند و«محمد بن احمد صفواني» که «حسن بن علي وحناء» نصيبي را در سال 307 ادراک کرده و مطالبي از وي نقل نموده است و از«علي بن ابراهيم بن هاشم» که سال 307 هجري، اواخر حيات او بوده است اخذ حديث کرده و از «ابو محمد حسن بن محمد بن وجناء نصيبي» که با امام عسگري(ع) (254ـ 260) مکاتبه داشته روايت کرده است(فهرست نجاشي ص244) ـ و احمد بن ذکا که در سال 312 از «ابو علي بن همان» سماع حديث کرده و «علي بن بلال مهلبي» که از «نعمان بن احمد بن نعيم قاضي واسطي» متوفي 315 روايت مي‌کند، همه از مشايخ ابن نوح و در اوئل قرن چهارم سماع حديث کرده‌اند.

علي بن حسين بن شقير(سفيان خ ل) همداني که شيخ صدوق از وي روايت مي‌کند و او با يک واسطه از «عباد بن يعقوب رواجني» متوفي 250 روايت کرده، و «ابو علي حسين بن ابراهيم بن ميسور(منصورظ) صائغ» و «ابوعلي حسين بن احمد بن محمد بن منصور صائغ» که احتمالاً هر دو اسم يک شخص مي‌باشدو از «علي بن محمد بن جعفر بن عنبسة» روايت مي‌کنند، ظاهراً مانند سائر اشخاصي که ذکر شد در اوئل قرن چهارم سماع حديث کرده‌اند.

يکي از مشايخ ابن نوح«محمد بن احمد بن محمد بن سنان زاهري» است که به وسيله پدرش از جدش«محمد بن سنان» متوفي 220 روايت مي‌کند و در نتيجه ظاهراً در نيم دوم قرن سوم و به احتمال بعيد در اوائل قرن چهارم از پدر اخذ حديث کرده است.

همچنين «فهد بن ابراهيم» که با دو واسطه از «ربعي بن عبدالله بن جارود» نقل مي‌کند(فهرست نجاشي ترجم ربعي) و ربعي حدود دو قرن قبل از سال 372 وفات کرده، چنانچه با ملاحظه روايت او از امام صادق(عليه السلام) متوفي 148 و طبقه شاگردان وي «حماد بن عثمان» متوفي 190 و «حماد بن عيسي» متوفي 208 يا 209 و«محمد بن ابي عمير» متوفي 217 معلوم مي‌شود.

و به احتمال قوي «فهد بن ابراهيم» همان«فهد بن ابراهيم بن فهد بصري» است که طبق گفت «سمعاني» در انساب از«محمد بن زکريا غلابي» روايت کرده ويکي از ده نفري است که بنابر نقل نجاشي «ابن نوح» بواسط آنها از «غلابي» روايت مي‌کند.

و بطور خلاصه اگر ولادت «ابن نوح» را در سال372 بدانيم و تاريخ وفات تمام مشايخ وي را برخلاف عادت در حوالي بلوغش فرض کنيم بسياري از مشايخ او داراي عمري حداقل حدود صد سال خواهند داشت و اگر مطابق عادت، فوت جمعي از مشايخ وي را در قرن پنجم بدانيم عمر عده‌اي از آنان حداقل حدود صدو بيست سال خواهد بود.

دليلي که به ملاحظه عصر اشخاص نامبرده ذکر شد اگر چه نسبت به فرد فرد آنها دليل ظني است ولي نظر به مجموع افراد، از ادله قطعي و يا اطميناني مي‌باشد، علاوه در مباحث علم رجال و نظائر آن مانند علم رياضي و منطق و سائر علوم عقلي نبايد انتظار دليل قطعي داشت که ضعيف‌ترين احتمال خلاف هم در بين نباشد.

و نتيج آنچه تا کنون بيان شد اين است که اگر سن «ابن نوح» را در وقت نامه«حسين بن علي بن سفيان بزوفري» به وي در سال 352، حداقل در حدود 17 سال فرض کنيم، ولادت «ابن نوح» از حدود 335 به بعد نخواهد بود.

تذکر چند تحريف

درباره«ابن نوح» اسناد ديگري هست که عصر وي را متقدم‌تر از آنچه ذکر شد مي‌رساند، ولي صحت آن قابل ترديد و انکار مي‌باشد.

1. نجاشي در فهرست ص 135 در شرح حال«سفيان بن عيينة مي‌نويسد: «اخبرنا احمد بن علي قال حدثنا محمد بن الحسن قال حدثنا الحميري...» منظور نجاشي از«احمد بن علي» در اول سند در هر جاي فهرست بدون شبهه «ابن نوح سيرافي» است، و «محمد بن حسن» راوي از حميري«محمد بن حسن بن احمد بن وليد» است چنانکه با مراجعه به اسانيد احاديث و کتب رجال معلوم مي‌شود، بنابر اين«ابن وليد» متوفي 343 يکي از مشايخ «ابن نوح» مي‌باشد.

