بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
كتاب ماه دين ـ ش45ـ 46، سال چهارم، شماره 9ـ10، تير و مرداد 1380
سيره روايي شيخ صدوق (ره)
حسين استادولي در اين مقال سخن از سيره و روش محدث بزرگوار و فقيه شيعه، شيخ صدوق، در نقل و روايت حديث و فهم و درايت آن است و براي نزديک شدن به محتواي بحث لازم است به ذکر دو مقدمه بپردازيم:
الف)اهميت علم حديث و روايت آن
ميدانيم که يکي از مصادر شناخت اسلام، سنت پيامبر (ص) است که از طريق جانشينان معصوم او به ما رسيده، و راه آگاهي از اين سنت هم آشنايي با احاديثي است که از آ ن بزرگواران نقل گرديده است. از اين جهت علم حديث يکي از علوم بسيار مهم اسلامي است و از سوي رسول اکرم و امامان معصوم(ع) تأکيد فراواني بر اهميت فراگيري و نشر آن به عمل آمده است. رسول اکرم (ص) در خطبهاي که در مسجد خيف ايراد کردند فرمودند: نضّر الله عبداً سمع مقالتي فوعاها و حفظها و بلّغها من لم يسمعها، فرب حامل فقه غير فقيه، ورب حامل فقه الي من هو افقه منه.. «خداوند خرم کند بندهاي را که سخن مرا بشنود و آن را درست فرا گيردو به خاطر بسپارد و به کسي که آن را نشنيده برساند، زيرا بسا حمل کنندگان فقه که خود فقيه نيستند و بسا حمل کنند گان فقه که آن را به کسي فقيه تر از خود انتقال ميدهند.» مرحوم علامه مجلسي گويد:«اين که فرموده:« آن را به کسي که نشنيدهبرساند » بر فضيلت نقل حديث دلالت دارد. و در برخي روايات چنين آمده: فاداها کما سمعها يعني همانگونه که شنيده ادا کند بي آنکه اصلاًدر آن تغييري دهد يا تغييري دهد که معني را عوض کند. و اين که فرموده: «بسا که...» با اين روايت مناسب تر است» در روايت ديگر ميخوانيم:اربع يلزمن کل ذي حجي و عقل من امتي. قيل:يا رسول الله ما هّن ؟ قال: استماع العلم، و حفظه، و نشر عنداهله، و العمل به. «چهار چيز است که بر هر خردمندي از امت من لازم است: شنيدن علم، حفظ آن، نشر آن به اهلش و عمل به آن ». در اين زمينه روايات فراواني هست که به همين دو روايت بسنده ميکنيم، زيرا نقش حديث در بيان سنت بر کسي پوشيده نيست. اين تأکيدهاي فراوان سبب شد که اصحاب باوفاي رسول اکرم و ياران گرامي ائمه معصومين عليهم السلام سخنان آنان را به جان بشنوند، در حفظ و ضبط آن بکوشند و براي آيندگان نقل کنند و آنان نيز براي شنيدن حديث سفرها کنند وسختيهاي جانکاهي را متحمل شوند و به تدوين و تبويب آن پردازند. تا آنجا که علمي پديد آوردند که به نام علوم حديث يا علم اصول الحديث يا مصطلح الحديث، و دراية الحديث شهرت يافت و در آن از انواع حديث، سند حديث، راويان حديث، جرح و تعديل راويان، راههاي فراگيري حديث و آداب نقل آن، ويژگيهاي متون حديث و... سخن به ميان آمد و دانشي به دانش مسلمانان افزوده گشت و در اين باره کتابهاي فراواني از سوي عالمان شيعه و اهل سنت به نگارش در آمد که براي آگاهي از آنها ميتوانيد به کتاب علم الحديث ودراية الحديث تأليف استاد کاظم مدير شانه چي مراجعه فرماييد. در اين جا مجال گلايهاي است از حوزههاي علميه شيعي که مسأله آشنايي با حديث و نقل و روايت آن تقريباً از اين حوزهها رخت بر بسته است. استاد بزرگوار ما جناب ميرزا علي اکبر غفاري ميفرمودند: وقتي به مکه و مدينه مشرف ميشويم در مساجد آنجا مشاهده ميکنيم که اهل سنت حلقه حلقه نشسته، با يکديگر کتاب صحيح بخاري و مسلم ميخوانند، اما ما در حوزهها