كتاب [: نگاهي عرفاني به قرآن از نظر مارتين لينگز]1 - کتاب نگاهی عرفانی به قرآن از نظر مارتین لینگز نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کتاب نگاهی عرفانی به قرآن از نظر مارتین لینگز - نسخه متنی

مرتضی رزم آرا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كتاب [: نگاهي عرفاني به قرآن از نظر مارتين لينگز]1

مرتضي رزم‏آرا

اشاره:

سابقه آشنايي من با اين كتاب مستطاب به دوران تحصيل من در دانشگاه تهران برمي‏گردد كه نسخه اصلي كتاب را جناب آقاي دكتر علي مهدي‏زاده، مدير گروه اديان و عرفان دانشكده الهيات و معارف اسلامي در اختيارم نهاده بودند. در سال 1375 قرار بود اين‏جانب و دكتر سنايي - كه زماني رياست دانشكده زبان‏هاي خارجه دانشگاه آزاد اسلامي را عهده‏دار بودند - ترجمه آن را وجهه همت خود سازيم اما ايشان به دليل پاره‏اي مشكلات نتوانستند كار را ادامه دهند، حال‏آن‏كه بنده به علت فارغ‏البال‏بودن، نيمي از كتاب را ترجمه كرده بودم. اخيراً ديديم كه خوشبختانه ترجمه كامل آن اثر وزين چاپ و روانه بازار شده است. آن را به فال نيك گرفتيم و خلاصه فصلي از آن را به اعتبار جايگاه قرآن‏شناسي مارتين لينگز برگزيديم تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.

مارتين لينگز زبان انگليسي و زبان‏شناسي خواند و حتي مدتي نيز زبان‏شناسي تدريس كرد. گويا علاقه به زبان عربي او را به مصر كشاند. به بركت حضور و اقامت در آن بخش از جهان اسلام، هم با زبان عربي آشنا شد، هم آشنايي با اسلام را در جامعه مسلمان تجربه كرد و در نهايت، به رغم تولد در يك خانواده مسيحي، اسلام را برگزيد و عملاً اسلام‏شناس برجسته و پرآوازه‏اي شد. آوازه عالم‏گير مارتين لينگز در ميان حوزه‏هاي اسلام‏شناسي عمدتاً در عرفان اسلامي و علوم قرآني است. سابقه تحصيلات و تربيت علمي وي موجب شده تا نگاه او به علوم قرآني همراه با نظريه‏پردازي باشد يا دست‏كم، دغدغه نظريه‏پردازي داشته باشد. اين امر در طرح‏وشرح اصول و مباني نظري خط نسخ در تاريخ خط قرآن به بركت آشنايي وي با زبان‏شناسي كاملاً مشهود است و در نوشته حاضر نيز كم‏وبيش به چشم مي‏خورد.

اهميت نوشته‏هاي او - كه به انگليسي نوشته مي‏شوند - به حدي است كه به زبان‏هاي مختلف ترجمه مي‏شوند حال‏آن‏كه آثار انگليسي به‏علت آشنايي اكثر تحصيل‏كردگان كشورهاي غيرانگليسي‏زبان به‏ندرت ترجمه مي‏شوند. نثر او نيز آن‏گونه كه در نوشته‏هايش به چشم مي‏خورد، به نثر كهن زبان انگليسي نزديك‏تر است تا به نثر انگليسي معاصر. افزون بر اين از آنجا كه در شعر و شاعري، دستي تمام دارد بازتاب عالم شعر انگليسي در نوشته‏هاي او از جمله در اين كتاب كاملاً مشهود است كه خواننده را گاه به ياد برخي از نوشته‏هاي ادوارد سعيد مي‏اندازد.

