اختلاف و برادری در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اختلاف و برادری در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) - نسخه متنی

مهریزی، مهدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اختلاف و برادرى در انديشه سياسى امام خمينى

حجت الاسلام و المسلمين مهدى مهريزى

پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران اختلاف‏نظرهاى فكرى و سياسى ميان بانيان و حاميان انقلاب اندك اندك شكل گرفت اين اختلاف‏نظرها گرچه با وجود شخصيت نيرومند و پرنفوذ و مقبول امام خمينى (قدس‏سره) و نيز شرايط ويژه جنگ، كمتر زمينه بروز پيدا مى‏كرد، اما قابل كتمان نبود و در پايان دهه اول انقلاب و آستانه انتخابات مجلس سوم به اوج رسيد و انشعاب در جامعه روحانيت را در پى داشت.

در اين برهه از زمان آقاى محمدعلى انصارى نامه‏اى به امام مى‏نگارد و نگرانى‏هايش را از اين وضع ابراز مى‏دارد.

امام در تاريخ 10/8/1367 در پاسخ، رهنمودهايى را مرقوم داشت كه به تحكيم برادرى موسوم شد، در اين پاسخ بسيارى از اين مباحث نظرى مربوط به پيدايش اختلاف، ريشه‏ها، معيارها و اصول، اختلاف مجاز و ممنوع قيد شده كه مع‏الاسف تاكنون مورد تجزيه و تحليل فقهى، عقيدتى و سياسى قرار نگرفته است.

اين مقاله تلاش مى‏كند به عنوان درآمد، مبانى فقهى و دينى اين رهنمودها را در شش بخش به بحث گذارد:

1. ضرورت اختلاف‏نظرهاى فقهى 2. ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد 3. اختلاف روا و ناروا 4. ريشه‏هاى اختلاف 5. ادب دينى اختلاف نخست متن نامه امام را ذكر مى‏كنيم آنگاه به بحث، پيرامون محورهاى ششگانه مى‏پردازيم.

بسم‏الله الرحمن الرحيم

جناب حجت‏الاسلام آقاى حاج شيخ محمد على انصارى دامت افاضاته نامه شما را مطالعه كردم، مساله‏اى را طرح كرده‏ايد كه پاسخ به آن كمى طولانى مى‏گردد ولى از آن جا كه من به شما علاقه‏مندم، شما را مردى متدين و دانا - البته كمى احساساتى - مى‏دانم و از محبت‏هاى بى‏دريغت نسبت‏به من هميشه ممنونم. به عنوان نصيحت‏به شما و امثال شما كه تعدادشان هم كم نيست مسائلى را تذكر مى‏دهم:

كتاب‏هاى فقهاء بزرگوار اسلام پر است از اختلاف‏نظرها و سليقه‏ها و برداشت‏ها در زمينه‏هاى مختلف نظامى، فرهنگى و سياسى و اقتصادى و عبادى، تا آن‏جا كه در مسائلى كه ادعاى اجماع شده است قول و يا اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسائل اجماعى هم ممكن است قول خلاف پيدا شود، از اختلاف اخبارى‏ها و اصولى‏ها بگذريم. از آن‏جا كه در گذشته اين اختلافات در محيط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در كتاب‏هاى علمى آن هم عربى ضبط مى‏گرديد، قهرا توده‏هاى مردم از آن بى‏خبر بودند و اگر باخبر هم مى‏شدند، تعقيب اين مسائل برايشان جاذبه‏اى نداشت. حال آيا مى‏توان تصور نمود كه چون فقها با يكديگر اختلاف‏نظر داشته‏اند - نعوذ بالله - خلاف حق و خلاف دين خدا عمل كرده‏اند؟ هرگز. اما امروز با كمال خوشحالى به مناسبت انقلاب اسلامى حرف‏هاى فقها و صاحب‏نظران به راديو و تلويزيون و روزنامه‏ها كشيده شده است، چرا كه نياز عملى به اين بحث‏ها و مسائل است; مثلا در مساله مالكيت و محدوده آن، در مساله زمين و تقسيم‏بندى آن، در انفال و ثروت‏هاى عمومى، در مسائل پيچيده پول و ارز و بانكدارى، در ماليات، در تجارت داخلى و خارجى، در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و ديات، در قوانين مدنى، در مسائل فرهنگى و برخورد با هنر به معناى اعم; چون عكاسى، نقاشى، مجسمه‏سازى، موسيقى، تئاتر، سينما، خوشنويسى و غيره، در حفظ محيطزيست و سالم‏سازى طبيعت و جلوگيرى از قطع درخت‏ها حتى در منازل و املاك اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگيرى از مواليد در صورت ضرورت و يا تعيين فواصل در مواليد، در حل معضلات طبى همچون پيوند اعضاى بدن انسان و غير به انسان‏هاى ديگر، در مساله معادن زيرزمينى و روزمينى و ملى، تغيير موضوعات حرام و حلال و توسيع و تضييق بعضى از احكام در ازمنه و امكنه مختلف، در مسائل حقوقى و حقوق بين‏المللى و تطبيق آن با احكام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامى و نقش تخريبى آن در جوامع فاسد و غيراسلامى، حدود آزادى فردى و اجتماعى، برخورد با كفر و شرك و التقاط و بلوك تابع كفر و شرك، چگونگى انجام فرايض در سير هوايى و فضايى و حركت‏برخلاف جهت‏حركت زمين يا موافق آن با سرعتى بيش از سرعت آن و يا در صعود مستقيم و خنثى كردن جاذبه زمين و مهم‏تر از همه اينها، ترسيم و تعيين حاكميت ولايت‏فقيه در حكومت و جامعه كه همه اينها گوشه‏اى از هزاران مساله مورد ابتلاى مردم و حكومت است كه فقهاى بزرگ در مورد آنها بحث كرده‏اند و نظراتشان با يكديگر مختلف است و اگر بعضى از مسائل در زمان‏هاى گذشته مطرح نبوده است و يا موضوع نداشته است، فقها امروز بايد براى آن فكرى بنمايند.

