کنیه ابوتراب افتخار امیرالمومنین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کنیه ابوتراب افتخار امیرالمومنین (ع) - نسخه متنی

سیدعلی میرشریفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وقف ميراث جاويدان ـ بهار 1375ـ ش 13

کنيه« ابوتراب» افتخار اميرالمؤمنين (ع)

سيد علي ميرشريفي

اشاره

مقاله پيش رو در شماره گذشته متأسفانه با جابجايي­ها و در هم ريختگي­هايي در صفحات به چاپ رسيده بود تا جائيکه استفاده از مقاله مزبور ميسّر نبود. ضمن پوزش از نويسنده محترم مقاله و خوانندگان گرامي يکبار ديگر اين مقاله را با اصلاحات لازم حضور خوانندگان گرامي تقديم مي­کنيم.

سيد علي مير شريفي

يکي از صفات بارز علي (ع) زهد و ساده زيستي آن حضرت است. البته زهد به معناي واقعي آن، يعني دل نبستن به مظاهر دنيا نه کناره­گيري از آن. حضرت به قدري به امور دنيوي بي­اعتنا بود و ساده و بدون تشريفات زندگي مي­کرد که نهايتاً نشانه ساده زيستي را از رسول خدا (ص) دريافت نمود و پيامبر (ص) او را «ابوتراب» ناميد و اين براي حضرتش افتخاري است بس بزرگ . گويند ابوتراب محبوبترين کنيه براي اميرالمؤمنين (ع) بود و هر گاه وي را بدين کنيه مي­خواندند خوشنود و شادمان مي­گشت. داستان مکنّي شدن حضرت به ابوتراب را عمار ياسر ـ رضوان الله عليه ـ اين گونه نقل مي­کند:

من و علي بن ابي طالب در جنگ عشيره با هم بوديم، هنگامي که رسول خدا (ص) در آنجا فرود آمد و موضع گرفت، گروهي از طايفه بني مدلج را ديديم که در چشمه و نخلستان خود مشغول کارند. علي بن ابي طالب به من گفت: اي ابو اليقظان مي­­آيي نزد اين قوم برويم و ببينيم چگونه کار مي­کنند؟ گفتم: اگر بخواهي مي­رويم. پس نزد آنان رفتيم و ساعتي کارهايشان را تماشا نموديم، آن گاه خوابمان گرفت، رفتيم در بين نخلهاي کوچک روي خاکهاي نرم خوابيديم. به خدا سوگند کسي ما را بيدار نکرد جز رسول خدا (ص) او با پاهايش ما را حرکت مي­داد (ما از خواب بيدار شديم) در حالي که خاک آلود بوديم. در آن روز رسول خدا (ص) چون علي بن ابي طالب را خاک آلود ديد، به او گفت: «مالک يا أباتراب؟» تو را چه شده­ اي ابوتراب؟ (که تو چنين خاک آلود شده­اي؟). سپس فرمود: آيا شما را آگاه نکنم از دو نفر که بدبخت ترين مردم­اند؟ گفتيم: آري، اي رسول خدا، فرمود: يکي مردک سرخ روي قوم ثمود که ناقه (صالح) را پي کرد و ديگر آن که به اينجاي تو ضربت مي­زند ـ و دستش را بر پيشاني علي گذاشت ـ آن گاه محاسن علي را گرفت و گفت: تا اينکه اين از خون آن تر شود.

تحريف تاريخ و جنايت امويان

دودمان بني اميه که با طمع و آمال پليد و آرمانهاي شيطاني و در پرده نفاق داخل جمع مسلمانان شده بودند، براي آنکه بتوانند خاندان بني هاشم و فرزندان ابوطالب بويژه اميرالمؤمنين (ع) و فرزندان او را از صحنه خلافت خارج کنند، دست به کاري بس ننگين و خائنانه زدند که عبارت بود از افترا بستن به علويان، خصوصاً علي (ع) و جعل فضايل و مناقب براي ديگران. متفکر بزرگ اهل سنت ابن ابي الحديد معتزلي گويد:

شيخ ما ابوجعفر اسکافي ـ رحمة الله عليه ـ گفته است: معاويه گروهي از صحابه و تابعين را گمارد تا اخبار زشتي را درباره علي که موجب طعن او و برائت از وي مي­شود روايت کنند. و براي آنان پاداش کلاني معين کرد که هر کسي بدان تمايل پيدا مي­کرد! پس آنچه را مي­خواست ساختند! از آنهاست ابوهريره و عمروبن عاص و مغيرة بن شعبه و از تابعين عروة بن زبير.

