روایاتی تازه از ابن عقده و معرفی کتاب درباره ابوحنیفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روایاتی تازه از ابن عقده و معرفی کتاب درباره ابوحنیفه - نسخه متنی

حسن انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

کتاب ماه دين ـ ش60 ـ 61، سال پنجم، شماره 12

رواياتي تازه از ابن عقده و معرفي کتاب درباره ابوحنيفه

حسن انصاري قمي

زيديه از دير باز به ابو حنيفه، پيشواي مذهب حنفي علاقه مند بودند و او را ستايش مي‌کردند. اين البته دلايل متعدد داشت. از يک سو گرايشات انقلابي ابو حنيفه مورد توجه زيديان بود. مي‌دانيم که وي در جريان قيام زيدبن علي (ع)‌در سالهاي 121ـ 122 ق. او را ياري نمود و حتي به او کمک مالي کرد. اين البته در دوره پاياني حکومت امويان بود. در اوايل عصر عباسي و در جريان قيام نفس زکيّه و برادرش ابراهيم بن عبد الله قتيل با خمري، ابو حنيفه در 145 ق. (زمان قيام ابراهيم در بصره) از قيام ابراهيم حمايت کرد و مردم را به ياري او دعوت نمود و حتي در نامه‌‌اي از او خواست که به کوفه آيد تا از حمايت مستقيم ابو حنيفه، بر خوردار گردد.

همچنين مي‌دانيم که منصور، خليفه عباسي ابو حنيفه را در آخرين روزهاي عمر به بغداد فراخواند و به دليلي نامعلوم به حبس افکند و ابو حنيفه نيز پس از چند روزي همان جا در گذشت.

عقيده ابو حنيفه به «خروج» و «سيف» ، و نيز شرايطي که براي تعيين و مشروعيت امام قائل بود يعني معتقد بود که مي‌بايست امام قرشي به کتاب خدا و سنت و عدل «فرا خواند » و مردم نيز مکلف‌اند که با وي در «خروج» همراهي کنند، نزديکي او را با عقيده زيديه نشان مي‌دهد،خاصه که نسبت به حضرت امير (ع) اعتقادي مثبت داشت و به عنوان فقيهي کوفي طبعاً‌به اقوال حضرت عنايت داشت. از ديگر سو ابو حينفه را در منابع، به دليل همين گرايشات، زيدي يا از زيديان بتري خوانده ‌اند.

از زاويه ديگر، فقه زيدي در طول تاريخ خودبه دلايلي که اينجا مجال پرداختن به آن نيست، مناسباتي چند با فقه حنفي داشته است. اين مناسبات تا بدانجا بوده که برخي چون شهرستاني، صاحب الملل و النحل، فقه زيدي را تا اندازه زيادي همان فقه ابو حنيفه دانسته‌اند ، سخني که بي ترديد در برابر بررسي‌هاي بيشتر فقه زيدي چندان تاب مقاومت ندارد. ولي به هر حال از يک سو بايد حضور زيديه و خاصه زيديه جاروديه تا قرن‌ها در کوفه و همجواري با حنفيان و اصحاب راي و تاثيرپذيري ايشان از فقه ابو حنيفه را از ياد نبرد. مي‌دانيم که کوفيان زيدي از فقه زيدي مستقلي نسبت به فقه قاسمي ـ هادوي از يک سو و فقه ناصري از ديگر سو بر خوردار بودند ؛ ضمن اين که منابع اين دو مکتب فقهي اخير نيز با کوفه پيوند داشت. ادبيات فقهي زيدي در کوفه چون مسند زيد، امالي احمد بن عيسي بن زيد، آثار محمد بن منصور مرادي (290ق.) و الجامع الکافي ابو عبدالله علوي مي‌تواند نشانه ‌هاي تأثير پذيري فقه زيدي کوفه را از فقه حنفي که به هر حال در فضاي فقه کوفي امري طبيعي است، نشان دهد.