لذا در حكومت اسلامى هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى‏كند كه نظرات اجتهادى - فقهى در زمينه‏هاى مختلف ولو مخالف با يكديگر آزادانه عرضه شود و كسى توان و حق جلوگيرى از آن را ندارد ولى مهم شناخت درست‏حكومت و جامعه است كه بر اساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه‏ريزى كند كه وحدت رويه و عمل ضرورى است و همين‏جا است كه اجتهاد مصطلح در حوزه‏ها كافى نمى‏باشد بلكه يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلى در زمينه اجتماعى و سياسى فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم‏گيرى باشد، اين فرد در مسائل اجتماعى و حكومتى مجتهد نيست و نمى‏تواند زمام جامعه را به دست گيرد.

اما شما بايد توجه داشته باشيد تا زمانى كه اختلاف و موضع‏گيرى‏ها در حريم مسائل مذكور است، تهديدى متوجه انقلاب نيست. اختلاف اگر زيربنايى و اصولى شد، موجب سستى نظام مى‏شود و اين مساله روشن است كه بين افراد و جناح‏هاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفا سياسى است ولو اين كه شكل عقيدتى به آن داده شود. چرا كه همه در اصول با هم مشتركند و به همين خاطر است كه من آنان را تاييد مى‏نمايم. آنها نسبت‏به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براى كشور و مردم مى‏سوزد و هر كدام براى رشد اسلام و خدمت‏به مسلمين طرح و نظرى دارند كه به عقيده خود موجب رستگارى است. اكثريت قاطع هر دو جريان مى‏خواهند كشورشان مستقل باشد، هر دو مى‏خواهند سيطره و شر زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خيابان را از سر مردم كم كنند، هر دو مى‏خواهند كارمندان شريف و كارگران و كشاورزان متدين و كسبه صادق بازار و خيابان زندگى پاك و سالمى داشته باشند، هر دو مى‏خواهند دزدى و ارتشاء در دستگاه‏هاى دولتى و خصوصى نباشد، هر دو مى‏خواهند ايران اسلامى از نظر اقتصادى به صورتى رشد نمايد كه بازارهاى جهان را از آن خود كند، هر دو مى‏خواهند اوضاع فرهنگى و علمى ايران به گونه‏اى باشد كه دانشجويان و محققان از تمام جهان به سوى مراكز تربيتى و علمى و هنرى ايران هجوم آورند، هر دو مى‏خواهند اسلام قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چيست؟ اختلاف بر سر اين است كه هر دو عقيده‏شان است كه راه خود باعث رسيدن به اين همه است. ولى هر دو بايد كاملا متوجه باشند كه موضع‏گيرى‏ها بايد به گونه‏اى باشد كه در عين حفظ اصول اسلام براى هميشه تاريخ، حافظ خشم و كينه انقلابى خود و مردم عليه سرمايه‏دارى غرب و در راس آن امريكاى جهانخوار و كمونيسم و سوسياليزم بين‏الملل و در راس آن شوروى متجاوز باشند.

هر دو جريان بايد با تمام وجود تلاش كنند كه ذره‏اى از سياست نه شرقى و نه غربى جمهورى اسلامى عدول نشود كه اگر ذره‏اى از آن عدول شود، آن را با شمشير عدالت اسلامى راست كنند. هر دو گروه بايد توجه كنند كه دشمنان بزرگ مشترك دارند كه به هيچ يك از آن دو جريان رحم نمى‏كنند. دو جريان با كمال دوستى مراقب امريكاى جهانخوار و شوروى خائن به امت اسلامى باشند. هر دو جريان بايد مردم را هوشيار كنند كه درست است كه امريكاى حيله‏گر دشمن شماره يك آنها است ولى فرزندان عزيز آنان زير بمب و موشك شوروى شهيد گشته‏اند. هر دو جريان از حيله‏گرى‏هاى اين دو ديو استعمارگر غافل نشوند و بدانند كه امريكا و شوروى به خون اسلام و استقلالشان تشنه‏اند.

خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جريان بگويم گفتم، حال خود دانند. البته يك چيز مهم ديگر هم ممكن است موجب اختلاف گردد - كه همه بايد از شر آن به خدا پناه ببريم - كه آن حب نفس است كه اين ديگر اين جريان و آن جريان نمى‏شناسد. رئيس‏جمهور و رئيس‏مجلس و نخست‏وزير، وكيل، وزير و قاضى و شوراى عالى قضايى و شوراى نگهبان، سازمان تبليغات و دفتر تبليغات، نظامى و غيرنظامى، روحانى و غيرروحانى، دانشجو، غيردانشجو، زن و مرد نمى‏شناسد و تنها يك راه براى مبارزه با آن وجود دارد و آن رياضت است، بگذريم.

اگر آقايان از اين ديدگاه كه همه مى‏خواهند نظام و اسلام را پشتيبانى كنند به مسائل بنگرند، بسيارى از معضلات و حيرت‏ها برطرف مى‏گردد ولى اين بدان معنا نيست كه همه افراد تابع محض يك جريان باشند. با اين ديد گفته‏ام كه انتقاد سازنده معنايش مخالفت نبوده و تشكل جديد مفهومش اختلاف نيست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه مى‏شود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدايت دو جريان مى‏شود. هيچ‏كس نبايد خود را مطلق و مبراى از انتقاد ببيند. البته انتقاد غير از برخورد خطى و جريانى است. اگر در اين نظام كسى يا گروهى خداى ناكرده بى‏جهت در فكر حذف يا تخريب ديگران برآيد و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتما پيش از آن كه به رقيب يا رقباى خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد كرده است. در هر حال يكى از كارهايى كه يقينا رضايت‏خداوند متعال در آن است، تاليف قلوب و تلاش جهت زدودن كدورت‏ها و نزديك ساختن مواضع خدمت‏به يكديگر است. بايد از واسطه‏هايى كه فقط كارشان القاء بدبينى نسبت‏به جناح مقابل است، پرهيز نمود. شما آن‏قدر دشمنان مشترك داريد كه بايد با همه توان در برابر آنان بايستيد، لكن اگر ديديد كسى از اصول تخطى مى‏كند، در برابرش قاطعانه بايستيد.