يا در مساجد خود نداريم که مردم بنشينند و اصول کافي بخوانند. امروز اهل علم ما با مسائل برون ديني بيش از مسائل درون ديني آشنايند، و با مکاتب مختلف و ايسمهاي گوناگون بيش از معارف بيشماري که در متون احاديث ما نهفته آشنايي دارند. و آگاهي برخي نيز تنها از جلد و چاپ و تيراژ و اطلاعات حاشيهاي کتب حديث است نه با متون حديث ! و اين متأسفانه عيب بزرگي است که بايد بر طرف گردد. البته اين بي عنايتي يا کم توجهي به فراگيري و نقل حديث دغدغه بسياري از محدثان گذشته دور و نزديک بوده است و هر يک را که ميبيني به نوعي از اندراس علم حديث ناليده است. از مرحوم محدث قمي که او را خاتم المحدثين لقب دادهاند گرفته تا هر چه عقب تر برويم اين گلايهها وجود دارد. اما ناگفته نماند که اين امر به کلي متروک نمانده، چنان که علامه طباطبايي(ره) براي شاگردان خاص خود درس بحار الانوار داشتند و تا هفت جلد آن هم پاورقي نوشتند که بعداً به عللي تعطيل گشت مرحوم رباني شيرازي در مقدمه وسائل الشيعه نوشتهاند که اين نسخه را با نسخه تصحيح شده علامه طباطبايي مقابله کرده و ايشان نسخه خود را از آغاز تا پايان با نسخه مؤلف و نسخ ديگر مقابله نموده است (با شرحي که آن مرحوم داده است). و اين نشان دهنده عنايت ويژه علامه طباطبايي به متون حديث بوده است و نيز مقدمه علامه بر تفسير نور الثقلين و تفسير عياشي حاکي از عنايت ايشان به متون حديث است.
ب) درايه الحديث (فقه الحديث )
پس از آشنايي با علم روايت حديث نوبت به علم دراية الحديث يا فقه الحديث ميرسد. يعني پس از آنکه حديثي از نظر سند انتساب آن به معصوم مسجّل شد، نوبت آن ميرسد که به متن حديث توجه شود و دلالت آن روشن گردد. زيرا مي دانيم که مخاطبان پيامبر و امامان عليهم السلام همه در يک سطح نبودهاند، از اين رو روايات آنان داراي ظواهر، بطون، نکات اشاري، کنايي و امثال اينهاست که نيازمند به دقت و تدبر فراوان است. همچنين برخي از روايات در شرايط تقيه يا در حد فهم راوي بيان شده و نيز روايات داراي ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقيّد و راست و دروغ است که تميز اينها از يکديگر تخصص وافي ميطلبد و فقيهان در علم اصول در بحث حجيت سنت، به حلّ و فصل بسياري از آنها پرداخته و در مباحث فقهي خود موشکافيهاي بسياري در روايات نمودهاند، چنان که اهل معارف در روايات اعتقادي و معرفتي تدقيقات فراوان به عمل آوردهاند. و اينجاست که به علوم لغت و غريب الحديث، صرف و نحو، بلاغت، تاريخ، ناسخ و منسوخ، شناخت راويان، آشنائي با عقايد و فقه مخالفان و... نياز ميافتدو اين خود باب گستردهاي است که عمري را در طلب آن بايد صرف نمود. و معلوم است که صرف نقل حديث گر چه خود وظيفه و تکليف است و خود علمي مستقل و با فضيلت به شمار ميرود و اگر کسي بخواهد اسلام را بشناسد جز مراجعه به متون روايي علمي چارهاي ندارد، ولي آنچه از اهميت بيشتري بر خوردار است فهم معناي حديث است که بالدرايات للروايات يعلو المؤمن الي اقصي در جات الايمان. (با فهم روايات است که مؤمن به دورترين و بالاترين درجات ايمان دست مييابد). از اين رو امامان شيعي (ع) در اين زمينه نکات ارزندهاي فرموده اند. امام صادق(ع) مي فرمود: «شما فقيه ترين و فهيم ترين مردميد هر گاه معاني سخنان ما را دريابيد، زيرا سخن وجوه گوناگوني دارد....» و امام باقر به امام صادق عليهما السلام فرمود: « پسرم، منزلت ها و مقامات شيعه را به اندازه روايت و معرفتشان بشناس، زيرا معرفت واقعي همان فهم روايت است...» و امام صادق (ع) فرمود: « يک حديث را بفهمي بهتر از آن است که هزار حديث را (بدون فهم آنها) روايت کني. و کسي از شما فقيه نيست مگر آنکه نکات باريک سخن ما را دريابد...» روي همين حساب عالمان بزرگ اسلام در شيعه و اهل سنت به تفسير احاديث پرداختند و مجموعههاي گرانبهايي را در اين زمينه پديد آوردند که از جمله ميتوان به مرآة العقول مجلسي، شرح ملاصدرا بر کافي و شروح ديگر کافي، بيانات مرحوم مجلسي در ذيل بسياري از روايات در بحار الانوار، و مصابيح الأنوار في حل مشکلات الأخبار سيد عبد الله شبّر (در شيعه) شروح صحيحين (در اهل سنت) اشاره کرد. پس از اين دو مقدمه کوتاه، اکنون بايد ببينيم مرحوم شيخ صدوق با اين دو علم چه کرده و سيره و روش اودر نقل و فهم حديث چگونه بوده است.
1ـ صدوق و روايت حديث
صدوق (ره) از بر جسته ترين محدثان شيعي است، تا جايي که رئيس المحدثين لقب گرفته است. وي در طلب علم حديث با وسايل نامناسب آن روزگار، از زادگاه خود يعني شهر قم به شرق و غرب سرزمين اسلامي مانند، ري، مشهد مقدس، نيشابور، مرو رود، ماوراء النهر، بلخ، سرخس، سمرقند، همدان، کوفه بغداد، مکه و... سفر کرد و هر جا شيخ حديثي يافت از او حديث فرا گرفت و اجازه روايت دريافت کرد. تعداد مشايخ روايت او را بالغ بر دويست و پنجاه تن و تعداد روايان از او را نزديک به سي تن بر شمرده اند. اسناد در روايت: روش شيخ آن است که حديث را به طور مسند نقل ميکند و کتابهايي که از وي در دسترس است گوياي اين مطلب است، و اگر احاديث را در کتابي مانند من لا يحضره الفقيه به طور مرسل نقل ميکند در پايان کتاب فهرست مشيخه را ميآورد و اسناد را کامل ميسازد.
تنوع در تأليف
وي در نقل و روايت حديث سليقههاي گوناگوني به خرج داد و مجموعه رواياتي را که در اختيار داشت به گونههاي مختلف ترتيب و تدوين کرد. او مي توانست همه روايات را به صورت يک اصل گرد آورد، يا فقط يک کتاب داشته باشد مانند بحار الانوار که روايات را بر اساس موضوع تدوين کند، (چنان که در کتاب مدينة العلم چنين کرده ولي متأسفانه آن كتاب در اختيار ما نيست ).اما به اين کار بسنده نکرد بلکه تنوع در ترتيب و تدوين حديث داشت. مثلاً درباب فقه الحديث کتاب معاني الاخبار، در فقه من لايحضره الفقيه، در فلسفه احکام علل الشرايع، در اخلاق و آداب اسلامي ثواب الاعمال و عقاب الاعمال را نوشت که به قول استاد غفاري در مقدمه کتاب اخير، اين کتاب يک واعظ بي مزد و منت است که هم تشويق کننده است و هم بازدارنده. همچنين در کلام و عقايد کتاب توحيد و کمال الدين و رساله اعتقادات را تأليف نمود. بنابر اين ميتوان گفت که وي بر اساس نيازهاي گوناگون به تبويب و تدوين حديث پرداخته است. گاهي روايات را بر اساس خصال عدديه تنظيم کرده و کتاب خصال را آفريده و گاه بصورت مجالس املاء تدوين نموده که کتاب امالي را تشکيل مي دهد، و گاه در شرح حال يک شخصيت تربيت داده، مثل کتاب عيون اخبار الرضا (ع) و با اين روشهاي متنوع، معارف اسلامي را در ميان مسلمانان منتشر کرده است. از ديگر ويژگيهاي صدوق(ره) در روايت حديث، روايت از مشايخ عامه است که اولاً حاکي از وسعت مشرب اوست و ثانياً ترويج مکتب اهل بيت عليهم السلام از اين طريق نيز که جنبه احتجاج دارد بهره برده است.