ولي با تتبع و استقصاء در هيچ مورد به نقل «ابن نوح» از «ابن وليد» برخورد نشد و ظاهراً سهوي در سند رخ داده و تقديم و تأخيري شده و صحيح آن «علي بن احمد» است نه‌ «احمد بن علي»، و اين قسم تحريف از تحريفات شائعه است و تحريف در فهرست نجاشي مانند متعارف کتابها در بسياري از موارد واقع شده و «علي بن احمد» استاد نجاشي و شيخ، عبارت است از «ابوالحسين علي بن احمد بن محمد بن طاهر اشعري قمي» معروف به«ابن ابي جيد» که نجاشي در بسياري از موارد از وي براي اختصار به«علي بن احمد» تعبير مي‌کند و شيخ و نجاشي کتب بسيار زيادي را توسط وي روايت کرده‌اند و او در تمام موارد از «محمد بن حسن بن احمد بن وليد» که اختصاراً به«محمد بن حسن» يا «محمد بن حسن بن وليد» يا «ابن وليد» تعبير مي‌شود، روايت مي‌کند، و «ابن وليد» نقل جميع کتب خود را به او اجازه داده است، و مواردي که «ابن نوح» بوسيله«ابن ابي جيد» از «حميري = عبدالله بن جعفر» روايت مي‌کند در فهرست شيخ بسيار زياد و در فهرست نجاشي 8 مورد مي‌باشد(فهرست نجاشي ص 41 و 52و 109 و آخر 125 و 196 و 260 در دو مورد و 317)

2. نجاشي در شرح حال «محمد بن بحر رهني» گويد: «قال لنا ابوالعباس بن نوح حدثنا محمد بن بحر بسائر کتبه و رواياته.» «محمد بن بحر رهني» در سال 286 کربلا را زيارت کرده(کمال الدين ب 41 ص 417 ط غفاري) و کشي متوفي اواسط قرن چهارم از وي روايت مي‌کند و طبق تصريح ابن حجر قبل از 330 وفات کرده است(لسان الميزان ج5 رقم 291).

بنابر اين«ابن نوح» قبل از سال 330 را ادراک کرده است، ليکن با لحاظ اينکه«ابن نوح» در سال 408 ظاهراً زنده بوده است ـ چنانکه خواهد آمد ـ روايت او از «محمد بن بحر» بدون واسطه مستبعد به نظر مي‌رسد و ظاهراً «فارس بن سليمان ارّجاني» واسط بين آنهاست و از قلم نجاشي يا ناسخان کتابش سقط شده است، و در قاموس الرجال نيز به سقط واسطه تنبيه داده است.

3. نجاشي در شرح حال «صفوان بن مهران جمال» مي‌نويسد:«اخبرنا احمد بن علي بن نوح، قال: حدثنا احمد بن عبدالله بن قضاعة، قال: حدثنا ابي عن صفوان بن مهران»، «احمد بن عبدالله» پدر «محمد بن احمد صفواني» است که در سال 307 ابن وجناء نصيبي را ملاقات کرده و قضيه‌اي راجع به اثبات وکالت «حسين بن روح» از او نقل مي‌کند، و در نتيجه ظاهراً وفات پدر صفواني در نيمه اول قرن چهارم و به احتمال مظنون در ثلث اول اين قرن خواهد بود.

ليکن با فحص زياد جز در اين مورد به روايت«ابن نوح» از پدر صفواني برخورد نشد، و بعيد نيست که «احمد بن عبدالله» تحريف «محمد بن احمد بن عبدالله» باشد و در نتيجه «ابن نوح» از خود صفواني رواين مي‌کند و نجاشي در فهرست، کتب صفواني را به واسطه ابن نوح از وي روايت کرده و به وسيله ابن نوح از صفواني کتب اشخاصي را روايت مي‌کند، و در مصباح المتهجد ص 499 صفواني از پدر خود احمد و پدر از جد خود صفوان روايت کرده است، و ابن‌غضايري نيزـ برحسب نقل ابن داود ـ به روايت صفواني از جد خود به واسطه پدر تصريح کرده، و طبعاً روايت احمد از جد خود«صفوان بي مهران» که از اصحاب امام صادق(ع) بوده مرسل خواهدبود، و در بعضي نسخ غير معتمد کتاب نجاشي«قال حدثنا ابي» تکرار شده است.

آنچه تا کنون ذکر شد تاريخ تقريبي ولادت «ابن نوح» است که از حدود 335 به بعد نيست.

تاريخ وفات ابن نوح

شيخ در فهرست درباره «ابن نوح» مي‌نويسد:«و مات عن قرب الآ انه کان بالبصرة و لم يتفق لقائي ايّاه» از بيان علت اين که چرا شيخ از «اين نوح» مانند معاصرانش استماع حديث نکرده مستفاد مي‌شود که اگر ابن نوح در بغدادـ محل اقامت شيخ ـ مي‌زيسته مانند مفيد و غضائري و غيره ملاقات شيخ و سماع حديث از وي اتفاق مي‌افتاد، پس «ابن نوح» در سال 408، سال ورود شيخ به بغداد زنده بود و دوري اقامتگاه وي از شيخ منشأ عدم ملاقات آنها شده است.

و از طرفي کتاب فهرست را شيخ قبل ازکتاب رجال تأليف کرده و هر دو بعد از وفات شيخ مفيد متوفي 413 و در حيات سيدمرتضي متوفي 436 تأليف شده است. و در نتيجه وفات «ابن نوح» بين 408 و 436 خواهد بود. و چون ولادت «ابن نوح» از حدود 335 به بعد نيست، ظاهراً «ابن نوح» در سال 408 اواخر عمر خود را مي‌گذرانده است، و بعيد نيست که «ابن نوح» با «حسين بن عبيدالله غضائري» متوفي 411 و شيخ مفيد قريب الوفات باشد، و کمال معاصرت با آنها از اساتيد و کتب رجال معلوم مي‌شود چنانکه بعيد نيست شيخ فهرست را کمي بعد از وفات شيخ مفيد تأليف کرده باشد.