در فصل اول، در پاسخ به «تصوف چيست؟» عنوان مي‏كند كه «گه‏گاه تجلي وحي، مانند موجي بزرگ و خروشان از اقيانوس نامحدود به سواحل دنياي محدود ما جريان مي‏يابد و البته تصوف نيز راه و رسم سلوك و علم غوطه‏ور شدن در يكي از اين موج‏ها و بازگشت با آن به سوي سرچشمه ازلي و ذات لايتناهي است». در فصل سوم كه مشخصاً به قرآن مي‏پردازد با تكيه به نمادگرايي، پرسش اصلي را طرح مي‏كند و آن‏گاه مطالب خود را در همان راستا شرح مي‏نمايد. اما شايد بهتر باشد بدانيم فصل قبل از آن را با چه مطلبي به پايان مي‏برد. در پايان فصل دوم مي‏خوانيم: بي‏شك به‏خاطر جنبه‏هاي جهاني اسلام است كه قرآن همه جوامع مسلمان را مورد خطاب قرار مي‏دهد كه «ما شما را امت مياني قرار داديم»: وكذلك جعلناكم امةً وسطاً... (بقره، 143). و چنان‏كه در فصل‏هاي بعدي خواهيم ديد، تصوف و عرفان همچون پلي مابين شرق و غرب است.

ذكر و فلسفه آن نزد صوفيان راستين

از نظر نمادگرايي اگر از ما بپرسند كه موج متلاطم چه شكلي به خود مي‏گيرد، در پاسخ مي‏گوييم كه در نهايت به شكل كتابي كه "قرآن" ناميده مي‏شود. در تعاليم صوفيان، صحبت از "استغراق" در آيه‏هاي قرآن به ميان مي‏آيد كه براساس يكي از اساسي‏ترين تعاليم اسلامي، كه «كلام غيرمخلوق خداست» درواقع اسلام مانند دين هندو و يهوديت ميان وحي و الهام كاملاً فرق مي‏گذارد اما در مسيحيت، وحي خود عيسي مسيح است و اناجيل در مرتبه الهام‏اند. آنچه آنان در جست‏وجوي آن‏اند در زبان عرفاني اصطلاحاً فناي في‏الله گفته مي‏شود و نزد برخي از صوفيان، تلاوت قرآن در سراسر عمر، هدف اصلي آنان از تمركز بر روي خداست كه البته اين تمركز، جوهره هر سير و سلوك روحاني است؛ و حتي برخي از صوفيان در هندوستان و غرب آفريقا [و ايران] با اين‏كه آشنايي چنداني با زبان عربي ندارند اما قرآن ذكر دائمي آن‏هاست. در اينجا ممكن است برخي به زبان اعتراض عنوان كنند كه چنين ذكري مقبول نيست زيرا تأثير كاملي بر روح نمي‏گذارد به‏طوري كه تمركز فرد را برهم مي‏زند. اما به‏نظر من در پاسخ بايد گفت كه انكار آنان تحت‏تأثير اين آگاهي است كه از كلام الهي بهره مي‏برند. از اين‏رو، تلاوت قرآن معادل با ذكر ممتد اسم "الله" است. افزون بر اين از اين نكته نيز آگاه‏اند كه قرآن مانند نوعي جريان و يك جزر و مد است كه از طرف خدا به سوي آنان سرازير مي‏شود و آيه‏هاي آن در واقع نشانه‏هاي اعجازآميزي است كه آنان را به سوي خدا باز خواهد گرداند و دقيقاً به همين علت است كه آن را تلاوت مي‏كنند زيرا هركس او را بخواند بي‏جواب نمي‏گذارد (ادعوني استجب لكم). متن قرآن، خود موءيد اين نظر است زيرا اگر موضوع قرآن در درجه اول خود خداست، موضوع بعدي اين است كه قرآن مستقيماً از جانب خدا نازل مي‏شود و دوباره از طريق هدايت به راه راست به سوي او راهنمايي مي‏كند زيرا مفهوم غايت و آخرت در سراسر قرآن رسوخ دارد.