و نيز ابو جعفر اسکافي گويد:

معاويه يکصدهزار درهم به سمرة بن جندب داد تا اينکه روايتي جعل کند که آيه «و من النّاس من يعجبک قوله في الحياة الدّنيا و يشهدالله علي ما في قلبه و هو ألدّ الخصامه و إذا تولّي سعي في الأرض ليفسدفيها و يهلک الحرث و النسل و الله لا يحبّ الفساد» درباره علي (ع) نازل شده است! و آيه: و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله»

در مورد ابن ملجم نازل شده! سمره نپذيرفت، پس دويست هزار درهم داد نپذيرفت، سيصد هزار درهم داد نپذيرفت، چهارصد هزار درهم داد، آن گاه پذيرفت و آن را روايت کرد!

و نيز گفته:

تحقيقاً اين مطلب صحيح است که بني اميه از اظهار فضايل علي (ع) ممانعت مي­کردند و راوي آن را مجازات مي­نمودند. کار به جايي رسيد که اگر کسي از او حديث نقل مي­کرد که اصلاً ربطي به فضايل وي نداشت، بلکه مربوط به احکام دين بود (با اين حال) جرأت نداشت نام او را ذکر کند، پس (به کنايه) مي­گفت: عن أبي زينب.

مورخ کبير اهل سنت ابوالحسن مدايني گويد:

معاويه پس از عام الجماعه بخشنامه واحدي به کارگزاران خود (بدين شرح) نوشت: «از ذمّه من بري است کسي که درباره ابوتراب و اهل بيت وي فضيلتي نقل کند.» از آن پس خطبا در هر شهر و بر سر هر منبري علي را سبّ مي­کردند و از او تبّري مي­جستند و درباره او و اهل بيتش عيبجويي مي­نمودند.

بدين ترتيب احاديث ساختگي و بهتان شايع شد تا اينکه اين اخبار دروغين به دست متدينان، که دروغ و بهتان را حلال نمي­شمردند، رسيد. آنان نيز اين اخبار را پذيرفتند و نقل کردند، اين در حالي بود که گمان مي­نمودند اين اخبار صحيح است و اگر مي­دانستند که آنها دروغ است هيچ گاه آنها را روايت نمي­کردند و بدانها معتقد نمي­شدند.

امام باقر (ع) براي يکي از ياران خود موقعيت شيعيان را در آن دوران بيان نموده و در ضمن آن فرموده است:

ما اهل بيت هميشه مظلوم و ضعيف بوديم و طرد مي­شديم و محروم بوديم و کشته مي­گشتيم، امنيت نداشتيم و بر جان خود دوستانمان بيمناک بوديم؛ و حال آنکه معاندان و دروغ پردازان در هر شهري به سبب دروغگويي و عنادشان مقرّب دوستان خود و قضات و کارگزاران فاسد بودند، براي آنان احاديث ساختگي نقل مي­کردند. و براي آنکه ما را از چشم مردم بيندازند چيزهاي دروغي را از قول ما روايت مي­کردند که هرگز ما آن را نگفته و انجام نداده بوديم! بيشتر اين کار و معظم آن در زمان معاويه، پس از رحلت [امام] حسن (ع) رخ داد. شيعيان ما در هر شهري کشته شدند و به اتهام تشيع دست و پاي آنان قطع شد و کسي که گفته مي­شد ما را دوست دارد و از دوستان ماست حبس مي­شد و يا اموالش به غارت مي­رفت يا آنکه خانه­اش ويران مي­گشت.

