اندیشه و عملکرد فداییان اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اندیشه و عملکرد فداییان اسلام - نسخه متنی

داوود امینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بخش اول

علل پيدايش و انديشه هاي سياسي ديني جمعيت فدائيان اسلام

فصل اول

زمينه ها و بسترهاي سياسي اجتماعي

شكل گيري و تشكيل جمعيت فدائيان اسلام

الف تحولات سياسي ، اجتماعي و فرهنگي ايران درآستانه قدرت يافتن رضا شاه

انقلاب مشروطه يكي از برجسته ترين حوادث سياسي اجتماعي در تاريخ كشورمان بوده است اين انقلاب با نشر افكار بيداركننده سيد جمال الدين اسدآبادي و با رهبري علماي بزرگ و آيات عظام و همت و دليري مردم ايران درجهت برقراري قانون و برچيده شدن نظام خودگامگي بوجود آمد

دراين جنبش همچون اغلب حركتهاي اجتماعي اقشار و گروههاي مختلف با افقهاي فكري گوناگون مشاركت داشتند روشنفكران اصلاح طلب و انقلابي بازرگانان ترقيخواه و روحانيون روشن بين عناصر اصلي سازنده آن نهضت بودند روشنفكران كه جملگي در زمره درس خواندگان بشمار ميرفتند نماينده تعقل سياسي غربي و خواهان تغيير اصول سياست و مروج نظام پارلماني بودند اين ائتلاف غيررسمي سه گانه در بدو امر خواهان توقف واگذاري امتيازات به خارجيان ممنوعت استقراض خارجي و تحديد قدرت دربار و ايجاد عدالتخانه بود،‌اما اين خواسته هاي مشروطه خواهان درنهايت به درخواست نظام پارلماني منتهي شد

آنچه مسلم است سران مشروطه مي خواستند به بي قانوني و هرج و مرج سياسي حكومتي درايران خاتمه دهند و حكومت قانون را برپا سازند و رفتار و روش حكومتي را تحت نظرگيرند از اين روي اولين خواسته انقلابيون برپايي دستگاه مستقل قضايي يعني عدالتخانه بود آنان اميدوار بودند كه با شكل دادن دستگاه قانون گذاري و تدوين قانون مكتوب و برقراري حكومت مشروط به قانون شرايطي به وجود آورند كه قدرت استبدادي دولت تجزيه و حكومت دولتمردان قابل نظارت گردد و نوعي حكومت مردمي برپا شود ، لذا برهمين اساس بود كه انديشمندان اصلاح طلب انقلاب مشروطه و بخصوص نمايندگان مجلس شوراي ملي تلاش داشتند تا حوزه هاي قضايي مالي ، نظامي و ديواني كشور را اصلاح نمايند اما دستاوردهاي انقلاب مشروطه نه تناه چنين نتيجه اي نداد بلكه موجبات ناتواني دولت مركزي ضعف دستگاه سنتي اجرايي و زمينه قدرت يافن نيروئي گريز از مركز را فراهم ساخت درنتيجه جامعة‌هزار پارچه ايراني بارديگر در برابر دولت عرض اندام نمود و ضعف دستگاه ديواني به اصلاح طلبان اجازه نداد كه ازآن بعنوان اهرمي براي اجراي برنامه هاي خود استفاده كنند

دربارة‌نقش علما در انقلاب مشروطه اين نكته حائز اهميت است كه انگيزة‌هردو گروه علماي طرفدار مشروطيت و مخالفين آن ، دردرجة اول حفط ايران بعنوان يك كشور اسلامي بود و اختلاف آنها عمدتا‌از آنجاناشي مي شد كه از مشروطه خواهي بعنوان وسيله اي براي رسيدن به اين هدف ارزيابي هاي متفاوتي داشتند

منورالفكران درابتداي حركت با توجه به نفوذ علماي مشروطه خواه در بسيج مردم با خواستهاي اسلامي آنان مخالفتي ابراز نمي كردند اما آنان به تدريج مكنونات قلبي خود را آشكار ساختند همانهايي كه سوگند يادكرده بودند تا ازكشور و دين دفاع كنند سالي نگذشت كه پندارهاي نهاني خود را هويدا نموده و آشكارا مي گفتند ‌ما قانون مشروطه مي خواهيم نه شريعت

بدين ترتيب براي نخستين بارديگر گروه شاخص ، آگاهانه با نفوذ روحانيت به مقابله برخاست لذا مسلم بود كه همكاري علما و منورالفكران تندرو دوام نخواهد داشت

با اعدام شيخ فضل الله نوري علاوه بر آنكه دامنه شكاف بين اين گروه به سرعت افزايش يافت شور و شوق علماي مشروطه خواه نيز يكباره فروكش كرد زيرا آنان اين اقدام را حمله به كل روحانيت تلقي كردند همچنين تروز سيد عبدالله بهبهاني ، بدست افراطيون غيرمذهبي وابسته به يكي از جناحهاي مجلس كه درست يكسال پس از اين ماجرا اتفاق افتاد بازهم علماي مشروطه خواه را از دستاوردهاي انقلاب مشروطه مأيوس تر كرد تا جايي كه علماي طرفدار مشروطه ، پس از آنكه متوجه شدند مشروطيت مذهب را تضعيف خواهد كرد ، به كلي دست از حمايت آن برداشتدن چنانكه آخوند خراساني از آن پس ازهرگونه حمايتي از مشروطه خواهان دست كشيد و آيت الله نائيني نيز كليه نسخه هاي موجود كتاب خود را دردجله افكند

نتيجه نهايي انقلاب مشروطه براي علما كه ماندگارترين و قابل توجه ترين تجربة‌آنها از مداخله درامور سياسي آن روز بود بي اعتمادي آنها به مشروطه خواهي و ساير اشكال فعاليت سياسي وابسته به آن بود چنانكه مشروطيت موجب گشت تا نيروهاي مذهبي كنار بنشينند و علما در كنج حوزه ها و كتابخانه ها به تأليف و تصنيف گسترده روي آورند و گروهي ديگر نيز با ورود به دانشگاهها به فراگيري علوم جديد بپردازند

گرچه اين امر دررشد فكري و علمي جامعه مؤثر بود اما از سال 1285 تا 1299 ش، به مدت 14 سال دركشور بحران ايجادشد و كابينه ها يكي پس از ديگري تغييريافت ، ليكن تغيير چنداني درسازمان اجتماعي كشور پديد نيامد و نهايتا زمينه مساعد براي كودتاي نظامي اسفند 1299 ش ، فراهم گشت

دراوايل ظهور رضاشاه، مهمترين تعريفي كه از انديشه تجدد مي شد، ضرورت ايجاد يك دولت نوين سراسري بود كه اين انديشه نيز ريشه درفكر تجدد دردوران انقلاب مشروطه داشت وجود چنين انديشه اي زمينه را مساعد ساخت تا رضا خان راه رسيدن به سلطنت را بي وقفه بپيمايد درهمين راستا بود كه وي توانست درمشاركتي سياسي با يك چهرة‌شناخته شده طرفدار بريتانيا يعني ضياء الدين طباطبايي به سوي كسب قدرت گام بردارد وي ابتدا با عنوان سردار سپه وارد كابينه سيدضياء شد ولي بلافاصله در ارديبهشت 1300 ش ،‌با كنارزدن وي وزارت جنگ را در اختيار گرفت

دراوايل سال 1304 ش، رضا خان آنقدر قدرتمند بود كه بتواند لقب فرماندهي كل قوا را از مجلس بگيرد لذا درآذرماه همان سال مجلس مؤسسان را واداشت تا براي خلغ قاجار از سلطنت و واگذاري تخت سلطنت به وي تشكيل جلسه دهد سرانجام او توانست درارديبهشت سال بعد با تاجگذاري سلسه پهلوي را پايه گذاري نمايد

اندكي پس از آنكه رضاشاه توانست پايگاه قدرت خود را محكم كند دستاوردهاي انقلاب مشروطه را مورد تعدي و تعرض قرارداد وي فعاليت احزاب را ممنوع كرد سياستمداران مستقل را ازميان برداشت مطبوعات را تحت كنترل دولت درآورد و مجلس را نيز به يك نهاد دست نشانده مبدل ساخت حتي به طبقه جديد متوسط شهري كه درآن دوره كارگزار و حافظ تشكيلات دولت محسوب مي شد اجازه نداد تا نهادهاي سياسي خود را بوجود آورد رضا شاه با چنين شيوه اي قدرت مطلقة‌خود را برتمامي قواي سه گانة كشور تثبت كرد

ازجمله دلايل موفقيت رضا شاه در مبارزة قدرت و كنارگذاردن مدعيان ، رياكاري و تظاهر به دينداري و حفاظ شعائر مذهبي قبل از رسيدن به سلطنت بود او با اين شيوه توانست نظرمساعد بسياري از مقامات مذهبي و روحانيون داخل و خارج كشور را به خود جلب كند تمامي اعمال عوام فريبانه و ظاهر نمايي مذهبي رضا شاه حكايت از آن دارد كه وي در آغاز فعاليت سياستش به تأثير شگفت انگيز مذهب و نقش كارساز و مؤثر روحانيون و رهبران مذهبي درسياست و اداره كشور واقف بوده و سعي مي كرده است تا با درايت كامل از اين نيروي عظيم ، نهايت بهره برداري را بنمايد همين انديشه موجب گشت تا نظر مردم و رهبران مذهبي را به خود جلب كرده و پس از تحكيم پايه هاي نردبان ترقي خود به تصاحب تاج و تخت و كيان مملكت چشم طمع دوزد

درميان رهبران سياسي مذهبي ، آيت الله سيدحسن مدرس درمقابل خودكامگي هاي رضاخان به شدت ايستاد مدرس كه شخصيتي بارز و روحاني اي آگاه و سياستمداري ديني بود توانست با مبارزه بي امان خود ،‌ جمهوري خواهي رضاخان را به شكست بكشاند همين شكست بود كه رضاخان را متوجه نقش مذهب و رهبران مذهبي كرد

يكي ديگر از عواملي كه موجب گشت تا مقامات مذهبي درقدرت يافتن رضاخان مانعي ايجاد نكنند تجربه تلخ آنها از دخالت درامورسياسي كشور،‌دردوره مشروطه و نتايج ناگوار آن بود آنها پس از سالها هرج و مرج و فقدان حكومتي قوي و يكپارچه درسطح كشور،‌ايجاد حكومتي مستحكم و ديني را براي حفظ امنيت ملي و همچنين حراست از حريم مرزهاي جغرافيايي كشور ضروري مي ديدند اما قدرت يافتن رضا شاه و اتخاذ مشي مستبدانه ضد مذهبي در حاكميت كشور، به رودر رويي تمام عيار مذهب و روحانيت با سلطنت غيرديني او انجاميد اين تقابل از يكسو تحديد روحانيت و فعاليت حوزه هاي علميه ديني و از سوي ديگر ظهور برخي از جريانات سياسي مذهبي را در كشور چه درطول حكومت شانزده ساله اش و چه پس از سقوط او درپي داشت

ب تقابل رژيم رضا شاه،‌با باورهاي ديني مردم و ويژگيهاي حكومتي آن

شرايط سياسي اجتماعي و فرهنگي دوره رضاشاه ، متأثر از ساختار كلي حكومت آن رژيم بود ديكتاتوري و استبداد ناسيوناليسم گذشته گرا ، تجدد گرايي و انديشه جدايي دين از سياست سكولاريزم ، مهمترين ويژگيهاي حكومت رضاشاه را تشكيل مي داد بطوري كه تمامي برنامه ريزيها ،‌فعاليتها و اقدامات رضا شاه طي حكومت شانزده ساله اش برهمين اساس استوار بود با بررسي چارچوب حكومتي رضا شاه و با نگاهي به شيوه عملكرد آن مي توان به شالوده نظام استبدادي و ضد مذهبي آن رژيم پي برد براي روشن شدن ماهيت اصلي آن حكومت ، لازم است كه با بررسي اين خصيصه هاي ساختاري كه به تخريب فرهنگ اسلامي كشورمان انجاميد سياستهاي فرهنگي ،‌اجتماعي و اقتصادي پهلوي اول را مورد ارزيابي قرار داد

نخستين ويژگي مهم رژيم پهلوي اول ، ديكتاتوري و استبداد ‌بود چنانكه با از بين رفتن قدرتهاي خارج از مركز و منطقه اي و تمركز قدرت دررژيم حاكم و همچنين ويژگيهاي فردي شخص رضاشاه ، منجر به اعمال ديكتاتوري و استبداد رأي گرديد

با چنين توصيفي بزودي رژيم خصلتي نظامي يافت و نظامي گري برتمامي امور جامعه از جمله امور فرهنگي سايه افكند نظاميان تكيه گاه اصلي حكومت بودند كه دستورهاي مركز را بدون چون و چرا اجرا مي كردند اعمال سياستهاي استبدادي دوران سلطنت رضاشاه را ميتوان در دخالت دولت درتمامي امور سياسي، اجتماعي و فرهنگي واقتصادي كشور مشاهده كرد

دخالت نظاميان در انتخابات مجلس شوراي ملي كه از دوره پنجم آغاز گشت درطول دوران حكومت پهلوي اول ادامه داشت گرچه درمجلس ششم دولت ترجيع داد كه تعدادي از مليون و مذهبيون از جمله مدرس به مجلس راه يابند ليكن با فرمايشي برگزار كردن انتخابان دوره هفتم و دخالت مستقيم درآن چنين فرصتي را از همة مخالفانش سلب كرد و از ورود سيد حسن مدرس و تعدادي از مليون به مجلس ممانعت بعمل آورد

با اعمال حكومت استبدادي ، اجراي برنامه هاي تجديدگرايانه رژيم با سهولت بيشتري انجام پذيرفت و ايدئولوژي رژيم شاهنشاهي دركشور ترسيم گرديد و ستايش و تمجيد از رضاشاه بالاگرفت با نظارت و كنترل شديد برنشريات ،‌اختناق و سانسور درهمه جا سايه افكند تمامي مخالفان اعم از روحانيون عشاير ، شاعران و نويسندگان بازمانده از مشروطه و برخي نظاميان و رجال درباري، با شدت عمل هرچه بيشتر سركوب شدند

اعمال ديكتاتوري دربخش اقتصادي كشور نيز كاملا‌مشهود بود رضاشاه بدنبال تحكيم پايه هاي حكومتش به تصاحب املاك و اموال مردم و چپاول سرمايه هاي ملي كشور چشم طمع دوخت برنامه ريزان اقتصاديش نيز به تبعيت از وي با ولع تمام به سوي كسب و كار مردم خيز برداشتند تا آنجا كه سرمايه گذاري در معاملات داخلي را هم در قلمرو فعاليتهاي دولت و تحت نظارت خود درآورند رضا شاه از طريق سلطه مستبدانه و قرون وسطايي اداره املاك و مستغلات پهلوي ، برمناطق وسيعي از كشور حكمفرما گشت دراين مناطق از ادارات دادگستري ، شهرباني‌و امنيه خبري نبود و ادارات املاك رأسا همه وظايف ضابطين عدليه را برعهده گرفته بودند

درچنين دوره اي سلطنت رضاشاه كه توأم با استبداد و خفقان و زندان و اعدام و سركوب مذهب و دين بود و شاه تنها با تكيه برسلاح زور ، برمردم حكومت مي كرد به دليل اوضاع بحراني جهاني به حال خود راها شده و بسيار مستحكم به نظر مي رسيد البته نوعي حمايت ضمني نيز از سوي انگليس موجبات تضمين و بقاي سلطنت رضا شاه را فراهم آورده بود شاه بدون توجه به عواقب چنين شيوه اي از حاكميت همچنان بر كشور سلطة‌ديكتاتور مآبانه داشت

‌ملي گرائي گذشته گرا دومين ويژگي ساختار حكومت رضاشاه را تشكيل مي داد ملي گرائي در دوره رضاشاه نوعي تعبير از اصطلاح ملي ‌بود كه تجدد طلبان آن را بكار مي بردند اين نوع جريان فكري كه پيش از هر چيزي برايدئولوژي دوران پهلوي حاكم بود تجددطلبي تلقي مي شد ويژگيهاي اين جريان فكري، احياي هويت ايراني ماقبل اسلامي حاكميت انحصاري زبان فارسي توسعه اقتصادي و روش آمرانه حكومت بود گرچه مداحان رژيم رضا شاه ، او را فرداي ملي گرا معرفي كرده اند ،‌اما هيچيك از مؤلفه هاي مورد نظر در ملي گرائي توسط وي رعايت نمي شد از جمليه ويژگيهاي ملي گرائي مشاركت گسترده مردم درامور سياسي است كه دراين دوره وجود نداشت