البته مى‏دانيد كه دولت و مجلس و گردانندگان بالاى نظام هرگز اصول و داربست‏ها را نشكسته‏اند و از آن عدول نكرده‏اند. براى من روشن است كه در نهاد هر دو جريان اعتقاد و عشق به خدا و خدمت‏به خلق نهفته است. با تبادل افكار و انديشه‏هاى سازنده مسير رقابت‏ها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفريط بايد پاك نمود. من باز سفارش مى‏كنم كشور ما در مرحله بازسازى و سازندگى به تفكر و به وحدت و برادرى نياز دارد. خداوند به همه كسانى كه دلشان براى احياى اسلام ناب محمدى ء و نابودى اسلام امريكايى مى‏طپد، توفيق عنايت فرمايد و شما و همه را در كنف عنايت و حمايت‏خويش محافظت فرمايد و انشاءالله از انصار اسلام و محرومين باشيد. (1)

روح‏الله الموسوى الخمينى

يك. ضرورت اختلاف نظرهاى فقهى

بى‏ترديد برچيدن اختلاف يك اصل اساسى در فرهنگ دينى و از اهداف انبياء است. امام على عليه‏السلام در نهج‏البلاغه يكى از اهداف پيامبران را زدودن شبهه‏ها و برداشتن اختلاف‏ها مى‏داند. (2) همين امر در آموزه‏هاى اخلاقى و ادعيه نيز مورد تاكيد قرار گرفته است:

و اهدنا به لما اختلف فيه من الحق باذنك. (3)

[ بار خدايا] ما را به واسطه امام زمان عليه‏السلام نسبت‏به آنچه اختلاف شده از حقيقت، هدايت فرما .

و اهدنى لما اختلف فيه من الحق باذنك. (4)

بار خدايا مرا در آنچه از حقيقت اختلاف شده، راهنمايى كن .

با اين همه نمى‏توان پذيرفت كه همه‏گونه اختلاف از دامنه زندگى انسانى برچيده شود. مگر مى‏توان جهالت و نسيان انسانها را از ميان برد. مگر مى‏توان تفاوت انسان‏ها را در استعداد علم‏آموزى و درك واقعيت‏ها ناديده انگاشت، مگر مى‏توان درجات علمى گوناگون آدميان را انكار كرد. با وجود اينها اختلاف امرى ضرورى و واقعيتى اجتناب‏ناپذير است.

اين مطلب در نصوص مختلف دينى مورد تاكيد قرار گرفته است. از يك سو تفاوت انسان‏ها در فهم و درك به عنوان يك اصل مطرح است.

قال اميرالمومنين عليه‏السلام: و ليس كل العلم يستطيع صاحب العلم ان يفسره لكل الناس لان منهم القوى و الضعيف و لان منه ما يطاق حمله و منه ما لا يطاق حمله . (5)

دانشمند نمى‏تواند تمام دانش را براى مردم بازگو كند زيرا برخى از مردم توانمندند و برخى ناتوان، پاره‏اى از دانش‏ها را مى‏توان حمل كرد و پاره‏اى حمل آن دشوار است .

عن ابى‏عبدالله عليه‏السلام: . . . يا عبدالعزيز الايمان عشرة درجات بمنزلة السلم له عشر مراقى. . . و كان سلمان فى العاشرة و ابوذر فى التاسعة و المقداد فى الثامنة. . . . (6)

اى عبدالعزيز، ايمان ده درجه دارد مانند نردبانى كه ده پله دارد. . . سلمان در پله دهم و ابوذر در پله نهم و مقداد در پله هشتم بود .

قال اميرالمومنين عليه‏السلام: يا اباذر ان سلمان لو حدثك بما يعلم لقلت رحم الله قاتل سلمان . (7)

اى ابوذر اگر سلمان آنچه را مى‏داند بر زبان آورد خواهى گفت: خداوند رحمت كند قاتل سلمان را .

و بر همين پايه انبيا با مردم به اندازه عقل و درك آنان سخن مى‏گفتند:

قال رسول‏الله ء: انا معاشر الانبياء امرنا ان ننزل الناس على منازلهم و نكلم الناس بقدر عقولهم . (8)

ما پيامبران مامور هستيم مردم را در جايگاه خويش بنشانيم و با مردم به اندازه عقل آنان سخن بگوييم .

و از سوى ديگر اصل اختلاف را پيامبر مايه رحمت دانستند:

اختلاف امتى رحمة . (9)

اختلاف امت من، رحمت است .

از نصوص دينى كه بگذريم واقعيت‏هاى تاريخى كه بر فقه و حديث گذشته نيز از اين حقيقت پرده برمى‏دارد. اختلاف فقيهان و نيز اختلاف محدثان به آن اندازه است كه كتابهاى فراوانى در ريشه‏يابى اين اختلاف‏ها و چگونگى برخورد با آن نوشته شده است.

يونس بن عبدالرحمن (10) (م ق 2) ، محمدبن ابى عمير (11) (م 217 ق) و احمد بن محمدبن خالد برقى (12) (م 280 ق) هر يك كتبى با عنوان اختلاف الحديث تاليف كردند.

عبدالله بن جعفر حميرى (13) (م 290 ق) و محمد بن احمد بن داوود (14) (م 368 ق) هر يك با عنوان كتاب الحديثين المختلفين دست‏به نگارش زده‏اند.

