پيشينه و بنيادهاي تشيّع در معرض قضاوتهاي جديد
كتاب ماه دين پيشينه و بنيادهاي تشيع در معرض قضاوتهاي جديدكتاب ماه دين- شماره 29 ، اسفند 78قسمت دومجويا جهانبخشيمباهله در مدينه: اسلام و مسيحيت پروفسور لويي ماسينيون ترجمه و مقدمه محمود افتخارزاده انتشارات رسالت قلم تهران، چاپ اول، 1378گمان ميكنم براي درك روشن مرادات ماسينيون در رساله مباهله در مدينه، بايد اندكي با خود او آشنا شد.لويي ماسينيون (Louis Massignon) (م. 1962-1883) مستشرق مشهور فرانسوي است كه علي الخصوص بخاطر پژوهشهايش درباره حسين بن منصور حلاج شهرت بسيار يافته.كارهاي ماسينيون را در شاخههاي مختلفي ميتوان دسته بندي كرد؛غير از «حلاج شناسي» و تصوف، احتمالا شناخته شدهترين زمينه كاري وي، پژوهش در باب فرق- خاصه فرق شيعه- است.ماسينيون در زمستان 1907 براي مأموريتي باستانشناسانه راهي بغداد شد.مدتي در عراق برا انجام اين مأموريت ماند و - به قول عبدالرحمن بدوي- در اين مدت، از تمامي مشاهد شيعه در جنوب بغداد، كربلا، نجف، كوفه و . . . ديدن كرد.همچنين، به ديدار از قريه سلمان پاك ]در 20 كيلومتري جنوب بغداد[، رفت كه مدفن دو صحابي بزرگوار، سلمان فارسي و حذيفه، و محل بقاياي ايوان معروف كسري است.مشاهده قبر سلمان فارسي، صحابي جليلالقدري كه از پيامبر اكرم (ص) درباره او نقل شده كه : سلمان منا اهل البيت، انگيزهاي براي نگارش يكي از آثار بعدي ماسينيون در اين باره شد». (1)ظاهراً همين رخدادها و مشابهتهائي كه ميان تلقي معنوي از برخي شخصيّتها در بعضي فرق بود با پارهاي تلقيهاي صوفيانه، او را به ادامه بررسيهائي در اين زمنيه و بويژه در باب فرقههاي غالي برانگيخت.مطالعاتي كه درباره «نصيريه» و «قرامطه» و «حلول» انجام داد(2) در پيوند با همين علائق بود؛ و به زعم نگارنده، رساله مباهله در مدينهي او هم كه با رويكردي به منابع غالي و پديده غلو- و نه با صبغه تشيّع ناب- به قلم آمده، متاثر از تعلق خاطر اوست به غاليان.دانستني است حلاج- كه شخصيّت محبوب ماسينيون و محور عمده پژوهشها و نگارشهاي اوست-(3) خود از جهات مختلف با اهل غلو (/غاليان، غلات) مشتركاتي دارد و ضمناً سخت مطرود شيعه است حسين بن منصور حلاج كسي است كه ادعا كرده وكيل حضرت صاحبالامر، امام دوازدهم- عليهالسلام و عجل الله تعالي في ظهوره- است.از او سخناني مبتني بر ادعاي حلول و اعجاز و رسالت و ربوبيت بهم رسيده.ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي، يكي از شيعياني بود كه در برابر او ايستادگي كرد و دو حكايت از رسوا شدنهاي حلاج توسط او در منابع كهن مسطور است.پدر و نياي شيخ صدوق هم در قم او را خوار ساختند و براندند.درباره حسين بن روح كه يكي از نواب حضرت صاحبالامر - صلوات الله و سلامه عليه- بوده، نقل كردهاند كه فتوا به اباحه قتل حلاج داد.و اين فتوا به امر آن حضرت دانسته شده عالمان شيعه در كتبشان او را ساحر و دروغزن خواندهاند و از توقيع وارد شده از ناحيه امام زمان ـ عليه السلام- در لعن حلاج ياد كردهاند.