بسمه تعاليبرگي از دفتر خاطرات به جامانده از شهيد سليمي جهرمي كه از زبان يكي از اعضاي خانواده اش بيان مي شود بعد از انقلاب 15 خرداد 42 و سركوبي ظاهري آن به وسيله عمال رژيم پهلوي باز هم حركت انقلابي و ضد رژيمي و موج نارضايتي در بين مردم قوت مي گرفت مرگ سختي و گراني بليط اتوبوس و اعتصابات معلمين خود بدين نارضايتيها قدرت بيشتري بخشيد و بار ديگر زمينه مستعدي براي مبارزه علني مردم در مقابل رژيم حاكم فراهم شده هدف از اين عنوان كردن اين مقدمه آشنايي مختصري به موقعيت زماني آن دوره بود از اعتصابات معلمين سخن رفت چون شهيد سليمي جهرمي يك معلم بود و خاطره اي كه قصد بيانش را دارم مربوط به فعاليت ايشان در همين اعتصاب مي باشد لذا به دنبال جرياناتي كه با اعتصابات معلمين شروع شد مطلب را ادامه مي دهم شهيد سليمي در سال 47 به خاطر ادامه تحصيل در دانشگاه به تهران منتقل شده و در جنوب تهران در منطقه خزانه جايي كه افراد آن از طبقات محروم جامعه بودند مشغول به تدريس شد و هميشه از مشقات و مشكلات موجود در بين اين طبقه محروم به خصوص دانش آموزان و از استقامت و پايداري و بردباري آگاه بود و مبارزات حق طلبانه و حق جويانه او در جهت زدودن پليدي و ناپاكيها و برقراري حكومت الله به ما آموخت كه چگونه بايد با ابليس تاريكي و ظلمت درآويخت هرچند كه در اين مبارزه شيرين ترين و گواراترين عصاره زندگي را قرباني حق و حقيقت نمود كه سوختن شمع وجود او به همراه همرزمش در آتش منافقان ديوسيرت شيطان صفت حادثه هفتم تير بيانگر اين واقعه مي باشد اين خاطره همانند خاطره هاي ديگر زندگي پرجنب و جوش اين برادر عزيز و شهيد حق طلب به ما آموخت كه چگونه در مكتب زندگي مي توان راه كمال انسانيت و خداگونه شدن را كسب كرد هرچند كه موانع سنگيني سد راه گردد تا جايي كه جان شيرين را ايثار نمود روحشان شاد و راهشان پربار بادوالسلام علي من اتبع الهدي