2ـ صدوق و درايت حديث
يکي از القابي که در سخنان اهل تراجم درباره صدوق (ره) به کار رفته لقب (فقيه ) است که ممکن است مراد از آن فقيه اصطلاحي به معناي مجتهد و عالم به احکام شرعي از طريق استدلال باشد و ممکن است فقيه به معناي لغوي آن يعني دين شناس واقعي اعم از امور فقهي و اعتقادي باشد. به هر حال وي تنها يک راوي و ناقل حديث نبوده بلکه حديث شناس ماهري نيز بوده است. فقه الحديث صدوق بيشتر جنبه روايي دارد، يعني حديث را با حديث معني کرده، اما به همين بسنده ننموده بلکه از راههاي ديگر نيز کمک گرفته است. چنان که در شرح حديث منزلت و خطبه شقشقيه و حديث اوصاف پيامبر (ص) و نامه ام سلمه به عايشه و موارد بسيار ديگر ملاحظه ميکنيم. يکي از راههاي فهم درست حديث آن است که توضيح سخن معصوم را از خود معصوم در يافت کرد و به همين منظور برخي از ياران امامان عليهم السلام درباره فهم پارهاي از سخنانشان از خود آن بزرگواران پرسش ميکردند و جواب ميشنيدند. و از کارهاي جالب و سليقههاي ستودني صدوق(ره) تدوين کتاب معاني الاخبار در همين زمينه است. اين کتاب چنان که از نامش پيداست در شرح و بيان حديث از زبان حديث است و به قول استاد غفاري«کتاب معاني الاخبار قاموس فهم سخنان اهل بيت» است. شاهکار مرحوم صدوق(ره) در آن است که اين روايات توضيحي را در يک کتاب فراهم آورده و کار را بر محققان و حديث شناسان آسان کرده است. ما در اين مقال به پارهاي از اين روايات اشاره ميکنيم: يکي از ياران امام صادق(ع) به آن حضرت عرض ميکند: براي ما از رسول خدا (ص) نقل شده که فرموده است: « هر که دو دينار از خود باقي نهد روز قيامت آن را داغ کنند و بر پيشاني صاحبش نهند !» (راوي از اين سخن در شگفت آمده بود زيرا ميدانست که يکي از تعاليم اسلام احکام ارث است و معلوم ميشود که ارث نهادن عملي مذموم نيست بلکه در برخي روايات عکس آن نکوهش شده است، پس چگونه رسول خدا (ص) ارث نهادن دو دينار را نکوهش ميکند؟ ) امام (ع) فرمود: اين سخن پيامبر درباره قومي است که چندي ميهمان آن حضرت بودند و پيامبر خوراک آنان را تضمين و تأمين نموده بود و هر شب و صبح به ياران خود ميفرمود خوراک آنان را بدهند، از اين رو آن ميهمانان دغدغه آذوقه نداشتند ولي با اين حال برخي از آنان به جمع آوري مال پرداختند، به همين جهت پيامبر (ص) درباره آنان چنين فرمود، وگرنه مردم حق دارند آذوقه ساليانه خود و عيالشان را ذخيرهکنند. چنان که ملاحظه ميشود سخن پيامبر (ص) درباره اشخاصي خاص بوده ولي شنونده از آن معناي عام فهميده بود. امام صادق (ع) درباره رياست طلبي به يکي از ياران خود به نام سفيان بن خالد فرمود:اي سفيان از رياست بپرهيز، که هر که طالب رياست شد به هلاکت رسيد. سفيان گفت: پس ما همه اهل هلاکتيم زيرا هيچ يک از ما نيست مگر آنکه دوست دارد نامش بر سر زبانها باشد و مردم به سراغ او آيند و از او فرا گيرند ! امام فرمود: منظور از رياست طلبي اين نيست. بلکه منظور اين است که