ملي گرائي رضاشاه كه آن را شوينيسم ناسيوناليسم افراطي نيز تعبير كرده اند دو ويژگي مهم داشت اول آنكه بشدت ضدمذهب بود و براي مقابله با مذهب رايج به ستايش عهد باستان و احياي آداب و سنن پيش از اسلام مي پرداخت دوم با خوار شمردن بسياري از ارشهاي مذهبي و ملي به مخالفت با باورهاي مردم برخاست و متعاقبا‌خصلت مبارزه طلبي دربرابر بيگانگان را ازدست داد

به عبارت ديگر مهمترين ويژگي ملي گرائي دوره رضاشاه ،‌احياي فرهنگ ايراني عهد باستان بود هرچند چنين رويكردي به تاريخ پيش از اسلام،‌از سالياني پيش ازاين توسط منورالفكران عصرقاجار وجود داشت ، ليكن تبليغ آن به شكل رسمي و دولتي ، از زمان حكومت رضاشاه آغاز گشت اين انديشه غلط براين باور بود كه فتوحات اعراب ،‌ايران را از عظمت گذشته خود ساقط كرده است

تبليغات گسترده مبتني برباستان ستايي رژيم درمدارس ، ارتش و درميان اقشار و طبقات جامعه اين احساس را بوجود مي آورد كه ايران بايد به عظمت دوران هخامنشي بازگردد توجه روشنفكران به اين مقوله از آنجا ناشي مي گشت كه آنان براي جبران عقب ماندگي ايران از كشورهاي اروپايي ،‌به دنبال تقليد كامل از فرهنگ غربي بودند و از آنجا كه ارزشهاي ناشي از فرهنگ اسلامي ، داراي تضاد با فرهنگ غرب بود و پيروي كامل نتيجه اي جز برخورد و ايجاد تشتت نمي توانست داشته باشد، درصدد احياي فرهنگ ايران پيش از اسلام برآمدند

آنها مي خواستند با طرح ارزشهاي گذشته و به حاشيه راندن و درصورت امكان زدودن ارزشهاي مذهبي و سپس با تبليغ تفوق فرهنگ پيش از اسلام برفرهنگ اسلامي ملي ايراني زمينه را براي پذيرش فرهنگ غرب آماده و مهيا سازند

ملي گرائي گذشته گرا كه رضا شاه در پي آن بود ، مي توانست حكومت خودكامه وي و همچنين طبقه روشنفكر را از قيد و بندهاي ناشي از فرهنگ اسلامي به كلي آسوده سازد

تجددگرايي ‌نيز سومين ويژگي مهم ساختار حكومت رضا شاه محسوب مي گشت تجدد مدرنيه و وسترنيزم غربگرايي اصطلاحاتي است كه بعنوان آثار رويارويي شرق دربرابر كشورهاي غربي و انديشه ها و فنون جديد و تمدن نوين اروپايي مورد بررسي قرار مي گيرد رويارويي انديشه و تمدت شرق با انديشه و تمدن غرب ، در پي آشكار شدن عقب ماندگي شرق در ابعاد مختلف علمي سياسي نظامي اقتصادي و فرهنگي غرب پديد آمد تكاپوي سياستمداران و متفكران ايراني نيز از ابتداي عهد قاجار آغاز گشت برخي از منورالفكران اسلام را بعنوان يكي از علل عقب ماندگي ايران قلمداد مي كردند آنها تنها راه جبران عقب ماندگي را اقتباس و تقليد از نوآوريهاي غرب مي دانستند و به آن نمي انديشيدند كه اين اقتباس و تقليد ممكن است به ماهيت و هويت فرهنگي و ديني جامعه لطمه اي وارد آورد

به هرحال شيوه هاي مواجهه با تمدن غرب براغلب متفكران ايراني و حتي برخي از روحانيون آنچنان كه بايد موثر واقع شد تا آنجا كه با تلقي ها و نگرشهاي متفاوت روشنفكران و برخي از روحانيون به نهضت مشروطه نيز كشانده شد

نارسائيهاي موجود در مدرنيسم ايراني را برخي بعنوان شبه مدرنيسم يادكرده اند چنانكه نمونه اقتباس غيرمنطقي ازغرب تبليغ پيرامون نوعي ملي گرائي ايراني بود كه در آن از اسلام كه مهمترين عامل وحدت ملي محسوب مي شد حرف و سخني به ميان نمي آمد

انديشه تجددگرايي كه هدف آن درظاهر نوسازي تار و پودهاي ايستا و غيرمتحرك نهادهاي اجتماعي و توانبخشي عملي و كاركردگراي آنها همانند شيوة رايج درغرب است بخشي به صورت واكنش طبيعي رويارويي با تمدن تفوق يافته غرب و بخشي نيز با اجبار و تسليم و خودباختگي درايران مطرح گرديد و تعداد زيادي از نويسندگان شاعران روزنامه نگاران و منورالفكران و سياستمداران در تبليغ اين انديشه با انگيزه ها و اهداف مشابه و متفاوت سهيم بودند

دولتمردان رژيم رضاشاه براين باور بودن كه عقب ماندگي ايران از غرب با تغيير ظواهر زندگي و همرنگ شدن با غربيان از بين خواهد رفت به همين جهت از يك طرف مسائلي چون تغيير نوع پوشاك مردان و زنان رواج مدهاي جديد و وسايل زندگي نو ايجاد كلوپها و باشگاهها و برگزاري ميهمانيهاي مختلط ، برپايي كاروانهاي شادي درخيابانها و بسياري از چيزهاي ديگر مورد تقليد قرارگرفت و ازطرف ديگر سنن و آداب و رسوم مذهبي تا حد امكان مورد بي اعتنايي و يا معارضه واقع شد

بدين ترتيب ايران عصر رضاشاه اگر چه كاملا غربي نشد ، اما تمام تغييرات انجام شده درآن به نوعي متأثر از غرب بود

آخرين ويژگي مهمي كه درحكومت پهلوي اول به آن دامن زده شد تفكر جدايي دين از سياست سكولاريزم ‌‌بود با رسوخ انديشه هاي غربي همچون آزاديخواهي ليبراليسم ، دموكراسي و ملي گرائي ، موضوع جدايي دين از سياست نيز قاعدتا‌به ميان مي آمد اين موضوع جزو خواستهاي برخي از روشنفكران عهد قاجار و سپس نهضت مشروطه هم بود بي جهت نبود كه سيد جمال الدين اسدآبادي و برخي ديگر، از نفوذ فرهنگ غرب به خاطر وجود انديشه جدايي دين از سياست و زوال قدرت علماي ديني و مراجع مدهبي نگران بودند

درجامعه مذهبي ايران روحانيون از نفوذ اجتماعي فراواني برخوردار بودند كه بالطبع اقتدار سياسي نيز براي آنها به همراه داشت قانون اساسي مشروطه برعدم مخالفت قوانين با احكام شرعي صحه گذاشته و اين اجازه را به علما داده بود كه با انتخاب پنج مجتهد برقوانين مجلس نظارت داشته باشند چنين موقعيتي براي علما مانع از اجراي قوانين عرفي و سياستهاي ليبراليستي مي شد به همين دليل روشنفكران تندرو يا به اصطلاح آزاديخواهان و معتقدين به تمدن جديد فرنگستان ، بساط حزب بازي را دركشور گستردند و بسياري از آن احزاب تندرو ، درمرامنامه هاي خود ، اصل تفكيك قواي روحاني را از سياست به صراحت درج كردند

تلاشهاي طرفداران نظرية‌جدايي سياست از قيد ديانت ، درسلسه قاجار و طي انقلاب مشروطيت به جايي نرسيد وعلماي ديني همچنان برجامعه سلطه معنوي داشتند و تنها با كناره گيري و انزواي روحاينت از امور سياسي پس از انقلاب مشروطه بود كه اين اعتقاد قدرت گرفت روحانيت پس از كودتاي 1299 ش,‌با ظاهر فريبي رضاشاه و برخورداري از حمايت برخي از روحانيون ، توانست از قدرت سياسي لازم برخوردار شود ليكن ديري نپاييد كه رضاشاه پس از حمايت روحانيت و تحكيم قدرت چرخش كاملي به سوي تفكر جدايي دين از سياست اتخاذ كرد و به مبارزه با دين و نهاد روحانيت و نمادهاي مذهبي پرداخت از اينرو تغيير و تحولاتي كه درامور قضايي و ديگر شئون اجتماعي توسط سردمداران حكومت پهلوي ، دراين دوره به وقوع پيوست ،‌به انزواي هرچه بيشتر دين و مذهب و روحانيت از صحنه سياسي منجر گرديد و انديشة جدايي دين از سياست تا پايان حكومت رضا شاه همچنان درسرلوحه برنامه هاي اين رژيم قرار گرفت

ج فضاسازي رژيم رضا شاه عليه دين و باورهاي مذهبي و حمايت از طرحهاي تجددگرايانه

جريان فكري تجدد طلبان درايران ، در واقع درمسير غيرمذهبي نمودن جامعه اسلامي ايران قرارداشت اين تفكر نيز ازدورة مشروطيت و همراه با نفوذ روزافزون تمدن اروپا درايران پيدا شده بود و آن را نويسندگان و اصلاح طلبان اجتماعي و سياسي كشور هدايت مي كردند آنان اسلام را برج و باروي جامعه سنتي دانسته و سد راه ترقي و ريشه عقب ماندگي كشور به حساب مي آوردند گرچه نيتشان پيشرفت كشور و بهبود وضع مردم بود اما راه رسيدن به آن را از ميان برداشتن فرهنگ و نهادهاي سنتي و بخصوص مذهب و جامعة‌روحانيت مي دانستند با وجود اينكه نقش روحانيون در نهضت تنباكو و مبارزة‌آنان در انقلاب مشروطه و مقاومت درمقابل استبداد قاجار روشنفكران جديدالتحصيل و روحانيت را به يكديگر نزديك ساخته بود و آنان با هم همكاري مي كردند،‌ليكن تلاش برخي روشنفكران در امحاي مذهب و اقدامات رضا شاه عليه مذهب و متعاقبا‌عملكرد ديكتاتورانه و تفكرات غيرمذهبي درچارچوب سلسه تلاشهاي رژيم ، براي كاهش نفوذ روحانيون ، بعنوان رقبا و مخالفين سرسخت دولت مطلقه سلطنتي ، موجب گشت كه بتدريج تا سال 1315 ش ، با وجود اين كه در قوانين كشور هنوز عنصر اسلامي مشهود بود، روحانيون عملا از حيطه قضاوت و دادگستري امور ثبت اسناد و املاك حوزة‌تعليم و تعلم نظارت بر موقوفات و دادگستري امور ثبت اسناد و املاك حوزة تعليم و تعلم ، نظارت بر موقوفات و نهادهايي از اين قبيل ، كنار گذاشته شوند درمقابل با اجراي قانون لباس متحدالشكل ، طرح كشف حجاب ، منع مراسم عمومي مذهبي و قوانين و طرحهايي از اين قبيل، انديشة گيتيانه درسطح فرهنگ عمومي جامعه تقويت گرديد

ظهور چنين انديشه اي و موجوديت چنان حكومتي موجب گرديد تا اثرات و لطمات جبران ناپذيري تا سقوط حكومت رضاشاه ، بر پيكرة بي جان جامعه اسلامي ايران و اقشار مسلمان ، متدين و مذهبي آن وارد آيد بطوري كه اقدامات مذهب زدايانه و تجددگرايانه رضاشاه با مخالفتهاي شديد روحانيت و حوزه هاي علميه مواجه شد ؛ تا آنجا كه درطي حكومت شانزده ساله وي ، همواره ميان اين دو نهاد روحانيت و دولت ،‌اين تقابل و عناد ادامه داشت

مدرس اولين علمدار مقابله روحانيت با رضا شاه بود وي بعنوان شخصيت والاي مذهبي كه به مقام اجتهاد رسيده و سالياني چند به تدريس علوم اسلامي در اصفهان مبادرت ورزيده بود وارد ميدان سياست گرديد مدرس درراه بهبود اوضاع و احوال سياسي- اجتماعي ايران ووقايعي كه روي مي داد ، نقشي اساسي بر عهده گرفت و چنان احساس مسئوليت كرد كه وظيفه ديني ميهني خود دانست كه به خاطر نجات هموطنانش از خواري و مذلت ودر راستاي اعتلاي مملكت به پا خيزد و قدم درميدان مبارزه نهد وي با چنين انديشه و هدفي سالها با سياستمداران وقت گاه پنجه درافكند و گاه همكاري نمود

مدرس با وقوع كودتاي نظامي 1299 ش ، گرچه از رضاشاه درپست وزارت جنگ پشتيباني كرد و او را در رسيدنش به فرماندهي كل قوا مورد حمايت قرارداد، ليكن با اقتدار بيش از حد وي مخالف بود درآن دوره مجلس مدرس بعنوان سرسخت ترين مخالف رضا شاه ، بشمار مي آمد درجريان جمهوري خواهي رضاخان نيز ، وي رهبري مخالفان را برعهده گرفت و پس از به سلطنت رسيدن رضاشاه ، به مخالفت خود با وي افزود

رضاشاه، زماني كه مدرس را قهرمان ميدان سياست و ديانت ديد و مشاهده كرد كه او عمده ترين سد راه وي درمجلس شوراي ملي است و ازسويي ديگر انگليسي ها نيز نمي توانستند وجود چنين شخصيت مبارزي را درميدان جهاد و ستيز سياسي كه مانع اجراي اهداف استعماري آنان بود ، نظاره گر باشند؛ لذا با نظر مساعد آنان درانتخابات مجلس هفتم ، از ورود اين سياستمدار بزرگ ديني به مجلس جلوگيري كردند و آنگاه با تبعيد مدرس به خواف از سال 1307 ش تا 1316 ش بالاخره او را به شهادت رساندند

يكي ديگر از چالشهاي روحانيت با حكومت رضاشاه ، درجريان قيام حاج آقا نورالله نجفي اصفهاني عليه نظام اجباري ‌پيش آمد اصرار رضاشاه براجراي قانون نظام وظيفه عمومي درسال 1306 ش ، درراستاي همان اصلاحات غيرديني دركشور صورت مي گرفت گرچه رژيم با اجراي چنين طرحي اهداف ديگري نيزدر نظر داشت ولي با اجراي اين طرح درحقيقت قصد حمله به موقعيت علما درجامعه ايران را داشت

ايجاد تغييرات اساسي درنظام قضايي و اصلاحات غيرديني درجامعه و بالاخره اجراي قانون نظام وظيفه عمومي ، نارضائي هاي علما و رهبران مذهبي را موجب گشت اوج مخالفت طبقه متوسط با رژيم در فاصله سالهاي 6-1305 ش و 15-1314 ش ، آشكار گرديد

اعتراضات گسترده علما و مذهبيون شهر اصفهان و شهرهاي ديگر و قيام حاج آقا نورالله اصفهاني، درواقع واكنشي به اجراي قوانين غيرديني توسط داور از جمله اعزام جوانان به خدمت سربازي بود اين اعتراضات دراصفهان دامنه گسترده تري به خود گرفت ؛ چنانكه مردم با برپايي تظاهراتي براي رفع مظالم دولت ، به پيشوايان مذهبي توسل جستند و به خانه علمايي چون حاج آقا نورالله بهبهاني ، ملاحسين فشاركي ‌ سيدالعراقين و شريعتمدار اصفهاني ‌روي آورند كه مهاجرت علماي اصفها شيراز و ديگر شهرهاي كشور به قم و ايجاد قيامي عظيم را در پي داشت

از جمله تقابل روحانيت با رضاشاه برخورد حاج شيخ محمد تقي بافقي يزدي با ديكتاتوري و مذهب زدايي رضاشاه بود دراين قضيه نيز رضاشاه درراستاي همان اهداف تجددگرايانه ، درصد برآمد تا ضمن جلوگيري از قدرت يابي حوزه علميه قم و همزمان با درهم كوبي قدرتهاي محلي،‌اركان مذهبي را نيزاز صحنه هاي سياست و مملكت داري دور سازد و فرصت مشاركت درامور كشور را بطور كلي از آنان سلب نمايد؛ لذا با شدت تمام حاج شيخ محمد تقي بافقي را پس از ضرب و جرح ، دستگير و روانه زندان تهران كرد

حكومت ديكتاتوري پهلوي با اينگونه شيوة‌برخورد با روحانيت ، به سركوب علما و حوزه هاي ديني مبادرت ورزيد و زمينه لازم براي پياده كردن طرحهاي ضد مذهبي را در جامعه فراهم ساخت