سيد رضى (15) (م 404 ق) كتاب جواب المسائل فى اختلاف الاخبار را تحرير كرد و احمد بن عبدالواحد بن احمد البزاز (16) (ق 5) نيز كتاب الحديثين المختلفين را تاليف كرد. و شيخ طوسى (385 - 460 ق) كتاب الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار را نوشت.

در ميان اهل سنت نيز ابن ادريس شافعى (م 204 ق) اختلاف الحديث را تاليف كرد و ابن قتيبه دينورى (م 276 ق) تاويل مختلف الحديث را نگاشت و ابن جوزى (م 597 ق) التحقيق فى اختلاف الحديث را سامان داد و. . .

در زمينه اختلاف فقها نيز كتب متعددى تحرير شده مانند: اثر الاختلاف فى القواعد الاصولية فى اختلاف الفقهاء مصطفى سعيد الحسن; اسباب اختلاف الفقهاء فى الاحكام الشرعية مصطفى ابراهيم الزلمى و الانصاف فى التنبيه على الاسباب التى اوجبت الاختلاف .

علامه طباطبايى اختلاف در مسائل نظرى را امرى اجتناب‏ناپذير مى‏داند و مى‏گويد:

. . . على ان اختلافهم فى تشخيص مدة اللبث لم يكن من الاختلاف المذموم الذى هوالاختلاف فى‏العمل فى شئ حتى يودى الى الهلاك فينتهى عنه و انما هو اختلاف فى‏النظر و لامناص . (17)

اختلاف آنان در مدت ماندن جزو اختلاف ناپسند كه همان اختلاف در عمل است و به نابودى منجر مى‏شود نيست‏بلكه از قبيل اختلاف در مسائل نظرى است كه از آن گريزى نيست .

تا اين‏جا اختلاف از منظر بيرونى تحليل شد اما اگر به درون فقه بنگريم در بسيارى از مسائل و فروع فقهى اختلاف‏نظر وجود دارد.

علامه حلى سبب تدوين مختلف‏الشيعة را چنين بيان مى‏كند:

. . . اما بعد فانى لما وقفت على كتب اصحابنا المتقدمين و مقالات علمائنا السابقين فى علم الفقه وجدت بينهم خلافا فى مسائل كثيرة متعددة و مطالب عظيمة متبددة، فاحببت ايراد تلك المسائل فى دستور يحتوى على ما وصل الينا من اختلافهم فى الاحكام الشريعة والمسائل الفقهية، دون ما اتفقوا اذ جعلنا ذلك موكولا الى كتابنا الكبير المسمى (منتهى المطلب فى تحقيق المذهب) فانه جمع بين مسائل الخلاف و الوفاق، و انما اقتصرنا فى هذا الكتاب على المسائل التى وقع فيها الشقاق . (18)

هنگامى كه به نوشته‏هاى عالمان متقدم و گفته‏هاى دانشمندان پيشين در دانش فقه برخوردم اختلاف فراوانى ميان آنان در مسائل گوناگون يافتم از اين رو دوست داشتم آن را در مجموعه‏اى گرد آورم كه حاوى اختلاف فقيهان در احكام شرعى و مسائل فقهى باشد و مسائل اتفاقى را به كتاب منتهى المطلب وانهادم كه دربردارنده مسائل اختلافى و اتفاقى است و در اين كتاب تنها به مسائل اختلافى اكتفا نمودم .

به هر حال مساله اختلاف‏نظر در فقه چنان مبسوط و گسترده است كه خلافيات به عنوان يك دانش تلقى شده (19) و در خلافيات كتب بسيارى تدوين شده است.

بر همين پايه است كه امام خمينى در اين نامه فرموده است:

كتابهاى فقهاء بزرگوار اسلام پر است از اختلاف‏نظرها و سليقه‏ها و برداشت‏ها در زمينه‏هاى مختلف نظامى، فرهنگى و سياسى و اقتصادى و عبادى، تا آنجا كه در مسائلى كه ادعاى اجماع شده است قول و يا اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسائل اجماعى هم ممكن است قول خلاف پيدا شود، از اختلاف اخبارى‏ها و اصولى‏ها بگذريم. از آن‏جا كه در گذشته اين اختلافات در محيط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در كتاب‏هاى علمى آن هم عربى ضبط مى‏گرديد، قهرا توده‏هاى مردم از آن بى‏خبر بودند و اگر باخبر هم مى‏شدند، تعقيب اين مسائل برايشان جاذبه‏اى نداشت. حال آيا مى‏توان تصور نمود كه چون فقهاء با يكديگر اختلاف‏نظر داشته‏اند - نعوذبالله - خلاف حق و خلاف دين خدا عمل كرده‏اند؟ (20)

اين همه در حوزه فقه و فروع دين است، در معارف و اعتقادات كه اختلاف‏نظرها جاى خود دارد. شيخ مفيد اعتقادات صدوق را از اول تا آخر نقد مى‏كند و به نام تصحيح اعتقادات الامامية عرضه مى‏دارد. (21)

خلاصه سخن آنكه اختلاف در مسائل نظرى امرى طبيعى است متون دينى، سيره عالمان و انديشمندان بر آن دلالت دارد و واقعيت‏هاى خارجى در مسائل فقهى و غير آن بر آن گواهى مى‏دهد از اين رو نشايد به بهانه اختلاف‏نظرها مرزهاى غيرمستند و ناموجه را به كار گرفت و دايره مسلمانان و مومنان را تنگ ساخت و توقع داشت آنچه ما گفتيم ديگران بپذيرند و پيروى كنند و راه هرگونه اظهارنظر مسدود گردد.

دو. ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد

گسترش عرصه‏هاى زندگى، پديدار شدن مسايل و مشكلات تازه و نو، هيچ‏گاه از ديد مكتب الهى دور نيست. دينى جاودانه و آسمانى كه انسان و نيازهايش را از بالا مى‏بيند و نگرشى آسمانى، عميق و گسترده نسبت‏به او دارد، نمى‏تواند تحولات زندگى آدمى را منظور ندارد.