و اينکه صاحب قاموس الرجال جمل«مات عن قرب» را که در عبارت شيخ طوسي متوفي 460 وارد شده، متناسب با وفات «ابن نوح» در سال 450 دانسته در صورتي صحيح است که فهرست در 460، سال وفات شيخ، تأليف شده باشد نه در حيات سيد مرتضي.

خلاصه مطالب گذشته‌اين است که بطور يقين 372، سال ولادت سيرافي و 450، سال وفات وي نيست و در نتيجه براي اشتباه علاّمه وجهي که آنرا عادي جلوه دهد بنظر نمي‌رسد.

بنابر اين بايد ملاحظه کرد که نظريات سه گانه، اشتباه عبارت فهرست نجاشي، الحاق حاشيه به متن، و اشتباه علامه، کداميک بعيدتر است.

مي‌توان گفت: با در نظر گرفتن جهات زير، احتمال اينکه نجاشي در سال463 زنده و به کتابت اشتغال داشته است بسيار مستعبد و ما اطمينان به عدم آن داريم.

مؤيدات تحريف فهرست نجاشي دربار ابويعلي

1. نجاشي در کتاب فهرست؛ شيخ طوسي را عنوان کرده و کتابهائي را از شيخ اسم برده ولي چندين کتاب بسيار مشهور مهم شيخ ار نام نمي‌برد مانند کتاب اختيار الرجال که از معروف‌ترين کتابهاي رجالي است و مانند کتاب غيبت که از مشهورترين و با اهميت‌ترين کتب غيبت است و مانند خلاف که در موضوع خود مهمترين و معروف‌ترين کتب اماميه است و مانند مصباح المتهجد که از مشهورترين و مهمترين کتب دعاست و همچنين مختصر مصباح که آن نيز از کتب مشهور شيخ است، اگر چه به شهرت خود مصباح نيست و چون امالي شيخ که از اشهر و اهم کتب امالي است.

و چون شيخ مرجع اعلاي اماميه در اعصار مختلف مي‌باشد، و کتب وي در زمان خود شيخ مرجع خواص و عوام بوده خصوصاً در عراق، محل اقامت شيخ و نجاشي، عادتاً بسيار بعيد است که نجاشي در رمضان 463 حدود سه سال و 8 ماه بعد از وفات شيخ به کتابت اشتغال داشته ولي از کتاب غيبت که در سال 447 تأليف شده و اختيار الرجال که در صفر سال 456 شيخ آن را املاء کرده است، بي اطلاع باشد و همچنين امالي که از ربيع‌الاول 455 تا اوخر 458 آنرا املاء کرده است.

به خلاف اينکه اگر وفاتش در سال 450واقع شده باشد که بي اطلاعي وي از اختيار الرجال و امالي ـ که بعد از زمان نجاشي تأليف گشته ـ و خلاف و مصباح المتهجد و مختصر المصباح ـ که ظاهراً و يا احتمالاً بعد از وفات نجاشي تأليف شده ـ قهري و بي اطلاعي او از کتاب غيبت که سه سال قبل از اين تاريخ تأليف شده است غير مستبعد مي‌باشد، زيرا سال 447 و 448 از سنين پرحادثه عراق است و نجاشي معلوم نيست در چند سال اخير عمر، به ملاحظه کبر سن و حوادث سياسي عراق درصدد کسب اطلاعات درباره کتب بوده وبه کتابت اشتغال داشته است يا نه؟ و اگر تأليف غيبت در اواخر سال 447 انجام شده باشد، تا جمادي الاولي 450 که سال وفات نجاشي دانسته‌اند، حدود 2 سال و پنج ماه بيش نيست و بي اطلاعي وي در اين مدت به ملاحظ کبر سن و دوري شيخ به مناسبت حوادث عراق و انتقال شيخ در سال 448 به نجف اشرف، امري مستبعدي نيست، به خلاف بي طلاعي از کتب شيخ در سال 463 که مدتش طولاني و در وقتي فرض شده که نجاشي به فعاليّت علمي خود ادامه مي‌داده است.

2. شيخ که بزرگترين شخصيت امامي علي الاطلاق است و مرجع تقليد شيعيان بلاد، خصوصاً عراق بوده، و حادث درگيريهاي او با طغرل سلجوقي و هجرت شيخ از بغداد و تأسيس حوزه علميه نجف اشرف، از حوادث بسيار مهم تاريخ است، تاريخ وفات وي عادتاً ممکن نيست بر نجاشي که از اهل عراق بوده ـ و علي الفرض قريب به چهار سال بعد از شيخ، وفات ابويعلي را ضبط کرده ـ مخفي باشد و يا عمداً تاريخ وفات شيخ را ضبط نکرده باشد.

3- نجاشي درباره «ابوالمفضّل شيباني» متوفي 387 مي‌نويسد: «رأيت هذا الشيخ وسمعت منه كثيراً ثم توقفت عن الرواية عنه الّا بواسطة بينى و بينه»(فهرست نجاشي ص 282)، بنابراين اگر نجاشي تاريخ وفات ابويعلي را در سال 463 ضبط کرده باشد در نتيجه 76 سال بعد از وفات کسي که از وي مطالب زيادي سماع کرده، به کتابت اشتغال داشته است، و اين امر خود از امور نادره است، اگر اين استبعادات هر يک به تنهائي اطمينان آور نباشد، بدون ترديد اجتماعاً اطمينان بخش است.