با استقرار و تثبيت سلطنت پهلوي دوره اجراي سياستهاي نوين استعمار انگليس نيز فرا رسيد و سياست مذهب زدايي و استحاله فرهنگي از طريق اشاعه فرهنگ تجددگرايي غربي،‌دردستوركار هيئت حاكمه قرار گرفت اما براي اجراي چنين سياستي لزوما‌بايستي جامعه ايراني كه يك جامعه اسلامي بود و مردم آن پايبند احكام و موازين شرع مقدس و عامل احكام اسلامي بودند به يك جامعه بي هويت و غيرمولد و فاقد تعصبات ديني مبدل مي گشت و به ناچار از سرمايه غني فرهنگ و ارزشها و سنتهاي اسلامي تهي مي گرديد از آنجا كه بدليل ريشه دار بودن تفكرات ديني و تقييدات فرهنگي و عرف و سنن ملي ، سياست مذهب زدايي رژيم بامشكلات عديده جدي و مقاومتهاي اجتماعي مواجه شده بود ،‌لذا دولتمردان حكومت از طريق رواج لاقيدي و بي ديني و بي اعتنايي و تحقير نمادهاي مذهبي ،‌مبارزه با دين و مذهب را آغاز كردند در همين راستان طرحهاي ضدديني يكي پس از ديگري به اجرا درآمد و همه آنها در جهت تحديد روحانيت و تضعيف مذهب بكار گرفته شد

طرح ‌متحدالشكل نمودن البسه از اولين طرحهاي رژيم بود كه قانون آن دردهم دي ماه 1307 ش،‌به تصويب مجلس رسيد دولت اين طرح را با سرعت درمورد همه اقشار جامعه به كاربست چنانكه حتي علاوه بر متحدالشكل نمودن لباس مردان بر پوشش متحد الشكل دختران نوجوان محصل در مدرسه و خيابانها نيز تأكيد مي ورزيد و مسئولين دولتي را دركليه شهرها، ملزم به اجراي آن مي نمود

درادامه اجراي همين طرح و درجهت وصول به اهداف رژيم ، براي محدود ساختن روحانيت طرح ‌تصديق طلبگي طلاب و روحانيون علوم ديني هم به مرحله اجرا گذاشته شد بطوريكه از آن پس ملبس بودن به لباس روحانيت ،‌مستلزم داشتن تصديق دولتي بود دولت مي خواست ضمن دولتي ساختن نهاد دين يعني روحانيت ، به وسيله صدور جواز عمامه يا ‌تصديق طلبگي ‌نظارت و كنترل شديد پليسي و نظامي بر وضعيت روحانيت داشته باشد و تا حد ممكن از شمار اين طبقه بكاهد رضا شاه تا حدودي توانست به اين هدف خود نايل آيد اما هيچگاه نتوانست بطوركلي آنها را منكوب و يا از حركت بازشان دارد

مسئله كشف حجاب بانوان ايراني نيز يكي از خواسته هاي روشنفكران و متجد دين ايراني پس از انقلاب مشروطه بود كه در قالب آزادي زنان ‌مطرح مي شد و از جمله معضلات اجتماعي ايران و مهمترين عامل عقب ماندگي كشور از غرب ،‌قلمداد مي شد ؛ زيرا آنها رهايي از مشكلات اقتصادي، سياسي و اجتماعي ايران را در اقتباس كامل از كشورهاي اروپايي جستجو مي كردند بنابراين تبليغات وسيعي در مطبوعات و اجتماعات آن روز درجهت القاي اين انديشه ،‌در اذهان جامعه صورت مي پذيرفت

با آغاز سلطنت رضاشاه ، درراستاي قوت گرفتن انديشه هاي نوگرايي و تجدد طلبي،‌براين تبليغات افزوده گشت ،‌تا جايي كه از حمايت صريح دولت جديد برخوردار گرديد با گسترش بحث حول محور تجدد مطبوعات و روشنفكران همصدا و همنوا چنين وانمود مي كردند كه تجدد طلبي مانعي درمقابل دين نمي باشد

بالاخره درسال 1314 ش، مقدمات كشف حجاب فراهم گشت و جلسات كشف حجاب زنان توسط علي اصغر حكمت ‌وزير معارف در شيراز، مشهد و سپس تهران برپا گرديد اين حركت رژيم با اعتراضات گسترده علما و مردم مشهد و درنهايت به قيام عمومي مردم مشهد در مسجد گوهرشاد منجر شد با سركوب قهرآميز قيام خونين گوهرشاد، لكة ننگي بر دامان حكومت رضاشاه نشست و چهره اي زشت از ديكتاتوري وي در اذهان مردم مسلمان و متدين ايران نقش بست درحقيقت سركوب قيام گوهرشاد، نمايانگر مرگ و نابودي رجال محافظه كاري بود كه سياستهاي تجددگرايانه رژيم را با آن شتاب و سرعت قبول نداشته و آن روش را نمي ستودند معتقدان سياستهاي معتدلانه حكومت دانستند كه هرگونه درنگ و تأملي برخلاف اراده و تصميم شاه خودكامه منجر به نيستي و نابودي آنان خواهد شد از اين روي با كناره گيري و حاشيه نشيني رجال محافظه كار ، ميدان براي رجال سياستمدار خشن و سركوبگر بازشد و نابودي و اضمحلال نهادهاي مذهبي و ديني و ملي ،‌با شدن عمل هرچه بيشتر ادامه يافت

همزمان با اين اقدامات سركوبگرانه ،‌رژيم پهلوي به تأسيس نهادهاي علمي فرهنگي ،‌در راستاي به ثمر نشاندن اهداف تجددگرايانه مبادرت ورزيد اين نهادها در سه بخش پايه ريزي و اجرا گرديد كه عبارت بودند از دانشكده معقول و منقول ، مؤسسه وعظ و خطابه و سازمان پرورش افكار

به دنبال اجراي طرح تصديق طلبگي ، رژيم براي انهدام كامل روحانيت طرح ديگري را بمنظور ايجاد مركزي جهت تربيت روحاني درباري به اجرا درآورد اين طرح با تأسيس دانشكده معقول و منقول پيگيري شد و در اول بهمن ماه 1314 ش ،‌به تصويب هيئت وزرا رسيد دراين مصوبه نحوه برگزاري امتحان آن دانشكده درخصوص اعطاي تصديق طلبگي مشخص گرديد از جمله اهداف شكل گيري اين دانشكده ايجاد مجامع علمي از فضلا و علما درحواشي و اطراف آن به شيوه ممالك ديگر و طرح مباحث علمي و فلسفي بود اما مهمترين اهداف آن دراختيار گرفتن نبض علوم ديني و سلب نفوذ از حوزه هاي سنتي ديني و ايجاد محدوديت براي روحانيت و پرورش افرادي تربيت شده مطابق با الگوهاي تجددگرايانه رژيم بوده است

گرچه رضاشاه در پي سياستهاي فرهنگي خود به تحديد تجمعات و نهادهاي مذهبي روحانيون مبادرت ورزيده بود ليكن نمي خواست تمام اين مراكز مذهبي را برچيند بلكه درنظر داشت از اين دستگاه عظيم درجهت اجراي مقاصد فرهنگي خويش سويد جويد ازنظر رضاخان باقيمانده روحانيون هنوز خطري بالقوه براي وي محسوب مي شدند لذا در پي تربيت نيروهايي بود كه هم چهرة مذهبي داشته باشند و هم سياستهاي تجددگرايانه رژيم را تأييد و از آن پيروي نمايند از اين روي هيئت دولت درخرداد ماه 1315 ش ،‌اساسنامه مربوط به تشكيل مؤسسه وعظ و خطابه را به تصويب رساند

براساس اسناد موجود مؤسسه وعظ و خطابه وابسته به دانشكده معقول و منقول بودهو فعاليت آنرا مي توان جزيي از برنامه و كاركرد دولت عليه روحانيت دانست دراين برنامه طرح جوازعمامه ‌و فعاليت دانشكده معقول و منقول نيز جاي داشت رژيم با تأسيس مؤسسه مزبور هرچه بيشتر برفشار خود بر روحانيت افزود

با وجود اين مهمترين ارگان تبليغي و تربيتي رژيم سازمان پرورش افكار بود رضا شاه طي دوران حكومتش به انحاي مختلف تلاش داشت تا تلفيقي از افكار تجدد خواهانه و شاهدوستي را در جامعه رسوخ دهد تمامي دستگاههاي تبليغاتي مطبوعات ،‌مدارس و ديگر نهادهاي آموزشي درخدمت رواج اين انديشه بود با وجود تمامي تلاش تبليغاتي حكومت باقي ماندن و وفاداري مردم به سنتهاي مذهبي و بي علاقگي آنان به شعارهاي جديد رژيم براي مجريان فرهنگي ملموس و آشكار بود مردم به آنچه كه مورد نظر سياستمداران فرهنگي رژيم بود ،‌دلبستگي چنداني نشان نمي دادند مقاومت مردم درقضيه كشف حجاب نيز آشكارا به تجددگرايان فهماند كه اجراي كشف حجاب توأم با خشونت كاري اشتباه بوده است ؛ بنابراين رجال فرهنگي و سياسي كشور برآن شدند تا فكر و ذهن و مغز و انديشه ملت ايران را تربيت كنند ‌متين دفتري پيشنهاد تشكيل سازمان پرورش افكار‌را بمنظور ايجاد زمينه اي براي تشكيل يك حزب سياسي مانند حزب خلق تركيه به رضاشاه داد اساسنامه اين سازمان بالاخره در دي ماه 1316 ش ، به تصويب هيئت وزيران رسيد و فعاليت رسمي آن آغاز گشت فعاليتهاي اصلي اين سازمان تشكيل كلاسهاي علمي،‌جلسات سخنراني ، انتشار مطبوعات و اموري از اين قبيل بود كه تاسال 1320 ش،‌ادامه يافت بدنبال حوادث شهريور 1320 ش،‌و سقوط حكومت رضاشاه سازمان پرورش افكار نيز منحل گرديد

با اجراي اين طرحها و اعمال چنين شيوه هايي رژيم پهلوي توانست درطي شانزده سال حكومت سياستهاي ضد ديني را در سطح جامعه به اجرا درآورد بخصوص آنكه سياست غيرمذهبي دوران حكومت رضاشاه ، مهمترين شاخصه اين حكومت درقياس با ساير حكومتهاي تاريخ ايران بشمار ميرفت دراين دوره حاكميت تفكر سكولاريسم تز جدايي دين از سياست عملي شد و روحانيون از شركت دراموري كه طي ساليان متمادي با فراز و نشيبهايي از آن برخوردار بودند به كلي كنار گذارده شدند

د- نقش جريانهاي فكري و سياسي ضد ديني ، در تضعيف نهاد دين درجامعه

تبليغات ضد مذهبي شديد و ترويج تجددگرايي رضاشاهي،‌برخي از نويسندگان را نيز تحت تأثير قرارداد و آنها را واداشت تا برخي اعتقادات سنتي و مذهبي رايج را نفي و انكار كنند از جمله اين افراد كسروي حكمي زاده و شريعت سنگلجي ‌را مي توان نام برد علاوه بر فعاليت ضد مذهبي اين گروه از روشنفكران عناصر وابسته به جريان چپ كه بعدها به تأسيس حزب توده مبادرت كردند نيز فعاليت چشمگيري را در دوره رضا شاه آغاز كردند كه به دستگيري و محاكمه 53 نفر درسال 1317 ش ، انجاميد

از آنجا كه ديدگاههاي مذهبي و استنباطهاي فكري شريعيت سنگلجي برخلاف اجماع علماي شيعه بود چنين نگرش مدرني به اصول و اعتقادات مذهبي مورد حمايت رژيم قرارگرفت و نظريان وي بدون مخالفت شهرباني ،‌درمنابر و مجامع عمومي تبيين گرديد و كتاب اسلام و رجعت سنگلجي درسطح گسترده چاپ و منتشر شد حكمي زاده يكي از همفكران كسروي نيز كتاب ضد ديني اسرار هزارساله ‌را تحرير كرد و منتشر ساخت كسروي هم بشدت قلم خود را عليه مكتب اسلام اولياي دين و بخصوص مذهب شيعه بكار برد و علاوه برچاپ روزنامه هاي پرچم و پيمان ‌به انتشار كتب انحرافي اقدام كرد

حضرت ‌امام خميني ره كتاب كشف الاسرار‌را در پاسخ كتاب اسرار هزارساله حكمي زاده ، به نگارش درآورد كه دو سال پس از سقوط رضاشاه منتشر شد ايشان در اين كتاب حمايتهاي آشكار رژيم رضا شاه از شريعت سنگلجي كسروي و حكمي زاده و آن دسته ازقلم بدستان غيرديني را افشا كرد و با صراحت و آشكارا اعلام كرد كه رژيم پهلوي ، دروغ پردازيهاي چنين نويسندگان منحرفي را با عنوان اصلاحات ديني ‌به جامعه مسلمانان ايراني عرضه مي دارد ايشان در كتابش پاسخهايي مستدل ،‌منطقي و فقهي به نويسندگان روشنفكر نماي منحرف ارائه داد

درميان فعاليتها و اقدامات انحرافي نويسندگان و روشنفكران نوشته ها و حركات سياسي كسروي بيش از همه بر جريانات سياسي اجتماعي جامعه پس از شهريور 1320 تأثير نهاد و غائله اي برپا ساخت كه به قتل وي توسط فدائيان اسلام درسال 1324 انجاميد

كسروي درسال 1269 متولد شده بود و زماني كه درسال 1285،‌دامنه جنبش مشروطيت فراگير شد و به تبريز نيز رسيد ، وي شانزدهمين سال عمرش را سپري مي كرد گرچه او در آن زمان دانش و اطلاعات چنداني از مشروطيت و استقرار حكومت قانون نداشت ، ليكن با شنيدن تعاريفي از مشروطه خواهي به آن دل بست كسري مبارزات سياسي خود را با پيوستن به دموكراتها در تبريز آغاز كرد اما اوج فعاليت سياسي فرهنگي او در دوره رضا شاه بود وي در اوج خفقان رضاشاهي و در همسويي با نظام ديكتاتوري كه متوجه سركوب نهادهاي مذهبي و اعتقادات و باورهاي ديني مردم بود اقدام به فعاليت توجيه گرايانه فرهنگي نمود فعاليتهاي علمي و پژوهشي كسروي عمدتا در راستاي سياستهاي رژيم پهلوي قرارداشت و به همين لحاظ از حمايت تيمور تاش برخوردار گرديد

كسروي با انتشار ماهانة‌ پيمان ‌از سال 1312 ش ،‌به مدت 9 سال ناشر افكار انحرافيش درسطح جامعه بود درسالهاي تاريك و سياه ديكتاتوري وي هدفي جز توجيه فرهنگي و عقلي رفتارهاي ضد فرهنگي حاكميت ضد انساني رژيم رضاشاه را دنبال نكرد او در خلال اين سالها همگام با سياستهاي تجددگرايانه رضاشاه مباحث ديني ، فلسفي، سياسي، اقتصادي ، ادبي و مسائل جامعه را مورد بحث و انتقاد قرار داد و در مقالات خود شديدترين حملات را به تفرقه و خرافات و انحطاط شعر و فلسفه نمود و به ستايش انقلاب مشروطيت پرداخت

ازجمله كارهاي علمي وي كه هم جهت با ستانگرايي اين دوره ارزيابي مي شود مي توان به ترجمة كارنامه اردشير بابكان از پهلوي به فارسي اشاره كرد تلاش او در ايجاد زبان نوين و عربي زدايي نيز همسو با سياستهاي فرهنگي رژيم رضاشاه قرار داشت با وجود اين كه اقدامات وي در ابداع كلماتي از ريشه زبان پهلوي مورد انتقاد برخي همچون ملك الشعراي بهار گرديد او فرهنگستان را هم قبول نداشت و اعضاي آن را بي سواد مي خواند

