محمدکاظم رحمتي اشاره: حجتالاسلام عزيزالله عطاردي در سال 1410 ق، کتابي با عنوان اعلام [الرواية علي] نهجالبلاغه تأليف فردي به نام علي بن ناصر سرخسي به چاپ رسانده است. آقاي عطاردي به علت آنکه در منابع قابل دسترسي اطلاعي درباره مؤلف نيافته، به خواننده آگاهي چنداني درباره هويت مؤلف کتاب نداده است. خوشبختانه در متون زيديه، اطلاعات جالبي درباره مؤلف اعلام [الرواية علي] نهجالبلاغه آمده است. ضمن گردآوري اين نکات به مطالب متناقض فراواني درباره شروح کهن نهجالبلاغه برخوردم و اين خود دليلي براي تأليف اين نوشتار شد. مرحوم ابن يوسف شيرازي در جزوه کوتاه خود با عنوان نهجالبلاغه چيست (تهران، 1357 ق. ص 11-12) درباره اولين شرح نهجالبلاغه مينويسد: «در اين که نخستين شارح نهجالبلاغه کيست سه قول تا به حال بود و اينک قول چهارم را بنده افزود[م] 1. ابن ابيالحديد در مقدمه شرح خويش گويد که فقط پيش از من قطب راوندي به شرح اين کتاب پرداخته و در ص 43 و 44 مجلد دوم فهرست کتابخانه مدرسه سپهسالار ترجمه عبارت ايشان را نقل کردهام 2. محدث نوري در ص 513، ج 3 مستدرک الوسائل بيهقي را نخستين شارح معرفي کرده و صاحب وقايعالايام و سيد شهرستاني به ايشان اقتدا کردهاند.سيد اعجاز حسين [کنتوري] در ص 53 کشفالحجب علي بن ناصر معاصر سيد رضي را نخستين شارح دانسته و آقاي عبد العزيز جواهر الکلام در ص 144 ج1 فهرست معارف ايشان را پيروي کرده اند ... 4. قول نگارنده است که نخستين شارح امام وبري ميباشد که معاصر با بيهقي بوده و ايشان در شرح خويش از آن شرح نقلهايي دارند و عين عبارات بيهقي در شرح خود اين است: و ممن سمعت خبره و عاينت اثره ولم اره الامام احمدبن محمود الويري الملقب بالشيخ الجليل و قد شرح من طريق مشکلات نهجالبلاغه شرحاً انا آورده و انسبه اليه و اثني عليه والله تعالي ولي التوفيق و معين اهل التحقيق. و از عبارات فوق بر ميآيد که شرح وبري بر تمام نهجالبلاغه نيست و اختصاص به جمل و مطالب مشکله آن دارد و اين اختصاص موجب عدم ذکر آن در شمار شروح نخواهد بود و نظائري دارد. گفته ابن ابيالحديد (متوفي 656 ق) از آن جا ناشي ميشود که وي با شروح کهن نهجالبلاغه چون معارج نهجالبلاغه علي بن زيد بيهقي (متوفي 565 ق) که در آخر جماديالاول 552 از تأليف آن فراقت يافته، آشنا نبوده است. همچنين، بيهقي تصريح کرده که وبري نخستين شارح نهجالبلاغه است. بر اين اساس و با توجه به منقولات فراوان بيهقي از وبري، گمان ميرود که عبارتهاي منقول از وي، حواشي او بر يکي از نسخههاي نهجالبلاغه بوده که در اختيار بيهقي بوده است. اين را نيز بايد افزود که شارحين ديگر نهجالبلاغه چون قطبالدين کيذري که آن را در سال 576 تأليف کرده و منهاجالبراعة قطبالدين راوندي که آن را در سال 556 نگاشته، نيز عبارتهايي از وبري نقل کردهاند. مقايسه اين عبارتها حدس نگارنده را تأييد ميکند. براي مثال عبارات وبري در بيهقي (معارج نهجالبلاغه، ص 159-160، 166، 168) به عينه در کيذري (حدائق الحقائق، ج 1، ص 113، 114، 117، 118) آمده است. قطبالدين کيذري (ج 1، ص 69-70) نيز اشاره کرده است که شرح وي در حقيقت تکملهاي بر دو شرح معارج بيهقي و منهاجالبراعهراوندي است و خوانند بايد اين شرح را همراه با آنها بخواند. عبارت کيذري چنين است: «و قد اقترح علي بعض الاشراف و من يجب في الدين ان يوصل اقتراح مثله بالاسعاف ان اشرع في شرح هذا الکتاب مستمداً بعد توفيق الله تعالي من کتابي المعارج و المنهاج غايصاً علي جواهر در رهما في اعماق بحرها المواج مستبطاً منهما زلال فوائد هما غير مخل بشيء من لباب عوائدهما و اذ قد بالغ في الاقتراح و اکد الاقتراح بالالحاح، بذلت له سؤله انلته ماموله کافلاً بايراد فوائد علي ما في الکتابين زوائد لاکزيادة الاديم، بل کما زيد في العقد من الدر اليتيم.»