يکي از دهها دروغ و افترايي که عليه دودمان بني هاشم و ابوطالب (ع) گفتند داستان مکّني شدن علي (ع) به «ابوتراب» است، شأن صدور و تاريخچه کنيه ابوتراب همان بود که از عمار ياسر نقل شد، ليکن آن را وارونه جلوه داده و نسبت به اميرالمؤمنين (ع) و حضرت فاطمه (س) اسائه ادب نموده و چنين گفتند:

روزي رسول خدا (ص) به خانه فاطمه آمد، علي را در خانه نيافت، از فاطمه پرسيد: پسر عمويت کجاست؟ گفت: بين ما نزاعي بود بر من خشمگين شد، لذا نزدم نماند و از خانه بيرون رفت. رسول خدا (ص) به شخصي فرمود: ببين او کجاست. آن شخص (رفت سپس) آمد و گفت: اي رسول خدا (ص) او در مسجد خوابيده است. رسول خدا (ص) به مسجد آمد ، ديد علي خوابيده، در حالي که رداي وي از دوشش افتاده و خاک آلوده شده است. رسول خدا (ص) شروع کرده به تکاندن خاکهاي او و مي­فرمود: برخيز اي ابوتراب! برخيز اي ابوتراب!

و نيز گفته­اند:

روش علي اين بود که هر گاه در مورد چيزي نسبت به فاطمه خشمگين مي­گشت با او سخن نمي­گفت و او را ناراحت نمي­کرد، جز آنکه قدري خاک روي سر خود مي­ريخت! رسول خدا (ص) نيز هر گاه مي­ديد خاک بر سر علي است مي­دانست که نسبت به فاطمه خشمگين است!

نقد و بررسي اين روايات

کسي که اندک اطلاعي از سيره نيکو و زندگاني سراسر افتخار اميرالمؤمنين (ع) دارد مي­داند که شأن و مقام و منزلت حضرت اجلّ و اقدس از آن است که پاره تن رسول خدا (ص) و يگانه فرزند دلبند وي را بيازارد، اميرالمؤمنين (ع) همان ابرمرد صبر و بردباري است که حتي نسبت به مجسمه شرک، يعني عمروبن عبدودّ غضب نکرد، زماني که حضرت روي سينه عمرو نشست تا سر وي را از تن جدا کند. عمرو آب دهان به صورت مبارک حضرت انداخت و به او دشنام داد و حضرت را نارحت کرد، ليکن علي(ع) در آن حال سر عمرو را نبريد و بر او غضب نکرد، بلکه صبر نمود تا شعله خشمش فرونشست، سپس سر عمرو را از بدنش جدا کرد. همان گونه که در صدر مقاله گفته شد علي (ع) متخلق به اخلاق رسول خدا (ص) بود به طوري که پيامبر (ص) به او فرمود: «خلقت أنا و أنت من شجرة أنا أصلها و أنت فرعها» من و تو از يک درخت آفريده شديم، من ريشه آنم و تو شاخه آن هستي. و در مورد شکيبايي و بردباري او فرمود: «عليّ خير أمتي، أعلمهم علماً و أفضلهم حلماً» علي بهترين امت من است، از نظر دانش از همه داناتر و از جهت بردباري از همه برتر است. و فرمود: «لو کان الحلم رجلاً لکان عليّاً» اگر شکيبايي به شکل مردي در مي­آمد هر آينه آن مرد علي بود. و به فاطمه (س) فرمود: «انّي زوّجتک أقدم أمتي سلماً و أکثرهم علماً و أعظمهم حلماً» تو را به کسي تزويج نمودم که از همه امتم زودتر اسلام آورد و دانش وي از همه بيشتر و صبر او از همه عظيم تر است.

