معرفي کتاب ـ منهاج الولاية في شرح نهج البلاغة
معرفي کتاب ـ نقد و بررسيسيد مهدي جهرمي آنها در جمله است. ما براي يکدست شدن آنها در سراسر کتاب«ابو» را به کار برديم که در فارسي رايجتر است.11 ـ اما در مورد به کار بردن قلاب در صفحات 67 و 68 ـ عين جملهها از اين قرار است:«ابوبکر، درست يا غلط تصور ميکرد که علي(ع) به خاطر نفوذش[ابوبکر] بر محمد صلي الله عليه وآله وسلم نسبت به وي حسد ميورزد، لذا کوشش ميکرد با متهم کردن عايشه ابوبکر را تضعيف کند. از آن پس ابوبکر او[علي عليه السلام] را رقيب و دشمن خود ميدانست.»عنايت فرماييد که در اينجا صحبت از ابوبکر، علي عليه السلام، محمد صلي الله عليه و آله وسلم و عايشه است. پس اگر مترجم براي رفع هرگونه ابهام علي عليه السلام را در داخل قلاب نياورد معلوم نيست ضمير«او» به چه کسي برميگردد. اينجا هم رفع ابهام شده و هم رعايت امانت(He) شده است. لذا ايراد منتقد به کلي مردود است.12 ـ در مورد افزودن القاب و جملههاي دعايي و ... به اسامي معصومان ـ بايد گفت درست است که نويسنده اسلام پژوهشي غير مسلمان است؛ اما آنچه اينگونه نويسندگان مينويسند براي يک مسلمان شيعه ممکن است قابل تحمل نباشد و نبايد فراموش کرد که اين کتاب براي فارسي زبان و مسلمان شيعي ترجمه شده و بايد احترام و القاب اسامي امامان ما محفوظ بماند و نميتوان به بهانه حفظ امانت آنچه را خارجيان مينويسند عيناً منعکس کرد. اين کاري است که آنها هم ميکنند. نتيجهگيري کلي:
منتقد محترم حدود 50 صفحه از اين کتاب 574 صفحهاي را ورق زدهاند و کل کتاب را مشحون از غلط و اشتباه دانستهاند. اين تعميم حاکي از بيانصافي و سطحينگري است. کساني که با ترجمه متون اسلامي به فارسي آشنايي دارند، به خوبي ميدانند که براي ترجمه برخي لغات چقدر بايد در لابلاي متون اصلي جستجو کرد تا معادل صحيح آن را يافت. ترجمه اين متون تنها ترجمه نيست، بلکه به موازات ترجمه پژوهش و تحقيق نيز هست. اگر دقت شود مثلاً در برابر ترکيب brother - in - law به سادگي نميتوان«برادر زن يا برادر شوهر» را گذاشت زيرا ممکن است شوهر خواهر يا باجناق هم معنا دهد، بلکه بايد به متن و منبع اصلي نويسنده مراجعه کرد و معناي دقيق آن را يافت و همان را گذاشت که البته در اين موارد بيشتر متون به زبان عربي است. گهگاه نيز نويسنده از نسخهاي استفاده ميکند که در اختيار ما نيست و به فهرستهاي کلي انتهاي کتاب دسترسي نداريم و بايد با جستجوي فراوان آن واژه را بيابيم و معادل صحيح را در برابر آن قرار دهيم. در اين اثر نيز مترجمان سطر به سطر ترجمه را با اکثر متون اصلي مورد استفاده نويسنده مقايسه کردند و بيشتر عبارتها را براساس همان متن اصلي ـ که عمدتاً به زبان عربي بود ـ بازگرداندند.شرکت چهار نفر در ترجمه يک اثر عيب نيست. بلکه برعکس نقطه قوت آن به شمار ميآيد؛ زيرا چهار فکر از يک فکر بهتر و استواتر است. يکي از آفات علم و پژوهش در جامعه ما اين است که در اين عرصه تک روي و يکه تازي ميکنيم و بيشتر جوياي ناميم تا ترويج دانش و پژوهش. مترجمان در اين ترجمه پيوسته با يکديگر رايزني ميکردند و هرگز ادعا ندارند که کار آنها بينقص و کاستي است. بلکه بسيار خرسند خواهند شد که کارشان را در بوته نقد ببينند تا در آينده اشتباهاتي از اين دست تکرار نشود. ويراستار اين اثر نيز طي چندين ماه جمله به جمله متن ترجمه شده را با متن اصلي تطبيق داده و موارد متعددي را با مترجمان در ميان گذاشته و رفع ابهام شده است.