مطلب بعدي آن است كه بعضي از صفات ذات و صفات فعل نامشان يكي است، بعضيها نامشان فرق ميكند. قدرت صفت ذات است، خلق و رزق و بسط صفات فعلاند. نام صفت ذات قدرت است، نام صفت فعل خلق و قبض و بسط است كه فرق ميكند، امّا علم هم از صفت ذات است، هم صفت فعل؛ هم علم فعلي براي حق است، هم علم ذاتي، آن علمي كه براي حق است و عين ذات است «عالم اذ لا معلوم»22، آن علم ذاتي است كه خداي سبحان به جميع أشيا قبل از آفرينش دارد بعد از آفرينش هم آن علم، علي ما هو عليه است اما اين علمي كه در بسياري از موارد قرآن كريم آمده است: (لنعلم أيّ الحزبين أحصي)23 يا (نعلم المجاهدين منكم و الصابرين)24 و امثال ذلك، اينها علوم فعليهاند. علم فعلي صفت فعل است، صفت فعل را از مقام فعل دريافت ميكنند؛ مثل(ليميز الله الخبيث من الطيب)25، از مقام فعل انتزاع ميكنند. اگر فعل مطابق با آن علم ذاتي بود اين شخص به كمال ميرسد و اگر نه از كمال محروم است، اين (لنعلم) در مقام فعل است، اين علم فعلي علمي است حادث كه از فعل انتزاع ميشود؛ نه از علم ذات.
ـ نظر مختار
پس بنابراين اگر اين علومي كه در موارد امتحان ذكر ميشود بر علم فعلي حمل بشود نيازي نيست كه ما بگوئيم علمي كه مال مدبّران است و مال مأموران است خدا به خود نسبت داد، نه، بلكه علم فعلي خدا است در مقام خارج از ذات.
حضوري بودن علم خداي سبحان به اشيا
پرسش ...پاسخ: علم فعلي زير پوشش علم ذاتي است، هر چيزي كه در جهان سهمي از هستي دارد خداي سبحان به جميع شئون او «عالم» است: «إذ لا معلوم»26 كه آن علم ذاتي است، اما علم فعلي از مقام فعل انتزاع ميشود يعني خود فعل مشهود حق است اين در همان خطبة الوسيله حضرت امير(سلام الله عليه) است كه: «ليس بينه و بين معلومه علمُ غيرهِ»27 يعني خدا كه به أشيا علم دارد؛ اينطور نيست كه صورتي از أشيا پيش حق باشد، خود شيء پيش حق حاضر است خب، شيء وقتي كه وجود نداشت حضور ندارد به علم فعلي، امّا وقتي كه موجود شد خود آن شيء پيش حق مشهود است و حاضر [و] اين علم فعلي است كه عين ذات شيء پيش خدا مشهود است. فرمود: امتحانها براي اين است؛ در همه موارد كه فرمود: ما امتحان ميكنيم در جهاد امتحان ميكنيم در غير جهاد امتحان ميكنيم، براي اينكه آن علم فعلي ظهور كند: (إلاّ لنعلم من يتّبع الرسول ممّن ينقلب علي عقبيه)پرسش ...پاسخ: بالأخرة يك مادهاي دارد و يك صورتي مادهاش را ما از علم به علامت برديم، ولي صورتش را بايد حفظ بكنيم. اين صيغه متكلم معالغير است تا ما بدانيم: (ليميز الله الخبيث من الطيب)28 ما در ماده هر چه تصرف كرديم بالأخره اين صورت و صيغه بايد محفوظ باشد تا ماده به خدا استناد پيدا كند، اين هيئت براي آن است كه اين ماده را به فاعل ارتباط بدهد.