بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
کتاب ماه دين سال پنجم ـ شماره سوم وچهارم دي و بهمن 1380 ش: 51 ـ 52
درنگي در رساله شيخ مفيد (ره) درباره عدم سهو نبي (ص) *
ه نوشته استاد سيد محمدرضا حسيني جلاليه ترجمه و تحرير جويا جهانبخشالحمدلله الذي من علينا بمحمدٍ نبيه صليالله عليه و آله دون الأمم الماضية و القرون السّالفةاشاره:در شماره 45 و 46 از كتاب ماه دين (ويژهنامه شيخ صدوق) از درگيريِ دو مكتبِ متكلمان (/مجتهدان) و اخباريان (/اصحابِ حديث) سخن به ميان آمده بود.در اين مقاله، يكي از گوشههاي مواجهه ناقدانه دينشناسي اجتهادي با دين شناسي اخباريانه در نگريسته شده است.*يكي از بحثهاي مهم مطرحشده در علم كلام، بحث در اين باره است كه آيا سهو از براي پيامبر ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ جائز است يا نه؟ادله عصمت كه جمهور مسلمانان بدان قائلاند، چنين اقتضا ميكند كه به نفي سهو از گفتار و كردار پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ حكم شود. عالمان شيعي محقق در علم كلام همين عقيده را دارند، و از أهل سنت هم أبواسحاقِ اسفراييني بر اين عقيده است.تفصيلِ اختلافِ أهلِ سنت در اين باره، در كتابِ حجيّة السّنّهيِ شيخ عبدالغني عبدالخالق (ص 99-17) آمده است. در ميان شيعه، اختلافي وجود ندارد كه پيامبر ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ در گفتارهاي خود از سهو معصوم است. ليك درباره كردارها، برخي از كساني كه در آنچه مربوط به عقائد باشد، صاحبنظر نيستند، بلكه در تحصيلِ عقائد به نصوصِ روايت شده تكيه ميكنند و به آنچه ظاهرِ نصوص بر آن دلالت ميكند پايبندند، و به تأويل نصوص و سازگارسازيِ آنها با ادله عقلي همعقيده ندارند. يعني همان كساني كه شيخِ مفيد ايشان را «مُقَلِّدَه» (= مُقلِّّدان) مينامد، و در اصول دين به تقليد پايبندند، و در روش كلامي و اعتقادي به گروهي از عامه شباهت دارند كه سلفيّه و حشويّه خوانده ميشوند، در اين باره به روايتي از اخبار آحاد كه به زعم ايشان بدين معنا وارد شده است تكيه ميكنند و در كردار به پيامبر - صليالله عليه و آله و سلم ـ نسبت سهو ميدهند. مضمون آن روايت، آن است كه: پيامبر - صليالله عليه و آله - در يك نمازِ چهارركعتي، پس از ادايِ دو ركعت، سهواً - سلام دادند. مردي به نام ذواليدين به ايشان گفت: آيا نماز كوتاه شد، يا فراموش كردي؟! پيامبر - صليالله عليه و آله - فرمودند: «كلّ ذلك لم يكن» (/ هيچيك از اينها نبوده است). آنگاه درباره آنچه ذواليدين گفت، از ابوبكر و عمر پرسيدند كه آيا اتفاق افتاده يا نه؟ ابوبكر و عمر، به پيامبر - صليالله عليه و آله - خبردادند كه پس از دو ركعت سلام داده است. پس از آن حضرت نماز خود را اِتمام فرمود.[آنگونه كه از صدر و ذيلِ رساله شيخ مفيد درباره عدم سهو نبي- صليالله عليه و آله - برميآيد، كسي از باشندگان كربلا، درباره اين عقيده و روايت، از شيخ سؤال نموده است و] شيخ مفيد در اين رساله به مُقابله و پاسخگوئي در برابر گروه پيشگفته و اخباري كه در اين باره مورد استدلال قرار ميدهند، پرداخته است.[لبه اصليِ تيغِ انتقاد شيخ مفيد، متوجه يكي از مشايخِ قم است. شيخ مفيد در رساله خود از وي به صراحت نام نميبَرَد ولي عليالظاهر مُرادِ او شيخ صدوق است، و آنچه شيخ مفيد به نقد كشيده، تقريباً همان مطالبي است كه شيخ صدوق در يكي از بخشهاي كتابُ مَن لا يَحضُرُه الفقيه آورده.