اخلاق و آداب اهل علم در آثارحوزویان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق و آداب اهل علم در آثارحوزویان - نسخه متنی

سید عباس میری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كتاب ماه دين ـ شماره 50 و 49 ، آبان و آذر1380




اخلاق و آداب اهل علم در آثار حوزويان




سيد عباس ميري




حوزه و اخلاق جدايي ناپذيرند. روحانيت، بدون معنويت ره به جائي نمي‌برد. علم و
دانش همسو با تهذيب نفس ارزش دارد . علم بدون تهذيب نفس ارزش دارد . علم بدون
تهذيب نفس نه تنها سودمند نيست بلكه آثار مخربي نيز بار مي‌آورد از اين روي
معلمان اخلاق و عرفان همواره حوزويان را به خودساري و گريز از دنيا مشغولي دعوت
كرده‌اند و جلسات اخلاقي براي حوزويان تشكيل داده كتاب و آثار تربيتي ويژه
براي آنان نگاشته‌اند.




در اين نوشتار برآنيم به معرفي برخي آثار اخلاقي دانشمندان اسلامي كه ويژه
حوزويان نگاشته شده بپردازيم.




اخلاق‌العلماء




نوشته: ابي‌بكربن‌الحسين بن عبدالله




الاجر،الازهر، 1349ه‍.ق، 91صفحه.




ابوبكر آجري، در قريه‌اي به نام «آجر» در حومه بغداد چشم به جهان گشوده است.




وي تا سال 330ه‍. ق د ربغداد بوده و از بزرگان علم حديث چون: ابامسلم الكجي، ابا
شعيب الحراني، ابوالحسن الحمامي، ابوالحسن‌ابن بشران. احمدبن يحيي الحلواني،
جعفربن محمدالفريابي، مفضل‌بن محمدالجندي، احمدبن عمربن زنجويه القطان،
قاسم‌بن زكرياالمطرز، احمدبن الحسن‌بن عبدالجبار الصوفي، هارون‌بن يوسف‌بن
زياد و... بهره گرفته است.




ابن جوزي درباره معرفي شخصيت او مي‌نويسد:




«...ابوبكر...الاجري، كان ثقه، دينا، عالما، مصنفا... حدث به بغداد. قبل سنه ثلاثين
وثلثمائه. ثم انتقل الي حامكه فاقام بها حتي مات في محرم سنه متين و ثلثمائه...»




ابوبكر آجري، موثق، با ديانت، دانشمند صاحب تصنيف و... بوده است. وي پيش از سال
330ه‍. ق در بغداد در صحنه علمي و فرهنگي ظاهر شد، سپس به مكه مكرمه مهاجرت كرد و
در آن‌جا اقامت گزيد. در محرم سال 360ه‍.ق ديده از جهان فروبست.




شاگردان




كساني كه در مكه مكرمه، نزد او دانش حديث فراگرفته‌اند يا حديث شنيده‌اند،
عبارتند از: علي و عبدالملك، ابنابشران، علي‌بن احمدبن‌عمرالمقريء، محمودبن
عمرالعكبري، محمدبن‌الحسين‌بن الفضل القطان، ابونعيم اصفهاني و...




تاليفات:




از وي تاليفات و آثار بسياري در فقه، حديث و دانشهاي ديگر به جا مانده كه برخي از
آن‌ها به شرح زير است:




1. التهجد.




2. تحريم النرد و الشطرنج و الملاهي.




3. اخبار عمربن عبدالعزيز.




4. اربعين.




5. الشريعه.




6. آداب العلماء (اخلاق العلماء)




انگيزه تاليف:




نويسنده در اين اثر بر آن است كه ويژگيهاي دو گروه از عالمان را كه در قرآن كريم
و احاديث نيز بدانها اشاره شده برشمرد. و آنان را به جامعه علمي، فرهنگي و عموم
مردم بشناساند.




گروهي كه علم و دانش را به انگيزه الهي و رضاي خدا فرا مي‌گيرند و هدفي جز زدودن
جهل و ناداني از خود و گسترش علم و فرهنگ در سر ندارند.




گروهي كه دانش را به انگيزه دنياطلبي، رسيدن به مقامهاي ظاهري و تحصيل دنيا فرا
مي‌گيرند و با اين انديشه زندگي مي‌كنند.




محتوا




كتاب، با ياد خداوند و سپاس و درود بر خاتم پيامبران آغاز مي‌شود. پس از آن با
بهره‌گيري از آيات قرآن، روايات نبوي و سخنان عالمان دين به تفضل الهي بر
انسانها، به علم و دانش و برتري و ارزش عالم و جايگاه معنوي او مي‌پردازد.




استناد به آيات قرآن و رواياتي كه در باب ويژه علم و عالم رسيده به معرفي آنان كه
منار هدايت و ارشاد. چراغ راه عباد. مدار داوري، پيشوايان امت، سرچشمه‌هاي حكمت
مي‌پردازد آنگاه آيات قرآن را كه درباره علم و فضيلت عالم رسيده از ديدگاه
محدثان و مفسران توضيح مي‌دهد.




سپس بابي به عنوان «گردآوري احاديث و آثار مربوط به فضيلت علماء در دنيا و آخرت»
گشوده است. در اين باب رواياتي كه از طرق عامه از پيامبر اكرم (ص) درباره فضل
علماء رسيده با سلسله سند صحيح و كامل گردآوري كرده است و در پايان پرسشي را به
شرح زير مطرح مي‌كند، اگر كسي دانش را نشر و گسترش داد و حفظ نمود و در مناظره از
آن بهره جست فضايل و مقامات علماء شامل حال او نيز مي‌شود يا خير؟ در پاسخ
مي‌گويد اگر اوصاف او اوصاف عالمان حقيقي نيست؛ طلب مغفرت و برگشت به رفتار
دانشمندان پارسا و وارسته نااميد نبايد باشد.




اوصاف علماء




مولف در اين باب ويژگيها، احوالات دانشمندي كه دانش او بحالش سودمند است
برشمرده. از جمله: واجبات را بجا مي‌آورد. آداب كسب دانش و بهره‌مندي از آن و
مجالست با دانشمندان را خوب مي‌شناسد. شيوه و آداب مناظره، افتاء را مي‌داند و
معاشرت با بزرگان و ساير طبقات مردم را نيكو به انجام مي‌رساند. در پيشامدهاي
روزگار سعي او آن است كه انديشه و دين خود را حفظ كند.




ويژگي‌هاي دانشجو در مسير استفاده از علماء




دانشجو در كسب دانش با رفق، حلم، وقار، ادب به محضر دانشمندان در رفت و آمد است.
در طريق تحصيل سعي در خيرات دارد، به تلاوت قرآن، ذكر و ياد نعمتهاي الهي همت
مي‌گمارد. بخداوند از شر و گزند گوش، چشم، زبان، نفس و شيطان پناه مي‌برد، خود
را به هر صحنه‌اي مشغول نمي‌دارد، مگر براي او نفعي در پي داشته باشد، از
خداوند درخواست علم نافع دارد. و همش در تلاوت قرآن فهم اوامر و نواهي خداوند
است و...




ويژگي مجالست دانشجو با دانشمندان:




در مجلس علماء با آداب و تواضع مي‌نشيند، صدايش را از صداي آنان بالاتر
نمي‌برد ادب پرسش را دارد، توجه دارد كه بيشترين پرسشهايش از دانشي باشد كه به
آن پرستش خدا مي‌شود. اگر از دانشمنداني فيض برده، به آنان بگونه لطيف
مي‌فهماند كه از آنان بهره برده و سپاس آنان را بجا آورد. اگر عالمي بر او
غضبناك شد خشم خود را فرو مي‌برد. و از سبب آن جويا مي‌شود و عذر مي‌خواهد در
مناظره قصد خودنمايي ندارد و تمام همش طلب فايده است.




ويژگي دانشمند:




وقتي دانشجويي به مرحله‌اي از دانش رسيد و به عنوان عالم شناخته شد بايد تواضع
براي همگان از عالم و عامي، عالي و داني، هم رديف و پائين‌تر پيشه سازد به وسيله
علم و دانش خود در پي كسب مقام از اهل دنيا نباشد. دانش خويش را از غير اهلش
نگهدارد آن را وسيله رسيدن به دنيا و نيازمنديها خويش قرار ندهد. سعي كند به اهل
ثروت نزديك نگردد و از فقراء دوري ننمايد، با همنشينان خويش خلق نيكو و رفتار به
مدارا داشته باشد.




رفتار با همنشينان:




رفتارش با افراد كند ذهن و ديرفهم صبورانه بوده و در برابر كساني كه نسبت ناداني
به او مي‌دهند حليم باشد. سعي كند افراد را از سخنان بيهوده باز دارد و آنان را
به سكوت كه كمترين ضرر دارد وادار نمايد. با خطاكاران برخورد سازنده داشته باشد.
اگر از او پرسش بي‌جا نمودند آن را رد كند و پاسخ نگويد. و از آنان بخواهد پرسش
مورد نياز خود را مطرح سازند كه مفيد بحال همگان باشد، هيچ گاه پرسشگر را توبيخ
نكند تا موجب خجالت و شرمندگي او گردد. از افراد محصل و كوشا قدرداني و استقبال
كند و افرادي كه علم را براي مراء و جدال مي‌آموزند طرد نمايد. هر گاه مساله‌اي
كه منشاء فتنه بين مسلمانان مي‌شود از او پرسش شود از پاسخ آن سرباز زند، و پرسش
كننده را به مسائلي كه اولويت دارد رهنمون گردد. سپس بابي درباره مناظره، آداب
مناظره، لغزشگاههاي آن، مناظره منطقي و سالم و... گشوده است و از رواياتي
استفاده كرده است كه نياز به يادآوري آنها نيست.




رفتار و معاشرت عالم با مردم:




ويژگيهاي دانشمند مورد تاييد شريعت و داراي درجات و مقامات عالي بدين گونه است،
كه بايد در رفتار اجتماعي و معاشرت با توده مردم كانون خير و اميد باشد، مردم از
گزندش در امان باشند، لغزشهاي آنان را پي نگيرد. گناهان آنان به بازار نكشاند.
اسرار آنان را افشاء نكند، برتري بر دشمن را بناحق نخواهد، در برابر حق ذليل و
در مقابل باطل معزز باشد، سبك‌سران را با خاموشي پاسخ گويد و از سهل‌انگاري،
تكبر، حسد، كينه‌ورزي، تنگ نظري بپرهيزد. نسبت به افراد زبان به طعن، لعن،
دشنام نگشايد و ...