از سويي ديگر، نزديکي زيديان بغداد و ري با معتزليان حنفي مذهب اين دو شهر (و حتي در نيشابور قرن‌هاي چهارم و پنجم ق.)، موجب پيوند بيشتر فقه زيدي با فقه حنفي مي‌شد؛ خاصه که مي‌دانيم علماي زيدي در مراحل تحصيلات خود در اين شهرها و به ويژه‌ دربغداد (قرن‌هاي چهارم و پنجم ق.)، متون فقه حنفي را بر استادان حنفي مذهب مي‌خواندند و از ايشان بهره علمي مي‌بردند.

مهم‌تر از همه اين موارد بايد به اين نکته توجه کرد که کوفه با توجه به زمينه متشيعانه خود در قرن‌هاي اول و دوم قمري، فقه بومي مرتبط با فقه حضرت امير (ع) داشت و از ديگر سو راويان حديث کوفي داراي تمايلات شديد شيعي بودند، همچنين محدثان و روات حديث کوفه در چند قرن نخست ضمن ارتباط با محافل اصحاب حديث در ديگر شهرها، گاه تمايلات شيعي خود را در حد پيروي از مذهب زيدي (و حتي جارودي) ابراز مي‌کردند و بنابر اين پيش از غلبه فقهي تشيع امامي و زيدي بر کوفه (در قرن‌هاي چهارم و بعد از آن)، محدثان کوفي ضمن ارتباط با ديگر محافل حديثي و فقهي کوفه و شهرهاي ديگر، گرايشات شيعي گاه تندي داشتند و در حقيقت نمايندگان حديث کوفه قلمداد مي‌شدند. اينان در حقيقت منابع حديث کوفه را تأمين مي‌کردند و با اين وصف حداقل گروه‌هايي از آنان با فقه اصحاب راي کوفه و به طور خاص فقه ابو حنيفه مرتبط بودند و حتي گروه‌هاي سنت گراتر آنان (يعني اصحاب حديث در برابر اصحاب رأي) نيز نسبت به ابو حنيفه بي علاقه نبودند. با اين حساب محدثان بزرگ (و شيعي) کوفه به ابو حنيفه و حديث او علاقه مند بودند و همين امر موجبات اين مسئله را فراهم مي‌کرد که محدثان معتدل امامي و روات زيدي بعدي نسبت به احاديث و مسانيد ابو حنيفه اهتمام بيشتري ورزند، خاصه که محدثان زيدي کوفه، چنان که گذشت نسبت به ابو حنيفه علاقه مندي بيشتري مي‌توانستند داشته باشند. به هر حال محدثان کوفي و از آن ميان محدثان زيدي يا متمايل به محافل زيديه، به اخبار و مراتب علمي و آثار و احاديث و مسانيد ابو حنيفه اهتمام داشتند که از اين ميان بايد به کتاب ابن عقده (د332ق.) محدث جارودي کوفه با عنوان اخبار ابي حنيفه و مسنده و اخبار ابي حنيفه از ابوالمفضل محمد بن عبدالله شيباني (د387ق) و اصلاً‌کوفي و متمايل به زيديه ، اشاره کرد.

هه

از ميان حنفياني که به گردآوري مسند ابو حنيفه همت گمارده اند، بايد از ابو محمد عبد الله بن محمد بن يعقوب بن الحارث بن الخليل الحارثي الکلاباذي البخاري فقيه، شيخ حنفيان ماوراءالنهر و معروف به عبدالله الاستاذ (د340 ق.) ياد کرد. از مسند ابي حنيفه او نسخ متعددي در کتابخانه‌هاي قاهره، استانبول، دمشق و برلين نگهداري مي‌شود. اين مسند همواره در طي سده‌هاي متمادي، از رايج‌ترين مسانيد ابو حنيفه قلمداد مي‌شده است.