در مقابل اين امور، محقق معاصر در قاموس الرجال بياني دارد که قبلاً بدان اشاره شد، و اخيراً نامه‌اي به جناب آقاي خامنه‌اي رياست محترم جمهوري ارسال داشته و در آن نامه درباره وفات نجاشي بحث کرده و مطلبي را از نگارنده نقد نموده که به اساس آن ضرري نمي‌رساند و چون اين نامه مانند غالب آثار معظم له محتوي نکات جالبي است، مقداري از نامه را که به بحث ما مربوط است در اينجا مي‌آوريم.

قسمتي از نامه محقق شوشتري به جناب آقاي خامنه‌اي

مرقوم فرموده‌ايد: وفات نجاشي، صاحب کتاب معروف در سال 450 بوده که‌اينطور آقاي مامقاني و آقاي طهراني و ديگران گفته‌اند، و صاحب قاموس الرجال آنرا درست ندانسته، چون نجاشي در کتاب خود در عنوان «محمد بن الحسن حمزة بن ابي يعلي» گفته وفاتش در سنه 463 بوده پس نجاشي در اين تاريخ زنده بوده ولي آقاي شبير سخن وي را مردود ساخته و گفته: چون نجاشي در کتاب خود وفات شيخ را در سنه 460 ذکر نکرده و از کتابهاي معروف شيخ مانند مبسوط و تبيان نام نبرده، مي‌توان مطمئن شد که وفات «محمد بن حسن بن حمزة ابويعلي» ـ نه «محمد بن الحسن بن حمزة بن ابي يعلي» که نوشته شده ـ يا اشتباه است يا از خطوط الحاقي است.

عرض مي‌کند: اين استدلال خيلي عجيب است، اما آنکه گفته از مبسوط و تبيان شيخ اسم نبرده، نه چنين است، از هر دو اسم برده، حتي بعد از ذکر تبيان گفته في تفسير القرآن، رجوع به همين نسخه مطبوعي شود. و اما آنکه گفته وفات شيخ را در کتاب خود ذکر نکرده‌اين چه دليلي است تولدش را هم ذکر نکرده، هر کتابي موضوعي دارد، کتاب نجاشي مثل فهرست شيخ، فهرستي است براي کتب شيعه، اگر گاهي تولدي يا وفاتي بگويد، تبرعي است. و اما خلط حواشي با متن، بلي نسخه چاپي نجاشي طبع بمبئي، خلط حواشي دارد... ولي اين گفته نجاشي در «ابي يعلي» نه غلط مطبعه است نه الحاق حاشيه است، چون من نسخ نجاشي خطي مصححي و نسخه فهرست خطي مصححي که نوشته بود از روي نسخه خط شيخ نوشته شده بود و نسخه‌ترتيب کشي قهبائي که به خط خودش بود، هر سه را از کتابخانه شيخ العراقين که در منزل شيخ احمد شيخ زين العابدين در کربلا بود از او گرفتم و من نسخه چاپي خود را از روي آن تصحيح کردم.. ولي اين عنوان ابي يعلي هيچ کم و زيادي ندارد و بي‌شک و شبهه کلام نجاشي است نه غلط مطبعه دارد نه الحاق حواشي،... دنيا روي برهان مي‌چرخد، خدا که خدا است مي‌فرمايد:«فأتوا ببرهانکم ان کنتم صادقين» من که گفته‌ام نجاشي در سنه 463 حيات داشته، دليلم کلام خود نجاشي است، ديگران که گفته‌اند وفاتش 450 بوده دليلشان چيست؟

بحثهاي ديگري در نامه درج شده که چون ارتباطي به بحث نداشت از ذکرش خودداري شد، دربار اين نقد مقدمتاً عرض مي‌شود که:

چون اينجانب در وقت تأييد نظري مشهور درباره تاريخ وفات نجاشي، دسترسي به کتاب نداشتم و به اتکاء حافظه يادداشتهائي نوشته بودم ـ که صرفاً جنبه مقدمه‌اي براي مراجعه داشت ـ و منظور نشر نبود، مبسوط و تبيان را در جاي خلاف و مصباح، دو کتاب معروف ديگر شيخ از باب سهوالقلم يا خطاء حافظه، ذکر کرده بودم و با تقدير و تشکر از محقق بزرگوار که‌اين خطاء در مثال را متذکر شده‌اند گفته مي‌شود که:

اين قبيل اشتباه در مثال که با هدف اصلي تماسي ندارد، قابل اغماض است، ناقد معظم، خود آي کريم «هاتوا برهانکم» را از باب سهوالقلم يا خطاء حافظه به «فاتوا ببرهانکم» تبديل کرده و «ياء» آخر «شبيري» را از شهرت اينجانب اسقاط نموده‌اند.

اما اشکال به استدلال به ننوشتن تاريخ وفات شيخ، به‌اينکه‌اين چه دليلي است، تولدش را هم ذکر نکرده هر کتاب موضوعي دارد...

عرض مي‌شود اين چه قياسي است که ولادت به وفات مقايسه شود، شخصيات معمولاً در وقت وفات داراي شخصيت مي‌شوند نه در وقت ولادت، و بدين جهت ولادت بسياري از بزرگان ـ که تاريخ وفاتشان روشن است ـ مستور مي‌باشد.

دور نرويم خود محقق معاصر، شوشتري با مقام والايشان در علم رجال، تاريخ ولادت خودشان را بطور تقريب در حدود 1320 ذکر مي‌کنند(رجوع شود به کيهان فرهنگي سال دوم شماره اول صفحه 5 در صورتي که معظم له علاوه بر شخصيت علمي، خود از خاندان بزرگ علمي مي‌باشند.