سلوك عالم در ارتباط با خدا:




افزون بر فضيلتهاي ياد شده دانشمندان اگر به دانش خويش پايبند باشند به درجاتي
كه بشر از درك آن عاجز است نائل مي‌شوند به مقاماتي مي‌رسند كه خداوند آنان را
از سرچشمه علم خويش بهره‌مند ساخته، و وارث انبياء، قره‌العين اولياء، و طبيب
قلبهاي بيمار مي‌گردند.




نشانه چنين داناياني آن است كه دائم شكرانه و ياد خدا را زنده نگه مي‌دارند و
شيريني و حلاوت دوستي با خداوند در قلبهاي آنان جاي دارد. به نعمت نيايش با
پروردگار دمسازند و هيچ گاه براي تلاشي كه در راه عمل صالح انجام مي‌دهند خود
را از خداوند طلبكار نمي‌انگارند. تكيه‌گاه و مامن آنان خدا است و از هيچ نيروي
ديگر فرمان نبرده و نمي‌هراسند تنها نيازمند خداوند هستند و از غير او بي‌نياز.
به هنگام افزوني دانش آنان بر خود مي‌ترسند كه حجت خداوند بر آنان موكد شده است.
بزرگترين همشان تلاوت كلام‌الله و درخواست فهم آن از خداوند است. در روايات و
سنن رسول خدا (ص) در پي فقه و فهم هستند نه نقل روايت، بر عزت ظاهري دنياگرايان
افسوس نمي‌خورند و بر محروميت از بهره‌هاي مادي زبان به اعتراض نمي‌گشايند،
با سبك‌باري، سكينه و وقار و قلبي مشتغل به فهم و عبرت از وقايع روزگار، ايام را
سپري مي‌كنند. امراض نفساني خويش را با شتاب شناسائي كرده و به درمان آن
برمي‌خيزند، دائم خويش را در پيشگاه الهي متهم مي‌شمارند. در پايان فصل بر همه
اوصاف و افعال نيك ياد شده عالمان به آيات قرآن، روايات، آثار صحابه استشهاد
مي‌نمايد و مي‌نويسد:




«... هذه الاخبار تدل علي ما وصفنا به العلماء و الفقهاء ...»




بر ويژگيهائي كه براي دانشمندان و فقيهان برشمرديم اخبار دلالت دارد.




پرسش خداوند از برخورد عالمان با علم:




در اين باب ابتدا با تمسك به ذيل روايت معاذبن جبل به نقل از رسول خدا (ص) كه
مي‌فرمايد:




«... لاتزول قدما عبد يوم القيامه حتي تسئل عن اربع خصال ... عن علمه ماذا عمل فيه
...»




در روز قيامت بنده گام از گام بر نمي‌دارد. مگر اين‌كه از چهار ويژگي از چگونگي
رفتارش با دانشي كه اندوخته، پرسش مي‌شود.




و روايات بسياري به اين مضمون از طرق گوناگون رسيده و گفتار صحابه و تابعين نيز
مويد اين است كه: دانايان در قيامت در رابطه با كيفيت برخوردشان با علم و دانشي
كه كسب كرده‌اند، و نحوه رفتار وعمل به آن در اولين موقفهاي مورد بازپرسي قرار
مي‌گيرند.




آنچه تا كنون گزارش كرديم بخش اول كتاب بود كه ترسيم‌گر اخلاق و رفتار فضائل،
مقامات و ويژگيهاي عالمان واقعي را بر عهده داشت از اين پس مولف بخش دوم و متمم
كتاب را كه اختصاص به اخلاق و رفتار دانايان نادان دارد آغاز مي‌كند، چهره عالم
نمايان، جاهلان واقعي كه با دانش خويش به شيادي مي‌پردازند را بخوبي نشان
مي‌دهد. سپس از ياد كرد ويژگيهاي عالمان غير حقيقي كه در بخش پيشين گذشت
مي‌نويسد: اين منتسبان به عالمان دين گرچه به ظاهر دانشمند مي‌باشند ولي اخلاق
و رفتار نادانان جفاپيشگان فريبكاران و فتنه انگيزان دارند، زبان آنان زبان
عالم است، ولي رفتارشان رفتار سفيهان. سپس براي اثبات مدعاي خويش به سخن پيامبر
(ص) بزرگان صحابه و تابعين، به طرق مختلف استناد مي‌كند.




از جمله حديث قدسي، از وهب‌بن منبه نقل شده:




سمعت وهب بن منبه يقول: قال الله عزوجل فيما يعاتب به احبار بني‌اسرائيل:




«... تفقهون لغيرالدين و تعلمون لغيرالعمل و تتباعون الدنيا بعمل الاخره،
تلبسون جلودالضان و تخفون انفس الذئاب و تتقون القذ من شرابكم و تبتلعون امثال
الجبال من الحرام و تثقلون الدين علي الناس امثال الجبال تطيلون الصلاه و
تبيضون الثياب تنتقصون مال اليتيم و الارمله فبعزتي حلفت لا صربنكم بفتنه يضل
فيها راي ذي الراي و حكمه الحكيم...»




شنيدم وهب‌بن منبه مي‌گفت: خداوند عزوجل در عتاب به دانشمندان بني‌اسرائيل
فرمود: فهم و درك خود را براي غير دين بكار مي‌گيريد. و دانش مي‌اندوزيد براي
غير عمل. دنيا را به وسيله علمي كه وجهه آخرت دارد كسب مي‌كنيد، در ظاهر لباس
ميش بر تن داريد و در باطن صفت گرگ. در ظاهر از آشاميدني‌هاي ناپاك پرهيز داريد
ولي مانند كوهها از حرام فراچنگ مي‌آوريد. دين را براي مردم بمانند كوهها سنگين
جلوه مي‌دهيد. نماز را طولاني مي‌خوانيد لباسهاي سفيد مي‌پوشيد، بر مال يتيم و
بيوه‌زنان نقص وارد مي‌سازيد پس به عزتم سوگند، شما را به آزمايشي مي‌آزمايم
كه در آن از كار افتد راي صاحب راي و حكمت حكيم.




مولف مي‌گويد: اگر كسي اظهار دارد اخلاق عالمان فتنه‌گر، دنيا طلب، فخرفروش
و... كه علم آنان حجت عليه آنان است براي عبرت ديگران توصيف كن بايد گفت: از جمله
اوصاف آنان اين است كه در كسب دانش سهل‌انگار و فراموش‌كارند، از ميان دانشها
دانشي مي‌اندوزند كه خواسته نفس آنان است. هدفشان از تحصيل دانش مطرح شدن است
نه شناخت واجبات و محرمات و عمل بدانها. هر دانشي كه موثر در جاه و مقام نزد مردم
است با سبكبالي و نشاط و شادي مي‌آموزند و از دانشي كه بين خود و خدايش مورد
نياز است غفلت ورزيده و با آگاهي به ضرورت آن، بدان نمي‌پردازند اگر در مسير
كسب دانش به محرمات و واجبات علم پيدا كرد، ترك عمل بدان برايشان امري آسان است.
دانش را براي ريا، مي‌پراكنند. محاجه و مناظره، و مراء و جدال و خودنمائي
مي‌آموزند. در مناظره هيچ وقت از در انصاف وارد نمي‌شوند. در فتوي نسبت به
كساني كه با آنان دوست و مرتبط هستند ترخيص قائل مي‌شوند و نسبت به ديگر سخت
مي‌گيرند. دانش را براي اهل دنيا و رسيدن به آن در اختيار مي‌گذارند و اگر دانش
منفعت دنيايي و مادي نداشته باشد ولو سود آخرت در آن باشد امساك مي‌كنند. براي
علمي كه بدان عمل نكرده‌اند اجر و پاداش دارند و از عاقبت سود دانش بي‌عمل
نمي‌هراسند. به حكمت سخن مي‌گويند و گمان مي‌برند اهل حكمت و فضل هستند، عاشق
مطرح شدن و روي آوردن مردم و گرمي بازار خود هستند، از رحلت عالم بخاطر روي
آوردن مردم به آنان خوشحال و خندانند. اگر مشكلي كه نمي‌داند از او بپرسند
نمي‌گويد نمي‌دانم. از حيات پربركت افرادي كه به مسلمانان نافع هستند در
عذابند، و مردم را براي استفاده از آنان رهنمون نمي‌شوند.




در برابر فرمانروايان و اهل دنيا براي رسيدن به مقام و مال تواضع مي‌كنند، و
نسبت به كساني كه از دنيا بهره‌اي ندارند تكبر مي‌ورزند. علمشان را از فقراء
دريغ دارند. خود را در زمره علماء مي‌شمارند ولي اعمالشان اعمال سفهاء است. حب
دنيا و مدح و ثنا در روح و جان آنان رسوخ كرده و آنان را فريفته است و ...




در نهايت مي‌گويد: كسي كه در اين اوصاف تدبر كند برخي اوصاف را مي‌يابد كه موجب
شرمندگي نزد خداوند است و بايد به سرعت از آن به خداوند پناه برد، آن‌گاه بر اين
اوصاف پست و رذيله از آثار و اخبار پيامبر (ص) و علي (ع) و بزرگان مذاهب مانند:
مالك، احمد، شافعي و ... شاهد مي‌آورد.




