بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ازبرخي آيات استفاده مي شود که حضرت زکريا(عليه السلام) نسبت به وعده هاي خداوند شک داشته و کلام خدا را از وسوسه هاي شيطان تشخيص نمي داده است و لذا از خداوند نشانه صدق در وعده و خبر را طلب مي کند؛ اين مطلب چگونه با عصمت آن حضرت سازگار است؟جواب: اين سوال اشاره به آيه 41 سوره آل عمران دارد که مي فرمايد: "قال ربّ اجعل لي ايةً قال ايتُك أن لا تكلّم النّاس ثلاثة أيّام إلاّ رمزاً و اذكر ربّك كثيراً و سبّح بالعشيّ و الإبكار)(جز به اشاره و رمز نميتواني با مردم سخن بگويي و پروردگارت را بسيار ياد كن و در شامگاهان و بامدادان او را تسبيح بگو.) بر اساس آيات قبل، از آيه ياد شده، حضرت زكريا (عليهالسلام) از درگاه خداوند تقاضاي فرزند ميكند و نويد تولّد يحيي را ميگيرد و در اين آيه، عرض ميكند: پروردگارا! نشانهاي براي من قرار ده. خداوند فرمود: نشانه تو آن است كه سه روز جز به اشاره و رمز نميتواني با مردم سخن بگويي و پروردگارت را بسيار ياد كن و در شامگاهان و بامدادان او را تسبيح بگو.علامه طباطبائي در اين باره مي نويسد:« منظور زکريا از درخواست نشانه و آيه چه بوده است؟ آيا بدين وسيله مي خواست که يقين کند خطابي را که دريافت کرد، خطاب ملکي و فرشته اي بود ، نه شيطاني يا منظورش درخواست نشانه اي بوده است که به وسيله آن، زمان حمل همسر خود را بداند. احتمال دوم از سياق آيه دور است و از فرآيند قصه بيگانه، ولي آنچه مفسران را از برگزيدن احتمال اول، ترسانده است که به طرف آن نرفته اند، داستان عصمت پيامبران است. آنان گفته اند پيامبران ، چون داراي ملکه عصمتند، بايد فرق ميان کلمه فرشته و وسوسه شيطاني را بدانند روي اين حساب درخواست نشانه از طرف زکريا نبايد براي روشن شدن وضعيت اصل خطاب باشد. پاسخ: درست است كه پيامبران به واسطه دارا بودن عصمت، نبايد كلام فرشته و وسوسه شيطان بر ايشان اشتباه شود، ولي جان سخن در اين است كه شناخت كلام فرشته و فرق آن با وسوسه شيطان نيز به دست خداوند عليم و قدير است؛ نه اين كه خود پيامبران در آن استقلالي داشته باشند. پس، چرا جايز نباشد كه زكريا از خدا بخواهد كه براي او نشانه و آيهاي قرار دهد تا به واسطه آن، اين فرق را بشناسد؟ آري، اگر دعايش مستجاب نشده و خداوند نشانهاي برايش قرار نداده بود، در اين صورت، اشكال وارد بود»[1]سخن مرحوم علامه طباطبايي(قدس سره) ممكن است مورد تأمل قرار گيرد؛ زيرا شيطان فقط ميتواند در محدوده بدن و جسم پيامبران تصرّف كند، نه در محدوده تلقي وحي، الهام و خاطرهها و وحي، و نه در حيطه تبليغ و تعليم آنان؛ چنان كه حضرت ايّوب (عليهالسلام) خدايش را ندا داد كه شيطان بدن مرا مس كرده و مورد رنج و عذاب قرار داده است: (و اذكر عبدنا أيّوب إذ نادي ربّه أنّي مسّني الشيطانُ بنصبٍ و عذابٍ)[2]بر اين پايه، حضرت زكريّا كه مدّتي از دوران نبوّت خويش را سپري كرده و بارها وحي و الهام الهي را دريافت كرده و به آن شناخت كافي به همرسانده است، چگونه رواست كه براي تشخيص وحي، نشانه بخواهد. گرچه پيامبران از ناحيه ذات خود و به طور استقلال، داراي تميز نيستند، ولي وقتي خداوند آنان را به حدّ نصاب نبوّت رساند، داراي تشخيص و فرقان شدهاند و همواره آن را حفظ ميكنند؛ وگرنه بايد در هر قضيّهاي شك كنند و براي تشخيص آن از خداوند نشانه بخواهند تا كلام خدا را با وسوسه شيطان اشتباه نگيرند. پس كسي كه به مقام دريافت وحي نايل آمد، به درجهاي رسيده است كه "علي بيّنه من ربّه"، حقيقت را آشكار ميبيند و در آن رتبه، هيچ شايبه وسوسه راه ندارد. بنابراين، احتمال اول، مردود است.احتمال دوم، اين بود كه حضرت زكريّا به دنبال آيت و نشانهاي براي تشخيص زمان تولد فرزند بود و بيصبرانه در انتظار اين بشارت به سر ميبرد؛ به ويژه كه روزگار پيري و فرتوتي او فرا رسيده بود و از وارث نا اهل نيز دلنگراني داشت. از اينرو، ميخواست زمان تولد فرزند خود را بداند و براي اطمينان دل، تقاضاي نشانه كرد كه مستجاب گرديد. پس، اين احتمال قويتر است.[3][1] . تفسير الميزان، ج 3، ص 207 [2] . سوره ص، آيه 41 [3] . وحي و نبوت در قرآن/271.