مجمل اين عقيده را از زبان شيخ قُميان و استاد صدوق، محمدبن حسنبن احمدبن وليد، هم حكايت كردهاند و مفيد در تصحيح اعتقادات الاماميه متعرض اين نقل شده و چُنين سخني را «تقصير» (/نقطه مقابل «غلّو») شمرده است.باري، در رساله مورد گفتوگويِ اين مقاله، شيخ مفيد با تفصيلي بيشتر به اين عقيده پرداخته، و از شدت لحن و تندي تعابير به كار رفته در آن درباره قائلان به سهو، پيداست كه چه اندازه تبيينِ اين مطلب و فيصلهبخشيدن به بحث در نظر وي جدي بوده، و چقدر عقيده به جوازِ سهو و روايت سهو در نماز را خطرناك و مخالف حقيقتِ مذهب ميديده است.]وي نخست به يادكردِ پُرسماني اصولي كه مرزِ عناصرِ اثرگذار در حلِّ اختلاف را تعيين مينمايد، ميپردازد و خاطرنشان ميكند كه:1- اين بحث درباره عصمتِ انبياء - عليهمالسلام - است، و عصمتِ انبياء - عليهمالسلام ـ از پُرسمانهاي عقيدتي به شمار ميرود كه از طريق «ظن» نميتوان درباره آنها استدلال كرد؛ زيرا در جاي خود - در علم كلام - ثابت شده است كه اصول دين، بناگزير، بايد به علم و يقين و باور قطعي مستند شوند. همچنين در آيات عديده قرآني - كه شيخ مفيد بدانها گواهي جسته است-، جائز نبودن تكيه بر «ظن»، اين كه «ظن» در شناخت حقيقت هيچ كفايت نميكند، مطرح شده است. [از آياتي كه شيخ مفيد بدانها گواهي ميجويد، اينهاست: «ولا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر والفؤاد كل اولئك كان عنه مسؤولا»؛ «ما يتبع اكثرهم الا ظنا ان الظن لايغني منالحق شيئا»؛ «ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون»؛ «و ان تقولو عليالله ما لا تعلمون»؛ «الا من شهد بالحق و هم يعلمون».شيخ مفيد بر اين اساس، تكيه بر اخبار آحاد را كه نه علم به بار ميآوَرَد و نه موجبِ عمل ميگردد، به عنوان اعتماد بر «ظن» و دوري از يقين، مشمول نهيِ خداوند در آياتِ قرآن كريم ميشمرد.]همين [اختلاف درباره منابع معرفت ديني و نحوه تحصيل عقائد]، اهل اجتهاد و نظر را از مُقَلِّده جدا ميسازد.2- فقيهان كه اهل اجتِهاد و نظراند، بر صِرفِ اَخبارِ آحاد تكيه نميكنند و معتقدند كه اين اَخبار، «نه موجب علم ميشوند و نه عمل».شيخ در كتابهايِ مختلف خويش، و همچنين در آغاز اين رساله، بر اين مطلب تأكيد ميكُنَد؛ و اين مطلب نيز از وجوهِ تمايز دو گروه پيشگفته ميباشد.شيخ مفيد، در ادامه، به معارضه با روايتي ميپردازد كه به عنوان دليل براي اثبات وقوع سهو از پيامبر - صليالله عليه و آله - بدان تكيه كردهاند، و خاطرنشان ميكند كه اين روايت «معَلَّّل» است و از همين روي به عنوان دليل چيزي قابل اعتماد نيست، زيرا مُعَطلبودن (/تعليلِ) حديث، آن را از اعتبار و حجيت مياندازد و ديگر عمل به آن روا نيست. حديث معَلَّّل، حديثي است كه در نصِ منقول آن، چندان بين روايان، تناقض و اختلاف موجود باشد كه جمع بين منقولات ايشان ممكن نگردد.