درباره وي بايد گفت که تولدش را در اول ربيع الاخر 258ق. و وفاتش را در 5 شوال 340 ق. دانسته‌اند. او از مشايخ بسياري حديث شنيد و به شهرهاي مختلف براي سماع حديث مسافرت کرد و از جمله به شهرهاي خراسان و ماوراء النهر و عراق و حجاز سفر کرد و مدت‌ها در خارج بخارا و در شهرهاي مختلف به طلب دانش پرداخت. وي اهل روستاي سَبَذمون (فتح يا ضم سين) بخارا بود و پس از بازگشت از سفرهاي علمي خود، در بخارا سکني داشت و در دربار امير اسماعيل بن احمد ساماني به عنوان عالم مورد احترام و مورد توجه سامانيان حضور يافت. اصحاب حديث طبعاً به دليل گرايشات ضد حنفي خود نظر خوشي نسبت به او نداشتند و باوجود اين که دانش او را ستوده‌اند، او را در نقل حديث تضعيف کرده و وي را به نقل روايات عجايب و غرايب متهم کرده‌اند. حارثي سبذموني علاوه بر طلب علم و حديث، براي تحديث و تدريس نيز راهي شهرهاي غربي‌تر جهان اسلام شد و اين ظاهراً در زمان پيري او بوده است. او به گفته خطيب بغدادي که وي را مورد انتقاد قرار داده است، چندين بار به بغداد در آمد و از جمله در آنجا به تحديث پرداخت و کساني چون ابن عقده و ابوبکر ابن ابي دارم و ابي جعابي، از محدثان برجسته، از وي در عراق حديث شنيدند. ابو عبدالله ابن منده، محدث معروف حنبلي مذهب، از وي بسيار حديث روايت کرده و نسبت به او خوش بين بود. ذهبي ضمن ستايش از مسند ابي حنيفه او به برخي نقل‌هاي آن ايراد گرفته است.

ذهبي در تاريخ الاسلام مي‌نويسد که حارثي جدا از مسند، کتابي نيز با عنوان الکشف عن و هم الطائفة الظالمة ابا حنيفه داشته است ؛ همو در سير اعلام النبلاء ضمن ناميدن اين کتاب به وهم الطبقه الظلمه ابا حنيفه، مي‌نويسد که اين کتاب را نديده است.

قرشي حنفي در الجواهر المضيئه و لکنوي در الفوائد البهيه از کتابي از وي در مناقب ابو حنيفه با عنوان کشف الآثار الشريفه في مناقب ابي حنيفه ياد مي‌کنند و قرشي مي‌نويسد که حارثي آن هنگام که مناقب ابو حنيفه را املاء مي‌کرد، چهار صد تن مستملي در محضر او حضور مي‌يافتند. ابن قطلوبغا اين کتاب را به صورت کشف الاسرار في مناقب ابي حنيفه ناميده است.