اين نکته را هم شايان ذکر ميدانيم که نسخههاي چاپ اول اين کتاب رو به اتمام است و بنياد پژوهشهاي اسلامي در نظر دارد ويرايش جديدي از آن به عمل آورد. بنابراين از هر نوع پيشنهاد يا انتقادي در جهت اصلاح و بهبود اين اثر استقبال ميشود.نهج البلاغه براي کسي ناشناخته نيست، نه تنها شيعيان و دلبستگان ولايت مولي الموالي، که ساير فرقههاي مسلمين و نيز هر که با زبان عربي انس و آشنايي داشته باشد، با نهج البلاغه آشناست.اين کتاب گرانقدر که توسط شريف رضي، عاشقانه گرد آمده، در طول قرون متمادي چون خورشيد بر تارک ادب و بلاغت عرب درخشيده و بسان گوهري رخشان آفاق معرفت انساني را زينت بخشيده است.کتابي که درباره تنها يک جمله کوتاهش، امام اديبان عرب، جاحظ چنين ميگويد:«اگر از سخن علي جز همين نکته را نداشتيم آن را شافي، کافي و بينيازکننده مييافتيم، بلکه افزون از کفايت و منتهي به غايت ميديديم.»منهاج الولاية شرحي است به زبان فارسي بر اين کتاب پرارج، که به صورت موضوعي تدوين گرديده است.مولف کتاب جمال السالکين عبدالباقي خطاط صوفي، متخلص به«باقي» و ملقب به«دانشمند»، فاضل و عالم و محقق و شاعر و اديب تبريزي الاصل و ساکن در بغداد و از مشاهير خوشنويسان نسخ و ثلث دوره صفوي بوده است.او که مشرب عرفاني و تمايلات صوفيانه داشته، تاليفات زير را به انجام رسانده است:1 ـ تفسير قرآن کريم به طريقه تصوف و با مذاق عرفاني 2 ـ تفسير نهج البلاغه به فارسي و مبسوط به طريقه عرفان و تصوف 3 ـ شرح الصحيفة الکاملة السجادية، مبسوط و به طريقه عرفان و تصوف 4 ـ ديوان شعر از ميان تأليفات او تنها کتاب منهاج الولايه برجاي مانده و از باقي آثار نشاني يافت نشده است.اين کتاب در 12 باب با اين عناوين تدوين شده است:الباب الاول في تحميدالله تعالي و توحيد ذاته و اسمائه و صفاته العلي و بيان عجائب صنائعه؛ الباب الثاني في نعت رسول الله واله و مناقب ما جاء به من نعوت القرآن واوصاف الاسلام؛ الباب الثالث في شرف العلم والهدي واوصاف اصناف العلماء؛ الباب الرابع في التقوي وصفات المتقين وشعار الاولياء والصالحين؛ الباب الخامس في ظرائف الحکم و لطائف الامثال والآداب؛ الباب السادس في الوصايا والنصائح الشافية والتذکير والزواجر؛ الباب السابع في الاعراض عن الدنيا الفانية والاقبال علي الاخرة الباقية؛ الباب الثامن من مذمة الکبر والفخر والحسد و توبيخ المتکبرين المتفاخرين الباب التاسع في مذمة الظلم والظالمين وکل من خالف الهدي والدين؛ الباب العاشر في قوانين العدالة والحکم والسياسة المدنية؛ الباب الحادي عشر في المعاد واحوال الموت والقبر واهوال الحشر والقيامة ودخول الجنة والنار: الباب الثاني عشر في الدعاء.اين نکته گفتني است که عبدالباقي مجال اتمام شرح نهج البلاغه را نيافت و پيش از شرح دو باب دهم و دوازدهم به ديدار معبود شتافت. اما شرح ابواب دهگانه ديگر را ميتوان در ميان شروح نهج البلاغه کمنظير و پراهميت توصيف کرد. چنانچه مصحح محترم نيز در مقدمه خود اشاره ميکند:«با بررسي و تطبيق شروح متعدد و مختلفي که بر نهج البلاغه نگاشته شده، چنين برميآيد که هر کدام، از يک يا چند ويژگي خاص برخوردار است. برخي از آنها، بيشتر جنبه کلامي دارد، همچون شرح ابن ابي الحديد، و در برخي ديگر جنبه حکمي تفوق