عالمان خراساني و روايت نهجالبلاغه
ظهيرالدين علي بن زيد بيهقي (متوفي 566 ق)، عالم نامدار خراساني در آغاز شرح مشهور خود بر نهجالبلاغه درباره سماع نهجالبلاغه مينويسد: «قرات کتاب نهجالبلاغه علي الامام الزاهد الحسن بن يعقبوب بن احمد القاري و هو و ابوه في ملک الادب قمران و في حدايق الورع ثمران، في شهور سنة ست عشرة و خمسمائة و خطه شاهد لي بذلک و الکتاب سماع له عن الشيخ جعفر الدوريستي المحدث الفقيه و الکتاب باسره سماع لي عن والدي الامام ابيالقاسم زيد بن محمد البيهقي و له اجازة عن الشيخ جعفر الدوريستي و خط الشيخ جعفر شاهد عول بذلک و بعضي الکتاب ايضاً سماع لي عن رجالي رحمةالله عليهم و الرواية الصحيحة في هذا الکتاب رواية الي الاعز محمدبن همام البغدادي تلميذ الرضي و کان عالماً باخبار اميرالمؤمنين عليهالسلام» (معارج نهجالبلاغه، ص 95). براساس گفتههاي بيهقي و وجود نسخهاي کهن از نهجالبلاغه به کتاب ابويوسف يعقوب بن احمدبن محمد نيشابوري (متوفي 474 ق) ميتوان از تداول روايت نهجالبلاغه در محافل نيشابور سخن گفت. عبدالغافر فارسي در السياق لتاريخ نيسابور که متن منتخب آن باقي مانده، درباره ابويوسف مينويسد: «يعقوب بن احمد بن محمد بن احمد القاري الاديب البارع الکردي ابويوسف استاذ البلد و استاذ العربيه و اللغة معروف مشهور، کثير التصانيف و التلامذة مبارک النفس، جمع الفوائد و النکت و الطرف» (منتخب من السياق، رقم 1661). در شرح حال فرزند وي، ابوسعد حسن بن يعقوب تجيبي (متوفي 517 ق) که بيهقي نهجالبلاغه را به سماع نزد وي خوانده، بر علائق معتزلي ـ شيعي وي تأکيد شده است. صفدي که ظاهراً تحرير کامل السياق را در دست داشته است و از کتاب دميةالقصر باخرزي نيز بهره برده است، درباره ابوسعد مينويسد: «کان شيخاً فاضلاً مليح الخط مقبول الظاهر حسن الجملة و والده الاديب صاحب التصانيف و کان استاذ اهل نيسابور في عصره، غالياً في مذهب الاعتزال داعياً الي الشيعه» (ج 12، ص 308). از اين رو شگفتآور نيست که نخستين شروح بر نهجالبلاغه را عالمان خراساني و خوارزمي تأليف کرده باشند. بيهقي در آغاز شرح خود، معارج نهجالبلاغه (ص 99-100) مينويسد: «ولم يشرح قبلي [احد] منالفضلاء السابقين هذا الکتاب بسبب موانع منها: من کان متبحراً في علم الالصول کان قاصراً في علم اللغة و الامثال و من کان کاملاً فيهما کان غافلاً عن اصول الطب و الحکمة و علوم الاخلاق و من کان کاملاً في جميع هذه العلوم و الاداب کان قاضراً في التواريخ و ايام العرب و من کان کاملاً في جميع ذلک کان غير معتقد لنسبة هذا الکلام الي اميرالمؤمنين…» اعجاز حسين کنتوري در کتاب ارزشمند خود، کشفالحجب (ص 53) درباره