در پايان كتاب به اوصاف و ويژگيهاي كساني كه بهره‌اي از علم دارند ولي سودي به
حال آنان ندارد مي‌پردازد. كه گوشه‌اي از آن اوصاف به شرح زير است:




پيروي هواي نفس، خودبزرگ بيني، جباريت، شاخصه آنان است. در برخوردهاي اخلاق
اجتماعي با مردم جفاكارانه رفتار مي‌كند از اخلاق فضيلت كه شايسته دانشمندان
است طرفي نبسته‌اند و اخلاق پست و رذيله در آنان جمع است بيشترين هم آنان كسب
مال دنيا و معاش آن از طريقي كه خداوند نهي فرموده است، در طاعت خداوند اظهار
عجز مي‌كند، به عفو خدا وثوق و حسن ظن دارد نسبت به ضمانت روزي از سوي خداوند
بي‌اطمينان مي‌باشند اگر از دنيا چيزي به آنان برسد به گونه‌اي فرحناك
مي‌شوند، كه سپاس الهي را در برابر آن از ياد مي‌برند. اگر مصيبتي به آنان برسد
به حدي خود را مي‌بازند كه رضاي الهي را ناديده مي‌انگارند. در جائي كه بخواهند
از روي معصيت باطل را مدح مي‌كنند، ظلم به افرادي كه ياري رسان دارند زشت
مي‌شمارد ولي نسبت به كساني كه جز خداوند ياوري ندارند قبيح نمي‌داند. ياد خدا
برايش سنگين است ولي گفتگوهاي بيهوده و بي‌فايده برايش دل‌انگيز و نشاط‌آور
است. كارهاي معمولي روزمره را بر نماز مقدم مي‌دارند. نماز بي‌روح و سهوگونه كه
در آن عظمت الهي جلوه‌گر نيست بجا مي‌آورد. اگر امام جماعت نماز را طولاني
بخواند او را ملامت و مذمت مي‌كنند اگر خفيف برگزار كند به مدح و ستايش وي
مي‌پردازند تا امري بر او سخت نشود بياد خدا نمي‌افتد، نيايش اندك مي‌كنند،
بهنگام دعا قلبي مشغول دارند و اوصاف ناپسند ديگر كه انصافا عبرت‌آموز است، از
جمله مي‌نويسد:




فاقطع اموال اليتامي و الارامل و الفقراء و المساكين و اموال الوقوف علي
المجاهدين و اهل الشرف و بالحرمين و اموال يعود نفعها علي جميع المسلمين فارضي
بها الكاتب و الحاجب و الخادم فاكل الحرام و اطعم الحرام و كثر الداعي
عليه‌السّلام فالويل لمن اورثه علمه هذه الاخلاق هذالعالم الذي استعاذ منه
النبي (ص) و امران يستعاذ منه هذا العالم الذي قال النبي (ص) و امران يستعاذ منه
هذا العالم الذي قال النبي (ص) «ان اشد الناس عذابا يوم‌القيامه عالم لم ينفعه
علمه...»




«...از جمله اوصاف عالم‌نمايان اين است كه در مصرف اموال يتيمان، ارامل، فقراء،
مستمندان، اموال وقف بر رزمندگان، صاحبان شرافت، حرمين شريفين، و اموالي كه
بايد به استفاده عموم مسلمانان برسد، هيچ ممنوعيتي براي خودشان نمي‌شناسند.
حتي به استفاده از اين اموال، نويسنده، دربان، خدمتگزار، نيز رضايت مي‌دهد.




از مال حرام مي‌خورند و اطعام مي‌دهند، براي رسيدن به اين مقام و موقعيت و
استفاده از اين اموال به رقابت نيز مي‌پردازند.»




پس واي بر كساني كه علمشان اين‌گونه خلق و خوي را برايشان بجا گذارد. اينان همان
دانشمنداني هستند كه پيامبر (ص) از آنان به خدا پناه برده و دستور داده كه مردم
نيز از چنين دانشمنداني به خدا پياه برند. و درباره آنان فرموده است شديدترين
مردم از حيث عذاب در روز قيامت عالمي است كه علمش به حال او نفعي نرساند.




در اين راستا به آثار و اخبار ديگري نيز تمسك كرده و كتاب را به پايان برده است.




كشف المحجه لثمره المهجه




نوشته: رضي‌الدين ابوالقاسم علي‌بن موسي‌بن جعفربن محمدبن طاووس«ره»




تحقيق: شيخ محمدالحسون، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، سال 1412 ه‍.ق سيد بن
طاووس «ره» از بزرگان رجال شيعه است كه در سال 598 ه‍.ق در شهر حله زاده شد، و مدتي
در كربلا و كاظمين اقامت گزيده و در حدود 15سال در زمان بني‌العباس در بغداد
زيسته است، سپس به حله و از آن‌جا به نجف اشرف مهاجرت نموده. در زمان حكومت
مغولان به بغداد مراجعت كرده و تصدي امر نقابت علويان را بعهده گرفت و در سال 664
ه‍.ق در بغداد چشم از جهان فرو بسته است.




مولف «وسائل‌الشيعه» درباره وي مي‌نويسد:




«...حاله في‌العلم و الفضل والزاهد و العباده و الثقه و الجلاله و الورع اشهر من
ان يذكر...»




جايگاه وي در علم، فضل، زهد، عبادت، وثاقت، پاكدامني، جلالت و ورع مشهورتر از
آن است كه به بيان آيد. ابن طاووس «ره» از اساتيد و بزرگان بسياري در عصر خويش
استفاده علمي كرده و از برخي آنان استماع حديث نموده است. آقا بزرگ تهراني «ره»
مشايخ و اساتيد زيادي براي وي شمرده كه از آن جمله است: حسين بن احمد السوراوي،
علي بن يحيي بن علي الخياط، نجيب الدين بن نما، فخاربن معد و جمعي ديگر از
بزرگان.




شاگردان وي و افرادي كه از وي روايت مي‌كنند. برخي از آنان عبارتند از: يوسف بن
علي بن مطهر، يوسف بن حاتم الشامي، حسن بن يوسف (العلامه) عبدالكريم بن احمد بن
طاووس و...




از سيد بن طاووس تاليفات زيادي بيادگار مانده كه بيشتر آنها در موضوع دعا و
نيايش است. از جمله نوشتار وي كتاب ارزشمند (كشف المحجه لثمره المهجه است)، اين
اثر به منزله وصيتنامه به هنگامي كه در كربلا بوده، در سن شصت و يك سالگي، خطاب
به فرزند ارشدش محمد كه هفت سال داشته و برادرش علي كه سه ساله بوده و تمامي
مسلمانان نگاشته است.




علامه آقا بزرگ تهراني «ره» درباره محتواي كتاب مي‌نويسد.




«... كسي كه مطالب كتاب را بكار گيرد سعادت دنيا و آخرت او تامين است و با اين حجم
اندك بر كتابهاي بزرگي كه درباره اخلاق و سير و سلوك نگاشته شده برتري و فضيلت
دارد.»




در اهميت و ارزش اين اثر نفيس همين بس كه مرحوم ملا محسن فيض كاشاني «ره» با آن
مقام والاي علمي آن را به نام «تسهيل السبيل بالحجه في انتخاب كشف المحجه لثمره
المهجه» تلخيص كرده است.




در هر صورت كتاب حاضر از متون بسيار مهمي است كه سيد آن را بر اساس آيات قرآن،
روايات، دلائل عقلي، شواهد عيني و عرفي پايه‌ريزي كرده و به عنوان دستورالعمل
اعتقادي، اخلاقي، تربيتي و اجتماعي، با نثر روان و شيوا و شيرين و دلپذير، عرضه
نموده است. بخشهاي اين كتاب از معاني، مطالب ژرف، نكات و دقايق علمي بي‌شماري
كه در نوع خود كم‌نظير است، لبريز مي‌باشد.




انگيزه تاليف:




سيد درباره انگيزه نگارش وصيت نامه اعتقادي، اخلاقي، عرفاني خود مي‌نويسد:
اكنون كه شصت و يك سال از عمر من مي‌گذرد بر آن شدم تا پيش از اين كه مرگ بين من و
آرزوهايم حائل گردد، توصيه‌هاي خود را به صورت كتابي براي فرزندانم علي و محمد
و هر كس ديگر بنويسم. براي اين كه اطمينان حاصل نمايم اين انديشه از واردات
شيطاني نيست بلكه منشا الهي دارد دست به استخاره زدم، چنين يافتم كه از الطاف
الهي است. و از طرفي اقتداء به سيره انبياء و اولياء و بزرگان است. آن را به فرزند
بزرگترم محمد اختصاص دادم، چون صفاياي مادي من را خداوند به او داده است. از
اينروي من هم او را به عنوان مخاطب اين دستورالعمل برگزيدم ولي استفاده اين اثر
عام است و اختصاص به فرد خاصي ندارد. برخي دانشمندان نام‌آورو نويسندگان بزرگ
نوشته‌هاي ارزشمند در آداب و سنن و رهنمودهاي خوبي نسبت به دنيا و آخرت براي
بستگان خويش بويژه براي فرزندان خود بيادگار گذاشته‌اند كه بسيار مفيد است،
ولي من بخاطر اين كه تكرار نكنم روش گذشتگان را، مسائلي را مطرح مي‌كنم كه تا
كنون نانوشته مانده است.




سپس موضوع معرفت پروردگار از ديدگاه‌هاي مختلف پيش مي‌كشد، و فرزندش را از
انديشه‌هاي انحرافي مانند: معتزله و ... برحذر مي‌دارد، شيوه اهل كلام و فلسفه
را براي شناخت پروردگار و معرفت انبياء و اولياء طريق خطرناك و دشوار مي‌داند
كه راهرو آن ايمن از به سلامت رسيدن به سر منزل مقصود نيست، آنگاه راه مطمئن
معرفت پروردگار را به فرزندش ارائه مي‌دهد. و بعد از آن به اوصاف و ويژگيهاي ذات
حق مي‌پردازد، و راههاي معرفت نعمتهاي خداوند را پيش رو مي‌گذارد. سپس به مساله
جشن تكليف اشاره كرده مي‌نويسد:




«... بدان آن روزي كه به شرف تكليف موفق شدي ترا بزرگترين روز، فرخنده‌ترين جشن
زندگاني است. و هنگامي كه حق تعالي ترا به عظمت خود راهبري كرد و به طاعت خود
گماشت چنانكه گفتم شريفترين هنگام پرسعادت عمر تست و در آن دم والاترين بخشش به
تو عنايت شده است...»