تاريخ ولادت شيخ اگر چه مضبوط است ولي اين تاريخ در کتب شيخ که در دست است، وجود ندارد و ما دليلي نداريم که نجاشي از تاريخ ولادت شيخ با خبر بوده و عمداً در کتاب خود آن را نياورده است.

کتاب نجاشي اگر چه اساساً فهرست مؤلفات اصحاب ماست، ليکن بحثهاي جرح و تعديل و ساير امور مربوطه به رجال از قبيل تعيين طبقه و راوي و مروي عنه و لو مختصراً مورد نظر وي بوده است، تعيين عصر که براي کشف ارسال و اسناد حديث و سقط واسطه از ضروريات مي‌باشد از اهداف عالم رجالي است، حتي بعضي علم رجال را علم جرح و تعديل و تعيين طبقه دانسته‌اند و بدون شبهه کتاب نجاشي، هم فهرست است، هم کتاب رجال، تاريخ وفات بسياري از بزرگان در اين کتاب ثبت شده، آيا نجاشي با قرعه يا استخاره‌اين موارد را تعيين کرده و موارد ديگر را از روي علم و عمد ترک کرده؟ و آيا درباره تاريخ ولادت که نسبت به وفات در اقليت قرار دارد عمدي در بين بوده است؟

و اما استدلال به صحت نسخه نجاشي درباره وفات«ابويعلي»، به‌اينکه نسخه‌اي که مورد استفاده‌ايشان قرار گرفته، نسخه خطي مصححي بوده،نه نسخه چاپي وبي شک و شبهه آنها درباره «ابويعلي» در کتاب نجاشي موجود است بدون کم و زياد کلام خود نجاشي است، با آنچه در مقدمه قاموس الرجال ص 42 نوشته ظاهراً تنافي دارد، زيرا در مقدمه تصريح مي‌کنند که کتاب نجاشي بطور صحيح بدست ما نرسيده و صحيح آن فقط بدست ابن‌طاووس و علامه و ابن‌داوود رسيده است و موارد اختلاف بين کلام علامه و ابن داوود و نسخ موجود از رجال نجاشي، به مصحح نبودن نسخه‌هاي موجود در دست ما تصريح مي‌کند و نسخه‌اي که در نامه، آنرا مصحح معرفي فرموده و سپس ادعاي قطع به صحت آن درباره ابي يعلي مي‌کنند، مدتي قبل از چاپ کتاب قاموس‌الرجال بدست ايشان رسيده، و مقدمه قاموس الرجال در همين ايام به منظور تجديد نظر و تکميل براي طبع جديد از نظر معظم له گذشته و در قسمتي که مربوط به مصحح نبودن نسخه‌هاي موجود در دست ما است، تجديد نظري نشده است.

بهتر اين بود که به جاي استدلال به نسخه مزبور، به همان دليلي که در قاموس الرجال در اين باره ذکر شده اکتفا مي‌شد. در قاموس الرجال به کلام علامه و ابن داوودـ که نسخه صحيح کتاب نجاشي پيش آنها بوده ـ به صحت تاريخ وفات «ابويعلي» استناد جسته، در اين کتاب در بسياري از موارد به‌اين نکته تصريح کرده وبه مقدمه کتاب، احاله داده، ولي در مقدمه کتاب دليلي در باره فهرست نجاشي نياورده‌اند، و براي ما روشن نيست نسخه‌اي که به دست علاّمه حلّي متوفي 726 و معاصرش ابن داوود رسيده روي چه دليل مصحح و نسخه‌هائي که بعد از آن تاريخ به دست اشخاص رسيده غير مصحح مي‌باشد، نسخه‌اي از کتاب نجاشي به خط ابن ادريس متوفي 598 با حواشي استاد ابن داوود، سيد عبدالکريم بن طاووس متوفي 693(سال تأليف خلاصه علامه) در نجف اشرف در خزانه اميرالمؤمنين(ع) بوده و در اواخر قرن ده و اوائل قرن يازده نسخه‌هائي از آن برداشته‌اند، بعضي از آن نسخ اکنون در اختيار ما است و از نسخ «غرويه»، ملاّ عنايت الله قهپائي(زنده در 1021) در حاشيه مجمع الرجال ج4 ص 119 نقل کرده است، نسخه قريب به عصر مؤلف در اختيار علاّمه محدث نوري متوفي 1320 بوده و همچنين در معجم الرجال از نسخه قريب به عصر مؤلف که با يک واسطه با نسخه مؤلف مقابله شده نام مي‌برد و از نسخه مزبور در موارد مختلف بلاواسطه نقل مي‌کند.

از طرفي علاّمه در کتاب«ايضاح الاشتباه» در بسياري از موارد از آنچه در خلاصه، به استناد فهرست نجاشي ثبت کرده است، عدول کرده، و در قاموس الرجال ضبط ايضاح را مقدم بر ضبط خلاصه و کاشف از نسخه خود نجاشي دانسته و در موارد غلطي ضبط، منشأ خطا را سهو خود نجاشي مي‌داند، بنابراين ما نمي‌توانيم بالاتر از خود علّامه نقل خلاصه را دليل قطعي بر نسخه اصلي کتاب نجاشي بدانيم و بگوئيم اين عنوان «ابي يعلي» هيچ کم و زيادي ندارد و بي شک و شبه کلام نجاشي است.