در اين روايت [يعني روايت مورد استناد قائلان سهو]، چُنين اختلافي بين راويان وجود دارد؛ چُنان كه راويان در تعيين نمازي كه سهو در آن واقع شده، و همچنين درباره روش و كيفيتي كه پيامبر - صليالله عليه و آله و سلم - با آن، اين سهوِ مفروض را چاره كردند، اختلاف نمودهاند. سپس، شيخ مفيد از طريق تناقضها و لازمههاي باطلِ اين حديث، دليل آورده است كه حديثِ موردِ بحث، برساخته و جَعلي است و ممكن نيست اين حديث با اين معنا حقيقتاً وارد شده باشد. وي، بدين موارد استدلال ميكند:اولاً: پيامبر - صليالله عليه و آله و سلم - برحسبِ متنِ همين روايت، با گفتن «كلّ ذلك لم يكن» (/هيچيك از اينها نبوده است)، سهو را از خويشتن نفي فرموده است. چه، اگر نقل صحيح باشد، معناي سخن آن حضرت اين است كه وقوع سهو و نسيان را از خود نفي فرموده است و اينك چگونه ميتوان اين نقل را دليل بر وقوع سهو از پيامبر - صليالله عليه و آله- گرفت؟… اگر گفته شود كه آن حضرت در اين سخن هم سهو فرموده است، اين اجتهاد در برابر نص است. همچنين تلاش براي تفسير اين سخن، به اين معنا كه پيامبر - صليالله عليه و آله و سلم - جمع بين هر دو امر را نفي فرموده، بدين صورت كه «كُلّ» (هر دو، همه) واقع نشده است، پذيرفتنى نيست و شيخ مفيد در فصل دوم رسالهاش، از دو روي ، آن را رد كرده است:نخست آن كه اين جواب، جوابِ سؤال مذكور نخواهد بود؛ زيرا پرسشگر تنها درباره وقوع يكي از دو امر، سؤال كرده است، و اين جواب كه اين دو امر با هم واقع نشدهاند، با شيوه مألوف پاسخ به چنين پرسشي سازگار نيست؛ بلكه سخني است لغو و بيهوده كه ساحتِ پيامبر - صليالله عليه و آله و سلم - از آن و مانندِ آن منزه ميباشد.دوم آن كه اين جواب، اقتضا ميكند كه آن حضرت ملتفتِ وقوع يكي از دو امر شده باشد، ولي ظاهر گفتار نشان ميدهد كه پيامبر ـ صليالله عليه و آله و سلم - ملتفت چنين چيزي نشده است و حتي درباره صحت سخن ذواليدين از نمازگزاران پرسش ميفرمايد.ثانياً: اين روايت - در طُرُقِ خويش - مشتمل بر آن است كه پيامبر - صليالله عليه و آله - در آن نماز سوره «والنجم» را خواند كه در آن آيه سجده هست، و همچنين شنيد كه ميخواند: «تلك الغرانيق العلي، و أن شفاعتهن لترتجي». اين خرافه و دروغي است كه به ساحتِ قدسِ پيامبر - صليالله عليه و آله - بستهاند. به گواهي قرآن، آن حضرت از روي هوايِ نفس سخن نميگويد و آن جُز وحيي كه فروفرستاده ميشود نيست. ثالثاً: مقتضايِ اين روايت آن است كه تنها ذواليدين - كه در ميان صحابه شخصيتي مجهول است - متوجه اين سهو شده باشد و هيچيك از ديگر صحابياني كه حاضر بودند، ازجمله أبوبكر و عمر، به آن توجهي نكرده باشند! هنگامي هم كه پيامبر - صليالله عليه و آله - ميخواهد از سخن ذواليدين مطمئن شود، در اين باره از أبوبكر و عمر پرسش ميكند، نه ديگر صحابه حاضر!همه اين ويژگيها نشان ميدهند كه اين روايت، تنها از براي مخدوشساختن و جاهت پيامبر - صليالله عليه و آله - و ساقطكردن كردار آن حضرت از حجّيّت و اعتبار، جعل شده است.وانگهي، آراء شيخ مفيد درباره پُرسمانهايِ متعددي در خلال اين رساله درج گرديده است كه بدانها ميپردازيم:اين ادعا را كه سهوِ مردم - كه سهوِ شيطاني خوانده شده است - با سهوِ پيامبر - كه سهوِ رحماني خوانده شده - فرق دارد، رد كرده است و حكم سهو را از حكم خواب نيز تمييز داده.ادعا كرده كه «عِصابة الحق» (يعني اماميه) در اين اختلافي ندارند كه قضاي فوري نماز فوت شده، هرگاه انسان آن را به ياد آورد، واجب است؛ وقت اين قضا تنگ است و نميتوان در فراخي وقت و فرصت دلخواه چنين نمازي را قضا كرد، مگر آن كه وقت براي نماز فوتنشده فعلي اندك باشد و قضاي نمازِ فوتشده به اداي نماز فوتنشده لطمه بزند. اين مطلب را در فصل پنجم رساله ياد كرده است.