سپس بخشي به نبوت، دلائل و نشانه‌هاي آن اختصاص مي‌دهد و در اين باب
راهنمائي‌هاي ارزشمندي به فرزندش مي‌نمايد، وي را براي شناخت معجزات، صفات،
گفتار و كردار آن حضرت به مطالعه اخبار و روايات صدق توصيه مي‌كند و از او
مي‌خواهد در شناخت پيامبر (ص) راهي را كه افراد خالص و اهل صفا ارائه مي‌كنند
بپيمايد آن‌گاه در زمينه (شناخت ابعاد نبوت) كتابهائي را براي مطالعه و استفاده
در موضوعات ياد شده به فرزندش يادآور مي‌شود. سپس به نصوصي كه بر مقام والاي
ولايت علي (ع) اوصاف، دانش حضرت دلالت دارد و مساله علم امام و مسائل اعتقادي
ديگري با ادله و برهان و شواهد عيني، مي‌پردازد، سپس مسائلي سياسي صدر اسلام،
از جمله: انحراف مسلمانان از طريق مستقيم خلافت، و سيره پيامبر (ص) را بيان كرده
و از آنچه بر پيامبر (ص) و علي (ع) و حسن بن علي (ع) و بزرگان دين از سوي دشمنان
گذشته شكوه و شكايت مي‌نمايد.




فصلي در معرفت و شناخت ائمه دوازده‌گانه (ع) مي‌گشايد و در آن به شايستگي و
صلاحيت پيشوايان معصوم براي تصدي امر خلافت و عدم تصدي غاصبان اشاره مي‌كند، و
احاديثي كه از پيامبر (ص) درباره وصايت و جانشيني رسيده است نقل مي‌كند سپس
مساله امامت ولي عصر (عج) و غيبت حضرت را مطرح مي‌نمايد.




در ادامه مباحثات علمي بين علماء مذاهب، در موضوع امامت را تعقيب مي‌نمايد. و
عنايات و توجهات و نعمتهايي که از سوي حضرت به همگان بويژه شيعيان مي‌رسد ، ياد
آور مي‌شود ، در ادامه آداب و سنن بهره‌مندي از نعمتهاي الهي و رفتار و سلوك با
ديگران را به وي مي‌آموزد.




آنگاه شرحي از زندگي، برخورد خود با خليفه وزير و ... را بيان مي‌نمايد.




در بخش ديگر كتاب، عبادات پنجگانه نماز، زكات، روزه واقعي، حج، جهاد، را به
فرزندش توصيه مي‌كند. و از وي مي‌خواهد، در انجام اعمال اخلاص كه محور عبادات
است از ياد نبرد سپس به موضوع تقاضاي گفتگو با خليفه عصر، مستنصر براي
فرونشاندن فتنه تركان و مهاجمان تاتار و سعي و تلاش براي برقراري صلح و آرامش در
بغداد و منطقه مي‌پردازد و بدنبال آن مساله انتظار فرج امام عصر (ع) و درخواست
ظهور حضرت و سپردن فرزند خويش به وي را به ميان مي‌كشد، و از فرزندش مي‌خواهد
اگر حضرت ظهور كند، اظهار بندگي وي را به حضرت ابلاغ نموده از حضرت رجعت پدر را
براي حضور در ركاب حضرت درخواست نمايد.




سپس فرزندش را به رفتار نيكو با برادران، خواهران، پيش‌خدمتان، دوستان سفارش
مي‌كند، و او را بر آن مي‌دارد كه خود را به اخلاق و روش اهل ديانت كه از سيره
پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) منشا مي‌گيرد آراسته گرداند. و در آخر درباره صلح امام
حسن (ع) و قيام اباعبدالله (ع) آنچه مورد نياز فرزندش بوده به وي مي‌آموزد تا در
تفسير و تحليل حركت حسني و حسيني گمراه نگردد.




سپس عهدنامه امام علي (ع) به امام حسن مجتبي (ع) بهنگام بازگشت از صفين كه در آن
اشارات بسيار آموزنده و عبرت‌انگيز به تاريخ گذشته و خون دلهاي حضرت شده و
مطالب بسيار مفيد و سازنده‌اي درباره توحيد، زوال‌پذيري دنيا، مذمت ستم پيشگي
و... سختي‌هاي راه و هشدار آماده باش و بيان مرگ و... و پندهاي گوناگون ديگر،
مي‌پردازد.




سپس نامه‌اي كه امام علي (ع) براي شيعيان و عزيزان خود نگاشته و در آن از كساني
كه با حضرت از در مخالفت برخاستند و خود را بر او مقدم داشتند نقل مي‌كند، اين
نامه بيانگر مسائل سياسي، اعتقادي و مطالب آموزنده ديگر است كه براي هر عصر و
زماني قابل استفاده است. حضرت در اين نامه، آينده را گوئي به راي العين ديده و
مشاهده كرده و توصيه‌هاي لازم براي بستگان و نزديکان خود ارائه نموده است. مولف
با نامه ديگري از علي (ع) كتاب را به پايان مي‌برد.




چاپ و تحقيق:




كتاب به سال 1370 ه‍ . در نجف اشرف با مقدمه آقا بزرگ تهراني «ره» چاپ و منتشر شده
است در ايران افست همان چاپ كه از اغلاط زياد و كاستيهاي ديگر برخوردار بود رواج
داشت.




آقاي محمد حسون با توجه به اهميت كتاب و نارسايي چاپ گذشته آن، به تحقيق و تعليق
آن همت گماشته و آن را با نسخه مرحوم محدث نوري، و نسخه كتابخانه آيه الله مرعشي
«ره» مقابله كرده و با دقت، آنچه صحيح بوده در متن آورده و اختلاف نسخه‌ها را در
پاورقي يادآور شده است.




‌آداب المتعلمين:




منسوب به: خواجه نصير الدين طوسي، چاپ در حاشيه جامع المقدمات، و داراي
نسخه‌هاي متعدد چاپي و خطي.




در مورد انتساب اين اثر به خواجه نصيرالدين طوسي ‌«ره» از سوي دانشمندان
ديدگاههاي گوناگوني ابراز شده است. از جمله آقا بزرگ تهراني در «الذريعه» آداب
المتعلمين را از آثار خواجه دانسته است.




ولي برخي ديگر، مثل مولف «تاريخ آموزش و پرورش» اين نسبت را منكر شده است.




عده ديگر بخاطر شباهت زياد مطالب با اثر برهان الدين زرنوجي به نام «آداب
المعلم و المتعلم» آن را خلاصه و برگرفته از آن دانسته‌اند، ولي در اين كه اين
اقتباس به وسيله چه كسي صورت گرفته ترديد دارند.




برخي ديگر احتمال داده‌اند اين اثر جزء رسائل خواجه بوده كه از زبان فارسي به
عربي برگردانده شده است.




در هر صورت اين رساله كم حجم ولي پرمغز، از محتواي غني برخوردار است و از متون
معتبري كه بيانگر سابقه درخشان مسائل آموزش و پرورش در تمدن پيشين مسلمانان
است.




اين اثر دانشجويان را در هر رتبه و مقام و سطحي كه باشند به شيوه دانشجوئي آشنا
ساخته و آنان را به كسب دانش همگام با اخلاق، رفتار، آداب شايسته ترغيب
مي‌نمايد. و سنگلاخها و فراز و نشيبها را به وي نشان داده و راه گذر كردن از آن
را به او مي‌آموزد. و در مسير تحصيل او را دلگرم و موفق نگه مي‌دارد.




اين رساله، در يك مقدمه، و دوازده فصل به شرح زير تدوين و تنظيم شده است.




فصل اول: حقيقت و فضيلت دانش




دانشجو در آغاز بايد در پي دانشي باشد كه در همه احوال و شرايط نياز او را
برآورده سازد و براي آينده‌اش سودمند باشد.




فضيلت و برتري دانش امر بديهي است و مايه تميز انسان از ساير حيوانات است و
خداوند به علم و دانش، انسان را بر فرشتگان برتري داد و علم با عمل را وسيله
سعادت ابدي وي شمرد.




مولف دانش دين را به دو قسم تقسيم كرده، دانشي كه وجوب عيني دارد و دانشي كه بطور
كفائي بر او واجب است كه در صورت اول فراگيري آن بر همگان واجب است و در صورت دوم
با اشتغال برخي به بعضي ديگر نيازي نيست. دانشجو بايد به آموختن علم مفيد همت
گمارد. و از دانشي كه منفعت اندك دارد يا سودي عايدش نمي‌شود، دوري گزيند.




در هر صورت فراگيري دانش و فن اگر بدان عمل شود نورانيت آور است.




فصل دوم: نيت




نيت خالص در راه تحصيل دانش بويژه براي دانش پژوهان علوم اسلامي و ديني اصل است،
كه بايد در همه افعال و گفتار و... ساري و جاري باشد تا تلاشهاي علمي نزد خداوند
ارزشمند گردد. دانشجو بيشترين همش، تحصيل رضا و خشنودي پروردگار، جهل‌زدائي از
خود و ديگران، اقامه دين و احياء آن بوسيله امر به معروف و نهي از منكر در ميان
بستگان و ساير افراد در حد امكان و در برابر مشكلات، شكيبا و كوشا باشد، و
سرمايه ارزشمند عمر را در مال‌اندوزي و طمع ورزي بكار نبرد.




فصل سوم:




اين فصل چهار موضوع اساسي كه از اركان تعليم و تربيت است، به دانشجويان
مي‌آموزد:




گزينش دانش




گزينش استاد




گزينش هم بحث




آئين نگارش.




الف: گزينش دانش:




دانشجو بايد همش بر اين باشد كه از ميان دانشها، دانشي كه مايه سعادت دنيا و
آخرت اوست و بهترين و برترين علوم است برگزيند. دانش توحيد با دليل و برهان را بر
ساير علوم مقدم بدارد. و از ميان علوم و دانشها با ثبات و كهن‌ترين را بر دانشهاي
نوپا و نوبنياد مقدم نمايد. بزرگان گفته‌اند:




«... عليكم بالعتيق و اياكم بالمحدثات.»




در مطالعه درس از متن كتاب بهره جويد، تا حواشي، زيرا فرموده‌اند:




عليكم بالمتون.




ب: گزينش استاد:




شايسته است، دانشجو پيش از انتخاب علمي كه در پي آموختن آن است با افراد خبره
مشورت نمايد و هرگاه براي كسب دانش گام برداشت در گزينش استاد شتاب نكند، پس از
مشاوره با آگاهي كامل استاد انتخاب نمايد. بر استفاده از وي استوار باشد چون رها
كردن درس استاد بركت از تحصيل مي‌برد.