علامّه حلي ـ رحمة الله عليه ـ فرموده است: «بين عقلا اختلافي نيست در اينکه اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) از نظر اخلاق شريف­ترين و نيز از نظر بردباري صبورترين مردم است». و در يک کلام حضرت امير (ع) به نص آيه تطهير از هر گونه زشتي و پليدي و سوء خلق منزّه است. اينک دلايل و شواهدي که اين ماجراي ساختگي را مردود مي­داند در پي مي­­آوريم:

1ـ روايت صحيح و معتبر درباره کنيه حضرت علي (ع) به ابوتراب همان روايت عمار ياسر است، روايت عمار در اکثر جوامع روايي و منابع تاريخي آمده است.

2ـ حضرت علي و فاطمه (ع) بنابر تصريح قرآن معصوم­اند و علماي اماميه اجماع بر اين مطلب دارند. اين گونه امور با مقام عصمت سازگار نيست، زيرا پيامبر (ص) درباره علي (ع) فرمود: «من أبغض عليّاً فقد أبغضني و من آذي عليّاً فقد آذاني و من آذاني فقد آذي الله عزّوجلّ». و در مورد حضرت زهرا (س) فرمود: «فمن آذاها فقد آذاني و من آذاني فقد آذي الله.» و نيز فرمود: «إنّ الله ليغضب لغضب فاطمة» و خطاب به حضرت فرمود: «يا فاطمة إنّ الله ليغضب لغضبک». بديهي است که اذيت کردن پيامبر (ص) و آزردن خداوند از گناهان کبيره است و به هيچ وجه با مقام عصمت سازگار نيست.

3ـ همان طور که گذشت در برخي از روايات ساختگي آمده است، سيره علي (ع) اين بود که هر گاه با همسرش فاطمه (ع) نزاعي داشت قدري خاک بر سر خود مي­ريخت! همين مطلب زشت و سست دليل بر ساختگي بودن اين ماجراست. آيا چنين امري از يک انسان عاقل سر مي­زند؟ تا چه رسد به خاتم اوصيا و انسان کامل و الگو و اسوه نظام بشريت!

4ـ پيامبر (ص) کنيه ابوتراب را زماني به علي (ع) عطا کرد که هنوز فاطمه (س) ازدواج نکرده بود، چرا که غزوه عشيره در ماه جمادي الآخر که شانزده ماه از هجرت گذشته بود رخ داد و حال آنکه عروسي حضرت علي با فاطمه (س) پس از جنگ بدر بود، و جنگ بدر بعد از جنگ عشيره بود. پس قبل از اينکه علي (ع) با فاطمه (س) ازدواج کند، به ابوتراب معروف بوده است.

5ـ امين الاسلام طبرسي گويد: «پيامبر (ص) کنيه ابوتراب را به علي داد و آن بدين گونه بود که روزي رسول خدا (ص) ديد علي (ع) خود را روي خاک انداخته و در حال سجده است، در اين هنگام او را ابوتراب ناميد.»

6ـ رسول خدا (ص) بارها مي­فرمود: «ما هنگامي که بخواهيم علي را ستايش کنيم به او ابوتراب مي­گوييم»حال اگر شأن صدور کنيه آن باشد که دشمنان آن حضرت مي­گويند، آيا با مدح و ستايش و تحسين سازگار است؟

7ـ زفاف حضرت زهرا (س) که تمام شد فردايش رسول خدا (ص) براي ديدار وي به منزل علي (ع) آمد، آن گاه از علي (ع) پرسيد.« همسرت را چگونه يافتي؟» گفت: «ياور خوبي است در طاعت خدا» از فاطمه (س) پرسيد: «شوهرت چگونه است؟» گفت: «شوهر بسيار خوبي است.»در اين هنگام رسول خدا (ص) براي آنان دعا کرد: «بارخدايا جمعشان را پراکنده مکن و بين دلهايشان الفت بيفکن و ...». روشن است که دعاي پيامبر (ص) مستجاب است.

8ـ امام صادق (ع) فرمود:

«خداوند تبارک و تعالي به پيامبرش وحي نمود که به فاطمه بگو از دستورات علي سر باز مزن، زيرا که اگر او خشمناک شود من نيز به سبب خشم وي خشمناک مي­شوم». با توجه به اينکه حضرت زهرا معصوم است امکان ندارد از فرمان خدا و رسول وي سرپيچي نمايد.