چنين دينى، رمز جاودانگى‏اش، ارائه قواعد كلى ثابت، تبيين اهداف دائمى و روشن و تجويز انطباق آن بر شرايط و موضوعات جديد است و اين همان تفقه در دين يا اجتهاد است كه رمز بقاى دين است. شهيد مطهرى فرموده است:

اجتهاد يا تفقه در دوره خاتميت وظيفه بسيار حساس و اساسى بر عهده دارد و از شرايط امكان جاويد ماندن اسلام است. اجتهاد را به حق، نيروى محركه اسلام خوانده‏اند. (22) ابن سينا فيلسوف بزرگ اسلامى با روشن‏بينى خاصى اين مساله را طرح مى‏كند. مى‏گويد: (23)

كليات اسلامى ثابت و لايتغير و محدود است و اما حوادث و مسايل، نامحدود و متغير است و هر زمانى مقتضيات مخصوص خود و مسايل مخصوص خود، دارد; به همين جهت ضرورت دارد كه در هر عصر و زمانى گروهى متخصص و عالم به كليات اسلامى و عارف به مسايل و پيش‏آمدهاى زمان عهده‏دار اجتهاد و استنباط حكم مسايل جديد از كليات اسلامى بوده باشند . (24)

و نيز گفته است:

به نظر من يكى از معجزات اسلام خاصيت اجتهاد است . (25)

و نيز فرموده است:

از خصوصيات اسلام است كه امورى به حسب احتياج زمان تغيير مى‏كند، حاجت‏هاى متغير را متصل كرده به حاجت‏هاى ثابت، يعنى هر حاجت متغيرى را بسته است‏به يك حاجت ثابت، فقط مجتهد مى‏خواهد، متفقه مى‏خواهد كه اين ارتباط را كشف بكند و آن وقت دستور اسلام را بيان بكند اين همان قوه محركه اسلام است . (26)

گرچه، درباره وجود اجتهاد در عصر پيامبر ء و امامان عليهم‏السلام ترديد شده است، اما قراين بسيار حاكى از وجود چنين امرى در ميان فرزانگان مسلمان آن روزگار است.

از قرآن كه بگذريم كه در آيه نفر (27) به تفقه امر كرده، در قول و تقرير معصومان عليهم‏السلام نمونه‏هاى بسيار مى‏بينيم. گرچه درصدد اثبات اين امر نيستيم، اما اشارتى بر وجود اجتهاد در عصر حضور لازم است.

رسول خدا بر اجتهاد برخى صحابه، صحه گذاشته و آن را تقرير مى‏كردند. (28)

ائمه شيعه عليهم‏السلام با شيوه‏هاى مختلف، بزرگان ياران خويش را بدان ترغيب كرده‏اند. از قبيل:

1. بيان اينكه: وظيفه ما القاى اصول است و بر شماست تفريع . (29)

2. فرمان افتا به بعضى از صحابه خويش، مانند: فرمان حضرت على عليه‏السلام به قثم بن عباس. (30)

3. ارجاع مردم به فقيهان از قبيل: ارجاع به ابوبصير اسدى، (31) زكريا بن آدم، (32) محمدبن مسلم، (33) يونس بن عبدالرحمن، (34) عبدالملك بن جريح، (35) عمرى و فرزندش، (36) زرارة، (37) حارث بن مغيرة. (38)

4. تبيين كيفيت استنباط حكم از قرآن، در مثل از: حكم مسح سر و پا، (39) مسح بر جبيره (40) و بيان سنن حيض (41) مى‏توان ياد كرد.

بجز اين شيوه به قراين ديگر نيز بر مى‏خوريم كه حاكى از وجود اجتهاد در آن عصر است:

1. نهى از فتوا دادن به غير علم. (42)

2. نهى از حكم به غير ما انزل الله. (43)

3. نهى از عمل به آراى بنى‏فضال و عمل به روايات آنان. (44)

ابن نديم هم نام تعدادى از فقيهان شيعه در اين عصر را آورده است. (45)

تا اين زمان گرچه اجتهاد در ميان شيعيان رواج داشت، اما به تاليف و تصنيفى در اين باب برنمى‏خوريم.

در غيبت صغرى كه تدوين مجموعه‏هاى حديثى آغاز گشت، اشارت‏هاى مختصرى را در آنها مى‏بينيم. مثلا در كتاب الكافى در باب النهى عن القول بغير العلم (46) روايت‏هايى در مذمت فتوا بدون علم آمده است.

باز بودن باب اجتهاد را مى‏توان به جز ادله دينى و شرعى از نوشته‏هاى فقيهان و اصوليان نيز به دست آورد. آنچه در باب اجتهاد در علم اصول و فقه استدلالى نگارش يافته، گواه روشنى بر اين ادعا است.

و. . .

با اين پشتوانه تاريخى است كه امام خمينى فرمود:

. . . لذا در حكومت اسلامى هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى‏كند كه نظرات اجتهادى - فقهى در زمينه‏هاى مختلف ولو مخالف با يكديگر آزادانه عرضه شود و كسى توان و حق جلوگيرى از آن را ندارد . (47)

در ادامه اين سخن امام به كافى نبودن اجتهاد مصطلح اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد:

. . . و همين جاست كه اجتهاد مصطلح در حوزه‏ها كافى نمى‏باشد، بلكه بايد يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلى در زمينه اجتماعى و سياسى فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم‏گيرى باشد اين فرد در مسائل اجتماعى و حكومتى مجتهد نيست و نمى‏تواند زمام جامعه را به دست گيرد . (48)