از اين روي با ثبات قدم كتاب را نزد او به پايان برد و قبل از تخصص در علم و فن كه
به تحصيل آن پرداخته، به علم و فن ديگر روي نياورد. از شهري كه در آن اشتغال به
تحصيل دارد جز به هنگام ضرورت و نياز، به شهر ديگري نقل مكان ننمايد. زيرا اين
امر باعث دل‌مشغولي انسان شده و عمر را تباه وقت كش است.




ج: گزينش هم مباحثه




دانشجو بايد فردي كه در امر تحصيل كوشا، و پرتلاش است و از نظر معنوي اهل تقوي و
پرهيزگاري است و از انديشه پاك و سالم و بدور از انحراف برخوردار است براي بحث و
گفتگو دروس خود برگزيند.




د: شيوه نگارش:




دانشجو بايد به نگارش مطالبي كه اساسي و اصولي است همت گمارد و بايد آنچه
مي‌نگارد خوش خط، نازك، و سطرها را دور از يكديگر بنويسد، و بيش از اندازه نياز
براي حاشيه جاي نگذارد.




فصل چهارم:




در اين فصل عوامل موفقيت و برخي نكات آموزنده براي دانشجو بيان شده است.




فصل پنجم: زمان، مقدار، ترتيب درس:




بهتر است استاد درس را در روز چهارشنبه آغاز كند و براي نوآموزان درس را به
اندازه‌اي قرار دهد كه با دو مرتبه مطالعه و قرائت آن بتوانند به آساني
فراگيرند. بهتر است كه در آغاز تحصيل استاد از كتابي شروع كند كه فهم آن براي
دانشجو آسان باشد و شايسته است دانشجو پس از فرا گرفتن درس نيك در آن بينديشد، و
تا آن‌چه آموخته فهم نكند، درس جديد نگيرد وگرنه باعث كندي ذهن، از بين رفتن
هوشياري، و اتلاف وقت خواهد شد بر شيوه گفتگو و مناظره مسلط باشد و با دقت و
انصاف و حوصله در آن وارد شود، از فتنه انگيزي و خشم بي‌جا دوري گزيند، مباحثه
را كم نشمارد زيرا بهره مباحثه به مراتب از مطالعه و مرور درس بيشتر است.




از مباحثه و مناظره و گفتگو با افراد كج انديش و خودخواه پرهيز داشته باشد زيرا
اين روحيه در وي سرايت مي‌كند. و خود را به انديشه در نكات مهم درس عادت دهد و
درگفتگو خيلي دقيق و مراقب باشد و از افرادي كه صلاحيت بهره رسان به ديگران
دارند كمال استفاده را بنمايد.




ترك تحصيل از انساني كه از سلامت جسم و نعمت عقل برخوردار است عذر پذيرفته‌
شده‌اي نيست.




در شيوه اداره زندگي دانشجوئي، توصيه مي‌كند: پيش از آغاز به تحصيل براي امرار
معاش شغل و پيشه‌اي برگزيند، سپس به آموزش دانش بپردازد تا چشم طمع به اموال
مردم نداشته باشد. زيرا طمع دانشمند احترام و آبروي علم و دانش را مي‌برد و زبان
وي از اظهار حقيقت باز مي‌ايستد.




دانشجو بايد خود را براي تكرار و مرور درسها آماده سازد و در نوبتهاي گوناگون
درسهاي گذشته را دوره مي‌كند، اين شيوه‌اي بسيار مناسب براي جاگير شدن علم و
حفظ مطلب است.




فصل ششم: توكل




دانش‌پژوه بايد در راه كسب دانش شكيبا بوده و بر خداوند توكل نمايد، زيرا
فراگيري دانش امر بس بزرگ و عظيم است و صبر بر دشواري‌هاي آن درجات معنوي و
پاداش فراوان داشته و از قرائت قرآن برتر است، بردباري در امر تحصيل براي
دانشجو، لذتي برتر از لذت اهل دنيا در پي دارد.




شيخ طوسي «ره» وقتي مشكل علمي خويش را بر اثر تلاش حل مي‌كرد، فرياد برمي‌آورد
كه: «... اين الملوك و اين ابناء الملوك...»




فصل هفتم: زمان تحصيل




تحصيل دانش از گهواره تا گور مطلوب است. ولي بهترين ايام فراگيري، ابتداء
جواني، سحرگاهان و بين نماز مغرب و عشا، البته بايد دانشجو تمام اوقاتش را به
فراگيري دانش اختصاص دهد و اگر از علم و دانشي دلزده شده به علم ديگري روي آورد.




نوشته‌اند: شيخ طوسي «ره» شب را بيدار بود و دفترهاي متعدد پيش خود مي‌گشود،
هرگاه از علمي خسته و فرسوده مي‌شد، به دانش ديگر روي مي‌آورد و در كنار خويش
ظرف آبي داشت كه هر زمان او را خواب مي‌گرفت با آب آن را برطرف مي‌كرد و مي‌گفت:
«... النوم من الحراره...»




فصل هشتم: مهرورزي و پندآموزي




شايسته است دانشجو از روي اخلاص، مهربان و خيرخواه ديگران باشد از حسد دوري
كند، زيرا حسد زيانهاي فراواني در پي دارد و بهره‌اي از آن به شخص نمي‌رسد. اهل
درك و خرد بايد هميشه تلاش خويش را در جهت كسب دانش و ارتقاء علمي بكار گيرد و بر
استاد است كه دانشجوي خود را آگاه به زمان پرورش دهد و تا پايان عمر با آنان به
مهرباني رفتار نمايد.




فصل نهم: استفاده و بهره‌جوئي




دانشجو بايد از تمامي امكانات فراهم آمده بويژه از لحظه لحظه وقت خود استفاده
نمايد به هنگام درس، قلم و كاغذ آماده داشته باشد و هر مطلب سودمندي شنيد
يادداشت كند.




و وجود دانشمندان بزرگ را غنيمت شمارد و تا از ميان نرفته‌اند و افسوس نخورده
استفاده جويد و سختيهاي تحصيل را برخود هموار سازد.




فصل دهم: تقوي و ورع




دانشجو در مسير تحصيل دانش بايد پرهيزگار و ورع پيشه باشد، وگرنه اساس حديث
نبوي (ص) به يكي از سه آفت گرفتار خواهد آمد، مرگ در جواني، روستا نشيني، مزدوري
حكومت جائر، اسباب و عواملي كه به پارسائي و ورع ياري مي‌رساند چند چيز است: كم
خوردن، سكوت در مواردي كه به سخن گفتن نيازي نيست، پرهيز از خوردنيها، بازار،
غيبت، مجالست با زياده گويان، اهل فساد، بيكاره‌ها و ... زيرا همنشيني موثر است.




شايسته است، محصل به هنگام مطالعه و تكرار درس، رو به قبله بنشيند، آداب و سنن
را سبك نشمارد زيرا سستي در رعايت آداب انسان را از فيض سنتها محروم مي‌سازد و
سبک شمردن سنتها انسان را به سبك شمردن فرائض مي‌كشاند كسي كه در فرائض كسالت
بورزد از آخرت محروم مي‌‌ماند.




شايسته است نماز زياد و باخشوع بجا آورد.




فصل يازدهم: موجبات حفظ و نسيان




موثرترين اسباب حفظ، كوشش، مواظبت، كم‌خوردن، نماز شب با خضوع و قرائت قرآن
است. برخي گفته‌اند: عاملي موثرتر در تقويت حافظ از تلاوت قرآن با تدبر و تعمق
بويژه آيه الكرسي نيست. مسواك، استفاده از عسل، خوردن كندر با شكر، بيست و يك
مويز سرخ، استفاده از همه اينها در هر روز حافظه را تقويت مي‌كند، و موجب شفا
است.




اسباب نسيان، گناه بسيار، افسردگي و حزن و اندوه زياد، اشتغال و علاقه‌مندي به
دنيا و ... خوردن کربزه، سيب ترش، نظر به مصلوب، خواندن لوحهاي مردگان، عبور از
ميان قطارهاي شتر، افكندن حمل زنده بر زمين حجامت و ... است.




فصل دوازدهم: اسباب جلب روزي و زياد كاستي عمر




دانشجو بايد داراي سلامت، قوت، صحت باشد. تا در راه كسب دانش فارغ البال بكوشد
به گناه آلوده نشود زيرا ارتكاب به گناه سبب محروميت از رزق و روزي مي‌شود
بويژه گناه دروغ در فقر تاثير مستقيم دارد، نماز را سبك نشمارد، از مسجد با سرعت
خارج نشود و بر بزرگان پيشي نگيرد. دعاي براي پدر و مادر از ياد نبرد.




اسباب جلب روزي، خط نيكو، سخن نيكو، نماز با عظمت و خشوع، قرائت سوره واقعه در
شب و وقت عشاء ياسين، تبارك، در صبحگاهان، حضور در مسجد قبل از اذان، مداومت بر
طهارت و ...




منيه المريد




في ادب المفيد و المستفيد




نوشته زين‌الدين بن علي العاملي (شهيد ثاني) تحقيق: رضا مختاري، انتشارات دفتر
تبليغات اسلامي، قم، 1368، چاپ اول در 496 صفحه، قطع وزيري.