در مناقب ابي حنيفه تأليف موفق بن احمد مکي خوارزمي، تقريباً در بيشتر صفحات کتاب، مؤلف که در قرن ششم ق. مي‌زيسته، سند خود را از طرق مختلف به« استاد ابو محمد حارثي» مي‌رساند و گاه نيز مستقيماً‌از کتاب او با عنوان الکشف نقل قول مي‌کند. در مواردي نيز راوي کتاب الکشف، ابو عبد الله ابن منده است که به عنوان راوي حارثي او را مي‌شناسيم. بنابراين کتاب کشف در اختيار مکي بوده است. البته در بسياري از موارد مؤلف به واسطه کتب ديگر از حارثي نقل روايت مي‌کند و به هر حال هميشه اسناد او به حارثي يکسان نيست و اين نشان مي‌دهد که مکي ضمن اين که کتاب حارثي را خود در اختيار داشته، در مواردبسيار زيادي نيز روايت حارثي را در کتب ديگران و با اسناد ايشان ديده و نقل کرده است، شيوه‌اي که محدثان بر آن مي‌رفته‌اند. کتاب کشف مهم‌ترين ماخذ مکي در نقل تاريخ زندگاني و حيات علمي و آراء و اقوال ابو حنيفه و ذکر شاگردان او است و حتي مي‌توان گفت که با توجه به در صد نقل‌هاي مکي از حارثي، احتمالاً مهمترين مأخذ شناخته شده براي حنفيان در نقل اين گونه موارد بوده است . اينجانب از ديرباز به روايات زيديان کوفه (و به طور کلي روايت شيعي کوفه در سه قرن نخستين) علاقه مند بوده و آن را پي گرفته‌ام و بنابر اين براي من همواره روايت ‌هاي قابل توجه و نسبتاً زياد حارثي از ابن عقده که در کتاب مکي پراکنده است، مورد اعتنا بود. در يکي دو سال گذشته و با واسطه دوست فاضل و دانشمند جناب آقاي علي بهراميان و با کوشش و پايمردي و همت دوست عزيزم فاضل گرانقدر جناب آقاي سيد علي موجاني به نسخه‌اي عکسي از کتابي خطي بر خورد کردم که در حقيقت نه تنها من را براي پي گيري روايات ابن عقده ياري عظيم کرد، بلکه چشم اندازي تازه در تحقيقات پيرامون اهل سنت و جماعت (خاصه در خراسان و ماوراء النهر) براي من باز کرد. کتاب البته چيزي جز کتاب الکشف حارثي نبود: نامي که در پايان نسخه به آن داده شده است (برگ 335 ب). اين کتاب در حقيقت به منظور دفاع از مقام ابو حنيفه در برابر طعن هاي اصحاب حديث در حق ابو حنيفه نوشته شده است و مؤلف بر ارجحيّت فقه ابو حنيفه نسبت به اصحاب حديث و شافعي تاييد کرده است و مي‌دانيم که اصحاب حديث و حتي شافعيان در چند قرن نخستين نسبت به ابو حنيفه با بي مهري بر خورد مي‌کردند و نزاع هاي سختي ميان حنفيان و شافعيان، خاصه در خراسان (نيشابور و...) در جريان بوده است. عنوان کامل کتاب البته در نسخه ما نيامده است ولي بي ترديد اين کشف چيزي جز الکشف عن و هم الطائفه الظالمه ابا حنيفه يا کشف الاثار الشريفه في مناقب ابي حنيفه پيشگفته نيست. مؤلف در راستاي دفاع از حريم ابو حنيفه، به ياد کرد شاگردان و راويان او که همگي از جمله بزرگان محدثان و روات فقهاي اسلامي در قرن دوم قمري و در شهر هاي مختلف بلاد اسلام بوده‌اند،پرداخته‌ و به نقل از ايشان مراتب مناقب و فضايل ابو حنيفه را گوشزد کرده است. از اين طريق نه تنها مؤلف برخي اظهار نظرهاي شاگردان و راويان ابو حنيفه را در حق او آورده، بلکه از طريق روايت شاگردان، اقوال و آراي فقهي و حديثي و کلامي بسياري را از ابو حنيفه نقل کرده و در کنار احاديث مسند بي‌شماري که ازاين طريق به نقل از ابو حنيفه آورده، اظهار نظر هاي ابو حنيفه را در مسائل گوناگون به نقل همين شاگردان جمع و ضبط کرده است.