اما درباره قسمت اخير نامه:«من که گفته‌ام نجاشي در سنه 463 حيات داشته دليلم کلام خود نجاشي است ديگران که گفته‌اند وفاتش 450 بوده دليلشان چيست».

گفته مي‌شود: اثبات اينکه ابويعلي در 463 زنده بوده به چهار مقدمه نيازمند است که هر يک از آنها ذاتاً ظني است.

1.وفات«ابويعلي» را خود نجاشي ضبط کرده و تاريخ مزبور از خطوط الحاقي نيست.

2. ناسخان، کلم «اربعين» را سهواً به «ستين» تبديل نکرده‌اند.

3.در اثر سهو کتّاب، «ست و ثلاثين» به «ثلاث و ستين» تبديل نشده است.

4. براي نجاشي در ضبط تاريخ، سهوي رخ نداده مثلاً«ست و ثلثين» را خود نجاشي از باب سهو قلم به«ثلاث و ستين» تبديل نکرده است.

کتبي که مورد مراجعه دانشمندان قرار مي‌گيرد ونسخه‌هاي آن فراوان است به نسبت کثرت مراجع و اهتمام به آن طبعاً به حواشي که در کنار خطوط نوشته مي‌شود مقرون مي‌گردد، تا آنجا که بسياري از نسخه‌هاي اصلي از اقتران به حواشي ديگران مصون نمانده است، حتي بسيار ديده شده که بعضي از مطالعه کنندگان ـ ولايتاً يا به استناد قاعده احسان (ما علي المحسنين من سبيل) ـ به خود اجازه داده‌اند که به نسخه اصلي مؤلف در حال حيات وي بدون استجازة، حاشيه بزنند.

و خلاصه آنکه بسياري از کتب، ابتداء بحواشي غير مؤلف مقرون بوده، سپس ناسخان حاشيه را به خيال اينکه از متن ساقط شده است داخل متن کرده‌اند، اشتباه متن به حاشيه به خصوص در مواردي که خط حاشيه و متن بهم شبيه باشد، کاملاً عادي است.

بنابر اين شايد کتابي پيدا نشود که با کثرت مراجعين، نسخه‌هاي آن از اين خلط مصون باشد، حتي نسخه‌هاي معتمد آن، در کتاب کافي و رجال شيخ و فهرست ابن نديم و غيره بطور فراوان از اين خطوط يافت مي‌شود، پس خلط حاشيه به متن از غرائب تحريفات نيست.

و از طرفي خطوط دانشمندان در بسياري از موارد مشتبه و خواندن صحيح آن بسيار مشکل مي‌باشد بطوريکه احتمال خطاء در خواندن، معمولي خواهد بود، در خطوط پيشينيان، وصل حروف منفصل در کتابت شيوع دارد و کلم«اربعين» بعد از وصل «الف» و «راء» به «ياء» در بسياري از خطوط ناخواناي قديمي به «ستين» متشبه مي‌شود، و اين امر براي کسي که با خطوط سابقين سروکار دارد، کاملاً روشن است.

و اما تبديل «سست و ثلثين» به «ثلاث و ستين» نيز از تحريفات غريبه نيست، اگر چه بقدر تحريف رقومي اين دو کلمه نيست و ما نمي‌توانيم بطور جزم ادعا کنيم که نسخه‌اي که در اختيار علامه و ابن داوود قرار داشته از اين تحريفات سه گانه مصون بوده است.

اما سهو نجاشي، اگر ما، مانند علامه مامقاني(قده) اشتباه نجاشي را معدوم و يا منحصر به يکي دو مورد بدانيم مقدمه چهارم قطعي و يا در حکم قطعي خواهد بود، ولي طبق آنچه با مراجع دقيق به فهرست نجاشي ظاهر مي‌شود، اشتباهات نجاشي در اين کتاب کم نيست. محقق شوشتري به مقداري از اين اشتباهات پي برده و بطور پراکنده آنها را در قاموس الرجال ذکر کرده و مقداري از آنچه را که يادآور شده، در مقدمه جمع‌آوري کرده‌اند، عين عبارت مقدمه کتاب ص 139 چنين است:«و قول المصنف کثيراً في کتابه لم نقف علي خطأ من(جش) فنبّهنا في تعليقاتنا هذه علي کثرتها مع شواهد ذکرتها، وها اذکرهنا اجمالاً مع عدم الاستقصاء».

سپس در يک صفحه و نيم قسمتي از خطاهاي نجاشي را فهرست کرده و با توجه براينکه آنچه در مقدمه بيان شده، جزئي از اشتباهات تذکر داده شده در کتاب است، و اشتباهات متذکر شده در اصل کتاب جزئي است از اشتباهات نجاشي، پس خطاهاي نجاشي رقم زيادي را تشکيل مي‌دهد. بنابر اين نجاشي در علم رجال در حکم معصوم و يا قريب به عصمت نيست و از سهو و خطائي که بطور متعارف براي ديگران اتفاق مي‌افتد مصونيت ندارد، خصوصاً تبديل«ست و ثلثين» به «ثلاث و ستين» از بابت سهوالقلم که نظيرش زياد اتفاق مي‌افتد و مانند کلام علّامه حلي درباره تاريخ ولادت و وفات نجاشي نيست که براي اشتباه بودن آن وجه معقول و متعارفي بنظر نمي‌رسد.