9ـ حضرت فاطمه (س) در حال احتضار اميرالمؤمنين را خواست تا به او وصيت کند، قبل از وصيت گفت: «اي پسر عمو، من هيچ گاه به تو دروغ نگفتم و خيانت ننمودم و از زماني که با من زندگي کردي با تو مخالفت نکردم. علي (ع) فرمود: پناه به خدا مي­برم! تو داناترين شخص نسبت به خدايي، و پرهيزگارترين و بزرگوارترين و خدا ترس ترين مردم هستي، جدايي از تو و از دست دادنت بر من بسيار دشوار است، اما چه مي­توان کرد اين امري است که گريزي از آن نيست...». مي­بينيم که هر دو بزرگوار تصريح مي­کنند که يکديگر را خشمگين و ناراحت نکرده­اند.

10ـ رسول خدا (ص) به فاطمه (س) فرمود: «اي فاطمه، همانا علي نزد خداوند بزرگوارتر از هارون است، زيرا هارون موسي را خشمگين نمود، و حال آنکه علي هيچ گاه مرا خشمگين نساخت. سوگند به آنکه پدرت را به حق به پيامبري مبعوث کرد هرگز يک روز هم بر او غضب نکردم، و هيچ گاه نگاه ننمودم به چهره علي جز آنکه خشم از من رخت بربست». روشن است، طبق اخباري که فريقين ـ شيعه و سني ـ نقل کرده­اند اگر علي (ع) فاطمه (س) را به خشم مي­آورد رسول خدا (ص) را خشمگين ساخته بود.

11 ـ شيخ صدوق به سند خود از عباية بن ربعي نقل کرده که او گفت:

از عبدالله بن عباس پرسيدم چرا رسول خدا (ص) علي (ع) را ابوتراب ناميد؟ گفت: چون که علي پس از رسول خدا (ص) صاحب زمين و حجت خدا بر اهل آن است و بقا و آرامش زمين به واسطه اوست. همانا از رسول خدا (ص) شنيدم مي­فرمود: هنگامي که روز قيامت فرارسد و شخص کافر ببيند آنچه را خداوند تبارک و تعالي، از پاداش و منزلت و کرامت که بر شيعه علي مهيا نموده است، گويد: اي کاش خاک بودم، يعني اي کاش شيعه علي بودم. و اين همان گفتار خداوند عزوجل است که مي­فرمايد: و يقول الکافر يا ليتني کنت تراباً.

12ـ بهترين دليل و قوي­ترين برهان که جاي هيچ گونه شک و ترديدي براي بي پايگي ماجراي مذکور نمي­گذارد، فرمايش خود علي (ع) است،گويا حضرتش مي­ديد که در آينده اين نسبت ناروا را به او خواهند داد، لذا قبلا از خود دفاع نمود؛ حضرت در ضمن روايتي طولاني فرمود:

چند روزي که از زفاف ما گذشت رسول خدا (ص) به منزل ما آمد... آن گاه به فاطمه فرمود: دخترم شوهر خوب، شوهر توست، پس از دستورات وي سرپيچي مکن... سپس به من گفت: اي علي به همسرت نيکي نما و با وي به مهرباني رفتار کن، چون که فاطمه پاره تن من است، مي­رنجاندم آنچه او را برنجاند و شادمانم مي­کند آنچه او را شاد نمايد؛ شما را به خدا مي­سپارم.

علي (ع) فرمود: «فو الله ما أغضبتها و لا أکرهتها علي أمر حتي قبضها الله عزّوجلّ؛ و لا أغضبتني و لا عصت لي أمراً، و لقد کنت أنظر إليها فتنکشف عنّي الهموم و الأحزان»

به خدا سوگند هرگز او را به خشم نياوردم و او را مجبور به کاري نکردم تا آنکه خداوند عزوجل وي را به سراي ديگر برد؛ و فاطمه نيز هيچ گاه مرا خشمگين نساخت و از فرمانم سرباز نزد. همانا هرگاه به او مي­نگريستم غم و اندوه از دلم رخت بر مي­بست.