بدين ترتيب اينک ما با ماخذي بسيار مهم و کهن درباره ابو حنيفه و زندگي و آراي او دسترسي داريم که به دلايل مختلف اهميت بسيار دارد. افزون بر اين مؤلف به دليل اينکه نام شاگردان و راويان ابو حنيفه را (حدوداً 904 نفر) به ترتيب شهر‌هاي اسلامي طبقه بندي کرده است، بنابراين ما هم اينک مي‌توانيم ضمن آشنايي با مسئله بسيار مهم چگونگي و تحول گسترش فقه و مذهب حنفي در شهرهاي اسلامي، با تاريخ اين شهرها و رجال بر جسته هر يک در قرن‌هاي دوم و سوم قمري آشنا شويم. خاصه که بسياري از اين شهر ها مربوط به صفحات شرقي جهان اسلام و از جمله خراسان و ماوراءالنهر و شهر هاي مرکزي ايران قرون ميانه اسلامي است. از ديگر سو مؤلف همه روايات خود را مسنداً‌و با ذکر سلسله اسانيد نقل کرده که مي‌توان از اين طريق با منابع او و همچنين تاريخ انتقال فقه و حديث در قرنهاي دوم تا آغاز قرن چهارم ق. آشنا شد.

از اين کتاب شايد تنها همين نسخه در جهان موجود باشد ولي به هر حال نسخه‌اي که ما در اختيار داريم نسخه‌اي است کهنه و به خط نسخ کهن که بر سر قبر مؤلف و به تاريخ 14رمضان 649ق. پايان گرفته است و کاتب، نسخه را به طريق استملاء کتابت کرده بوده و شيخي که نامش را هم مي‌آورد آن را ابتدادر مدرسه خود و گويا پس از مدتي بر سر قبر مؤلف ما يعني حارثي املاء مي کرده است. نسخه ما شامل سندي است در آغاز آن به مؤلف کتاب و البته نسخه کامل است و خوانا.

ههه

با کشف نسخه الکشف، اينک ما مي‌توانيم منبع اصلي کتاب مکي را در اختيار داشته باشيم. از اين طريق نه تنها تصحيح کتاب مکي که بسيار هم پر غلط به چاپ رسيده، ممکن مي‌شود، بلکه مي‌توانيم منبع اصلي روايات حارثي از ابن عقده را در اختيار داشته باشيم. قبل از هر چيز بايد اين نکته را ديگر بار مورد توجه قرار دهم که بنابر گزارش منابع، نه تنها ـ چنان که از کتاب الکشف بر مي‌آيد ـ ابن عقده از مشايخ حارثي بوده، بلکه خود ابن عقده نيز از محضر حارثي بهره برده است.

کتاب حارثي نه تنها شامل روايات بسياري از ابن عقده است که مي‌تواند آشنايي ما را با مشايخ، روايات و طرق روايي او بسيار بيشتر کند ، بلکه مي‌تواند نظر گاه راوي بر جسته‌اي مانند ابن عقده که شيعي مذهب (بر مذهب زيديه جاروديّه) و با محافل امامي و زيدي مرتبط بوده است را نسبت به ابو حنيفه و بالمآل نظر مجامع شيعي را نسبت به ابو حنفيه در فاصله قرنهاي دوم و سوم قمري روشن کند. از سويي ديگر با جمع آوري روايات ابن عقده در اين کتاب (و احتمالاً برخي کتاب‌هاي ديگر، شايد همچون تاريخ بغداد خطيب بغدادي و روايات ابو عبدالله علوي زيدي) مي‌توان کتاب اخبار ابي حنيفه او را باز سازي کرد تا چشم انداز ما نسبت به منظر شيعيان زيدي و امامي نسبت به ابو حنيفه روشن‌تر شود.

از طريق کتاب حارثي که هم اينک در اختيار داريم، مي‌توانيم جوانب تاريکي از زندگي و آراي ابو حنيفه و روابط او با انديشمندان معاصرش و از جمله مذهب شيعه و بزرگان آن را دريابيم و يکي از طرق اين آشنايي، بررسي روايات ابن عقده در اين کتاب است. البته در کتاب حارثي روايات بسيار ديگري نيز هست که گر چه از طريق ابن عقده نقل نشده ولي پرتو‌هاي روشني بر روابط محافل شيعي با ابو حنيفه و منظر او نسبت به شيعه و بالعکس مي‌اندازد. بررسي اين مسئله را به مقاله‌اي ديگر وا مي‌گذاريم و لله الحمداولاً و آخراً.

/ 1