کتابي به نام اعلام نهجالبلاغه مينويسد: «ان علي بن ناصر اول شارح لنهجالبلاغه و کان معاصراً لشريف الرضي مؤلف نهجالبلاغه ثم شاع ذلک و اشتهر بين المؤلفين و المحققين و الباحثين عن النهج و نقلوا عنه في کتبهم و آثارهم». آقابزرگ تهراني نيز به طبع از کنتوري درباره کتاب اعلام نهجالبلاغة نوشته است: «اعلام نهجالبلاغه لسيد العلامة علي بن الناصر، المعاصر لسيد الرضي مصنف نهجالبلاغه و هو اقدم الشروح و الحواشي عليه و اوثقها و اتقيها و اخصرها اوله الحمدلله الذي نجانا من مهاوي الغي و ظلماته و هدانا سبيل الحق بيينات آياته کذا ذکره في کشف الحجب» (الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 2، ص 24). عبدالسلام عباس الوجيه نيز در اعلام المؤلفين الزيديه (ص 725-726) از علي بن ناصر حسيني سخن گفته و او را از اعلام قرن پنجم دانسته و در شرح احوال وي چنين نوشته است: «قال في الجواهر المضيئة في معرفة رجال الحديث عند الزيديه: علي بن ناصر [صدر]الدين الحسيني، معاصر الشريف المرتضي، مؤلف اعلام الرواية علي نهجالبلاغة يروي نهجالبلاغة عن… [بياض في الاصل] و عنه رواها مؤلفه احمد بن احمد او زيد بن احمد البيهقي و فيروزشاه، سمع الاعلام و في النابس لاغا بزرگ: علي بن ناصر المعاصر للشريف الرضي و هو اول من شرح نهجالبلاغة و سمي شرحه به العام نهجالبلاغة و هو اتقن الشروح له و اخصرها. و من مؤلفاته رسالة في تقرير دلائل الجواب علي المرجئة (نشرها يحيي بن الحسين في المستطاب) و قال نسب اليه الامام يحيي بن حمزه کتاب المعالم (احتمالاً اعلام) علي نهجالبلاغة و ذکر انه اثني عشري. [آثار] اعلام نهجالبلاغة خ بمکتبه السيد عبدالرحمن شايم ضمن مجموعة به نهجالبلاغة خ سنه 735 ق. کان بخزانة داود بن الهادي.» سيد صارمالدين نيز در ذيل شرح حال علي بن ناصر حسيني نوشته است: «عليبن ناصر [صدر]الدين الحسيني السرخسي الشريف المرتضي مؤلف اعلام الرواية علي نهجالبلاغة يروي نهجالبلاغة عن [بياض في نسخه] و رواها عنه و مؤلفه احمدبن احمد او زيدين احمد البيهقي فا و کذالک سمع کتاب اعلام الرواية فيروزشاه بالجيل» (نسخه خطي طبقات الزيديه، ج 3، ص 123). در ميان اين نوشتهها، سه فرد اول تأکيد کردهاند که علي بن ناصر حسيني، نخستين شارح نهجالبلاغه است. متن کتاب اعلام نهجالبلاغه مشخصکننده اين مطلب است که مؤلف از رجال قرن ششم است و از برخي شروح پيشين نهجالبلاغه، در تأليف اعلام نهجالبلاغه بهره برده است. يادداشتهاي عبدالسلام عباس الوجيه نيز که از نسخهاي خطي نقل شده که بخشي از آن سفيد بوده، دقيق نيست و براي فهم آن بايد مطالبي را درباره روايت کتاب نهجالبلاغه در ميان زيديه توضيح داد.