آيه‏هاي باز

قرآن كتابي براي كل جامعه است با وجود اين، درعين‏حال كتاب اقليت نيز هست. اين مطلب به صورت‏هاي گوناگون در قرآن بيان شده است. براي مثال، در بخش آغازين سوره فاتحه مي‏خوانيم: «اهدانا الصراط المستقيم» يعني «خدايا ما را به راه راست هدايت فرما». اين دعا - كه هر معتقدي چه مرد چه زن بايد خود را مخاطب آن بداند - بارها در نماز تكرار مي‏شود و در نتيجه رايج‏ترين دعا در اسلام است. درعين‏حال به‏ويژه متعلق به صوفيان و عارفان است زيرا اينان به‏عنوان "راه‏شناس‏ترين" Path-mineded افراد جامعه مي‏توانند گوش به اين قبيل آيه‏ها بسپارند و چنان به آن داخل شوند كه گويي به اصل خود برگشته‏اند. به‏طور كلي، به‏نظر من مي‏توان عارف را به‏عنوان شخصي معرفي كرد كه از خود مي‏پرسد: «مستقيم‏ترين راه كدام است؟2»

آيه ديگري كه در همين راستا مي‏توان بدان اشاره كرد و همگان آن را به خصوص در مواقع اضطرار از حفظ مي‏خوانند، آيه "طلب بازگشت" است كه بدان آيه "استرجاع" نيز گويند: «واقعاً ما از آن خداييم و به‏سوي او باز مي‏گرديم» (بقره: 156). به عقيده صوفيان، لُبّ تعاليم تصوف در اين آيه گرد آمده است و غالباً آن را در محافل خود ترنم مي‏كنند و گاهي به دفعات در اوقات خاصي به‏وسيله تسبيح (rosary) به تكرار آن مي‏پردازند. افزون بر اين، درباره اين دو آيه بايد يادآور شد كه اگر تصوف به‏عنوان يك حركت بازگشت، يك جزر نباشد، درواقع چيزي نيست. براساس معيارهاي تصوف، ساير افراد جامعه هرچند ظاهراً در مسير درستي قرار دارند اما در راه نيستند. اينجاست كه صوفيان بين كساني كه در راه‏اند يعني سالكان (travellers) و غيرسالكان تفاوت قائل‏اند. به‏هرحال، چنين آيه‏هايي را مي‏توان آيه‏هاي "باز" ناميد زيرا شامل تمام سلسله‏مراتب تمايلات روحاني در تمام سطوح مي‏شود.

تصوف در مقام جهاد اكبر

در بسياري از آيه‏ها معناي ظاهر و باطن دربرگيرنده قلمروهاي كاملاً متفاوتي است. يك‏بار، پيامبر به‏هنگام بازگشت از جنگ با دشمنان فرمودند: «از جهاد اصغر به جهاد اكبر بازگشته‏ايم». منظور آن حضرت از جهاد اكبر (greater holy warlesser) درواقع مبارزه با نفس است. در اينجا كليد معنا و مفهوم دروني آن آيه‏هايي از قرآن كه اشاره به جهاد اكبر و كافران دارد، به دست مي‏آيد. مسلماً اين سخن پيامبر براي هر فردي معناي خاصي دارد و بيشتر مسلمانان مي‏توانند مدعي شوند كه تجربه جنگ با شرك دروني (idolaters) را داشته‏اند يعني مبارزه با عناصر غيراسلامي در نفس. تصوف در مفهوم كلي بزرگ‏ترين جهاد با نفس است يا دقيق‏تر بگوييم يكي از جنبه‏هاي تصوف، مبارزه با نفس است و اين جهاد فقط خاص صوفيان است. مي‏توان مثال‏هاي ديگري از معاني باطني ارائه كرد كه تنها به صوفيان مربوط است اما چون بعضي از اين مثال‏ها در فصل‏هاي بعدي روشن خواهد شد در اينجا تلاش ما اين بود كه به نزديكي صوفيان به قرآن اشاره كنيم چيزي كه به‏نظر ما بيش از همه، آنها را از ساير مسلمانان متمايز مي‏سازد.