كسروي ، شيفتة رضا شاه بود و ساختار حكومتي و اعمال ديكتاتومآبانه و تجددگرايانه وي را مورد ستايش قرار مي داد در واقع اين ستايش وي حمايت از روشنفكران دين ستيزي بود كه از آغاز انقلاب مشروطيت نبرد خود با روحانيت را با قتل شيخ فضل الله نوري‌آغاز كرده بودند او با حمايت از سياستهاي فرهنگي رضا شاه از تفكر جدايي دين از سياست جانبداري كرده و با حمايت از آرمانهاي رضاشاه در واقع از سركوب اختناق و ديكتاتوري او ستايش مي نمود كسروي در مقالاتي كه در سال 1321 ش،‌منتشر مي كرد در راستاي ديدگاههاي خود اقدامات رضا شاه در تمركز دولت ، آرام كردن قبايل،‌محدود كردن روحانيون ، كشف حجاب ، متحدالشكل نمودن البسه ، سركوب قيام گوهرشاد ‌لغو القاب اشرافي ،‌اجراي نظام سربازگيري ،‌تضعيف قدرت فئودالها و تلاش براي همگون ساختن جمعيت و از اين قبيل اقدامات سركوبگرانه را ارج مي نهاد ولي درعين حال او را بدليل پايمال كردن نظام مشروطه ترجيح ارتش به ساير نهادهاي دولتي ،‌گردآوري ثروت شخصي ، غارت اموال مردم و كشتار روشنفكران مترقي ، سرزنش مي كرد

كسروي،‌وجود زيانهاي متعدد رايج درايران را مانعي برسر يكپارچگي ملت ايران مي دانست و درمجله ‌پيمان شعارش يك درفش ، يك دين ، يك زبان بود و مدعي بود كه طرفدار مليت ايراني است و از بكار بردن لغات عربي استفاده مي برد

كسروي در دوره اي به نشر انديشه هاي خود پرداخت كه عصر يكه تازي ملي گرايي بود ويژگي ميهن دوستانه او را نيز با انواع ملي گرائي رايج در عهد رضا شاه بايد سنجيد پس از جنگ جانني اول ملي گرائي ابتدا اروپا و سپس آسيا و آفريقا را فراگرفت و در همين زمان وارد ايران گشت دربين سالهاي كودتاي 1299 ش،‌استقرار سلطنت رضاشاه ، مبارزات سياسي عميقا‌با احساسات ملي گرايانه همراه بود پيش از سلطنت رضا شاه مورد توجه تجددگريان قرار داشت بنابراين پس از كودتاي 1299 ش ، وي حامي حكومت متمركز رضا شاه شده بود

با شكل گيري حكومت توأم باخفقان و ديكتاتوري رضاشاه برجامعه ايران گرايشهاي ملي گرايانه نيز جنبه دولتي گرفت و يا به مجامع روشنفكري محدود شد مشخصه ملي گرائي دولتي دراين دوره باستان گرايي و تازه ستيزي بود و تاريخ دوران اسلامي را بي ارج مي شمرد و برجايگاه ويژه نهاد شاهنشاهي درايران تأكيد فراوان مي ورزيد

در ملي گرائي روشنفكرانه دو ديدگاه كلي قابل تشخيص بود ؛يكي گرايش ملي گرائي تجدد خواه كه برپايه بينش اقتدارگرايي شكل گرفته بود و به ايدئولوژي دولتي تجدد درايران تبديل شد ديگري گرايش باستان گرا بود كه همان پندارهاي آرماني ملي گرائي دولتي درباره ايران باستان ، نفرت از بيگانه و تازي ستيزي را با خود داشت با اين تفاوت كه درمقايسه با ملي گرائي دولتي، آشكارا ضد اسلام بود ولي تأكيد چنداني برنهاد سلطنت نمي كرد

انديشه ميهن دوستانه كسروي با همه انواع ملي گرائي فرق داشت او خواهان ‌وحدت ملي ايرانيان بود و مي خواست عوامل برهم زنندة اين وحدت مانند تنوع زبانهاي رايج در ايران و كثرت مذاهب و فرقه هاي مذهبي از ميان برداشته شود همچنين كسروي همانند برخي از روشنفكران طبقه متوسط جامعه در دورة‌انقلاب مشروطيت تحت نفوذ احساسات ملي گرايانه قرار گرفته بود پس از جنگ جهاني نيز وي با روشنفكران نشتست و برخاست داشت و جملگي به تبليغ انديشه ملي گرايانه مي پرداختند

وي معتقد بود تا مردم يك كشور يكدل و يكزبان نباشند ،‌نمي توان براي آن كشور آيندة درخشاني را اميدوار بود او اين محور وحدت ، يعني يكپارچگي ملي را عنصر اعتقادي و روحي مي شناخت و هيچ عامل اعتقادي را مانند دين مؤثر نمي دانست و ايرانيان را به پراكنده ديني ‌متهم مي كرد و اصرار داشت كه بايد همگي يك دين را بپذيرند اين سخن وي درحالي است كه اكثريت قاطع ايرانيان پيرو مذهب شيعه اثني عشريند ؛بنابراين گفته او را بايد در طرز تلقي وي از اديان الهي و بخصوص مذهب تشيع جستجو نمود ؛چرا كه وي همه اديان را دور افتاده ازاصل خود و تحريف شده مي دانست

اين انديشه وي از آنجا ناشي مي شد كه نيازهاي حكومت مشروطه را با مذهب تشيع درتعارض و ناسازگاري مي ديد و براين نكته تأكيد مي ورزيد كه تفكر شيعه، حكومت عرفي- از جمله حكومت مشروطه را غاصب مي داند و پيرامون خود رااز پذيرش مسئوليتهاي مدني در قبال حكومت باز ميدارد اين مذهب به جامعة مسلمانان و امت اسلامي توجه داشته و از مقولة‌ملي گرايي كه در پي تثبيت هويت ملي است ،‌پرهيز مي كند بنابراين پيرو مذهب تشيع بودن ايرانيان را عامل پيوند و يكپارچگي ملي آنها نمي دانست

‌حميد عنايت در اين باره چنين اظهار داشته كه صدور حكم كلي دربارة مخالفت علماي شيعه با هرگونه مفهومي از دولت ونظام سياسي به نحو غريبي با توصيفات مفصل خود كسروي از تلاشهاي بسياري از علما درجهت ايجاد رژيم مشروطه ناسازگار است

همينطور تجربه تاريخي تاكنون حاكي از اين بوده است كه هرگاه ملي گرائي ايراني پيوندش را با تشيع سست كرده و جنبه عرفي به خود گرفته پويايي سياسي و اجتماعي اش را از دست داده و نتوانسته بر توده مردم تأثير نهد ؛ بنابراين تصور پيوند ملي ايرانيان بدون پيوستگي مذهبي بين آنان ، نگرشي غيرتاريخي است

ازآنجا كه بنياد فكري كسروي بر ضد دين و ارزشهاي اسلامي بنا شده بود وي تلاش بسياري نمود تااز صحنه زندگي اجتماعي و فردي ايرانيان ارزشهاي ديني و باورهاي اسلامي را حذف كند و به گفته خود پاكديني را كه مبتني برخرد و خردگرايي است جايگزين آن سازد

با نگاهي دقيق به آثار وي عناد و دشمني او با روحانيت ، دركلماتي اهانت آميز همراه با فحش و تحقير و توهين ملاحظه ميگردد تا جايي كه ميتوان تصور نمود كه هيچيك از روشنفكران دين ستيز ايراني تا اين اندازه به مقابله و رودررويي با اعتقادات مذهبي و نمادهاي روحاني ملت ايران برنخاسته است

كسروي برغم آنكه درآثارش از غرب انتقاد نموده ،‌ليكن درعمل تحت تأثير شيوه تفكر اجتماعي تمدن غربي و افكار ملي گرايانه و جاذبه مكتب راسيوناليسم خردگرايي و تجددخواهي غربي قرار گرفته و مكتب پاكديني خود را نيز بر مبناي نوخواهي غربي ارائه كرده است

حضرت امام خميني ره دركتاب كشف الاسرار‌نوشته هاي كسروي را به كلي مغاير با اسلام دانسته و با پاسخهاي فقهي و فلسفي قاطعي ، نوشته ها و مكتوبات او را باطل اعلام نموده است ايشان كتاب شيعي گري ‌كسروي را خيانت به شيعه قلمداد كرده است حضرت امام ره درآن دوران آشفته يعني درسال 1322 ش، كه گروهها و دسته هاي متعدد سياسي با ديدگاهها و اعتقادات مختلف و متنوع درفضاي باز سياسي پس از شهريور 1320 ش ، سر برآوردند وكسروي نيز درنزد علما و دانشمندان و فقهاي اسلام شناس ، سمبل تفكرات غيرمذهبي و معاند با اسلام و تشيع شناخته شده و تشنجها و نزاعهاي سياسي و ديني سراسر كشور را در نورديده و دركشور بيم آشوب و قتل و خونريزي همه جا را فرا گرفته بود ، با بينشي عميق و ژرف و مسئوليت پذيري، تمام اقشار مسلمان جامعه ايران را به چاره جويي فراخوانده و با صراحت و روشني ،‌مخالفت خود را اعلام داشته و خواستار برچيدن بساط روشنفكران و نويسندگان منحرف ميگردد و درهمان كتاب مي نويسد

با يك اراده قوي ، با يك مشت آهنين ، با يك جنبش ديني ، با يك غيرت ناموسي، با يك عصبيت وطني ،‌بايداين تخم ناپاكان بي آبرو را از زمين براندازند اينها يادگارهاي باستاني شما را به باد فنا مي دهند اينها وديعه هاي خدايي را دستخوش هوي و هوس خود مي كنند اينها كتابهاي ديني شما را كه با خونهاي پاك شهداي فضيلت ، بدست شما رسيده آتش مي زنند اينها عيد آتش زدن كتاب دارند كدام كتابها ؟ همانها كه از فداكاري حسين بن علي ع و رنجهاي فراوان پيغمبر و اولاد آنها بدست ما رسيده است از جاي برخيزند تا ددان برشما چيره نشوند

ازمجموع آنچه كه دراين فصل به آن پرداخته شد ،‌چنين برمي آيد كه ماحصل تلاشهاي منورالفكران تندرو پس از مشروطه ايجاد رژيم رضاشاه بود محتواي حكومتهاي غربي كه اين منورالفكران به دنبال آن بودند ، در واقع مشروعيت بخشيدن به نظام پارلماني و غرديني سكولاريسم شدن ماهيت اين رژيم بوده است ماهيت حكومت رضا شاه از نقطه نظر سياستهاي فرهنگي و مذهبي درطول تاريخ ايران بي نظير و يا حداقل كم نظير بود مطابق اهداف حكومت متمركز ، رژيم سعي كرد تا نهاد مذهب را همچون ساير نهادهاي فرهنگي تحت سيطره خود درآورد هدف برتر رژيم آن بود كه خاصيت اجتماعي مذهب را از بين ببرد

مجموع سياستهاي فرهنگي و آموزشي دراين دوره در بطن محتواي تجددخواهانه و غربگرايانه مبارزه با سلطة مذهب را نيز دنبال مي كرد چنانكه با استحكام پايه هاي رژيم پهلوي شعائر مذهبي به تدريج از صحنه جامعه زدوده شد ؛ سياست مذهبي رضاشاه در راستاي باورهاي غربي تغيير يافت و به موازات ستيز با شعائر اسلامي تعريف و تمجيد وتبليغ سنن باستاني و زرتشتي به شدت تعقيب و ايدئولوژي شاهنشاهي مجددا پي افكنده شد برنامه هاي تجدد گرايي رژيم ضربه هاي شديدي بر جامعه مذهبي و سنتي ايران وارد آورد گستاخي رژيم در بكارگيري زور عليه روحانيون تا حد نابودي حوزه ها ومداري علمي پيش رفت ليكن قيامها و مخالفتهاي شديد روحانيت را در مقاطع مختلف در پي داشت

دربررسي انگيزه هاي مخالفتهاي روحانيون در اين دوره آميزه اي از انگيزه هاي مذهبي سياسي و ملي را مي توان جستجو كرد گرچه در نتيجه اعمال فشار حكومت بخشي از علم مشي ميانه روي در امور را برگزيدند و اين رويه را تا پايان سلطنت رضا شاه نيز ادامه دادند اما با اينحال به كلي از همه امور كناره گيري نكردند مجموع سياستهاي رژيم برغيرسياسي شدن روحانيون افزود اما مجموعه علل و عوامل فوق موجب شد تا با كاهش قدرت روحانيون و نيروهاي مذهبي روحانيت نتوانند به هنگام اشغال ايران در شهريور 1320 ش ، واكنش همه جانبه اي از خود نشان دهد

درمقابل انديشه هاي تجددگرايي و غربزدگي معاند با دين به شدت مورد حمايت رژيم قرارگرفت روحانيت تنها پس از سقوط رضا شاه توانست به بازسازي مجدد خويش بپردازد و درجريانات سياسي كشور و درمقابل تفكرات غيرديني نقش فعالتري ايفاد نمايد بطوريكه جمعيتها و گروههاي سياسي،‌مذهبي نيز پس از آن شكل گرفت كه از جمله آنها جمعيت فدائيان اسلام ‌بود بدون شك براي شناخت علل پيدايش چنين جمعيتي ، شناخت نظام حكومتي پهلوي اول و تأثير آن بر روند رشد انديشه تجددگرايي و انحرافي و همچنين جريانات سياسي كشور ضروري مي باشد با چنين آگاهي اجمالي درقست بعد به بررسي وضعيت و شرايط سياسي اجتماعي ايران در بدو و پيدايش اين جمعيت خواهيم پرداخت

هـ عمده ترين جريانات سياسي ايران، پس از شهريور 1320 ش

سقوط رضا شاه ، موجب شد كه هيئت حاكمه متزلزل شود و جنبشهاي اصلاح طلبانه و انقلابي فعالي شوند مبارزه اين جنبشها با جريان محافظه كار حاكم كه مي خواست نفوذ و قدرت سابق خود را به نحوي برقراركند ،‌از اهميت ويژه اي برخوردار است از تبعيد رضاشاه تا كودتايي كه محمد رضا شاه را به كرسي نشاند ،‌دو ويژگي سياسي به چشم مي خورد نخست سقوط نظام سياسي قديم و سپس مبارزه براي تعيين شكل نظام جديد اين تحول با اشغال ايران توسط نيروهاي بيگانه آغاز شد و تا حدودي توسط حضور نظامي آنها به جريان افتاد

درگيريهاي دوران پس از شهريور 1320 ش، را مي توان به مبارزه طبقات مختلف اجتماعي براي در دست گرفتن سهم بيشتري از قدرت سياسي دولت تعبير كرد برخلاف دوره رضاشاه مسائل سياسي در دهه 1320 و در سطح شهرهاي بزرگ جنبه عمومي پيدا كرد جريانهاي سياسي از گرايش محافظه كار گرفته تا گرايش تندرو ، شكل گرفتند و براي كسب نفوذ اجتماعي و نفوذ سياسي ، درگيرشدند در دوره رضا شاه جامعه مذهبي زير فشار دولت به شدت ضربه خورده بود سقوط رضاشاه به جامعه مذهبي نيز فرصت داد تا نفوذ ديني و فرهنگي خود را بار ديگر بدست آورد

بدين ترتيب پس از يك فاصله حدودا‌بيست ساله در ركود سياسي و حزبي ، با اشغال ايران از سوي متفقين و سقوط رضا شاه ،‌دومين دوره حيات سياسي احزاب و تشكيلات سياسي كشور پس از دوره اول احزاب سياسي در دوره مشروطه آغاز گرديد تقريبا‌منشأ همه احزاب و نيروهاي سياسي ايران را در اين دوره ،‌در طيف گسترده انديشه هاي سياسي و حزبي عصر مشروطه يا نخستين دوره شكل گيري تحزب درايران،‌مي توان جستجو كرد

شكل گيري جمعيت فدائيان اسلام ‌نيز بعنوان يك جريان فعال سياسي همراه با ايجاد تشكلهاي مذهبي در ايران صورت پذيرفت آنها با مبارزات سياسي و مسلحانه خود در تحولات سياسي اجتماعي ايران نقش عمده اي ايفاد كردند گرچه اين جمعيت عليرغم اقدامات و فعاليتهاي گسترده سياسي فاقد تشكيلات منسجم و مرامنامه حزبي بوده است اما الزاما‌حركت چنين جمعيت فعال سياسي دركشور بايد در قالب احزاب سياسي ايران مورد بررسي قرار گيرد لذا درهمين بستر ، ‌زمينه هاي شكل گيري و عملكرد آنرا مورد ارزيابي قرار خواهيم داد