شهيد ثاني «ره» از چهره‌هاي برجسته و خونين شيعه، و از شخصيتهاي علمي كم‌نظير
جهان اسلام است. وي در سيزده شوال سال 911 ه‍.ق در «جبع» ديده به جهان گشود. از
كودكي آثار نبوغ و استعداد سرشار در او هويدا بود. بيش از نه سال نداشت كه قرائت
قرآن كريم را به پايان برد و تا سال 925 ه‍.ق كه پدرش زنده بود نزد او به كسب دانش
ادب و فقه پرداخت. مرگ پدر خللي در ادامه تحصيل وي وارد نساخت. در نوجواني به
قريه «ميس» رفت و از كلاس درس دانشمند گرانمايه علي‌بن عبدالعالي كركي مدت هشت
سال و سه ماه استفاده كرد. سپس براي افزودن بر دانش خود از «ميس» به «كرك نوح»
عزيمت نمود. در آنجا از محضر درس و جلسات بحث و مذاكرات علمي شيخ علي ميسي، و سيد
حسن‌بن سيد جعفر بهره‌ها گرفت. پس از هفت ماه اقامت در «كرك نوح» به مسقط الراس
خويش بازگشت و به بحث و مذاكره علمي و ارشاد مردم و برآوردن حوائج ديني آن‌ها
اشتغال ورزيد. ولي به اندوخته‌هاي علمي خويش قناعت نكرد. در پي فرونشاندن عطش
كاوش علمي خود در سال 937 ه‍.ق رهسپار دمشق شد. و به محضر درس شمس‌الدين محمدبن
مكي فيلسوف محقق راه يافت. و كتابهاي بسياري در علوم و فنون مختلف نزد وي
فراگرفت، ولي روح كنجكاو شهيد به اين اندوخته‌ها بسنده نكرد و در سال 943 يا 944
ه‍.ق بر آن شد دمشق را به قصد مصر ترك گويد، و فضاي جديد علمي را بر روح جستجوگر
خود بگشايد. در آنجا شهيد از محضر خبرگان در مذاهب مختلف اسلامي كه در فقه، حديث
و تفسير از تخصص بالايي برخوردار بوده‌اند بهره جست.




در مدت اقامت 18 ماهه خود در مصر به ذخائر فراواني دست يافت و كتابهاي درسي
متعددي را نزد اساتيد نخبه و برجسته مصر فرا گرفت، و از آن پس ماندن در مصر يا
دمشق بر دانش او نمي‌افزود. از اين روي در سال 934ه‍.ق مصر را به قصد حجاز ترك گفت
و پس از زيارت بيت‌الله الحرام، بقيع و زيارت پيامبر (ص) و ائمه (ع) به وطن خود
بازگشت. درباره ورود وي به وطن مالوفش شاگرد وي «ابن العودي» مي‌نويسد:




«... ورود شهيد به سرزمين نياكانش همچون باران رحمتي بود كه زير بارش معارف خود،
دلهاي جهل زده و مرده را دوباره احياء كرد و ارباب فضل و علم بدو روي آوردند»




در سال 946 ه‍.ق به عتبات ائمه (ع) در عراق رفت و مراجعت كرد و در سال 948 ه‍.ق به
بيت‌المقدس سفر كرد و در سال 948 ه‍.ق به بيت‌المقدس سفر كرد و در آنجا از نزد
شيخ شمس‌الدين بن ابي‌اللطيف مقدسي، بخشهايي از صحيح مسلم، بخاري را قرائت
نمود. و از وي اجازه نقل روايت دريافت كرد و به وطن بازگشت، زماني نگذشت كه جهت
اخذ درجه استادي و تدريس مدارس قسطنطنيه در سال 952 ه‍.ق به آن ديار وارد شد. و از
آنجا مقام استادي در مدرسه نوريه بعلبك را براي انجام وظيفه تدريس انتخاب كرد.
در اين مدت بسياري از شهرها را سياحت كرد و با دانشمندان آن آشنا شد و از آنجا
آهنگ سفر عراق كرد در اين سفر بود كه قبله عراق را بطور عموم مشخص نمود و به
بعلبك روي آورد. و تدريس جامعي به صورت تطبيقي در مذاهب پنجگانه جعفري، شافعي،
حنفي، مالكي و حنبلي آغاز كرد.




حضور اين عالم با فضيلت بعلبك را مركز دانش كرد و از هر سوي به طرف آن ديار روي
آوردند. «ابن العودي» درباره جايگاه و موقعيت شهيد مي‌‌نويسد:




«در اين ايام من در خدمت شهيد ثاني بسر مي‌بردم و شهيد ثاني در اين زمان مرجع
عامه مردم به شمار مي‌رفت و تا وقتي كه در آنجا مقيم بود. مقصد و مقصود همگان
بود. فراموش نمي‌كنم كه من او را در قله رفيعي از موقعيت علمي و اجتماعي و به
صورت مرجع و پناهگاه مردم احساس مي‌كردم كه هر فرقه- مطابق مذهب آنها- فتوي
مي‌داد و كتب مذاهب مختلف اسلامي را تدريس مي‌نمود...»




شهيد تا سال 955 ه‍.ق در بعلبك ماند، سپس به موطن اصلي‌اش «جبع» برگشت، و در
نهايت مورد حسادت و تزويرهاي سياسي و عقيدتي سياستمداران عصر خويش بويژه قاضي
صيدا واقع شد و در طريق بازگشت از مكه در ساحل دريا بوسيله مامور سبك مغز سلطان
سليمان به شهادت رسيد.




اساتيد:




بزرگاني كه شهيد از آنها در شهرها و بلاد مختلف استفاده كرده بسيارند. كه برخي
آنها را بالغ بر 24تن از دانشمندان رتبه اول و با تخصصهاي اول دانسته‌اند.




شاگردان شهيد




شهيد به گروهي از شاگردانش اجازه نقل روايت داده است كه اسامي آن‌ها به شرح زير
است:




1. شيخ ظهيرالدين ميسي




2. شيخ محي‌الدين ميسي عاملي




3. شيخ تاج‌الدين جزائري




4. شيخ عزالدين بن زمعه مدني




5. شيخ عبدالصمد، «پدر شيخ بهائي»




6. شيخ سلمان جبعي عاملي




7. سيد عطاءالله حسيني موسوي




8. ابن صائغ حسيني موسوي




9. شيخ محمود لاهيجي




تاليفات:




از شهيد ثاني تاليفات و تصنيفات بسياري در علوم و فنون مختلف از جمله: ادب،
حديث، فقه، كلام، اخلاق، تفسير، عرفان و ادعيه بجا مانده كه برخي از آنها را تا
هشتاد كتاب و رساله شمرده‌اند.




از جمله تاليفات بسيار ارزشمند وي كتاب شريف «منيه المريد» است.




انگيزه تاليف:




علم و دانش به تنهائي نجاتبخش و موجب قرب الهي نيست. بلكه علم و دانشي
سعادت‌آفرين است كه با انگيزه خدايي و رعايت آداب و وظايف بايسته همراه باشد.




منشا اصلي برخي ناكاميهاي دانش‌پژوهان در اين است كه آداب و شيوه شايسته
دانش‌اندوزي را نشناخته و با سرگرداني در هدف به امر تحصيل مي‌پردازند.




انگيزه و پيام اصلي مولف در اين اثر سودمند آن است كه شيوه و آئين‌هاي لازم و
ضروري كسب دانش را در اختيار دانشجويان قرار دهد و تشنگان دانش را به سرچشمه
هميشه جوشان آن رهنمود باشد.




از آنجا كه مطالب بسياري از كتاب شريف «منيه المريد» با كتاب «تذكره السامع في
ادب العالم و المتعلم، نوشته: بدر الدين بن ابي اسحاق ابراهيم بن ابي الفضل
سعدالله بن جماعه كناني (م 733 ه‍.ق) همساني دارد. و «تذكره السامع» از نظر زماني
تقدم بر «منيه المريد» است و از طرفي متن ارزشمند و مستحكم آن نزد دانشجويان
علوم ديني و جامعه علمي شيعيان ناشناخته مانده است، بخاطر آگاهي بيشتر از
محتواي اين منبع غني و نماياندن پيشه دانش مسلمين در باب آداب و رفتار دانشجوئي
در شناساندن مطالب آن تفصيل بيشتري روا ديده شد، و بطور مشروح در باب معرفي آن
بدان پرداختيم آن معرفي مبسوط ما را از پرداختن به تمامي ابواب «منيه المريد» و
گزارش آن كه در ميان اهل علم شناخته شده است بي‌نياز ساخت از اين روي با نگرشي
كوتاه به جايگاه بلند و ارزش «منيه المريد» از ديدگاه بزرگان و موارد امتياز آن
از كتاب «تذكره السامع» بسنده مي‌كنيم.




جايگاه رفيع منيه المريد:




اين اثر نفيس، متقن‌ترين نوشتاري است كه در باب شيوه تدريس شايستگي‌هاي
دانشجويي در زمينه اخلاق و رفتار دانش پژوهي را يادآور شده است و اساتيد و
دانشمندان را به وظايف و رسالت خويش بخوبي آشنا ساخته و از اركان اساسي تعليم و
تربيت و نكات دقيق آن پرده برداشته است.




شهيد با تكيه بر «آيات قرآن» و احاديث نبوي» و سخنان ائمه (ع) و دانشوران و
حكيمان شيوه رفتار و ارتباط استاد و دانشجو، شاگرد، استاد و هر دو با مردم و
رفتارهاي شخصي آنان، آداب ويژه كلاس درس و راهنمائيهاي آموزنده و مفيد مورد
نياز جامعه علمي به بحث و بررسي اين اثر نزد علماء ژرف‌انديش حوزه‌هاي علمي از
موقعيت ويژه‌اي برخوردار بوده و هست، و همواره دانشمندان، دانشجويان را به
جايگاه و تاثير سازنده آن در پيشرفت آگاه ساخته و به مطالعه آن توصيه نموده‌اند
از جمله: ميرزاي شيرازي بزرگ (ره) عموم اهل دانش را به مطالعه آن سفارش كرده و
فرموده است:




«... چقدر شايسته است كه اهل علم، مواظبت نمايند، به مطالعه اين كتاب شريف و
متادب شوند به آداب مزبوره در آن ...»




ابن عودي «شاگرد شهيد» در ضمن ياد كرد آثار شهيد اين اثر را چنين مي‌ستايد:




«... منيه‌المريد، در يك جلد حاوي مطالب مهم و گرانقدر و داراي فوائد شريف و
ارزشمندي است. اين كتاب آخرين سخن را در برانگيختن ترغيب به فراگرفتن فضائل و
دوري از رذايل و آراسته شدن به شيوه نيكان و عالمان و وارستگان به همراه دارد.»




اين كتاب ارزشمند در يك مقدمه و چهار باب و خاتمه تنظيم و تدوين يافته، عمده
مطالب آن به شرح زير است.




مقدمه: شامل مباحثي در اهميت و عظمت و جايگاه بلند دانش در نگاه قرآن. روايات و
آثار دانشوران.