نهجالبلاغه به روايت زيديه
آشنايي عالمان زيديه با کتاب نهجالبلاغه در دو مرحله صورت گرفته است. زيديه ايران به علت همجواري با عالمان اماميه، بسيار زود با کتاب نهجالبلاغه آشنا شدند؛ اما عالمان زيدي يمني، با تأخير يک قرن و نيم و از طريق زيديه ايران با اين کتاب آشنا شدند و اين در پي مهاجرت عالمان زيدي ايراني به يمن بود. راوي مشهور زيدي نهجالبلاغه در خراسان يکي از سادات نيشابور به نام يحيي بن اسماعيل حسيني بود که کتاب نهجالبلاغه را به واسطه عمويش، حسين بن علي بن احمد حسيني جويني، از شريف رضي (متوفي 406 ق) روايت کرده است. دو تن از شاگردان زيدي يحيي بن اسماعيل به نامهاي عمرو بن جميل نهدي و احمد بن زيد بن علي حاجي کتاب نهجالبلاغه را نزد يحيي بن اسماعيل ـ و به روايت حسين بن علي جويني از سيد رضي ـ سماع و در يمن روايت کردهاند. اين دو تن همچنين کتاب اعلام الرواية را از مؤلف آن يعني علي بن ناصر سرخسي حسيني سماع کرده و در سفر خود به يمن آن را نيز روايت کردهاند. شرح حال اين افراد که متن آن را از نسخه خطي طبقات الزيديه نقل ميکنم، حاوي نکات سودمندي در اين باره است، خاصه که برخي از اين مطالب برگرفته از مشيخههاي دو شاگرد زيدي، يحيي بن اسماعيل حسيني، است. «يحيي بن اسماعيل بن علي بن احمد بن علي بن علي بن محمد بن يحيي بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن عمرالاشراف بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب الحسيني العلوي النيسابوري السيد الامام العلامة يروي عن عمه العلامة الحسين بن علي بن احمد الجويني کثيراً من کتب الائمه و غيرهم فمما سمعه عليه کتب الحاکم الجشمي کتنبيه الغافلين و جلاء الابصار و السفينة و سمع عليه من کتب الائمه امالي ابي طالب [الهاروني] و صحيفة زينالعابدين علي بن الحسين و صحيفة علي بن موسي الرضا و نهجالبلاغه و امالي السمان و صحيح البخاري و مجموعات العميدي و عمه اسند کل کتاب الي مؤلفه و اخذ عنه [اي يحيي بن اسماعيل] عمروبن جميل النهدي شيخ الامام عبدالله بن حمزه و احمد بن زيد بن علي الحاجي و کان سماعه عليه ببلدة شادياخ بنيسابور في سنة ثمان و تسعين و خمسمائة (598 ق). قال تلميذه [اي تلميذ يحيي بن اسماعيل] عمرو [بن جميل] ما لفظه: هو السيد الالمام مفتخر الانام الصدر الکبير العالم العامل مجدالملة والدين و افتخار آل طه و يس ملک الطالبيه، شمس آل الرسول استاذ الطوايف الموافق منهم و المحالف قبلةالفرق تاج اشرف. ثم قال بعد ذکر کلام کبير ما اعظم شانه في العلم و في امرالدين و لقد استفدنا منه اشياء آخر لم نستفد من غيره و کان اتفاق ما اثبته رضي الله عنه و ارضاه من کتبه لهذه الاجازه في العشر (فا) الاواخر من ذيالقعده سنة ستمائة بظاهر شادياخ بنيسابور في خانکات القناب(؟) و هذه الاجازة التي تلفظ بها ليست مقصورة علي بعض دون بعض بل هي بجميع من رغب فيها من المسلمين و الاشراف انتهي. و قال القاضي الحافظ احمدبن