گفته است: فقها حديثي را كه راوي مبتلا به سهو روايت كند نميپذيرند، مگر آنكه راوي ديگري از راويان هوشيار و تيزوير و تندذهن و خوشحافظه، در روايتگري، با راوي مبتلا به سهو، شريک باشد. اين مطلب كه آن را در فصل ششم ياد كرده، همان شرط «سَداد» است كه عالمان حديث و درايه در مورد راويان مُعتَبَر ميدارند.درباره شخص «ذواليدين» - يعني همان صحابي بر ساختهاي كه روايت را به وي نسبت دادهاند-، مناقشه كرده است و تصريح نموده كه وي مجهول و ناشناخته است.[شيخ صدوق گفته بود: «غُلاتِ مُفَوضّه - كه خدايشان لعنت كناد! -، سهوِ نبي - صليالله عليه و آله و سلم - را نفي ميكنند» و همچنين از استادش، محمدبن حسنبن أحمدبن وليد، نقل كرده بود كه «نخستين درجه در غلو، نفي سهو از پيامبر - صليالله عليه و آله - است.» شيخ مفيد نسبت غلو را از چنين كساني كه به نفي سهو از پيامبر - صليالله عليه و آله - قائلاند، نفي ميكند، و كسي را كه به چنين كساني نسبت غلو ميدهد، «بيملاحظه (/المُتَهَّوِِّر)» ميخواند. همچنين به سختي بر قائل به سهو ميتازد و درپايان رساله چنين ميگويد: «شيعهاي كه با تكيه بر اين حديث، از روي عناد، به پيامبر - عليهالسلام - نسبت اشتباه و نقص و معصومنبودن بدهد، ناقصالعقل و سُستراي است و نزديك به ناخوش احوالاني كه تكليف از ايشان ساقط شده است». [او طبعاً با افزودن قيد«از روي عناد»، كساني چون شيخ صدوق و استادش را كه به سبب خطا در تشخيص و اجتهاد، قائل به سهو شدهاند، ازآماج اين حمله دور ميدارد؛ هر چند كه در انتقاد كلي از كسي كه قائل به سهو باشد، صدوق و استادش، محمدبن حسنبن أحمدبن وليد، ظاهراً انگيزه اصلي رديه مفيد بر قول مذكور هستند].آنگونه كه از پايان اثر هويداست، نام رساله، «جواب أهل الحائر علي ساكنه السلام فيما سألوا عنه من سهوالنبي صليالله عليه و آله فيالصلاة» ميباشد. [يكي از محققان معاصر به همين اعتبار كه رساله حاضر، جواب أهل الحائر علي ساكنه السلام خوانده شده، و از سوي ديگر سندي در دست نيست كه نشان بدهد شيخ مفيد جوابي به مردمي حائر (/كربلاي معلا) نوشته باشد، با انتساب رساله به مفيد مخالف است و احتمال ميدهد جانشين شيخ مفيد، أبويعلي محمدبن حسنبن حمزه جعفري (در گذشته به سال 463 هـ . ق.)، كه اثري از وي به نام جواب المسائل الواردة من الحائر ميشناسيم، صاحب اين رساله باشد. علامه مجلسي كه متن رساله را در بحارالانوار نقل كرده است، ميگويد كه اين رساله از شيخ مفيد است و يا از سيدمرتضي.به هر روي، حتي اگر نسبت رساله را به شيخ مفيد مورد ترديد قرار دهيم، در اين كه انديشه مطرح شده در آن، يعني عدم سهو نبي - صليالله عليه و آله و سلم -، از انديشههاي مورد قبول شيخ مفيد است و اين رساله با شيوه انديشگي و ديگر آثار وي همگام و همسوست، ترديدي نميتوان كرد. بيشترينه عالمان شيعه در اين پُرسمان همنظر شيخ مفيدند، و پس از شيخ صدوق، ظاهراً به استثناي يك يا دو نفر، هيچيك از عالمان شيعه نظر صدوق را نپذيرفتند. از آن يك دو نفر هم به عنوان صاحب راي شاذ ياد شده است و از جهت شُذوذِ رأيشان توجه و تعجب برانگيختهاند.آنچه باور جمهور عالمانِ امامي و متكلمان بزرگ اثنيعشري ميباشد، همان عقيده به «عدم سهو نبي - صلي الله عليه و آله-» است كه شيخ مفيد هم بيان داشته است.]والحمدلله علي توفيقه