باب اول: وظايف استاد و شاگرد.




باب دوم: آداب مفتي و مستفني فتوا و شرايط افتاء.




باب سوم: آداب و آفات مناظره و مباحثه.




باب چهارم: آئين كتابت و نگارش.




خاتمه: مراتب علوم شرعي و مقدمات آنها و نصايح ارزشمند به دانشجويان.




تفاوتها و امتيازات:




از مطالعه تطبيقي گذرائي كه ميان كتاب بلند مرتبه «تذكره السامع» و «منيه
المريد» انجام گرفت، به اين نتيجه رسيديم. بدون ترديد، يكي از منابع اصلي شهيد
در نگارش منيه‌المريد، كه سخت تحت تاثير آن نيز بوده كتاب «تذكره السامع» است.
از اين روي در بسياري از مطالب ، نظم ابواب ، فصول و مستندات به يكديگر نزديك
هستند. اين همخواني بصورت كلي نمايان است. اما در زياده و كمي مطالب با يكديگر
تفاوتهايي دارند. منيه المريد در ابواب كلي بر «تذكره السامع» دو باب، خاتمه و
تتمه افزون دارد. البته «تذكره السامع» نيز بابي تحت عنوان «آداب و شرايط سكونت
در مدارس بر «منيه المريد» اضافه دارد.




در مستندات مباحث، نيز تفاوتهاي جزئي با يكديگر دارند. از جمله: «منيه المريد»
در آغاز بابها و برخي فصول از روايات ائمه دوازده گانه (ع) استفاده كرده، و افزون
بر آنچه «تذكره السامع» از پيامبر (ص) اصحاب و بزرگان دانش آورده است از روايات
ائمه شيعه در جاي جاي مباحث سود جسته است، كه اين خود امتياز بسيار والايي است
كه آن را غني‌تر و نگرش آن را متقن‌تر و وسيع‌تر كرده است.




همساني ابواب، مطالب تعبيرات «منيه‌ المريد» با «تذكره السامع» در بسياري از
مباحث چشم‌گير است. و هر خواننده‌اي به تاثير‌پذيري شهيد از متن تذكره السامع
پي مي‌برد. از اين روي بسياري از عبارتهاي مشابه و قريب به يكديگر در «منيه
المريد» و «تذكره السامع» ديده مي‌شود از جمله:




1. در «تذكره السامع» آداب عالم در كلاس درس. عنوان ششم صفحه 39 آمده است:




«... ان لا يرفع صوته زائدا علي قدرالحاجه و لا يخفضه خفضا لايحصل منه كمال
الفائده ...»




در «منيه المريد» باب «آداب استاد در كلاس درس» عنوان هفدهم، صفحه 212 آمده است:




«... ان لا يرفع صوته زياده علي الحاجه و لا يخفضه خفضا يمنع بعضهم من كمال
فهمه...»




2. در «تذكره السامع» «آداب استاد در كلاس درس» صفحه 35 آمده است:




«...ان يقدم علي الشروع في البحث و التدريس قراءه شيء من كتاب الله تعالي تبركا و
تيمنا...»




در «منيه المريد» صفحه 210 آمده است:




«... ان يقدم علي الشروع في البحث و التدريس تلاوه ما تيسر من القرآن العظيم
تيمنا و تبركا...»




در رساندن پيام، كتاب منيه المريد، بسيار مختصر و مفيد است ولي «تذكره السامع»
از شرح و بسط بيشتر برخوردار است. «منيه المريد» در آنجاهائي كه از تذكره السامع
بهره جسته آن را مختصر و رسا عرضه كرده است. برخي امتيازات جزئي ديگر وجود دارد
كه خيلي اساسي نيست. آنچه بطور كلي، اسباب امتياز كتاب «منيه المريد» است،
استناد به سخنان گهربار اهل بيت (ع) دو باب است، يكي در«آداب فتوي، مفتي و مستفتي
و شرايط آن» و ديگر درباره «مناظره مشروط آداب و آفات آن» و خاتمه درباره مطالب
مهمي در اقسام علوم شرعي و نصايح به دانشجويان است.




اينك به طور مشروح به هر يك مي‌پردازيم:




آداب فتوي، مفتي و مستفتي:




در اين باب، شرايط و اموري كه در مفتي معتبر است، احكام و آداب و وظايف فتوي
دهنده، آداب فتوي و صادر كردن حكم، احكام و آداب و وظايف مستفتي مورد بحث و
بررسي قرار گرفته است. كه به هر يك از عناوين ياد شده بطور گذرا اشاره مي‌كنيم.




شرايط و امور شايسته فتوا دهندگان:




امر فتوي بسيار مهم و داراي مخاطرات زيادي است، در اهميت و جايگاه آن گفته‌اند:




«... المفتي موقع نائب من الله تعالي»




فتوي دهنده توشيح گري است كه داراي مقام نيابت الهي است.




درباره آداب فتوي و احتياط در آن آيات قرآن و روايات و آثار بسياري رسيده است از
جمله:




خداوند فتوا دهندگان بي‌صلاحيت را تهديد كرده و فرموده است:




«... لا تقولوا لما تصف السنتكم الكذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا علي الله
الكذب...»




پيامبر (ص) درباره امر مهم و خطير فتوي فرموده است:




«... اجروكم علي الفتوي اجروكم علي النار»




آن كسي كه از نظر فتوي دادن جرات بيشتري دارد نسبت به آتش جهنم جسارت فزونتري
دارد.




همين طور از ائمه (ع) و ساير اصحاب، تابعين و بزرگان سخنان ارزشمندي در اهميت
فتوي نقل كرده است.




1. شرايط و اموري كه مجتهد صاحب فتوا بايد دارا باشد:




شهيد پس از مقدمه به شايستگي‌هاي مفتي از قبيل: عدالت و فقاهت اشاره مي‌كند، و
بر آن است كه فقيه جامع الشرايط بايد به معارف اسلامي، مسائل كلامي و علوم
زيربنائي كه در شناخت ادله شرعي نقش دارد آگاهي داشته و به موارد اختلاف و اتفاق
علماء و فقها، در مسائل شرعي آشنا باشد، و داراي ملكه نفساني و قوه و نيروئي قدسي
و ملكوتي باشد كه فروع احکام را از اصول و كليات آن استنباط كند، كساني كه داراي
اين ويژگيها باشند بر آنها واجب خواهد بود نسبت به مسائل مورد نياز خود فتوي
دهند و مسائلي كه از آنها پرسش مي‌شود پاسخ دهند.




2. احكام و آداب مفتي:




مطالب اين بخش در عناوين ذيل خلاصه مي‌شود.




تحصيل مقدمات فتوي و اجتهاد، واجب كفايي است؛




صاحب فتوي بايد از آرامش روحي و مزاج معتدلي برخوردار باشد زيرا ممكن است فتوي
دهنده احيانا به خاطر نامساعد بودن روح و مزاجش دچار لغزش و اشتباه گردد.




وظيفه مفتي و استفتاء كننده به هنگام تغيير راي، اگر مقلد به طريقي از تغيير راي
و نظر مفتي مطلع گرديد بايد براساس نظر جديد او عمل كند، و مجتهد نيز بايد تغيير
راي خود را اعلام نمايد.




تجديد نظر نسبت به حوادث مشابه، اگر مفتي در حادثه‌اي فتوي داده است سپس
واقعه‌اي مشابه با آن اتفاق مي‌افتد. در اينكه اگر متوجه فتواي اول و ادله آن
باشد شكي نيست كه همان فتوي اول را صادر مي‌كند. ولي اگر فتواي نخستين در ياد او
باشد امّا دليل آن را ياد نياورد و چيزي هم باعث برگشت از فتوي اول نشده باشد در
اين كه در چنين فرضي بايد به فتوي اول عمل كند، يا تفحص از دليل كند دو نظريه است
كه طرح آن لزومي ندارد.




صاحب فتوي بايد به تعبيرها، سوگندها، اقرارها، وصيتها و الفاظ متداول بين مردم
آشنا باشد. مگر اين كه خود اهل همان ديار و بلاد باشد. و مقصود مراجعه كنندگان را
همانگونه كه در نظر دارند درك كند.




3. آداب فتوي و صادر كردن حكم:




شهيد در آداب صدور فتوي رعايت 26 موضوع را لازم شمرده است از جمله: مجتهد بايد
پاسخ مساله را طوري بيان كند كه هرگونه اشكال و ابهام را از ميان بردارد و قابل
فهم و درك همگان باشد. از تعبيرات زشت، سست، مشكل و پيچيده استفاده نكند، اگر از
او پرسشهاي متعدد شد، با رعايت ترتيب آنها را پاسخ گويد. در تفهيم پاسخ مساله
رفتار نيكو پيشه خود سازد. در مطالعه نامه استفتاء نهايت دقت را مبذول دارد و
ساير مسائلي كه در يك استفتاء شرعي رعايت آن لازم است نيز مفتي بايد از تمسك به
حيله‌هاي شرعي پرهيز نمايد و در جهت گره‌گشايي استفتاء كنندگان به گونه‌اي كه
مفسده‌اي در پي نداشته باشد سعي و تلاش كند، مي‌تواند با شناختي كه از روحيه
كساني كه به او مراجعه مي‌كنند، در لحن و بيان شدت عمل نشان دهد يا بطور واقع
بينانه برخورد نمايد. و در شرايطي مي‌تواند مدبرانه از توريه استفاده كند.