درواقع عوامل متعدد تاريخي سياسي ،‌در تشكيل احزاب سياسي درايران مؤثر بوده اند موج روشنفكري و اصلاح طلبي به شيوه غرب كه خواهان دموكراسي آزاديهاي سياسي و اقتصادي ،‌توسعه و تحول و صنعتي شدن و نوسازي اقتصادي بودند و دراين راه محدود شدن استبداد را مي طلبيد از يكسو و از سوي ديگر تفكرات سوسياليستي كه در اروپا شكل گرفته و از مركز اروپا به شرق و جنوب شرقي اين قاره و سرانجام به فققاز در شمال غربي ايران رسيد و اثرات آن در انديشه برخي از روشنفكران و جريان روشنفكري در دوره مشروطه هويدا گشت همگي در تحولات و تشكلهاي سياسي كشور ايفاد نقش نمودند

فعاليت جريان اسلامي دركشورمان از آنجا نشأت مي گيرد كه مجموعه اعتقادات ديني همواره درتاريخ ايران بعنوان يك محركه سياسي عمل نموده اند ساختار جامعه ايراني چه قبل از اسلام و چه پس از گسترش اسلام تحت تأثير ارزشهاي مذهبي داراي ويژگيهايي بوده كه آنرا از ساير جوامع غيرديني متمايز مي سازد نفوذ روح مذهبي درتمام هنجارها و رفتارها و آداب و سنن و عادات اجتماعيي اين جامعه قابل رؤيت است دربخش سياسي بيشتر نهادهاي تحت پوشش آن مانند وزارت ، قضاوت ،‌امور ديواني ،‌اوقاف و آموزش و پرورش يا مستقيما به دست اولياي مذهبي اداره مي شدند و يا تحت تأثير تعاليم ديني قرار داشتند حضور بسياري از وزراي متدين و متشرع در حكومت و مشاركت رجال ديني و دانشمندان در امر سياست ،‌درادوار مختلف تاريخي نشانة تأثير تعاليم مذهبي درامور سياسي و نفوذ ارزشهاي ديني و نحوه اداره جامعه است

بدون ترديد تعليمات اجتماعي اسلام،‌عامل نيرومندي در نزديك سازي و پيوند امور اجتماعيي و سياسي با اعتقادات ديني مردم بود و آميختگي فرهنگ ديني با امور اجتماعي و سياسي است كه اغلب به مديريت رجال و حكامي سرانجام مي يافت كه ظاهرا با سياستهاي ديني حركت مي كردند بطور كلي الگوي فرهنگ سياسي جامعه ايراني، الگوئي مذهبي بوده كه تمام شئون اجتماعي را تحت نفوذ خود داشته است بالطبع ، نهاد سياست و تمام عناصر و نهادهاي وابسته بدان نيز نمي توانست از قلمرو اين نفوذ خارج باشد

پس از شهريور 1320 ش و سقوط حكومت رضاشاه ، جريانهاي اسلامي به فعاليت خود ادامه دادند از جمله ، انجمن تبليغات اسلامي توسط دكتر عطاء الله شهاب پور ‌نقطة‌آغازي براي ظهور احزاب و تشكيلات اسلامي دراين دوره بود و در واقع انجمن تبليغات اسلامي ، نخستين تشكيلات اسلامي در دهه بيست مي باشد كه پيش از همه احزاب و گروههاي سياسي و مذهبي و انجمنهاي اسلامي دراين دوره شكل گرفت مجله نور دانش ‌كه تا دهه هاي سي و چهل نيز دوام يافت ،‌با امتياز و مديريت شهاب پور و از سوي اين جمعيت منتشر مي شد

انجمنهاي اسلامي پزشكان، مهندسين ، دانشجويان و معلمين نيز كه در طول دهه هاي بعد نقش مؤثري درحركتهاي سياسي و تشكيلاتي داشتند ، در دوره دوم شكل گيري احزاب در ايران بوجود آمدند و فعاليتهاي مهمي داشتند همچنين دراين زمان ‌جامعه مسلمين توسط دكتر فقيهي شيرازي تأسيس گرديد و ايشان افكار و ديدگاههاي خود و جامعه را با انتشار روزنامه ‌پرچم اسلام‌منتشر مي كرد يكي ديگر از اين تجمعهاي سياسي كه بعنوان مجمع علمي و صنفي محسوب مي شد، جامعه ليسانسيه هاي دانشكده علوم معقول و منقول بود اين جامعه بعنوان يك تشكل سياسي فرهنگي عمل كرد و از طريق انتشار مجله اي مذهبي به نام جلوه فعاليتهاي سياسي تبليغي خود را انجام مي داد

ازديگر جمعيتهاي سياسي كشور، ‌مجمع مسلمانان مجاهد بود كه توسط آيت الله كاشاني و خانواده وي و شمس الدين قنات آبادي هدايت مي شد هدف اصلي آن مجمع ،‌تقويت موضع سياسي آيت الله كاشاني بود و در اعلاميه هاي منتشره خود خواستار اجراي شريعت لغو قوانين غيرديني رضا شاه ،‌رعايت و حفاظ حجاب ،‌حفظ صنايع ملي و اتحاد مسلمانان دربرابر غرب بود دراين دوران گروههاي سياسي مذهبي ديگري نيز به تدريج شكل گرفتند كه هريك به نوعي در تحولات سياسي كشور تأثير گذار بودند مخصوصا‌تشكيلات سياسي و شبه سياسي در شهرستانها كه بتدريج حول محور شخصيتهاي معتمد و مردمي تبلور مي يافت

صرف نظر از چنين جريانات مذهبي كه بيشتر بعد فرهنگي را در بر مي گرفت تا سياسي جمعيت فدائيان اسلام به رهبري نواب صفوي بعنوان جرياني اسلامگرا و تشكلي اسلامي سياسي مذهبي درصحنه سياست كشور ظاهر گشت هدف اوليه جمعيت دفاع از اسلام در مقابل جريانات انحرافي غيرديني درجامعه ، بخصوص جريان كسروي گري و مبارزه با انديشه هاي انحرافي غيرديني درجامعه ،‌بخصوص جريان كسروي گري و مبارزه با انديشه هاي انحرافي وي و گروهي به نام باهماد آزادگان بود گرچه دراين دوران احزاب چپ همچون حزب توده به اوج فعاليت سياسي خود نزديك مي شدند ليكن اين جمعيت خطر كسروي گري را براي جامعه آن روز بزرگترين خطر ضدديني مي دانست و اولين مبارزه سياسي خود را كه بيشتر جنبة‌مذهبي داشت ، به مبارزه با كسروي اختصاص داد تا جايي كه با اقدام مسلحانه ،‌كسروي از ميان برداشته شد و اين جمعيت به هدف اوليه خود نايل آمد

جمعيت فدائيان اسلامي دربرخي از اهداف خويش به آرمانهاي سيدجمال نزديك بود و بطور غيرمستقيم و در گسترده جنبشها و نيروهاي سياسي مذهبي موجود در منطقه در تداوم حركت سيدگام برمي داشت به اين معني كه فعاليتهاي سيد و هواداران او همچون عبده در مصر سنگ بناي اخوان المسلمين را دراين كشور و ساير كشورهاي اسلامي گذاشت و فدائيان اسلامي نيز سنگ بناي حركتهاي مسلحانه جمعيتهاي مذهبي را درايران بنا نهادند اين جمعيت درمسير حركت ديني خود وابستگي به هيچ جنبش سياسي مذهبي درجهان اسلام نداشت و حركت آن تنها با محوريت شخص نواب صفوي و برمبناي فناوي ديني علما و مراجع ايران و نجف دراعلام ارتداد كسروي بدنبال اوضاع آشفته سياسي اجتمعي كشور صورت پذيرفت

جمعيت فدائيان اسلام پس از قتل كسروي به يك دوره فعاليت تبليغاتي در جهت جذب نيرو اقدام نمود و سپس درجريان ملي شدن صنعت نفت ، با آيت الله كاشاني كه رهبري جريان مذهبي نهضت را برعهده داشت و درقالب پارلمانتاريستي و در پي كسب حقوق ملت و مبارزه با غارت سرمايه داري ملي ، مبارزه مي كرد پيوند خورد و در راستاي برداشتن موانع نهضت ملي شدن نفت ، با جبهه ملي و مليون همكاري كرد ، اما پس از ملي شدن صنعت نفت اين ائتلاف گسسته شد

جريان روشنفكري نيز ازجمله جريانهاي سياسي كشور است كه در دوره ملي شدن صنعت نفت با فدائيان اسلام ائتلافها و برخوردهايي داشته است

بطور قطع بروز و ظهور حركتهاي روشنفكري بعنوان تجلي آرمانهاي ملي و ميهني درتاريخ هر كشوري رخ داده و امري طبيعي و بديهي است كشور ما نيز از آن مستثني نيست حركت روشنفكري و ملي گرايانه ، بويژه در دوران حضور و دخالت بيگانگان و سلطه حكام مستبد و ضد ملي دركشورها جلوة بيشتري مي يابد ؛چنانكه حقوق ملي و آزاديهاي اساسي و حكومت قانون نيز از وجوه اصلي تلاشها و مبارزات ملي و تاريخي هر ملتي بوده و ايران نيز از اين قاعده مستثني نيست ليكن جريان شكل گرفته ملي گرائي به صورت كنوني و همچنين حاكميت مردم ، دموكراسي ،‌نظام پارلماني آزادي احزاب و مفاهيمي از اين قبيل ، برخاسته از تحولات دروني اروپا در قرن اخير و نشأت گفته از انقلابها و مبارزات سياسي و اجتماعي غرب است كه پيش از انقلاب مشروطه و قبل از ظهور افاكار و انديشه هاي چپ و سوسياليستي درايران رايج گرديد و محور آرمانها و فعاليتهاي مشروطه خواهان و اصلاح طلبان عصر قاجار و بعد از آن قرار گرفت گرچه حركت روشنفكري و نيز دموكراسي خواهي و دستاوردهاي مجاهدان و مليون مشروطه طلب با تحولات بعدي بويژه استقرار حكومت رضاخاني بر باد رفت اما در پي تبعيد رضا شاه و در دوره دوم فعاليت رسمي احزاب و سازمانهاي سياسي جريانهاي روشنفكري و ملي گرا كه مبارزه برسر احقاق حقوق ملت بخصوص با موضوع نفت همراه بود در قالب طيف وسيعي از احزاب ملي و ملي گرا ، بويژه جريان تاريخي ‌جبهه ملي ‌به رهبري ‌دكتر مصدق ‌شكل گرفت با فعال شدن جريان روشنفكري و ملي گرايي در اواخر دهة دورة‌دوم تحزب همراه با اين حركت ملي گرايي جمعيت فدائيان اسلام نيز وارد صحنه مبارزات سياسي كشور شد و همگام با جبهه ملي و آيت الله كاشاني رهبر شاخه مذهبي نهصت ملي در راه ملي كردن صنعت نفت ايران به ميدان مبارزه وارد شد

بررسي و موشكافي ائتلاف و جدايي جريان روشنفكري و ملي گرايي با جريان مذهبي سياسي فدائيان اسلام ، در مسئله نهضت ملي شدن صنعت نفت و ريشه يابي علل همراهيها و چالشهاي اين جمعيت با رهبران جبهه ملي و سردمداران جريان روشنفكري درآن دوره حساس نيز از اهداف اين نوشتار در مباحث بعدي كتاب حاضر خواهد بود

يكي ديگر از جريانهاي سياسي فعال در جامعه جريان چپ بود كه شاخصترين حزب آن جريان را ‌حزب توده ‌تشكيل مي داد اين حزب پس از تبعيد رضاشاه از كشور و با آزادي بعضي از زندانيان سياسي و آغاز دوره دوم تحزب و تفكرات سياسي بويژه با حضور شورويها بعنوان بخشي از متفقين درتهران و صفحات شمالي كشور،‌توسط 27 نفر از اعضاي 53 نفر ماركسيست زنداني شده درسال 1316 ش ، و بدنبال گردهمايي درتهران و تشكيل يك سازمان سياسي در هفتم مهرماه 1320 13 روز پس ازاستعفاي رضا شاه شكل گرفت و فعاليت خود را آغاز كرد و سپس بنيانگذار حزب ‌سليمان اسكندري را بعنوان دبير كل حزب تعيين نمودن د

بخشي از مبارزات و عملكرد جمعيت فدائيان اسلام نيز به برخوردهاي سياسي و فيزيكي هواداران اين جمعيت با حزب توده و هوادارانش اختصاص مي يابد چنانكه دربسياري از ميتينگها و گردهمائيهاي طرفين درتهران قم و شهرهاي ديگر درگيري و زد و خورد پديد مي آمد از آنجا كه در بنيان اهداف و خط مشي سياسي فدائيان اسلام مبارزه با احزاب و گروههاي بي دين و معاند با مذهب نهفته شده بود اعضاي اين جمعيت پيوسته درهر نقطه اي كه تبليغات و تجمعات سياسي حزب توده را مشاهده مي كردند به مقابله و برخورد با آنها برخاستند حتي زندانيان سياسي حزب توده و فدائيان اسلامي بارها درسالهاي 31-1330 ش ، در داخل زندان به خاطر مرام اشتراكي آنان از يكسو و تعصبات مذهبي اعضاي اين جمعيت از سوي ديگر ،‌با يكديگر به نزاع و درگيري مي پرداختند كه هر بار با مداخله مأمورين زندان ،‌عده اي مجروح و مصدوم برجاي مي ماندند كه شرح آن درجاي خود خواهد بود

و- سرگذشت نواب صفوي تا بدو تأسيس جمعيت فدائيان اسلام

درست درآن زماني كه رضا خان براي تغيير سلسلة‌قاجار به سلسلة‌پهلوي و كسب تاج و تخت تلاش مي كرد درسال 1303 ش، در خانواده اي روحاني ساكن درمحلة خاني آباد درجنوب تهران فرزندي بدنيا آمد كه نامش را ‌مجتبي نهادند مادر وي علويه اي پاكدامن و مؤمن از خانداني اصيل و بزرگ بود پدرش سيد جواد ميرلوحي مردي فاضل و روحاني بود كه دوران پرتلاطم مشروطه را تجربه كرده بود و سالها نظاره گر بي ثباتي حكومتهاي پس از مشروطه بود او كه خود اهل سياست و ديانت بود ، جريانات سياسي كشور را بخوبي تحت نظر داشت او مي ديد كه چگونه مجلس مؤسسان رأي مثبت به سلطنت رضا شاه داده است او رودر رويي مدرس با رضاخان را برسر ‌جمهوريت ‌نظاره گر بود ، وعده هاي دروغين رضا شاه به علمات درجهت ترويج دين و مذهب را به ياد داشت و مي ديد كه هنوز چند صباحي از تصاحب تاج و تخت پادشاهي نگذشته كه رضاشاه شخصا‌امر به عدم مداخله روحانيت درامور سياسي و ديانتي كشور كرده است و همواره درتهديد اين قشر هدايتگر جامعه تلاش مي نمايد

سيد جواد ميرلوحي ‌همچون ديگر روحانيون مبارز كشور ، به اقدامات مختلف دولت در راستاي تجدد گرايي غيرمذهبي ،‌مانند متحد الشكل نمودن البسه و كشف حجاب اجباري زنان، اعتراض مي نمايد و با رژيم به مبارزه برمي خيزد ليكن حرف او همچون فرياد هزاران تن از مذهبيون دوره خفقان رضا شاهي به جايي نمي رسد تا جايي كه در مرحله اجراي قانون متحد الشكل نمودن البسه او نيز براثر فشار و تهديد مأمورين رضا شاه در جهت تهديد روحانيون ناچار ميگردد تا لباس روحانيت را از تن درآورده و از آن پس براي احقاق حقوق مظلومان ، وكيل دعاوي در دادگستري شود اما او در دادگستري نيز با اقدامات و برنامه هاي تجددگرايانه علي اكبر داور وزير عدليه روبرو شد

طرفداران حكومت سكولاريستي از سلطة‌قوانين شرعي در محاكم ، رويگردان بودند و از قوانين عرفي به شكلي كه دراروپا رواج داشت هواداري مي كردند درحقيقت تغيير ساختار قضايي كه علي اكبر داور ايفاگر نقش اساسي آن بود بخش مهمي از روند تجدد گرايي درايران بشمار مي رفت كه اهداف ديگري از جملع تضعيف روحانيون ، جلب رضايت دولتهاي خارجي و نيز كسب وجهه براي رژيم و شخص رضا شاه از طريق تبليغ پيرامون لغو لايحة‌كاپيتولاسيون را دنبال مي كرد