در اين سخن از يك منظر به اجتهاد حوزه‏ها نگريسته شده و ناكافى قلمداد شده است; ديگر صاحب‏نظران از زواياى ديگرى بدان توجه كرده‏اند و بر آن خرده گرفته‏اند; شهيد مطهرى مى‏گويد:

. . . اتفاقا اجتهاد جز مسائلى است كه مى‏توان گفت روح خودش را از دست داده است. مردم خيال مى‏كنند كه معنى اجتهاد و وظيفه مجتهد فقط اين است كه همان مسايلى را كه در همه زمان‏ها يك حكم دارد، رسيدگى بكند; مثلا در تيمم آيا يك ضربه زدن كافى است‏يا حتما بايد دو ضربه بر خاك زد؟ يكى بگويد: اقوى يك ضربه كافى است و ديگرى بگويد: احوط دو ضربه بر خاك زند، يا مسائلى از اين قبيل. در صورتى كه اينها اهميت چندانى ندارد، آنچه اهميت دارد مسائل نو و تازه‏اى است كه پيدا مى‏شود و بايد ديد اين مسائل با كدام يك ازاصول اسلامى منطبق است. (49)

استاد محمدرضا حكيمى اجتهاد را با توجه اهداف دين مى‏نگرد و مى‏گويد:

. . . اگر اجتهاد از مسائل حيات انسان معاصر خويش غافل باشد، فلسفه اصلى خود را نفى كرده است. زيرا فلسفه اصلى اجتهاد، تعيين مسير حوادث واقعه است از ديدگاه دين. حوادث واقعه، يعنى مسائل گوناگون زندگى انسان معاصر. از مسائل زندگى انسان گذشته هر چه در زندگى انسان معاصر حضور دارد، مساله اصلى اجتهاد نيست، زيرا آنها به تجربه درآمده است. مساله اصلى اجتهاد بخش متحول زندگى است نه بخش ثابت آن. و در اين بخش متحول است كه دين بايد حضور پاسخگو و هدايت‏كننده خود را نشان بدهد و اجتهاد در واقع سخنگوى دين است . (50)

و نيز گفته است:

فقه اصطلاحى، تفقه در دين نيست، در بخشى از دين است آن هم به صورتى گسسته از ديگر بخش‏ها، و بى‏توجه به هدف اصلى دين در ساختن فرد و جامعه، يعنى تربيت و سياست، و ابعاد گسترده اين دو موضوع مهم و اصلى و روشن است كه تفقه در يك بخش از تعاليم دين و درك اجتهادى آن، در حقيقت، تفقه نيست . (51)

سه. اختلاف روا و ناروا

اگر اختلاف ضرورتى دينى و فقهى بلكه انسانى است‏سخن از اختلاف مجاز و غيرمجاز امرى فرعى و تبعى است و نمى‏توان در درجه نخست‏سراغ منع و ممنوعيت رفت. به تعبير ديگر اگر اختلاف ضرورتى است در ناموس خلقت و شريعت، قاعده نخست اختلاف‏نظر و سليقه‏ها است و ممنوعيت آن دليل مى‏خواهد و تبصره‏اى است‏بر قاعده اولى. چرا كه تفاوت انسان‏ها در فهم و انديشه، خصلت‏هاى درونى و علقه‏هاى بيرونى بستر اصلى اختلاف‏نظر و اختلاف خواسته‏ها و سليقه‏ها مى‏باشد. و نمى‏توان آن را برهم زد چنان كه نمى‏توان ناموس آفرينش و خلقت را درهم شكست. از اين رو بايد موارد ممنوع اختلاف اندك باشد. بلكه مى‏توان سؤال را بالاتر برد و گفت نمى‏توان از اختلاف جلوگيرى كرد.

از همين رو امام در اين نامه فرموده است: اختلاف اگر زيربنايى و اصولى شد، موجب سستى نظام مى‏شود و اين مساله روشن است كه بين افراد و جناح‏هاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد صرفا سياسى است ولو اينكه شكل عقيدتى داشته باشد . (52)

آنگاه در خلال سخن از پنج اصل و مبنا ياد كرده و اختلاف در غير آن را روا مى‏شمرد. آن اصول و مبانى عبارتند از:

1. اسلام;

2. قرآن;

3. انقلاب اسلامى;

4. استقلال در عرصه‏هاى سياسى، اقتصادى، علمى و فرهنگى;

5. رفاه عمومى و برچيدن ستم اقتصادى.

اينها اصولى است كه به گفته امام هر دو جريان بدان وفادارند و اختلاف‏نظرها پس از اينها است.

به گفته شهيد سيد محمد باقر صدر: بخشى از مسائل دينى و فقهى جزو مسلمات است و در آن اختلافى نيست، در بخش ديگر اجتهادهاى گوناگون وجود دارد. و در بخش سومى دين سكوت كرده كه منطقة‏الفراغ نام دارد. (53)

طبيعى است‏به جز بخش نخست، اختلاف فهم و برداشت در دو حوزه ديگر اجتناب‏ناپذير است.

بلى مخالفت عملى با قوانين مصوب اجتماعى تا زمانى كه قانون است‏به معناى اختلاف نيست و كسى نمى‏تواند آن را تجويز كند زيرا مستلزم هرج و مرج در زندگى اجتماعى خواهد بود.

چهار. ريشه‏هاى اختلاف

مطلب ديگرى كه در اين منشور بدان اشاره شده ريشه‏هاى اختلاف است. (54)

گاه اختلاف از بستر انديشه و زمينه‏هاى علم و معرفت‏برمى‏خيزد و گاه بستر آن خصلت‏خودخواهى و حب‏نفس است. امام مى‏فرمايد: بايد از شر اين پديده به خداوند پناه بريم و تنها راه مبارزه با آن رياضت است .