شيخ مفيد كتابي در رد اصحاب حلاج (/پيروان او) نوشته و حلاج را كذاب و وضاع و بدعتگذار خوانده و از كفر و زندقه حلاجيه سخن رانده است.شيخ صدوق نيز از انحراف و كفر و ضلالت پيروان حلاج ياد نموده است. (4)نخستين كس از شخصيّتهاي طراز اول شيعه كه- دست كم در حيطه اطلاع بنده- با مداراي نسبي از حلاج ياد كرده است، خواجه نصيرالدين طوسي است، آنهم البته با توجيهي كه خود از گفتار حلاج مينمايد و - به قول يكي از صوفي پژوهان معاصر- «آن. . . را به مدد ضمير درياوش خود تأويل و تفسير ميكند». (5)خواجه در اوصاف الاشراف، در فصل مربوط به «اتحاد»، ميگويد: «اتحاد نه آنست كه جماعتي قاصر نظران توهم كنند كه مراد از اتحاد يكي شدن بنده با خداي تعالي باشد.تعالي الله عن ذلك علواً كبيراً.بل آنست كه همه او را بينند بيتكلف (نه) آنكه گويد هر چه جز اوست.از اوست، پس همه يكي است، بل چنانكه به نور تجلي او - تعالي شأنه- بينا شود، غير او را نبيند، بيننده و ديده و بينش نباشد، و همه يكي شود.(همچنانكه) دعاي منصور حسين حلاج كه گفته است:بيني و بينك اني يناز عني فارفع بفضلك اني من البين فارفع بفضلك اني من البين فارفع بفضلك اني من البين
1-دايرةالمعارف مستشرقان، عبدالرحمن بدوي، ترجمه صالح طباطبايي، چ1، ص602. (ترجمه سخت نارسائي از همين اثر به نام فرهنگ كامل خاور شناسان در بهار 1375 ه. ش. از سوي انتشارات دفتر تبليغات اسلامي انتشار يافته است).2- نگر: همان، ص607و603.3- نگر: همان، صص602و6074- نگر: تصوّف و تشيّع، هاشم معروف الحسني، ترجمه سيّد محممد صادق عارف، صص515-521؛ و: خيراتيّه، آقا محمد علي بن وحيد بهبهاني، تحقيق: مؤسسة علامه مجدّد وحيد بهبهاني، ج1، ص19، 20 و 36و37و183-185و. . . ؛ و: فضائح الصوفيّه، آقا محمد جعفربن آقا محمد علي، تحقيق: مؤسسه علامه مجدّد وحيد بهبهاني، صص 175-178؛ و : عرفان و تصوّف (عرفان اسلامي و عرفان التقاطي)، داود الهامي، انتشارات مكتب اسلام، صص 396-425.5- اوصاف الاشراف، به تصحيح و توضيح نجيب مايل هروي، چ1، ص33.6- همان، ص155و 156؛ و نيز: به اهتمام سيد مهدي شمسالدين، ص95و 96. (ميان اين دو تصحيح در ضبط نص اختلاف هست). يادآوري: محل تأمل است كه چرا خواجه ميگويد: «دعاي منصور حسين حلاج». شايد «منصور» صفت «دعا» باشد.7- نمونه را، نگر: نهج الحق و كشف الصدق، العلامة الحلّي، علّق عليه: حسني الارموي، ص57و58.8- درباره تكيه غاليان بر مفاهيمي چون «حلول»، نگر: غاليان، نعمتالله صفري فروشاني، چ1، فصل سوم: غلات در آينه عقيده و عمل.9- درباره عقائد غاليانه ابراز شده حول شخصيت سلمان، نگر: فرهنگ فرق اسلامي دكتر محمد جواد مشكور، صص229-234؛ و: غاليان، ص 147و150و 187و 189و 228.