تو يک فرد غير معصومي را عَلَم کني و هر چه گفت او را تصديق کني و مردم را نيز به او دعوت نمايي. از اين حديث ميفهميم که راوي در تطبيق مصداق اشتباه کرده است، زيرا رياست طلبي غير از رئيس بودن است. ممکن است کسي رئيس باشد ولي رياست طلب نباشد. رياست طلبي آن است که شخص خواهان رياست و قدرت خود باشد يا به دنبال رئيسان غاصب و بي لياقت راه بيفتد تا از کنار آنان به آب و ناني برسد و به پست و مقامي دست يابد. از ضميمه برخي روايات ديگر اين باب به اين حديث ميتوان فهميد که يکي از مصاديق رياست طلبي اذناب ديگران شدن و در پي اهل رياست باطل به اميد نان و نوايي راه افتادن است که امروزه از آن به «نزديک شدن به نهاد قدرت » تعبير ميشود. و مصداق ديگر آن لذت بردن از مريد داشتن و ديگران را پشت سر خود ديدن و صداي پاها را در پشت سر خود شنيدن است که اينها همه موجب ميشود آدمي يا خود مدعي مقامي شود که شايسته آن نيست، يا در پي مدعياني راه بيفتد که سزاوار آن مقام نيستند و خود و ديگران را به راه باطل ميکشانند. مرحوم مجلسي در مرآة العقول ج 10ص 118 ـ 122 در اين زمينه بيانات جالبي دارد که خواندني است. 3) حمزه بن حمران ميگويد: از امام صادق (ع) شنيدم که ميفرمود: هر که از راه علم خود نان خورد فقير گردد. گفتم: فدايت شوم، در ميان شيعيان و دوستان شما مردمي هستند که علوم شما را ميآموزند و در ميان مردم انتشار ميدهند و از اين راه هديهها و صلهها دريافت ميدارند و مورد احترام قرار ميگيرند (آيا همه اينها فقير و تهيدست خواهند شد)؟ فرمود: اينان از راه علم نان نميخورند، کسي از راه علم نان ميخورد که بدون آنکه اهليت فتوا داشته و از هدايت الهي بر خوردار باشد، از روي ناداني فتوا دهد و براي به چنگ آوردن کالاي بي ارزش دنيا حقوق را باطل کند و حق و باطل را جابهجا نمايد. (يعني يا اهل علم نيستند بلکه عالم نمايند، يا عالمند ولي علم را نا به جا مصرف ميکنند و آن را وسيله تضييع حقوق قرار ميدهند. ) در اين حديث نيز مشاهده ميکنيم که راوي در مصداق اشتباه کرده است و هر نوع بهرهبرداري از علم را«اکل به علم » دانسته است. حال اگر ما بوديم و همان بخش اول همين حديث که حمزه شنيده بود و توضيح امام را نديده بوديم ما نيز مانند وي دچار شبهه ميشديم و هر روحاني و استاد و دانشمندي را که از راه تدريس يا سخنراني و امثال اينها زندگي ميکند به باد انتقاد ميگرفتيم که علم را دستاويز روزي خود قرار داده است و با نگاه بد بينانه به او مينگريستيم. چنان که بسياري از مردم ما متأسفانه به عالمان خدومِ اسلام با چنين ديدي مينگرند! در صورتي که يک استاد دانشگاه يا مدرس حوزه يا مرجع تقليد ( که به قول يکي از آنان اگر شبانه روز 48 ساعت هم باشد باز من کار دارم ) که صبح تا شام به درس و بحث و مطالعه مشغول است، اگر از راه سهم امام يا حقوق دولت اسلامي ارتزاق نکند، پس چگونه زندگي خود را تأمين نمايد؟! خلاصه آن که مراد از «مستأکل به علم » علم فروشان