گفتني است در بسياري از مآخذ که حديث کنيه ابوتراب ذکر شده و شأن صدور آن را در مسجد رسول خدا (ص) دانسته­اند ماجراي نزاع و غضب اميرالمؤمنين نيامده است از جمله رجوع شود به: صحيح بخاري، ج4، ص 208؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج1، ص12؛ ذخائر العقبي، ص 56 ـ 57؛ الرياض النضره، ج 3 ـ 4، ص 95؛ مرآة الجنان يافعي، ج1، ص 108؛ فصول المهمه ابن صباغ، ص 39؛ نورالابصار شبلنجي، ص 163و... .

و دهها قرينه و شاهد ديگر که اين مختصر ذکر آنها را بر نمي­تابد، و اصولاًٌ اگر کسي قدري اطلاع از چگونگي ازدواج حضرت علي و فاطمه (ع) داشته باشد که کابينشان در عرش و با حضور دهها فرشته بسته شد؛ و اينکه اگر علي (ع) نبود کفو و همتايي براي فاطمه پيدا نمي­شد؛ و اينکه خداوند به رسول خود فرمود: من راضي شدم و خواستم که علي شوهر فاطمه و فاطمه همسر علي باشد و گويند به همين مناسبت پيامبر (ص) علي (ع) را «مرتضي» لقب داد. و ... به آساني در مي­يابد که ماجراي نزاع آن دو بزرگوار کذبي بيش نيست.

نظريه دانشمندان شيعه

گروهي از دانشمندان و علماي شيعه بدين روايت که رسيده­اند آن را نقد و رد کرده­اند، اينک نظر تني چند از آنان را ذکر مي­کنيم.

شيخ صدوق ـ عليه الرحمه ـ در اين مورد گفته است:

اين خبر نزد من اعتبار ندارد و معتقد نيستم که علت کنيه علي (ع) به ابوتراب اين باشد؛ زيرا علي (ع) و فاطمه (س) روششان آن گونه نبود که بين آنها نزاع رخ دهد تا نياز باشد به رسول خدا (ص) که بين آنان را اصلاح نمايد، چون که علي (ع) سيد اوصياست و فاطمه (س) سيده بانوان جهانيان است، آن دو بزرگوار در حسن خلق از رسول خدا (ص) پيروي مي­کردند، عقيده من درباره کنيه ابوتراب روايت عباية بن ربعي است...».

مرحوم علامه اميني در اين مورد گويد:

آن دو بزرگوار ـ سلام الله عليهما ـ به سبب عصمتي که خداوند، بنابر تصريح قرآن، به آنان عطا نموده به دور از اين گونه امورند .... اين اکاذيب چيزي نيست جز زهر کينه گروه کينه توز که مي­خواهند با اين ياوه گوييها قداست اميرالمؤمنين را آلوده و معاشرت پسنديده آن حضرت با همسر مطهره­اش را خدشه­دار کنند؛ اين گونه اراجيف باعث پايين آوردن صديق اکبر و صديقه کبرا از مقام بلندي که در مکارم اخلاق دارند نمي­شود. آري، آنچه ديروز دست حقد و کينه بذرافشاني کرد، امروز به ثمر نشست، به طوري که آن نويسنده امروزي ورقهاي کتابش را سياه کرد و نوشت: علي به مجرد هر امر ناخوشايندي که در خانه مي­ديد، ناراحت مي­شد و مي­رفت در مسجد مي­خوابيد؛ آن گاه پدر عيالش (رسول خدا) دست نوازش به شانه او مي­کشيد و وي را موعظه مي­نمود و بين او و فاطمه را تا مدتي اصلاح مي­کرد. گويند يک مرتبه پيامبر دخترش را در خانه خود در حالي ديد که به سبب سيلي که علي به صورت او زده بود گريه مي­کرد!