درچنين شرايطي سيد جواد ميرلوحي پدر سيدجواد ميرلوحي پدر سيدمجتبي پس از خارج شدن اجباري از كسوت روحانيت بعنوان وكيل در دادگستري مشغول به كار گرديد قطعا چنين كسي با افكار مذهبي تحمل سياستهاي تجددگرايانه داور ‌برايش دشوار بود از اين رو در اوج سالهاي خفقان رضاشاهي يعني سال 1314 ش يا 1315 ش با ايستادگي در مقابل داور علم اعتراض برافراشت و پس از يك سلسله گفتگوهاي اعتراض آميز در دفتر وزارتي با داور دست به گريبان شد و سيلي محكمي بصورت او نواخت در نتيجه بي درنگ بازداشت و روانه زندان گرديد

سيد جواد سه سال تمام با تحمل سختيها و شكنجه هاي فراوان در حبس ماند و در نهايت درداخل همان زندان با وضع مشكوكي جان سپرد

درطول زنداني شدن وي سرپرستي همسر و فرزندانش بر عهده برادر همسرش سيد محمود نواب صفوي كه مردي با فضيلت بود قرار گرفت و پس از مرگ سيد جواد نيز آنها همچنان تحت تكفل وي باقي ماندند دراين زمان سيد مجتبي ميرلوحي كه بدها به نواب صفوي شهرت يافت دوران تحصيلات ابتدائيش را در دبستان حكيم نظامي تهران گذراند و سپس وارد دبيرستان صنعتي آلمانيها شد او همزمان با تحصيلات كلاسيك در مسجد قندي خاني آباد و مدرسه مروي ، به فراگيري علوم حوزوي پرداخت

سيد مجتبي در فرصتهاي مناسب محصلين دبيرستان آلمانيها را دور خود جمع مي كرد و براي آنها از اسلام و تعليمان مذهبي سخن مي گفت وي در زمان تحصيل در آن مدرسه نظاره گر اموري در جامعه بود كه با آرمانهاي اسلامي سازگار نبود ؛ لذا روزي در جمع دانش آموزان به بيان وضعيت اسفبار فرهنگي و اجتماعي جامعه پرداخت و آنها را به راهپيمايي به سوي مجلس براي احقاق حقوق اجتماعيشان فراخواند پس از سخنراني وي محصلين مدرسه صنعتي به خيابانها ريختند سپس به طرف مدرسه ايرانشهر و از آنجا به طرف دارالفنون رفته و با تعطيل كردن اين مدارش به طرف مجلس حركت كردند بدين ترتيب تظاهرات وسيعي توسط دانش آموزان عليه دولت برپا شد اين تظاهران اعتراض آميز با مداخله پليس به درگيري انجاميد ،‌و متعاقبا‌نواب نيز تحت تعقيب قرار گرفت

سيد مجتبي نواب صفوي ، با اتمام تحصيلاتش درمدرسه صنعتي ، به استخدام شركت نفت درآمد و پس ازمدت كوتاهي به آبادان منتقل شد وي در شركت نفت آبادان نيز با برگزاري جلساتي براي كارگران تلاش مي كرد كه آنها را به وظايف ديني و اسلامي خودشان آشنا سازد درخلال همين فعاليتها روزي وي شاهد سيلي خوردن يك كارگر ايراني، بدست مهندس انگليسي بود اين حادثه شديدا‌احساسات ديني او را جريحه دار كرد ؛ چنانكه ضمن دلجويي از آن كارگر ، ديگركارگران را با ايراد سخنراني ضد انگليسس خود عليه انگليسيها برانگيخت بطوريكه كارگران با حمله به سوي مقر انگليسي ها به تخريب مقرشان مبادرت ورزيدند با بروز اين حادثه و مداخله مأمورين نظامي جمعي دستگير و نواب صفوي كه تحت تعقيب قرار گرفته بود با فرار به عراق راهي نجف اشرف شد اين حركت در حقيقت آغاز مبارزه ضدانگليسي و ضد استكباري نواب صفوي بود كه چندي بعد به مبارزه اي سهمگين با ايادي انگليس درايران انجاميد

سيد مجتبي نواب صفوي با ديدن عميق و نگرشي ديني كه از همان سنين جواني داشت ، پس از مشورت با مادر و دائيش درمسجد قندي و مدرسه مروي تحصيلات مقدماتي حوزوي را كسب كرده بود اكنون مي ديد كه درعراق زمينة‌ادامة كسب دروس حوزوي برايش فراهم گشته و معتقد بود مبارزه اي كه در پيش دارد زيربناي اصليش را تنها از ماوراي اين طبيعت مي تواند بدست آورد و يافت آنرا فقط در طريق پيروي از روش انبياء الهي و امامان راستين مي ديد؛ بنابراين براي تكميل تحصيلات حوزوي خود به حوزه عليمه نجف اشرف پيوست دراين زمان مركز بزرگ علمي مذهب تشيع درنجف تحت زعامت ايت الله سيدابوالحسن اصفهاني با بهره مندي از استادان برجسته و بزرگ تمامي جهان تشيع را تحت الشعاع خود قرار داده بود

سيد مجتبي به زودي درمدرسه بزرگ آخوند حجره اي دست و پا كرد و در محضر استادان بنامي چون علامه اميني ‌آيت الله حاج آقا حسين قمي ‌ آيت الله اقا شيخ محمد خياباني و آيت الله مدني ‌به تحصيل فقه ،‌اصول ، تفسير قرآن و اصول سياسي و اعتقادي پرداخت

وي از آنجا كه علوم مقدماتي حوزه را درايران فراگرفته بود ، با همت و پشتكار و علاقه وافر خود به تحصيلات ديني توانست به سرعت تحصيلات خود را تا آخر سطح به پايان رساند و همچنين درمحضر استادان مبرز حوزه نجف فقه سياسي و فلسفه سياسي اسلام ، تفسير قرآن و فلسفه و اعتقادات غني اسلامي را آموخت دو در نهايت در مدت كوتاهي مراحل عالي دروس حوزوي را پشت سرگذاشت ؛ چنانكه دخترش فاطمه نواب صفوي نقل مي كند كه در ديدارش با علامه اميني ايشان گفته اند يك سال كه آقا سيد مجتبي از من تعليم گرفت ديگر چيزي نماند كه به او نياموخته باشم ‌

سيد مجتبي داراي نبوغ و استعداد حيرت انگيزي بود وي پله هاي تكامل علمي بسيار سريع پيمود موافقان و مخالفان جملگي اذعان دارند كه رمز موفقيت او در جلب توجه استادانش درمدتي كوتاه و رسيدن به مدارج عالي ، ناشي از عشق او به اسلام مكتب آل محمد ص بود كه چون شعله فروزاني در وجودش شعله مي كشيده است همان ابتداي فراگيري فقه اسلام، آنچه فرا مي گرفته آتش درونش را شعله ورتر ميكرد دوستانش نوشته اند كه درمدتي كوتاه به مرحله اي رسيد كه ذره اي ترديد در او باقي نماند كه هرچه حق است در اسلام و در مكتب مقدس آل محمد ص خلاصه شده است و اين مكتب انسان ساز چكيده تمام تلاش ها و مبارزات و جانفشانيهاي انبياء‌است و براي جهاني كردن آن ، جاي هيچگونه درنگ و تأملي نيست

سيد مجتبي ، درهمان دوران تحصيلش درنجف معتقد بود كه بايد حركت كرد و اگر لازم بود در راه وصول حق جان خود را نيز به معشوق هديه نمود همرزمانش مي گويند كه وي سه سال و اندي در نجف ماند و از درياي مواج معارف آسماني مكتب اجدادش درسهاي فراوان آموخت تا آنجا كه هيچ پرده اي بين او حقيقت باقي نماند تا مانع قيام و حركتش دربرابر انديشه هاي ضدديني گردد درست درهمين زمان كه نواب در نجف به تحصيل علوم ديني اشتغال داشت درداخل كشور جريانات مهمي به منصه ظهور مي نشست به گونه اي كه همزمان با فعاليت سه جريان اصلي مذهبي ، ملي و چپ درجامعه جرياني ديگر كه بخشي از آن زاييده جريان تجددگرايي دوران رضاشاهي و بخشي ديگربمنظور انحراف در دين شكل گرفته بود با بهره برداري از چراغ سبز رژيم رضاشاه و سپس استفاده از آزاديهاي سياسي پس از سقوط وي قوت مي گرفت اين جريان كه درآن برخي از روشنفكران غيرديني و تعدادي روحاني نمايان ايفاي نقش مي كردند ،‌بالاخره درجريان خطرناك كسروي گري ، دردوره دوم تحزب در ايران، تبلور يافت و ضمن فعال شدن به انحراف فكري درجامعه و ايجاد شكاف در دين روي آورد چنانكه نيروهاي مذهبي و رهبران ديني خطر جريانهاي چپ كمونيستي را بدليل روشن بودن مواضع ايدئولوژي آنها كمتر از خطرات آن جريان انحافي درايجاد شبهات ديني و شكاف درجامعه اسلامي مي دانستند و در واقع آنرا فتنه بابي گري ديگري در ايران قلمداد مي كردند كه خود راموظف مي دانستند تا ريشه اين فتنه را در آغاز حركت بخشكانند

از اين منظر درحقيقت مهمترين و شايد تنها علت پيدايش و شكل گيري جمعيت فدائيان اسلام را بايد در جريان مبارزه جامعه ديني با اين فتنه و جريان انحرافي درجامعه ديد همچنين در اين ميان جمع كثيري از مذهبيون دركشور در مقابله با اين جريان فكري برخاستند تنها فرد شاخصي كه به مبارزه مسلحانه روي آورد سيد مجتبي نواب صفوي به همراهي جمعي از دوستانش بود گرچه تقابل نواب صفوي با كسروي موجب تأسيس اين جميت سياسي مذهبي دركشور گرديد ولي بزودي اين جمعيت درمسير مبارزات سياسي خود به مقابله با جريان چپ كمونيستي و همچنين دستگاه جابرانه حاكم بركشور اقدام نمود اين جمعيت سياسي ،‌در روند مبارزات خود با جريان ملي گرايي نيز گاهي ائتلاف و گاهي به چالش و مبارزه كشانده شد در اينجا گذشته از تأثير روند مبارزات سياسي مذهبي جهان اسلام درمبارزات ديني كشورمان و همچنين عامل مؤثر تعصبات مذهبي و غيرت ديني درجوانان مسلمان عمده ترين عامل حركت سياسي آغازين نواب صفوي را كسروي گري دانسته از اينرو درصفحات آينده به بررسي شخصيت سياسي كسروي و نواب صفوي پرداخته و تأثير رو در رويي آنان بر جريانات و اوضاع سياسي اجتماعي كشور را مورد بررسي قرار خواهيم داد

ز تقابل انديشه و نوشته هاي كسروي با اعتقادات مذهبي مردم و مضروب شدن وي

با خروج رضا شاه ازكشور ،‌پس از سوم شهريور 1320 ش، بساط ديكتاتوري برچيده شد و نظام نوپا به خاطر شرايط موجود قدرت اجرايي نداشت درچنين اوضاع و احوالي همه جا صحبت از اشغال كشور توسط بيگانگان بود با ايجاد فضاي آزاد سياسي دركشور احزاب جديد مانند قارچ روييدند و هرحزبي به يكي از قدرتهاي خارجي وابستگي داشت عده اي آمريكا را كعبه آمال خويش ساخته بودند دسته اي از احزاب سياسي با سفارت روسيه مراوده داشتند و رسما اعلام وابستگي مي كردند؛ و برخي از احزاب سياسي ، طرفدار سياست انگلستان درايران بودند و رهبرانشان درلژ فراماسونري انگليس عضويت داشتند درچنين شرايط اجتماعي خاص سيد احمد كسروي از سوي علما و روحانيون و در ميان متدينين و مذهبيون ، بالتمامه بعنوان سمبل تفكر مجموعه اين احزاب شناخته شده بود

درآن اوضاع بحراني كه مردم اين سرزمين مي خواستند به فرهنگ و شخصيت واقعي خود بازگردند بكباره نظاره گر رسالات و كتابهاي انحرافي قلم مسموم و جشن كتابسوزان كسروي شدند جشن كتاب سوزان كسروي چنان بود كه در روز يكم دي ماه ياران وي با گردهمائي ، كتب مولانا، سعدي ،‌حافظ ،‌سنايي ،‌عطار ، رازي ،‌امام محمد غزالي ،‌ابوالخير ،‌سهروردي و حتي مفاتيح الجنان و قرآن مجيد را درآتش مي سوزاندند و آنرا جشن كتابسوزان مي ناميدند درهمين حال وي نوك حملات خود را به سوي مذهب شيعه نشانه رفت متأسفانه آن فرهنگ و آن اهدافي را كه كسروي دراين دوران دنبال مي كرد عواقبي ناخوشايند براي مردم اين سرزمين به دنبال داشت ؛ اولا‌نيروهاي اشغالگر را از گزند مردم مصون نگه مي داشت و آنان را به درگيريهاي داخي مي كشاند دوم روشنفكران كه قبل از شهريور 1320 روحانيت را تبلور مبارزه با ظلم مي دانستند،‌به مذهب با ديد خرافي مي نگريستند و ديگر اينكه با آمدن فرهنگ غربي و بي هويت كردن نسل ايراني و دوركردن آنان از پايبندي به اعتقادات مذهبي ،‌فرهنگ جديدي جايگزين مي شد كه آينده اي خطرناك را براي مردم در پي داشت برغم آنكه احزاب توپا ،‌به تبليغات ضدمذهبي شديدي دست زده بودند {مثلا } حزب ايران تبليغات ضد مذهبي مي كرد ؛ حزب توده صريحا با مذهب مخالفت مي نمود؛ حتي نيروهايي كه دم از ملت و مليت مي زدند ، آشكارا تظاهر به بي مذهبي مي كردند ؛ علماي مذهبي و متدينين و مذهبيون جامعه خطر انحرافات فكري كسروي را بالاتر از خطر احزاب و جريانهاي ديگر موجود در جامعه و حتي احزاب چپ كشور مي دانستند

درچنين اوضاع و احوالي ،‌كسروي درسال 1322 ش، با انتشار كتاب امروز چاره چيست ؟ ضرورت تشكل و اتخاذ خط مشي مستقل سياسي مورد نظرش را خاطر نشان ساخت و با تمسك به فضاي مساعد آزادي سياسي ايجاد شده به تأسيس و ايجاد جمعيت ‌با هماد آزادگان مبادرت ورزيد او با تأسيس چنين جمعيتي ضمن طرح اصول و مباني انديشه هاي خود به تبليغ آيين پاكديني پرداخت و بنا بر نوشته هايش هدف همساز كردن دين با آيين خود بوده است اصول و عقايد پاكديني كسروي در كتاب ورجاوند بنياد يا ‌اصول مقدس ‌وي مطرح شده است كسروي پاكديني را جانشين اسلام مي شمرد و مي گفت پاكديني دنباله اي از اسلام است و درگوهر و بنياد جدايي بين اسلامي و پاكديني نمي باشد

همچنين كسروي برتلاش خود درجهت انحراف مسير مبارزه عمومي مردم عليه منافع امپرياليزم افزود چراكه وي دشمن واقعي مردم را نه امپرياليزم و وابستگان داخليش و نه حكومتهاي وابسته و استبدادي بلكه اسلام و شيعه مي دانست او حتي با تعميم نظريانش سبب سياه بختي و عقب ماندگي مشرق زمين را درهمين ‌دينداري ‌مي جست و به اصطلاح خودش ، راه رسيدن به سعادت را بيرون راندن باورهاي ديني جامعه مي دانست

كسروي معتقد بود استعمار و استبداد عامل اصلي بدبختي و عقب ماندگي جامعه ايران نيست او در نوشته ها و سخنرانيهايش پيرامون اديان و مذاهب و بخصوص دركتاب ورجاوند بنياد ‌و شيعه گري به شدت از مذهب شيعه و اعتقادات شيعيان انتقاد كرد و امور اعتقادي مذهب شيعه چون زيارت قبور و تكريم ائمه والامقام ،‌دعا و نيايش و راز و نياز با آفريدگار هستي بزرگداشت عاشورا و مراسم مخصوص آن و هر آنچه را كه بوي تشيع مي داد و بطور اعم ،‌پيروي از اسلام را سبب سياه بختي و تيرگي مردم ايران ناميد

جسارت كسروي نسبت به تشيع و اولياي دين تا آنجا پيش رفت كه در كتاب ‌شيعه گري با بي پروايي تمام به حضرت امام جعفر صادق ع توهين كرد مصائب فاطمه س را دروغ خواند و در وجود و ظهور حضرت ولي عصر عج شبهه ايجاد كرد و آنرا مورد انكار قرار داد