و بطور خلاصه چون مقدمات چهارگانه مبتني است به استبعاد تحريفات مذکور، و تحريف به هيچيک از چهار نحوي که بيان شد، از تحريفات غريبه نيست، دليل اثبات وفات«ابويعلي» و کتابت نجاشي در سال 463 در حد دليل انکار آن نيست.

علاوه، تعدد استبعادات در جانب نفي موجب مزيد ظن به مدّعي، و تعدد مقدمات قضيه در جانب اثبات باعث تضعيف ظن خواهد شد، زيرا اموري که براي انکار ذکر شد، هر يک اداله ظنيه مطلب است، يعني طبعاً عدم کتابت نجاشي را در سال 463 مظنون مي‌سازد، و مقتضيات ظن هر مقدار زياد باشد به نسبت کثرتش سبب افزايش ظن و گاهي باعث يقين خواهد شد، به شرط اينکه در اقتضاء بهم مرتبط نباشند، ولي مقدمات ظنيه که براي اثبات ترتيب داده شد چون هر يک مقتضي ظن به مقدار است نه نتيجه، ظن به مطلوب به نسبت کثرت مقدمات ضعيف خواهد شد.

مثلاً اگر براي استدلال به نفي، فرض کنيم که صحت قضيه‌اي مستلزم سه امر است که هر يک به تنهائي، به يک پنجم احتمال واقع مي‌باشد، احتمال تحقق هر سه ـ در صورتي که در رابطه‌اي بين آنها نباشد و در نتيجه قضيه به نسبت احتمال درست و به نسبت ، احتمال نادرست خواهد بود، و در مقابل اگر مقدمات اثبات مطلوب را سه امر فرض کنيم که هر يک به احتمال واقع باشد، احتمال تحقق هر سه مقدمه و صحت نتيجه =خواهد بود.

بنابر اين دليل اثبات که ذاتاً مفيد ظن قريب به شک است با دليل انکارکه ذاتاً مفيد ظن قريب به يقين است صلاحيت معارضه ندارد.

از مجموع آنچه تا کنون ذکر شد نظريه محقق معاصر، بعيد بنظر مي‌رسد و اما درباره دو نظر ديگر گفته مي‌شود. «ابويعلي جعفري» که در دوره درخشان علمي با بودن شخصيتي مانند سيدمرتضي، منصب جانشيني علمي مفيد را پيدا کرده، اگر چه بقاء وي تا پنجاه سال بعد از مفيد ابتداءً بعيد به نظر مي‌رسيد، لکن با تصريح جماعتي از بزرگان اهل سنّت به تاريخ وفاتش و نقل ابن طاووس از خط وي در سال 463، اين امر قريب خواهد شد، مگر اينکه احتمال دهيم در جمله فرحة الغري«قرات بخط ابي يعلي الجعفري صهر المفيد و الجالس موضعه في 463» کلم «والمتوفي» بعد کلمه«موضعه» سقط شده باشد،‌و منشأ اصلي اين کلام و کلمات علماء عامه همان نسخه محرف نجاشي باشد.

ولي در عين حال احتمال اينکه تاريخ،‌خط الحاقي باشد بر احتمال تخطئه تمام علماء شيعه و سني در ضبط تاريخ و وقوع سقط در کلام ابن طاووس ترجيح دارد و تا دليل محکمي برخلاف پيدا نشود، تاريخ وفات ابويعلي را در سال 463 صحيح مي‌دانيم و جانشيني شيخ مفيد که درباره ابويعلي گفته شده به معني مرجعيت تقليد نيست، بلکه تدريس در جاي مفيد است که به ملاحظه‌اينکه«ابويعلي» وقت وفات مفيد،‌جواني فاضل و داماد وي بوده در جاي شيخ مفيد تدريس مي‌کرده است و بدون ترديد«ابويعلي» در حد سيّد مرتضي نبوده و در مرتبه اساتيد شيخ طوسي قرار نداشته، بلکه ظاهراً در حدي نبوده که شيخ طوسي در فهرست و رجال به‌ترجمه وي بپردازد، بنابراين بقاء او تا پنجاه سال بعد از مفيد ذاتاً امر مستبعدي نيست.

و خلاصه بحث اينکه تاريخ(372ـ 450) تا دليل مقتضي برخلاف يافت نشود تاريخ ولادت و وفات نجاشي است، و تاريخ 463 درباره وفات «ابويعلي» اگر چه ظاهراً درست است ولي تاريخ را نجاشي ضبط نکرده و از خطوط الحاقي است و شايد با پيدا شدن قسمتي از ذيل«ابن نجار» که حاوي شرح حال نجاشي و ابويعلي است، مبحث کاملاً روشن شود.


. عبارت غيبت شيخ ص 210 بعد از نقل قضيه چنين است: قال(ابن نوح) و قال لي ابوعبدالله بن سوره حفظه الله و لا بي الحسن بابويه(ره)«ثلثة اولاد محمد و الحسين فقيهان ماهران فى الحفظ و يحفظان ما لا يحفظ غيرهمامن اهل قم و لهما اخ اسمه الحسن و هوالاوسط مشتغل بالعبادة و الزهد لا يختلط بالناس و لا فقه له.

. در عبر و نجوم زاهره و شذرات، غلابي را در عداد متوفيان سال 290 ذکر کرده و در فهرست نجاشي وفات وي را در سال 298 ضبط کرده است.

. وي از اصحاب حضرت عسگري(ع) (254 ـ 260) و از جماعتي از رجال اوائل غيبت صغري روايت مي‌کند و کليني متوفي 329 و جمعي از هم عصرانش از او روايت مي‌کنند.