نكته‏اى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه نمى‏توان در برابر اختلاف‏نظرها جبهه‏گيرى كرد و انگيزه‏خوانى نمود و آن را متهم به خودخواهى و حب‏نفس كرد. بلكه اين تقسيم‏بندى آگاهى‏بخشى در مقام ثبوت مى‏كند و در مقام اثبات به آسانى نمى‏توان داورى كرد و در چنين عرصه‏هايى نمى‏توان ديگران را متهم كرد. به تعبير ديگر تا شواهد اطمينان‏آور و عامه‏پسند كه نزد ديگران قابل دفاع باشد، در اختيار قرار نگيرد به هيچ رو نمى‏توان از آن دم زد.

خلاصه آنكه اين سخن امام هشدار است كه افراد در خود فرو روند و تامل و مراقبت كنند، كه اختلاف نظرشان از روى خودخواهى نباشد، نه اينكه توصيه‏اى باشد كه ديگران به داورى رقيبان رو كنند و آنان را به نقد كشند.

پنج. ادب دينى اختلاف

اگر اختلاف امرى ضرورى و چاره‏ناپذير است و تنها اصول مهم و مورد اتفاق از آن مصونيت دارد و ريشه‏هاى نفسانى اختلاف را در مقام اثبات و گفتگو نمى‏توان به رخ كشيد چرا كه اثبات آن دشوار است. بايد ديد چه آداب و خلق و خويى را بايد اختلاف‏كنندگان پيشه سازند تا از يكسو به كاهش آن انجامد و از ديگر سو در زندگى اجتماعى و انسانى آنان خللى وارد نگردد. در اينجا فهرست‏وار برخى از آداب دينى اختلاف را برمى‏شمريم كه در نامه امام نيز برخى از آنها گوشزد شده است:

1. پرهيز از خودمطلق‏بينى

اولين ادبى كه مى‏بايست منظور نظر همگان باشد اين است كه خود را مطلق و مبرا از خطا و انتقاد نبينند. امام در اين نامه فرموده است:

هيچ‏كس نبايد خود را مطلق و مبرا از انتقاد ببيند.

امامان معصوم عليهم‏السلام با داشتن مقام عصمت و علم غيب با ديگران مشورت مى‏كردند و گاه از آنان مى‏خواستند از انتقاد فروگذار نكنند.

اين سخن تاريخى و درخشان اميرمومنان گوشه‏اى از اين خلق و خوى علوى است: فلا تكفوا عنى مقالة بحق، او مشورة بعدل، فانى لست فى نفسى بفوق ما ان اخطى، و لا آمن ذلك من فعلى، الا ان يكفى الله من نفسى ما هو املك به منى . (55)

پس، از گفتن حق يا رايزنى در عدالت‏باز مايستيد، كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر كه خدا مرا در كار نفس، كفايت كند كه از من بر من تواناتر است .

همچنين به مالك‏اشتر سفارش مى‏كند كه نزديكترين افراد نزد تو آنان باشند كه بيشتر تلخى‏هاى حق را بر زبان جارى مى‏سازند. (56)

2. احترام به راى ديگران

شافعى گفته است: ما نظر خود را درست مى‏دانيم ليكن احتمال خطا در آن مى‏رود چنانكه راى ديگران را خطا مى‏دانيم اما احتمال درستى در آن هست. (57)

اگر از مطلق‏انگارى پرهيز شود راى و نظر ديگران ارج و منزلتى پيدا مى‏كند. چه نيكو است كه از سيره عملى امام خمينى عبرت گرفته شود كه در برخى مسائل حكومتى كه فتوايش دشوارى در پى داشت‏به ديگر فقيهان ارجاع مى‏داد و راى مخالف خود را مبناى عمل جامعه قرار مى‏داد.

3. شنيدن و تامل در سخن مخالف

هنگامى كه عقبه فرزند ربيعه پيشواى بنى‏اميه نزد پيامبر آمد تا پيامبر (ص) را از دعوت بازدارد گفت:اى محمد! اگر ثروت مى‏خواهى به تو مى‏بخشيم و اگر دنبال رياست هستى تو را رئيس قرار مى‏دهيم.

پس از اينكه سخن عقبه تمام شد رسول خدا فرمود: سخنت تمام شداى عقبه؟ گفت: بلى. فرمود: آيا سخن مرا مى‏شنوى؟ گفت: بگو. آنگاه پيامبر آيه‏هاى نخست‏سوره فصلت را تلاوت كرد. و در پايان فرمود: شنيدى آنچه شنيدى، حال خود دانى. (58)

رسول خدا او را با كنيه خطاب مى‏كند و فرصت مى‏دهد سخنش را تمام كند و از او مى‏پرسد اجازه مى‏دهد وى نيز سخن خود را ادا نمايد.

قرآن كريم نيز مومنان را بدين خصلت مى‏ستايد كه سخن را مى‏شنوند و از بهترين‏ها پيروى مى‏كنند. الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه. (59)

4. پرهيز از دشنام و بدگويى

به رسول خدا گفته شد مشركان را نفرين كن; فرمود: انى لم ابعث لعانا و انما بعثت رحمة. (60) من براى لعن و نفرين برانگيخته نشدم بلكه براى رحمت و مهربانى مبعوث شدم.