سعدالدين قال عمرو بن جميل في عدد مسموعاته علي شيخه المذکور مالفظه و منها نهجالبلاغه و کذلک خطبة الوداع و مات رحمهالله و لم تکتب المساع و کان امرالله هو المطاع» (ج 3، ص 185). احمدبن زيد حاجي که در متن شرح حال يحيي بن اسماعيل حسيني از وي سخن رفته است. از شاگردان علي بن ناصر حسيني است. صارمالدين در شرح احوال وي چنين نوشته است: «احمدبن احمد بن الحسن و يقال احمد بن الحسن و يقال زيد بن احمد بن الحسن و زيد و احمد اسمان علي مسمي واحد و هو البيهقي البروقني و هو غير البيهقي المذکور في صلاة التسبيح فذلک قديم و سياتي انشاءالله ذکره و يکني تاجالدين. قلت سمع نهجالبلاغه علي شيخه و شيخالاسلام يحيي بن اسمعيل في شهر رمضان سنه ستمائه بنيسابور و روي عنه ايضا سفينة الحاکم الجشمي و روي عنه ايضا الصحاح الستة و غير ذلک و سمع الافادة تاريخ السادة علي الشيخ سعيدبن واسيون(؟). قال ابن سراهنک و احمد المذکور ايضا من تلامذه الشريف علي بن ناصر مؤلف اعلام الروايه علي نهجالبلاغه ثم قدم من العراق الي حوث سنه عشر و ستمائه في ز منالمنصور بالله عبدالله بن حمزه فاثني عليه العلماء. قال شعله: کان حافظا و استجاز منه علماء وقته کالعلامه ابن الوليد و حميد بن المحلي و شعله، فاجاز هم کان اماماً کبيراً رحالاً مقدماً شهيرا اثني عليها العلامه و وصفه شعله بالحافظ النتهي» (ج 3، ص 12). صارمالدين در جايي ديگر (ج 3، ص 15) در اشاره به احمد الجامي به اختصار چنين نوشته است: «احمدبن زيد الجامي الشيخ الاديب معينالدين البيهقي البروقني سمع اعلام الروايه علي نهجالبلاغه علي مؤلفه علي بن ناصر و سمعه عليه المرتضي بن سراهنک المرعشي ذکره في مشيخته قلت و قد تقدم ان اسمه احمدبن احمد فليعرف انشاءالله تعالي». شاگرد ديگر يحيي بن اسماعيل، عمرو بن جميل، اشارات بيشتري درباره استاد خود آورده و براساس نوشته وي درمييابيم که يحيي بن اسماعيل در نيشابور مدرسهاي نيز داشته است. صارمالدين در ذيل شرح حال وي مينويسد: «عمروبن جميل بن ناصر النهدي العالم رحل الي العراق ولقي الشيوخ و تلقف الاسناد و لقي بالعراق سيد الزيديه العلامه يحيي بن اسمعيل الحسيني قال عمرو ما لفظه: قرات جلاء الابصار للحاکم بتمامه ببلدة شادياخ علي شيخي تاجالشرف يحيي بن اسمعيل و هو قرأه علي عمه الحسن بن علي العلوي و قرأت امالي السيد الناطق بالحق علي شيخي المذکور شادياخ بنيسابور غرة سنة ثمان و تسعين و خمسمائة و الصحيفة لزين العابدين علي شيخي المذکور و صحيفة علي بن موسيالرضي علي شيخي المذکور في تاريخ سنة ثمان و تسعين و خمسمائه و نهجالبلاغه في مدرسة شيخي المذکور في الصفة الشرفية في شهر رمضان سنة ستمائة بقراأة الامام الاجل احمد بن زيد بن علي بن الجامي البيهقي بحضور سيد النحاة سالم بن احمدبن سالم البغدادي و الشيخ الحسين بن محمد الواسطي. قال المنصور بالله عبدالله بن حمزه قال عمروبن جميل اخبرنا بصحيح البخاري استاذ جميع الطوائف يحيي بن