دارد, همانند شرح ابن ميثم, و در برخي جنبه اخباري و روايي نمايان است، همچون شرح گلستانه؛ و برخي نيز مذاق عرفاني و حکمي دارد همچون شرح ابن عتائقي، شرح محلي و شرح روغني قزويني؛ و تعداد کمي نيز به ترتيب موضوعات است، همچون شرح ميرزا خليل کمرهاي. اما شرحي که دربردارنده تمامي جوانب و يا جمع بيشتري از آن ويژگيها باشد و مذاقهاي مختلف عرفاني، حکمي، کلامي، اخباري و ادبي ـ خصوصاً به ترتيب موضوعات ـ در آن گرد آمده باشد، چنين شرحي کمتر به مرتبه ظهور و عيان و به رشته تأليف و تحرير در آمده است. شايد بتوان اين مقام جامعيت و کمال را در شرح منهاج الولاية في نهج البلاغة تاليف عبدالباقي صوفي تبريزي مشاهده و مکاشفه کرد... و پس از سير و سلوکي چند در شرح عبدالباقي و شهود مرتبه جامعيت آن شايسته است که بگوييم: آن چنان که نماز در ميان تمامي عبادات، مقام جامعيت و کماليت را دارد و انسان را به معراج قرب الهي ميرساند، همين طور منهاج الولاية در ميان ساير شروح نهج البلاغة مقام جامعيت و کمال را دارد و بيننده سالک را به معراج قرب در معارف امام الموحدين ميرساند».مصحح فاضل اين شرح، که از روي شش نسخه مختلف کتاب حاضر را فراهم آورده است، در مقدمه نه چندان مفصل خويش، به بيان شرح احوال و آثار مؤلف و مختصري پيرامون مطالب کتاب و نيز توصيف نسخ مورد استفاده در تحقيق اين اثر و ساير اطلاعات ضروري ميپردازد. در پايان کتاب نيز علاوه بر فهرست تفصيلي مطالب کتاب که بسيار مفيد ميباشد، فهارس متعددي فراهم آورده که خواننده متبع و محققين علاقمند را بسيار سودمند ميافتد. سعي و تلاش برادر ارجمند جناب آقاي حبيب الله عظيمي در تصحيح اين کتاب ارزشمند ستودني است. ايشان با تلاش و دقت فراوان به مقابله نسخ پرداخته و تعليقات و پاورقيهاي سودمندي به متن افزودهاند و با استخراج منابع روايات و نقلقولهاي بزرگان علاقمندان به تحقيق بيشتر حول مطالب کتاب را مدد رساندهاند.اميدواريم مصحح محترم که با اخلاص و ارادت به ساحت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ به احياي اين اثر همت گماشتهاند بيش از پيش مورد عنايت صاحب اين کلمات شريفه قرار گيرد، و اولياي مرکز نشر ميراث مکتوب نيز که در مسير احياي ميراث مکتوب ايران اسلامي چنين گوهرهاي درخشاني را در دسترس شيفتگان رشد و تعالي قرار ميدهند. بيش از پيش موفق و مؤيد باشند.براي حسن ختام بخشي کوتاه از شرح خطبه 183 از باب يازدهم اين کتاب شريفه را نقل ميکنيم:«بدانيد که آن کس که ترسد او از خداي تعالي، بگرداند خداي تعالي از براي او راه بيرون رفتن از فتنهها، و روشنايي از تاريکيها و مخلد دارد او را در آن چه خواهد نفس او، و فرود آورد او را در منزل عزت و مکرمت نزد خداي تعالي. در خانهاي که ساخته است آن را از براي نفس خويش، يعني بهشت. سقف آن عرش اوست، و نور آن از حسن و بهاي اوست. زيارتکنندگان آنجا ملائکه اويند، و رفيقان آنجا رسولان اويند. پس مبادرت جوييد امر آخرت را، پيشي گيريد اجلهاي خويش را به حُسن عملهاي خويش.عطار:
تا بداني تو که از چنگ اجل
در همه آفاق کس بيمرگ نيست
مرگ اگر چه بس درشت و حازم است
گرچه ما را کار بسيار اوفتاد
سختتر از جمله اين کار اوفتاد
کس نخواهد برد جان چند از حِيَل
وين عجايب بين که کس را برگ نيست
گردن او را نرم کردن لازم است
سختتر از جمله اين کار اوفتاد
سختتر از جمله اين کار اوفتاد