وقتى ابن ابى‏العوجاء با مفضل بن عمر از شاگردان امام صادق روبرو شد، و او را خشمگين يافت كه به وى لقب يا عدو الله (اى دشمن خدا) داد. گفت: اگر اهل سخن و مناظره‏اى با تو مناظره كنم اگر دليل متقن داشتى از تو پيروى مى‏كنم و اگر روش مناظره نمى‏دانى با تو سخن نمى‏گويم. اگر از ياران امام صادق هستى او با ما چنين سخن نمى‏گويد و اينگونه با ما جدل نمى‏كند او بيش از اين از ما شنيده است ولى هيچ گاه در سخن به ما دشنام نداده است و در پاسخ ما ستم روا نداشته است. او بردبار و خردمند است، سخن ما را مى‏شنود و به ما گوش فرامى‏دهد و با ادله آشنا مى‏گردد تا از سخن و استدلال فراغت‏يابيم چنانكه گمان مى‏كنيم بر او غلبه يافتيم، آنگاه، با سخن كوتاه و آسان استدلال‏هاى ما را باطل سازد. اگر تو از ياران اويى با ما آنچنان مناظره كن. (61)

5. پرهيز از قهر و جدايى

ابوموسى اشعرى پس از قضاياى حكميت‏به عيادت امام حسن عليه‏السلام رفت و اميرالمومنين نيز حضور داشت. امام على عليه‏السلام فرمود: چه شد نزد ما آمدى؟ گفت: به عيادت فرزند پيامبر آمدم. امام على عليه‏السلام فرمود: ناراحتى من از تو سبب نمى‏گردد برايت‏حديث نخوانم. از پيامبر شنيدم كه مى‏فرمود: هرگاه كسى به عيادت برادرش رود، در رحمت الهى فرو رود و وقتى نزد بيمار نشست رحمت الهى او را فراگيرد. (62)

ابن تيميه گفته است: اگر اختلاف‏نظرها سبب قهر و جدايى مى‏شد ميان مسلمانان رابطه خويشى و برادرى مى‏گسست. (63)

6. گفتگو، نه رو در رويى

امام در پايان نامه نگاشته است: با تبادل افكار و انديشه‏هاى سازنده مسير رقابت‏ها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفريط بايد پاك نمود.

گفتگو نه رو در رويى از عوامل اصلى كاهش اختلاف است. چرا كه بسيارى از سؤبرداشت‏ها زدوده مى‏شود. راه بر خناس‏ها و واسطه‏ها بسته مى‏گردد.

آنانى از گفتگو مى‏هراسند كه از منطق درست‏برخوردار نيستند و توان مباحث علمى را ندارند.

اميد است اين نوشتار درآمدى باشد بر پژوهش‏هاى نظرى و نشان دادن حريم و حدود اختلاف و دست‏يابى به معيارها و اصول اخلاقى هم‏زيستى اختلاف‏كنندگان.

مهدى مهريزى


1. صحيفه‏نور، ج 21، ص 46 - 49; صحيفه امام، ج 21، ص 176 - 180.

2. نهج‏البلاغه، خطبه 2، ص 46، (صبحى صالح) .

3. دعاى افتتاح.

4. تعقيب نماز صبح.

5. بحارالانوار، ج 90، ص 141.

6. همان، ج 66، ص 168 - 169.

7. اختيار معرفة‏الرجال، ج 1، ص 59، ش 33.

8. بحارالانوار، ج 69، ص 23 و ج 74، ص 140.

9. معانى الاخبار، ص 157.

10. الفهرست، ص 181، ش 789.

11. رجال النجاشى، ص 326، ش 887.

12. الفهرست، ص 20، ش 55.

13. رجال‏النجاشى، ص 219، ش 573.

14. همان، ص 384، ش 1045.

15. همان، ص 398، ش 1065.

16. همان، ص 87، ش 211.

17. الميزان، ج 13، ص 287.

18. مختلف‏الشيعه، ج 1، ص 10.

19. مقدمة ابن خلدون، ص 456.

20. صحيفه نور، ج 21، ص 46.

21. تصحيح اعتقادات الامامية، دارالمفيد، بيروت، 1414 ق - 1993 م.

22. اشاره به سخن علامه اقبال لاهورى در كتاب احياى فكر دينى است.

23. الالهيات، ابن سينا، ص 566.

24. ختم نبوت، شهيد مطهرى، ص 91 - 92، انتشارات صدرا، قم، 1354.

25. اسلام و مقتضيات زمان، شهيد مطهرى، انتشارات صدرا، 1368، ج 1، ص 241.

26. همان، ص 239 - 241.

27. سوره توبه/ 122.

28. براى نمونه رجوع شود به: الاجتهاد فى الشريعة الاسلامية، محمد فوزى فيض‏الله، مكتبة دار التراث، الكويت، 1404 ق/ 1984، ص 15 - 16.

29. وسائل الشيعه، ج 18، ص 40 - 41، ح 51 و 52.

30. نهج‏البلاغه، نامه 67، (صبحى صالح) .

31. وسائل‏الشيعه، ج 18، ص 103، ح 15.

32. همان، ص 106، ح 27.

33. همان، ص 105، ح 23.

34. همان، ص 107، ح 33 - 35.

35. همان، ص 100، ح 5.

36. همان، ص 99، ح 4.

37. همان، ص 104، ح 19.

38. همان، ص 105، ح 24.

39. همان، ج 1، ص 290، ح 1.

40. همان، ص 327، ح 5.

41. همان، ج 2، ص 538، ح 4.

42. همان، ج 18، ص 16، ح 31 - 33.

43. همان، ص 17 - 20، ب 5.

44. همان، ص 72، ح 79.

45. فهرست ابن نديم، ص 275 - 279; تاسيس الشيعة، ص 298 - 301.

46. الكافى، ج 1، ص 42.

47. صحيفه نور، ج 21، ص 47.

48. همان.

49. اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 233.

50. نقد و نظر، ش 2، ص 110 - 111.

51. آينه پژوهش، ش 9، ص 65.

52. صحيفه نور، ج 21، ص 53. الاسلام يقود الحياة، ص 11.

54. صحيفه نور، ج 21، ص 55. نهج‏البلاغه، خطبه 216.

56. همان، نامه 53.

57. الفقه الغائب، ص 144.

58. السيرة النبوية لابن هشام، ج 1، ص 314.

59. سوره زمر/ 18.

60. صحيح مسلم، ج 5، ص 168، ح 2599.

61. بحار الانوار، ج 3، ص 58.

62. تذكرة‏الحفاظ، ج 3، ص 808.

63. مجموع فتاوى ابن تيميه، ج 20، ص 207.

/ 1