استاد فقيد روحاني محقق مرحوم هاشم معروف حسني لبناني در نقد اين روايت گويد:

بدون شک اين روايت ساختگي است و احتمال دارد آن را ابن اسحاق از عروة بن زبير، که در سيره­اش از او بسيار نقل مي­کند، گرفته باشد و بديهي است که عروه عمداً بر ضد علي (ع) دروغ مي­گفت و احياناً مطالب زشتي درباره علي و فرزندان او نقل مي­کرد! عروه اکثر رواياتش را از خاله خود عايشه نقل مي کند و حال آنکه برخورد خصمانه عايشه با علي (ع) و فاطمه (س) بر کسي پوشيده نيست.

علت جعل اين افسانه

اين دروغ يکي از دهها تهمتي است که به اميرالمؤمنين و اهل بيت او زدند، اکاذيب و اباطيل زشت­تر از اين نيز جعل کردند و با دستگاه وسيع تبليغاتي خود در جامعه آن روز پخش نمودند؛ مانند افسانه خواستگاري حضرت امير (ع) از حويريه دختر ابوجهل و .... همان طور که اشاره شده اين گونه ياوه‌گوييها يادگار تلخ دوران به قدرت رسيدن امويان است، آنان براي آنکه علي (ع) و فرزندان او را منزوي کنند و از صحنه خلافت دور نمايند از هيچ تهمت و افترايي نسبت به اهل بيت (ع) دريغ نورزيدند... وقاحت و بي شرمي را به جايي رساندند که نخستين مسلمان و يگانه ياور رسول خدا (ص) و جانشين و وصي و داماد او را مستحق سبّ دانسته و بر سر منابر و در محافل خود ولي الله اعظم را سب مي­نمودند!

باري، در مورد علت جعل اين اکذوبه و افسانه نکات زير به نظر مي­رسد:

اولاً: امويان به شدت تلاش مي­کردند تا از مقام بلند و رفيع اميرالمؤمنين و سيد الوصيين (ع) بکاهند و او را تا سرحد يک انسان عادي پايين بياورند، تا نهايتاً در عصمت حضرت ترديد کرده و آن را انکار کنند و بگويند علي ـ نعوذ بالله ـ اهليت زِعامت و امامت مسلمانان را نداشته است!

ثانياً: دشمنان حضرت که شنيده بودند رسول خدا (ص) بارها فرموده بود: «انّما فاطمة بضعة منّي، فمن اغضبها فقد اغضبني» چون خود آنان و اسلافشان حضرت فاطمه را به خشم آورده و او را اذيت و آزار نموده بودند و ... خواستند زشتي اين اعمال ننگين را از خود بزدايند و به زعم باطل خود به اميرالمؤمنين (ع) نسبت دهند و بگويند اين علي بود که فاطمه را به خشم آورد و او را اذيت نمود و...! ثالثاً: چون برخي از همسران پيامبر (ص) از اقوام مخالفان اميرالمؤمنين(ع) بودند و رسول خدا (ص) را بارها آزرده و به خشم آوردند، خواستند با جعل اين اکاذيب وانمود کنند که اين گونه امور مسأله مهمي نبوده و موجب طعن و نقص آنها نيست، اين مسايل يک امر طبيعي است که در هر خانواده­­اي رخ مي­دهد، همچنان که دختر خود رسول خدا (ص) نيز از اين امر مستثني نبود و بارها علي را به خشم آورد و بينشان نزاع رخ داد!

اما علي رغم آن همه جنايت و تحريف تاريخ، سيماي تابناک علي (ع) به عنوان بزرگترين شخصيت تاريخ همچنان مي­­درخشد.

أنا و جميع من فوق التّراب فداً لتراب نعل أبي تراب




  • إمام مدحه ذکري و دأبي
    و قلبي نحوه ماعشت صاب



  • و قلبي نحوه ماعشت صاب
    و قلبي نحوه ماعشت صاب



/ 1