. غيبت طوسي ص 205 و 206، و از وي در موردي با لفظ «بن» قبل از «وجناء» و در چند مورد بدون «بن» و در دو مورد فقط کنيه «ابن وجناء» تعبير شده است.

. با ملاحظه اشتراک«حسن بن محمد بن وجناء نصيبي» با «حسن بن علي بن وجناء نصيبي» در اسم خود وجد و نسبت به نصيبين ـ که منسوب بدان در بين محدثين زياد نيست ـ و روايت صفوان از هر دو، بنظر مي‌رسد که هر دو عنوان، عنوان يک فرد باشد که در اثر اختصار، بعضي از آباء وي اسقاط شده است.

. در رجال شيخ به روايت«ابن نوح» و «ابوالمفضل» از وي و روايت او بواسط‌ پدر از جدش تصريح کرده است، در «معجم الرجال» روايت«ابن نوح» و «ابوالمفضل» را از«محمد بن سنان» به دو واسطه، غير ممکن دانسته با اينکه«ابوالمفضل» از سال 306 به بعد که مطابق 86 بعد از وفات«محمد بن سنان» است اخذ حديث کرده و «ابن نوح» اگر در حدود سال 340 از نواده «اين سنان» اخذ حديث کرده باشد، وقت اخذ، 1200 سال بعد از وفات «محمد بن سنان» خواهد بود و وجود دو واسطه در فاصله 86 و 120 سال، امري ممکن و نظير آن زياد مي‌باشد، مخصوصاً فاصله 86 سال، ولي از طرفي«محمد بن احمد سناني» در کتابهاي صدوق با چهار واسطه از «محمد بن سنان» روايت مي‌کند و اين امر باعث شده که صاحب قاموس الرجال در صحت کلام شيخ ترديد بلکه آن را انکار کند ولي چون روايت سناني از«محمد بن سنان» با چهار واسطه تا اندازه‌اي برخلاف متعارف و از قبيل بُعد الاسناد است، که نقطه مقابل قرب الاسناد مي‌باشد و «محمد بن عيسي يقطيني» طبق گفت نجاشي کتابي بنام«قرب الاسناد» و کتاب ديگري به نام «بُعد الاسناد» تأليف کرده، بنابراين هيچ مانعي از روايت«محمد بن احمد بن محمد بن سنان» بواسطه پدر از جدش ندارد، بعد از اينکه فاصله در بين چندان زياد نيست،‌خصوصاً با شيوع اخذ حديث از پدر در صغر سن در خاندانهاي علمي و اجازه روايت به فرزندان در صغر سن، بلکه قبل از تمييز، در خاندانهاي علمي وجود داشته است چنانکه از اجازه«ابوغالب زراري» به نواده خود «ابوطاهر» زراري معلوم مي‌شود و اگر نقل«محمد بن احمد سناني» را از«محمد بن سنان» با چهار واسطه با نقل وي از آن با يک واسطه، منافي بدانيم، اين امر دليل بطلان کلام شيخ نيست بلکه دليل اين مي‌شود که«محمد بن احمد سناني» مذکور در کتابهاي صدوق غير از«محمد بن احمد بن محمد بن سنان زاهري» است که در رجال شيخ عنوان شده و در حواشي سابق گفته شد که اتحاد اين دو قطعي نيست.

. فقط نجاشي در ترجمه«ابراهيم بن محمد ثقفي» سند کتابهاي ثقفي را چنين ذکر مي‌کند:«اخبرنا على بن احمد قال حدثنا محمد بن الحسين بن محمد بن عامر عن احمد بن علوية الاصفهانى المعروف بابى الاسود...» ودر بعضي نسخ«الحسن» بجاي «الحسين» ثبت شده و با فحص زياد شخصي بنام «محمد بن حسين» يا «حسن بن محمد بن عامر» يافت نشد. شيخ طوسي در فهرست دربار کتاب المعرفة ثقفي چنين آورده: «اخبرنا بکتاب المعرفة، ابن ابي جيد القمي عن «محمد بن الحسن بن الوليد عن احمد بن علوية ‌الاصفهاني المعروف بابى الاسود» و بدون ترديد عبارت فهرست شيخ صحيح و در فهرست نجاشي تحريفي واقع شده و احتمالاً صحيح آن «محمد بن الحسن عن الحسين بن محمد بن عامر واحمد بن علويه» باشد و «محمد بن حسن(بن احمد بن وليد)» در موارد بسياري از «حسين بن محمد بن عامر» روايت کرده است.

. اين نامه راجع به مقاله‌اي است که آقاي خامنه‌اي دربار چهار کتاب اصلي علم رجال، در يادنام مرحوم علّام اميني نوشته‌اند.

. به استناد نسخه فهرست در موارد بسياري از قاموس الرجال به‌اينکه نسخه اصلي کتاب شيخ چگونه بوده تصريح شده است، ولي در معرفي نسخه، اشتباهي واقع شده و صحيح آن اين است که نسخه مزبور با دو واسطه با نسخه‌اي که خط شيخ در او بوده مقابله شده است، نه با نسخه خط شيخ و نه بدون واسطه، اينجانب نسخه مزبور را ديده و نسخه فهرست خود را با آن مقابله کرده است.

. ترجم «علي» پسر نجاشي در ذيل «ابن النجار» موجود مي‌باشد و در آنجا اشاره کرده که قبلاً شرح حال خود نجاشي در کتاب ذکر شده است.

/ 1