كسروي به جاي بهره گيري از منطق در نوشته هاي خود براستفاده از كلمات و عبارات زننده اي كه عواطف مذهبي مسلمانان را جريحه دار مي ساخت ، اصرار داشت او به همه مقدسات ديني صريحا‌ناسزا مي گفت و هرگز حاضر به بحث و گفتگوي منطقي نوبد خود را برانگيخته اي مي دانست كه بايد جهان را از گمراهي نجات دهد و براي رسيدن به اين هدف خود را مجاز به انجام هركاري مي دانست و مي گفت

ما براي نجات جهان از گمراهيها بايد گنبدها را براندازيم ، بتخانه ها را ويران كنيم ،‌كتابهاي بدآموزي را نابود سازيم بايد به گفته هاي خيره رويانه و ريشخندهاي بي فرهنگان ارجي نگذاريم ،بايد پاسخ آنان را با مشت و سيلي دهيم ‌

بالاخره كسروي ، با اتخاذ چنين روشي دراجراي نيات و مقاصدش و رويارويي با علماي شيعه و پافشاري درموضع گيريهاي ضد شيعي خود،‌موجبات برانگيختن و مقابله روحانيت و علماي ديني را فراهم آورد در چنين شرايطي نامه ها و اعتراضات متعددي از سوي علما و دانشمندان اسلامي در مخالفت با انديشه ها و جشن كتابسوزان وي به نگارش درآمد مخالفانش از او مي خواستند تا بجاي دامن زدن به نفاق و ايجاد اختلاف و ارائه مكتب جديدي به نام پاكديني اين قلم را به ياري دين و كمك محرومان و ستمديدگان بكار گيرد و بجاي خريد كتب مذهبي و به آتش كشيدن آن به رفع مصائب و مصيبتهاي ملت ايران همت گمارد بجاي اشاعة‌بي ديني و لامذهبي درترويج دين و مذهب بكوشد

به زودي دامنه اعتراضات علما و نيروهاي مذهبي درجامعه فراگيرشد و نامه هاي اعتراض آميزي نسبت به نوشته هاي وي در نشريات پرچم و ‌پيمان ‌و برپايي جشن كتابسوزان به شاه ، نخست وزير ، رياست مجلس و ديگر مسئولين اجرايي و قضايي ،‌ارسال گرديد در نتيجه اين شكوائيه ها ، رئيس مجلس شوراي ملي با ارسال نامه اي به ساعد ،‌نخست وزير، از جسارت و توهين كسروي در نشريه هاي پرچم و پيمان به اساس دين و مذهب جعفري ملت ايران، به شدت انتقاد كرد و خواستار توقيف روزنامه هاي مزبور شد متن نامة رئيس مجلس ،‌چنين است

مجلس شوراي ملي ‌

مورخه 21/4/22

جناب آقاي نخست وزير ،‌ابدا‌تصور نمي رفت دراين كشور اگر هرچيزي را مردم درصدد توهين هستند نسبت به ديانت بتوانند تحقير و تخفيف نموده خود را دراين جسارت مجاز بدانند يكي از آقايان نسخه هاي پيمان و پرچم را فرستاده بود كه حقيقتا‌مطالعه آنها اسباب تأثر و تأسف فوق العاده بود بعلاوه براي بنده كمال تعجب حاصل شد كه چطور مي شود دولت كه اساسا‌و قانونا‌دولت مسلمان و دولت شيعه است تحمل نمايد كه برضد ديانت رسمي اين كشور مجله چاپ شده اينطور قلمفرسايي نمايند و هيچكس نباشد كه جلوگيري كند كتب و مطبوعات ضاله قانونا‌ممنوع و قانون اساسي دين اين كشور را معلوم و مذهبش را شيعه اثني عشري مقرر داشته و بر دولت متبوع كشور فرض است كه رعايت دين و قانون را بر هر چيز مقدم بدارد و از اين قبيل مطبوعات كاملا‌جولگيري فرمايد اميدوارم كه حضرتعالي و دولت معظمتان رعايت اين فريضه را فرموده فورا‌قصوري كه شده است جبران نموده رفع اين خسران را عاجلا‌مقرر فرماييد كه اجازه اين قبيل مطبوعات و نشر آن بكلي غدقن شده و زيان مردم نسبت به بي اعتنايي دولت بازنشود {رئيس مجلس شوراي ملي ، امضاء }

متعاقب ارسال نامه رياست مجلس شوراي ملي ،‌ساعد نخست وزير از فرمانداري نظامي خواست تا اشخاص مسئول دراين جريان را تحت تعقيب قانوني قراردهد

بدينگونه براساس دستور صريح نخست وزير، فرمانداري نظامي تهران در مورخه 11/5/22 ،‌به شهرباني دستور داد تا از انتشار نشريات مزبور كه برخلاف ديانت و مذهب اسلامي مقالاتي به رشته تحرير درآورده ممانعت بعمل آورند بدين ترتيب امتياز روزنامه پرچم و پيمان كسروي رسما‌توسط دولت لغو گرديد

با لغو امتياز انتشار روزنامه هاي كسروي ، تلاش وسيعي از سوي وي و جمعيت باهماد آزادگان براي لغو توقيف انتشار اين نشريات صورت گرفت ليكن ساعد نخست وزير و فرمانداري نظامي تهران همچنان با آن مخالفت مي كردند براساس اسناد موجود كسروي دردولتهاي بعدي نيز دست از تكاپو براي كسب موافقت آنان در جهت رفع توقيف نشرياتش برنداشت و نامه هايي به شاه ،‌نخست وزيران حكيمي ،‌بيات ،‌و صدر و همچنين رئيس مجلس شوراي ملي نوشت اما به خاطر شرايط و اوضاع خاص اجتماعي و سياسي كه در نتيجه مخالفتهاي گسترده مردمي ،‌با حمايتهاي علما و روحانيون صورت مي گرفت ،‌هيچيك از آنان جرأت صدور دستور لغو ممنوعيت انتشار نشريات ياد شده را پيدا نكردند ؛چرا كه اتخاذ چنين تصميمي و مبادرت ورزيدن به چنين امري قطعا‌شورشهاي گسترده اي را عليه دولت به دنبال داشت

از سوي ديگر كسروي همزمان با اين درگيريها ، با اقدام به چاپ كتبي اعتراضات عمومي را تشديد كرد وي با انتشار كتاب شيعي گري‌صراحتا‌مذهب تشيع و امامان معصوم ع را مورد اهانت قرارداد و همين امر موجبات تحريك احساسات مذهبي مردم و حركت علما درشهرهاي تهران ، مشهد ،‌تبريز ،‌مراغه ،‌مياندواب و ديگر شهرهاي كشور را فراهم ساخت ؛ تا آنجا كه بمنظور ممانعت از ايجاد آشوب و بلواي وسيع در سطح جامعه ،‌نخست وزير ، به وزارت كشور و وزارت دادگستري دستور داد تا نسبت به شكايتهاي متعدد مردم درخصوص اهانت به مقدسات مذهبي در كتب و نوشته هاي كسروي و همچنين سوزاندن كتب مذهبي و ادبي درجلسات ماهانه شان عكس العمل لازم را نشان داده و مانع وقوع چنين اموري درجامعه گردند به همين جهت وزير پست و تلگراف و تلفن را موظف كرد تا از پذيرش و توزيع نشريات و كتب كسروي در تبريز و برخي ديگر از شهرهاي آشوب زده كشور ممانعت نمايد

بدين ترتيب نخست وزير با توجه به شكايات واصله متعدد به وزارت دادگستري اعلام كرد كه بنا به تصديق محضر شرع وزارت دادگستري ،‌كتب و نشريات كسروي از كتب ضاله و مخالف مباني شرع انور است و لذا آنها را ملزم به جمع آوري كتب وي كرده و خواستار پيگيري برپايي دادگاه كسروي شد

برغم به جريان افتادن پرونده كسروي دردادگاه و دادگستري با فرمان نخست وزير مردم همچنان خواستار تسريع جريان محاكمه وي شدند ؛ سرتيپ ضرابي ،‌رئيس كل شهرباني كل كشور، به وزارت كشور مي نويسد

به واسطه تعللي كه در دادرسي كسروي شده ،‌اشخاص همه روزه قصد اجتماع و با تظاهرات مذهبي تقاضاي تعقيب كسروي را دارند كه به عناوين مختلف از آنها جلوگيري و اشخاص مذكور را اميدوار به رسيدگي عاجل از طرف دولت نموده است

سرتيپ ضرابي تأكيد كرد كه از سوي دولت نسبت به شكايات مردم از كسروي ترتيب اثر لازم صورت پذيرفته و اقدامات عاجلي درجهت محاكمه وي به عمل آيد

جبهه گيريها و منازعات كسروي و مخالفانش به اوج خود رسيد بطوريكه بيست روز قبل از كشته شدن كسروي گزارش استاندارد اول تهران به وزارت كشور حاكي است كه يكي از وعاظ تهران به نامه صدرايي اشكوري پس از اطلاع از برگزاري مراسم كتابسوزان توسط دو تن از طرفداران كسروي ضمن حمله شديد به كسروي و جشن كتابسوزان وي ،‌حكم جهاد عليه او را صادر نموده و اعلام داشت

حالا موقعي است كه هر مسلماني كفن برتن كرده و بر عليه اين منافقين جهاد كند ‌

چنين وضعيت بحراني درآن شرايط حساس ، نشانگر روياروئي هاي گسترده جريان مذهبي دركشور از يكسور و جريان انجرافي كسروي و همفكرانش از سوي ديگر مي باشد بخصوص آنكه از سوي اقشار مسلمان جامعه ،‌جريان كسروي گري عمده ترين خطر و تهديد درمقابل مذهب تشيع قلمداد گرديده و موج اعتراضات گستردة مردمي نيز برانگيخته بود ؛ از اينرو حركت نواب صفوي كه بدنبال ايجاد موج جريان مذهبي در قالب حركتهاي ديني ،‌جنبشهاي مردمي و رويكرد جامعه به مبارزه با انحرافات و كژرويهاي ضدمذهبي و غيرديني صورت گرفت درواقع بربستر نارضايتي هاي اجتماعي و اعتراضات مذهبي مردم شكل پذيرفت درواقع اگر چنين بستر مناسبي براي ايجاد حركت ديني درجامعه آماده نبود قطعا‌نواب صفوي هم نمي توانست به مقصود خود در مبارزه با كسروي و تشكيل جمعيت فدائيان اسلام و سپس قتل وي نايل آيد

درچنين اجتماعي است كه درآن دوران ، اين حركت ديني مورد پذيرش اقشار مذهبي جامعه واقع گرديد و حتي پس از قتل كسروي ،‌حمايتهاي گسترده اقشار مختلف مردم منجر به رهايي عاملات قتل از زندان شد اكنون لازم است كه به چگونگي آغاز حركت نواب صفوي از نجف و شكل دهي جريان مبارزات مذهبي دركشور نيز پرداخته شود

درست در دوراني كه درداخل مرزهاي ايران حوادث عديده اي روي مي داد و چالشهاي فكري و انديشه مذهبي از يكسو و حركات و فعل و انفعالات تجدد گرايان غيرمذهبي از سوي ديگر،‌به درگيريها و كشمكشهاي فيزيكي مي انجاميد ،‌نواب صفوي سخت مشغول تحصيل علوم ديني درنجف بود دراين زمان اخبار قيام علما و روحانيون ايران عليه آثار و تفكرات كسروي و هوادارانش به حوزه هاي علميه نجف و كربلا مي رسيد اخبار منتشره حاكي از آن بود كه كسروي فكر ادعاي نبوت را در سر مي پروراند و از آنجا كه مكتب تشيع را تنها سد و مانع برسر راه اشاعه افكارش مي ديد به مقابله با آن مذهب و هجو اساس علمي و فلسفي آن مي پرداخت

علماي ايراني و مراجع مقيم نجف و كربلا و زعماي حوزه هاي علميه تشيع نگران اوضاع سياسي و اجتماعي ايران و وضع اسفبار ترويج فساد نشاي از حضور اشغالگران دراين سرزمين اسلامي بودند و سوء استفاده هاي روشنفكران غيرمذهبي و گروههاي چپ از آزادي نسبي اجاد شدة پس از شهريور 1320 ش ،‌آنها را رنج مي داد مضافا‌آنكه مشاهدة‌روزنامه ها و كتب كسروي نيز بر نگرانيشان مي افزود ليكن آنها كه در خارج مرزهاي كشور بودند راه چاره اي نمي يافتند

نواب صفوي با جديت درحوزه نجف مشغول تحصيل علوم ديني بود كه كتاب شيعي گري كسروي به دستش رسيدو اهانت نويسنده به امامان معصوم ع بالاخص امام جعفر صادقع را مشاهده كرد نواب كسي نبود كه در مقابل اين هتك حرمت به اولياء ديني و هجمه براساس مكتب تشيع سكوت كند؛ نواب با مشاهده اين نوشته هاي جسارت آميز، با خود انديشيد كه چگونه مي توان جسارت و اهانت به اوليا دين را مشاهده كرد و درعين حال سكوت پيشه كرد و به كسب معارف دين نشست اگر اساس و مبنايي دين و مكتب اينگونه مورد حمله قرار گرفته است ، با كدام استدلال ميتوان سكوت اختيار نمود نواب با چنين انديشه و حديث نفسي كتاب شيعي گري كسروي را به نزد استادانش برد تا حكم شرعي آنها را اتفتاء نمايد ؛ متعاقبا فتواي ارتداد كسروي را از سوي ‌علامه شيخ عبدالحسين اميني و آيت الله حاج آقا حسين قمي دريافت نمود

آيت الله حاج آقا حسين قمي ،‌مرجع مبارزي بود كه يكبار رهبري قيام گوهر شاد عليه بي حجابي و سياستهاي غيرمذهبي رضا شاه را برعهده گرفته و براي حل مسالمت آميز غائله و بمنظور ديدوار و گفتگو با شاه بسوي تهران حركت كرد اما در حضرت عبدالعظيم ،‌درمحاصره مأموران رژيم قرار گرفت و پس از حادثه مسجد گوهرشاد به نجف اشرف تبعيد شده بود علامه شيخ عبدالحسين اميني نيز سالها در مورد تشيع و اولياء و امامان به مطالعه و تفحص و تحقيق پرداخته و از اين مكتب دفاع كرده بود

اين دو علام ديني نمي توانستند چنين هجه گسترده به دين و مذهب را نظاره گر باشند و لب فروبندند فتواي مراجع تقليد مبني برارتداد ودر نهايت قتل كسروي در واقع استمرار حركتي بود كه حوزه هاي عليمه شيعه درطول تاريخ درمقابل منحرفان از دين صادر مي كردند و درعين حال به مثابه دستوري بود براي جنبشي ديني كه پس از قيام علما و مردم ايران عليه بي دينها انجام مي پذيرفت در واقع اين حكم زمينه ساز حركت نواب صفوي براي قطع ريشه هاي لامذهبي شد و دستوري بود براي ايجاد و تشكيل سازماني مدافع دين كه به تأسيس جمعيت فدائيان اسلام ‌انجاميد كه از حيث اقدامات و عمليات در شرق بي سابقه بوده است

نواب صفوي بدنبال اين فتوا، با رها كردن درس و تحصيل حوزه و با انگيزه مذهبي و غيرت ديني با هدف مقابله با پديدة‌الحادي كسروي گري ، عازم ايران شد حركت وي در آغاز صرفا‌در چارچوب مسائل اعتقادي و ايدئولوژيكي قرار داشت ؛ لذا تلاش كرد كه با كسروي به بحث و جدل نشيند تا شايد بتواند با مفاهمه و گفتگو او را از حركت خود پشيمان كردهو از انحراف بازدارد و به دامن خدمت به دين و كشور بازگرداند و در نهايت غائله را با آرامش ختم نمايد او در درجه نخست ، مصمم بود كه بداند آيا كسروي به آنچه مي گويد ، معتقد است يا سخنانش برپايه هوي و هوس و شهرت طلبي استوار مي باشد

نواب با ورود به ايران اطلاع يافت كه كسروي در آبادان مبادرت به اغفال جمعي از جوانان آن ديار نموده است ؛ لذا چند روزي در آنجا رحل اقامت افكند تا با مردم و جوانان به گفتگونشيند وي خيابان زند اين شهر را براي سخنراني در رد مغالطات كسروي برگزيد و در وسط خيابان برچهارپايه اي ايستاد تا مردم را به استماع حقايق دين دعوت كند چند دقيقه بيشتر نگذشت كه عبورو مرور در خيابان مختل شد و سيل جمعيت مشتاق براي استماع سخنان اين سيد روحاني جوان گرد هم آمدند و به كلام پر شور و حرارت نواب صفوي پيرامون تمدن اسلامي ،‌انسانيت و آزادي،‌گوش فرا دادند شهرباني آبادان كه شور و هيجان مردم ،‌از شنيدن سخنان نواب را نظاره گر بود ،‌به هراس افتاد و بلافاصله پس از اتمام سخنراني ، به بازداشت وي مبادرت ورزيد اما سخنان نواب در جان و دل شنوندگان اثر كرده بود و اجتماع بيش از حد مردم در مقابل شهرباني ، موجبات آزادي وي را ساعتي پس از بازداشت فراهم آورد