4. احكام و آداب مستفتي:




شهيد براي كساني كه مي‌خواهند از مجتهد درخواست فتوي نمايند ويژگيهايي لازم
شمرده از جمله: كسي حق استفتاء دارد كه به مرحله اجتهاد نرسيده باشد، اين چنين
فردي در اصطلاح عامي است گرچه در بسياري علوم از خود مجتهد برتر باشد. تقليد آن
است كه انسان راي و نظر و گفتار مجتهد جامع الشرايط را بدون درخواست دليل
بپذيرد. تقليد براي شخص عامي محض از مجتهد جامع الشرايط امر ضروري است. و بايد از
كسي كه شايستگي صدور فتوي دارد و عدالتش مسلم و محرز گرديده تقليد كند. سپس به
راههاي تشخيص مرجع صاحب فتوي مي‌پردازد. و بحث از مفتيان متعدد را پيش مي‌كشد و
در آخر تقليد مجتهد ميت و ديدگاههاي مختلف و جرح و تعديل اقوال و بررسي آن را به
كتابي ديگر موكول مي‌نمايد. سپس به مساله بسيار دقيق و مورد ابتلا اشاره
مي‌كند. و آن اين كه اگر از مجتهد حكم مساله‌اي را پرسيده و پاسخ آن را دريافت
داشت سپس همين مساله را بار ديگر براي او اتفاق افتد، آيا لازم است مجددا حكم آن
را بپرسد. دو ديدگاه است چون ممكن است فتواي مجتهد تغيير كرده باشد. بايد از او
پاسخ مساله را بخواهد. پرسش لازم نيست. چون حجت تمام است و فتوي همان است كه در
گذشته بيان نموده است.




آنگاه شهيد راههاي آگاهي و اطمينان به فتواي مجتهد را برمي‌شمارد و به ادب و
نزاكت استفتاء كننده در حين پرسش و كيفيت گردآوري فتاوي و مطالب مفيد ديگر
مي‌پردازد.




در پايان تكليف كسي كه به مجتهد دسترسي ندارد را به بحث مي‌گذارد و مي‌فرمايد:
اگر وظيفه مكلف در پرسش مساله‌اش به سرحد وجوب رسيد بايد بسوي شهري كه مجتهد در
آن است سفر كند. و اگر در شهرهاي ديگر هم مجتهدي وجود نداشت و كسي هم قائل به
تقليد ميت از فقهاء عصر نبود در اين صورت اگر ممكن است بايد احتياط كند اگر
احتياط ممكن نبود در اين كه وظيفه او چيست؟ محل تامل است




باب سوم مناظره، شرايط آداب، آفات:




مطالب اين باب در دو فصل به شرح زير ارائه شده است.




فصل اول: در مقدمه فصل، شهيد فرموده است: مناظره و تبادل فكر و نظر در احكام ديني
بخش و عضوي از پيكره دين است و در عمل نيازمند فرصت مناسب، شرايط و آداب ويژه‌اي
است كه كاميابي در آن در گرو رعايت آن شروط است، مطالب اين فصل در هشت موضوع بيان
شده كه از جمله آن است: هدف مناظره كننده بايد رسيدن به حق باشد، نه ريا و
خودنمائي. سپس نشانه مناظره‌اي كه با هدف الهي برگزار مي‌شود را برمي‌شمارد.
اشتغال به مناظره را در صورتي صحيح مي‌داند كه وظايف مهمتر از آن در بين نباشد.
زيرا در صورتي كه مناظره درباره امر واجب، بگونه مشروع انجام گيرد واجب كفائي
خواهد بود. آنگاه شرايط اساسي مناظره كنندگان در احكام دين را اجتهاد مي‌داند و
بر آن است كه نتيجه مناظره با اين پشتوانه علمي براي ديگران قابل پيروي است و از
ديگر چيزهائي كه در مناظره سازنده علمي لازم مي‌شمارد دوري آن از ديد مردم و
وجود جو آرام و متكي بر منطق، مصون بودن از تحريكات، رعايت حق و انصاف و ...




فصل دوم: در اين فصل، از آفات و نتائج سوئي كه از رهگذر مناظره مخرب نصيب انسان
مي‌شود و تاثير نامطلوبي كه بر اخلاق و رفتار افراد مي‌گذارد سخن گفته است و
سفارش نموده مناظره به منظور غلبه بر ديگران، اقناع و اسكات خصم و مباهات و فضل
فروشي صورت نگيرد سپس نتائج سوئي كه براي مناظره نادرست شمرده شده است و عبارت
است از عدم پذيرش حق از رهگذر گفتگو همراه با جدال وستيز، جلوه‌گري رزائل
مانند: خشم، غضب، حقد، كينه توزي، رشك و حسد، انزوا و گوشه‌گيري از مردم، سخنان
ناروا بر زبان راندن، و احساس تكبر و خودستائي در برابر ديگران و ... كه از آثار
شوم مناظره ناصحيح است برمي‌شمارد.




خاتمه:




خاتمه كتاب شامل سه مطلب اساسي به شرح زير است: مطالب بخش اول در دو فصل آمده است.





در فصل اول علوم شرعي و دانشهاي اصيل ديني را به چهار بخش علم كلام، علم كتاب
(قرآن كريم)، علم به احاديث، و علم احكام شرعي (فقه) تقسيم كرده و ارزش و جايگاه و
اهميت هر يك را يادآور شده و از آيات قرآن و سخنان پيامبر (ص) و پيشوايان دين و
دانشوران بر نظرگاهها و مطالب خود تاييد آورده است.




فصل دوم، به علوم و دانشهاي فرعي كه معرفت و شناخت علوم شرعي بر آن توقف دارد مثل
معرفت خداوند و مسائل مربوط به آن كه از راه تامل در نشانه‌هاي الهي مي‌توان
بدان دست يافت و معرفت و كسب علومي كه فهم احكام و آيات قرآن و احاديث بر آن
مبتني است و مقدار لازم از هر يك را گوشزد مي‌كند. سپس علوم مورد نياز علم فقه
استدلالي را برمي‌شمرد كه مجموعا دوازده علم است (صرف، نحو، اشتقاق، معاني،
بيان، بديع، لغت، اصول فقه، رجال، منطق، تفسير، حديث)




مطلب دوم: درجات و مراتب و اهميت علوم ديني.




احكام علوم و دانشهاي ديني از نظر اهميت، مراتب و جايگاه، به سه مرحله تقسيم
مي‌گردند.




1. وجوب عيني




2. وجوب كفائي




3. استحباب




سپس به تعريف و بيان حدود مرز هر كدام با توضيحات كافي مي‌پردازد كه نياز به
تكرار آن نيست.




مطلب سوم: ترتيب و تسلسل علوم ديني.




هر يك از علوم ياد شده از نظر تعليم و فراگيري داراي مراحل و درجاتي است كه بايد
دانشجو در طريق تحصيل، آن را رعايت نمايد. تا كوشش او ضايع نگردد و در مدتي كوتاه
شاهد مطلوب را در آغوش گيرد. بسياري از دانشمندان با نظم و ترتيبي كه در مورد
تسلسل علوم داشته‌اند به ابتكارات و نوآوريها و معارف بلندي دست يافته‌اند.




بنابراين، كسي كه در دوران نوجواني تحصيل دانش را آغاز كرده و زمينه ترقي و
پيشرفت در مراحل مختلف علوم و رسيدن به مقام عالي معرفت و بصيرت ديني برايش باز
است، ابتدا بايد به حفظ قرآن، علم صرف، نحو، عربيت، منطق، كلام، اصول فقه،
درايه الحديث، قرائت حديث، تفسير آيات الاحكام، كتب فقهي، حكمت اعم از رياضي،
طبيعي، حكمت عملي همت گمارد و به مقدار مورد نياز در آن‌ها مهارت پيدا كند، و بر
طبق موازين علمي، عمل و رفتار نمايد. پس از طي اين مدارج و كسب اين علوم و فضائل،
نوبت به علوم حقيقي و فنون حقه الهي مي‌رسد. زيرا علوم و فنون الهي، عصاره همه
علوم و غايت هرگونه شناختي را تشكيل مي‌دهدو به وسيله آنها انسان به مراتب و
مقامات عاليه راه مي‌يابد و قرب و وصال را در آغوش مي‌كشد.




آنچه در مطلب سوم، درباره ترتيب علوم و دانشها بيان شد، بدان جهت بود كه افراد
شايسته و كساني كه مهيا براي دريافت علوم و دانش و پژوهش هستند به اين سير آشنا
گردند.




تتمه:




بخش پايان كتاب به توصيه‌ها و پندهاي شهيد به دانشجويان اختصاص يافته است. از
جمله توصيه‌هاي شهيد:




قدر شناسي فرصتهاي زودگذر عمر است كه محصل بايد آن را غنيمت شمرده و از آن كمال
بهره برداري را در راه كسب فضائل و ملكات علمي و ارتقاء دانش خود بنمايد كوتاهي
و سهل‌انگاري در راه تحصيل دانش مايه حسرت و تاسف دراز مدت و موجب سردرگمي در
هدف مي‌گردد، تلاش در راه كسب دانش پلكان ترقي است و جايگاه و مدارج عالي قيامت
و همجواري با انبياء، شهداء، صالحين، علماء و ... به وسيله دانش و با استفاد از
همين فرصتهاي عمر بدست مي‌آيد. اگر دانشجو در طريق تحصيل علم تن‌آسائي پيشه
سازد و همت بلند نداشته باشد اين ناشي از نارسائي عقل و غفلت او خواهد بود. كه
بايد از آن به خداوند پناه برد.




البته تاسف در صورتي است كه در قيامت از عذاب الهي مصون باشد، والا بايد آماده
عذاب الهي بود بخاطر قصور در وظيفه واجب عيني يا كفائي كه خود گناه است و
بنابراين، سرگرمي‌ها و تن‌پروريها و اشتغالات غيرعلمي و شانه خالي كردن از
زير بار رنج تحصيل فقه و مقدمات آن بزرگترين گناه محسوب مي‌شود. گرچه آن
اشتغالات غير علمي، عبادت مثل: دعا، قرآن و امثال آن باشد.




بر فرض كه عذاب الهي ايمن باشد ولي نبايد از ياد برد كه تو انساني و بر ساير
موجودات به قوه عاقله و نيروي خرد امتياز داري، و با آن نيرو مي‌تواني به
دانشهاي سودمند به امر دنيا و آخرت دست يابي، و از فرشتگان درگذري.




اميدوارم خداوند همه را از سكوت، سكون، و آرامگاههاي طبيعت هشيار و بيدار
گرداند.




. پايان ص96.




. پايان ص97.




. پايان ص98.




. پايان ص99.




. پايان ص100.




. پايان ص101.




. پايان ص102.




. پايان ص103.




پايان ص104.




. پايان ص105.




. پايان ص106.




. پايان ص107.




. پايان ص108.




. پايان ص109.




. پايان ص110.




1




/ 1