اسماعيل بن علي الحسيني قال اخبرنا عمي الحسن بن عليالعلوي قال اخبرنا السيد الامام علي بن حمک و رفعه الي نهايته و کذلک مجموعات الحميدي انتهي. و قال عمروبن جميل ايضاً و امالي السمان قراته بتمامها علي الشيخ العالم ابراهيم بن اسماعيل العبايي (؟) بقرية الحي من رستاق الري سنه خمس و تسعين و خمسمسائه ثم قال بعد ذالک يدعوالشيخه يحيي بن اسمعيل و لقد استفدنا منه شيء آخر مالم تستفد من غيره و کان اتفاق ما اثبته رضيالله عنه و ارضاه من کتبه لهذه الاجازه في آخر يوم الاثنين لا و آخر ذيالقعدة سنة ستمائه بظاهر شادياخ به نيسابور في خانکات العبان (؟) و هذا الاجازة التي يلفظ بها ليست مقصورة علي بعض دون بعض بل هي لجميع من رغب فيها من المسلمين والاشراف. هذه زبدة من کلام عمرو. قال القاضي و رجعا اليمن و اجتمع بالمنصور بالله عبدالله بن حمزه و محمدبن احمدبن الوليد و حرّر لهم اجازة بهجرة فطابر ضحوة النهار يوم الاثنين الثالث من شهر ربيعالاخر من سنة ست و ستمائة. قال القاضي هو العلامة الرّحال المسند احد مناقب الزيديّة و احد علمائهم رحل الي العراق و لقي الشيوخ و تتلمذ له الائمة و کان ثبتاً فاضلاً و لقي شيخه يحيى بن اسماعيل و هو الذي بلغ دعوة الامام المنصور بالله عبدالله بن حمزه و لعمرو بن جميل مقالات حسنة و تاويلات لبعض الاحاديث موافقة تدل علي ثبات قلبه و رجاح لبه. قال الحافظ احمدبن سعدالدين ثم مات عمروبن جميل و لم تکتب السماع و کان امرالله هو المطاع. قال ظاهر أن موته في العشر بعد الست منها و ستمائة والله اعلم» } 3،ص 128) مهمترين راوي نهجالبلاغه از اين دو شاگر زيدي يحيي بن اسماعيل، يکي از سادات مهاجر ايراني به يمن به نام مرتضي بن سراهنگ مرعشي است. صارمالدين ابراهيم بن قاسم درباره اين فرد مينويسد: «المرتضي بن سراهنگ ضبط بضم المهملة الاولي و فتح الثانيه و کسر الهاء و سکون النون ثم کاف بن محمد بن يحيي بن علي بن سراهنک بن حمزه بن الحسن بن علي المرعشي بن عبدالله بن محمد بن الحسن بن الحسين الاصغر، بن علي بن زينالعابدين بن الحسين بن علي بن ابيطالب الحسيني العلوي المرعشي بمهملتين بعد الميم ثم معجمه نسبه الي مرعشي قرية بين ارمينيه و حلب، الشريف الفاضل شرفالدين ابوطالب سمع نهجالبلاغة علي الشيخ معين الدين احمد بن زيد الجامي عن يحيي بن اسماعيل الجويني و کذا غيرها و سمع اعلام الرواية علي نهجالبلاغه علي رکنالدين فيروزشاه الجليلي و عن الحسن بن مهدي البيهقي و عن احمدبن زيد الجامي قراه عليهم و هم سمعوها من مؤلفها علي بن ناصر و قرا انساب الطالبيه و سمع عليه اعلام الروايه حميد بن احمد المحلي و کان السماع بکحلان [من] تاجالدين في ذيالقعده سنة ثمان و ثلاثين و ستمائة و قرا عليه انساب الطالبيه الشيخ احمدبن محمد شعله و اجازة جميع مسموعاته و مناولاته. قال مولانا الامام المؤيد بالله محمدبن القاسم في ذکر نهجالبلاغه و اجل من اخذ عنه هذا الکتاب باليمن السيد المرتضي بن