مردم اين شهر كه همچنان تشنه شنيدن بيانات نواب شده بودند ،‌از وي دعوت كردند كه در مسجد نو و حسينيه بزرگ و معروف آبادان نيز سخنراني كند نواب صفوي بدينگونه درآغاز راه ، حركتي آگاهي بخش و هدايت گرانه را برگزيد و طي چند روز اقامت در آبادان ، به اقداماتي مؤثر درجهت بيداري و آگاهي مردم اين خطه دست زد و پس از انجام اين وظيفه بيدارگرانه ،‌در مدرسة مروي تهران به حجرة‌اقاي مهدي حائري وارد شد

نواب يك روز پس از ورود به تهران بي درنگ به حرت تبليغي و ارشادي خود ادامه داد و درچهارسوق كوچك بازار تهران اقدام به سخنراني كرد و پس از آن نيز بعد از يافتن كسروي،‌به بحث و گفتگوي منطقي با وي نشست اما كلام وي هرگز در كسروي اثر مثبتي نداشت

اين دوران مصاف با رويارويي شديد علما و روحانيون و كسبه و بازاريان و مردم با كسروي بود نواب نيز همزمان با جلسات بحث و جدال با همكاري جمعي از علما و دانشمندان مذهبي به تشكيل جمعيتي به نام جمعيت مبارزه با بي ديني اقدام نمود هدف اين جمعيت كه با همكاري حاج سراج انصاري ‌ شيخ قاسم اسلامي و شيخ مهدي شريعتمداري شكل گرفت ، مبارزه با تمام بي دينيها و مفاسد اجتماعي بود ؛ ولي هدف اصلي آن پاسخگوئي به آثار و نوشته هاي كسروي بوده است با تشكيل اين جمعيت ، نشريات متعددي توسط حاج سراج انصاري و ديگر دانشمندان اسلامي انتشار يافت ليكن هيچ كدام از اين اقدامات در كسروي مؤثر واقع نگشت

نواب صفوي دراين زمان با مشاهدة‌سماجت و عناد كسروي و مسدوديت همه راههاي هدايت وي ، از طرفي دريافت كه كسروي يك فرد نيست ، بلكه شاخه اي از يك جريان بسيار خطرناك است و در چارچوب استعمار چند صد سالة غرب و استبداد رژيم ستمشاهي عمل مي كند ؛ لذا مصمم شد كه حكم شرعي و فتواي استادان خود را اجرا كند و بناچار به مبارزه مسلحانه روي آورد او در آغاز بمنظور تهية سلاح به آيت الله حاج شيخ محمد حسن طالقاني امام جماعت مسجد ظهيرالاسلام و داماد آيت الله صدر كه يكي از علماي پرهيزكار تهران بود ؛ مراجعه كرد و مبلغ چهارصد تومان جهت خريد اسلحه از وي دريافت كرد

سيد مجتبي، پس از تهيه اسلحه ،‌بمنظور اجراي نيت خود ،‌ماموريني در نزديكي منزل كسروي گمارد تا خروج وي از خانه اش را اطلاع دهند و خود شخصا نسبت به قتل وي اقدام كرد در هشتم ارديبهشت 1324 ش، هنگامي كه كسروي به همراه گروه رزمنده اش او بيش از ده نفر مسلح هميشه براي حفاظت خود به همراه داشت و براي حمله به مخالفين از آنها بهره مي جست از خانه خارج شد ، نواب سريعا‌خود را به محل رسانيد و در چهار راه حشمت الدوله با كسروي برخورد كرد و وي را مورد هدف قرارداد به علت فرسودگي اسلحه ،‌فشنگ دوم گيركرد و نواب با كسروي گلاويز شد كسروي نيز با سر نيزه اي كه در عصاي خود پنهان ساخته بود ،‌به نواب حمله ورگشت در حين درگيري نواب سر او را به شدت به لبه جدول كوبيد و بدين ترتيب كسروي مجروح شد و از اين واقعه جان سالم به در برد

با مداخله پليس انتظامي ،‌اين غائله خاتمه يافت نواب صفوي به اتفاوق دو تن از همراهانش محمد خورشيدي و افراسياب ، و كسروي به همراه محافظينش احسان الله ، صفي الله و حسين يزداني و زين العابدين و محمد محمديان و چند تن ديگر كه بعنوان ميانجي حضور داشتند توسط مأموران دستگير و بازداشت شدند

جريان مضروب شدن كسروي به دست نواب و سپس دستگيري وي ، موجي از حمايتهاي مردمي درسراسر مملكت و مخصوصا‌در محافل مذهبي ،‌پديد آورد علما و مردم يكدل و يكصدا ، با ارسال نامه ها و طومارهاي متعدد به رجال مملكتي ، خواستار آزادي و استخلاص سيد مجتبي نواب صفوي شدند

آيت الله حاج آقا حسين قمي طباطبايي ،‌كه خود يكي از مشوقين و محركين نواب صفوي بود ، پس از دريافت خبر واكنش نواب عليه كسروي و بازداشت وي توسط دولت ، با ارسال تلگرافي به دولت ايران و رئيس الوزراء‌، با استفسار از حال نواب صفوي و ابراز نگراني شديد از بازداشت او،‌خواستار آزادي فوريش گرديد متن تلگراف آيت الله قمي طباطبايي بدين شرح مي باشد

جناب آقاي رئيس الوزراء دامت شوكته لنصرت الدين ، از حال آقا سيد مجتبي ميرلوحي مستفسريم الطباطبايي قمي از كربلا به تهران 19/2/22

چنانكه ملاحظه ميگردد ،‌اين تلگراف مهم حضرت آيت الله قمي ،‌مؤيد حمايت آشكار آن مرجع بزرگ از عمليات و اقدامات مسلحانه نواب صفوي عليه كسروي است و نشان مي دهد كه نواب صفوي در‎آغاز جنبش و حركت ديني خود و انجام عمليات مسلحانه ، از فناوي و پشتيبانيهاي مراجع ديني بهره مند بوده است ضمن آنكه براساس نص احكام و دستورهاي ديني ، خود را نيز ملزم و مكلف به داشتن چنين مجوزهاي شرعي مي دانسته است

بالاخره ،‌حملة مسلحانة يك روحاني جوان به كسروي چنان هيجاني در مردم و علما پديد آورده بود كه در تلاش بودند تا نواب صفوي را از زندان آزاد كنند سرانجام دولت بدليل حمايتهاي شديد مردمي از اقدام نواب صفوي وتأييد اين عمليات توسط علما و تحت فشار افكار عمومي ، پس از دو ماه با وكالت شخص بازرگاني به نام اسكويي ‌و دريافت مبلغي وجه الضمان ، وي را از زندان آزاد ساخت

ح شكل گيري و اعلام موجوديت جمعيت فدائيان اسلام

پس از حادثه هشتم ارديبهشت 1324 ش و مجروح شدن كسروي بدست نواب صفوي ، سكالاد تهران جانشين هميشگي سكالاد متعلق به تشكيلات كسروي در اطلاعيه اي باعنوان براي آگاهي ياران وديگران به انتشار مطالبي مبادرت ورزيد كه پيروان كسروي را به فعاليت بيشتر و اقدامات شديدتر دعوت مي كرد دربخشي از اين اعلاميه آمده بود

آرمان و رجاوند و آزادي ما برانداختن گمراهيها و نادانيها و بهم زدن دستگاههاي مفتخواري و ستمگري است و ياران ما نيك مي دانند كه آنچه بدخواهان را به خشم آورده كه با دادن {وجه } و دسته بندي ،‌جانيهاي پستي را به چنين كاري برانگيخته اند ،‌ترسي است كه از كوششهاي جانفشانانه و از پيشرفت تند ما پيدا كرده اند و دراين هنگام بهترين كيفر به آنان همين است كه ما به كوششهاي خود بيفزاييم و پيشرفت خود را هرچه تندتر گردانيم كه هم آنان به خشم و ترس افزايند و هم ما به آرمان خود نزديكتر باشيم ‌

نواب صفوي بعد از آزادي از زندان ، مي ديدكه كسروي با تلاش بيشتر درجهت اجراي اهداف خود پيش مي رود و در واقع جريان خطرناكي را رهبري مي كند كه خط فكري آن ، ضديت با اسلام و مظاهر و اصول و ارزشهاي اسلامي است و لذا بايد ضمن مبارزه مستقيم با حركت الحادي كسروي ، ريشه هاي اين جريان را شناسايي و به مقابله با آن برخاست و چنين مقابله اي نيازمند ايجاد تشكيلات منسجم نظامي سياسي در قالب آموزشهاي اسلامي است اين تشكيلات بايد متشكل از عناصري زبده و داراي روحيه ايثار ،‌شهامت و شجاعت و آماده جان نثاري باش د

با اين انديشه نواب صفوي در سال 1324 ش ، چنين مجموعه اي را بنيان نهاد تا از اين طريق ، به سازماندهي نيروهاي جوان و فعال بپردازد وي با صدور اعلاميه اي موجوديت اين جمعيت را بعنوان ‌جمعيت فدائيان اسلام ، اعلام داشت و با اعلاميه شديداللحن خود ،‌نبردي قهرآميز را عليه حكومت و وابستگان به بيگانگان آغاز كرد نواب صفوي خود درباره چگونگي شكل گيري فدائيان اسلام مي گويد

درجريان غائله كسروي احساس كردم كه جامعه از نظر تشكيلاتي فاقد يك نظام درست است ابتدا پس از اينكه رضا خان تلاش كرده بود جمعيتها و هيئتهاي مذهبي را ازميان ببرد ، سعي كردم هيأتهاي مذهبي را زنده كنم لذا براي اولين بار ‌جمعيت مبارزه با بي ديني را پايه ريزي كردم ‌

نواب در ادامه مي گويد كه بدنبال مجموعه فعاليتهاي فرهنگي به اين نتيجه رسيده است كه فعاليت فرهنگي به تنهايي كافي نيست ؛ بلكه بايد با تشكيل گروهي رزمنده ضربتي ، در مقابل تهاجمات ايستاد به همين منظور جمعيت فدائيان اسلام را بنيان نهاد وي از آن جهت نام اين جمعيت را ‌فدائيان اسلام ،‌گذاشت كه يقين داشت در راه مبارزه بزرگي كه در پيش دارد همه گونه فداكاري لازم است و ولو آنكه به فدا شدن جمعي منجر گردد

اولين اعلامية‌اين جمعيت پس از ظهور ، با هوالعزير ‌آغاز شد كه داراي لحني تند بود و به چند بخش و عناويني چون دين وانتقام ‌در محكمه الهي دادگاه خونين و ‌الانتقام ‌ ولكم في القصاص حيوه تقسيم مي گشت درقسمتي از اين اعلاميه چنين آمده بود

ما زنده ايم و خداي منتقم بيدار ،‌خونهاي بيچارگان از سرانگشت خودخواهان شهر تهران كه هريك بنام و رنگي پشت پرده هاي سياه و سنگرهاي ظلم و خيانت و دزدي و جنايت خزيده اند ، ساليان درازي است ، فرو مي ريزد و گاه دست انتقام الهي هريك از اينان را به جاي خويش مي سپارد ، ودگر يارانش عبرت نمي گيرند

و اذا قبل لهم لاتفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلون الا انهم هم المفسدون و اگر گفته شود به ايشان دست از فساد و خيانت برداريد ،‌گويند مصلحيم ، آگاه باشيد كه هم ايشان مفسدين خيانت كارند ‌

همچون نواب صفوي در‎‎آغاز بنيان نهادن اين هستة‌مقاومت اسلامي ، آمادگي خود و اعضاي جمعيت را براي شهادت در راه دين اعلام كرد ؛ چرا كه آگاه بود كه آغاز چنين حركتي جسورانه در راه دين جز مرگ و شهادت عاقبت ديگري پيش رو ندارد از اينرو در بخش ديگري از اين اعلاميه اعلام كرد

اين خائنين حقيقت پوش و حق كش و اي رنگ بازان منافق،‌آزاده ايم و بيداريم ، مي دانيم و ايمان به خدا داريم و نمي ترسيم ‌لا تحسين الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون ،‌گمان نكيند كساني را كه در راه خدا كشته مي شوند ،‌مردگانند ، بلكه زنده اند و در رحمت خدا غوطه ورند




  • هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
    ثبت است بر جريده عالم دوام ما



  • ثبت است بر جريده عالم دوام ما
    ثبت است بر جريده عالم دوام ما



دربخش پاياني نخستين اعلاميه جمعيت فدائيان اسلام ،‌به محكمه الهي اشاره شده و آمده است

ان الساعه انيه لاريب فيها ‌به تحقيق كه ساعت حساب در پيش است و شكي درآن نيست

‌ولا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون انما يؤخرهم ليوم تشخص فيه الابصار ‌

وي با دعوت مسلمين به قيام نوشت

الانتقام ولكم في القصاص حياه ‌اي جنايتكاران پليد، شما خويشتن را بهتر مي شناسيد و بر دقايق جنايات خود مطلعيد ما هم آزاد مردان از خود گذشته ايم كه باك نداريم و به كمك احتياجمان نيست بترسيد از نيروي ايمان ، زماني كه مجال يابد اي مسلمين عالم قيام كنيد ،‌زنده شويد تا حقوق خويش باز ستانيم

ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ‌

نواب صفوي درباره چگونگي تأسيس و مؤسسين اين جمعيت ديني در طي بازجوئيهايش چنين اظهار داشته است

تأسيس فدائيان اسلام جنبه جزبي نداشته كه هيئت مديره و بنيان گذاراني داشته باشد بعنوان تأسيس و بنيان ، بلكه بنده در اوايلي كه وارد تهران شدم با آقاي حاجي سراج انصاري و آقا شيخ مهدي شريعتمداري و حاجي قاسم اسلامي جمعيت مبارزه با بي ديني را تشكيل داديم كه هنوز هم بين ما دوستي ديني برقرار است و بعدا اعلاميه دين و انتقام كه مستقيما صادر شد ،‌امضاي فدائيان اسلام بعنوان صفت ،‌نه به عنوان اسم در ذيل آنها نهاده شد و بعدها برادران ما به همين نام شناخته شدند و البته هركس ممكن است خسته بشود از مداومت دريك كاري و يا اختلاف سليقه پيدا كند و از همكاري مداوم خودداري كند براي دستگاه ساده عادي است ‌

جمعيت فدائيان اسلام ، بدون اتكا به دول خارجي و وابستگي به نظامهاي حزبي داخلي و خارجي و نيز بدون ايجاد ارتباط و يا حمايت از سوي نهضتها و جمعيتهاي اسلامي درجهان اسلام و تنها با محوريت و رهبري شخص نواب صفوي تشكيل يافت و بصورت تشكيلات غير منسجم حزبي،‌متشكل از مؤسسين اوليه آن،‌فعاليتش را آغاز كرد و درجريان مبارزات سياسي با گروههاي جريان ساز انحرافي و هيئت محاكمه ،‌هواداران و طرفداران بسياري پيدا كرد

اين جمعيت درطي مبارزات سياسي خود ،‌به جز مواردي كه بدنبال انجام علميات مسلحانه ، ناچار به مبارزات سياسي مخفيانه روي آورد اغلب به شكل هيئتي از جوانان غيور ، مؤمن و متدين با تعصبات مذهبي و بصورت علني به فعاليت خود ادامه داد از اينرو پرداختن به تشكيلات چنين جمعيت سياسي مانند احزاب كارآمد سياسي كاري است دشوار دربحثهاي آينده بنابر آن نهاده شده كه تا حد توان بااتكاء به استاد معتبر و منابعي كه در دسترس است، درهر مقطع مبارزاتي و برحسب نوع فعاليت سياسي مخفي باعلني به معرفي تشكيلات و اعضاي مؤثر درهسته مركزي و جلسات و تصميم گيريهاي علني و يا سري رده هاي بالاتر آن جمعيت ، بويژه در مقاطعي كه ناچار به اختفا و فرار مي شدند ، پرداخته شود

/ 6