تصوف به‏عنوان درك ارزش‏ها

به اين ترتيب مي‏توان تصوف را به‏عنوان درك ارزش‏ها تعريف كرد. زيرا چه كساني به غير از امثال آنها در دين‏هاي ديگر احتمالاً مي‏توانند با صوفيان به‏خاطر اين‏كه اول‏ها را اول و دوم‏ها را دوم قرار مي‏دهند قابل‏مقايسه باشند؟ [واقعيت اين است كه عارفان و صوفيان راستين، درك والايي از هستي و مراتب ارزش‏ها در عالم دارند كه به اعتبار اين شناخت به راستي درخور تحسين‏اند]. به همين قياس قرآن خود را "فرقان" مي‏خواند كه مي‏توان آن را به "معيار ارزش‏ها" يا "وسيله تمييز" ترجمه كرد [زيرا قرآن حق را از باطل جدا مي‏كند].

ويژگي اصلي پيام قرآن برقراري سلسله‏مراتب ارزش‏هاست كه مي‏تواند به‏عنوان ملاك و معيار قراردادن هرچيز در جاي مناسب خود و درعين‏حال، مبنايي كلي براي استنتاج به حساب آيد و قرآن نه‏تنها تفاوت ميان درست و نادرست، هدايت و گمراهي، صدق و كذب، دين و شرك را مشخص مي‏سازد بلكه در محدوده هدايت، بين كساني كه پيشتاز (سابقون)اند و آنهايي كه به‏نحوي اعتدال را در عبادت خود رعايت مي‏كنند، تفاوت قائل است.

در هر تقسيم‏بندي فرعي كه در جوامع اسلامي انجام شود سه دسته اصلي از سلسله‏مراتب روحاني وجود دارد: يكي صوفيان كه "سالك"اند، دوم آنهايي كه نسبتاً "ساكن"اند يعني كساني كه ايمان و عمل آنها عطر و بوي تصوف را دارد، و سوم اكثريتي كه "اهل‏ظاهر"اند. هيچ‏كس نمي‏تواند معناي اين سلسله‏مراتب را به‏طور كامل درك كند مگر آنهايي كه در رأس آن قرار دارند و قرآن اين سلسله مراتب را بالاتر از همه برقرار مي‏سازد و از آنجا كه صوفي "به سمت جلو" حركت مي‏كند در اوج سلسله مراتب، نزديك‏ترين فرد به ديدگاه قرآني و نيز نزديك‏ترين فرد به تجسم فرقان است.

موضوع اين فصل به ناچار به فصل‏هاي ديگر هم كشيده مي‏شود زيرا هم اصول و هم روش‏هاي تصوف ريشه در قرآن دارند. اما در اينجا دست‏كم بايد به اين واقعيت اشاره كرد كه به‏نظر مي‏رسد برخي تعاليم قرآني - حتي اگر از نظر پيام ظاهري‏شان به آنها توجه كنيم - فقط براي صوفيان است ولا غير.


1 - عنوان كتابي است به نشاني: تصوف چيست؟ نوشته مارتين لينگز، ترجمه علي مهدي زاده و مرضيه (لوئيز) شنكايي، تهران، مدحت، چاپ اول، 1379، 28 - 37 ص. اين كتاب به قيمت 900 تومان عرضه شده است.

2 - در فصل اول عنوان مي‏كند كه عرفا - و تصوف كه نوعي از عرفان به حساب مي‏آيد - بيش از همه به "اسرار ملكوت آسمان" علاقه‏مندند و بي‏ربط نيست اگر بگوييم عارف كسي است كه بيشتر مجذوب موج فروكشنده است تا آبي كه از آن موج به‏جا مانده است. با وجود اين عارف مانند ساير افراد امتش به آب باقي مانده - يعني به شكل‏هاي ظاهري دين كه مربوط به فرد انسان از حيث فرد انسان بودن است - نياز دارد (ص 12 - 13). به نظر مارتين لينگز، تصور نادرستي از تصوف در غرب جديد وجود دارد زيرا تصوف را به دين خاصي متصل نمي‏دانند و اين به معناي محروم‏كردن آن از اصل و منشأ و درواقع از اصالت خود است

/ 1