شگفتا كه در روزگار ما هم در مقالهاي عقيدهاي غلوآميز درباره سلمان ابراز گرديده (نگر: خرد جاودان، صص 59-105) و در آن مقاله كراراً از ماسينيون هم تجليل شده است! من بنده اين عقيده خطرناك و افراطي را «نو- سلماني-گري» مينامم!10- تصوف اسالامي و رابطه انسان و خدا ، رينولد. ا. نيكلسون، ترجمة دكتر محمدرضا شفيعي كدكني، چ2، 1374 ه. ش. ، ص19.11- سير تاريخي و ارزيابي انديشة شرق شناسي، دكتر محمد دسوقي، ترجمة دكتر محمود رضا افتخارزاده، ص109.12- دايرةالمعارف مستشرقان، ص603.13- نگر: الباب الحادي عشر مع شرحيه، حقّقه و قدّم عليه: الدّكتور مهدي محقق، ص21، 19و 17و286.14- سنج: دايرةالمعارف مستشرقان، ص601 و 603.15- نگر: دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، ج1، ص738 (مقاله «تفسير قرآني و زبان عرفاني»، به قلم جويا جهانبخش)16- نگر: همان، ج2، ص2284 (مقالة «نويا، پل» به قلم جويا جهانبخش)؛ و: معارف،دورة دهم، ش2و 3، صص 73-79 (مقاله «پل نويا»، به قلم دانيل ژيماره، ترجمة اسماعيل سعادت).17- سنج:معارف، پيشگفته، ص 74 و 75.18- سنج: هانري كربن، داريوش شايگان، ترجمة باقر پرهام، صص 57-75.19- متأسفانه به ياد ندارم اين مطلب را كجا خوانده ام يا از كه شنيدهام. همينقدر يادم هست كه نقلي بياعتبار نبود. در عين حال به ياد اين سخن داريوش شايگان هستم كه: «او كاتوليك زاده بود، و علي رغم نزديكياش با الهيات پروتستان، تا آنجا كه ميدانم هرگز پروتستان نشد. » (زير آسمانهاي جهان، ص140). آيا بر اين اساس ميتوان گفت تركيب دو عنصري «پروتستان دوازده امامي»، تنها بياني از ما في الضمير رجامندانه هانري كربن است؟20- سنج: مجموعه مقالات انجمن وار بررسي مسائل ايرانشناسي، به كوشش: علي موسوي گرمارودي، ص 30. (مقاله استاد سيّد جلالالدين آشتياني، با عنوان «نگاهي به شيعه شناسي و ايرانشناسي هانري كربن»).21- سايههاي كنگره، باستاني پاريزي، چ1، ص202.22- سنج: همان، ص206.23- نگر: سير تاريخي و ارزيابي انديشه شرق شناسي، دكتر محمد دسوقي، ترجمه دكتر محمدرضا افتخارزاده، ص109.24- همان، همان ص.25- همان، همان ص. دوست دانشمند و كتابشناس ما، آقا محمد نوري، در گفتاري به نام «خاورشناسان و فرقهشناسي» (مجله هفت آسمان، س1، ش1، صص 174-200) بخشي از بررسيهاي فرقه شناختي خاورشناسان و بويژه مستشرقان فرانسوي، را گزارش كردهاند كه براي فهم و شناخت زمينههاي كار ماسينيون در باب غلات (و صوفيان) سودمند است. لازم است بحثي دقيق هم درباب فرقه پژوهيهاي شخص ماسينيون به آن مقاله افزوده شود.26- «تصحيح»هائي كه از آقاي افتخارزاده ميشناسم، عبارتند از: الباب الحادي عشر مع شرحه النافع يوم الحشر (قم، بيتا، بينا)؛ همين متنها با افزايش الجامع في ترجممه النافع شهرستاني (چ3: قم، 1376، دفتر نشر معارف اسلامي)؛ اكليل المصائب تنكابني. (دو مورد پيشين كه مورد بررسي اينجانب قرار گرفته نماينده يك «تصحيح انتقادي فنّي » نيستند).27- نگر: كتابشناسي توصيفي دكتر علي شريعتي، محمد اسفندياري، نشر خرّم، چ1، ص 366 و 367.28- سنج: همان، ص 87 و 88و 353.29- نظرية تشيّع علوي- تشيّع صفوي شريعتي كه رگهاي از آن در نگاه آقاي افتخارزاده هم هست، به وسيله ايشان، تا حدّ زيادي، خصوصاّ از حيث تاريخي، اصلاح و تهذيب شده است.30- نام كتابي است از استاد حكيمي (چ اول؛ 1359- چ هشتم: 1370، دفتر نشر فرهنگ اسلامي).31- كتابشناسي توصيفي دكتر علي شريعتي، ص 11.32- همان، صص 9-13. تاريخ كتابت وصيّتنامه آذر ماه 1355 ه. ش. و مكان آن مشهد مقدس است.