سراهنک الواصل من بلاد العجم مهاجراً الي الامام المنصور بالله عبدالله بن حمزه متجرداً للجهادبين يديه فوافا ديار اليمن و قد کان الامام قبض، فاخذ عنه اولاد الامام المنصور بالله و شيعته هذا الکتاب و توفي هذا الشريف المذکور بظفار دار هجرته بعد ان خلطه اولاد المنصور بالله بانفسهم و زوجوه بنتاً للمنصور بالله و قبره في جانب الجامع المقدس بحصن ظفار» (ج 3، ص 171؛ نيز نک: همان، ج 3، ص 160؛ لوامع الانوار، ج 1، ص 453-454). در پي رواج روايت کتاب نهجالبلاغه، نگارش شروح بر اين کتاب در ميان عالمان زيدي نيز رواج يافت. نکته جالب توجهي که در تمام اين شرح حال ها ميتوان ديد روايت همزمان کتاب اعلام نهجالبلاغه سرخسي همراه با نهجالبلاغه است. از اين رو شگفتآور نيست که امروز نسخهاي کهن از نهجالبلاغه همراه با کتاب اعلام الروايه علي نهجالبلاغه در يمن موجود است. براي مثال عبدالسلام عباس الوجيه در کتاب مصادر التراث في المکتبات الخاصه في اليمن (ج 2، ص82) در ضمن معرفي نسخههاي خطي کتابخانه عبدالرحمان شايم نوشته است: (32) مجموع يحتوي علي نهجالبلاغه من کلام اميرالمؤمنين عليه السلام؛ الجامع: الشريف الرضي (محمدبن الحسين بن موسي) [359-406 هـ.]، الناسخ: منصور بن مسعود بن عباس بن ابي حمزه. تاريخ النسخ سنة 635 هـ . عليه خط الامام المطهر بن المظل بالغمام و اجازته الجمال الدارين بشر بن محمد بن على القطونى المتوفى سنة 789ه ؛ اعلام نهج البلاغه، المؤلف: على بن ناصر الحسينى السرخسى [ 575- 622] ؛ الناسخ: منصور بن مسعود بن عباس بن ابى حمزه، تاريخ النسخ: سنة 635 ه . بن کان الکتاب في خزانه الامام صارمالدين داود بن الهادي.
نکتهاي درباره مؤلف اعلام [الرواية علي] نهجالبلاغه
علي بن ناصر سرخسي در آغاز کتاب خود، علت تأليف شرح خود را چنين ياد کرده است: «دعاني ولوعي مع ضيق رباعي الي شرح مشکلاته و حداني حرصي عليه مع ضيق رباعي الي کشف معضلاته و الاعراض عن التعرض لجلياته و سميته اعلام نهجالبلاغة،للاهتداء بها في متاهانه والله استعين في اتمامه و حل معتقداته و أساله أن يصلي علي خير خلقه محمد و آله بافضل صلواته» (ص 34). درباره گرايش مذهبي وي، با توجه به برخي عبارتها ميتوان از زيدي بودن علي بن ناصر سخن گفت؛ مطلبي که آقاي حسن انصاري قمي نيز به آن اشاره کردهاند. مؤيد زيدي بودن اين شارح نهجالبلاغه عبارات صفحه 145 و 163 است. در صفحه 145 مينويسد:«اشاره علي ان نصب الامام واجب علي المسلمين و يجب عليهم معرفة استحقاقه للامامة، فمن لم يعرف الامام ولم يعرفه الامام کان بمعزل عما قام به لسائر المسلمين من نصب الامام و کان تارکاً للواجب، فکان اثماً مستحقاً للحرمان». در صفحه 163 تمايلات زيدي خود را صريحتر بيان ميکند: «لان الامامة اذا ثبت حقها علي من يستحقها و وجب عليه القيام بها، فلايسعه ترکها بوجه من الوجوه الا ان يودي ذلک الي خلل کلي يرجع الي الدين و الاسلام، کما کان حاله عليه في اول الامر…»