و دين فروشانند که علم و دين را دستمايه ثروت اندوزي قرار ميدهند. اگر عالم دين است دين را به تحريف ميکشاند و اگر قاضي است به ناحق حکم ميکند، و اگر وکيل است دفاع ناحق ميکند و... به امام صادق(ع) ميگفتند: گروهي از اين پليدان (يا از ما بيگانگان ) از پدر شما روايت ميکنند که ايشان فرمودهاند: «هرگاه شناخت پيدا کردي (حق را دانستي) هر کاري خواستي بکن.» و از اين رو هر حرامي را حلال ميشمارند و از هيچ گناهي پرهيز ندارند (چنان که برخي از شيعيان چنين پندارند که شيعه باش و دوستدار علي (ع) و هر کاري خواستي بکن و اين اباحي گري و مخالفت قرآن کريم و تعاليم آسماني است ) ! امام صادق(ع) فرمود: آنان را چيست، خدايشان لعنت کناد! پدرم فرموده است:« هرگاه حق را شناختي هر کار خيري که خواستي بکن که از تو پذيرفته خواهد شد.» اين حديث بيان ميدارد که گروهي مقيد را به جاي مطلق و شرط و مشروط را عوضي گرفتهاند. خلاصه توضيح امام (ع) آن است که معرفت مقدم بر عمل است و عمل بي معرفت ارزش ندارد و به تعبير ديگر: به کيفيت عمل که عمل با معرفت است بايد انديشيد نه به کميت آن اگر چه از روي عدم معرفت باشد. پس مراد آن نيست که معرفت جايگزين عمل ميشود چنان که مُرجئه ميپنداشتند و به همين بهانه به هر حرامي دست ميآلودند! در روايت داريم که وقتي از امام ميپرسند: بهترين و محبوبترين عمل نزد خداوند کدام است ؟ ميفرمايد: ما اعلم شيئاً بعد المعرفة افضل من هذا الصلاة « پس از معرفت، نماز بالاترين اعمال است. » يکي از ياران امام صادق(ع)ميگويد: به آن حضرت عرض کردم: آيا پيامبر (ص) نفرموده است که: «آسمان سايه نينداخته بر سر کسي، و زمين بر نداشته کسي را که راستگوتر از ابوذر باشد» ؟ فرمود: چرا. گفتم: پس جايگاه رسول خدا و امير مؤمنان و حسن و حسين کجاست ؟ ( آيا ابوذر از آنان نيز راستگوتر بوده است؟! ) فرمود: سال چند ماه است ؟ گفتم: دوازده ماه. فرمود: چند ماه از آنها حرام است ؟ گفتم: چهار ماه. فرمود: آيا ماه رمضان از آن چهار ماه است ؟ گفتم: نه، فرمود: ماه رمضان با آنکه از ماههاي حرام نيست اما شبي در آن هست که برتر از هزار ماه است (که ماه حرام هم در آنها باشد ). ما خانداني هستيم که احدي را با ما قياس نبايد کرد. در اين جا ميبينيم که راوي حصر نسبي را باحصر مطلق اشتباه گرفته، و امام براي او توضيح ميدهد که اين سخن در قياس ابوذر با ساير مردم است نه در قياس با همه انسانها که از جمله ما خاندان باشيم. در پايان، تذکر اين نکته ضرور ي است که مراد ما آن نيست که هر روايتي که در اين کتاب نقل شده بي چون و چرا صحيح است و يا هر بياني که مؤلف دارد صد در صد پذيرفتني است. بلکه سخن در آن است که مرحوم صدوق فقيه و حديث شناس بوده و به صرف نقل احاديث اکتفا نميکرده است، اما اين که تا چه اندازه در فهم احاديث موفق بوده بستگي به بررسي يکيک آرا و تفاسير او دارد، و اين مقال گزارشي از حسن سليقه مؤلف در روايت و درايت حديث است و بس. والسلام